جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: بیداد روزگار

زمان مطالعه: 4 دقیقه

امام علیه السلام در این کلام حکمت‏آمیز و بیدارگر، آثار گذشت روزگار را در وجود انسان‏ها بیان مى‏دارد و مى‏فرماید: «روزگار، بدن‏ها را کهنه و آرزوها را نو مى‏سازد مرگ را نزدیک و خواسته‏ها را دور مى‏کند. کسى که (تلاش کند و) به مواهب آن برسد سخت خسته مى‏شود و کسى که (بعد از تلاش) به آن نرسد رنج مى‏برد»؛(الدَّهْرُ یُخْلِقُ الْأَبْدَانَ، وَیُجَدِّدُ الْآمَالَ، وَیُقَرِّبُ الْمَنِیَّةَ، وَیُبَاعِدُ الْأُمْنِیَّةَ:مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ، وَمَنْ فَاتَهُ تَعِبَ).

امام علیه السلام در این چند جمله کوتاه و پر معنا چند نکته مهم را یادآورد مى‏شود:نخست این‏که گذشت روزگار بدن‏ها را کهنه و فرسوده مى‏کند و این از واضحات است که بسیارى از مردم به آن توجه ندارند؛ هر سال و ماه، بلکه هر روز و ساعتى که بر انسان مى‏گذرد، بخشى از قوا و نیروهاى خود را از دست مى‏دهد.درست مانند لباسى که بر اثر مرور زمان کهنه و پوسیده مى‏شود و هیچ‏گونه استثنایى در آن نیست، بنابراین باید کوشید در مقابل آنچه از دست مى‏رود چیزى به دست آورد تا گرفتار خسران نشود. آیات شریفه «وَالْعَصرِ – إنَّ الْإنْسَانَ لَفِى خُسْرٍ» نیز به همین معنا اشاره دارد.

در دومین نکته مى‏فرماید: «گذشت روزگار آرزوها را نو مى‏کند» این مطلب به تجربه ثابت شده که حرص بزرگسالان بر جمع مال و به دست آوردن مقام از

جوانان بیشتر است و شاید دلیل آن این باشد که انسان هر چه خود را به مرگ نزدیک‏تر مى‏بیند احساس مى‏کند وقت کمترى براى رسیدن به آرزوها در اختیار دارد. به عکس جوانان فکر مى‏کنند وقت طولانى براى رسیدن به آرزوها دارند.

در حدیث معروف نبوى مى‏خوانیم: «یَشیبُ ابْنُ آدَمَ وَیَشُبُّ فیهِ خِصْلَتانِ؛ انسان پیر مى‏شود ولى دو صفت در او جوان خواهد شد: حرص و آرزوهاى دور و دراز».(1)

آدمى پیر چو شد حرص جوان مى‏گردد

خواب در وقت سحرگاه گران مى‏گردد

در سومین و چهارمین نکته به نزدیک شدن انسان به مرگ و فاصله گرفتن از خواسته‏ها اشاره مى‏کند. فاعل این دو فعل همان «دهر» و گذشت روزگار است زیرا عمر انسان به هر حال محدود است و سرمایه‏اى است که با گذشت زمان تدریجاً نقصان مى‏پذیرد و به همان نسبت، انسان از خواسته‏هایش دور مى‏شود چون زمان کوتاه‏ترى براى رسیدن به خواسته‏ها در اختیار دارد. اضافه بر این نیروهاى او هم رو به ضعف و کاستى مى‏رود و این عامل دیگرى است که او را از خواسته‏هایش دور مى‏سازد.

گرچه «آمال» و «امنیّه» هر دو معناى قریب به یکدیگر دارند و به معناى آرزوها و خواسته‏هاست؛ ولى به نظر مى‏رسد «آمال» بیشتر در مورد آرزوهاى دست یافتنى و «امنیّه» در مورد آرزوهاى دست نیافتنى به کار مى‏رود، هرچند گاه در غیر این مورد نیز استفاده مى‏شود.

بنابراین جمله «یُجَدِّدُ الْآمالَ» اشاره به این است که انسان هر روز آرزوى تازه‏اى براى خود پیدا مى‏کند و براى رسیدن به آن مشغول تلاش مى‏شود و هر

روز خواسته‏هاى او بر اثر گذشت زمان از دسترس وى دورتر مى‏شود.

سپس امام علیه السلام به پنجمین و ششمین نکته اشاره فرموده و کسانى را که به خواسته‏هاى دنیوى خود مى‏رسند گرفتار خستگى و آنان راکه به آن نمى‏رسند گرفتار درد و رنج معرفى مى‏کند و مفهوم آن این است که نه آنها که بر خواسته‏هاى دنیوى خود پیروز مى‏شوند آرامش و راحتى دارند و نه آنان که ناکام مى‏مانند، زیرا همان‏گونه که به دست آوردن مواهب مادى با مشکلاتى روبروست، نگه داشتن آن مشکلات بیشترى را در پى دارد.

ضمیر در «به» گرچه ظاهراً به «دهر» (روزگار) باز مى‏گردد؛ ولى از آنجا که پیروزى به روزگار معنا ندارد، منظور از آن همان مواهب دنیاست و قرینه آن جمله‏هاى «ظَفِرَ» و «فاتَ» است.

دقت در نکات حکمت‏هاى بالا کافى است انسان را به موقعیت خود در زندگى دنیا آشنا سازد و از هر گونه زیادى روى و خیال‏پردازى و غفلت باز دارد و به تلاش درباره فراهم ساختن زاد و توشه آخرت توجه دهد.

این نکته نیز شایان دقت است که «دهر» در اصل و ریشه لغت به معناى غلبه است؛ ولى از آنجا که زمان بر هر کس و هر چیز غلبه پیدا مى‏کند، آن را دهر نامیده‏اند، بنابراین دهر همان گذشت شب و روز و سال و ماه است و گاه (مانند آنچه در ذیل کلام حکمت‏آمیز بالا آمد) به معناى مواهب دنیا آمده است.

در حدیثى از امام امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏خوانیم که مى‏فرمود: دهر سه روز است و تو در میان این سه روز قرار گرفته‏اى: روزى که گذشت و آنچه در آن بودى که هرگز باز نمى‏گردد. اگر در آن روز عمل نیکى انجام داده‏اى از گذشتن آن غمگین نخواهى شد و از رفتن به استقبال آینده خوشحال خواهى بود و اگر کوتاهى و تقصیر در آن کرده‏اى از رفتنش شدیدا غمگین مى‏شوى و از کوتاهى خود حسرت مى‏خورى. روز دیگر همان است که تو امروز در آن از صبحگاهان آغاز

کرده‏اى و نمى‏دانى به آخر مى‏رسانى یا نه و اگر آن را به آخر برسانى نمى‏دانى آیا بهره تو در آن همان کوتاهى و تقصیر همانند روز گذشته است یا نه. و روز سوم روزى است که در انتظار آن هستى و باز نمى‏دانى آیا در آن کوتاهى خواهى کرد یا نه (و هرگز نمى‏دانى آن را درک خواهى نمود یا نه) بنابراین آنچه را که الان در آن هستى غنیمت بشمار و فکر کن که غیر از امروز و امشب را در اختیار ندارى.(2)

ابن ابى‏الحدید در شرح نهج‏البلاغه خود در اینجا اشعارى را آورده و نام شاعرش را ذکر نکرده است؛ اشعارى بسیار گویا و بیدار کننده که ذیلًا به چند بیت آن اشاره مى‏شود:

کَأنَّکَ لَمْ تَسْمَعْ بِأخْبارِ مَنْ مَضى‏

وَلَمْ تَرَ بِالْباقینَ ما صَنَعَ الدَّهْرُ

فَإنْ کُنْتَ لا تَدْری‏ فَتِلْکَ دِیارُهُمْ

عَفاها مَحالُ الرّیحِ بَعْدَکَ وَالْقَطْرُ

وَهَلْ أبْصَرَتْ عَیْناکَ حَیّاً بِمَنْزِلٍ

عَلَى الدَّهِرِ إلّا بِالْعَراءِ لَهُ قَبْرٌ

فَلا تَحْسَبَنَّ الْوَفْرَ مالًا جَمَعْتَهُ

وَلکِنْ ما قَدَّمْتَ مِنْ صالِحٍ وَفْرٌ

مَضى‏ جامِعُوا الْأمْوالٍ لَمْ یَتَزَوَّدُوا

سِوَى‏ الْفَقْرَ یا بُؤسى‏ لِمَنْ زادَهُ الْفَقْرُ

فَحَتَّامَ لا تَصْحُو وَقَدْ قَرُبَ الْمَدى‏

وَحتَّامَ لا یَنْجابُ عَنْ قَلْبِکَ السُّکرُ

گویا اخبار پیشینیان را نشنیده‏اى و گویا ندیده‏اى که روزگار با آنان که باقى ماندند، چه مى‏کند.

اگر نمى‏دانى این خانه‏ها و کاخ‏هاى آنهاست که ورزش بادها گرد و غبار کهنگى بر آن پاشیده و باران‏ها بر آن باریده و فرسوده ساخته است.

آیا هرگز چشم تو انسان زنده‏اى را دیده است که از گردش روزگار کنار برود جز این‏که زمانه قبرى براى او در بیابان فراهم خواهد ساخت؟

گمان نکن اموالى را که جمع کرده‏اى چیز پرارزشى است، بلکه اعمال صالحى را که از پیش فرستاده‏اى پر ارزش است.

گردآورندگان اموال رفتند و زاد و توشه‏اى جز فقر با خود نبردند واى به حال کسى که زاد و توشه‏اش فقر باشد.

تا کى بیدار نمى‏شوى هنگام رفتن نزدیک شده و تا کى مستى شهوات از قلب تو خارج نمى‏شود.(3)


1) بحارالانوار، ج 70، ص 22.

2) کافى، ج 2، ص 453، ح 1. (با تلخیص).

3) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 18، ص 218.