و من کتاب له علیهالسلام
إلى عُمَرِ بْنِ أبیسَلَمَةِ المَخْزُومی وَکانَ عامِلُه عَلَى الْبَحْرَیْنِ فَعَزَلَهُ
وَاسْتَعْمَلَ نُعْمانَ بْنِ عَجْلانِ الزُّرَقی مَکانَه
از نامههاى امام علیه السلام
به عمر بن ابى سلمه مخزومى فرماندار آن حضرت بر بحرین است که او را
برکنار کرد و نعمان بن عجلان زُرَقى را به جاى او منصوب فرمود. (1)«1»
نامه در یک نگاه
امام علیه السلام در این نامه عمر بن ابى سلمه (فرزند ام سلمه همسر پیغمبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله) و ابوسلمه که از طرف آن حضرت فرماندار بحرین بود را مخاطب قرار داده و از خدمات او تشکر مىکند و او را از آن منصب فرا مىخواند تا در جنگ صفین همراه امام علیه السلام باشد و نعمان بن عجلان را که از بزرگان قبیله
بنى عجلان بود به جاى او مىگمارد.
امام علیه السلام براى اینکه خاطر ابن ابى سلمه از این جابجایى مکدر نباشد، از زحمات او قدردانى کرده و با تعبیراتى محبّت آمیز مثل اینکه «دوست دارم تو در جهاد با دشمن و براى برپا داشتن ستون دین همراه من باشى» او را مخاطب قرار مىدهد.
امام علیه السلام با این طرز برخورد خود نسبت به فرماندارى که او را عزل کرده و دیگرى را به جاى او نشانده راه و رسم دلجویى را نسبت به چنین اشخاصى به ما مىآموزد.
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی قَدْ وَلَّیْتُ النُّعْمَانَ بْنَ عَجْلَانَ الزُّرَقِیَّ عَلَى الْبَحْرَیْنِ، وَنَزَعْتُ یَدَکَ بِلَا ذَمٍّ لَکَ، وَلَا تَثْرِیبٍ عَلَیْکَ؛ فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَایَةَ، وَأَدَّیْتَ الْأَمَانَةَ، فَأَقْبِلْ غَیْرَ ظَنِینٍ، وَلَا مَلُومٍ، وَلَا مُتَّهَمٍ، وَلَا مَأْثُومٍ، فَلَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِیرَإِلَى ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِی، فَإِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَإِقَامَةِ عَمُودِ الدِّینِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) من نعمان بن عجلان زُرَقى را به فرماندارى بحرین منصوب کردم و تو را از آنجا برگرفتم بى آنکه تو را مذمت کنم و یا ملامتى بر تو باشد، چرا که تو زمامدارى و مأموریت خود را به نیکویى انجام دادى و حق امانت را ادا نمودى، بنابراین به سوى ما بیا بى آنکه مورد سوء ظن یا ملامت باشى و نه متهم و نه گناهکار. من تصمیم گرفتم به سوى ستمگران اهل شام (و براى مبارزه با معاویه و هوادارانش) حرکت کنم و دوست دارم تو با من باشى، زیرا تو از کسانى هستى که من در جهاد با دشمن و برپا داشتن ستون دین از آنها استعانت مىجویم. ان شاء اللَّه.
شرح و تفسیر
آفرین، مأموریت خود را خوب انجام دادى
امام علیه السلام این نامه را چنین آغاز مىکند: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) من نعمان بن عجلان زُرَقى را به فرماندارى بحرین منصوب کردم و تو را از آنجا
برگرفتم»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی قَدْ وَلَّیْتُ النُّعْمَانَ بْنَ عَجْلَانَ، الزُّرَقِیَّ عَلَى الْبَحْرَیْنِ، وَنَزَعْتُ یَدَکَ).
ولى از آنجا که عمر بن ابى سلمه، مرد پاکنهاد و مخلص و مدیر و مدبر بود و ممکن بود این تغییر مأموریت خاطر او را مکدر کند، امام علیه السلام با هشت جمله کوتاه و پرمعنا به او اطمینان داد که مطلقا خطایى از او سر نزده و نگرانى درباره او وجود نداشته است.
فرمود: «بى آنکه تو را مذمت کنم و یا ملامتى بر تو باشد، چرا که تو زمامدارى و مأموریت خود را به نیکویى انجام دادى و حق امانت را ادا نمودى، بنابراین به سوى ما بیا بى آنکه مورد سوء ظن یا ملامت باشى و نه متهم و نه گناهکار»؛(بِلَا ذَمٍّ لَکَ، وَلَا تَثْرِیبٍ (2)«1» عَلَیْکَ، فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَایَةَ، وَأَدَّیْتَ الْأَمَانَةَ فَأَقْبِلْ غَیْرَ ظَنِینٍ (3)«2»،وَلَا مَلُومٍ، وَلَا مُتَّهَمٍ، وَلَا مَأْثُومٍ (4)«3»).
امام در این تعبیرات کاملًا به او اطمینان مىدهد که این تغییر مأموریت نه تنها بهعلت کوتاهى او در انجام وظیفه نبوده، بلکه به سبب این بوده است که مىخواهد ماموریت مهمترى را بر دوش او بگذارد.
سپس به شرح این مأموریت پرداخته مىفرماید: «من تصمیم گرفتم به سوى ستمگران اهل شام (و براى مبارزه با معاویه و هوادارانش) حرکت کنم و دوست دارم تو با من باشى، زیرا تو از کسانى هستى که من در جهاد با دشمن و برپا
داشتن ستون دین از آنها استعانت مىجویم. إنشاءاللَّه»؛(فَلَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِیرَ إِلَى ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِی، فَإِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ (5)«1» بِهِ عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ،وَإِقَامَةِ عَمُودِ الدِّینِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ).
سوابق زندگى عمر بن ابى سلمه و وفادارى او نسبت به امام علیه السلام در تمام حالات- چنانکه در شرح حال او در بحث نکات خواهد آمد- نیز گواه بر این معناست.
جمله«أَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِی»به معناى شهادت در رکاب حضرت نیست، بلکه به معناى حضور با آن حضرت است.
جمله«مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ…» نشان مىدهد که عمر بن ابى سلمه مردى شجاع باکفایت و کاملًا وفادار به امام علیه السلام بود و تعبیر به«جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَإِقَامَةِ عَمُودِ الدِّینِ»نشان مىدهد که عمر بن ابى سلمه مقام بسیار والا و موقعیّت فوقالعادهاى داشت تا آنجا که براى اقامه ستون دین، امام علیه السلام از او یارى مىطلبد.
نکته
آشنایى با عمر بن ابىسلمه مخزومى و نعمان بن عجلان
همانگونه که در عنوان و متن نامه فوق آمده است، عمر بن ابى سلمه به عنوان فرماندار پیشین و نعمان بن عجلان به عنوان جانشین او معرفى شده است و لازم است به وضع حالات هر دو آشنا شویم.
عمر بن ابى سلمه، مادرش ام سلمه همسر معروف پیغمبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله است که این فرزند از شوهر پیشین خود نصیبش شد. وى در سال دوم هجرت در حبشه بهدنیا آمد، زیرا پدرش ابو سلمه از مهاجران حبشه بود و پس از عمرى نسبتاً طولانى در سنه 83 هجرى در زمان خلافت عبد الملک دیده از جهان فرو
بست، او احادیثى را از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت مىکند. (6)«1»
عمر بن ابىسلمه در جنگ جمل در خدمت على علیه السلام بود، مادرش او را تشویق به این کار کرد و نامهاى براى امیرمؤمنان على علیه السلام نوشت و به دست او داد که در آن نامه آمده است: اگر جهاد از زنان برداشته نشده بود من مىآمدم و در پیش روى تو با دشمنانت مىجنگیدم؛ ولى فرزندم را به جاى خودم فرستادم.
سپس امیرمؤمنان على علیه السلام او را به عنوان فرماندار و نماینده خود به حکومت بحرین و فارس مأموریت داد. براى افتخار او همین بس که در آغوش پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرورش یافت و در خدمت على علیه السلام بود. (7)«2»
در بعضى از روایات آمده است که عمر بن ابى سلمه از کسانى است که روایت مربوط به امامت ائمه اثنى عشر را از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل کرده است. (8)«3»
امّا نعمان بن عجلان از صحابه پیامبر صلى الله علیه و آله و از بزرگان انصار بود و سخنگو و شاعر آنها محسوب مىشد. از جمله اشعار او، شعر بلندى است که در روز سقیفه سرود و بعد از آنکه یارى انصار را در میدانهاى مختلف نسبت به اسلام و پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله برشمرد، اشعارش را با این دو بیت در حمایت از على علیه السلام پایان داد:
وَکانَ هَوانا فی عَلیّ وَإنَّهُ
لَأَهْلٌ لَها مِنْ حَیْثُ تَدْری وَلا تَدْری
وَصیُّ النَّبیِّ الْمُصْطَفى وَابْنُ عَمِّهِ
وَقاتِلُ فُرْسانِ الضَّلالَةِ وَالْکُفْرِ
«ما على را مىخواستیم و او شایسته خلافت بود اى عمر از آنجا که اطّلاع نداشتى.
او وصى پیغمبر برگزیده خداست و پسر عم اوست، او با سواران ضلالت و کفر پیکار کرد و آنها را از میان برد».
به موجب همین سوابق، على علیه السلام حکومت بحرین را بعد از عمر بن ابىسلمه به او سپرد و بیتالمال را بهدست او داد (امّا متأسفانه از آنجا که اموال کلان همیشه وسوسهانگیز و مفسدهآفرین است) او به هر یک از افراد قوم و قبیله خود که به بحرین مىآمدند مبلغ قابل ملاحظهاى از بیتالمال را مىبخشید. این خبر به امیرمؤمنان على علیه السلام رسید نامهاى به او نوشت و ملامتش کرد و از او حساب و کتاب بیتالمال را مطالبه نمود؛ ولى نعمان چون نمىتوانست حساب صحیحى ارائه دهد، باقىمانده اموال بیتالمال را برداشته به شام گریخت و به معاویه ملحق شد. (9)«1»
1) سند نامه:در کتاب مصادر نهجالبلاغه آمده است: از کسانى که قبل از سید رضى این نامه را نقل کردهاند: ابن واضح (یعقوبى متوفاى 284) در کتاب تاریخ خود و بلاذرى (متوفاى 279) در کتاب انساب الاشراف است (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 346).
2) «تَثْریب» از ریشه «ثَرْب» بر وزن «سرو» در اصل به پوسته نازکى از پیه مىگویند که گاهى روى معده ورودهها را مىپوشاند و هنگامى که به باب تفعیل مىرود (تثریب) به معناى کنار زدن آن پوسته است سپس به معناى سرزنش و توبیخ و ملامت به کار رفته، گویى با این کار پرده گناه از چهره طرف کنار زده مىشود.
3) «ظَنین» به معناى متهم است از ریشه «ظنة» به معناى تهمت گرفته شده. فرق آن با متهم که در عبارت آمده، ممکن است این باشد که سوء ظن به متّهم از ظنین بیشتر است و در جایى گفته مىشود که قراینى بر اتهام کسى وجود داشته باشد.
4) «مَأثُوم» به معناى کسى است که گناهى براى او ذکر مىکنند؛ ولى «آثم» به معناى شخص گنهکار است و هر دو از ریشه «اثم» بر وزن «اسم» به معناى گناه گرفته شدهاند.
5) «اسْتَظْهِرُ» از ریشه «اسْتِظْهار» به معناى یارى طلبیدن از کسى و پشتگرمى به او داشتن است.
6) استیعاب، شماره 1882، شرح حال عمر بن ابىسلمه.
7) شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 16، ص 173.
8) عیون الاخبار، ج 1، ص 38، ح 8.
9) مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 345 و 346.