امام علیه السلام در این کلام حکمتآمیز و بیدارگر، آثار گذشت روزگار را در وجود انسانها بیان مىدارد و مىفرماید: «روزگار، بدنها را کهنه و آرزوها را نو مىسازد مرگ را نزدیک و خواستهها را دور مىکند. کسى که (تلاش کند و) به مواهب آن برسد سخت خسته مىشود و کسى که (بعد از تلاش) به آن نرسد رنج مىبرد»؛(الدَّهْرُ یُخْلِقُ الْأَبْدَانَ، وَیُجَدِّدُ الْآمَالَ، وَیُقَرِّبُ الْمَنِیَّةَ، وَیُبَاعِدُ الْأُمْنِیَّةَ:مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ، وَمَنْ فَاتَهُ تَعِبَ).
امام علیه السلام در این چند جمله کوتاه و پر معنا چند نکته مهم را یادآورد مىشود:نخست اینکه گذشت روزگار بدنها را کهنه و فرسوده مىکند و این از واضحات است که بسیارى از مردم به آن توجه ندارند؛ هر سال و ماه، بلکه هر روز و ساعتى که بر انسان مىگذرد، بخشى از قوا و نیروهاى خود را از دست مىدهد.درست مانند لباسى که بر اثر مرور زمان کهنه و پوسیده مىشود و هیچگونه استثنایى در آن نیست، بنابراین باید کوشید در مقابل آنچه از دست مىرود چیزى به دست آورد تا گرفتار خسران نشود. آیات شریفه «وَالْعَصرِ – إنَّ الْإنْسَانَ لَفِى خُسْرٍ» نیز به همین معنا اشاره دارد.
در دومین نکته مىفرماید: «گذشت روزگار آرزوها را نو مىکند» این مطلب به تجربه ثابت شده که حرص بزرگسالان بر جمع مال و به دست آوردن مقام از
جوانان بیشتر است و شاید دلیل آن این باشد که انسان هر چه خود را به مرگ نزدیکتر مىبیند احساس مىکند وقت کمترى براى رسیدن به آرزوها در اختیار دارد. به عکس جوانان فکر مىکنند وقت طولانى براى رسیدن به آرزوها دارند.
در حدیث معروف نبوى مىخوانیم: «یَشیبُ ابْنُ آدَمَ وَیَشُبُّ فیهِ خِصْلَتانِ؛ انسان پیر مىشود ولى دو صفت در او جوان خواهد شد: حرص و آرزوهاى دور و دراز».(1)
آدمى پیر چو شد حرص جوان مىگردد
خواب در وقت سحرگاه گران مىگردد
در سومین و چهارمین نکته به نزدیک شدن انسان به مرگ و فاصله گرفتن از خواستهها اشاره مىکند. فاعل این دو فعل همان «دهر» و گذشت روزگار است زیرا عمر انسان به هر حال محدود است و سرمایهاى است که با گذشت زمان تدریجاً نقصان مىپذیرد و به همان نسبت، انسان از خواستههایش دور مىشود چون زمان کوتاهترى براى رسیدن به خواستهها در اختیار دارد. اضافه بر این نیروهاى او هم رو به ضعف و کاستى مىرود و این عامل دیگرى است که او را از خواستههایش دور مىسازد.
گرچه «آمال» و «امنیّه» هر دو معناى قریب به یکدیگر دارند و به معناى آرزوها و خواستههاست؛ ولى به نظر مىرسد «آمال» بیشتر در مورد آرزوهاى دست یافتنى و «امنیّه» در مورد آرزوهاى دست نیافتنى به کار مىرود، هرچند گاه در غیر این مورد نیز استفاده مىشود.
بنابراین جمله «یُجَدِّدُ الْآمالَ» اشاره به این است که انسان هر روز آرزوى تازهاى براى خود پیدا مىکند و براى رسیدن به آن مشغول تلاش مىشود و هر
روز خواستههاى او بر اثر گذشت زمان از دسترس وى دورتر مىشود.
سپس امام علیه السلام به پنجمین و ششمین نکته اشاره فرموده و کسانى را که به خواستههاى دنیوى خود مىرسند گرفتار خستگى و آنان راکه به آن نمىرسند گرفتار درد و رنج معرفى مىکند و مفهوم آن این است که نه آنها که بر خواستههاى دنیوى خود پیروز مىشوند آرامش و راحتى دارند و نه آنان که ناکام مىمانند، زیرا همانگونه که به دست آوردن مواهب مادى با مشکلاتى روبروست، نگه داشتن آن مشکلات بیشترى را در پى دارد.
ضمیر در «به» گرچه ظاهراً به «دهر» (روزگار) باز مىگردد؛ ولى از آنجا که پیروزى به روزگار معنا ندارد، منظور از آن همان مواهب دنیاست و قرینه آن جملههاى «ظَفِرَ» و «فاتَ» است.
دقت در نکات حکمتهاى بالا کافى است انسان را به موقعیت خود در زندگى دنیا آشنا سازد و از هر گونه زیادى روى و خیالپردازى و غفلت باز دارد و به تلاش درباره فراهم ساختن زاد و توشه آخرت توجه دهد.
این نکته نیز شایان دقت است که «دهر» در اصل و ریشه لغت به معناى غلبه است؛ ولى از آنجا که زمان بر هر کس و هر چیز غلبه پیدا مىکند، آن را دهر نامیدهاند، بنابراین دهر همان گذشت شب و روز و سال و ماه است و گاه (مانند آنچه در ذیل کلام حکمتآمیز بالا آمد) به معناى مواهب دنیا آمده است.
در حدیثى از امام امیرالمؤمنین علیه السلام مىخوانیم که مىفرمود: دهر سه روز است و تو در میان این سه روز قرار گرفتهاى: روزى که گذشت و آنچه در آن بودى که هرگز باز نمىگردد. اگر در آن روز عمل نیکى انجام دادهاى از گذشتن آن غمگین نخواهى شد و از رفتن به استقبال آینده خوشحال خواهى بود و اگر کوتاهى و تقصیر در آن کردهاى از رفتنش شدیدا غمگین مىشوى و از کوتاهى خود حسرت مىخورى. روز دیگر همان است که تو امروز در آن از صبحگاهان آغاز
کردهاى و نمىدانى به آخر مىرسانى یا نه و اگر آن را به آخر برسانى نمىدانى آیا بهره تو در آن همان کوتاهى و تقصیر همانند روز گذشته است یا نه. و روز سوم روزى است که در انتظار آن هستى و باز نمىدانى آیا در آن کوتاهى خواهى کرد یا نه (و هرگز نمىدانى آن را درک خواهى نمود یا نه) بنابراین آنچه را که الان در آن هستى غنیمت بشمار و فکر کن که غیر از امروز و امشب را در اختیار ندارى.(2)
ابن ابىالحدید در شرح نهجالبلاغه خود در اینجا اشعارى را آورده و نام شاعرش را ذکر نکرده است؛ اشعارى بسیار گویا و بیدار کننده که ذیلًا به چند بیت آن اشاره مىشود:
کَأنَّکَ لَمْ تَسْمَعْ بِأخْبارِ مَنْ مَضى
وَلَمْ تَرَ بِالْباقینَ ما صَنَعَ الدَّهْرُ
فَإنْ کُنْتَ لا تَدْری فَتِلْکَ دِیارُهُمْ
عَفاها مَحالُ الرّیحِ بَعْدَکَ وَالْقَطْرُ
وَهَلْ أبْصَرَتْ عَیْناکَ حَیّاً بِمَنْزِلٍ
عَلَى الدَّهِرِ إلّا بِالْعَراءِ لَهُ قَبْرٌ
فَلا تَحْسَبَنَّ الْوَفْرَ مالًا جَمَعْتَهُ
وَلکِنْ ما قَدَّمْتَ مِنْ صالِحٍ وَفْرٌ
مَضى جامِعُوا الْأمْوالٍ لَمْ یَتَزَوَّدُوا
سِوَى الْفَقْرَ یا بُؤسى لِمَنْ زادَهُ الْفَقْرُ
فَحَتَّامَ لا تَصْحُو وَقَدْ قَرُبَ الْمَدى
وَحتَّامَ لا یَنْجابُ عَنْ قَلْبِکَ السُّکرُ
گویا اخبار پیشینیان را نشنیدهاى و گویا ندیدهاى که روزگار با آنان که باقى ماندند، چه مىکند.
اگر نمىدانى این خانهها و کاخهاى آنهاست که ورزش بادها گرد و غبار کهنگى بر آن پاشیده و بارانها بر آن باریده و فرسوده ساخته است.
آیا هرگز چشم تو انسان زندهاى را دیده است که از گردش روزگار کنار برود جز اینکه زمانه قبرى براى او در بیابان فراهم خواهد ساخت؟
گمان نکن اموالى را که جمع کردهاى چیز پرارزشى است، بلکه اعمال صالحى را که از پیش فرستادهاى پر ارزش است.
گردآورندگان اموال رفتند و زاد و توشهاى جز فقر با خود نبردند واى به حال کسى که زاد و توشهاش فقر باشد.
تا کى بیدار نمىشوى هنگام رفتن نزدیک شده و تا کى مستى شهوات از قلب تو خارج نمىشود.(3)
1) بحارالانوار، ج 70، ص 22.
2) کافى، ج 2، ص 453، ح 1. (با تلخیص).
3) شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 18، ص 218.