امام در این بخش از کلمات قصار اشاره به سه نکته مهم مىکند نخست مىفرماید: «علم و دانش میراث گرانبهایى است»؛ (الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ)
اشاره به اینکه گرانبهاترین میراثى که انسان از خود به یادگار مىگذارد علم و دانش است و به ارث گذاشتن مواهب مادى افتخارى است. این سخن شبیه روایتى است که از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده که مىفرماید: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَلَا دِرْهَماً وَلَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ؛ دانشمندان وارثان انبیا هستند چرا که انبیا دینار و درهمى از خود به یادگار نگذاشتند، بلکه علم و دانش به ارث گذاشتند پس هر کس از آن بهرهاى بگیرد بهره فراوانى برده است».(1)
نیز شبیه آن چیزى است که در حکمت 147 خواهد آمد.
بعضى از شارحان ارث را در اینجا طور دیگرى تفسیر کردهاند و گفتهاند: ارث درآمدى است که بى زحمت حاصل مىآید دانشى را نیز که انسان از استاد فرا مىگیرد شبیه ارث است؛ ولى تفسیر اول مناسبتر به نظر مىرسد.
در دومین جمله مىفرماید: «آداب (انسانى)، لباس زیبا و کهنگىناپذیر است»؛(وَالْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ)
منظور از «آداب» فضایل اخلاقى مخصوصاً چیزهایى است که مربوط به روابط اجتماعى است مانند: تواضع، امانت، صداقت، محبت، خوشرفتارى، فصاحت و بلاغت در بیان.
«حُلَل» جمع «حُلَّه» به معناى لباس زینتى است.
«مُجَدَّدَة» به معناى چیزى است که پیوسته تجدید و نو مىشود و هرگز کهنه نخواهد شد.
بر این پایه، مفهوم کلام امام علیه السلام چنین است که این صفات برجسته انسانى همچون لباسهاى زیبایى است که آدمى در تن مىکند و هرگز فرسوده نمىشود بر خلاف لباسهاى ظاهرى که هم کهنه مىشود و هم ممکن است دست سارقان به آن دراز شود و هم جنبه ظاهرى دارد و در اعماق وجود انسان تأثیر گذار است.
در روایات اسلامى براى «أدب» تفسیرهاى گوناگونى ذکر شده که در واقع هر کدام اشاره به مصداقى از آن است:
در حدیثى از امام امیر مؤمنان علیه السلام مىخوانیم: «کَفاکَ أدَباً لِنَفْسِکَ اجْتِنابُ ما تَکْرَهُهُ مِنْ غَیْرِک؛ براى اینکه ادب داشته باشى همین بس که از آنچه براى دیگران نمىپسندى دورى کنى».(2)
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم که فرمود: «أدّبْنى أبى علیه السلام بِثَلاثٍ …؛ پدرم من را به سه چیز ادب کرد» فرمود: «مَنْ یَصْحَب صاحِبَ السُوء لا یَسْلَم ومَن لا یُقَیَّد الفاظَه یَنْدَم، ومَن یَدْخُل مَداخل السُّوء یُتَّهَم؛ فرزندم کسى که با رفیق بد همنشین شود از آفات در امان نخواهد بود و کسى که سخنان خود را مهار نکند پشیمان مىشود و کسى که در محلهاى آلوده وارد گردد متهم و بدنام خواهد شد».(3)
امام صادق علیه السلام به یکى از دوستان خود سفارش کرد که پیام او را به همه شیعیان و علاقهمندانش برساند و فرمود: من شما را به تقواى الهى و ورع و تلاش براى خدا و راستگویى و اداى امانت … و خوشرفتارى با سایر مسلمانان دعوت مىکنم و هرگاه کسى از شما در دینش ورع داشته باشد، راست بگوید، اداى امانت کند و با مردم خوشاخلاق باشد مىگویند: «هذا جَعْفَرىٌّ فَیَسُرُّنی …» و نیز مىگویند: «هذا أَدَبُ جَعْفَرٍ؛ این جعفرى است و این سبب سرور و خوشحالى من مىشود کار اینها ادب جعفر بن محمد است».(4)
در حدیث کوتاه دیگرى از امیر مؤمنان على علیه السلام مىخوانیم: «الْأدَبُ یُغْنی عَنِ الْحَسَبِ؛ ادب انسان را از شرافت خانوادگى و فامیلى بىنیاز مىکند».(5)
همانگونه که در بالا گفتیم، ادب و آداب مفهوم وسیعى دارد که همه فضایل اخلاقى مخصوصا آنچه را مربوط به اخلاق اجتماعى است در بر مىگیرد که بزرگترین افتخار آدمى و مایه آبرومندى او در اجتماع است.
سپس امام در سومین جمله مىفرماید: «فکر آئینه صافى است»؛ (وَالْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ)
منظور از فکر همان اندیشیدن پیرامون مسائل مختلفى است که بر انسان وارد مىشود و به تعبیر فلاسفه حرکتى ذهنى است به سوى مقدمات و از مقدمات به سوى نتیجهها. هرگاه این اندیشه از هوا و هوس و حجابهاى معرفت دور بماند، آئینه شفافى خواهد بود که چهره حقایق را به انسان نشان مىدهد و راه صحیح را در پرتو آن مىیابد، دوست را از دشمن و صواب را از خطا و حق را از باطل خواهد شناخت.
به همین دلیل برترین عبادت در روایات اسلامى تفکر شمرده شده است:
در حدیثى که در امالى شیخ طوسى آمده است مىخوانیم: «لَا عِبَادَةَ کَالتَّفَکُّرِ فِی صَنْعَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَل؛ هیچ عبادتى برتر از اندیشیدن در مخلوقات خداوند متعال نیست».(6)
در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است: «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة؛ یک ساعت اندیشیدن بهتر است از عبادت یک سال».(7)
در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: «کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ التَّفَکُّرَ وَالْاعْتِبَارَ؛ بیشترین عبادت ابوذر اندیشیدن و عبرت گرفتن بود».(8)
در واقع همه اینها برگرفته از قرآن مجید است که مىفرماید: ««قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَفُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا»؛ من فقط شما را به یک چیز اندرز مىدهم و دعوت مىکنم و آن اینکه دستهجمعى یا به صورت فردى براى خدا برخیزید و فکر خود را به کار گیرید».(9)
دلیل آن هم روشن است، زیرا ریشه تمام نیکىها و پیشرفتها و موفقیتها در تفکر و اندیشه صحیح است.
1) کافى، ج 1، ص 34، ح 1.
2) نهج البلاغه، حکمت 412.
3) بحارالانوار، ج 75، ص 261.
4) کافى، ج 2، ص 636 (با تلخیص)، ح 5.
5) بحارالانوار، ج 72، ص 68، ح 8.
6) امالى صدوق، ص 146.
7) بحارالانوار، ج 68، ص 327، ح 22.
8) همان، ص 323، ح 6.
9) سبأ، آیه 46.