امام علیه السلام در این سخن پرمعناى خود به سه نکته مهم اشاره مىکند.
نخست مىفرماید: «ترس (نابجا) با ناامیدى مقرون است»؛(قُرِنَتِ الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَةِ).
بدون شک ترس از عوامل و اشیاى خطرناک، حالتى است که خداوند در انسان براى حفظ او آفریده است. هنگامى که حادثه خطرناکى رخ مىدهد یا موجود خطرناکى به انسان حمله مىکند و خود را قادر بر دفاع نمىبیند ترس بر او غالب مىشود و خود را به سرعت از صحنه دور مىسازد اینگونه ترس منطقى و موهبت الهى براى حفظ انسان از خطرات است. هرگاه سیلاب عظیمى حرکت کند و انسان خود را در مسیر آن ببیند و بترسد و با سرعت خود را کنار بکشد چه کسى مىگوید این صفت مذموم است؟ ترس بجا سپرى است در برابر اینگونه حوادث.
ولى ترس نابجا که ناشى از توهم یا ضعف نفس یا عدم مقاومت در مقابل مشکلات باشد به یقین مذموم و نکوهیده است و اینگونه ترسهاست که انسان را از رسیدن به مقاصد عالیه باز مىدارد. به همین دلیل از قدیم گفتهاند: شجاعان اند که به موفقیتهاى بزرگ دست مىیابند.
شاعر مىگوید:
مَنْ راقَبَ النَّاسَ ماتَ هَمّاً
وَنالَ بِاللَّذةِ الْجَسُورُ
«کسى که ملاحظه سخنان این و آن کند (و از آن بترسد) از غصه مىمیرد؛ ولى افراد جسور و شجاع به لذات و کامیابىها مىرسند».
واژه «هیبه» گاه به معناى شکوه و جلال آمده که موجب خوف دیگران مىشود و گاه به معناى ترس است و در جمله بالا معناى دوم اراده شده است آن هم ترس بیجا، و واژه «خیبة» به معناى خسران و شکست و ناکامى و محرومیت است و این دو همواره با هم قرین اند و به این ترتیب امام مىخواهد پیروان خود را به شجاعت در تمام امور دعوت کند.
در جمله کوتاه و پرمعناى دوم مىفرماید: «کمرویى با محرومیت همراه است»؛(وَالْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ).
حیاء مانند هیبت دو معناى باارزش و ضد ارزش دارد؛ حیاى ارزشمند آن است که انسان از هر کار زشت و گناه و آنچه مخالف عقل و شرع است بپرهیزد و حیاى ضد ارزش آن است که انسان از فراگرفتن علوم و دانشها و یا سؤال کردن از چیزهایى که نمىداند یا احقاق حق در نزد قاضى و جز او اجتناب کند، همان چیزى که در عرف، از آن به کمرویىِ ناشى از ضعف نفس تعبیر مىشود. منظور امام علیه السلام در گفتار بالا همان معناى دوم است که انسان را گرفتار محرومیتها مىسازد.
در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم: «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْلٍ وَحَیَاءُ حُمْقٍ فَحَیَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَحَیَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ؛ شرم و حیا دو گونه است حیاى عاقلانه و حیاى احمقانه؛ حیاى عاقلانه از علم سرچشمه مىگیرد و حیاى احمقانه از جهل».(1)
در حدیثى نیز از امام صادق آمده است که فرمود: «الْحَیَاءُ عَلَى وَجْهَیْنِ فَمِنْهُ ضَعْفٌ وَمِنْهُ قُوَّةٌ وَإِسْلَامٌ وَإِیمَانٌ؛ حیا بر دو گونه است قسمى از آن ضعف
و ناتوانى و قسمى دیگر، قوت و اسلام و ایمان است».(2)
در حدیث دیگرى در غررالحکم از على علیه السلام آمده است: «مَنِ اسْتَحیى مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ فَهُوَ أَحْمَقٌ؛ کسى از گفتن حق شرم کند احمق است».(3)
بعضى از علما در تعریف حیا چنین گفتهاند: «حیا ملکهاى نفسانى است که سبب انقباض و خوددارى نفس از انجام کارهاى قبیح و انزجار از اعمال خلاف آداب به سبب ترس از ملامت مىشود». البته این همان حیاى ممدوح و باارزش است.
در تفسیر حیاى مذموم گفتهاند: «همان انقباض نفس و خوددارى از انجام کارهایى است که قبیح نیست، بلکه لازم است انسان بر اثر کمرویى آن را ترک مىکند».(4)
در حدیثى از امام صادق علیه السلام در این باره مىخوانیم: «مَنْ رَقَّ وَجْهُهُ رَقَّ عِلْمُهُ؛ افراد کمرو کم دانشاند».(5)
آنگاه امام در سومین جمله حکمتآمیز به اهمّیّت استفاده از فرصتها پرداخته مىفرماید: «فرصتها همچون ابر در گذرند، ازاینرو فرصتهاى نیک را غنیمت بشمارید (و پیش از آن که از دست برود از آنها استفاده کنید»؛ (وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ(6)، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ)
منظور از فرصت، آماده شدن کامل اسباب کار خوب است مثل اینکه تمام مقدمات جهت تحصیل علم براى کسى فراهم گردد؛ هم تن سالم دارد، هم
هوش و استعداد، هم استاد لایقى آماده تدریس او و هم فضاى آموزشى خوبى در اختیار اوست که در عرف نام آن را فرصت مىگذارند و از آنجایى که فرصتها ترکیبى از عوامل متعددى است و هر کدام از این عوامل ممکن است بر اثر تغییراتى زایل شود از این رو فرصتها زودگذرند.
لذا در حدیث دیگرى از همان امام علیه السلام مىخوانیم: «الْفُرْصَةُ سَرِیعَةُ الْفَوْتِ بَطِیئَةُ الْعَوْدِ؛ فرصت با سرعت از دست مىرود و به زحمت به دست مىآید».(7)
به همین دلیل روایات فراوانى در باب «اغتنام فرصت» آمده است و به ما دستور دادهاند فرصتها را غنیمت بشمریم، چرا که ترک آن اندوهبار است.
امیرمؤمنان على علیه السلام در نامه 31 نهجالبلاغه در ضمن وصایایى که به فرزند دلبندش امام مجتبى علیه السلام مىکند مىفرماید: «بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً؛ به سراغ استفاده از فرصت برو (پیش از آنکه از دست برود و) مایه اندوه گردد».
به هر حال تمام مواهب الهى که در دنیا نصیب انسان مىشود فرصتهاى زودگذرند؛ جوانى، تندرستى، امنیت، آمادگى روح و فکر، بلکه عمر و حیات انسان همگى فرصتهاى زودگذرى هستند که اگر آنها را غنیمت نشمریم و بهره کافى نگیریم نتیجهاى اندوهبار خواهد داشت.
اى دل به کوى عشق گذارى نمىکنى
اسباب، جمع دارى و کارى نمىکنى
چوگان حکم در کف و گویى نمىزنى
بازِ ظفر به دست و شکارى نمىکنى
ترسم کزین چمن نبرى آستینِ گل
کز گلشنش تحمل خارى نمىکنى
1) کافى، ج 2، ص 106، ح 6.
2) بحارالانوار، ج 75، ص 242.
3) غررالحکم، ح 988.
4) سفینة البحار، ماده حیاء.
5) کافى، ج 2، ص 106، ح 3.
6) «السحاب» به گفته لسان العرب جمع «سحابة» به معناى ابر است و جمع الجمع آن «سُحُب» بر وزن «کُتُب» است.
7) بحارالانوار، ج 75، ص 113.