این کلام نورانى هنگامى از امام علیه السلام صادر شد که «نوف بکالى مىگوید: امیر مؤمنان علیه السلام را در یکى از شبها دیدم براى عبادت از بستر خود خارج شده بود. نگاهى به ستارگان آسمان افکند سپس به من فرمود: اى نوف! خوابى یا بیدار؟ عرض کردم: بیدارم» (آنگاه این سخن نورانى که نهایت زهد در دنیا را در عباراتى کوتاه شرح مىدهد بیان فرمود)؛ (وَ عَنْ نَوْفٍ الْبَکَالِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ذَاتَ لَیْلَةٍ، وَقَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ، فَنَظَرَ فِی النُّجُومِ فَقَالَ لِی: یَا نَوْفُ، أَرَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ؟ فَقُلْتُ: بَلْ رَامِقٌ).
نوف چنانچه خواهد آمد از دوستان نزدیک یا خادمان امیر مؤمنان بوده که حتى شبها در خدمتش به سر مىبرده است.
«فرمود: اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا که راغبان در آخرتند، همانها که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را نوشیدنى گواراى خود قرار دادند. قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس رویین خویش ساختند سپس دنیا را بر روش مسیح سپرى کردند»؛ (قَالَ یَا نَوْفُ طُوبى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا، الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَةِ، أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً، وَتُرَابَهَا فِرَاشاً، وَمَاءَهَا طِیباً، وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، وَالدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیَا قَرْضاً عَلى مِنْهَاجِ الْمَسِیحِ).
تعبیر زمین را فرش و خاک را بستر و … کنایه از ساده زیستن در حد اعلى است.
تعبیر به قرآن را لباس زیرین و دعا را لباس رویین قرار دادند، کنایه از این است که دستورات قرآن در درون دل و جان و روحشان قرار دارد و دعا ورد زبانشان است همواره به هنگام قیام و قعود و هرگونه حرکت فردى و اجتماعى از خدا یارى مىطلبند و براى توفیق بیشتر دعا مىکنند و از این طریق هرگز خدا را از یاد نمىبرند.
افزون بر این، بدن انسان در حال عادى بسیار آسیبپذیر است و لباس، او را از بسیارى آسیبها حفظ مىکند، پس دعا را لباس رویین قرار دادن اشاره به این است که آنها در سایه دعا، خود را از خطرات مختلف و عذابهاى دنیا و آخرت و انحرافات اخلاقى حفظ مىکنند.
تعبیر به «قَرَضُوا الدُّنْیا ..». اشاره به پیمودن و طى کردن دنیا بر روش بسیار زاهدانه حضرت مسیح است (قرض هم به معناى قطع کردن و بریدن آمده و هم به معناى گذشتن و عبور کردن).
اشاره امام در اینجا به زندگى زاهدانه حضرت عیسى به طور مشروحتر در خطبه 160 آمده است که فرمود: «و اگر بخواهى (براى نمونه دیگرى) زندگى عیسى بن مریم- که درود خدا بر او باد- را برایت بازگو مىکنم؛ او سنگ را بالش خود قرار مىداد، لباس خشن مىپوشید، غذاى ناگوار (مانند نان خشک) مىخورد، نان خورش او گرسنگى، چراغ شبهایش ماه، سر پناه او در زمستان مشرق و مغرب زمین بود (صبحها در طرف غرب و عصرها در طرف شرق رو به آفتاب قرار مىگرفت) میوه و گل او گیاهانى بود که زمین براى چهارپایان مىرویاند. نه همسرى داشت که او را بفریبد و نه فرزندى که (مشکلاتش) او را غمگین سازد، نه مالى داشت که او را به خود مشغول دارد و نه طمعى که خوارش کند؛ مرکبش پاهایش بود و خادمش دستهایش!» (وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَى بْنِ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السَّلَامُ، فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَیَأْکُلُ
الْجَشِبَ، وَکَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ، وَسِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ، وَظِلَالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقُ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، وَفَاکِهَتُهُ وَرَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ؛ وَلَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ، وَلَا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ، وَلَا مَالٌ یَلْفِتُهُ، وَلَا طَمَعٌ یُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ، وَخَادِمُهُ یَدَاهُ!).
به یقین کمتر کسى مىتواند مانند حضرت مسیح زندگى کند و یا زهدى همچون پیامبر اسلام و على علیهما السلام داشته باشد. منظور آن است که مردم با ایمان تا آنجا که مىتوانند تعلقات دنیوى را از خود دور سازند و بار خود را سبک کنند و به زندگى هر چه سادهتر قانع شوند، چرا که زندگىهاى پر خرج و تجملاتى از یک سو تمام افکار انسان را به خود جذب مىکند و از آخرت غافل مىسازد و از سویى دیگر تهیه آن از مال حلال غالباً مشکل است، لذا انسان را به حلال یا مشتبه آلوده مىسازد و از سوى سوم براى نیازمندان مایه حسرت و دلشکستگى و محدودیت و محرومیت مىشود.
براى آگاهى از زندگانى زاهدانه انبیا و اولیاى الهى به بحثى که تحت عنوان «زندگى زاهدانه انبیا» در ذیل بخش چهارم خطبه 160 آوردهایم مراجعه فرمایید.
آنگاه امام علیه السلام در ادامه این سخن در بیان اهمیت بیدار ماندن در آن ساعت شب و راز و نیاز به درگاه خداوند سخن مىگوید، مىفرماید: «اى نوف! داود (پیامبر) علیه السلام در چنین ساعتى از خواب برخاست و گفت این همان ساعتى است که هیچ بندهاى در آن دعا نمىکند جز اینکه به اجابت مىرسد مگر آنکه مأمور جمع مالیات (براى حاکم ظالم) یا جاسوس گزارشگر، یا مأمور انتظامىاش و یا نوازنده طنبور و یا طبل باشد»؛ (یَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ علیه السلام قَامَ فِی مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَایَدْعُو فِیهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِیبَ لَهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَهِیَ الطُّنْبُورُأَوْ صَاحِبَ کَوْبَةٍ وَهِیَ الطَّبْلُ).
مرحوم سیّد رضى «عَرْطَبه» را به «طنبور» و «کوبه» را به «طبل» تفسیر کرده و مىافزاید بعضى به عکس گفتهاند: «عرطبه» «طبل» است و «کوبه» «طنبور»؛
(وَقَدْ قِیلَ أَیْضاً: إِنَّ الْعَرْطَبَةَ الطَّبْلُ وَالْکَوْبَةَ الطُّنْبُورُ)
ذکر نام داود در اینجا شاید از این رو باشد که او حکومت گستردهاى داشت و چنین کسى مىبایست قاعدتاً از مناجات با خداوند در چنین ساعت از شب بر اثر گرفتارىها غافل بماند. علاوه بر این، داود به سبب صداى بسیار خوبى که داشت در مناجات با پروردگار به آن صوت دلنشین بسیار علاقهمند بود؛ همان صوتى که قرآن درباره آن مىگوید: «وَسَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ الطَّیْرَ».(1)
در اینکه ساعتى که امام علیه السلام به آن اشاره کرده چه ساعتى از شب بوده ممکن است همان باشد که امام صادق علیه السلام در حدیثى که در کتاب الدعاى کافى نقل شده به آن اشاره کرده است مىفرماید: «إِنَّ فِی اللَّیْلِ لَسَاعَةً مَا یُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ ثُمَّ یُصَلِّی وَیَدْعُو اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فِیهَا إِلَّا اسْتَجَابَ لَهُ فِی کُلِّ لَیْلَةٍ قُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ وَأَیُّ سَاعَةِ هِیَ مِنَ اللَّیْلِ قَالَ إِذَا مَضَى نِصْفُ اللَّیْلِ وَهِیَ السُّدُسُ الْأَوَّلُ مِنْ أَوَّلِ النِّصْفِ؛ در شب ساعتى است که هر بنده مسلمانى با آن هماهنگ شود سپس نماز بخواند و به درگاه خداوند دعا کند دعایش در هر شب مستجاب مىشود. راوى مىگوید: از آن حضرت سؤال کردم: آن چه ساعتى از شب است؟ فرمود: هنگامى که نصف شب بگذرد یک ششم از آغاز نصف دوم همان ساعت است».(2)
از بعضى روایات نیز استفاده مىشود که بهترین ساعت شب براى راز و نیاز با خدا وقت سحر یعنى ثلث آخر شب است و ممکن است هر یک از ساعاتى که گفته شد ویژگى خاص خود را داشته باشد.(3)
در قرآن مجید نیز به اهمیت استغفار در سحرها اشاره شده است.(4)
قابل توجه اینکه امام علیه السلام پنج گروه را در این عبارت خود از قول داود استثنا
فرموده است. نخست «عَشّار» است (عَشّار از ماده «عُشْر» به کسانى گفته مىشد که یک دهم از اموال مردم را بر در دروازهها یا غیر آن به عنوان مالیات براى حکام ظالم مىگرفتند).
سپس «عریف» که صفت مشبهه از ماده عرفان و معرفت است و اشاره به کسانى است که به عنوان جاسوسى و گزارشگرى براى حاکمان ظالم کار مىکردند.
«شرطىّ» همان است که امروز به پلیس و مامور انتظامى گفته مىشود و در گذشته به آنها داروغه مىگفتند آنها کسانى بودند که براى نظم شهرها و جلب افراد خاطى و مخالف «حاکمان ظالم وقت» اقدام مىکردند. (از ماده «شَرَط» (بر وزن طرف) به معناى علامت گرفته شده، زیرا آن مأموران لباس مخصوص یا علامتهاى خاصى داشتند».
صاحب «عَرْطَبَه» و صاحب «کَوْبَه» اشاره به نوازندگانى است که آهنگهاى مناسب مجالس لهو و فساد و عیاشى و هوسرانى مىنواختند.
در واقع داود دو گروه را استثنا کرده: کسانى که کمک به ظالمان و جباران مىکنند و کسانى که مردم را به عیاشى و هوسرانى دعوت مىنمایند.
1) انبیا، آیه 79.
2) کافى، ج 2، ص 478، ح 10.
3) همان، ح 9.
4) ذاریات، آیه 18.