و من کتاب له علیهالسلام
إلى مُعاوِیَةَ أیْضاً
نامه دیگرى از امام علیه السلام
به معاویه است. (1)«1»
نامه در یک نگاه
همانگونه که در بحث سند نامه اشاره شد مخاطب این نامه به عقیده بسیارى از مورخان و شارحان عمرو بن عاص است. دینورى در کتاب الاخبار الطوال به این معنا تصریح کرده و نصر بن مزاحم در کتاب صفین علاوه بر این معنا بخشى از نامه را که مرحوم سیّد رضى به هنگام گزینش حذف کرده ذکر مىکند که در آن بخش امام علیه السلام صریحاً به عمرو بنعاص هشدار مىدهد که از معاویه پیروى نکند.
بههرحال مخاطب در این نامه هر که باشد امام علیه السلام او را با تعبیرات دلنشین و بیدار کننده خود اندرز مىدهد که فریب دنیا را نخورد؛ دنیایى که هرگز دنیاپرستان به آنچه از آن دارند راضى نمىشوند و پیوسته براى رسیدن بیشتر به آن حرص مىزنند و در ضمن او را به عبرت گرفتن از تاریخ گذشتگان توصیه مىکند.
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْیَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَیْرِهَا، وَلَمْ یُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَیْئاً إِلَّا فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَیْهَا، وَلَهَجاً بِهَا، وَلَنْ یَسْتَغْنِیَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِیهَا عَمَّا لَمْ یَبْلُغْهُ مِنْهَا، وَمِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ فِرَاقُ مَا جَمَعَ، وَنَقْضُ مَا أَبْرَمَ! وَلَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى حَفِظْتَ مَا بَقِیَ، وَالسَّلَامُ.
ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان) دنیا انسان را به خود مشغول و از غیر خود بیگانه مىسازد. دنیا پرست به چیزى از دنیا نمىرسد جز آنکه درى از حرص را به رویش مىگشاید و آتش عشق او را به دنیا تندتر مىکند در حالى که دنیاپرست هرگز به آنچه دارد در برابر آنچه به آن نرسیده قانع نیست (و دائماً در آتش حرص مىسوزد) و به دنبال آن جدایى از اموالى است که گردآورى کرده و واتابیدن آنچه را تابیده است. اگر از آنچه (در داستان پیشینیان و در گذشته عمر خودت) وجود داشته است عبرت گیرى آنچه را باقى است حفظ خواهى کرد والسّلام.
شرح و تفسیر
حرص در دنیا انسان را به جایى نمىرساند
امام علیه السلام در این نامه بعد از حمد و ثناى الهى مخاطب خود را (خواه معاویه باشد یا عمرو بن عاص) به امور مهمّى توصیه مىکند.
نخست مىفرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان) دنیا انسان را به خود
مشغول و از غیر خود بیگانه مىسازد»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْیَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَیْرِهَا).
زیرا کار دنیا آنقدر پیچیده و متنوع و گوناگون و پر دردسر است که اگر انسان به سراغ آن برود تمام وقت انسان را به خود مشغول مىسازد تا آنجا که حتى از رسیدگى به سلامت خود و استراحت و رسیدن به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان و از آن فراتر رسیدن به انجام فرایض الهى باز مىدارد و کار آنها به جایى مىرسد که اگر اهل نماز باشند حتى نماز را در آخر وقت در حالى که در تمام رکعات فکرشان در مسائل دنیایى است با عجله تمام بجا مىآورند و گاه صبح هنگامى از خانه بیرون مىدوند که فرزندان آنها در خوابند و شب هنگامى باز مىگردند که باز آنها در خوابند و این طبیعت دنیاپرستى است.
در دومین نکته به مسأله خطرناک حرص دنیاپرستان پرداخته مىفرماید:«دنیاپرست به چیزى از دنیا نمىرسد جز آنکه درى از حرص را به رویش مىگشاید و آتش عشق او را به دنیا تندتر مىکند در حالى که دنیاپرست هرگز به آنچه دارد در برابر آنچه به آن نرسیده قانع نیست (و دائماً در آتش حرص مىسوزد)»؛(وَلَمْ یُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَیْئاً إِلَّا فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَیْهَا، وَلَهَجاً (2)«1» بِهَا،وَلَنْ یَسْتَغْنِیَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِیهَا عَمَّا لَمْ یَبْلُغْهُ مِنْهَا).
در بعضى از روایات، دنیا به آب شور دریا تشبیه شده که شخص تشنه هر قدر از آن بنوشد تشنهتر مىگردد. امام کاظم علیه السلام مىفرماید:«مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یَقْتُلَهُ؛دنیا همانند آب دریاست که هرقدر تشنه از آن مىنوشد تشنهتر مىشود و سرانجام او را به قتل مىرساند». (3)«2» همان ضربالمثلى که در فارسى معروف است که مىگویند: بیشداران بیشخواهانند.
قرآن مجید این مسأله را ضمن داستان گویایى بیان فرموده آنجا که مىگوید دو برادر به عنوان مخاصمه نزد حضرت داود پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند یکى از آنها گفت:««إِنَّ هذا أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِىَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنیها وَعَزَّنى فِى الْخِطابِ»؛ این برادر من است؛ او نود و نه میش دارد و من (تنها) یک میش دارم؛ اما او اصرار مىکند که: این را نیز به من واگذار؛ و در سخن بر من غلبه کرده است». (4)«1»
حضرت داود علیه السلام در میان آنها قضاوت کرد و گفت: به یقین او با درخواست میش تو براى افزودن آن به میشهایش، بر تو ستم کرده و بسیارى از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم مىکنند مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند؛ ولى عدّه آنان کم است. (5)«2»
این داستان نشان مىدهد که دنیاپرستان آنقدر گرفتار حرص مىشوند که حتى به کمترین چیزى درباره برادر خود نیز راضى نیستند و به گفته شاعر:
هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه
همچنان در بند اقلیمى دگر
در حدیث معروف قدسى نیز آمده است:«لَوْ کانَ لِابْنِ آدَمَ وادِیانِ مِنْ ذَهَبٍ لَابْتَغى إلَیْهِما ثالِثاً وَلا یَمْلَأُ جَوْفَ ابْنَ آدَمَ إلَّاالتُّرابُ؛هرگاه فرزند آدم دو دره پر از طلا داشته باشد خواهان دره دیگرى است و چشم آدم را جز خاک (به هنگامى که بمیرد و دفن شود) پر نمىکند». (6)«3»
و به گفته شاعر:
گفت چشمِ تنگِ دنیادوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
حرص در واقع نوعى جنون است، چرا که بسیارى از حریصان براى یک
زندگى مرفه همه چیز دارند به گونهاى که مىتوانند تا آخر به راحتى زندگى کنند؛ اما جنون حرص آنها را راحت نمىگذارد و پیوسته آنها را به تلاش و زحمتهاى طاقتفرسا وا مىدارد آنگونه که گاه اگر همه کره زمین را به آنها بدهند آرزو دارند به آسمانها دست بیندازند و کره ماه را نیز در اختیار خود بگیرند.
لذا در دعاى بعضى از معصومان علیهم السلام آمده است:«أَعُوذُ بِکَ یَا رَبِّ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَمِنْ قَلْبٍ لَایَخْشَعُ وَمِنْ دُعَاءٍ لَایُسْمَع؛پروردگارا به تو پناه مىبرم از نفسى که هرگز سیر نمىشود و قلبى که خشوع در آن نیست و از دعایى که مستجاب نمىشود». (7)«1» در واقع حرص منشأ اصلى همه این مشکلات و عواقب دردناک است.
این سخن را با حدیثى از امام صادق علیه السلام پایان مىدهیم فرمود:«مَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بَاباً مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنَ الْحِرْصِ مِثْلَهُ؛خداوند هیچ درى از دنیا به روى کسى نمىگشاید جز اینکه درى از حرص نیز به روى او گشوده مىشود». (8)«2»
حضرت در سومین نکته مىفرماید: «و به دنبال آن جدایى از اموالى است که گردآورى کرده و واتابیدن آنچه را تابیده است»؛(وَمِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ فِرَاقُ مَا جَمَعَ، وَنَقْضُ مَا أَبْرَمَ! (9)«3»).
آرى چیزى نمىگذرد که انسان باید بعد از آن همه تلاش و زحمت با تمام اموال نفیس خود وداع گوید و از آن همه تنها یک کفن سهم اوست که با خود به گور مىبرد.
قرآن مجید درباره کاخهاى فرعونیان و باغها و مزارع آبادشان مىفرماید:««کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ – وَزُرُوعٍ وَمَقامٍ کَریمٍ – وَنَعْمَةٍ کانُوا فیها فاکِهینَ – کَذلِکَ وَأَوْرَثْناها قَوْماً آخَرینَ»؛ چه بسیار باغها و چشمهها که به جا گذاشتند – و کشتزارها و قصرهاى پر ارزش – و نعمتهاى فراوان دیگر که در آن غرق شادمانى بودند! – اینچنین بود (ماجراى آنان) و ما این (نعمتها) را میراث براى اقوام دیگرى قرار دادیم». (10)«1»
به دنبال این سخن، امام علیه السلام در چهارمین نکته مىفرماید: «اگر از آنچه (در داستان پیشینیان و در گذشته عمر خودت) وجود داشته است عبرت گیرى آنچه را باقى است حفظ خواهى کرد والسّلام»؛(وَلَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى حَفِظْتَ مَا بَقِیَ، وَالسَّلَامُ).
اعتبار و عبرتاندوزى از سرنوشت پیشینیان از مسائل مهمّى است که مورد تأکید فراوان قرآن مجید و رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه دین علیهم السلام است.
قرآن مىفرماید: ««أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِى الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتى فِى الصُّدُورِ»؛ آیا آنان در زمین سیر نکردند (تا آثار خاموش و بسیار عبرتآموز اقوام پیشین را ببینند) تا دلهایى داشته باشند که (حقیقت را) با آن درک کنند؛ و گوشهاى شنوایى که با آن (نداى حق را) بشنوند؟! زیرا (بسیار مىشود که) چشمهاى ظاهر نابینا نمىشود بلکه دلهایى که در سینههاست (بر اثر غفلت و دنیاپرستى) کور مىگردد». (11)«2»
اساساً بخش مهمى از آیات قرآن که بازگو کننده تاریخ اقوام پیشین است ناظر به همین مسأله است، زیرا هیچ درسى آموزندهتر از درسهاى برگرفته از تاریخ
بشر نیست؛ ولى همانگونه که بسیارى از مردم به گفته قرآن از کنار آیات پروردگار در پهنه هستى بىتفاوت مىگذرند، از کنار آثار بازمانده پیشینیان نیز بىاحساس عبور مىکنند و امروز که گردشگرى گسترش پیدا کرده، غالباً به عنوان آثار هنرى و تاریخى به آنها مىنگرند و صاحبان این آثار پیوسته به آن افتخار مىکنند بىآنکه سرنوشت آینده خود را در این آثار مطالعه کنند.
1) سند نامه:این نامه را ابن اعثم کوفى در کتاب الفتوح و دینورى (متوفاى 282) در الاخبار الطوال و نصر بن مزاحم در کتاب صفین که همگى قبل از سیّد رضى مىزیستهاند در کتابهاى خود آوردهاند و جمعى از مورخان و شارحان نهجالبلاغه، مخاطب این نامه را عمرو بن عاص دانستهاند (براى توضیح بیشتر به مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 384 مراجعه شود).
2) «لَهَج» بر وزن «کرج» به معناى وابستگى شدید و شیفتگى در برابر چیزى است.
3) کافى، ج 2، ص 136، ح 24.
4) ص، آیه 23.
5) ص، آیه 24.
6) روضة الواعظین، ج 2، ص 429.
7) کافى، ج 2، ص 586، ح 24.
8) همان مدرک، ص 319، ح 12.
9) «أبْرَم» از ریشه «ابرام» به معناى تابیدن و محکم کردن چیزى است و در اصل به تابیدن ریسمان گفته شده سپس گسترش یافته و به هر کار محکم و متقن اطلاق مىشود در برابر نقض که به معناى واتابیدن و سست کردن و در هم ریختن است.
10) دخان، آیه 25-/ 28.
11) حج، آیه 46.