جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

غرور

زمان مطالعه: 2 دقیقه

او مدتی در فرا گرفتن مطالب علمی زحمت کشید و کم و بیش چیزهائی یاد گرفته بود ولی کم کم به خود مغرور شده و با خود فکر می‏کرد تمام چیزها را یاد گرفته و دیگر ندانسته بر او نمانده است.

از این رو ادعای بزرگی کرد ولی خیلی زود رسوا شد و با اولین سؤالی که از او شد و درمانده گشت متوجه نادانی و اشتباه خود شد.

اوّلین کسی که ادعای سلونی قبل ان تفقدونی را کرد آقا علی (ع) بود و تا به حال کسی نتوانسته این ادعا را کند.

مقاتل بن سلیمان خراسانی که یکی از مفسرین اهل سنت است به دانش های خود مغرور شد و یک روز به تقلید از علی (ع) که فرمود

هر چه می‏خواهید از من بپرسید پیش از آنکه از میان شما بروم. گفت سلونی عمادون العرش: یعنی از مشکلات و مطالب خود آنچه پائین‏تر از عرش است از من سؤال کنید تا پاسخ دهم.

یک نفر که در مجلس او بود. بلافاصله سئوال کرد که وقتی حضرت آدم که حج به جای آورد (برای تقصیر که باید سرش تراشیده شود) کی سر آدم را تراشید؟

مقاتل سرش را پائین انداخت. مدتی فکر کرد چون دید جوابی ندارد و خیلی زود نادانی او معلوم گشت سرش را بلند کرد و گفت: این سؤال از شما نیست این مطلب را خدا به زبان شما آورد که از من سؤال کنید و من به ناتوانی و نادانی خودم پی ببرم به خاطر آن غرور و عجب نا بجائی که پیدا کردم.

آمده‏ام که دین خود به شیعیان ادا کنم

به وصف حجّت خدا لب به لب آشنا کنم‏

مدح علی مرتضی خسرو انما کنم

ز گفتن صفات او خدای را رضا کنم‏

کور دو دیده عدو زِ نَعت مرتضی کنم

به نام نامی علی غنچه لب چو وا کنم‏

نثار طبع من کند هزار مرحبا علی

خیز ز جا و تیشه را بریشه اسف بزن

تیره دعای خویش را درست بر هدف بزن‏

دم ز ولای مرتضی قائمه نجف بزن

دست به دامن علی، امیر لو کشف بزن‏

پای بکوب برزمین خنده به صد شعف بزن

به نام نامی علی بگو علی و کف بزن‏