جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر (1)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

در مقدمه این کلام حکمت‏آمیز شأن ورودى براى آن ذکر شده هنگام باز گشت امیر مؤمنان على علیه السلام از میدان صفین به امام علیه السلام خبر دادند «سهل بن حنیف» (یکى از پیشگامان اسلام، از اصحاب خاص پیغمبر اکرم و امیرمؤمنان على علیهما السلام) در کوفه چشم از دنیا فرو بسته در حالى که محبوب‏ترین مردم نزد امام علیه السلام بود»؛ (وَ قَدْ تُوُفِّیَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ الْأَنْصَارِیُّ بِالْکُوفَةِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّینَ، وَکَانَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَیْهِ).

امام علیه السلام در این هنگام در زمینه بى‏وفایى دنیا و از دست رفتن سریع عزیزان فرمود: «حتى اگر کوهى مرا دوست بدارد از هم مى‏شکافد و فرو مى‏ریزد»؛ (لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ).

اشاره به بى‏وفایى و ناپایدارى طبیعت دنیا و از دست رفتن عزیزان است که هم آزمونى براى مردان خداست و هم هشدارى براى همگان.

سپس مرحوم سیّد رضى به دنبال این گفتار حکیمانه درباره بى‏وفایى دنیا مى‏افزاید: «معناى این سخن آن است که شدائد و مصائب، به سرعت به سراغ دوستان ما مى‏آیند و این سرنوشت تنها در انتظار پرهیزگاران و نیکان و برگزیدگان و خوبان است و این سخن همانند سخن دیگرى از امام علیه السلام است که فرمود: «هرکس ما اهل بیت را دوست دارد باید پوشش فقر را براى خود مهیا سازد (و آماده انواع محرومیت‏ها و گرفتارى‏ها) گردد»؛ (مَعْنى‏ ذلِکَ أنَّ الْمِحْنَةَ

تَغْلُظُ عَلَیْهِ، فَتُسْرِعُ الْمَصائِبُ إلَیْهِ، وَ لا یَفْعَلُ ذلِکَ إلّا بِالْأتْقِیاءِ الْأبْرارِ وَالْمُصْطَفَیْنَ الْأخْیارِ، وَهذا مِثْلُ قَوْلِهِ علیه السلام: مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً).

«جلباب» به لباسى مى‏گویند که تمام بدن یا قسمت عمده آن را بپوشاند؛ چادر یا مانند آن.

در این‏که چه رابطه‏اى در میان محبت اهل بیت و پوشش فقر است تفسیرهاى مختلفى شده که از میان همه آنها سه تفسیر زیر از همه مناسب‏تر است:

نخست این‏که به مقتضاى «الْبَلاءُ لِلْوِلاءِ»؛ بلاها به سراغ دوستان خدا مى‏روند و همچین به مقتضاى حدیث‏ «إنَّ أشَدَّ النَّاسِ بَلاءً الْأنْبیاءُ ثُمَّ الَّذینَ یَلَوْنَهُمْ ثُمَّ الْأمْثَلُ فَالْأمْثَلُ؛ گرفتارى‏ها و مشکلات بیش از همه دامان پیامبران را مى‏گیرد سپس کسانى که به دنبال آنها هستند سپس نیکان یکى پس از دیگرى»(1) افرادى که به امام علیه السلام که مجموعه‏اى از فضایل انسانى و برکات معنوى و الهى است عشق بورزند در صف اولیا قرار مى‏گیرند و به حکم این‏که مقرب‏ترند جام بلا بیشترشان مى‏دهند که هم آزمونى است براى آنان و همه وسیله‏اى است براى ترفیع درجاتشان.

بنا به تفسیر دیگر منظور آن است کسانى که عشق به امام مى‏روزند یا حب اهل بیت دارند باید فقر به معناى سادگى زندگى را پیشه کنند؛ همان فقرى که پیغمبر اکرم درباره آن مى‏فرمود: «الْفَقْرُ فَخْرى‏ وَ بِهِ أفْتَخِرُ عَلى‏ سایِرِ الْأنْبِیاءِ؛ فقر مایه افتخار من است و با آن بر سایر پیامبران افتخار مى‏کنم»(2) این تعبیر اگر به معناى فقر «فقر الى الله» نباشد به معناى ساده زیستن و قانع به زندگى خالى از هر گونه زرق و برق و تجمل بودن است. پیروان این مکتب نیز مانند پیشوایانشان باید به چنین زندگى‏اى قانع باشند.

تفسیر سوم این‏که منظور از دو کلام حکمت‏آمیز بالا آن است که دشمنان اهل‏بیت به ویژه بنى‏امیه و پس از آنها بنى عباس در صدد بودند که هر کس را پیرو این مکتب و عاشق این پیشوایان ببینند از هر نظر در فشار قرار دهند تا آنجا که حتى از نظر معیشت نیز در تنگنا واقع شوند. از این گذشته ولاى اهل بیت همان ولاى حق است و طرفدار حق در هر عصر و زمان مورد تهاجم طرفداران باطل که عِده و عُده آنها غالبا کم نیست واقع مى‏شود. تاریخ اسلام نیز نشان مى‏دهد کسانى که طرفدار پیغمبر اکرم یا پیشوایان معصومین علیهم السلام مى‏شدند از طرف دشمنان در فشار شدید قرار مى‏گرفتند داستان شعب ابى‏طالب و ابى‏ذر و مشکلاتى که معاویه و عثمان براى او فراهم کردند تا آنجا که مظلومانه در بیابان محروم «ربذه» در شدیدترین فقر جان به جان آفرین سپرد، نمونه‏اى از این دست است.

از شعبى نیز که یکى از تابعین معروف است نقل شده مى‏گفت: «ما نَدْرى‏ ما نَصْنَعُ بِعَلىّ بْنِ أبى‏طالِبٍ إنَّ احْبَبْناهُ إفْتَقَرْنا وَإنْ أبْغَضْناهُ کَفَرنا؛ نمى‏دانیم با على علیه السلام چه کنیم اگر او را دوست بداریم (چنان بر ما سخت مى‏گیرند که) فقیر و نیازمند مى‏شویم و اگر او را دشمن بداریم کافر مى‏شویم».(3)

از این روشن‏تر سخنى است که در تاریخ طبرى و تاریخ ابن اثیر از «معاویه» نقل شده که چون «مغیرة بن شعبه» را در سنه 41 والى کوفه کرد او را فرا خواند و گفت: من مى‏خواستم سفارش‏هاى زیادى به تو بکنم اما چون تو را فرد بصیرى مى‏دانم از آنها صرف نظر کردم؛ ولى یک توصیه را ترک نمى‏کنم و آن این‏که دشنام على و نکوهش او را فراموش مکن و براى «عثمان» فراوان رحمت خدا را بطلب و استغفار کن و تا مى‏توانى عیب بر یاران على بگذار و آنها را از مرکز حکومت دور کن و پیروان «عثمان» را مدح و تمجید نما و به مرکز حکومت‏

نزدیک کن. «مغیره» گفت: من تجربه فراوان در امر حکومت دارم و دیگران نیز مرا آزموده‏اند و پیش از تو براى غیر تو عهده‏دار مناصبى بوده‏ام و هیچ کس مرا در این امر نکوهش نکرده است و تو هم در آینده مرا خواهى آزمود. یا مدح و تمجید مى‏کنى و یا نکوهش. معاویه گفت: ان شاء الله تو را مدح و تمجید خواهم کرد.(4)

مرحوم سیّد رضى بعد از آنکه تفسیر اول را براى این دو کلام حکیمانه برگزیده مى‏افزاید: «گاهى براى این کلام تفسیر دیگرى کرده‏اند که اینجا جاى شرح آن نیست»؛ (وَقَدْ یُؤَوَّلُ ذلِکَ عَلى‏ مَعْنى‏ آخَرَ لَیْسَ هذا مَوْضِعُ ذِکْرِهِ).

بعید نیست که مرحوم سیّد رضى نیز نظرش در آخر کلام خود به دو تفسیر دیگرى باشد که ما در بالا آوردیم.


1) کافى، ج 2، ص 252.

2) بحارالانوار، ج 69، ص 32.

3) مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 248.

4) تاریخ طبرى، ج 2، ص 112 (در حوادث سال 51 به مناسبت ذکر شهادت حجر بن عدى ذکر شده است) و تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 102.