این کلام حکمتآمیز را امام علیه السلام زمانى فرموده که گروهى او را در مقابلش ستودند، فرمود: «خداوندا! تو به من از خودم آگاهترى و من آگاهتر به خودم از آنها هستم»؛(وَمَدَحَهُ قَوْمٌ فِی وَجْهِهِ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعْلَمُ بِی مِنْ نَفْسِی، وَأَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْهُمْ).
سپس افزود: «خداوند! ما را بهتر از آنچه آنها گمان مىکنند قرار ده و آنچه را نمىدانند بر ما ببخش»؛(اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لَنَا مَا لَایَعْلَمُونَ).
از جمله امورى که در روایات اسلامى از آن به شدت نهى شده، مدح و ستایش افراد در برابر خود آنهاست، از این رو در روایات دیگرى مدح و ستایش نوعى ذبح شمرده شده است.
در روایتى از پیغمبر صلى الله علیه و آله مىخوانیم: «إذا مَدَحْتَ أخاکَ فى وَجْهِهِ فَکَأنَّما أمْرَرْتَ عَلى حِلْقِهِ الْمُوسى؛ هنگامى که برادرت را در برابرش مدح و ستایش کنى مانند این است که کارد بر گلویش مىکشى».(1)
در حدیثى از امام على بن ابىطالب علیه السلام مىخوانیم که فرمود: «أجْهَلُ النَّاسِ الْمُغْتَرُّ بِقَوْلِ مادِحٍ مُتَمَلَّقٍ یُحْسِنُ لَهُ الْقَبیحُ وَ یُبَغِّضة إلَیْهِ النَّصیحُ؛ نادانترین مردم کسى است که به گفته ستایشکنندهاى که از راه تملق زشتىها را در نظرش زیبا
و زیبایىها را مبغوض مىدارد، مغرور شود».(2)
اگر در آثار زیانبار مدح و ستایشهاى افراطى و تملقآمیز خوب بیندیشیم خواهیم دید که اثرات آن فوق العاده مخرب است؛ از یک سو انسان را مغرور مىکند و همین غرور مانع راه تکامل او مىشود و از سوى دیگر عیوب و نقایص خود را نمىبیند، بلکه گاه آنها را حسن مىشمرد و در مقام اصلاح خویشتن بر نمىآید و از سوى سوم، غالبا به مداحان علاقه پیدا مىکند در حالى که آنان خواستههاى نامشروعى دارند و او به انجام خواستههاى نامشروعشان کشیده مىشود و عمل خود را به نوعى توجیه مىکند.
در اینجا سؤال معروفى است که چگونه امام علیه السلام با آن مقام عصمت اعتراف به نقص یا گناه در خویشتن مىکند و از خدا آمرزش مىطلبد؟
بعضى در جواب اینگونه تعبیرات و تعابیر دیگرى که در دعاها آمده و امامان معصوم علیهم السلام با تمام وجودشان از خداوند طلب آمرزش مىکنند مىگویند، اینگونه سخنان همه به عنوان سرمشق براى مردم است و خودشان به آن نیازى نداشتند.
این توجیه، توجیه صحیحى به نظر نمىرسد و با لحن دعاها سازگار نیست، به خصوص اینکه از روایاتى استفاده مىشود آنان هنگام خواندن این دعاها اشک مىریختند و به خود مىپیچیدند و بىتابى داشتند.
جمع دیگر معتقدند که اینها همه به سبب ترک اولىهایى است که انجام دادهاند. معناى ترک اولى این نیست که- نعوذ بالله- خلافى انجام شده باشد، بلکه ممکن است از مستحب مهمترى به مستحب کمترى منتقل شده باشند؛ مثلا اگر کسى در اطراف خانهاش دو مسجد باشد یکى دورتر و پرجمعیت و دیگرى نزدیکتر و کمجمعیت به یقین جماعت پر جمعیتتر از جماعت کم جمعیتتر
ثوابش بیشتر است حال اگر در جماعت دوم شرکت کند با اینکه کار مستحب مهمى انجام داده ولى ترک اولىاى هم از او سر زده که در جماعت پرجمعیتتر شرکت نکرده است. اینگونه اعمال براى افراد معمولى و حتى کسانى که در مسیر سیر و سلوک الى اللَّهاند عیب و نقص نیست ولى پیامبران و امامان معصوم آن را براى خود نوعى گناه مىشمردند و از آن استغفار مىکردند.
گاه ممکن است تمام کوشش خود را انجام مىدادند و باز هم اعمال خود را لایق مقام پروردگار نمىدیدند و از آن استغفار مىکردند؛ مانند کسى که میهمان بسیار محترمى پیدا مىکند و آخرین تلاش خود را براى پذیرایى به خرج مىدهد و بعد مىگوید: از اینکه توان بیش از این نداشتم عذر خواهى مىکنم و شرمندهام.
اساساً، معصومان علیهم السلام با توجه به عظمت مقام پروردگار عبادات خود را لایق او ندیده و مىگفتند: «وَما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ».(3)
1) محجة البیضاء، ج 5، ص 283.
2) غررالحکم، ح 1137.
3) بحارالانوار، ج 68، ص 23.