جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: دانش را هر جا بیابى فرا گیر!

زمان مطالعه: 2 دقیقه

خلاصه این کلام گهربار این است که سخنان حکمت‏آمیز را از هر کس باید پذیرفت حتى اگر گوینده آن منافق باشد. مى‏فرماید: «حکمت و دانش را فرا گیر هرجا که باشد»؛(خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّى کَانَتْ).

سپس به دلیل آن اشاره کرده، مى‏افزاید: «زیرا حکمت گاهى در سینه منافق است؛ اما در سینه او آرام نمى‏گیرد تا از آن خارج شود و در کنار حکمت‏هاى دیگر در سینه مؤمن جاى گیرد»؛(فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ(1)فِی صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ).

تعبیر به «تَلَجْلَجُ …» با توجه به اینکه این واژه به معناى اضطراب و ناآرامى است اشاره به آن است که جایگاه کلام حکمت‏آمیز سینه منافق نیست، ازاین‏رو در آنجا پیوسته ناآرامى مى‏کند تا خارج شود و در جایگاهى که متناسب آن است؛ یعنى سینه شخص مؤمن در کنار سایر سخنان حکمت‏آمیز قرار گیرد.

نتیجه این سخن همان است که از روایات مختلف معصومان علیهم السلام استفاده کردیم که علم و دانش هیچ محدودیتى ندارد؛ نه از نظر زمان: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ مِنَ الْمَهْدِ إلَى اللَّحَدِ» و نه از نظر مکان: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ وَلَو بِالصّینِ» و نه از نظر مقدار

تلاش و کوشش: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ وَلَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَشَقِّ الْمُهَجِ» و نه از نظر گوینده همان‏گونه که در این حکمت و در حکمت بعد آمده است.

آرى علم وحکمت به حدى اهمیت داردکه هیچ محدویتى را به‏خودنمى‏پسندد.

در اینجا این سؤال مطرح مى‏شود که در بعضى از روایات از جمله روایتى که از امام باقر علیه السلام در ذیل آیه شریفه «فَلْیَنْظُرِ الْإنْسانِ إلى‏ طَعامِهِ» آمده است که امام علیه السلام فرمود: منظور از طعام‏ «عَلْمُهُ الَّذى‏ یَأخُذُهُ مِمَّنْ یَأخُذُهُ؛ دانشى است که فرا مى‏گیرد باید نگاه کند از چه کسى فرا مى‏گیرد»(2) بنابراین گرفتن سخن حکمت‏آمیز از منافق چه معنا دارد.

پاسخ سؤال این است که گاه سخن حکمت‏آمیز به قدرى واضح و روشن است که از هر جا و از هر کس که باشد باید آن را پذیرفت؛ ولى در موارد دیگر که انسان مطالب را به اعتماد استاد فرا مى‏گیرد باید نزد کسى برود که از نظر دیانت و علمیت مورد اعتماد باشد.

در شرح نهج‏البلاغه علّامه شوشترى اشاره به نکته جالبى شده است که با ذکر آن این سخن را پایان مى‏دهیم، نقل مى‏کند: «ابن مبارک» به عنوان نظارت بر شهر در کوچه‏ها راه مى‏رفت چشمش به مرد مستى افتاد که آواز مى‏خواند و مى‏گفت:

أضَلَّنى‏ الْهَوى‏ وَأنَا ذَلیلٌ

وَلَیْسَ إلى‏ الَّذى‏ أهْوى‏ سَبیلٌ‏

هواى نفس مرا ذلیل کرد و افسوس که راهى به آن‏کس که به او علاقه دارم، نیست.

ابن مبارک از آستین خود کاغذى درآورد و این بیت را نوشت. به او گفتند: شعرى را از شاعر مست مى‏نویسى؟ او گفت: مگر ضرب‏المثل معروف را نشنیده‏اید که‏ «رُبَّ جَوْهَرَةٍ فى‏ مَزْبَلَةً» اى بسا گوهرى در میان زباله‏ها افتاده باشد؟ گفتند: آرى. گفت: این هم گوهرى بود از مزبله!(3)


1) در بعضى از نسخ نهج البلاغه از جمله در بحار الانوار به جاى «تلجلج»، «تتخلّج» آمده که از نظر معنا چندان‏تفاوتى با آن ندارد.

2) بحارالانوار، ج 2، ص 96.

3) بهج الصباغه، ج 12، ص 597.