جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: یک اندرز جامع!

زمان مطالعه: 10 دقیقه

این کلام حکمت‏آمیز که نصایح بسیار گرانقدر و مواعظ گرانبهایى در آن هست دستور العملى است براى تمام زندگى بشر که در سایه آن مى‏تواند سعادت دنیا و آخرت را براى خود به دست آورد. مرحوم سید رضى بعد از ذکر این کلام شریف- چنان‏که خواهد آمد- تصریح مى‏کند که اگر در مجموعه کتاب نهج‏البلاغه جز این کلام شریف نبود براى وعظ و اندرز و موعظه نجات‏بخش کافى بود و چه بسیار از افرادى که از جاى جاى این کلام شریف براى اثبات مقاصد خود بهره گرفتند و سخنان خود را به وسیله آن آراسته‏اند.

جالب توجه این‏که محدث مشهور اهل سنت متقى هندى در کنزالعمّال مقدّمه‏اى براى این حدیث شریف ذکر کرده است، وى از «زیاد بن اعرابى» نقل مى‏کند که بعد از خاموش شدن آتش فتنه خوارج نهروان امام علیه السلام بر منبر کوفه قرار گرفت و حمد الهى به جاى آورد و در این هنگام گریه به او مهلت نداد به اندازه‏اى که اشک‏ها بر صورت و محاسن شریفش جارى شد و هنگامى که محاسن شریف خود را تکان داد قطره‏هایى از آن بر بعضى از حاضران افتاد و ما مى‏گفتیم:هر کسى که قطره‏اى بر او افتاده است خداوند آتش دوزخ را بر او حرام خواهد کرد. سپس شروع به خطبه کردوفرمود:«أیُّهَاالنّاسُ لاتَکُونُوا مِمَّنْ یَرْجُواالْآخِرَةَ».(1)

امام علیه السلام در این بیان پربار در جواب شخصى که موعظه و اندرزى از او خواست به سى مورد از رذائل اخلاقى اشاره کرده و با بیان شیوا و قریب به استدلال از آن نهى مى‏کند.(قَالَ علیه السلام: لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ یعِظَهُ).

مى‏فرماید:

1. «از کسانى نباش که بدون عمل امید سعادت اخروى دارد»؛(لَا تَکُنْ مِمَّنْ یرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیرِ الْعَمَلِ).(2)

به گفته مرحوم مغنیه در فى ظلال انسان براى رسیدن به متاع حقیر دنیا بدون تلاش و سعى و کوشش هرگز به مقصود نمى‏رسد، پس چگونه براى رسیدن به نعمت‏هاى پرارزش الهى در آخرت که نه چشمى همانند آن را دیده و نه گوشى وصف آن را شنیده و نه بر قلب انسانى خطور کرده مى‏تواند بدون سعى و کوشش برسد.(3)

قرآن مجید در آیاتى چند بر این معنا تأکید فرموده؛ در یک جا مى‏فرماید:«وَأَنْ لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى‏ – وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى‏»؛ واین‏که براى انسان چیزى جز (حاصل) سعى وکوشش او نیست، واین‏که تلاش او به زودى دیده مى‏شود».(4)

در جاى دیگر مى‏فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى‏ نَصْرُ اللَّهِ»؛ آیا گمان کردید داخل بهشت مى‏شوید، بى‏آنکه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که سختى‏ها و زیان‏ها به آنها رسید، و آن چنان بى‏قرار شدند که پیامبر و افرادى که با او ایمان آورده بودند گفتند: پس یارى خدا کى خواهد آمد؟!».(5)

رسول خدا صلى الله علیه و آله در حدیثى مى‏فرماید:«ایُّها الناسُ انِّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَبَیْنَ أَحَدٍ شَیْ‏ءٌ یُعْطِیهِ بِهِ خَیْراً أَوْ یَصْرِفُ بِهِ عَنْهُ شَرّاً إِلَّا الْعَمَلُ الصالِحُ لَایَدَّعِی مُدَّعٍ وَلَا یَتَمَنَّ مُتَمَنٍّ أنَّهُ یَرْجوُا إِلَّا بعَمَلٍ وَرَحْمَةٍ وَلَوْ عَصَیْتُ هَوَیْتُ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ ثَلاثا؛ اى مردم! میان خدا و بین هیچ کس چیزى نیست که به وسیله آن خیرى به کسى برساند یا شرّى را از او دفع کند مگر عمل صالح (تنها وسیله جلب خیرات و دفع آفات همین است، بنابراین) هیچ کس ادعا نکند و آرزو نداشته باشد که اهل نجات است مگر به عمل (صالح) و رحمت الهى. من هم اگر عصیان پروردگار کنم سقوط خواهم کرد. سپس رسول اکرم صلى الله علیه و آله سه بار این جمله را تکرار کرد:خداوندا آیا من ابلاغ کردم؟».(6)

احادیث در این زمینه بسیار است که وسیله نجات تنها عمل صالح است و این پاسخى است براى آنها که تصور مى‏کنند تنها با ذکر شهادتین و اظهار اسلام و به جا آوردن نماز و روزه و خواندن بعضى از ادعیه و توسلات و یا حتى تنها با شرکت در یک مجلس عزادارى اهل نجات خواهند شد، هرچند زندگى آنها سراسر آلوده گناه و معصیت باشد.

2. » (از کسانى مباش که) توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخیر مى‏اندازد»؛(وَیُرَجّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ).

اشاره به این‏که اگر گناه و لغزشى از تو سر زد بلافاصله دست به دامن لطف الهى بزن و با توبه و استغفار به درگاه او باز گرد. مبادا آرزوهاى دور و دراز مانع این کار شود که هیچ کس اطمینان ندارد که یک روز دیگر و یا یک لحظه دیگر زنده است و درهاى توبه به روى او باز است. به همین دلیل در روایات زیادى از تسویف توبه و تأخیر آن نهى شده است.

در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم که خطاب به اباذر فرمود:«إِیَّاکَ‏

وَالتَّسْوِیفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیَوْمِکَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَه‏؛ از تأخیر توبه به سبب تکیه بر آرزوها برحذر باش، زیرا تو به امروز تعلق دارى نه به فردا».(7)

در حدیثى از امام على بن ابى‏طالب علیه السلام مى‏خوانیم:«إِنْ قَارَفْتَ سَیّئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بِالتَّوْبَةِ؛ اگر گناهى مرتکب شدى براى محو آن با توبه شتاب کن».(8)

در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است:«مُسَوِّفُ نَفْسِهِ بِالتَّوْبَةِ مِنْ هُجُومِ الْأَجَلِ عَلَى أَعْظَمِ الْخَطَرِ؛ کسى که توبه را عقب مى‏اندازد در برابر هجوم مرگ در معرض خطر است».(9)

3. » (از کسانى مباش که) درباره دنیا همچون زاهدان سخن مى‏گوید ولى در آن همچون دنیاپرستان عمل مى‏کند»؛(یقُولُ فِى الدُّنْیا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ وَیعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ).

اشاره به این‏که میان قول و فعل تو درباره زرق و برق دنیا و زهد و رغبت در آن تناقض نباشد آن‏گونه که ریاکاران و متظاهران به قدس و ورع و خالى از قداست و پاکى سخن مى‏گویند.قرآن مجید مى‏فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَاتَفْعَلُونَ – کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَاتَفْعَلُونَ».(10)

4. » (از کسانى مباش که) اگر چیزى از دنیا به او برسد سیر نمى‏شود و اگر نرسد هرگز قانع نخواهد بود»؛(إِنْ أُعْطِىَ مِنْهَا لَمْ یشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یقْنَعْ).

اشاره به این‏که در زندگى قانع باش. اگر گرفتار محرومیت شدى صابر و اگر مواهب الهى شامل حالت شد شاکر باش. نه مانند دنیاپرستان که هرگز از دنیا سیر نمى‏شوند و هرقدر بیشتر از مواهب دنیا در اختیارشان قرار بگیرد تشنه‏تر

مى‏گردد، همان‏گونه که در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است:«مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یَقْتُلَه‏؛ مَثَل دنیا همچون آب شور دریاست که هر قدر تشنه‏اى از آن بیشتر بنوشد بیشتر گرفتار عطش مى‏شود تا او را در کام مرگ فرو برد».(11)

5. » (از کسانى مباش که) از شکر آنچه به او داده شده عاجز است؛ ولى باز هم فزونى مى‏طلبند»؛(یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ، وَیَبْتَغِى الزِّیادَةَ فِیمَا بَقِیَ).

روشن است که هر نعمتى را شکرى لازم است و از دست و زبان هیچ کس بر نمى‏آید که از عهده شکرش به در آید. با این حال چگونه ممکن است انسان، شکر را رها کند و دائما به دنبال زیاده خواهى باشد. این نشانه نهایت غفلت و بى‏خبرى است.

6. » (از کسانى مباش که) دیگران را از کار بد باز مى‏دارد؛ ولى خود نهى نمى‏پذیرد و دیگران را به کار خوب وا مى‏دارد؛ ولى خودش به آن عمل نمى‏کند»؛(یَنْهَى‏ وَلَا ینْتَهِیَ، وَیأْمُرُ بِمَا لَایَأْتِیَ).

بدیهى است اگر انسان کسى را به چیزى امر کند به یقین به سبب آثار خوب و برکات آن است. با این حال اگر عاقل باشد چرا خودش از آن بهره نگیرد و اگر دیگرى را از کارى باز مى‏دارد لابد به سبب زیان‏هاى آن است، با این حال چرا خودش پرهیز نکند. آیا این بى‏توجهى دلیل بر آن نیست که ایمان درستى به گفته‏هاى خود ندارد؟

قرآن مجید نیز در مقام سرزنش این‏گونه افراد مى‏فرماید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ‏الْکِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»؛ آیا مردم را به نیکى (وایمان به پیامبرى که صفات او در تورات آمده) دعوت مى‏کنید، امّا خودتان را فراموش مى‏کنید با این‏که شما کتاب آسمانى (تورات) را مى‏خوانید. آیا نمى‏اندیشید؟».(12)

7. » (از کسانى مباش که) صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمى‏دهد و گنهکاران را دشمن مى‏شمارد ولى یکى از آنهاست»؛(یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَلَا یعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَیُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ).

این در واقع نوعى تناقض در فکر و عمل است؛ از نظر تفکر عشق به صالحان دارند لابد به موجب اعمال صالح آنها؛ ولى از نظر عمل آنچه را بدان عشق مى‏ورزیده کنار مى‏گذارند. همچنین در نقطه مقابل از ظالمان و عاصیان و فاسقان متنفرند که به یقین به سبب اعمالشان است در حالى که در مقام عمل آلوده به همان اعمال‏اند. ممکن است در آن درجه از شدت نباشد؛ ولى به هر حال با دیدى کلى عمل آنها هماهنگ با اعمال کسى است که از وى متنفرند. این تناقض به راستى عجیب، و نشانه ضعف ایمان و اراده و غلبه هواى نفس است.

در صحیفه گرانبهاى سجادیه نیز در ضمن دعاى بیست و چهارم مى‏خوانیم:«لا تَجْعَلْنی مِمَّنْ یُحِبُّ الصّالِحینَ وَلا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَیُبْغِضُ الْمُسیئینَ وَهُوَ أحَدُهُمْ‏؛ خداوندا مرا از آنها قرار نده که صالحان را دوست دارند ولى اعمال آنها را انجام نمى‏دهند و گنهکاران را دشمن دارند ولى خودشان در عمل همچون آنها هستند».

8. » (از کسانى مباش که) از مرگ به سبب زیادى گناهانش متنفر است؛ اما به اعمالى ادامه مى‏دهد که مرگ را به سبب آن ناخوش مى‏دارد»؛(یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَیُقِیمُ عَلَى‏ مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ).

این نیز تناقض دیگرى در زندگى آنهاست؛ از یک‏سو هنگامى که سخن از مرگ به میان مى‏آید وحشت دارد، زیرا نامه اعمال خود را سیاه مى‏بیند ولى به جاى توبه و اصلاح مسیر خویش باز به همان گناهان ادامه مى‏دهند. این تناقض نیز در فکر و عمل به سبب ضعف ایمان و غلبه هواى نفس است.

قرآن مجید درباره گروهى از یهود مى‏فرماید: «وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ‏

أَیْدِیهِمْ»؛ ولى آنها، به‏خاطر اعمال بدى که پیش از خود فرستاده‏اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند کرد».(13)

همچنین در آیه بعد نیز مى‏فرماید: «یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ»؛ (تا آن‏جا) که هر یک از آنها آرزو دارد هزارسال عمر به او داده شود؛ در حالى که این عمر طولانى او را از کیفر (الهى) باز نخواهد داشت».(14)

9. » (از کسانى مباش که) هرگاه بیمار مى‏شود (از اعمال زشت خود) پشیمان مى‏گردد و اگر تندرست باشد احساس امنیت مى‏کند و به لهو و لعب مى‏پردازد»؛(إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِیاً).

آرى آنها به هنگام بیمارى چون چهره مرگ را در نزدیکى خود مى‏بینند، ندامت به آنها دست مى‏دهد و به فکر توبه از گناه و جبران اعمال سابق خویش مى‏افتند؛ اما همین که از بستر بیمارى برخاسته و تندرستى به آنها باز گشت آن حالت به کلى زائل شده و خود را در هاله‏اى از امن و امان مى‏بینند و به لهو و لعب مشغول مى‏شوند. این فراموشکارى سریع و تناقض در دو حال نزدیک به هم نیز نشانه سطح فکر کوتاه آنها و ضعف ایمان ایشان است.

خداوند انسان را در زندگى گرفتار مشکلات و مصائب و بیمارى‏ها مى‏کند تا به آنها هشدار دهد از خواب غفلت برخیزند؛ اما افسوس که این بیدارى براى بسیارى از مردم زودگذر است. هنگامى که آن مشکلات برطرف مى‏شود بلافاصله در خواب غفلت فرو مى‏رود.

10. » (از کسانى مباش که) به هنگام سلامت خودخواه و مغرور مى‏شود و به هنگام گرفتارى ناامید مى‏گردد»؛(یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ(15) إِذَا عُوفِیَ، وَیَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ).

این تناقض در احوال نیز که در زمان عافیت مغرور و در زمان ابتلا مأیوس مى‏شوند از عجایب است و اثر مستقیم همان ضعف ایمان و اراده و غلبه هواى نفسانى است.

این در حالى است که حالت عافیت قابل اعتماد نیست و «از نسیمى دفتر ایام بر هم مى‏خورد» و با گذشتن یک روز و حتى یک ساعت ممکن است همه چیز عوض شود و نیز حالت ابتلا و گرفتارى ابدى نیست که سبب یأس انسان گردد، زیرا گاه از دل گرفتارى‏ها گشایش برمى‏خیزد و به گفته امام علیه السلام در حکمت 351«عِنْدَ تَنَاهِی الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفَرْجَةُ، وَ عِنْدَ تَضَایُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ یَکُونُ الرَّخَاءُ؛ هنگامى که سختى‏ها به آخرین درجه شدت برسد فرج نزدیک است و در آن هنگام که حلقه‏هاى بلا تنگ شود راحتى و آرامش فرا مى‏رسد».

قرآن در سوره «هود» آیه 9 و 10 مى‏گوید: «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ – وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»؛ و اگر از جانب خویش، رحمتى به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زیانى که به او رسیده، نعمت‏هایى به او بچشانیم، به یقین مى‏گوید:بدى‏ها از من برطرف شده (و دیگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى‏شود».

در حدیثى که در کتاب شریف کافى آمده مى‏خوانیم که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:روزى موسى نشسته بود که ناگهان ابلیس به سراغ او آمد در حالى که کلاه بلند رنگارنگى به سر داشت. هنگامى که نزدیک موسى رسید کلاه را از سر برداشت و در برابر وى ایستاد و سلام کرد. موسى گفت: تو کیستى؟ گفت: من ابلیسم.موسى گفت: خدا هرگز خانه تو را به ما نزدیک نکند. ابلیس گفت: من آمده‏ام که به تو سلام کنم به موجب مقامى که در درگاه خدا دارى. موسى گفت: پس این‏

کلاه چیست؟ گفت: من با این کلاه رنگارنگ دل‏هاى بنى آدم را مى‏ربایم (هر کسى را به گونه‏اى) موسى گفت:«فَأَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیْهِ! قَالَ: إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِی عَیْنِهِ ذَنْبُه‏؛ پس به من خبر ده از گناهى که هنگامى که انسان مرتکب آن شود، تو بر او غلبه مى‏کنى؟گفت: زمانى است که از خود مغرور شود، عملش را زیاد پندارد و گناهش در نظر وى کوچک شود».(16)

11. » (از کسانى مباش که) اگر بلایى به او برسد همچون بیچارگان دست بر دعا مى‏دارد و اگر وسعت و آرامشى به وى دست دهد با غرور از خدا روى‏گردان مى‏شود»؛(إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً).

درست همان چیزى که قرآن مجید کرارا به آن اشاره کرده مى‏فرماید: «فَإِذَا رَکِبُوا فِى الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ»؛ هنگامى که سوار کشتى شوند، خدا را با اخلاص مى‏خوانند، (و غیر او را فراموش مى‏کنند)؛ امّا هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز مشرک مى‏شوند».(17)

همین معنا به صورت مشروح‏ترى در آیه 22 و 23 سوره «یونس» آمده است:«هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى‏ إِذَا کُنْتُمْ فِى الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَآءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَآءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ – فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ»؛ او کسى است که شما را در صحرا و دریا سیر مى‏دهد؛ زمانى که در کشتى قرار مى‏گیرید و بادهاى موافق کشتى‏نشینان را (به سوى مقصد) مى‏برد خوشحال مى‏شوند، (ناگهان) طوفان شدیدى مى‏وزد؛

و امواج از هر سو به سراغ آنها مى‏آید؛ و گمان مى‏کنند هلاک خواهند شد؛ (در آن هنگام) خدا را از روى خلوص عقیده مى‏خوانند که: اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود؛ اما هنگامى که خدا آنها را رهایى بخشید (بار دیگر) به ناحق، در زمین ستم مى‏کنند».

12. » (از کسانى مباش که) نفسش او را در امور دنیا به آنچه گمان دارد وادار مى‏کند؛ ولى در امور آخرت به آنچه یقین دارد بى‏اعتناست»؛(تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى‏ مَا یَظُنُّ، وَ لَایَغْلِبُهَا عَلَى‏ مَا یَسْتَیْقِنُ).

به تعبیر دیگر براى رسیدن به مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات دنیا حتى به سراغ راه‏هایى مى‏رود که اطمینان ندارد به نتیجه برسد به امید این‏که شاید به نهایت مطلوبى برسد؛ ولى درباره کار آخرت با این‏که یقین دارد فلان عمل باعث نجات او و فلان کار سبب بدبختى او در سراى دیگر مى‏شود به یقین خود اعتنا نمى‏کند.

13. » (از کسانى مباش که) نسبت به دیگران به کمتر از گناه خود مى‏ترسد و نسبت به خویشتن بیش از آنچه عمل کرده انتظار دارد»؛(یَخَافُ عَلَى‏ غَیْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ یَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ).

به بیان دیگر گناهان دیگران در نظرش بزرگ و گناه خود در نظرش کوچک است و به عکس، اعمال نیکش هرچند کوچک باشد به نظرش بزرگ مى‏رسد و انتظار پاداش‏هاى عظیم دارد. این نیز نوعى دیگر از تناقض در فکر و رفتار آنهاست و همان‏طور که اشاره شد تمام این تناقض‏ها به سبب ضعف ایمان و انحراف فکر و ناشى از غلبه شهوات است.


1) کنزالعمّال، ج 16، ص 205، ح 44229.

2) تعبیر به «ممّن یرجو» نشان مى دهد که جمله «یرجو» در واقع به معناى صیغه جمع است، هر چندبه ظاهر مفرد مى باشد و به همین دلیل تمام صیغه هاى مفرد رادر ابن حدیث طولانى به صورت جمع ترجمه کردیم.

3) فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 318.

4) نجم، آیه 39 و 40.

5) بقره، آیه 214.

6) ارشاد مفید، ج 1، ص 182؛ اعلام الورى طبرسى، ص 134.

7) بحارالانوار، ج 74، ص 75، ح 3.

8) همان، ص 210، ح 1.

9) مستدرک الوسائل، ج 12، 130، ح 13707.

10) صف، آیه 2 و 3.

11) کافى، ج 2، ص 136، ح 24.

12) بقره، آیه 44.

13) بقره، آیه 95.

14) بقره، آیه 96.

15) «یُعجَب بنفسه» به صیغه مجهول است، زیرا در لغت «أُعجِبَ بِنفسهِ» به صورت مجهول مفهومش این است که خودپسند و مغرور شد.

16) کافى، ج 2، ص 314، ح 8.

17) عنکبوت، آیه 65.