ابرهه یکی از فرماندهان سپاه معاویه بود که از فزونی کشتگان سپاه معاویه رنج میبرد و به چشم خود میدید که شامیان قربانی هوا و هوس فردی به نام معاویه شدهاند که برای حفظ حکومت غصبی خود دست به چنین نبرد وحشت زایی زده است. از این رو، در میان یمنیهای مقیم شام فریاد زد: وای بر شما ای مردم یمن، ای کسانی که خواهان فنای خود هستید؛ این دو نفر (علی و معاویه) را به حال
خود واگذارید تا با هم به نبرد بپردازند و هر کدام که پیروز شدند ما از او پیروی میکنیم. وقتی سخنان ابرهه به امام -علیهالسلام- رسید فرمود: سخن بسیار استواری گفته است. من از روزی که وارد سرزمین شام شدهام سخنی به این خوبی نشنیدهام. انتشار این پیشنهاد معاویه را سخت لرزاند و خود را به آخرین نقطهی سپاه رسانید و به اطرافیان خود گفت: در خرد ابرهه خلل پدید آمده است. در حالی که مردم یمن به اتفاق میگفتند که ابرهه از نظر دین و خرد و شجاعت برترین آنهاست.
در این اوضاع، برای حفظ حیثیت و روحیهی سپاه شام، عروهی دمشقی گام به میدان نهاد و فریاد زد: اگر معاویه از مبارزه با علی سرباز زد، ای علی آمادهی مبارزهی با من باش. دوستان امام -علیهالسلام- خواستند او را از مقابله با وی (به سبب دنائتی که داشت) باز دارند، ولی امام نپذیرفت و فرمود: معاویه و عروه در نظر ما یکسانند. این بگفت و بر او حمله برد و با یک ضربت او را دو نیم کرد، به نحوی که هر نیمی به یک طرف افتاد. هر دو سپاه از شدت ضربت علی -علیهالسلام- تکان خوردند. آن گاه امام -علیهالسلام- به نعش دو نیم شدهی او چنین خطاب کرد: سوگند به خدایی که پیامبر را به پیامبری برانگیخت، آتش را دیدی و پشیمان شدی.
در این هنگام پسر عموی عروه به انتقام او برخاست و خواهان مبارزه با امام -علیهالسلام- شد و او نیز با ضربت شمشیر امام به عروه ملحق گردید.(1)
1) وقعهی صفین، ص 455؛ شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، ج 8، ص 94.