جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح و تفسیر: افراط و تفریط نشانه جهل است‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

امام در این کلام حکمت‏آمیز به مسئله مهمى اشاره کرده که سراسر زندگى انسان‏ها را در بر مى‏گیرد، مى‏فرماید: «همیشه جاهل را یا افراطگر مى‏بینى و یا تفریط کار»؛ (لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً).

راه صحیح به سوى مقصد راه مستقیم است که ما پیوسته در نمازها هر روز خدا را مى‏خوانیم تا ما را بر آن راه ثابت بدارد. در اطراف راه مستقیم خطوط انحرافى فراوانى هست که پیدا کردن راه مستقیم از میان آن خطوط نیاز به دقت و علم و دانش دارد. به همین دلیل، جاهل غالبا گرفتار خطوط انحرافى یا در جانب زیاده روى مى‏گردد و یا در سوى کوتاهى و کندروى. این مسئله در تمام شئون زندگى اعم از فردى و اجتماعى و سیاسى و غیر آن دیده مى‏شود؛ مثلًا حفظ ناموس و پاسدارى آن از هرگونه انحراف یک فضیلت است ولى افراد جاهل گاهى به طرف افراط کشیده مى‏شوند و با وسواس هر حرکتى از همسر خود را زیر نظر مى‏گیرند و با نگاه اتهام و گمان سوء به او نگاه مى‏کنند به طورى که زندگى براى آنها تبدیل به دوزخى مى‏شود و گاه هیچ‏گونه نظارتى بر وضع خانه و همسر خود ندارند که کجا رفت و آمد و با چه کسى صحبت مى‏کند و امثال آن.

در مسائل بهداشتى فرد جاهل گاه چنان گرفتار افراط مى‏شود که دست به‏

سوى هیچ آب و غذایى نمى‏برد به گمان این‏که همه آنها آلوده است، در هیچ مهمانى شرکت نمى‏کند، هیچ هدیه‏اى را نمى‏پذیرد و باید تنها خودش غذاى خویش را تهیه کند و گاه در جهت مخالف قرار مى‏گیرد و فرقى میان آلوده و غیر آلوده، بیمار مسرى و غیر بیمار نمى‏گذارد.

بعضى از شارحان، این مطلب را با موضوع عدالت در مسائل اخلاقى پیوند زده و گفته‏اند: همیشه فضایل اخلاقى حد وسط در میان دو دسته از رذایل است: شجاعت حد اعتدالى است که در میان صفت تهور (بى‏باکى) و جبن (ترس و بزدلى) قرار گرفته است. عالم به سراغ حد وسط و جاهل یا در طرف افراط قرار مى‏گیرد و یا در جانب تفریط و همچنین سخاوت حد اعتدال میان بخل و اسراف است همان‏گونه که قرآن مجید خطاب به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: ««وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»؛ هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد آن را مگشا تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرو مانى».(1)

در مسائل مربوط به اعتقادات، گروهى از جاهلان درباره عظمت على علیه السلام چنان افراط کردند که قائل به الوهیت و خدایى او شده و گروه دیگر چنان کوتاه آمدند که در صف ناصبان قرار گرفتند و به یقین هر دو گروه گمراهند. خط صحیح همان پذیرش ولایت به معناى امام مفترض الطاعه بودن است.

در خطبه 127 نیز این مطلب به صورت شفاف و روشن آمده است: «وَسَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ؛ به زودى دو گروه در مورد من هلاک و گمراه مى‏شوند: دوست افراطى که محبتش او را به غیر حق (غلو) مى‏کشاند و دشمن افراطى که به سبب دشمنى قدم در غیر حق مى‏نهد (و مرا کافر خطاب مى‏کند).

سپس افزود: «وَخَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ؛ بهترین مردم درباره من گروه میانه‏رو هستند از آنان جدا نشوید».

در بحارالانوار نیز آمده است که امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: «أَلَا إِنَّ خَیْرَ شِیعَتِی النَّمَطُ الْأَوْسَطُ إِلَیْهِمْ یَرْجِعُ الْغَالِی وَبِهِمْ یَلْحَقُ التَّالِی؛ بهترین شیعیان من گروه میانه‏رو هستند، غلو کننده باید به سوى آنان باز گردد و کوتاهى کننده عقب افتاده باید (شتاب کند و) به آنها ملحق شود».(2)

با دقت به جوامع بشرى مى‏بینیم که غالب نابسامانى‏ها بر سر افراط و تفریطهاست که زاییده جهل و نادانى است؛ گاه آن‏چنان در مسائل اقتصادى قائل به آزادى مى‏شوند که فرآیند آن نظام سرمایه‏دارى ظالم است و گاه چنان سلب آزادى مى‏کنند که نتیجه آن نظام کمونیسم و گرفتارى‏هاى آن است، مهم یافتن خط اعتدال و ثابت ماندن بر آن است.

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم که در روز قیامت حاکمى (از حاکمان مسلمین) را مى‏آورند که بیش از آنچه خداوند دستور داده عمل کرده، خداوند به او مى‏گوید: بنده من چرا بیش از آنچه باید تازیانه بزنى زدى؟ عرض مى‏کند: من براى غضب تو غضب‏ناک شدم. به او گفته مى‏شود: آیا سزاوار است غضب تو شدیدتر از غضب من باشد؟ سپس حاکم دیگرى را مى‏آورند که کوتاهى کرده خداوند به او مى‏فرماید: چرا در برابر آنچه به تو امر کرده بودم کوتاهى کردى؟ عرض مى‏کند: پروردگارا من به او رحم کردم؟ به او گفته مى‏شود: آیا رحمت تو از رحمت من وسیع‏تر است؟ سپس هر دو را به سوى دوزخ مى‏برند.(3)


1) اسراء، آیه 29.

2) بحارالانوار، ج 6، ص 178، ح 7.

3) شرح نهج‏البلاغه علامه شوشترى، ج 8، ص 247.