جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 96(1)

زمان مطالعه: 6 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

فی اللّه و فى الرّسول الأکرم صلّى اللّه علیه و آله‏

از خطبه آن حضرت است که در آن از خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن به میان آورده است.

خطبه در یک نگاه‏

امام علیه السّلام در این خطبه به طور عمده از دو چیز بحث مى‏فرماید: نخست، اشاره به قسمتى از اسماى حسناى خداوند مى‏نماید و او را به این اوصاف مدح و ستایش مى‏کند. سپس، به بیان بخشى از فضائل پیامبر گرامى اسلام پرداخته و از اصل و نسب شریف آن حضرت و سپس قیام شجاعانه او- که سبب خاموش شدن آتش فتنه و محو کینه‏ها از سینه‏ها گردید- سخن مى‏گوید.

بخش اوّل‏

الحمد للّه الأوّل فلا شی‏ء قبله، و الآخر فلا شی‏ء بعده، و الظّاهر فلا شی‏ء فوقه، و الباطن فلا شی‏ء دونه.

ترجمه‏

ستایش مخصوص خداوندى است که نخستین هستى است، و چیزى قبل از او نبوده است؛ و آخرین هستى است، و چیزى بعد از او نیست؛ او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چیزى نیست؛ و باطن و مخفى است، که چیزى از او مخفى‏تر نتوان یافت.

شرح و تفسیر

آغاز و انجام او است!

همان گونه که در بالا اشاره شد، در بخش اوّل این خطبه، اشاره به بعضى از صفات پروردگار شده و عمدتا روى «اوّل» و «آخر» بودن خداوند و «ظاهر» و «باطن» بودن ذات پاکش، تکیه گردیده است: مى‏فرماید: «ستایش مخصوص خداوندى است که نخستین هستى است و چیزى قبل از او نبوده و آخرین هستى است و چیزى بعد از او نیست». (الحمد للّه الأوّل فلا شى‏ء قبله، و الآخر فلا شى‏ء بعده).

«او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چیزى نیست، و باطن و مخفى است، که چیزى از او مخفى‏تر نتوان یافت». (و الظّاهر فلا شى‏ء فوقه، و الباطن فلا شى‏ء دونه).

اوّل و آخر بودن خداوند به معناى ازلیّت و ابدیّت ذات پاک اوست؛ زیرا اوّلیت او، نه به معناى آغازگر زمانى است؛ چرا که در این صورت محصور در دایره زمان مى‏شود و نه آغازگر از نظر مکان؛ چرا که محصور در دایره مکان مى‏گردد؛ بلکه آغازگر بودن او به این معناست که ذات پاک ازلى او، سرچشمه تمام هستى‏هاست و همه موجودات از او نشأت گرفته‏اند.

همچنین پایان بودن او، به معناى پایان زمانى و مکانى نیست؛ بلکه مفهومش آن است که ذاتش ابدى مى‏باشد، و بقاى موجودات بسته به بقاى اوست و آنگاه که همه چیز فانى شود، او باقى است: «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»(2)

کوتاه سخن اینکه: او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.

توصیف او به «ظاهر» و «باطن»، تعبیر دیگرى از احاطه وجود بى‏پایان او نسبت به همه چیز است.

از همه چیز ظاهرتر است، چرا که آثارش تمام جهان را پر کرده؛ و از همه چیز مخفى‏تر است، چرا که کنه ذاتش ناشناخته است!

بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» احتمالات دیگرى درباره ظاهر و باطن بودن خداوند داده‏اند؛ از جمله اینکه: منظور از ظاهر این است که او بر همه چیز غالب است و چیزى بر او غلبه پیدا نمى‏کند و دیگر اینکه منظور از ظاهر این است که او برتر از همه اشیا مى‏باشد: ولى مطابق این دو تفسیر، مفهوم باطن به قرینه مقابله چندان روشن نیست و مناسب‏تر همان تفسیر اوّل است؛ که او از نظر آثار وجودیش بقدرى ظاهر و آشکار است که هیچ چیز مانند او نیست؛ زمین، آسمان، گیاهان،

حیوانات و انسان‏ها، دریا و صحرا، همه مملوّ از آثار وجود اوست؛ ولى با این حال، کنه ذاتش چنان مخفى است که احدى به آن راه ندارد؛ زیرا انسان محدود، کنه آن وجود نامحدود را نمى‏تواند درک کند.

در دعاى پربار و معروف امام حسین علیه السّلام (مشهور به دعاى عرفه) مى‏خوانیم: «متى غبت حتّى تحتاج إلى دلیل یدلّ علیک و متى بعدت حتّى تکؤن الآثار هی الّتی توصل إلیک، عمیت عین لا تراک علیها رقیبا.»

شاعر فارسى زبان همین مضمون را در اشعار لطیف خود بازگو کرده:

کى رفته‏اى ز دل که تمنّا کنم تو را

کى گشته‏اى نهفته که پیدا کنم تو را!

با صد هزار جلوه برون آمدى که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را!

بخش دوّم‏

و منها: فى ذکر الرسول صلّى اللّه علیه و آله

بخش دیگرى از این خطبه که درباره پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مى‏گوید:

مستقرّه خیر مستقرّ، و منبته أشرف منبت، فی معادن الکرامة، و مماهد السّلامة؛ قد صرفت نحوه أفئدة الأبرار، و ثنیت إلیه أزمّة الأبصار، دفن اللّه به الضّغائن، و أطفأ به الثّوائر، ألّف به إخوانا، و فرّق به أقرانا، أعزّ به الذّلّة، و أذلّ به العزّة، کلامه بیان، و صمته لسان.

ترجمه‏

جایگاه او بهترین جایگاه و محلّ رویش او شریف‏ترین محلها بود. در کان بزرگوارى و شرف، و گاهواره سلامت، پرورش یافت. دلهاى نیکوکاران شیفته او گشت و چشمها (ى حق جویان) به سوى او متوجّه شد. خداوند به برکت وجود او، کینه‏ها را مدفون ساخت و آتش دشمنى‏ها را فرو نشاند؛ افراد دور افتاده را به وسیله او به هم نزدیک و برادر ساخت و نزدیکانى را (که در ایمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود. ذلیلان (پاکدل و محروم) را به وسیله او عزّت بخشید و عزیزان (خودخواه) را ذلیل ساخت. سخنش بیان بود و سکوتش زبان.

شرح و تفسیر

سخنانش بیان بود و سکوتش پر معنا

در این خطبه کوتاه، امام علیه السّلام اوصافى براى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بیان مى‏کند که هر

یک از دیگرى پر معناتر است. نخست از اساس و ریشه خانوادگى و جایگاه تولّد او شروع مى‏کند؛ مى‏فرماید: «جایگاه او بهترین جایگاه و محلّ رویش او شریف‏ترین محلها بود؛ درکان بزرگوارى و شرف، و گاهواره سلامت، پرورش یافت». (مستقرّه خیر مستقرّ، و منبته أشرف منبت، فی معادن الکرامة، و مماهد(3) السّلامة).

منظور از «مستقرّ» و «منبت» رحم مادران پاک و صلب پدران موحّد و با ایمان بود. همانگونه که در زیارات معصومین نیز به آن اشاره شده است همان گونه که در زیارت امام حسین علیه السّلام، مشهور به «زیارت وارث» آمده: «أشهد أنّک کنت نورا فی الأصلاب الشّامخة، و الأرحام المطّهرة».

این سخن در مورد شخص پیامبر از زبان خودش نیز نقل شده است. همان گونه که «فخر رازى» در تفسیر آیه «وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ»(4) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «لم أزل أنقل من أصلاب الطّاهرین إلى أرحام الطّاهرات؛ پیوسته من از صلب پدران پاک، به رحم مادران پاکدامن انتقال مى‏یافتم».(5)

«معادن کرامت» و «مماهد سلامت» نیز تأکیدى بر آن است و یا اشاره به این است که پدران و اجداد و مادران پیامبر اسلام، علاوه بر پاکدامنى و ایمان، داراى فضایل انسانى، و از عیوب اخلاقى پاک بودند.

این احتمال نیز در تفسیر جمله‏هاى بالا داده شده که منظور از «مستقرّ» مدینه است که قرارگاه پیامبر بود و منظور از «منبت» مکّه است که محلّ تولّد آن حضرت به شمار مى‏رود.

ولى تفسیر اوّل مناسب‏تر به نظر مى‏رسد؛ مخصوصا با توجّه به جمله «فی معادن‏

الکرامة، و مماهد السّلامة».

سپس به جاذبه‏هاى اخلاقى پیامبر پرداخته، مى‏فرماید: «دلهاى نیکوکاران، شیفته او گشت و چشمها (ى حق جویان) به سوى او متوجّه شد». (قد صرفت نحوه أفئدة الأبرار، و ثنیت(6) إلیه أزمّة الأبصار).

به راستى پیامبر اسلام چنین بود! جاذبه‏هاى اخلاقى او: تواضع، محبّت، مهربانى، عفو و گذشت آمیخته با شجاعت و شهامت، دلها را به سوى خود جذب مى‏کرد و تلاش فوق العاده او در طریق هدایت و اصلاح مردم، چشم‏ها را به او متوجّه مى‏ساخت.

سپس در سومین مرحله به بخشى از برنامه‏هاى اجتماعى آن حضرت اشاره کرده، مى‏فرماید: «خداوند به برکت وجود او، کینه‏ها را مدفون ساخت و آتش فتنه‏ها و دشمنى‏ها را خاموش نمود». (دفن اللّه به الضّغائن(7)، و أطفأبه الثّوائر(8)).

«افراد دور افتاده را به وسیله او به هم نزدیک و برادر ساخت و (گاه) نزدیکانى را (که در ایمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود». (ألّف به إخوانا، و فرّق به أقرانا).

همان گونه که قرآن مجید در آیه 62 و 63 سوره «انفال» مى‏فرماید: «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»؛ او همان کسى است که تو را با یارى خود و مؤمنان تقویت کرد و دل‏هاى آنان را با هم الفت داد». در آیه 103 «سوره آل عمران» مى‏فرماید: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»، و همگى به ریسمان خدا (- قرآن و

اسلام) چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دل‏هاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید».

سپس به یکى دیگر از الطاف الهى به برکت وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده، مى‏فرماید: «خداوند ذلیلان پاکدل و (محروم) را به وسیله او عزّت بخشید و عزیزان (خودخواه) را ذلیل ساخت». (أعزّ به الذّلّة، و أذلّ به العزّة).

افراد با ایمان و با شخصیّت که به خاطر تهیدستى در چنگال زورمندان بى‏ایمان گرفتار بودند، خداوند آنها را به برکت وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عزیز ساخت و مدیریت‏هاى مهمّ جامعه اسلامى را به آنها سپرد و زورمندان فاسد و بى‏منطق را از صحنه اجتماع بیرون راند.

در پایان خطبه، به یکى از برجسته‏ترین صفات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده مى‏فرماید: «سخنش بیان بود و سکوتش زبان». (کلامه بیان، و صمته لسان).

هر زمان، زبان به سخن مى‏گشود اسرار حکمت از زبانش فرو مى‏ریخت و حقایق وحى را تبیین مى‏کرد؛ راه نجات را نشان مى‏داد و پرتگاهها را مشخّص مى‏نمود و اگر گاهى سکوت مى‏کرد، سکوتش پر معنا و پر مفهوم بود. ناراحتى‏ها و نگرانى‏ها و عدم رضایت خود را از پاره‏اى کارها با سکوت نشان مى‏داد و نادرست بودن سؤالات بیجا را، از همین طریق پاسخ مى‏گفت و در برابر جاهلان بد زبان، از همین سلاح یارى مى‏جست و گاه با سکوت (با قرائن حالیّه) کارهایى را تقریر و امضا مى‏کرد.


1) سند خطبه: در مورد این خطبه، سندى غیر از آنچه در نهج البلاغه آمده است، به نظر نرسیده است.

2) سوره الرّحمن، آیات 26- 27.

3) «مماهد» جمع «ممهد» (بر وزن مکتب) در اصل از «مهد» به معناى گاهواره گرفته شده؛ سپس به هر جایى که انسان در آن استراحت کند، یا آرامش روح در آن داشته باشد، اطلاق شده است.

4) سوره شعراء، آیه 219.

5) تفسیر کبیر فخر رازى، جلد 24، صفحه 174، مرحوم «علّامه مجلسى» در «بحار الانوار» نیز روایات متعدّدى در این زمینه نقل کرده است (بحار جلد 15، صفحه 3 به بعد).

6) «ثنیت» از مادّه «ثنى» (بر وزن سنگ) به معناى باز گرداندن است و در جمله بالا به معناى توجه آمده است.

7) «ضغائن» جمع «ضغینه» به معناى کینه و عداوت است.

8) «ثوائر» جمع «ثائره» به معناى فتنه و عداوت است.