این سخن حکمتآمیز در واقع پاسخى است به سؤالى که بعضى از یاران امام درباره تفسیر یکى از سخنان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله کردهاند به این ترتیب که: «از امام درباره این گفتار پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال شد که فرموده است: موهاى سفید خود را تغییر دهید (رنگ و خضاب کنید) و خود را شبیه یهود نسازید»؛ (وَسُئِلَ علیه السلام عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ صلى الله علیه و آله: غَیِّرُوا الشَّیْبَ، وَلَا تَشَبَّهُوا بِالْیَهُودِ)
امام علیه السلام فرمود: «این سخن را پیامبر صلى الله علیه و آله زمانى فرمود که پیروان اسلام کم بودند اما امروز که اسلام گسترش یافته و آرامش و امنیت برقرار گشته (و اسلام استقرار یافته است) هر کسى مختار است (که رنگ و خضاب بکند یا نه)»؛ (فَقَالَ علیه السلام: إِنَّمَا قَالَ صلى الله علیه و آله ذَلِکَ وَالدِّینُ قُلٌّ، فَأَمَّا الْآنَ وَقَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ، وَضَرَبَ بِجِرَانِهِ، فَامْرُؤٌ وَمَا اخْتَارَ)
«نطاق» در اصل به معناى کمربند و یا کمربندهاى خاصى است که زنان به کمر مىبستند؛ ولى در اینجا به معناى محدوده و قلمرو است، بنابراین جمله «اتَّسَعَ نِطاقُهُ» یعنى قلمرو اسلام گسترش یافته است.
«جِران» به معناى قسمت پایین گردن شتر است که به هنگام استراحت آن را به زمین مىنهد و تعبیر به «ضَرَبَ بِجِرانِهِ» کنایه از حاکمیت امنیت بر محیط اسلام است.
در آغاز اسلام که عدد مسلمانان کم بود و در میان آنها گروهى از پیران نیز وجود داشتند پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اصرار داشت که پیران چهره جوان به خود بگیرند تا مایه ترس و وحشت دشمن شوند و نشانى از ضعف در آنها دیده نشود به همین دلیل دستور خضاب و رنگ کردن صادر شد. منتها براى اینکه دشمنان اعم از یهود و مشرکان، از نکته این کار باخبر نشوند و دوستان نیز احساس ضعف نکنند پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله این دستور را مستند به عدم شباهت با یهود کرد که این کار را به خود اجازه نمىدادند.
امام علیه السلام به این نکته دقیق اشاره مىکند که هر حکمى تابع موضوع خود است؛ اگر موضوع تغییر یابد آن حکم نیز عوض مىشود، همانگونه که اگر شراب سرکه شود و یا کافر مسلمان گردد حکم آن تغییر پیدا مىکند.
امام علیه السلام مىفرماید: موضوع این حکم رعب افکندن در دل دشمنان از طریق جوان نمایى پیران بوده و این مربوط به زمانى است که عدد مسلمانان کم بود اما در عصر امام که اسلام سراسر منطقه را فرا گرفته بود و حکومت اسلامى تثبیت یافته بود نه ترسى از مشرکان وجود داشت و نه خوفى از یهود، دیگر موضوعى براى رعب افکندن در دل دشمن از طریق رنگ کرد موهاى سفید باقى نمانده بود.
در اینجا دو سؤال پیش مىآید:
سؤال اول اینکه ما معتقدیم: «حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَحَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة؛ حلال و حرام اسلام تا دامنه قیامت تغییر ناپذیر است».(1) و این اصل با آنچه در این حدیث آمده چگونه سازگار است؟
مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود پاسخ خوبى به این سؤال داده است که با توضیحى آن را مىآوریم: احکام شرع دو گونه است: احکامى که بر اساس
موضوعات ثابت و فطرى تشریع شده مانند نماز و روزه و حج و … که تغییرپذیر نیست، همچون قوانین ثابتى که در جهان آفرینش حکمفرماست و احکامى که بر اساس موضوعات متغیر وارد شده است که با تغییر موضوع، حکم عوض مىشود؛ مثلا ما مىدانیم خرید و فروش خون و اعضاى بدن انسان در سابق جزء محرمات بود، زیرا هیچ فایده مباحى نداشت ولى امروز که براى نجات جان مصدومان یا پیوند اعضا آثار حیاتبخش دارد کاملًا قابل خرید و فروش به قیمتهاى بالاست. امثال این احکام در میان احکام اسلامى کم نیست.
مسئله رنگآمیزى موهاى سفید که در این کلام نورانى به آن اشاره شده است نیز از همین قبیل بوده، زیرا پغمبر اکرم در زمانى که یارانش کم و در میان این عده کم جمعى از ریشسفیدان بودند این دستور را صادر کرد تا چهره پیرمردان جوان شود و سبب ترس دشمن گردد. (علاوه بر اینکه در روحیه خود آنها نیز اثر مىگذارد و روح جوانى در آنها جوانه مىزند.) ولى هنگامى که شرایط عوض شد و جمعیت مسلمانان آن اندازه فزونى یافت که وجود پیرمردان محاسن سفید در میان آنها تأثیرى در قوت و قدرت مسلمانان نداشت، طبعاً حکم هم عوض مىشود.(2)
واضح است که حدیث «حَلالُ مُحَمَّد» اشاره به بخش اول است. شبیه این موضوع چیزى است که در بعضى از روایات آمده است که از امام باقر علیه السلام سؤال شد که ما شنیدهایم پیغمبر (و یارانش) در طواف با سرعت و شبیه دویدن حرکت مىکردند آیا ما هم اینگونه عمل کنیم و یا به طور معمولى راه برویم؟ آن بزرگوار
پاسخ دقیقى به این سؤال دادند، فرمودند: پیغمبر اکرم این دستور را در ماجراى حدیبیه داد تا قریش چابکى آن حضرت و یارانش را ببینند (و بترسند) ولى جمعى از عامه به سبب غفلت از این موضوع که این یک حکم موقت و در شرایط خاصى بوده است هنوز این کار را ادامه مىدهند ولى من و پدرم در طواف راه مىرویم».(3)
سؤال دوم اینکه مىدانیم خضاب یکى از مستحبات است چگونه امام مىفرماید: امروز هر کس مخیر است بین خضاب و ترک آن؟
پاسخ این سؤال این است که در آن زمان پیغمبر اکرم به یاران مسن خود الزام کرده بود که خضاب کنند و امام علیه السلام مىفرماید: آن الزام اکنون بر طرف شده و هرکس آزاد است و این امر منافاتى با استحباب خضاب ندارد، زیرا آثار دیگرى در روحیه خود انسان و همسر و فرزندان و اطرافیان او ممکن است داشته باشد.(4)
1) کافى، ج 1، ص 58، ح 19.
2) منظور از تغییر موضوع این نیست که خون یا اعضا عوض مىشود و یا اینکه خضاب تبدیل به چیز دیگرى مىشود، بلکه مقصود آن است که شرایط و ملاک و فلسفه حکم تغییر مىیابد؛ فلسفهاى که به منزله قید موضوع است. مثلًا خون بىفایده و مفید دو موضوع است و خضاب زمان ضعف مسلمانان و خضاب زمان قوت دو موضوع محسوب مىشود.
3) وسائل الشیعه، ج 9 باب 29 از ابواب طواف ح 2. (با کمى تلخیص و اقتباس)؛ فى ظلال نهجالبلاغه، ج 4، ص 226.
4) بهج الصباغه، ج 2 ص 483.