14. » (از کسانى مباش که) به هنگام بىنیازى مغرور و فریفته دنیا مىشود و به هنگام فقر مأیوس و سست مىگردد»؛(إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَوَهَنَ).
این حالت افراد کم ظرفیت است که به هنگام غنا و بىنیازى همه چیز حتى خدا و خویشتن را به فراموشى مىسپارند و مال و ثروت و مقام تمام وجودشان را پر مىکند ارزشهاى انسانى درنظرشان بى رنگ و بندگى خدا از دست مىرود و به هنگام فقر و تنگدستى یأس و نومیدى و به دنبال آن سستى و ناتوانى تمام وجودشان را احاطه مىکند.
قرآن مجید نیز در این باره مىفرماید: «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ – وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»؛ و اگر از جانب خویش، رحمتى به انسان بچشانیم سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زیانى که به او رسیده، نعمتهایى به او بچشانیم به یقین مىگوید:بدىها از من برطرف شده؛ (و دیگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مىشود».(1)
آیات دیگرى در قرآن مجید نیز همین معنا را درباره افراد کم ظرفیت و ضعیف الایمان بیان کرده است؛ اما مؤمنان پرظرفیت اگر تمام دنیا را به آنها بدهند مغرور و طغیانگر نمىشوند و اگر بر خاک سیاه بنشینند نه از رحمت خدا مأیوس مىگردند و نه سستى در وجودشان راه مىیابد.
15. » (و از کسانى مباش که) به هنگام عمل کوتاهى مىکند و به هنگام درخواست و سؤال اصرار مى ورزد»؛(یقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَیبَالِغُ إِذَا سَأَلَ).
اشاره به افراد سست و تنبلى است که مرد میدان عمل نیستند و همیشه دستشان به سوى این و آن دراز است گویى از زندگانى مستقل بیزارند و به زندگى وابسته دلخوش، در حالى که تعلیمات اسلام به ما مىگوید تا مىتوانى روى پاى خود بایست و تا توان دارى چیزى از دیگرى درخواست نکن که اولى
باعث عزت و دومى سبب ذلت است.
در حدیث کوتاه و پرمعنایى از امام باقر علیه السلام خطاب به یکى از اصحاب خاصّش مىخوانیم: «اگر در خواست کننده مىدانست در سؤال و درخواست چه (ذلت و حقارتى) وجود دارد هیچ کس از دیگرى تقاضایى نمى کرد و اگر کسى که دستِدهنده دارد مىدانست در بخشش چه (افتخار و فضیلتى) وجود دارد احدى تقاضاى دیگرى را رد نمىکرد»؛(لَوْ یَعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِی الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ یَعْلَمُ الْمُعْطِی مَا فِی الْعَطِیَّةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً).(2)
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم که مىگوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَحَبَّ شَیْئاً لِنَفْسِهِ وَأَبْغَضَهُ لِخَلْقِهِ أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ وَأَحَبَّ لِنَفْسِهِ أَنْ یُسْأَلَ؛ خداوند متعال چیزى را براى خود دوست مىدارد و براى بندگانش مبغوض مىشمارد؛ براى بندگان سؤال و درخواست (از یکدیگر) را مبغوض شمرده و براى خودش سؤال کردن بندگان را محبوب مىداند».(3)
همچنین از امام صادق علیه السلام در حدیث پرمعناى دیگرى مىخوانیم که گروهى از طائفه انصار نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و سلام کردند و حضرت به آنها پاسخ گفت. عرض کردند: اى رسول خدا! ما حاجتى از شما مىخواهیم. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بگویید. عرض کردند: حاجت ما بسیار بزرگ است فرمود: بگویید چیست؟ عرض کردند: بهشت را براى ما نزد پروردگارت تضمین کن. پیامبر صلى الله علیه و آله سر به زیر افکند و با چوبدستى که در دست داشت بر زمین زد سپس سر را بلند کرد و فرمود:«أَفْعَلُ ذَلِکَ بِکُمْ عَلَى أَنْ لَاتَسْأَلُوا أَحَداً شَیْئاً؛ من این کار را براى شما انجام مى دهم به شرط اینکه درخواستى از هیچ کس (در زندگى خود) نکنید».
امام علیه السلام فرمود: از آن به بعد آنها حتى هنگامى که به مسافرت مىرفتند اگر
تازیانه آنها به زمین مى افتاد به شخص پیادهاى نمىگفتند تازیانه را به من بده؛ خودشان پیاده مى شدند و تازیانه را بر مىداشتند و اگر بر سر سفره نشسته بودند کسى از حاضران به ظرف آب نزدیکتر بود آن که دور نشسته بود نمىگفت از آن آب به من بده؛ خودش بر مىخاست و از آن آب مى نوشید (البته منظور این است انسان کارى را که خود مى تواند انجام دهد از دیگران نخواهد و سربار دیگران نباشد).(4)
16. » (و از کسانى مباش که) هرگاه شهوتى براى وى حاصل شود گناه را جلو مىاندازد و توبه را به تأخیر و اگر محنت و شدتى به او برسد (بر اثر نداشتن صبر و شکیبایى) از دستورات دین به کلى دور مىشود»؛(إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیةَ، وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ).
این صفت نیز از اوصاف افراد ضعیف و ناتوان و کم ظرفیت است تا عوامل شهوت در برابر آنها نمایان مىشود به سرعت به سوى آن مىروند و کام دل از آن بر مىگیرند؛ ولى نوبت به توبه که مى رسد امروز و فردا مىکنند و به هنگامى که مشکلى در زندگى آنها رخ دهد با خداى خود قهر مىکنند و دستوراتش را به فراموشى مىسپارند و حتى گاه زبان به سخنان کفرآمیز مىگشایند.
آنها کسانى هستند که با کمترین تغییرى در زندگى، زبان به شکوه مىگشایند و به زمین و آسمان بد مىگویند.
قرآن مجید درباره اینگونه اشخاص میگوید: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً – إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً – وَإِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»؛ به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده است. هنگامى که بدى به او رسد بىتابى مىکند و هنگامى که خوبى به او رسد مانع دیگران مىشود (و بخل مىورزد)».(5)
17. » (از کسانى مباش که) عبرت آموختن را مىستاید (و به دیگران آموزش مىدهد) ولى خود عبرت نمىگیرد و موعظه بسیار مىکند؛ اما خود موعظه و اندرز نمىپذیرد»؛(یصِفُ الْعِبْرَةَ وَلَا یعْتَبِرُ، وَیبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَلَا یتَّعِظُ).
این وصف عالمان بى عمل و مدعیان بىتعهد و ریاکاران فاقد اخلاص است که در قرآن مجید سبب خشم شدید خداوند شمرده شده است.(6)
شک نیست که این جهان دار عبرت است و تاریخ پیشینیان مملو از درسهاى عبرتآموز. هرگاه انسان چشم بینا و گوش شنوا داشته باشد مىتواند سرنوشت آینده خود را در آیینه تاریخ و حوادث عبرتآموز زمان خود ببیند.ولى افسوس که هواى نفس و حب ذات پردهاى در برابر چشمان او مىکشد و مانع گوش او از شنیدن پیامهاى تاریخ مىشود و عجب اینکه این درسها را به دیگران مىدهد ولى خود در عمل از آنها بىبهره است.
در حدیثى از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَالْغاوُونَ»؛ پس همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مىشوند».(7) مىفرماید:«هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلًا بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خَالَفُوهُ إِلَى غَیْرِهِ؛ آنها کسانى هستند که کارهاى عادلانه را با زبانشان ستایش مىکنند؛ اما خودشان مخالفت کرده و غیر آن را مقدم مىدارند».(8)
از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:«أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَیْرِهِ؛ شدیدترین حسرت در روز قیامت از آنِ گروهى است که عدل را ستایش کردند و سپس با آن مخالفت نمودند». آنگاه امام علیه السلام اضافه فرمود: این همان است که خداوند فرموده«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما
فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّه».(9)
18. » (از کسانى مباش که) در گفتار به خود مىنازد و در عمل بسیار کوتاهى مىکند»؛(فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ).
«مُدِلّ» یعنى مغرور و مسرور و کسى که به اعمال خود مىنازد.
مضمون این سخن، در اوصاف پیش آمد ولى امام علیه السلام با قدرتى که در فصاحت و بلاغت داشته گاه مطلبى را لازم و ضرورى مىبیند با تعبیرات گوناگون که هر کدام جدید و تازه است بیان فرماید.
در حدیث جالبى که در کتاب شریف کافى آمده است مىخوانیم امام صادق علیه السلام فرمود: عالمى به نزد عابدى آمد. به او گفت: نمازت چگونه است؟عابد (از روى غرور و ناز) گفت: آیا مثل منى از نمازش سؤال مىشود؟ من از فلان زمان (از سالیان دراز) عبادت خدا مىکردهام. عالم گفت: گریه تو چگونه است؟ باز (مغرورانه) گفت: چنان گریه مىکنم که اشکهایم جارى مىشود. عالم به او گفت:«فَإِنْ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْءٌ؛ اگر بخندى و از اعمالت ترسان باشى برتر از این است که گریه کنى در حالى که به اعمال خود مغرورى و به آن مىنازى، زیرا شخصى که از اعمال خود مغرور و مسرور است چیزى از اعمالش به سوى قرب خدا بالا نمىرود».(10)
19. » (از کسانى مباش که) براى دنیاى فانى، تلاش و کوشش فراوان دارد ولى براى آخرت باقى مسامحهکار است»؛(ینَافِسُ فِیمَا یَفْنَى، وَیسَامِحُ فِیمَا یبْقَى).«منافسة» یعنى پیشى گرفتن بر دیگران.
تعبیر به «ما یَفنى» اشاره به دنیاى فانى است، همانگونه که «ما یَبقى» اشاره به
سراى باقى آخرت است.
به هر حال این اشتباهى بزرگ و کارى غیر عاقلانه است که انسان در مورد چیز فانى تلاش و کوشش کند و تمام نیروهاى خود را به کار گیرد؛ اما از آنچه باقى است و زندگى جاویدان او را تشکیل مىدهد غافل شود. این نیز بر اثر ضعف ایمان و غلبه هواى نفس است.
20. » (از کسانى مباش که) غنیمت را غرامت و غرامت را غنیمت مىشمرد»؛(یرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً).
«غنیمت» چیزى است که در راه خدا و براى خدا صرف شود و «غرامت» اموالى است که در راه شهوات و هوا و هوسها هزینه گردد.
قرآن مجید در مذمت و نکوهش جمعى از اعراب ضعیف الایمان یا منافق مىگوید: «وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَآئِرَ»؛ گروهى از (این) اعراب بادیهنشین، چیزى را که (در راه خدا) انفاق مىکنند، غرامت محسوب مىدارند و انتظار حوادث ناگوار براى شما مىکشند».(11)
در آیه بعد، در برابر آنها مىفرماید: «وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلَآ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِى رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ گروهى (دیگر) از عربهاى بادیهنشین، به خدا و روز بازپسین ایمان دارند و آنچه را انفاق مىکنند، مایه تقرب به خدا و دعاى پیامبر مىدانند؛ آگاه باشید اینها مایه تقرّب آنهاست خداوند به زودى آنها را در رحمت خویش وارد خواهد ساخت، به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است».(12)
21. » (از کسانى مباش که) از مرگ مىترسد ولى فرصتها را از دست مىدهد»؛(یَخْشَى الْمَوْتَ وَلَا یُبَادِرُ الْفَوْتَ).
ترس از مرگ گاه به سبب از دست دادن اموال و ثروتها و مقامات و لذات دنیوى است که شیوه افراد بىایمان یا ضعیف الایمان است و گاه به سبب از دست رفتن فرصتها براى انجام اعمال نیک و اندوختن حسنات. گروهى ترسشان از مرگ به ظاهر از قبیل قسم دوم است؛ ولى عجیب است که به انجام اعمال نیک پیش از آن که وقت از دست برود نمىپردازند. در واقع این نیز نوعى تناقض در میان عقیده و عمل است و اینگونه تناقضها، چنانکه در عبارات سابق نیز آمده در میان دنیاپرستان کم نیست.
22. » (از کسانى مباش که) معصیتهاى کوچک را از دیگران بزرگ مىشمارد در حالى که بزرگتر از آن را از خود ناچیز مىبیند، (همچنین) آنچه را از طاعات دیگران کوچک مىشمرد از خودش بزرگ و بسیار مىپندارد»؛(یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَیَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ).
چنین شخصى باز دچار تناقض دیگرى است؛ عمل واحدى را که از خود و دیگران سر مىزند دوگونه مىبیند؛ از خودش بسیار بزرگ و از دیگران بسیار کوچک. این در مورد اعمال نیک است و به عکس در گناه واحدى که از او و دیگرى سر زده، از دیگران را بزرگ و آن را از خودش کوچک مىانگارد و اینها همه از آثار حب ذات است که مانع از قضاوت یکسان درباره خود و دیگران مىشود.
درست به عکسِ مؤمنان راستین که شرح حالشان در روایتى از امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است که براى مؤمن ده علامت شمرده شده از جمله:«یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَیَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِه؛ او اعمال خوب زیادى را که از خودش سر زده ناچیز مىشمارد؛ اما اعمال خیر اندک دیگران را بزرگ مىبیند».(13)
فىالمثل هرگاه کسى کتاب مهمى در چندین جلد بنویسد با دیده حقارت به آن مىنگرد؛ اما خود اگر جزوه کوچکى به رشته تحریر در آورد آن را یک اثر مهم تاریخى مىشمارد و در هر مجلسى از آن سخن مىگوید. همچنین در مورد بناهاى خیر و کمک به نیازمندان و مانند آن.
23. » (از کسانى مباش که پیوسته) به (کارهاى) مردم خرده مىگیرد؛ اما از کارهاى خود با مسامحه و مجامله مىگذرد»؛(فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ).
به بیان بعضى از بزرگان اخلاق اگر خارى به پاى دیگران رود آن را مىبینند؛ اما اگر شاخه درختى در چشمشان فرو رود نمىبینند و این تناقض و تضاد نیز از آثار حب ذات است.
خلاصه اینکه کوچکترین عیوب دیگران را مىبیند اما از بزرگترین عیب خود با مسامحه مىگذرد حتى در آنچه متعلق به دیگرى است خرده مىگیرد؛ مثلًا اگر از فرزند دیگرى کار کوچک خلاف اخلاقى سر بزند گاه او را فاسد الاخلاق و بىبند و بار مىشمرد در حالى که اگر از فرزند خودش کارهاى خلاف بیّن ببیند مىگوید جوان است، این مسائل اهمیتى ندارد.
در حکمت دیگرى که در ادامه کلمات قصار- إنشاءالله- خواهد آمد امام علیه السلام مىفرماید:«أَکْبَرُ الْعَیْبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ؛ بزرگترین عیب این است که چیزى را بر دیگران عیب بگیرى که در خودت همانند آن وجود دارد (آن را عیب نمىدانى چه رسد به اینکه عیبى که در تو هست از عیب او هم بزرگتر باشد)».(14)
24. » (از کسانى مباش که) لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذکر خدا با فقیران محبوبتر است»؛(اللَّهْوُ(15) مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ).
این دو خصلت، دو عیب بزرگ است؛ مشغول لهو و لعب بودن یک عیب و با اغنیاى بىدرد و بىخبر از حال فقرا همنشین شدن عیبى دیگر؛ اما با فقیران زیستن خود یکى از محاسن اخلاقى است و ذکر خدا با آنان گفتن فضیلت دیگرى است.
25. » (از کسانى مباش که) همواره به نفع خود و به زیان دیگران حکم مىکنند؛ اما هرگز حق را به دیگران نمىدهند»؛(یَحْکُمُ عَلَى غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ).
در حالى که نشانه مؤمنان راستین- بر پایه صریح آیات و روایات- این است که طرفدار حق باشند، هرچند به زیان آنها باشد و باطل را رها کنند، هرچند به ضرر آنها باشد. قرآن مجید مىگوید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ»؛ اى کسانى که ایمان آوردید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید. براى خدا گواهى دهید، اگر چه به زیان شما یا پدر و مادر یا نزدیکانتان بوده باشد».(16)
امام صادق علیه السلام مىفرماید: مؤمن بر مؤمن دیگر هفت حق دارد که سادهترین آنها این است:«أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَتَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِک؛ آنچه براى خود دوست مىدارى براى دیگران دوست بدار و آنچه براى خود نمىپسندى براى دیگران مپسند».(17)
26. » (از کسانى مباش که) دیگران را هدایت و خود را گمراه مىسازد و در نتیجه مردم از آنها اطاعت مىکنند؛ اما خودش خدا را معصیت»؛(یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَیُغْوِی نَفْسَهُ. فَهُوَ یُطَاعُ وَیَعْصِی).
به این ترتیب سخنان هدایتگر آنها سبب نجات دیگران مىشود؛ اما خودشان
از آن بهره نمىگیرند، او به باغبانى مىماند که دیگران از میوههاى درخت او بهرهمند مىشوند و خود از گرسنگى جان مىدهد.
امیرمؤمنان علیه السلام از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل مىکند که فرمود:«إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَحَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَقَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَأَدْخَلَ الدَّاعِیَ النَّارَ بِتَرْکِهِ عِلْمَهُ وَاتِّبَاعِهِ الْهَوَى وَطُولِ الْأَمَلِ؛شدیدترین ندامت و حسرت دوزخیان ندامت کسى است که یکى از بندگان را به سوى خدا فراخوانده و او دعوتش را اجابت نموده و قبول کرده پس اطاعت خدا نموده و خداوند وى را وارد بهشت کرده است، در حالى که دعوت کننده به سبب ترک علم و پیروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و درازش وارد دوزخ شده است».(18)
27. » (از کسانى مباش که) حق خود را به طور کامل مىگیرد؛ ولى حقوق دیگران را نمىپردازد»؛(وَیَسْتَوْفِی وَلَا یُوفِی).
قرآن مجید نیز درباره اینگونه افراد مىگوید: «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ – الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ – وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ»؛ واى بر کمفروشان! – آنان که وقتى براى خود چیزى از مردم با پیمانه مىگیرند، (حق خود را) بهطور کامل دریافت مىدارند؛ ولى هنگامى که براى دیگران پیمانه یاوزن مىکنند، کم مىگذارند».(19)
کم فروشى مسئله کیل و وزن را تداعى مىکند؛ اما از یک نظر مفهومى عام دارد که تمام حقوق را در همه زمینهها شامل مىشود؛ کم فروشان واقعى کسانى هستند که در هر زمینهاى حق خود را از مردم به طور کامل مىگیرند و گاه بیشتر از حق خود؛ اما در پرداختن حق کوتاهى مىکنند و بخل مىورزند.
بسیار دیدهایم که افرادى براى انجام کارى در برابر اجر معینى در ساعاتى مشخص استخدام یا اجیر و یا مأمور مىشوند و هنگام کار از ساعات خود مىکاهند و از گوشه و کنار آن مىزنند و طبق تعهد عمل نمىکنند؛ ولى به هنگام دریافت اجر و مزد ذرهاى از قرارداد خود عقبنشینى نمىکنند.
28. امام علیه السلام در آخرین توصیه به نقطه اصلى دردها و انحرافات اخلاق و آلودگى به گناه اشاره کرده مىفرماید: » (از کسانى مباش که) از خلق خدا از آنچه معصیت خدا نیست مىترسد ولى خودش از خدا (در مورد ستم کردن) درباره مخلوقش پروا ندارد»؛(وَ یَخْشَى الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ، وَلَا یَخْشَى رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ).
شبیه همین معنا با تعبیر دیگرى در غررالحکم از آن حضرت نقل شده است:«شَرُّ النّاسِ مَنْ یَخْشَى النّاسَ فی غَیْرِ رَبِّهِ وَلا یَخْشى رَبَّهُ فِى النّاسِ».(20)
آرى چون پاى کارهایى که بر خلاف میل مردم است در میان مىآید از مردم مىترسند و حساب مىبرند و آن را رها مىکنند؛ اما هنگامى که زمینهها براى نافرمانى خداوند به وجود مىآید از خدا نمىترسند و آلوده آن مىشوند.
کار به جایى مىرسد که گاه از انجام اعمالى در برابر کودکى چند ساله ترس یا شرم دارند ولى در خلوت از انجام معاصى کبیره در برابر خداوند بزرگ که در همه جا حاضر و ناظر است نه ترسى دارند و نه شرمى.
این نیز یکى دیگر از تناقضها و تضادهایى است که در اعمال این گروه بر اثر ضعف ایمان و غلبه هواى نفس حاصل مىشود.
در میان این اوصاف بیست و هشت گانهاى که امام علیه السلام در این کلام نورانى و پربارش به آن هشدار مىدهد اوصافى است که نسبت به یکدیگر تقارب و نزدیکى دارد ولى امام علیه السلام با قدرت فوقالعادهاى که در امر فصاحت و بلاغت داشته براى اهمیت موضوع با تعبیرات مختلفى از آن یاد کرده و هشدار داده
است و همانگونه که اشاره کردیم غالب آنها ناشى از تناقض در شخصیت و رفتار است که در دو مصداق از امر واحدى به واسطه انگیزههاى شهوانى دوگونه عمل یا قضاوت مىشود؛ ولى آنها که ایمان قوى و تسلط بر نفس دارند از اینگونه تناقضها بر کنارند.
به یقین هر کس این کلام نورانى را نصبالعین قرار دهد و آن را برنامه زندگى خویش بشمارد براى نجات او در دنیا و آخرت کافى است.
ازاینرو مرحوم سید رضى در پایان این گفتار حکیمانه مىفرماید: «اگر در این کتاب جز این کلام نبود براى موعظه سودمند و حکمت رسا و بینایى بینندگان و عبرت ناظرانِ اندیشمند کافى بود»؛(قالَ الرَّضِیُ وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فی هذَا الْکِتابِ إلّاهذَا الْکَلامُ لَکَفى بِهِ مَوْعِظَةً ناجِعَةً وَحِکْمَةً بالِغَةً وَبَصیرَةً لِمُبْصِرٍ وَعِبْرَةً لِناظِرٍ مُفَکِّرٍ).
1) هود، آیه 9 و 10.
2) کافى، ج 4، ص 20، ح 2.
3) همان، ح 4.
4) کافى، ج 4، ص 21، ح 5.
5) معارج، آیه 19-/ 21.
6) صف، آیه 2 و 3.
7) شعراء، آیه 94.
8) کافى، ج 1، ص 47، ح 4.
9) محاسن برقى، ج 1، ص 120، ح 134.
10) کافى، ج 2، ص 313، ح 5.
11) توبه، آیه 98.
12) توبه، آیه 99.
13) بحارالانوار، ج 1، ص 108، ح 4.
14) نهجالبلاغه، حکمت 353.
15) در تعدادى از نسخ به جاى واژه «اللهو» «اللغو» آمده است که مفهومش این است که بیهودهگویى با ثروتمندان نزد او محبوبتر از ذکر با فقراست.
16) نساء، آیه 135.
17) کافى، ج 2، ص 69، ح 2.
18) کافى، ج 1، ص 44، ح 1.
19) مطففین، آیه 1-/ 3.
20) غررالحکم، ص 480، ح 11049.