جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: قوىّ و صبور باش‏

زمان مطالعه: 5 دقیقه

امام در چهارمین کلمه از کلمات قصارش به پنج وصف از اوصاف انسانى اشاره مى‏کند که یکى منفى و چهار وصف از آن مثبت است و آثار هر کدام را در جمله بسیار کوتاهى بر مى‏شمارد.

نخست مى‏فرماید: «عجز و ناتوانى آفت است»؛ (الْعَجْزُ آفَةٌ).

عجز مفهوم وسیعى دارد که هرگونه ناتوانى علمى، جسمى، اقتصادى و فکرى را شامل مى‏شود و به یقین اینها بزرگ‏ترین آفات زندگى انسان است؛ انسان عاجز، ذلیل و خوار عقب مانده و شکست خورده و بى‏ارزش و بى‏مقدار است به همین دلیل اسلام مى‏گوید: بکوشید و هرگونه عجز را از خود دور سازید و با قدرت و قوت به اهداف مالى و معنوى خود برسید. البته گاه مى‏شود که عجز و ناتوانى بدون اختیار دامان انسان را مى‏گیرد، ولى غالباً چنین نیست، بلکه نتیجه کوتاهى‏ها و بى‏برنامگى‏هاست. همان‏گونه که در حدیث جالبى که کلینى در کافى از امیر مؤمنان على علیه السلام نقل کرد مى‏خوانیم: «إِنَّ الْأَشْیَاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ ازْدَوَجَ الْکَسَلُ وَالْعَجْزُ فَنُتِجَا بَیْنَهُمَا الْفَقْرَ؛ هنگامى که اشیاء با یکدیگر ازدواج کردند تنبلى و ناتوانى نیز به هم پیوستند و فرزند آنها فقر بود».(1)

سپس در دومین نکته اشاره به آثار مثبت صبر و شکیبایى کرده مى‏فرماید:

«صبر شجاعت است»؛(وَالصَّبْرُ شَجَاعَةٌ)

بدیهى است صبر چه در مقابل عوامل معصیت باشد، چه در مسیر اطاعت پروردگار چه در برابر مصائب روزگار انجام گیرد، نوعى شجاعت محسوب مى‏شود و تنها شجاعانند که از عهده شکیبایى در این مراحل سه‏گانه بر مى‏آیند.

نمونه کامل این سخن همان چیزى است که امیر مؤمنان على علیه السلام در صدر اسلام از پیغمبر و یاران باوفایش تجربه کرده بود که در برابر انواع مشکلاتى که از سوى دشمنان اسلام هر روز به شکلى انجام مى‏شد صبر و استقامت کرده بودند و با شجاعت تمام آنها را پشت سر گذاشتند و اگر این شکیبایى شجاعانه مسلمانان صدر اول در دوران محاصره شعب ابى‏طالب و هجرت به حبشه و سپس هجرت به سوى مدینه و بعد از آن حضور در میدان‏هاى جنگ بدر، خیبر، خندق و حنین نبود امروز آیینى به نام اسلام بر بخش عظیمى از جهان سایه نیفکنده بود.

در واقع مسلمانان هم در برابر خواسته‏هاى دل استقامت و صبر نشان دادند، هم در مسیر اطاعت پروردگار و هم در مقابل مصائب و مشکلات پى در پى.

همان‏گونه که در حدیثى در جلد دوم کافى از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است که مى‏فرماید: «الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَصَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَصَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَة» .(2)

در کلمات بزرگان نیز تعبیرات جالبى درباره صبر آمده است از جمله این‏که گفته‏اند: «الصَّبْرُ مُرٌّ لا یَتَجَرَّعُهُ إلَّا حُرٌّ؛ صبر تلخ است ولى جز آزادگان این شربت ناگوار را نمى‏نوشند».

نیز گفته‏اند «إنَّ لِلْأزْمانِ الْمَحْمُودَةِ وَالْمَذْمُومَةِ أعْماراً وَآجالًا کَأَعْمارِ النَّاسِ وَآجالِهِمْ فَاصْبِرُوا لِزَمانِ السُّوءِ حَتّى‏ یَفْنى‏ عُمْرُهُ وَیَأتی أجَلُهُ؛ دوران‏هاى خوب‏

و بد عمر و اجلى دارند مانند عمر و اجل انسان‏ها؛ به هنگامى که دوران سختى پیش آید صبر کنید تا عمرش پایان گیرد و اجلش فرا رسد».

نیز گفته‏اند: «إذا تَضَیَّفَتْکَ نازِلَةٌ فَأقْرِهَا الصَّبْرُ عَلَیْها وَأکْرِمْ مَثْواها لَدَیْکَ بِالتَّوَکُّلِ وَالْإحْتِسابِ لِتُرِحِّلَ عَنْکَ وَقَدْ أبْقَتْ عَلَیْکَ أکْثَرَ مِمَّا سَلَبَتْ مِنْکَ؛ هنگامى که حادثه سختى به میهمانى تو آمد با صبر و شکیبایى از آن پذیرایى کن و جایگاه آن را با توکل بر خدا و حساب عند الله گرامى بدار تا زمانى که این میهمان از نزد تو برود در حالى که بیش از آنچه از تو گرفته است براى تو باقى خواهد گذارد».(3)

آن‏گاه در سومین جمله مى‏فرماید: «زهد ثروت است»؛ (وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ).

اشاره به اینکه انسان از ثروت آیا چیزى جز بى‏نیازى مى‏خواهد و آدم زاهدِ قانع، از همه خلق بى‏نیاز است و چه بسا ثروتمندانى که جزء نیازمندان هستند.

زهد همان بى‏اعتنایى به زرق و برق دنیا و مال و منال و شهرت و آوازه است. زاهد کسى نیست که فاقد این امور باشد بلکه زاهد کسى است که دلبسته و وابسته به این امور نباشد؛ خواه آن را داشته باشد یا نه! بلکه مى‏توان گفت: زاهدان از ثروتمندان غنى‏ترند، چرا که ثروتمندان از یک سو باید پیوسته ثروت خود را حساب و کتاب کنند و از سوى دیگر مراقب باشند سارق و دشمنى آن را از دست آنها نگیرد در حالى که زاهدان از همه اینها بى‏نیازند. در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم که خطاب به على علیه السلام فرمود: «یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ زَیَّنَکَ بِزِینَةٍ لَمْ یُزَیِّنِ الْعِبَادَ بِزِینَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْهَا؛ زَیَّنَکَ بِالزُّهْدِ فِی الدُّنْیَا؛ اى على خداوند تو را به زینتى آراسته که هیچ بنده‏اى به زینتى بهتر از آن نزد خداوند آراسته نشده است تو را به زهد در دنیا آراسته است».(4) و در حقیقت چنین است چون آراستگى به زهد انسان را به بسیارى از صفات دیگر از فضایل اخلاقى مى‏آراید.

به همین دلیل در حدیث دیگرى از امام صادق صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم:«جُعِلَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی بَیْتٍ وَجُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیَا … حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِکُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِی الدُّنْیَا؛ تمام نیکى‏ها در خانه‏اى قرار داده شده و کلید آن زهد در دنیاست … سپس فرمود: حلاوت ایمان بر دل و جان شما حرام است تا زمانى که دل‏هایتان زهد در دنیا پیشه کند».(5)

آن‏گاه در چهارمین جمله مى‏فرماید: «تقوا و پرهیزگارى سپرى است (در برابر گناهان و خطرات شیطان و هواى نفس)»؛ (وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ)

ورع به معناى تقوا یا حد اعلاى تقواست به گونه‏اى که انسان حتى از شبهات پرهیز کند. این فضیلت انسانى از حالت خداترسى باطنى سرچشمه مى‏گیرد که چون در برابر او گناهى ظاهر شود سدى در میان او و گناه ایجاد کند.

تعبیر به «جنة» تعبیر جالبى است، زیرا سپر وسیله‏اى دفاعى در مقابل آماج تیرهاى دشمن یا شمشیرها و نیزه‏هاست گویا هواى نفس و شیطان پیوسته قلب انسان را هدف تیرهاى خود قرار مى‏دهد و انسان با ورع به وسیله این سپر مى‏تواند از آزار آنها در امان بماند.

در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم: «لِکُلِّ شَىْ‏ءٍ أُسٌّ وَأُسُّ الْإیمانِ الْوَرَعُ؛ هر چیز اساس و شالوده‏اى دارد و شالوده ایمان ورع است».(6)

در حدیثى که از امیر مؤمنان على علیه السلام در غررالحکم نقل شده مى‏خوانیم: «عَلَیْکَ بِالْوَرَعِ فَإنَّهُ عَوْنُ الدّینِ وَشَیْمَةُ الْمُخْلِصینَ؛ بر تو باد به پیشه کردن ورع، زیرا (بهترین) یاور دین و روش مخلصان است».(7)

سپس در پنجمین و آخرین جمله مى‏فرماید: «رضایت و خشنودى (از

تقدیرات الهى) بهترین همنشین است»؛ (وَنِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَى)

همنشین خوب کسى است که به انسان آرامش بخشد و او را از بى‏تابى در برابر مشکلات باز دارد و در او روح امید بدمد و تمام این آثار در راضى بودن به قضاى الهى است.

آنکس که مقدرات را از سوى خداوند حکیم و مهربان مى‏داند هرگز از مصائبى که به هر حال در دنیا روى مى‏دهد و مشکلاتى که گریبان انسان را ناخواسته مى‏گیرد ناراحت نمى‏شود و بى‏تابى نمى‏کند و اعصاب خود را در هم نمى‏کوبد.

البته این بدان معنا نیست که انسان در برابر هر حادثه‏اى تسلیم شود، بلکه به این معناست که تمام کوشش خود را براى پیروزى بر مشکلات به کار گیرد؛ ولى اگر حوادثى خارج از حیطه قدرت او رخ دهد در برابر آن راضى باشد و زبان به ناشکرى نگشاید و جزع و بى‏تابى نکند.

در روایتى آمده است که موسى بن عمران علیه السلام به پیشگاه خداوند عرضه داشت: مرا به عملى راهنمایى کن که اگر آن را انجام دهم رضاى تو را به دست آورده باشم. خداوند به او وحى فرستاد که رضاى من (گاه) در ناخوشنودى توست و طاقت آن را ندارى … موسى بر زمین به سجده افتاد عرض کرد خداوندا افتخار سخن گفتنت با من را به من بخشیده‏اى و پیش از من به کس دیگرى نداده‏اى و هنوز مرا به عملى راهنمایى نکرده‏اى که با آن رضا و خوشنودى‏ات را به دست آورم‏ «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّ رِضَایَ فِی رِضَاکَ بِقَضَائِی؛ خداوند به او وحى فرستاد که رضاى من در این است که تو راضى به قضاى من باشى».(8)


1) کافى، ج 5، ص 86، ح 8.

2) کافى، ج 2، ص 91، ح 15.

3) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 18، ص 90.

4) بحارالانوار، ج 39، ص 297، ح 103.

5) کافى، ج 2، ص 128، ح 2.

6) کنزالعمال، ح 7284.

7) غررالحکم، ح 5915.

8) بحارالانوار، ج 79، ص 134.