و من خطبة له علیه السّلام
بعد فراغه من حرب الجمل، فى ذمّ النساء ببیان نقصهنّ
یکى از خطبههاى امام است که پس از جنگ «جمل» در نکوهش (بعضى از) زنان ایراد فرموده است.
خطبه در یک نگاه
همان گونه که در شرح سند خطبه آمده است، على علیه السّلام این خطبه را بعد از جنگ
«جمل» و شکست سپاه «عایشه» در «بصره» ایراد فرمود و در آن به مذمّت زنان پرداخته که به یقین، منظور زنانى است همانند آتشافروز جنگ جمل و کسانى که از گفتههاى آنها پیروى مىکنند.
امام علیه السّلام این گونه افراد را به سبب کمبودهایى که دارند و به خاطر همان کمبودها دست به کارهاى خلافى مىزنند، نکوهش مىکند و مؤمنان را از القائات سوء آنان بر حذر مىدارد.
معاشر النّاس، إنّ النّساء نواقص الإیمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول: فأمّا نقصان إیمانهنّ فقعودهنّ عن الصّلاة و الصّیام فی أیّام حیضهنّ، و أمّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتین کشهادة الرّجل الواحد، و أمّا نقصان حظوظهنّ فمواریثهنّ على الإنصاف من مواریث الرّجال. فاتّقوا شرار النّساء، و کونوا من خیارهنّ على حذر، و لا تطیعوهنّ فی المعروف حتّى لا یطمعن فی المنکر.
ترجمه
اى مردم! زنان از نظر ایمان و بهره اقتصادى و موهبت عقل، کاستىهایى دارند، امّا کاستى ایمان آنها، به دلیل آن است که از نماز و روزه در ایّام عادت باز مىمانند، و گواه کاستى عقول آنان این است که شهادت دو نفر از آنان همچون شهادت یک مرد است، و امّا کاستى بهره اقتصادى آنها دلیلش این است که سهم ارث آنان، نصف سهم مردان است. حال که چنین است از زنان بد بپرهیزید و مراقب نیکان آنها باشید و در اعمال نیک (به صورت اطاعت بىقید و شرط) از آنان اطاعت نکنید، تا در اعمال بد، از شما انتظار پیروى نداشته باشند.
شرح و تفسیر
موقعیّت زنان در جوامع بشرى
در تفسیر این خطبه، میان شارحان نهج البلاغه به ویژه شارحان معاصر گفتگو بسیار است، به همین، دلیل لازم مىدانیم مقدّمهاى براى روشن شدن بحثهاى این خطبه ذکر کنیم. در طول تاریخ در مورد شخصیّت زن بسیار گفتگو شده و افراط و تفریطهایى در نحوه قضاوت پیرامون آنها صورت گرفته، گاه او را از مقام انسان پایین کشیده و یا در شخصیّت انسانى او تردید کردند! و گاه او را به اوج برده و به عنوان جنس برتر معرّفى نمودند و زن سالارى را در جامعه بشریت پیشنهاد کردهاند! مىتوان گفت این افراط و تفریطها عکس العمل یکدیگر است.
در جوامع امروز، به ویژه جوامع غربى یا آنها که راه غرب را در دموکراسى مىپیمایند نیز، سخن در این زمینه بسیار است، سیاستمداران خود را نیازمند آراى زنان مىداند، چرا که زن و مرد در انتخابات یکسان عمل مىکنند و سرمایهداران خود را نیازمند به کار زنان مىبینند به خصوص اینکه غالبا توقّع آنها از نظر دستمزد و امتیازات دیگر از مردان کمتر است. دستگاههاى عظیم تبلیغاتى نیز که بخش مهمى از سیاستهاى تبلیغاتى و اقتصادى را تشکیل مىدهد، خود را به زنان نیازمند مىبینند.
این جهات سبب شده که در سخن، دفاع زیادى از حقوق آنها شود و شخصیّت آنها را تا آنجا که مىتوانند بالا ببرند، ولى در عمل خبرى نیست و زنان امروز گرفتار انواع محرومیتها هستند که درگذشته نیز با آن دست به گریبان بودند. همین امر در تفسیر متون مذهبى نیز مؤثّر واقع شده است و گروهى که از حقوق زن به صورت شعارگونه و ریاکارانه دفاع مىکنند، این متون را طورى تفسیر مىکنند که باب طبع اکثریت زنان باشد و تمایلات آنها را- هر چند به صورت کاذب- اشباع کند.
خطبه بالا و جملات معدود دیگرى که در «نهج البلاغه» شبیه آن است، از این گفتگوها و تفسیرهاى مختلف بر کنار نمانده، گاه در سند آن تردید شده و گاه در تفسیر متن آن بحث کردهاند که مبادا کمترین گرد و غبار نقص، بر دامان زنان بنشیند و بعضى نیز راه تفریط را پیموده و زنان را مجموعهاى از نقص و کاستى نشان دادهاند.
ولى در این میان، دو چیز را نمىتوان انکار کرد، نخست اینکه: این خطبه بعد از جنگ «جمل» وارد شده و مىدانیم میدان دار اصلى آن جنگ، همسر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام «عایشه» بود که به تحریک «طلحه» و «زبیر» به شکل بىسابقهاى در میدان جنگ وارد شد و خونهاى زیادى از بىگناهان و یا ناآگاهان به زمین ریخت که بعضى عدد کشته شدگان را بالغ بر هفده هزار نفر مىدانند. درست است که بعد از شکست لشکریان «عایشه» و «طلحه» و «زبیر»، آن زن، اظهار ندامت کرد و امیرمؤمنان على علیه السّلام نیز به خاطر احترام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله او را به مدینه بازگرداند، ولى آثار نامطلوب این جنگ براى همیشه در تاریخ اسلام باقى ماند.
دیگر اینکه: ما در بسیارى از آیات قرآن حتى مذمّتى از نوع بشر مىبینیم: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»؛ به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده! هنگامى که بدى به او رسد، بىتابى مىکند و هنگامى که خوبى به او رسد بخل مىورزد و مانع دیگران مىشود.(2)
و در جاى دیگر مىخوانیم: «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»؛ انسان به یقین بسیار ظالم و جاهل بود(3)
و در جاى دیگر او را، «کفور مبین» (کفران کننده آشکار) نامیده است: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ».(4)
و در جاى دیگر از انسان به عنوان موجودى که هر گاه به نعمت مىرسد طغیان مىکند، یاد شده: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»(5) … و مانند آن.
بىشک، انسان در طبیعتش نه «کفور مبین» است نه «ظلوم و جهول» و نه طغیانگر، بلکه ظاهر این است که این بحثها درباره انسانهایى است که تحت تربیت رهبران الهى قرار نگرفتهاند و به صورت گیاهان خودرو، درآمدهاند. نه راهنمایى و نه بیدارگرى دارند و در میان هوسها غوطهورند.
به همین دلیل در قرآن از مقام انسان با تقوا و مطیع فرمان الهى، مدح و تمجید فراوان شده و اصولا بنى آدم به عنوان گل سر سبد جهان آفرینش معرّفى گردیده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا»(6)
در مورد جنس زن نیز مطلب همین گونه است، در میان زنان افراد شایستهاى داریم که حتّى در میان مردان مانند آنها کم است و به عکس، زنان بسیار منحرفى داریم که سرچشمه بسیارى از نابسامانىهاى جامعه بشرى هستند.
با توجّه به این مقدّمه، به شرح و تفسیر خطبه مىپردازیم و در پایان به نکاتى نیز در همین ارتباط خواهیم پرداخت. همانگونه که در بالا اشاره شد امام علیه السّلام این خطبه را در جنگ «جمل» به عنوان هشدار به همه مسلمانان بیان مىکند تا در آینده گرفتار چنین حوادث دردناکى نشوند.
نخست مىفرماید: «اى مردم! زنان از نظر ایمان و بهره (اقتصادى) و موهبت عقل کاستىهایى دارند» معاشر النّاس! إنّ النّساء نواقص الإیمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول.
سپس به ذکر دلیل براى این سه کاستى پرداخته، چنین ادامه مىدهد: «امّا
کاستى ایمان آنها، به دلیل آن است که از نماز و روزه در ایّام عادت باز مىمانند، و گواه کاستى عقول آنها این است که شهادت دو نفر از آنان، همچون شهادت یک مرد است، و امّا کاستى بهره (اقتصادى) آنها دلیلش این است که سهم ارث آنان، نصف سهم مردان است» و أمّا نقصان إیمانهنّ فقعودهنّ عن الصّلاة و الصّیام فی أیّام حیضهنّ، و أمّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتین کشهادة الرّجل الواحد، و أمّا نقصان حظوظهنّ فمواریثهنّ على الانصاف من مواریث الرّجال.
شک نیست که این کاستىهاى سه گانه هر کدام دلیلى دارد اگر خداوند نماز و روزه را در حالت عادت ماهانه از زنان برداشته به دلیل این است که اوّلا: زمان عادت، حالت بیمارگونهاى براى زنان پیدا مىشود، که نیاز به استراحت بیشتر دارد.ثانیا: وضع آنها متناسب عبادت و نیایش نیست. و اگر شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است به خاطر آن است که عواطف بر آنان غلبه دارد، و اى بسا تحت تأثیر عواطف واقع شوند و به نفع کسى و به زیان دیگرى شهادت دهند و اگر سهم ارث آنها نیمى از سهم مردان است، اوّلا: این تنها در مورد فرزندان و همسرها است، در حالى که در مورد پدر و مادر در بسیارى از موارد ارث آنها یکى است و همچنین در مورد خواهران و برادران و فرزندان آنها در بعضى از موارد ارث. به تعبیر دیگر: زن به عنوان مادر یا خواهر در بسیارى از موارد سهم مساوى با مردان دارد. ثانیا: نفقات زندگى همه بر دوش مردان است و زن نه تنها نفقه فرزندان را نمىپردازد، بلکه شوهر باید نفقه او را بپردازد، هر چند از طریق ارث یا طرق دیگرى، مال فراوانى به دست آورد.
بنابراین، تمام این تفاوتها که در اسلام وارد شده حساب شده مىباشد، امّا یک نکته را نمىتوان انکار کرد که به هر حال زن و مرد از تمام جهات یکسان نیستند و آنهایى که شعار مساوات یا احیانا شعار برترى زن را بر مرد سر مىدهند، خودشان
در عمل طور دیگرى رفتار مىکنند. هیچ رئیس جمهورى را- که شعار مساوات مىدهد- پیدا نمىکنیم که وزیران خود را به طور مساوى از میان زنان و مردان انتخاب کند و همچنین مدیران کلّ در تقسیم پستهاى معاونت، معمولا چنین برنامهاى را ندارند، حتّى در کشورهاى غربى و کشورهاى لائیک و غیر مذهبى!
آنچه به حق و به صداقت و واقع بینى نزدیکتر است و از ریاکارى و تظاهر دور، این است که: ما این دو جنس را با تمام شایستگىهاى خدادادشان، به خوبى بشناسیم و عدالت را در میان آنها برقرار سازیم تا هر یک از آن دو، بتوانند استعداد خدادادشان را شکوفا کنند و از نیروهاى خلّاقى که بالقوّه در وجود آنها است هم خودشان و هم جامعه بهره بگیرند. این بهترین تعبیرى است که مىتوان در این زمینه داشت و در بحث نکات به خواست خدا شرح بیشترى خواهیم داد.
در پایان این خطبه امام علیه السّلام در یک نتیجهگیرى کوتاه مىفرماید: «حال که چنین است از زنان بد بپرهیزید، و مراقب نیکان آنها نیز باشید!» فاتّقوا شرار النّساء، و کونوا من خیارهنّ على حذر.
سپس مىافزاید: «در اعمال نیک (به صورت اطاعت و تسلیم بىقید و شرط) از آنان اطاعت نکنید تا در اعمال بد انتظار پیروى از شما نداشته باشند!» و لا تطیعوهنّ فی المعروف حتّى لا یطمعن فی المنکر.
بدیهى است عدم اطاعت از آنها در معروف (کار نیک) به این معنا نیست که اگر آنها دعوت به امور معروفى، همچون نماز و روزه و عدالت و احسان کردند شما با آنها مخالفت کنید، بلکه منظور این است که قبول پیشنهاد آنها نباید به صورت تسلیم بىقید و شرط در برابر آنان باشد و به تعبیر دیگر: «معروف» را به خاطر معروف بودنش انجام دهید، نه به خاطر تسلیم بىقید و شرط در برابر همسرتان. مبادا آنها جسور شوند و احیانا انتظار داشته باشند، تسلیم خواستههاى ناپسند آنها شوید.
گر چه عبارت «نهج البلاغه» در اینجا مخصوص همسران نیست و زنان را به صورت مطلق عنوان مىکند، ولى پیدا است که این گونه مسایل معمولا در بین همسران اتفاق مىافتد. بنابراین، آنچه در این خطبه آمده، با آیات وجوب امر به معروف و نهى از منکر و لزوم پذیرش آن که شامل هر مرد و زن مىشود، منافات ندارد، چرا که منظور خطبه این نیست که معروف را ترک گویند، بلکه منظور این است که عمل شما شکل اطاعت بىقید و شرط نداشته باشد، مثل اینکه به او بگوید: من هم این کار را در نظر داشتهام که انجام دهم (در صورتى که در واقع چنین نیّتى را داشته است) و یا اینکه اگر کارى است که تأخیرش مانعى ندارد کمى تأخیر بیندازد و فاصله شود تا همسرش احساس نکند که شوهرش تابع بىقید و شرط او است.
ولى به هر حال، زنان با ایمان و آگاه و هوشیار و متعهّد، به یقین از این حکم مستثنا هستند، زنانى که رضاى آنها رضاى خدا و سخط آنها سخط خداست، همچون فاطمه زهرا علیها السّلام که فرمان او جز خیر و صلاح و تحصیل رضا و قرب پروردگار نخواهد بود.
این نکته نیز روشن است که مىگوید: «از خوبان آنها بر حذر باشید!» خوب نسبى است، نه خوب مطلق، چرا که خوبان مطلق، نه تنها نباید از آنها بر حذر بود، بلکه باید از پیشنهادهاى آنها استقبال کرد و صحبت آنها را غنیمت شمرد.
به همین دلیل در تاریخ اسلام مردان برجستهاى را مىبینیم که به پیشنهادهاى همسران شایسته خود اهمیت مىدادند.
به همین دلیل، در بعضى از آیات قرآن مىبینیم که براى مشورت با زنان، ها قایل شده و آن را کار پسندیدهاى معرفى مىکند. در مورد باز گرفتن کودک از شیر در سوره بقره مىخوانیم: «فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما»؛ هر گاه پدر و مادر، بخواهند با رضایت هر دو و مشورت و توافق، کودک را قبل از دو سال از شیر باز گیرند، گناهى بر آنها نیست.»(7)
نکتهها
1- تفاوتها و یکسانىهاى زنان و مردان
همواره در میان دانشمندان بر سر این موضوع جرّ و بحث وجود داشته که آیا زن و مرد واقعا از نظر آفرینش و جنبههاى حقوقى یکسانند یا متفاوتند و غالبا عقیده بر این بوده که از نظر ساختمان جسمانى و جنبههاى عاطفى و عقلانى تفاوتهایى در میان آنها وجود دارد. بىآنکه این تفاوتها از شخصیّت زن بکاهد و یا بر شخصیّت مرد بیفزاید، ولى بىشک این تفاوت مىتواند سبب تفاوت مسئولیتهاى آنها در اجتماع شود.
از نظر اجتماعى، بسیارى معتقد به مردسالارى بودند که این تفکّر افراطى سبب شده گروهى راه مخالف آن را در پیش گیرند و معتقد به زنسالارى شوند. جمعى نیز این هر دو روش را نفى کرده و روش منطقى انسانسالارى را برگزیدهاند.
آنچه از منابع اسلامى و منطق عقل، در این زمینه استفاده مىشود این است که شخصیّت انسان داراى سه بعد است:
1- بعد انسانى و الهى.
2- بعد علمى و فرهنگى.
3- بعد اقتصادى.
در بعد اوّل که عمدهترین ارزشهاى انسانى در آن مطرح است، فرقى میان مرد و زن نیست، هر دو در پیشگاه خدا یکسانند و هر دو در پیشگاه خدا یکسانند و هر دو مىتوانند راه قرب الى اللّه را تا بىنهایت ادامه دهند و به تعبیر دیگر، راه تکامل براى هر دو به طور یکسان گشوده است.
لذا خطابات قرآنى در این زمینه شامل هر دو، به طور مساوى است.
در یک جا مىخوانیم: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ هر کس کار شایستهاى انجام دهد،
خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مىداریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مىدادند، خواهیم داد.(8)
در جاى دیگر مىفرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ» «أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً»، به یقین مردان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو … خداوند براى همه آنها مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است».(9)
آیه شریفه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(10) نیز معیار را قرب به پروردگار قرار مىدهد، از هر کس که باشد بىآنکه جنسیّت مرد و زن، در آن دخیل باشد.
و همچنین آیات دیگر که ذکر همه آنها به طول مىانجامد.
در روایات اسلامى نیز این حقیقت به خوبى نمایان است. در حدیثى که «مرحوم کلینى» در کتاب «کافى» آورده، مىخوانیم: «خواهر رضاعى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خدمتش رسید، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله او را دید بسیار شاد شد و ملحفه (روانداز) خود را براى او گسترد و او را بر آن نشاند، سپس با وى گرم صحبت شد هنگامى که او از خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیرون رفت، برادرش آمد (این خواهر و برادر فرزندان حلیمه سعدیه بودند که مادر رضاعى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود) ولى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن احتراماتى را که براى خواهرش قایل شد، براى او قایل نشد (هر چند به او نیز محبّت کرد).
بعضى سؤال کردند که اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله! احترامى را که به خواهر گذاشتى به برادر نگذاشتى با اینکه او مرد است؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود:«لأنّها کانت أبرّ بوالدیها منه ، این به خاطر آن است که آن خواهر نسبت به پدر و مادرش از آن برادر نیکوکارتر بود»(11)
جالب اینکه اصحاب روى امتیاز مرد بودن تکیه کردند و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نه تنها آن را امتیاز نشمرد، بلکه خواهرش را به خاطر ارزشهاى الهى انسانى بر او مقدّم شمرد.
داستان «نسیبه» و شجاعت او در میدان «احد» که بدون توجّه به خطرات براى رزمندگان لشکر اسلام، آب مىآورد و حتّى هنگامى که به او حمله کردند، دفاع جانانهاى در برابر لشکر نمود تا آنجا که سیزده زخم بر تن او وارد شد و سرانجام در «یمامه» در جنگ با «مسیلمه» شهید گشت، معروف است. در حدیث آمده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در روز «احد» درباره او فرمود:«لمقام نسیبة بنت کعب الیوم خیر من مقام فلان و فلان، مقام این زن، امروز از مقام فلان و فلان (بعضى از افراد سرشناس لشکر) برتر است»(12)
داستان «شطیطه نیشابورى» معروف است، آن هنگام که «محمّد بن على نیشابورى» اموال فراوان و هدایایى براى امام موسى بن جعفر علیه السّلام از سوى مردم نیشابور با خود خدمت آن حضرت آورد، امام علیه السّلام از میان 30 هزار دینار و 50 هزار درهم و قطعهاى لباس، تنها یک درهم و قطعه پارچهاى را که متعلّق به زن با ایمانى به نام «شطیطه» بود، پذیرفت و بقیه را بازپس فرستاد!(13)
از این حدیث به خوبى روشن مىشود که ارزش انسانى بین زن و مرد تفاوتى ندارد. از این رو، گاهى زنان در این امر بر مردان پیشى مىگیرند.
امّا در بعد علمى و فرهنگى:
در این قسمت نیز، فرقى میان زن و مرد وجود ندارد، یعنى راه فراگیرى علم و دانش به روى هر دو، یکسان باز است و حدیث معروف«طلب العلم فریضة على کلّ مسلم و مسلمة»(14) دلیل این مدّعاست (حتّى اگر کلمه «مسلمه» نیز جزء حدیث
نباشد، زیرا مسلم در اینجا به معناى نوع انسان است همانگونه که در بعضى از روایات چنین است) بنابراین هیچ محدودیتى از نظر اسلامى، در هیچ مرحلهاى از فراگیرى علوم، براى زنان وجود ندارد و آنها مىتوانند تمام مدارج کمال را از این نظر طىّ کنند. در تاریخ اسلام نیز به شخصیتهاى بزرگ و با فضیلتى از جنس زنان برخورد مىکنیم که در کتب حدیث، اسامى گروهى از آنان به عنوان زنان راوى دیده مىشود.
بعد سوم: بعد اقتصادىاست که از این نظر نیز فرقى میان زن و مرد نیست.یعنى آنها مىتوانند نتیجه کار خود را مالک شوند همان گونه که مردان مىتوانند.مخصوصا در اسلام زنان استقلال اقتصادى دارند، بر خلاف آنچه در میان بعضى از ملل غربى هنوز هم ادامه دارد که به زن استقلال اقتصادى نمىدهند و تصرّف او را در اموالش بدون اجازه شوهر مجاز نمىدانند، در حالى که در اسلام، زن براى تصرّف در اموال خود، هیچ گونه نیازى به اجازه شوهر ندارد و در هر مصرف مشروعى و در مورد هر کس و هر کارى مىتواند مصرف کند.
البتّه اگر مسایل شعارى را کنار بگذاریم، نمىتوان انکار کرد که معمولا فعّالیت تولیدى مردان از زنان بیشتر است و این به دو دلیل است، نخست اینکه: مردان غالبا قوّت و قدرت بیشترى براى کارهاى سنگین دارند و همین امر به آنها دست برتر در مسایل اقتصادى مىدهد و دیگر اینکه: مشکلات دوران باردارى و شیردادن نوزادان و بزرگ کردن آنها (هر چند براى دو سه سال باشد) قسمتى از بهترین سالهاى عمر زنان را به خود تخصیص مىدهد و زنان مقدار قابل ملاحظهاى از نیروى جسمانى خود را در این راه از دست مىدهند و اگر فرض کنیم، هر زن به طور متوسط، بیش از سه فرزند پیدا نکند و براى هر یک از آنها چهار سال از دوران
باردارى تا زمانى که به راه مىافتند در نظر بگیریم، مجموعا دوازده سال مىشود که در سنین جوانى و نزدیک به جوانى خواهد بود.
شاید به همین دلیل است که در تمام کشورها، حتّى در کشورهایى که تساوى زن و مرد عملا در تمام زمینهها انجام شده و مذهب در آنجا حاکمیتى ندارد، بسیارى از کارهاى پر مسئولیّت و سنگین بر دوش مردان است و مسئولین سیاسى و اقتصادى و اجتماعى، به طور اکثر از میان مردان انتخاب مىشوند.
بنابراین، وجود پارهاى از تفاوتها در میان مسئولیت زنان و مردان، مانند عهدهدارى منصب قضاوت، یا تفاوت در تعداد شهود زن و مرد، یا تفاوت در بهره میراث که دلیل آن را در بالا ذکر کردیم، هرگز نمىتواند اصول کلّى برابرى را در میان این دو جنس در بعد الهى و انسانى و در بعد علمى و فرهنگى و در بعد اقتصادى بر هم بزند و در هر حال باید تفاوت طبیعى این دو جنس را پذیرفت و با شعارهاى دروغین، خود را در بیراهه گرفتار نسازیم.
2- سخنى درباره عایشه و زندگانى او
«عایشه» دختر «ابوبکر» خلیفه اوّل و از طائفه «تیم» که یکى از شاخههاى قریش است، مىباشد. مادرش «امّ الرّومان» نام داشت که دختر «عامر بن عویمر» بود.
معروف این است که «عایشه» در سال چهارم بعثت در «مکّه» به دنیا آمد و در همان جا پرورش یافت و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بعد از همسرش گرامیش «خدیجه» با او ازدواج کرد و در ماه شوّال پس از جنگ «بدر» بنا به اصرار پدرش ابوبکر او را به خانه خود برد.
«عایشه» بعد از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در زمان خلافت پدرش، «ابوبکر» و پس از وى در زمان حکومت «عمر» و حتّى نیمه اوّل خلافت «عثمان» از طرفداران جدّى حکومت
وقت بود، ولى در نیمه دوم از خلافت «عثمان» از او به شدّت رنجیده خاطر گشت و بین او و «عثمان» اقدامات تند و عکس العملهاى شدیدى ظاهر شد که این تیرگى رفته رفته به دشمنى مبدّل گردید و به این ترتیب «عایشه» در صف مخالفان «عثمان» درآمد و حتّى از یک نظر رهبرى آنها را به عهده گرفت و به شورشى که بر ضدّ «عثمان» پیدا شده بود، دامن مىزد، تا اینکه «عثمان» کشته شد. «عایشه» امیدوار بود که بعد از کشته شدن «عثمان» خلافت به پسر عمّش «طلحه» برسد و به این ترتیب خلافت به خاندان «تیم» باز گردد! ولى هنگامى که متوجّه شد مردم با امیرمؤمنان على علیه السّلام بیعت کردند و نقشههایش نقش بر آب شد، تغییر مسیر داد و به خونخواهى «عثمان» برخاست و یکى از بنیان گذاران جنگ «جمل» در بصره شد و به همراهى «طلحه» و «زبیر» آتش جنگ را برافروخت! ولى هنگامى که در جنگ «جمل» متحمّل شکست سختى شد و همپیمانانش، «طلحه» و «زبیر» کشته شدند و على علیه السّلام او را به خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با احترام به مدینه بازگردانید، خانهنشین شد. او در حدّ خود هوش سرشارى داشت و به همین دلیل به خود اجازه مىداد در مسایل فقهى فتوا دهد و به خاطر جهات سیاسى نیز، خلفا او را در این قسمت مورد احترام قرار مىدادند.
«ابن سعد» در «طبقات» مىنویسد: «عمر» حقوق همسران رسول خدا را ده هزار دینار در سال تعیین کرده بود ولى به عایشه دوازده هزار دینار مىداد، ولى هنگامى عثمان با عایشه اختلاف پیدا کرد- به گفته یعقوبى در تاریخ خود- این دو هزار دینار را قطع کرد.
اختلاف میان «عثمان» و «عایشه» در جریان فرماندارى «ولید بن عقبه» بالا گرفت «ولید» که علاوه بر شراب خوردن، به بعضى از صحابه معروف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مانند «ابن مسعود» بىحرمتى روا داشت، به نزد عثمان فراخوانده شد و شهود، شهادت به شرابخوارى او دادند، ولى به گفته «بلاذرى» در «انساب الأشراف» عثمان نه تنها
ولید را که برادر خوانده او بود، مجازات نکرد، بلکه شهود را تحت تعقیب قرار داد! آنها به خانه عایشه پناه بردند و عثمان فریاد زد آیا سرکشان عراقى را پناهگاهى جز خانه عایشه نیست؟ هنگامى که عایشه این سخنان را شنید، نعلین رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را بر سر دست بلند کرد و گفت: «هنوز این کفش کهنه نشده سنّت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را پشت سرانداختید!» هنگامى که این سخنان به مردم رسید عدّهاى به طرفدارى او و گروهى به حمایت از «عثمان» برخاستند، تا آنجا که در مسجد به جان هم افتادند و به زد و خورد پرداختند.
هنگامى که «عثمان» کشته شد، «عایشه» خوشحال گشت، امّا زمانى که دید حکومت در دست على علیه السّلام افتاد، سخت ناراحت گشت و از آنجا که على علیه السّلام سخت پایبند به عدالت بود و طبعا خواستههاى عایشه انجام نمىشد، کینه آن حضرت را به دل گرفت.
«طبرى» در تاریخ «الامم و الملوک» و «ابن سعد» در «طبقات» و «ابن اثیر» در «کامل» مىنویسند: هنگامى که خبر شهادت على علیه السّلام به او رسید، شادمان گشت و سجده شکر به جاى آورد و از خوشحالى این شعر را بر زبان جارى کرد:
فألقت عصاها و استقرّ بها النّوى
کما قرّ عینا بالإیاب المسافر
«عصاى خود را افکند و آرامش پیدا کرد- همانگونه که انسان از بازگشت مسافر عزیزش شادمان مىشود».
اشاره به اینکه حالا نگرانىهاى من، برطرف شده و آرامش یافتم و از آن بالاتر این که از «ابن ملجم» با ابیاتى تجلیل کرد و چون این سخن به گوش «زینب» دختر «امّ سلمه» رسید، به عایشه اعتراض کرد و او متوجّه شد کار زنندهاى انجام داده و ظاهرا در مقام عذر خواهى برآمد و گفت: من فراموش کار شدهام، هر وقت فراموش کردم به من تذکّر دهید! (عایشه در آن زمان نزدیک به 50 سال داشت).
از عجائب زندگى عایشه تغییر موضع سریع و شدید او درباره «عثمان» است. به گفته «ابن ابى الحدید» هر کس در تاریخ و اخبار چیزى نوشته صریحا گفته است عایشه از سرسختترین دشمنان عثمان بوده، او نخستین کسى بود که عثمان را
«نعثل» نامید و گفت: «اقتلوا نعثلا قتل اللّه نعثلا، نعثل را بکشید خدا او را بکشد!» («نعثل» در لغت به معناى پیرمرد احمق است و به معناى مرد ریش بلند پرمو، نیز آمده. و گاه گفته شده «نعثل» یک مرد یهودى ریش بلند بوده و معلوم نیست نامگذارى عثمان به «نعثل» از طرف عایشه روى کدام یک از این معانى است) ولى با این حال هنگامى که عایشه شنید مردم بعد از عثمان، على علیه السّلام را برگزیدهاند گفت:اگر این حرف صحیح باشد اى کاش آسمان بر زمین فرو ریزد! و از همان وقت مىگفت: (قتلوا ابن عفّان مظلوما) عثمان را مظلوم کشتند.» سپس با تحریک «طلحه» و «زبیر»، به عنوان مطالبه خون عثمان، مردم را به قیام بر ضدّ على علیه السّلام فرا خواند.
سپس «ابن ابى الحدید» مىافزاید: هنگامى که عایشه تصمیم بر قیام بر ضدّ على علیه السّلام گرفت، مىخواست «امّ سلمه» (یکى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) را با خود همراه کند، لذا از او دعوت کرد و براى او از مظلومیّت عثمان سخن گفت.
«امّ سلمه» در شگفتى فرو رفت و به او گفت: «تا دیروز مردم را بر ضد عثمان مىشوراندى و او را «نعثل» مىخواندى چطور امروز به خونخواهى او برخاستى! با این که موقعیّت على علیه السّلام را در نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خوب مىدانى اگر فراموش کردهاى یاد آوریت کنم.»
عایشه گفت: «عیبى ندارد». سپس «امّ سلمه» داستانى از زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نقل کرد که نشان مىداد پیامبر على علیه السّلام را شایسته خلافت مىدانست. عایشه این ماجرا را تصدیق کرد، امّ سلمه پرسید: «پس چرا مىخواهى با او مبارزه کنى؟! گفت: «براى اصلاح در میان مردم!!»(15)
مورّخ معروف «طبرى» نیز نقل مىکند: هنگامى که عایشه گفت عثمان را مظلوم کشتند و من به خونخواهى عثمان برمىخیزم، کسى به او گفت: به خدا سوگند!
نخستین کسى که بر عثمان ایراد گرفت تو بودى و تو بودى که مىگفتى: «اقتلوا نعثلا فقد کفر، نعثل را بکشید که کافر شده است».
عایشه گفت: «آرى، ولى مردم نخست عثمان را توبه دادند و پس از توبه او را کشتند. من قبول دارم که چنین سخنى را درباره او گفتم، ولى الان مىگویم او مظلوم بود و این سخن از سخن اوّل بهتر است!»(16)
شبیه همین معنا را «ابن اثیر» در کتاب «کامل» نقل کرده است(17)
«بخارى» در «صحیح» خود داستان حسد ورزیدن عایشه نسبت به حضرت خدیجه را نقل مىکند، با اینکه خدیجه قبل از ازدواج پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با عایشه، از دنیا رفته بود.(18)
داستان رسیدن عایشه در مسیر راه خود، به سوى بصره، به یک آبادى به نام «حوئب» و سر و صداى سگهاى آبادى، معروف است، در آنجا وقتى که عایشه نام «حوئب» را شنید، به یاد سخنى افتاد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان هشدار به او گفته بود:«بترس! از آن روزى که به راهى مىروى که سگهاى «حوئب» در آنجا در اطراف تو سر و صداى زیادى خواهند کرد.» عایشه سخت نگران شد و تصمیم گرفت از همانجا بازگردد، ولى کسانى که با این کار سخت مخالف بودند، پنجاه نفر از «اعراب» بیابانى آنجا را دیدند و قول پاداش به آنها دادند تا بیایند و شهادت دهند این جا «حوئب» نیست!(19)
عایشه در شب سه شنبه 10 شوّال سال 57 یا 59 در مدینه از دنیا رفت و ابوهریره بر جنازه او نماز خواند و او را در بقیع به خاک سپردند.
1) سند خطبه: معروف این است که این خطبه، بخشى از نامهاى است که امام علیه السّلام بعد از تصرّف «مصر» از طرف «عمرو عاص» و شهادت «محمّد بن ابى بکر» نوشته است. در آن نامه، از حوادث دردناکى که بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله روى داد سخن مىگوید، امام دستور داد آن نامه را براى مردم بخوانند تا مردم در جریان امور قرار بگیرند و وسوسههاى شیطان در آنها مؤثّر نیفتد و بعید نیست که امام علیه السّلام این خطبه را بیش از یک بار گفته باشد نخست بعد از جنگ جمل که عایشه یکى از سردمداران آن فتنه بزرگ بود ایراد فرمود. سپس در ضمن نامه طولانى، آن را تکرار کرد.«ابن جوزى» مىگوید: علماى سیره نقل کردهاند که چون على علیه السّلام از جنگ جمل فراغت پیدا کرد در «بصره» منبر رفت و این خطبه را ایراد فرمود و در واقع اشاره به انگیزههاى جنگ جمل و خلافکارىهاى عایشه فرموده است (البته آنچه را ابن جوزى آورد و با آنچه سیّد رضى نقل کرده تفاوتهایى دارد).از جمله کسانى که پیش از «سیّد رضى رحمه اللّه» این خطبه را نقل کردهاند «ابوطالب مکّى» در «قوّة القلوب» و مرحوم «شیخ کلینى» در جلد پنجم «فروع کافى» و «ابراهیم بن هلال ثقفى» در «الغارات» و «ابن قتیبه» در «الامامة و السیاسة» و «طبرى» در «المسترشد» (البتّه با تفاوتهایى) (اقتباس از مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 86).
2) سوره معارج، آیات 19- 21.
3) سوره احزاب، آیه 72.
4) سوره زخرف، آیه 15.
5) سوره علق، آیات 6- 7.
6) سوره اسراء، آیه 70.
7) سوره بقره، آیه 233.
8) سوره نحل، آیه 97.
9) سوره احزاب، آیه 35.
10) سوره حجرات، آیه 13.
11) کافى، جلد 2، صفحه 161.
12) سفینة البحار، مادّه «نسب».
13) بحار الانوار، جلد 48، صفحه 73.
14) روایت«طلب العلم فریضة على کلّ مسلم و مسلمة»را «مرحوم علّامه مجلسى» در «بحار الانوار» از کتاب «عوالى اللئالى» از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده است و همچنین در «میزان الحکمة» از کتاب «مجموعه ورّام» نقل شده است.
15) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 6، صفحه 215 به بعد (با تلخیص).
16) تاریخ طبرى، جلد 3، صفحه 477 (از منشورات مؤسّسه اعلمى بیروت).
17) کامل ابن اثیر، جلد 3، صفحه 206 (طبع دار صادر).
18) صحیح بخارى (جلد 5، صفحه 47) در باب تزویج خدیجه و فضایل او، این حدیث را آورده است.
19) این داستان را «ابن ابى الحدید»، مشروحا در جلد 6 شرح نهج البلاغه خود، صفحه 225، آورده و «علّامه امینى» در «الغدیر» جلد 3 از کتب متعدّدى از منابع اهل سنّت، آن را نقل کرده است (صفحه 188 به بعد).