جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: نزدیکى فرمان مرگ‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

امام علیه السلام در این کلام کوتاه و حکیمانه خود اشاره به کوتاهى عمر انسان در دنیا کرده مى‏فرماید: «فرمان مرگ نزدیک است و مدّت همراهى (با مردم و مواهب دنیا) کوتاه»؛(الْأَمْرُ قَرِیبٌ وَالِاصْطِحَابُ قَلِیلٌ).

واژه «امر» اشاره به پایان زندگى و فرا رسیدن مرگ است، همان‏گونه در آیه 14 سوره «حدید» آمده است: «وَغَرَّتْکُمُ الْأَمَانِىُّ حَتَّى‏ جَآءَ أَمْرُ اللَّهِ»؛ و آرزوهاى دورودراز شما را فریب داد تا فرمان خدا رسید».

«اصطحاب» به معناى همراه و همنشین بودن با مردم دنیا یا با مواهب و نعمت‏هاى حیات است.

این حقیقتى است که همگان آن را مى‏دانیم و آثار آن را همه روز با چشم مشاهده مى‏کنیم؛ هر روز پیکر بى‏جان بعضى از دوستان یا غیر دوستان را مى‏بینیم که بر دوش دیگران به سوى آرامگاهشان حمل مى‏شود. جاى خالى بسیارى از دوستان و بستگان و عزیزان در میان ما نمایان است. قبور آنها در دسترس ماست: غالباً به زیارت قبورشان مى‏رویم و از همه برتر در صفحات تاریخ یاد نام‏آورانى را ملاحظه مى‏کنیم که در عصر خود چه قدرت و زندگى پرغوغایى داشتند؛ ولى به سرعت همه پایان گرفت و چیزى جز استخوان‏هاى پوسیده آنها در زیر خاک و قصرهاى ویران‏شده‏شان باقى نمانده است.

با این وصف غالباً گرفتار غفلتیم، به پایان زندگى خود نمى‏اندیشیم، توشه‏اى مناسب براى سفر پر خوف و خطر آخرت فراهم نمى‏سازیم. به فرموده امام علیه السلام در حکمت 122 «گویى فرمان مرگ بر غیر ما نوشته شده و گویى این مردگانى را که با چشم مى‏بینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما باز مى‏گردند»؛(کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا کُتِبَ … وَ کَأَنَّ الَّذِی نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ).

به همین دلیل در روایتى که مرحوم کلینى آن را در کتاب کافى از رسول اکرم صلى الله علیه و آله در ضمن خطبه‏اى نقل کرده مى‏خوانیم:«سُئِلَ أَىُّ الْمُؤْمِنینَ أکْیَسٌ‏؛ از آن حضرت پرسیدند: کدام یک از مؤمنان باهوش‏ترند؟» فقال:«أکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَأشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً؛ کسى که بیش از همه به یاد مرگ باشد و کسى که از همه آماده‏تر براى آن شود».(1)

در حدیث دیگرى در همان کتاب شریف از امام على بن الحسین علیهما السلام آمده است که مى‏فرمود:«عَجَبٌ کُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أنْکَرَ الْمَوْتَ وَهُوَ یَرى‏ مَنْ یَمُوتُ کُلَّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ وَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أنْکَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‏ وَهُوَ یَرَى النَّشْأَةَ الْأُولى‏؛بسیار تعجب است از کسانى که مرگ را (عملًا) انکار مى‏کنند در حالى که هر روز و شب، مردگان را مى‏بینند همچنین بسیار تعجب است از کسانى که جهان آخرت را انکار مى‏کنند در حالى جهان دنیا را مى‏بینند (که نشانه‏هاى آخرت در آن بسیار است)».(2)

شاعر مى‏گوید:

فلک اى دوست! ز بس بى حد و بى مَر(3) گردد

بد و نیک و غم و شادى همه آخر گردد

ز قفاى من و تو گِرد جهان را بسیار

دى و اسفند مه و بهمن و آذر گردد

ماه چون شب شود از جاى به جایى حیران

پى کیخسرو و دارا و سکندر گردد

این سبک خنگ(4) بى آسایشِ بى پا تازد

وین گران کشتى بى رهبر و لنگر گردد

روز بگذشته خیال است که از نو آید

فرصت رفته محال است که از سر گردد

کشتزار دل تو کوش که تا سبز شود

پیش از آن کین رخ گلنار معصفر گردد

زندگى جز نَفَسى نیست غنیمت شمرش

نیست آمد که همراه نفس برگردد

چرخ بر گرد تو دانى که چه سان مى‏گردد؟

همچو شهباز که بر گِرد کبوتر گردد

اندر این نیمه ره، این دیو تو را آخر کار

سر بپیچاند و خود بر ره دیگر گردد

خوش مکن دل که نگشته است نسیمت اى شمع

بس نسیم فرح انگیز که صرصر گردد


1) کافى، ج 3، ص 257، ح 1 و بحارالانوار، ج 74، ص 176.

2) کافى، ج 3، ص 258، ح 28.

3) حد و اندازه‏.

4) خنگ: مرکب.