و من کلام له علیه السّلام
فى ذمّ صفة الدنیا
از سخنانى است که امام در نکوهش دنیا بیان فرمود.
خطبه در یک نگاه
«مبرّد» در کتاب «کامل» مىگوید: «این خطبه را امام علیه السّلام زمانى بیان فرمود که مشغول خواندن خطبهاى بود، مردى از میان جمعیّت عرض کرد: «اى امیرمؤمنان! دنیا را براى ما توصیف کن.» امام علیه السّلام فرمود: «بدون مقدّمه بگویم، درباره سرایى که ابتداى آن سختى و مشقّت است و پایان آن فناست» و به همین صورت این خطبه کوتاه را تا پایان بیان فرمود که ترسیم بسیار دقیق و روشنى از زندگى دنیا و مشکلات و گرفتارىها و نابسامانىهاى آن است و به راستى دقّت در همین چند
جمله کوتاهى که در این خطبه آمده است، مىتواند انسان را به حقایق مهمّى درباره دنیا و زندگى آن آشنا سازد، به گونهاى که مىتوان گفت: «چیزى درباره وصف دنیا باقى نمانده، مگر اینکه امام علیه السّلام در این ده جمله کوتاه بیان فرموده است».
ما أصف من دار أوّلها عناء، و آخرها فناء! فی حلالها حساب، و فی حرامها عقاب. من استغنى فیها فتن، و من افتقر فیها حزن، و من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من أبصر بها بصّرته، و من أبصر إلیها أعمته.
ترجمه
من چگونه توصیف کنم سرایى را که آغاز آن سختى و مشقّت است و پایانش نیستى و فناست. در حلالش حساب و در حرامش عقاب است، آن کس که در آن ثروتمند شود با انواع آزمایشها روبرو مىشود و آن کس که فقیر گردد، محزون مىشود. کسى که به سرعت به دنبال آن برود به آن نمىرسد و کسى که آن را رها سازد، به او روى مىآورد. آن کس که با دنیا بنگرد به او بصیرت و بینایى مىبخشد و آن کس که به دنیا بنگرد نابینایش مىکند.
شرح و تفسیر
دنیا وسیله است، نه هدف!
امام علیه السّلام در این سخن فصیح و بلیغ خود، در بیان اوصاف دنیا ده جمله ذکر فرموده است.
در نخستین جمله مىفرماید: «من چگونه توصیف کنم سرایى را که آغاز آن
سختى و مشقّت است» ما أصف من دار أوّلها عناء(2)
در دوّمین جمله مىافزاید: «و پایانش نیستى و فناست» و آخرها فناء
یک نگاه اجمالى، به سراسر زندگى انسان در این جهان نشان مىدهد که همه آن آمیخته با رنج و مشقّت است، سر آغاز آن که ولادت انسان است، نه تنها درد و رنج عظیمى براى مادر دارد، بلکه براى خود او رنجآورتر است، چرا که از محیط بستهاى به محیط بازى که بسیار با آن متفاوت است، وارد مىشود و همه چیز دگرگون مىگردد. در آغاز کودکى چنان ضعیف و ناتوان است که نه تنها نمىتواند پشهاى را از خود دور کند، بلکه قدرت حفظ آب دهان را، در دهان ندارد و اگر از او به دقّت پرستارى نشود، هر لحظه با خطرى روبروست. دوران شیرخوارگى را، با تمام مشکلاتش پشت سر مىگذارد و با درد و رنج از شیرى که شیره جان او بود، جدا مىشود و کمکم به راه مىافتد در حالى که هیچ تجربهاى در زندگى ندارد و خطرات عظیمى از هر سو، زندگى او را تهدید مىکند، کمکم بر سر عقل مىآید و هوش او کامل مىشود و تازه دردسرهاى او آغاز مىگردد، چرا که از حجم مشکلات زندگى و گرفتارىها و محرومیّتها باخبر مىشود، با چه زحمتى در میان جمعى که به همه چیز چسبیدهاند، جاى پایى براى خود باز مىکند و خانه و لانه و همسرى- با هزاران مشکل- براى خود برمىگزیند: مشکلاتى که تا پایان عمر همراه اوست.دوران پیرى که نیروها از کف مىرود و انواع ضعفها و بیمارىها، در چشم و گوش و دست و پا و قلب و عروق و استخوانش ظاهر مىشود، مشکلات مضاعفى براى او مىآفریند. آرى سراى دنیا سرایى است که با درد و رنج آغاز مىشود و با انواع گرفتاریها ادامه مىیابد!
قرآن مجید مىگوید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ»؛ به یقین ما انسان را در رنج
آفریدیم(3) «کبد» در اصل به معناى شدّت است و یا دردى است که به کبد انسان عارض مىشود، سپس به هر گونه رنج و مشقّت اطلاق شده است و اینکه قرآن مىگوید: «ما انسان را در درد و رنج آفریدیم.» گویى درد و رنج، همچون خانه و لانه انسان است که آدمى از روز اوّل در آن جاى مىگیرد!
حتّى مرفّهترین زندگىها، از انواع درد و رنجها خالى نیست و به هر حال، هر کسى به نوعى گرفتار است.
آرى، این طبیعت زندگى دنیاست که با درد و رنج آغاز مىشود و ادامه مىیابد و کسى که غیر از آن، بطلبد در واقع مىخواهد طبیعت جهان را دگرگون سازد و این ممکن نیست. یکى از شعراى معروف قریب عصر ما، به نام «ابوالحسن تهامى» هنگامى که فرزند جوان خود را از دست مىدهد و اشعارى از سر سوز مىسراید، در ضمن اشعارش اشاره به همین نکته کرده، مىگوید:
طبعت على کدر و أنت تریدها
صفوا من الأقذار و الأکدار
و مکلّف الأیّام ضدّ طباعها
متطلّب فی الماء جذوة نار
«طبیعت جهان بر کدورت و ناصافى است و تو مىخواهى- از هر گونه ناپاکى پاک و صاف باشد»؟!
«هر کس این جهان را بر ضدّ طبیعتش بطلبد- همچون کسى است که در میان امواج آب، شعله آتشى جستجو مىکند»!
این درباره درد و رنج دنیا بود و امّا فناپذیرى چیزى نیست که بر کسى پوشیده باشد. تمام افراد از مؤمن و کافر، صغیر و کبیر، از هر قوم و ملّت، این حقیقت را دریافتهاند که همه باید سرانجام با زندگى وداع گویند، گروهى زودتر و گروهى دیرتر.
سپس در بیان سومین و چهارمین وصف مىفرماید: «در حال آن حساب، و در
حرامش عقاب است». فی حلالها حساب، و فی حرامها عقاب.
اشاره به اینکه حتّى انسان در آخرت گرفتار پیامدهاى دنیاى خویش است، زیرا از دو حال خارج نیست: یا در طلب حلال بوده و یا در طلب حرام. اگر به سراغ حلال رفته باید حساب همه آنها را در قیامت پس بدهد و اگر در طلب حرام بوده، باید کیفر آن را بچشد! به همین دلیل در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم:«یدخل الفقراء الجنّة قبل الأغنیاء بخمس مائة عام، فقرا پانصد سال قبل از اغنیا وارد بهشت مىشوند (زیرا اغنیا باید حساب اموال خود را باز پس دهند).»(4)
در اینکه چگونه خداوند حساب بندگان را مىرسد؟ و چه چیزهایى مورد محاسبه واقع مىشود؟ و چه کسانى بدون حساب وارد بهشت مىشوند؟ بحثهایى است که به خواست خدا در نکتهها خواهد آمد.
سپس در بیان پنجمین و ششمین وصف مىافزاید: «کسى که در دنیا ثروتمند شود، مورد انواع آزمایشها و فتنهها قرار مىگیرد و کسى که فقیر گردد محزون مىشود» من استغنى فیها فتن، و من افتقر فیها حزن.
آرى طبیعت این دنیا، چنین است که انسان دائما بر سر دو راهى قرار دارد که هر دو به مشکل مىانجامد: اگر فقیر و تنگدست شود کوهى از غم و اندوه بر قلبش گذارده مىشود و اگر از ثروت و سرمایه بهرهمند شود گرفتار مشکلات دیگرى خواهد شد! زیرا حفظ ثروت و نگهدارى آن از انواع آفات و حتّى هزینه کردن آن، با انواع مشکلات آمیخته است، از یک سو تیرهاى کینه و حسد به سوى او پرتاب مىشود، از سوى دیگر با انواع آزمونهاى الهى روبرو مىگردد. از درون بخل و تنگ نظرى و انحصارطلبى و حرص و طمع، او را تهدید مىکند و از برون انواع آفات و بلاها. گاه همین استغنا و ثروت، او را از ذکر خدا به کلّى دور مىسازد و به خود مشغول مىنماید، تمام ارزشهاى انسانى را از صفحه خاطر او محو مىکند و تنها ارزش مال و ثروت، جاى آن را مىگیرد!
این بحث را با حدیثى که مىتواند شاهد گویایى بر هر دو بخش از خطبه باشد (من استغنى فیها فتن، و من افتقر فیها حزن) پایان مىدهیم، در حدیثى از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که: «در عصر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مرد فقیرى در میان اهل صفّه بود به نام «سعد»، که بسیار نیازمند بود و از ملازمین رسول خدا در تمام نمازها بود هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیاز شدید او را مشاهده مىکرد، بسیار اندوهگین مىشد، خداوند براى زدودن این غم و اندوه از قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جبرئیل را فرستاد و عرض کرد: «آیا دوست دارى که او را بىنیاز کنى؟» پیامبر فرمود: «آرى!» جبرئیل دو درهم به پیامبر داد تا براى امر تجارت به «سعد» بدهد، پیامبر «سعد» را دید فرمود: «آیا به روش تجارت آشنا هستى؟» عرض کرد: «چیزى نداشتم که با آن تجارت کنم» فرمود:«این دو درهم را بگیر و با آن طلب روزى کن!» سعد مشغول شد و چیزى نگذشت که کار و کسب او بالا گرفت و ثروتمند شد، محل کسب و کار او نزدیک مسجد بود، هنگامى که بلال اذان مىگفت، او سرگرم تجارت خویش بود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او مىفرمود: «مثل اینکه دنیا تو را به خود مشغول ساخته و از نماز بازماندهاى؟» عرض کرد: «مىفرمایید چه کنم؟ اموالم را ضایع کنم؟! این مرد را که مىبینید چیزى از من خریده، مىخواهم پول آن را بگیرم، مىفرمایید نگیرم؟! آن دیگرى چیزى به من فروخته، باید ثمن معامله را به او بپردازم مىفرمایید نپردازم؟!» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بسیار اندوهناک شد، اندوهى بیش از زمان فقر «سعد»، در این هنگام جبرئیل نازل شد عرض کرد: «خداوند از اندوه تو درباره «سعد» آگاه است کدام را بیشتر دوست دارى حالت سابقش را یا امروزش را؟» فرمود: «حالت سابقش را! چرا که دنیا آخرتش را بر باد داد» جبرئیل عرض کرد: «آرى دنیا و اموال دنیا مایه فتنه و سرگمى و بازماندن از آخرت است، به سعد دستور ده، دو درهمى را که روز اوّل به او دادى به تو بازگرداند، در این صورت به حالت اوّل باز مىگردد!»
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله «سعد» را ملاقات کرد، فرمود: «نمىخواهى دو درهم ما را بدهى؟» عرض کرد: «دو درهم چیزى نیست دویست درهم مىدهم!» فرمود: «نه! همان دو
درهم را بازگردان» «سعد» دست کرد و دو درهم را داد و از همان روز دنیا به او پشت کرد و تمام آنچه را گرد آورده بود از دست داد و به حالت اوّل بازگشت!(5)»
در هفتمین و هشتمین جمله به بیان دو وصف دیگر از دنیا مىپردازد که دقّت در آن، انسان را از حرص و آز و عشق به دنیا دور مىکند، مىفرماید: «کسى که به سرعت به دنبال دنیا بدود، به آن نمىرسد و کسى که آن را رها سازد، به او روى مىآورد و از وى اطاعت مىکند» (و من ساعاها(6) فاتته، و من قعد عنها و اتته(7)).
اشاره به اینکه: بسیارند کسانى که به دنبال دنیا مىدوند و به آن نمىرسند و بسیارند کسانى که دنیا را رها مىسازند، ولى دنیا به آنها روى مىآورد.
تجربیّات روزانه و مطالعات تاریخى نیز این واقعیت را تأیید مىکند که دویدن بیشتر به دنبال زرق و برق دنیا، همیشه دلیل استغنا نیست و بىتوجهى به آن همیشه سبب فقر نمىشود.
بدیهى است منظور از دنیا در اینجا زندگى آبرومندانه و خالى از نیاز به دیگران نیست، بلکه منظور زندگىهاى تشریفاتى، پر زرق و برق و جنونآمیز است.
به هر حال، هدف از این تعبیرات، فرو نشاندن آتش حرص و طمع، و عشق دیوانهوار به زرق و برق دنیاست.
در نهمین و دهمین ویژگى اشاره به نکته بسیار مهمّى درباره دنیا مىکند، نکتهاى که غالب مفسّران «نهج البلاغه» و مرحوم «سیّد رضى» گرد آورنده
نهج البلاغه را به اعجاب واداشته و سرمست از شراب طهور خود ساخته است، مىفرماید: «آن کس که با دنیا بنگرد، به او بصیرت و بینایى مىبخشد و آن کس که به دنیا بنگرد، نابینایش مىسازد!» (من أبصر بها بصّرته، و من أبصر إلیها أعمته).
یعنى آن کس که دنیا را، وسیله نیل به کمال و ابزارى براى وصول به آخرت و سببى از اسباب تکامل قرار دهد، حجابها از برابر دیدگان او، کنار خواهد رفت و حقایق جهان را آن چنان که هست در مىیابد، ولى آن کس که دنیا را به عنوان هدف بشناسد و نظر او نسبت به آن نظر استقلالى باشد، نه به عنوان وسیله و ابزار، چنان حجابى بر چشم دل او مىافتد که از دیدن حقایق محروم مىشود، عاشق دنیا و زرق و برق آن مىشود و دلباخته و دلداده عالم مادّه مىگردد و هر چه را جز آن است، به فراموشى مىسپارد.
در واقع خداپرستان راستین و دنیاپرستان حریص، تفاوتشان در همین است که یکى دنیا را به عنوان مقدّمهاى براى آخرت مىخواهد و دیگرى دنیا را به عنوان هدف نهایى و غایت مطلوب!
دنیا، یعنى: «مجموعه مواهب مادّى» همچون خورشید عالمتاب است که اگر به آن نگاه کنى، نابینا مىشوى و اگر با آن بنگرى همه چیز را در پرتو نور آن، مشاهده خواهى کرد.
تفسیرهاى دیگرى نیز براى این جمله ذکر شده است، نخست این که: منظور از جمله اوّل این است که: «دنیا را با آن همه آیات الهى و نشانههاى ربّانى نگاه کنیم.» که هر چه از این دیدگاه بیشتر به آن بنگریم، بصیرت ما افزون مىشود. و منظور از جمله دوم آن است که: «تنها چشم به مواهب مادّى از بعد مادّیش بدوزیم.» که سبب محرومیت ما از معرفةاللّه و قرب پروردگار خواهد شد.
دیگر این که: منظور از جمله «أبصربها» نگاه کردن به عیوب دنیا و ناپایدارى آن و درسهاى عبرتى که در آن نهفته است، مىباشد، به یقین چنین نگاهى سبب
بینایى و هوشیارى است و منظور از جمله «أبصر إلیها» چشم دوختن به زرق و برق و مظاهر فریبنده آن است که چشم باطن انسان را، کور مىکند.
جمع میان هر سه معنا نیز در مفهوم جامع این دو جمله کوتاه و پر معنا بىمانع است و به راستى چه کلام زیبایى! و چه گفتار آموزنده و پرمعنایى! اگر انسان تنها همین یک درس را از مکتب مولا بیاموزد، براى نجات او در دنیا و آخرت کافى است.صلوات و درود بر آن مولا و پیشوایى که دو جمله کوتاهش، این قدر الهامبخش و روحپرور و انسانساز است.
در «نهج البلاغه» و سایر کلمات «معصومین علیهم السّلام» نیز تعبیراتى هماهنگ با این سخن مولا دیده مىشود، از جمله، در حدیثى آمده است که خداوند به داود فرمود:«یا داود احذر القلوب المعلّقة بشهوات الدّنیا! فإنّ عقولها محجوبة عنّی، از دلهایى که وابسته به شهوات دنیاست بپرهیز! چرا که عقل و درک آنها نسبت به من، در حجاب است»(8)
در حدیث دیگرى از همان حضرت (امیرمؤمنان على علیه السّلام) آمده است: (لحبّ الدّنیا صمّت الأسماع عن سماع الحکمة و عمیت القلوب عن نور البصیرة، به خاطر حبّ دنیا، گوشها از شنیدن حکمت کر شده و چشم دلها، از نور بصیرت، نابینا گشته است»(9)
مرحوم سیّد رضى به پایان این خطبه که مىرسد چنین مىگوید:
«و إذا تأمّل المتأمّل قوله علیه السّلام: «و من أبصر بها بصّرته» وجد تحته من المعنى العجیب و الغرض البعید، ما لا تبلغ غایته و لا یدرک غوره، لا سیّما إذا قرن إلیه قوله: «و من أبصر إلیها أعمته» فإنّه یجد الفرق بین «أبصر بها» و «أبصر إلیها» واضحا نیّرا، و عجیبا باهرا! صلوات اللّه و سلامه علیه».
«اگر به درستى انسان در این سخن امام علیه السّلام که مىفرماید: (و من أبصر بها بصّرته) (کسى که با آن بنگرد بینایش مىکند) دقّت کند، در آن معناى شگفتآور و مفهوم ژرفى خواهد یافت که هرگز به عمق آن نتوان رسید، به ویژه اگر جمله (من أبصر إلیها أعمته) (کسى که به دنیا بنگرد و منتهاى آرزویش را دنیا قرار دهد کورش خواهد کرد) در کنار جمله بالا گذارده شود، در این صورت فرق واضحى میان آن دو خواهد یافت، فرقى روشن و شگفتانگیز و آشکار. درود و سلام خدا بر او باد» مرحوم «سیّد رضى» نخواسته است فرق میان این دو را واضحتر و آشکارتر از این بیان کند، شاید به این منظور که ذهن شارحان و عالمان، به هر سو برود و تفسیرهاى گوناگونى را براى این جمله کشف کنند.
نکتهها
1- چگونگى حساب اعمال در جهان دیگر
مسأله حساب در روز «معاد» که در خطبه بالا به آن اشاره شده است، از مسایل قطعى در اسلام است که در آیات بسیارى از قرآن مجید و اخبار متواترى وارد شده است و دایره آن، تمام اعمال انسان از کوچک و بزرگ و گفتار و رفتار و حتّى سخنگفتن و سکوت را شامل مىشود و از همان آیات و روایات استفاده مىشود که در حسابرسى اعمال آدمى در قیامت، فوقالعاده دقّت و موشکافى مىشود، همان گونه که در آیه 16 سوره لقمان آمده است: «یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ»، پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (عمل نیک یا بد) باشد و در دل سنگى یا گوشهاى از آسمانها یا زمین پنهان گردد، خداوند آن را (در قیامت) براى حسابرسى مىآورد، خداوند دقیق و آگاه است.»
در مجموع، قرآن مجید و روایات اسلامى در مورد حساب روز قیامت، به چند موضوع مهمّ اشاره مىکند.
الف: عمومیت حساب
و شمول آن نسبت به همه انسانها از اوّلین و آخرین و حتّى انبیا و پیامبران، تا آنجا که یکى از اسامى روز قیامت «یوم الحساب» است که در چندین آیه از قرآن مجید آمده است.(10)
عمومیت نه تنها در مورد انسانها بلکه درباره تمام اعمال آنها نیز مىباشد، چنانکه در آیه 47 سوره انبیاء مىخوانیم: «وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفى بِنا حاسِبِینَ»، و در قیامت ترازوهاى عدالت را در میان مىنهیم و به هیچ کس کمترین ظلمى نمىشود و اگر اعمال نیک و بدى به اندازه دانه خردلى باشد، آن را براى حساب حاضر مىکنیم و کافى است که ما حسابرس باشیم.»
البتّه کسانى هستند که به خاطر زشتى فوق العاده اعمال، یا نیکویى فوقالعاده آن، بدون حساب وارد جهنّم یا بهشت مىشوند، و به تعبیر دیگر: حساب آنها روشن است. در حدیثى از امام زینالعابدین علیه السّلام مىخوانیم:«إعلموا عباد اللّه! إنّ أهل الشّرک لا تنصب لهم الموازین و لا تنشر لهم الدّواوین و إنّما یحشرون إلى جهنّم زمرا، بدانید اى بندگان خدا! که مشرکان (لجوج و طغیانگر) ترازوى سنجش اعمال براى آنها برپا نمىشود و نامه اعمالشان بررسى نمىگردد، بلکه گروه گروه بسوى جهنم فرستاده مىشوند».(11)
ب: سرعت حساب، در آیات و روایات این نکته به خوبى روشن است که حساب الهى در قیامت بسیار سریع است، از جمله در هشت آیه از آیات قرآن مجید، خداوند به عنوان «سریعالحساب» معرّفى شده است. در حدیثى مىخوانیم:«إنّ اللّه یحاسب الخلائق کلّهم فی مقدار لمح البصر، خداوند حساب همه بندگان را در یک چشم به هم زدن رسیدگى مىکند».(12)
دلیل این سرعت روشن است، چرا که سرعت محاسبه به علم و آگاهى بستگى دارد و با توجّه به احاطه علمى پروردگار، براى رسیدگى به حساب انسانها در یک لحظه مشکلى وجود ندارد! مگر اینکه خداوند بخواهد گروهى را براى مجازات، یا به رنج افکندن یا حکمتى دیگر در پاى میزان حساب، معطّل کند.
اصولا اعمال ما آثارى در روح و جسم ما به یادگار مىگذارد که با یک نگاه اجمالى به آن، از سوى کسى که این آثار را مىبیند، حساب روشن است و از یک نظر مىتوان اعمال انسان را به کارکرد «اتومبیلها» تشبیه کرد که با یک نگاه روى صفحه «کیلومتر شمار» آن، مىتوان فهمید که در طى بیست سال چه مقدار راه رفته است، مخصوصا در عصر کامپیوتر- که گاه با اشاره به یک دکمه همه چیز بر صفحه آن نمایان مىشود- مسأله سرعت حساب امر پیچیدهاى نیست.
ج: دقّت در حساب، یکى دیگر از ویژگىهاى حساب الهى در روز قیامت است که در آیات قرآن، گاهى به عنوان «مثقال ذرّه» (سنگینى یک ذرّه) و گاهى به عنوان «مثقال خردل» (سنگینى یک دانه خردل، که دانه بسیار کوچکى است و ضربالمثل در کوچکى قرار گرفته، مانند تعبیر به «سر سوزن» که در فارسى به کار مىرود) به آن اشاره شده است.
د: سختگیرى در حساب، درباره کسانى که در زندگى دنیاى خود، نسبت به مردم سختگیرى داشتهاند ویژگى دیگرى از حساب روز قیامت است که در آیات قرآن از آن تعبیر به «سوء الحساب» شده است. به یقین خداوند «سوء حساب» به معناى حساب نادرست و بد، با کسى ندارد، بلکه منظور از آن سختگیرى درباره کسانى است که سختگیر بودهاند.
ه: حسابهاى آسان، از پارهاى از آیات قرآن به خوبى استفاده مىشود که به عکس گروه بالا، خداوند درباره بعضى حساب «یوم القیامه» را آسان مىگیرد و آنها کسانى هستند که در دنیا حسابها را بر دیگران آسان گرفتهاند و خدا هم به پاداش
اعمال خیرشان، حساب را بر آنها آسان مىگیرد، قرآن مجید مىگوید: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً»، امّا کسى که نامه اعمالش به دست راستش داده شده است، به زودى حساب آسانى براى او مىشود و مسرور و شادمان به خانوادهاش ملحق مىگردد.(13)
در حدیثى از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است:«ثلاث من کنّ فیه، حاسبه اللّه حسابا یسیرا و أدخله الجنّة برحمته، قالوا: و ما هى یا رسول اللّه؟ قال: تعطی من حرمک و تصل من قطعک و تعفو عمّن ظلمک، سه صفت است که در هر کس باشد خداوند حساب را بر او آسان مىگیرد: به کسى که تو را محروم کرده، عطا کنى! و با کسى که از تو بریده، پیوند برقرار سازى! و از کسى که به تو ستم کرده بگذرى و عفو کنى!»(14)
این حدیث به خوبى نشان مىدهد که حساب آسان خداوند در قیامت، بازتابى است از حسابى که انسان در این دنیا با دیگران داشته است.
و- آنها که بىحساب وارد بهشت مىشوند، در برابر گروههایى که در حساب آنها سختگیرى و یا آسانگیرى مىشود، گروه سومى هستند که بىحساب وارد بهشت مىشوند، آنها کسانى هستند که در اوج تقوا و پرهیزگارى و معارف حقّه الهیّه بودند. در حدیثى از امام سجاد علیه السّلام مىخوانیم:«إذا جمع اللّه عزّوجلّ الأوّلین و الآخرین، قام مناد- فنادى یسمع النّاس- فیقول: «أین المتحابّون فی اللّه؟» فیقوم عنق من النّاس فیقال لهم: «اذهبوا إلى الجنّة بغیر حساب»، هنگامى که خداوند اوّلین و آخرین را (در روز قیامت) جمع مىکند، ندا دهندهاى بر مىخیزد و این سخن را به
گوش همه مىرساند، مىگوید: «کجا هستند آنهایى که به خاطر خدا یکدیگر را دوست مىداشتند؟» در این هنگام گروهى از مردم برمىخیزند، به آنها خطاب مىشود: «بروید به سوى بهشت بدون حساب!»(15)
شبیه همین معنا درباره صابران(16) و پیشگامان در ایمان به اطاعت خدا(17) نیز آمده است.
در مقابل آنها گروهى هستند که بدون حساب وارد دوزخ مىشوند، زیرا آنقدر آلودهاند که نیازى به حساب ندارند! از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم:«ثلاثة یدخلهم اللّه النّار بغیر حساب: إمام جائر و تاجر کذوب و شیخ زان، سه گروهند که خداوند آنها را بدون حساب وارد دوزخ مىکند: پیشوایان ستمگر و تاجران دروغگو (که با دروغ و توطئه خود، خون محرومان را مىمکند) و پیرمردان زناکار».(18)
در دیگر روایات گروههاى دیگرى نیز در این زمره، ذکر شدهاند.
بدیهى است که هم این گروه و هم گروههایى که بدون حساب وارد بهشت مىشوند، کسانى هستند که آنقدر در طریق معصیت، یا طاعت قدم برداشته و در ناپاکى و یا در مسیر پاکى گام نهادهاند به گونهاى که وجودشان یکپارچه نور، یا ظلمت است و با چنین شرایطى نیاز به حساب ندارند و در واقع استثنایى هستند بر مسأله عمومیّت حساب که در آغاز بحث به آن اشاره شد.
2- دنیاپرستى مذموم است نه دنیادارى
نکته دیگرى که اشاره به آن در اینجا لازم به نظر مىرسد، این است که آنچه درباره نکوهش از دنیا در این خطبه و مانند آن آمده ناظر به دنیاپرستى است. یعنى روش کسانى است که همه ارزشها را فداى منافع مادّى مىکنند. «دل و دین» بر سر دنیا مىنهند و گر نه زندگى آبرومندانه و بهرهگیرى معقول از مواهب الهى، هرگز در اسلام ممنوع و نکوهیده نیست. شرح بیشتر در این زمینه، با ذکر مدارک و شواهد به خواست خدا در ذیل خطبههاى مشابه خواهد آمد.
1) سند خطبه: نویسنده «مصادر نهج البلاغه» با صراحت مىگوید: «این توصیفى که امام از دنیا در این خطبه کرده است به طور متواتر و به طرق مختلف از آن حضرت نقل شده است. از جمله کتابهایى که قبل از «سیّد رضى» آن را آوردهاند «کامل مبرّد»، «امالى صدوق»، «مجتنی ابن درید»، «تحف العقول ابن شعبه» و «عقد الفرید ابن عبد ربّه» است و از کتابهایى که بعد از «نهج البلاغه» آن را ذکر کردهاند «امالى سیّد مرتضى»، «تذکرة الخواص ابن جوزى»، «مشکاة الانوار طبرسى»، «غرر الحکم آمدى» و «کنز الفوائد کراجکى» است که با مختصر تفاوتى آن را ذکر نمودهاند». (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 90).
2) «عناء» به معناى رنج و مشقّت است و از همین رو به اسیر «عانى» مىگویند، چرا که در رنج و مشقّت است.
3) سوره بلد، آیه 4.
4) بحار الانوار، جلد 69، صفحه 48.
5) وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه 297- 298، باب 14، حدیث 2 (با کمى تلخیص).
6) «ساعى» از مادّه «سعى» در اصل به معناى دویدن است و به تلاش و کوشش نیز «سعى» گفته مىشود.گویى انسان به دنبال چیزى مىدود. در جمله بالا اشاره به کسانى است که به دنبال دنیا مىدوند و گویى با هم مسابقه مىدهند و هر یک بر دیگرى پیشى مىگیرد و یا اشاره به این است که آنها به دنبال دنیا مىدوند و دنیا هم از آنها فرار مىکند.جمعى از ارباب لغت این واژه را به معناى «دعوت کردن کنیزان به اعمال منافى عفّت» دانستهاند، بنابراین خطبه بالا اشاره به نکته ظریفترى مىکند، دنیا را به کنیز بدکارى تشبیه نموده که دنیاپرستان به دنبال او مىدوند.
7) «واتته» از مادّه «مواتاة» به معناى دنبال شخص، یا چیزى رفتن و از او اطاعت کردن است.
8) بحار الانوار، جلد 14، صفحه 39.
9) غرر الحکم، شماره 7363.
10) به آیات 16، 26 و 53 سوره ص و آیه 27 سوره غافر، مراجعه نمایید.
11) تفسیر نورالثقلین، جلد 4، صفحه 507.
12) مجمع البیان، جلد 1، صفحه 297.
13) سوره انشقاق، آیات 7- 9.
14) تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 537.
15) کافى، جلد 2، صفحه 126.
16) بحارالانوار، جلد 79، صفحه 138.
17) کنز العمّال، شماره 3031.
18) خصال صدوق، صفحه 80. (باب ثلاثه، نخستین حدیث).