و من خطبة له علیه السّلام
فى التزهید من الدنیا
از خطبههاى امام علیه السّلام است که پیرامون زهد در دنیا سخن مىگوید.
خطبه در یک نگاه
با توجه به اینکه امام علیه السّلام- طبق بعضى از روایات- این خطبه را به عنوان خطبه نماز جمعه ایراد فرموده است، سعى مىکند که در آن مردم را به زهد در دنیا ترغیب کند و چنان از بىوفایى دنیا و ناپایدارى آن سخن بگوید که طالبان و عاشقان دنیا از آن دلسرد شوند و فریب زرق و برق آن را نخورند؛ مخصوصا تصویر زندهاى از کسانى ارائه مىدهد که به خاطر از دست رفتن عزیزانشان، اشک مىریزند و گروهى دیگر
آنها را تسلیت مىگویند و گروههاى دیگرى که در بستر بیمارى افتادهاند و با مرگ دست به گریبانند؛ تا غافلان را بیدار و مستهاى هوا و هوس را هوشیار کند و در مجموع، داروى شفابخشى است براى بیمار دلان دنیا پرست و غافلان مغرور و مست.
بخش اوّل
نحمده على ما کان، و نستعینه من أمرنا على ما یکون، و نسأله المعافاة فی الأدیان، کما نسأله المعافاة فی الأبدان.
ترجمه
ما خدا را بر آنچه رخ داده است، حمد و سپاس مىگوییم؛ و از او یارى مىطلبیم براى کارهایى که در پیش داریم، و از درگاهش سلامت در دین مىطلبیم، آنگونه که سلامت در بدن را تقاضا مىکنیم.
شرح و تفسیر
تقاضاى سلامت دین و تن
امام علیه السّلام در آغاز و مقدّمه این خطبه، به حمد و ثناى الهى مىپردازد، تا دلها آماده پذیرش سخنان آینده او شود و ضمن چهار جمله، گفتنىها را مىگوید.
نخست مىفرماید: «ما خدا را بر آنچه رخ داده است، حمد و سپاس مىگوییم». (نحمده على ما کان).
مفهوم این سخن وسیع است: هم نعمتهایى را که از سوى خدا ارزانى شده، شامل مىشود و هم حوادث تلخ و دردناک را. چرا که بندگان خاصّ خدا هر چه را از سوى اوست، نعمت و رحمت مىشمرند و در برابر همه آنها سپاسگزارند.
سپس مىافزاید: «و از او یارى مىطلبیم، در همه کارهاى آینده خود». (و
نستعینه من أمرنا على ما یکون).
بدیهى است حمد و سپاس بر گذشته است و یارى طلبیدن براى آینده؛ و بندگان خالص و مخلص، در برخورد با حوادث گذشته و آینده چنیناند، که یکى را سپاس مىگویند و براى دیگرى از پروردگار یارى مىطلبند.
در سومین و چهارمین جمله، مىفرماید: «ما از او سلامت در دین مىطلبیم، آن گونه که سلامت در بدنها را تقاضا مىکنیم!» (و نسأله المعافاة فی الأدیان، کما نسأله المعافاة فی الأبدان).
این عبارت اشاره به نکته لطیفى است و آن اینکه اگر مردم به همان اندازه که به عافیت و سلامت جسمانى اهمیّت مىدهند، به سلامت دینشان اهمیت مىدادند وضع خوبى داشتند. ولى افسوس! یک بیمارى مختصر جسمانى گاه انسان را به دنبال طبیبان متعدّد مىفرستد، در حالى که به خاطر دهها بیمارى خطرناک معنوى و اخلاقى و دینى، حتّى به دنبال یک طبیب هم نمىرود!!.
بعضى از «شارحان نهج البلاغه» این سخن را از بعضى از متفکّران انسان شناس نقل کردهاند که: «اگر یک صدم اشکهایى که براى شکمهاى گرسنه و بدنهاى برهنه ریخته مىشود، براى ارواح گرسنه معرفت و برهنه از فضایل ریخته مىشد، هم گرسنگىها و برهنگىهاى جسمانى از بین مىرفت و هم گرسنگىها و برهنگىهاى روحى زایل مىگشت!».(2)
این نکته نیز قابل دقّت است که ذکر «ادیان» به صورت جمع، اشاره به دین باورى نفرات انسانهاست، نه ادیان مختلف؛ همانگونه که جمع آوردن «ابدان» به خاطر همین منظور است.
بخش دوم
عباد اللّه، أوصیکم بالرّفض لهذه الدّنیا التّارکة لکم و إن لم تحبّوا ترکها، و المبلیة لأجسامکم و إن کنتم تحبّون تجدیدها، فإنّما مثلکم و مثلها کسفر، سلکوا سبیلا فکأنّهم قد قطعوه، و أمّوا علما فکأنّهم قد بلغوه. و کم عسى المجری إلى الغایة أن یجری إلیها حتّى یبلغها! و ما عسى أن یکون بقاء من له یوم لا یعدوه، و طالب حثیث من الموت یحدوه و مزعج فی الدّنیا حتّى یفارقها رغما! فلا تنافسوا فی عزّ الدّنیا و فخرها، و لا تعجبوا بزینتها و نعیمها، و لا تجزعوا من ضرّائها و بؤسها، فإنّ عزّها و فخرها إلى انقطاع، و إنّ زینتها و نعیمها إلى زوال، و ضرّاءها و بؤسها إلى نفاد، و کلّ مدّة فیها إلى انتهاء، و کلّ حیّ فیها إلى فناء.
ترجمه
اى بندگان خدا! شما را به ترک این دنیایى که سرانجام شما را ترک مىگوید توصیه مىکنم؛ هر چند ترک آن را دوست نداشته باشید! دنیایى که جسمهاى شما را کهنه و فرسوده مىسازد، با اینکه دوست دارید همواره تازه و نو گردد! شما نسبت به دنیا به مسافرانى مىمانید که وقتى گام در جادّه نهادهاند، احساس مىکنند به پایان راه رسیدهاند و تا قصد رسیدن به نشانهاى در وسط راه کردهاند، گویى بلافاصله در کنار آن قرار گرفتهاند.
(آرى، دنیا به سرعت پایان مىیابد!) کسى که (در این دنیا) به سوى مقصد پیش
مىرود چه زود به آن مىرسد! و چگونه مىتواند امید به بقا داشته باشد آن کس که روز معیّنى در پیش دارد، که از آن نمىتواند فراتر برود، مرگ به سرعت او را دنبال مىکند و به پیش مىراند و اجل او را به زور و بر خلاف میلش به جدایى از دنیا وادار مىسازد. حال که چنین است، براى به دست آوردن عزّت و افتخارات (موهوم) سر و دست نشکنید؛ و به زینت و نعمتهایش فریفته نشوید؛ و از رنج و ناراحتىهاى آن بىتابى نکنید! چرا که عزّت و افتخاراتش به زودى پایان مىگیرد؛ زینت و نعمتهایش زایل مىگردد و رنج و ناراحتىهایش تمام مىشود (و در یک کلمه) دوران هر چیز سپرى مىگردد و هر موجود زندهاى به سوى فنا پیش مىرود!
شرح و تفسیر
به سرعت همه چیز دنیا پایان مىیابد
در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام بعد از حمد و ثناى الهى- که در بخش پیشین گذشت- مردم را با عباراتى بسیار مؤثّر و نافذ، به زهد در دنیا ترغیب مىکند و بىاعتبارى دنیا را در لابهلاى عباراتى لطیف و پویا مجسّم مىسازد. مىفرماید: «اى بندگان خدا! شما را به ترک این دنیایى که سرانجام رهایتان مىسازد توصیه مىکنم، هر چند شما ترک آن را دوست نداشته باشید!» (عباد اللّه! أوصیکم بالرّفض(3) لهذه الدّنیا التّارکة لکم و إن لم تحبّوا ترکها).
چه دردناک است که انسان دنبال معشوقى بدود که او با تمام قدرت از وى فرار مىکند! امام علیه السّلام مىفرماید حال که دنیا چنین است شما هم آن را ترک کنید، هر چند بر خلاف امیال و هوسهاى شما باشد؛ چرا که به مصداق آیه شریفه: «وَ عَسى»
«أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ»(4) ممکن است امورى باشد که انسان ظاهر بین آن را دوست داشته باشد، ولى در درونش سمّ جانگدازى نهفته باشد!
سپس مىافزاید: «دنیایى که جسمهاى شما را کهنه و فرسوده کند، با اینکه شما دوست دارید همواره تازه و نو گردد!». (و المبلیة(5) لأجسامکم و إن کنتم تحبّون تجدیدها).
هر کس با گذشت زمان، آثار پیرى و فرسودگى را در خود ملاحظه مىکند: از بین رفتن طراوت پوست بدن، سست شدن استخوانها، کم نور شدن چشم، سنگینى گوش، لکنت زبان، خمیدگى قامت، ضعف عضلات و اعصاب و مانند آن؛ و به یقین هر کس از مشاهده آنها نگران و متأسّف مىشود و گاه تلاش و کوشش مىکند که این حرکت طبیعى برگشت ناپذیر را، با وسایلى برگرداند! ولى به یقین، اگر موفقیّت جزیى نصیب او شود، سرانجام این مسیر را خواه ناخواه طى مىکند. آیا سزاوار است با مشاهده این امور باز هم انسان به آن دل ببندد؟
قابل توجّه اینکه دنیا نه تنها موجودات زنده و بخصوص جسم انسانها را کهنه و فرسوده مىکند، بلکه قانون فرسودگى بر تمام جهان مادّه، از کهکشانها گرفته تا اتمها حاکم است. حتّى این آفتاب عالمتاب و خورشید درخشان نیز، تدریجا کهنه و فرسوده مىشود و روزى به کلّى نابود خواهد شد. نه تنها قرآن سخن از «تکویر شمس» (تاریکى خورشید) مىگوید، بلکه علم امروز هم با صراحت به این معنا اشاره دارد.
در ادامه سخن امام علیه السّلام با ذکر تشبیهى، وضع ساکنان دنیا را روشن مىسازد. مىفرماید: «شما نسبت به دنیا، به مسافرانى مىمانید که وقتى گام در جاده نهادهاند، احساس مىکنند به آخر رسیدهاند؛ و تا قصد رسیدن به نشانهاى در (وسط راه)
کردهاند، گویى بلافاصله در کنار آن قرار گرفتهاند؛ (آرى، دنیا آنچنان به سرعت مىگذرد که تا چشم بر هم مىزنند همه چیز پایان مىیابد)». (فإنّما مثلکم و مثلها کسفر(6) سلکوا سبیلا فکأنّهم قد قطعوه، و أمّوا(7) علما فکأنّهم قد بلغوه).
در ادامه این سخن و تأکید بر مطلب بالا مىافزاید: «چه نزدیک است کسى که (در این دنیا) به سوى مقصد پیش مىرود، به محض حرکت، به آن برسد!». (و کم عسى المجری(8) إلى الغایة أن یجری إلیها حتّى یبلغها!).
و در تعبیر و تأکید دیگرى اضافه مىفرماید: «چگونه مىتواند امید به بقاء داشته باشد آن کس که روز معیّنى در پیش دارد که از آن نمىتواند فراتر برود، و مرگ به سرعت او را دنبال مىکند، و به پیش مىراند، و اجل او را به زور و بر خلاف میلش به جدایى از دنیا وادار مىسازد!». (و ما عسى أن یکون بقاء من له یوم لا یعدوه، و طالب حثیث(9) من الموت یحدوه(10)، و مزعج(11) فی الدّنیا حتّى یفارقها رغما!(12)).
این تعبیرهاى چهارگانه، که هر یک در قالب الفاظى نوریخته شده، یک حقیقت را بیان مىکند و آن ناپایدارى دنیا و بىاعتبارى آن است. حقیقتى که غالب انسانها از آن غافل و بىخبرند و همین غفلت، بلاى سعادت و خوشبختى آنها است.
سپس امام علیه السّلام از این بحث (ناپایدارى و بىاعتبارى دنیا) نتیجهگیرى مىکند و در بیانى زنده و گویا مىفرماید: «حال که چنین است براى به دست آوردن عزّت و
افتخارات (موهوم) دنیا، سر و دست نشکنید و به زینت و نعمتهایش فریفته نشوید و از رنج و ناراحتىهاى آن جزع و بىتابى نکنید!». (فلا تنافسوا(13) فی عزّ الدّنیا و فخرها، و لا تعجبوا بزینتها و نعیمها، و لا تجزعوا من ضرّائها و بؤسها).
«چرا که عزّت و افتخاراتش به زودى پایان مىگیرد، زینت و نعمتهایش زایل مىگردد، و رنج و ناراحتىهایش تمام مىشود و (در یک کلمه) دوران هر چیز، سپرى مىشود و هر موجود زندهاى به سوى فنا پیش مىرود!». (فإنّ عزّها و فخرها إلى انقطاع، و إنّ زینتها و نعیمها إلى زوال، و ضرّاءها و بؤسها إلى نفاد(14)، و کلّ مدّة فیها إلى انتهاء، و کلّ حیّ فیها إلى فناء).
امام علیه السّلام در این عبارات زیبا، نخست انگشت روى عزّتها و افتخارات، نعمتها و زینتها و درد و رنجهاى دنیا مىگذارد و همه را فانى و ناپایدار معرّفى مىکند و بعد به صورت یک قانون کلّى مىفرماید: «همه چیز این دنیا پایان مىپذیرد و همه زندگان بدون استثناء به سوى مرگ پیش مىروند؛ حال که چنین است این همه دعوا و کشمکش و قال و غوغا و بىتابى و زارى براى چیست؟» به گفته یکى از «شارحان نهج البلاغه»، پیشینیان، رفتند و خاک شدند و ما از روى آنها عبور مىکنیم و ما هم به زودى خاک مىشویم و آیندگان از روى ما مىگذرند، ولى باز هم بیدار نمىشویم!!
جالب اینکه امام باقر علیه السّلام در حدیثى زرق و برق نعمتهاى دنیا را تشبیه به مالى مىکند که انسان در خواب پیدا مىکند، ولى هنگامى که بیدار شد چیزى در دست خود نمىبیند: «أو کمال وجدته فی منامک، فاستیقظت و لیس معک منه شىء(15)».
و به گفته شاعر عرب:
«ألا إنّما الدّنیا کمنزل راکب
أناخ عشیّا و هو فی الصّبح راحل
و کلّ شباب، أو جدید إلى البلاء
و کلّ امرء یوما إلى اللّه صائر».
«آگاه باشید! دنیا همچون منزل مسافرى است که شب هنگام در آنجا توقّف مىکند و صبحگاهان از آن کوچ مىنماید.
هر جوان، یا نوى به سوى پیرى و فرسودگى پیش مىرود و هر انسانى روزى به سوى خدا (و عالم آخرت) مىشتابد».
بخش سوم
أو لیس لکم فی آثار الأوّلین مزدجر، و فی آبائکم الماضین تبصرة و معتبر، إن کنتم تعقلون! أو لم تروا إلى الماضین منکم لا یرجعون، و إلى الخلف الباقین لا یبقون! أو لستم ترون أهل الدّنیا یصبحون و یمسون على أحوال شتّى: فمیّت یبکى، و آخر یعزّى، و صریع مبتلى، و عائد یعود، و آخر بنفسه یجود، و طالب للدّنیا و الموت یطلبه، و غافل و لیس بمغفول عنه؛ و على أثر الماضی ما یمضی الباقی!
ترجمه
آیا اگر درست بیندیشید براى شما در آثار پیشینیان عامل باز دارندهاى نیست؟ و در نیاکان گذشته شما وسیله بینایى و عبرت وجود ندارد؟ آیا نمىدانید که گذشتگانتان باز نمىگردند و بازماندگان شما باقى نمىمانند؟! آیا اهل دنیا را مشاهده نمىکنید که صبح و شام حالات گوناگونى دارند: یکى مىمیرد، و بر او مىگریند، و دیگرى مىماند و به او تسلیت مىگویند؛ یکى در بستر بیمارى افتاده، و دیگرى به عیادت او مىرود، و یکى دیگر، در حال جان کندن است. یکى به دنبال دنیا مىرود، در حالى که مرگ در پى او در حرکت است؛ دیگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نیست (آرى!) بدین گونه، بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکتند!
شرح و تفسیر
صحنههاى عبرتانگیز دنیا!
امام علیه السّلام این معلّم بزرگ جهان انسانیّت، براى بیدار ساختن ارواح خفته، به دنبال بحثهاى بیدارگر گذشته در زمینه ناپایدارى دنیا، در این فراز چنین مىافزاید: «(به گذشته تاریخ باز گردید)، آیا اگر درست بیندیشید براى شما در آثار پیشینیان عامل بازدارندهاى نیست، و در نیاکان گذشته شما وسیله بینایى و عبرت وجود ندارد؟!» (أو لیس لکم فی آثار الأوّلین مزدجر(16)، و فی آبائکم الماضین تبصرة و معتبر، إن کنتم تعقلون!).
در توضیح این سخن مىفرماید: «آیا نمىدانید که گذشتگانتان باز نمىگردند و بازماندگان باقى نمىمانند؟!». (أولم تروا إلى الماضین منکم لا یرجعون، و إلى الخلف الباقین لا یبقون).
اشاره به اینکه قانون مرگ و فنا قانونى است فراگیر و شامل، که هیچ گونه استثنایى نمىپذیرد. آنها که رفتند باز نمىآیند و آنها که هستند، به دنبال آنها در حرکتند و همه در این قافله شرکت دارند. با این تفاوت که بعضى در صفوف مقدّماند و بعضى در صفوف مؤخّر؛ همانگونه که امام در جاى دیگر- هنگامى که ارواح خفتگان در خاک را در پشت دروازه کوفه مخاطب مىسازد- مىگوید: «أنتم لنا فرط سابق، و نحن لکم تبع لاحق؛ شما پیشگامان این قافله بودید و ما دنبالهرو و تابع شما».(17)
باز در شرح این سخن، به تحلیل دقیقتر و گویاترى پرداخته و حال مردم دنیا را که در چنگال حوادث گوناگون گرفتارند، در یک تقسیمبندى هفتگانه چنین بیان مىکند. مىفرماید: «آیا اهل دنیا را مشاهده نمىکنید! که صبح و شام حالات
گوناگونى دارند: یکى مىمیرد، و بر او مىگریند، دیگرى مىماند و به او تسلیت مىگویند، یکى در بستر بیمارى افتاده، و دیگرى به عیادت او مىرود، و یکى دیگر در حال جان کندن است؛ یکى به دنبال دنیا مىرود، در حالى که مرگ (همچون سایه) در پى او در حرکت است، دیگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نیست؛ و بدین گونه، بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکتند!». (أولستم ترون أهل الدّنیا یصبحون و یمسون على أحوال شتّى: فمیّت یبکى، و آخر یعزّى و صریع مبتلى، و عائد(18) یعود، و آخر بنفسه یجود،(19) و طالب للدّنیا و الموت یطلبه، و غافل و لیس بمغفول عنه؛ و على أثر الماضی ما یمضی الباقی!).
این تجزیه و تحلیل چقدر جالب، گویا و فراگیر است که اگر کسى صحنههاى آن را بتواند مجّسم کند و انسانها پشت سر هم، این صحنهها را ببینید چقدر مؤثّر خواهد بود: در جایى کسى از دنیا رفته و بر او اشک مىریزند! در جایى دیگر مجلس عزا و یاد بود برپاست و مردم گروه گروه به بازماندگان تسلیت مىگویند!
در جاى دیگر، گروهى در بستر بیمارى ناله مىکنند و به خود مىپیچند و جمعى از دوستان و آشنایان در گرد بستر آنها، به عنوان عیادت حلقه زدهاند!.
در جاى دیگر، کسانى آخرین ساعات عمر خود را طى مىکنند و در حال جان کندن هستند و کارى از دست هیچ کس براى آنها بر نمىآید!
در صحنه دیگرى، افرادى با تمام قدرت به دنبال دنیا مىدوند و بدون توجّه به حلال و حرام، مشروع و ممنوع، در پى به چنگ آوردن آن هستند؛ ولى حوادث مرگبار به دنبال آنها و در کمین آنهاست؛ ناگهان در یک لحظه آنها و مرکبشان را به درون درّهاى واژگون مىکند و همه چیز پایان مىیابد!
و بالأخره؛ در جاى دیگر، گروهى غافل، مشغول عیش و نوش و مست باده غرورند و فریاد شادى آنها به آسمان بلند است، در حالى که مرگ در کمین آنهاست؛ ناگهان یکى را از آن میان در یک لحظه مىگیرد و مجلس شادىشان به عزا مبدّل مىشود و یا سقف بر آنها فرود مىآید، و تمام مجلس تعطیل مىشود.
اینها صحنههایى است که همیشه در تاریخ بشر بوده و همیشه خواهد بود و چقدر عبرتانگیز و آموزنده است، افسوس که عبرتگیران و فرهیختگان کماند!!
بخش چهارم
ألا فاذکروا هاذم اللّذّات، و منغّص الشّهوات، و قاطع الأمنیات، عند المساورة للأعمال القبیحة؛ و استعینوا اللّه على أداء واجب حقّه، و ما لا یحصى من أعداد نعمه و إحسانه.
ترجمه
به هوش باشید! در آن هنگام که با شتاب به سراغ اعمال زشت مىروید، نابود کننده لذّات و بر هم زننده خواستهها و قطع کننده آرزوها را به یاد آورید؛ و براى اداى حقّ واجب خداوند، و نعمتهاى بىشمار و احسانهاى بىپایانش، از او یارى بطلبید.
شرح و تفسیر
درهم کوبنده لذّات
امام علیه السّلام در پایان این خطبه بلیغ و فصیح و نافذ، اشاره به دو نکته مىفرماید که بحثهاى گذشته را کامل و جامع مىسازد:
نخست، اشاره به مرگ است که یاد آورى آن از عوامل بسیار مهم بیدارى انسانهاست. مىفرماید: «به هوش باشید! در آن زمان که با شتاب به سراغ اعمال قبیح مىروید نابود کننده لذّات و بر هم زننده خواستهها و قطع کننده آرزوها را به
یاد آورید! (ألا فاذکروا هاذم اللّذّات، و منغّص(20) الشّهوات، و قاطع الأمنیات، عند المساورة(21) للأعمال القبیحة).
در این جا، امام علیه السّلام از مرگ به سه عنوان یاد کرده است: نخست «نابود کننده لذّتها؛» چرا که بسیارى از مردم، یک عمر زحمت مىکشند تا وسایل زندگى و عیش و نوش و لذّت را از هر جهت فراهم سازند و درست این در زمانى است که نشانههاى مرگ به صورت انواع بیماریها ظاهر شده است. اضافه بر این، بسیار دیده شده است که مجالس عیش و نوش، در یک لحظه، با یک حادثه به مجلس عزا مبدّل گشته است و عجب اینکه هیچ تضمینى درباره هیچ کس درباره این خطرها وجود ندارد.
دیگر: «گلوگیر کننده شهوات و خواستها»؛ چرا که مرگ- همان مرگى که تاریخ و زمان معیّنى ندارد و به هیچ وجه قابل پیش بینى نیست- در آن لحظه که انسان جرعه شهوات و کامیابىها را سر مىکشد، گلویش را مىفشارد و به همه چیز پایان مىدهد.
سوّم: «قطع کننده آرزوها»؛ چرا که آروزهاى انسان به قدرى دامنهدار است که هرگز پایان نمىپذیرد؛ بلکه گاه با گذشت عمر- همانند سایههایى که نزدیکى غروب آفتاب گستردهتر مىشود- دامنهدارتر مىگردد و تنها چیزى که آروزها را قطع مىکند، مرگ است و مرگ!
این تعبیرات به قدر کوبنده و هشدار دهنده است که هر انسانى را تحت تأثیر قرار مىدهد و جالب اینکه مىفرماید: «از مرگ زمانى یاد کنید که به اعمال قبیح
حملهور مىشوید» (زیرا کلمه «مساوره» از مادّه «سور» (بر وزن غور) به معناى پریدن و حمله کردن است) اشاره به اینکه بسیار مىشود که زشتىها آن چنان زرق و برق دارد و هواى نفس آن را تزیین مىکند که انسان مانند جانور درندهاى که به صید خود حمله مىکند و بر آن مىپرد به سراغ آن مىرود و در این لحظه یاد مرگ مىتواند عامل بازدارندهاى باشد.
و در دومین نکته، همگان را توصیه مىکند که به یاد نعمتهاى خدا باشند که آن، عامل بازدارنده دیگرى است در برابر گناه؛ مىفرماید: «براى اداى حقّ واجب خداوند و نعمتهاى بىشمار و احسانهاى بىپایانش، از او یارى بطلبید!» (و استعینوا اللّه على أداء واجب حقّه، و ما لا یحصى من أعداد نعمه و إحسانه).
شکر منعم (سپاسگزارى در برابر بخشنده نعمتها) نه تنها انسان را به معرفة اللّه رهنمون مىشود؛ بلکه در اداى واجبات و ترک محرّمات نیز، عامل مؤثّرى است.
نکتهها
1- دنیا آن قدر هم فریبنده نیست
بسیارى از مردم مىگویند زرق و برق دنیا فریبنده است و در تعبیرات آیات قرآن و روایات، اشاراتى به این معنا شده. ولى اگر خوب بیندیشیم این فریبندگى براى ساده اندیشان و کودک صفتان است و اگر کمى دقّت کنیم کمتر چیزى از دنیا در نظر ما فریبنده خواهد بود و این همان چیزى است که امام علیه السّلام در خطبه بالا به آن اشاره کرده است، چرا که در هر گوشه و کنارى از دنیا، صدها و هزارها نشانه بىوفایى دنیا و ناپایدارى و بىمحتوایى آن به چشم مىخورد.
مردگانى که مردم براى آنها اشک مىریزند؛ نه تنها پیران، بلکه جوانان و کودکان نیز به دلائل گوناگون رهسپار دار آخرت مىشوند. بیمارانى که در خانهها یا در
بسترها، یا بیمارستانها خفتهاند و آنها که در اطاقهاى عمل تحت سختترین جرّاحىها قرار دارند.
آنها که تمام زندگى خود را در حوادث ناگهانى، یا ورشکستگىهاى تجارى به کلّى از دست دادهاند، آنها که یک روز، عزیزترین مردم بودند و الان ذلیلترین آنها هستند؛ همه اینها، نشانههاى ناپایدارى و بىوفایى دنیا است.
آیا دنیایى که این همه صحنههاى دردناک در هر زمان و هر مکان آن دیده مىشود، فریبنده است؟
لذا امیر مؤمنان على علیه السّلام در «کلمات قصار» به کسى که از فریبندگى دنیا مىگفت فرمود: «اى کسى که دنیا را مذمّت مىکنى و گمان مىکنى فریبنده است؛ کجاى دنیا فریبنده است؟ آیا قبرهاى پدرانت در دل خاک، یا خوابگاه مادرانت در زیر زمین تو را فریب داده؟ فراموش کردهاید که بارها در کنار بستر بیماران نشسته بودید و شفاى آنها را طلب مىکردید و از طبیبان براى آنها دارو طلب نمىنمودید؟ در آن لحظاتى که نه دارو براى آنها اثرى داشت و نه گریه تو داراى فایده بود … دنیا خود را با این وضع براى تو مجسّم ساخته و با قربانگاههاى دیگران، قربانگاه تو را نشان داده است».(22)
چه زیبا است که دنیا در روایات اسلامى به مار خوش خط و خال تشبیه شده.(23) چه کسى فریب مار خوش خط و خال را مىخورد، جز کودکان، به یقین انسانها از مار مىگریزند، چه خوش خط و خال باشد، یا نه و به گفته شاعر نکتهدان:
زندگى نقطه مرموزى نیست
غیر تبدیل شب و روزى نیست
تلخ و شورى که به نام «عمر» است
راستى آش دهن سوزى نیست!
2- هوشیارترین مردم!
در بعضى از احادیث اسلامى مىخوانیم که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند: «هوشیارترین مؤمنان کیست؟» فرمود: «أکیس المؤمنین أکثرهم ذکرا للموت، و أشدّهم له استعدادا؛ هوشیارترین مردم کسى است که از همه بیشتر به یاد مرگ باشد و براى آن خود را مهیّا کند».(24)
در حدیث دیگرى از همان حضرت این روایت به عنوان: «أکیس النّاس و أحزمهم؛ هوشیارترین مردم و دوراندیشترین آنها» یاد شده و در آخر همین روایت آمده: «أولئک الأکیاس ذهبوا بشرف الدّنیا و کراهة الآخرة؛ هوشیاران واقعى آنها هستند که هم شرف دنیا را براى خود فراهم کردهاند و هم کرامت آخرت را».(25)
دلیل آن هم روشن است؛ زیرا یاد مرگ و پایان زندگى، عامل بازدارنده مهمّى در برابر گناهان- که معمولا از حبّ دنیا سرچشمه مىگیرد و تلاشهاى بیهوده آمیخته با حرص و طمع که معمولا از فراموشى مرگ حاصل مىگردد- محسوب مىشود.
بگذریم از آن گروهى که به مضمون آیه شریفه: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»؛(26) هنگامى که گرفتار طوفانهاى بلا مىشوند به یاد قیامت مىافتند، همین که طوفان نشست همه چیز را فراموش مىکنند». این گروه یقینا نابخردترین مردم دنیا هستند.
از جمله امورى که در اسلام به مسلمانها دستور داده شده، زیارت اهل قبور است که از یک سو، احترامى است به ارواح گذشتگان از مؤمنان و از سوى دیگر، یکى از عوامل مهم بیدارى است، چرا که هر کس در آنجا با زبانحال این شعر را زمزمه مىکند:
هر که باشى و به هر جا برسى آخرین منزل هستى این است.
1) سند خطبه: از کسانى که قبل از مرحوم «سیّد رضى» و گرد آورى نهج البلاغه، این خطبه را نقل کردهاند، «زید بن وهب» است (او از صحابه امیر مؤمنان على علیه السّلام است که بخش قابل ملاحظهاى از خطبههاى آن حضرت را در کتابى به عنوان «خطب امیر المؤمنین على المنابر فى الجمع و الأعیاد و غیرهما» جمع آورى کرده و این نخستین کتابى است که در این زمینه نگاشته شده است.) مرحوم «محدّث نورى» در «مستدرک الوسائل» این خطبه را از آن کتاب آورده است که با خطبه مورد بحث اندک تفاوتى دارد. مرحوم «صدوق»- که او هم قبل از «سیّد رضى» مىزیسته است- در دو کتاب خود: «معانى الأخبار» و «من لا یحضره الفقیه» تمام یا بخشى از آن را با تفاوت مختصرى ذکر کرده است. افراد متعدّد دیگرى که بعد از «سیّد رضى» مىزیستند نیز، آن را در کتابهاى خود آوردهاند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 196).
2) شرح نهج البلاغه علّامه جعفرى، جلد 18، صفحه 9.
3) «رفض» در اصل به معناى ترک کردن چیزى است و «شیعه» را از آن جهت «رافضه» نامیدند که خلفاى سهگانه را ترک کردهاند و بعضى گفتهاند اوّلین بار در زمان «زید بن على» این عنوان براى شیعه مطرح شد؛ چرا که «زید» آنها را از بدگویى به «شیخین» نهى کرده بود و همین سبب شد که «زید» را رها کنند.
4) سوره بقره، آیه 216.
5) «مبلیه» از مادّه «بلا» به معناى کهنگى و پوسیدن است.
6) «سفر» جمع «سافر» به معناى مسافر است.
7) «أمّوا» از مادّه «امّ» (بر وزن غم) به معناى قصد کردن است.
8) «مجرى» از مادّه «اجراء» در اینجا کنایه از مسافر است و در تفسیر جمله بالا، نظرات مختلفى از سوى مفسّران اظهار شده است و آنچه در بالا گفتیم از همه مناسبتر به نظر مىرسد.
9) «حثیث» از مادّه «حثّ» (به فتح حاء) به معناى تحریک کردن و به سرعت دنبال کارى رفتن است.
10) «یحدو» از مادّه «حدى» به معناى راندن شتر همراه با آوازى است که ساربانها مىخوانند؛ سپس به معناى هر گونه راندن و سوق دادن به کار رفته است.
11) «مزعج» از مادّه «ازعاج» به معناى بیرون راندن و مضطرب ساختن و ریشهکن کردن است.
12) «رغم» به معناى مجبور ساختن است و گاهى اضافه به «انف» مىشود که مىگویند به «رغم انف» یعنى بینى کسى را به خاک مالیدن.
13) «تنافسوا» از مادّه «تنافس» به معناى تلاش دو انسان است که هر کدام مىخواهند چیز نفیسى را که در میان آن دو است، به چنگ آورند.
14) «نفاد» به معناى فنا و نابودى و پایان یافتن است.
15) بحار الانوار، جلد 70، صفحه 36.
16) «مزدجر» از مادّه «زجر» به معناى عامل بازدارنده است و «زجر» در اصل به معناى دور ساختن و طرد کردن با صداى بلند است و «مزدجر» در جمله فوق، مصدر میمى به معناى اسم فاعل است.
17) کلمات قصار، شماره 130.
18) «عائد» در اینجا به معناى عیادت کننده است.
19) «یجود» از مادّه «جود» به معناى سخاوت است ولى این واژه در مورد جان کندن نیز به کار مىرود، که گویى انسان نفیسترین امور، یعنى جان خود را مىبخشد و مىرود!.
20) «منغّص» از مادّه «نغص» (بر وزن نقص) به معناى ناگوار بودن است و نیز به معناى گلوگیر شدن آب آمده است؛ سپس به زندگى ناگوار و ناراحت کننده و مانند آن اطلاق شده است.
21) «مساورة» از مادّه «سور» (بر وزن غور) به معناى پریدن بر چیزى و حمله کردن است. این واژه در مورد کسى که خشمگین مىشود نیز به کار مىرود و به کار رفتن آن در جمله بالا به خاطر آن است که افراد هواپرست، هنگامى که به سراغ کارهاى زشت مىروند، سر از پا نمىشناسند و همچون حیوان درندهاى که بر شکار خود مىپرد، به آن حمله مىکنند.
22) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 131.
23) همان مدرک، شماره 119.
24) میزان الحکمه، جلد 3، حدیث 18013.
25) همان مدرک، شماره 18014.
26) سوره عنکبوت، آیه 65.