این کلام حکمتآمیز که درباره نقش مؤثر دنیا و مواهب آن براى رسیدن به سعادت اخروى بیان شده در زمانى امام ذکر فرمود که «شنید مردى به نکوهش دنیا زبان گشوده است»؛(وَقَدْ سَمِعَ رَجُلًا یَذُمُّ الدُّنْیَا).
این مرد اهل بصره و جنگ جمل بود، آنگونه که بعضى گفتهاند یا اهل کوفه که برخى دیگر نوشتهاند(1)، تأثیرى در اصل سخن ندارد؛ ولى به نظر مىرسد که امام علیه السلام احساس فرمود مرد ریاکارى است و نکوهش او از دنیا نوعى اظهار قدس و تقواست بىآنکه صاحب قدس و تقوا باشد و به هر حال امام علیه السلام از این موقعیت استفاده کرد تا درس بسیار مهمى را درباره دنیا و مواهب دنیوى به همگان بدهد.این کلام بسیار پربار و حکیمانه به دو بخش تقسیم مىشود؛ بخش اول درباره این است که وصف دنیا به فریبکار بودن توصیف بىدلیلى است، زیرا اگر چشم عبرتبین باشد نشانههاى بىوفایى دنیا در همه جاى آن آشکار است. مىفرماید:«اى کسى که نکوهش دنیا مىکنى (و دنیا را به خدعه و نیرنگ و فریبندگى متهم مىسازى) تو خودت تن به غرور دنیا دادهاى و به باطلهاى آن فریفته شدهاى (عیب از توست نه از دنیا)»؛(أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا، الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا، الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا!).
سپس مىافزاید: «آیا تو خود فریفته دنیا شدهاى سپس دنیا را مذمت مىکنى (و گناه را به گردن آن مىافکنى؟) تو ادعا مىکنى که دنیا بر تو جرمى روا داشته یا دنیا چنین ادعایى بر تو دارد؟»؛(أَتَغْتَرُّ بِالدُّنْیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا، أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا، أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَیْکَ؟).
«مُتَجَرِّم»به کسى مىگویند که ادعاى جرم بر کسى دارد و منظور امام علیه السلام این است که تو از دنیا شکایت مىکنى که بر تو ستم کرده و تو را فریفته در حالى که دنیا باید از تو شکایت کند که مواهبش را به باطل هزینه کردهاى.
سپس امام علیه السلام از مظاهر بیدار کننده دنیا به دو چیز که در دسترس همگان است استدلال مىکند. نخست مىفرماید: «چه زمانى دنیا تو را به خود مشغول ساخت یا کى تو را فریب داد؟ آیا به محلى که پدرانت به خاک افتادند و پوسیدند تو را فریب داده یا به خوابگاه مادرانت در زیر خاک؟»؛(مَتَى اسْتَهْوَتْکَ، أَمْ مَتَى غَرَّتْکَ؟ أَبِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى، أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى؟).
اشاره به اینکه اگر یک گام به سوى قبرستان بردارى و لحظهاى در کنار آن بایستى و بیندیشى همه چیز بر تو ظاهر و آشکار مىشود؛ پدران و مادران و عزیزان، دیروز در میان شما بودند و حیات و نشاطى داشتند ولى امروز، خاموش در زیر خاکها خفته و پوسیدهاند. آیا همین یکى براى بیدار ساختن انسان کافى نیست؟ و به گفته شاعر:
بشکاف خاک را و ببین یک دم
بىمهرى زمانه رسوا را
آنگاه امام علیه السلام به صحنههاى عبرتآمیز دیگرى از بىاعتبارى و بىوفایى دنیا اشاره کرده مىفرماید: «چقدر با دست خود به معالجه بیماران پرداختى و چقدر آنها را پرستارى کردى، درخواست شفا براى آنها مىکردى و از طبیبان، بیان راه درمان آنها را مىخواستى در آن روزهایى که داروىِ تو به حال آنها سودى نداشت و گریه تو فایدهاى نمىبخشید، دلسوزى آمیخته با ترس تو براى هیچ
یک از آنها سودى نداشت و کوششها و کمکهایت براى آنها نتیجهاى نمىداد و با نیرویت دفاعى از آنها نکردى (و سرانجام با همه این تلاش و کوششها مرگ گریبانشان را گرفت و به همه چیز پایان داد)»؛(کَمْ عَلَّلْتَ بِکَفَّیْکَ، وَکَمْ مَرَّضْتَ بِیَدَیْکَ! تَبْتَغِی لَهُمُ الشِّفَاءَ، وَتَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الْأَطِبَّاءَ، غَدَاةَ لَایُغْنِی عَنْهُمْ دَوَاؤُکَ، وَلَا یُجْدِی عَلَیْهِمْ بُکَاؤُکَ. لَمْ یَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُکَ، وَلَمْ تُسْعَفْ فِیهِ بِطِلْبَتِکَ وَلَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِکَ!).
(توجه داشته باشید) که «علّلت» از ریشه «تعلیل» به معناى به معالجه پرداختن و «مرضت» از ماده «تمریض» به معناى پرستارى نمودن و «تَسْتَوْصِفُ» از ریشه «وصف» گرفته شده و در اینجا به معناى طلب راه درمان از طبیب است و «إشْفاق» به معناى محبت آمیخته با ترس و «تُسْعَفْ» از ماده «اسْعاف» به معناى یارى طلبیدن و کمک کردن است.
امام علیه السلام در این گفتار شفاف و بسیار روشن صحنههاى عبرتانگیز دنیا را به طرز بسیار آموزندهاى ترسیم فرموده و به پرستارانى اشاره مىکند که حال بیمارشان روز به روز سختتر مىشود، گاه به دعا متوسل مىشوند، گاه به طبیب و دارو، گاه بیتابى مىکنند و دلسوزى و گاه سیلاب اشک از چشمشان سرازیر مىشود؛ ولى هیچ کدام از آنها سودى نمىبخشد و بیمار در برابر چشمان اشکآلود آنها جان مىسپارد. اینها امورى است که بسیارى از مردم تجربه کردهاند و آنها که تجربه نکردهند از دیگران شنیدهاند. آیا این صحنهها کافى نیست که انسان به وسیله آن پى به بىاعتبارى و بىوفایى دنیا ببرد؟
در پایان این بخش امام علیه السلام مىفرماید: «و (بدین ترتیب) دنیا با این نمونهها وضع تو را نیز مجسم ساخته است و با قربانگاههاى او (براى دیگران)، قربانگاه تو را»؛(وَقَدْ مَثَّلَتْ لَکَ بِهِ الدُّنْیَا نَفْسَکَ، وَبِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَکَ).
اشاره به اینکه این گورستانهایى که در اطراف شهر و دیار توست و بیماران
و بیمارستانهایى که در جاى جاى وطن تو وجود دارند همه نشانههایى از بىمهرى زمانه رسواست و جاى این ندارد که دنیا را با این همه نشانههاى بىوفایى، فریبنده و غافلکننده بپندارى. کدام فریبندگى و کدام فریبکارى.
البته این سؤال در اینجا پیش مىآید که در قرآن مجید حیات دنیا به «سرگرمى و بازى»(2) و «متاع غرور»(3) و در روایات به نام «دارالغرور» معرفى شده است.
امام علیه السلام در داستان خانهاى که شریح قاضى خریدارى کرده بود (نامه سوم از بخش نامهها) دنیا را به عنوان «دار الغرور» معرفى فرموده است. همچنین امام سجاد علیه السلام نیز در دعاى معروفش:«اللَّهُمَّ ارْزُقْنی التَّجافِىَ عَنْ دارِ الْغُرُورِ»دنیا را «دارالغرور» معرفى نمودهاند. در بعضى از احادیث دیگر هم دنیا را «دارالغرور» شناخته شده است.(4)
ممکن است بپرسیم این تعبیرات چگونه با آنچه امام علیه السلام در کلام حکیمانه مورد بحث فرموده سازگار است؟
پاسخ این سؤال روشن است؛ هرگاه نگاه به دنیا، نگاه سطحى و زودگذر باشد، دنیا «دار الغرور» است؛ اما اگر نگاه به آن عمیق و حکیمانه باشد، دنیا دار عبرت و بیدارى است. ادامه این سخن حکیمانه نیز گواه بر آن است که گفتهایم.
1) بهجالصباغة، ج 12، ص 46.
2) «وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ». انعام، آیه 32.
3) «وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ». آل عمران، آیه 185.
4) کافى، ج 3، ص 422، ح 6.