امام علیه السلام در این سخن حکمتآمیز به نکته دیگرى درباره آثار شکر نعمت و آثار کفران بیان مىکند و مىفرماید: «هنگامى که مقدمات نعمتها به شما روى مىآورد دنباله آن را به واسطه کمى شکرگزارى از خود دور نسازید»؛(إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ(1) النِّعَمِ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکْرِ).
نعمتها غالباً بهصورت تدریجى بر انسان وارد مىشود و وظیفه انسان هوشیار این است که به استقبال نعمت برود و استقبال از آن راهى جز شکرگزارى ندارد. هرگاه با آغاز روى آوردن نعمت به شکر قلبى و زبانى و عملى بپردازد ادامه خواهد یافت و تا پایان آن نصیب انسان مىشود و به تعبیر دیگر به گفته بعضى از شارحان نهجالبلاغه، نعمتها مانند گروههاى پرندگان است که وقتى تعدادى از آنها بر شاخه درختى نشستند بقیه تدریجا به دنبال آنها مىآیند و شاخهها را پر مىکنند؛ ولى اگر گروه اول صداى ناهنجار و حرکت ناموزونى بشنوند یا ببینند فرار مىکنند و بقیه هم به دنبال آنها مىروند و صحنه از وجودشان خالى مىشود.
همچنین بسیارى از نعمتها به صورت تدریجى زوال مىپذیرند؛ هرگاه
انسان در آغاز زوالش هوشیار باشد و به شکر قلبى و زبانى و عملى بپردازد مانع بازگشت و زوال تدریجى آن مىشود.
این سخن در اصل برگرفته از قرآن مجید است که مىفرماید: ««وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ»؛ به خاطر بیاورید زمانى که پروردگارتان اعلام داشت اگر شکرگزارى کنید (نعمتخویش را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى مجازاتم شدید است».(2)
قرآن مجید سرگذشت بسیار عبرتآموزى از قوم سبأ نقل مىکند که خداوند نعمت بسیار وافرى به آنها داد و فرمود: ««کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ»؛ ازروزى پروردگارتان بخورید و شکر او را به جا آورید؛ شهرى پاک و پاکیزه در اختیار شماست و پروردگارى آمرزنده».(3) ولى آنها به کفران پرداختند و سد عظیمى که سبب آبادى کشور آنها شده بود بر اثر سیلاب و عوامل دیگر در هم شکست و تمام آبادى و باغها و مزارع ویران شد بهگونهاى که نتوانستند در آنجا بمانند و ناچار در اطراف متفرق شدند.
قرآن در اینجا مىافزاید: ««ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَهَلْ نُجازی إِلَّا الْکَفُورَ»؛ این کیفر را بر اثر کفرانشان به آنها دادیم و آیا جز کفران کننده را کیفر مىدهیم».(4)روایات فراوانى درباره اهمیت شکر از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام به دست ما رسیده که اهمیت این فضیلت انسانى را آشکار مىسازد.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْعَمَ عَلَى قَوْمٍ بِالْمَوَاهِبِ فَلَمْ یَشْکُرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ وَبَالًا وَابْتَلَى قَوْماً بِالْمَصَائِبِ فَصَبَرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ نِعْمَةً؛خداوند متعال به گروهى از مردم نعمت داد، اما آنها شکرش را به جا
نیاوردند در نتیجه آن متاع مایه وبالشان شد و گروهى از مردم را به مصائبى گرفتار کرد لکن آنها صبر کردند و (شکرگزار بودند) در نتیجه مصیبتها به نعمتها تبدیل شد».(5)
در اینجا دو سؤال باقى مىماند:
نخست اینکه حقیقت شکر چیست؟
شکر سه مرحله دارد: مرحله قلبى که انسان از نعمتهاى خدا خشنود و راضى و سپاسگزار باشد و مرحله زبانى که آنچه را درون قلب اوست بر زبان جارى سازد؛ ولى از همه مهمتر مرحله عملى شکر است و آن به طور شفاف این است که از نعمتهاى الهى درست بهرهبردارى کند و اهداف این مواهب را در نظر گیرد و به سوى آن اهداف حرکت کند؛ اگر خدا عقلى براى درک نیک و بد به او داده از این عقل در مسیر شیطنت استفاده نکند و اگر او را مشمول موهبت آزادى کرده از این آزادى براى پیشرفت و تکامل بهره گیرد نه در مسیر بىبند و بارى و گناه و فساد همچنین در مورد اعضاى بدن که هر کدام موهبتى عظیم است و در مورد مال و ثروت و فرزند و همسر. بسیارند کسانى که شکر قلبى و زبانى دارند؛ ولى در مرحله شکر عملى مقصرند.
اگر در مفهوم شکر به آنگونه که در بالا گفته شد دقت کنیم فلسفه آن نیز روشن مىشود، زیرا این مواهب مال ما نیست از سوى دیگرى است و آن را براى اهداف خاصى آفریده و اگر در غیر آن اهداف به کار گرفته شود خیانت در آن نعمت است.
از اینجا پاسخ سؤال دیگرى نیز روشن مىشود که خدا چه نیازى به تشکر و سپاسگزارى ما دارد. ممکن است انسانها با سپاسگزارى تشویق شوند و آرامش روحى پیدا کنند. خدا که نیازى به اینها ندارد.
ولى از آنچه در بالا گفته شد فهمیدیم که سخن از نیاز خدا در میان نیست؛ سخن از نیاز من است که اگر نعمتها و مواهب الهى را که براى اهداف خاصى است در غیر آن به کار گیرم طبیعى است که از آن محروم خواهم شد، زیرا خداوند حکیم است و حکیم این مواهب را به افراد لایق و وظیفهشناس مىدهد.
اضافه بر این کسانى که نعمتهاى الهى را ضایع مىکنند و در غیر اهداف آن مصرف مىنمایند در واقع اهانتى به ساحت قدس پروردگار کردهاند و از این جهت درخور عقوبتى هستند.
1) «أطراف» جمع «طَرَف» در اینجا به معناى آغاز هر چیزى است به قرینه «اقْصاها» که در جمله بعد آمده، و به معناى انتهاى چیزى است.
2) ابراهیم، آیه 7.
3) سبأ، آیه 15.
4) سبأ، آیه 17.
5) بحارالانوار، ج 68، ص 41، ح 31.