جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 75(1)

زمان مطالعه: 7 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

لمّا بلغه اتّهام بنی أمیّة له بالمشارکة فی دم عثمان‏

هنگامى که به امام علیه السّلام خبر رسید که بنى امیّه او را متّهم به شرکت در قتل عثمان کرده‏اند، این سخن را ایراد فرمود (و به این اتّهام پاسخ گفت).

خطبه در یک نگاه‏

امام علیه السّلام در این سخن کوتاه، عیب‏جویان بى‏انصاف و خرده‏گیران دور از منطق را، مورد نکوهش قرار مى‏دهد که بیهوده مشت بر سندان نکوبند و آبروى خویش را نبرند و زحمت روا مدارند، زیرا سابقه امام روشن، و هدف او از هر نظر، آشکار است.

أو لم ینه بنی أمیّة علمها بی عن قرفی؟ أو ما وزع الجهّال سابقتی عن تهمتی! و لما وعظهم اللّه به أبلغ من لسانی. أنا حجیج المارقین، و خصیم النّاکثین المرتابین، و على کتاب اللّه تعرض الأمثال، و بما فی الصّدور تجازى العباد!

ترجمه‏

آیا آگاهى بنى امیّه نسبت به (روحیات و صفات) من، آنان را از عیب‏جویى من باز نداشته؟ و آیا سابقه من (در اسلام) این افراد نادان را، از گمان بد در حقّ من مانع نشده؟! پند و اندرز الهى از گفتار من رساتر است (ولى آنها به اندرزهاى الهى نیز گوش فرا نمى‏دهند) من با مارقین (آنان که از دین خدا خارج شده‏اند) محاجّه مى‏کنم و دشمن آشتى‏ناپذیر پیمان‏شکنان و تردیدکنندگان (در حقایق اسلام) هستم. آنچه مبهم است باید در پرتو عرضه بر کتاب خدا روشن گردد و بندگان به آنچه در دل دارند، جزا داده مى‏شوند.

شرح و تفسیر

دشمن آشتى‏ناپذیر منحرفان!

قتل «عثمان»- که بعد از حیف و میل‏هاى بسیار گسترده و در بیت‏المال اسلام و ظلم و ستم فراوان از سوى او اطرافیانش نسبت به مسلمین، توسّط گروه عظیمى از مردم که بر ضدّ او شوریدند، صورت گرفت- سرچشمه حوادث بسیار تلخى در

تاریخ اسلام شد و از آنجا که توده‏هاى مردم «عثمان» را مقصّر مى‏شناختند، نه مستحقّ مرگ، غالبا از قتل او ناراضى بودند، به همین دلیل گروههاى منحرف سیاسى، براى پیشبرد اهدافشان از قتل او دستاویزى براى کوبیدن مخالفان خود فراهم کردند و به این ترتیب قتل «عثمان» به صورت وسیله‏اى براى تصفیه حساب‏هاى سیاسى درآمد.

«بنى امیّه» و در رأس آنها «معاویه»- که به هنگام هجوم به خانه «عثمان» خاموش بودند و نظاره‏گر، در حالى که «على علیه السّلام» ضمن توبیخ «عثمان» به خاطر اعمالش مردم را از کشتن او بازمى‏داشت و دفاع مى‏کرد و حتّى فرزندانش «امام حسن علیه السّلام» و «امام حسین علیه السّلام» را براى جلوگیرى از هجمه عمومى به در خانه «عثمان» فرستاد- بعد از کشته شدن او، به عنوان خونخواهى «عثمان» بپاخاستند و از آن براى رسیدن به خلافت که براى آن سالها مقدّمه‏چینى کرده بودند، بیشترین بهره را گرفتند، مخصوصا «معاویه» در «شام» که نقطه دور دستى از «مدینه» بود با شگردهاى مخصوص خودش، توانست شامیان را فریب دهد و به آنها بباوراند که من مدافع عثمان و «على علیه السّلام» آلوده به خون «عثمان» است!

داستان پیراهن «عثمان» معروف است که «معاویه» پیراهن خون آلود «عثمان» (یا پیراهنى شبیه آن) را بر در دروازه شام آویزان کرده بود، تا بدینوسیله مردم را بر ضدّ «على» علیه السّلام بسیج کند و گروه عظیمى از پیرمردان شام را تحریک کرد، که در مسجد در اطراف منبر به عزادارى و گریه و زارى براى «عثمان» مشغول شوند و احساسات مردم را از این طریق برانگیزند.

«على» علیه السّلام براى دفع این تهمت ناروا و گمان بد و کنار زدن پرده‏هاى دروغ و تزویر و نیرنگ، از طرق مختلف وارد شد و سخنان فراوانى در این زمینه بیان فرمود که یکى از آنها گفتار بالاست.

نخست مى‏فرماید: «آیا آگاهى بنى امیّه از (صفات و روحیات) من، آنان را از عیب‏جویى من باز نداشته است. و آیا سابقه من (در اسلام) این افراد نادان را از گمان بد در حقّ من مانع نشده؟» (أو لم ینه بنی أمیّة علمها بی عن قرفی(2)، أوما وزع(3) الجهّال سابقتی عن تهمتی(4)).

اشاره به اینکه «بنى امیّه» هر قدر بى‏انصاف و حق نشناس باشند، با توجّه به صفاتى که از من سراغ دارند و مى‏دانند هرگز کمترین ظلم و ستمى به کسى نمى‏کنم و بى‏دلیل دستم به خون کسى آلوده نمى‏شود و نیز بخوبى سوابق من را مى‏دانند که «پیامبر» مرا برادر خود خطاب کرده و به منزله «هارون» از «موسى» شمرده و آیه «تطهیر» در شأن ما نازل شده و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مهمترین و محرمانه‏ترین کارهایش را به دست من مى‏سپرده، این تهمت‏ها و عیب‏جویى‏ها، بسیار زشت و ناجوانمردانه است، نه من مشارکت در خون عثمان داشته‏ام و نه در خون شخص دیگرى همانند او، من بیشترین دفاع را از او کردم. هر چند او را در بسیارى از مسایل مقصّر مى‏دانستم ولى نه در حدّ کشتن. من بسیار او را نصیحت کردم و از عواقب کارش بر حذر داشتم و آنها را که بر ضدّش شوریده بودند، به صبر و بردبارى و اصلاح کارها از طریق مسالمت‏آمیز، دعوت نمودم در حالى که بسیارى از «بنى امیّه» که امروز به خونخواهى او برخاسته‏اند، ساکت و خاموش بودند.

سپس در ادامه همین سخن و براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «پند و اندرز الهى از گفتار من رساتر است (ولى آنها به اندرزهاى الهى نیز گوش فرا نمى‏دهند)» (و لما وعظهم اللّه به أبلغ من لسانی).

مگر آنها در قرآن مجید نخوانده‏اند که مى‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ»؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است و (در کار دیگران) تجسّس نکنید و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند. آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد، به یقین همه شما کراهت از این کار دارید (غیبت کردن نیز دقیقا همین گونه است)»(5)

آرى آنها هر قدر جاهل و بى‏انصاف و حق نشناس باشند، حدّاقل گوشه‏اى از این فضایلى را که در میان همه مسلمین شهرت داشته شنیده‏اند، پس چرا دست از اعمال نارواى خود بر نمى‏دارند.

آیا آنها این سخن خداوند را نشنیده‏اند که مى‏فرماید: «وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً»؛ و کسى که خطا، یا گناهى مرتکب شود سپس بى‏گناهى را متهم سازد، بار بهتان و گناه آشکارى را بر دوش گرفته است(6)». سپس امام به بیان نکته دیگرى مى‏پردازد و مى‏فرماید: «من با مارقین (آنان که از دین خدا خارج شده‏اند) محاجّه مى‏کنم (و مخالفت خود را با آنان آشکارا بیان مى‏نمایم) و من دشمن آشتى‏ناپذیر پیمان شکنان و تردید کنندگان (در حقایق اسلام) هستم.» نا حجیج(7) المارقین، و خصیم النّاکثین و المرتابین.

در این که امام علیه السّلام در کجا با آنها مخاصمه و محاجّه مى‏کند، در دنیا یا آخرت یا در هر دو، میان «مفسّران نهج البلاغه» گفتگو است. بعضى مانند «ابن ابى الحدید»(8) آن را اشاره به دادگاه عدل الهى در روز قیامت مى‏دانند و به حدیث معروفى که از آن حضرت نقل شده و فرمود:«أنا أوّل من یجثو للحکومة بین یدى اللّه تعالى‏، من نخستین کسى هستم که در قیامت براى دادخواهى به پا مى‏خیزم» استناد جسته‏اند، در حالى که ظاهر تعبیر خطبه، ناظر به چنین معنایى نیست و لااقلّ محدود به آن نمى‏باشد، بلکه ظاهر این است که امام علیه السّلام مى‏خواهد بفرماید من همیشه با گروههاى پیمان‏شکن و تردیدکنندگان در دین الهى و آنها که از دین خدا خارج شده‏اند، مخالف بوده و هستم و جنگهاى آن حضرت با «ناکثین» (آتش افروزان جنگ جمل) و «مارقین» (خوارج نهروان) و «قاسطین» (سپاه غارتگر شام) گواه بر این معنا است.

به تعبیرى دیگر، امام علیه السّلام مى‏فرماید: «من مخالف مخالفان حقّم. اگر این را عیب مى‏دانید، بر من خرده بگیرید».

و در آخرین جمله‏هاى این خطبه، براى تکمیل این بحث به نکته دیگرى اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنچه مبهم است، باید در پرتو عرضه بر کتاب خدا روشن گردد، و بندگان به آنچه در دل دارند، جزا داده مى‏شوند» و على کتاب اللّه تعرض الأمثال(9)، و بما فی الصّدور تجازى العباد.

بسیارى از مفسّران «نهج البلاغه» این تعبیر را اشاره به آیه 19 سوره حج‏

مى‏دانند که مى‏فرماید: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ»، اینان دو گروهند که درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال برخاسته‏اند» و این به خاطر شأن نزولى است که براى آن ذکر شده که در روز جنگ «بدر» سه نفر از مسلمانان: «على علیه السّلام» و «حمزه» و «عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب» (که هر سه از قریش و بنى‏هاشم بودند) به ترتیب در برابر «ولید بن عتبه» و «عتبه بن ربیعه» و «شیبة بن ربیعه» (که هر سه از بنى‏امیّه بودند) قرار گرفتند و آنها را از پاى درآوردند و این امر به صورت کینه‏اى ریشه‏دار در قلوب «بنى امیّه» باقى ماند که از هر فرصتى براى انتقام‏جویى بهره مى‏گرفتند. آیه فوق و آیات بعد از آن نازل شد و سرنوشت هر یک از این دو گروه را بیان کرد. سرنوشت مشرکان «بنى امیّه» را جهنم با عذابهاى دردناک و سرنوشت مسلمانان مؤمن را، بهشت با نعمت‏هاى بى‏پایانش.

ولى انصاف این است که تعبیر خطبه نمى‏تواند تنها ناظر به این آیه باشد، بلکه مى‏گوید مسایل مبهمى را که براى شما پیش مى‏آید، بر آنچه شبیه آن است و در قرآن نازل شده، عرضه بدارید، تا بتوانید حق را از باطل کشف کنید و این که عثمان به قتل رسیده و شما سعى دارید با متّهم ساختن این و آن، بهره‏بردارى سیاسى کنید- در حالى که خودتان سکوت کردید و او را در برابر معترضین رها ساختید- این کارى است که قرآن مجید در آیات مختلف آن را نفى مى‏کند، آیاتى که از بهتان و تهمت و سوءظن و اشاعه فحشا و کذب و دروغ سخن مى‏گوید، همه بر خلاف گفتار شما است.

و در جمله اخیر اشاره به این حقیقت مى‏کند که خداوند از نیّات پلید شما آگاه است و مى‏داند هدفتان نه دفاع از عثمان است و نه اصلاح میان مسلمین! بلکه مى‏خواهید از هر وسیله نامشروعى براى رسیدن به مقصد خود، یعنى حکومت ناروا و ظالمانه بر مسلمین، استفاده کنید و خداوند از نیّات شما آگاه است و کیفرتان خواهد داد.


1) سند خطبه: راویان اخبار، سند خاصّى براى این سخن غیر از آنچه در نهج البلاغه آمده ذکر نکرده‏اند، جز اینکه صاحب «مصادر نهج البلاغه» از «ابن اثیر» در «نهایه» و «طریحى» در «مجمع البحرین» نقل مى‏کند که بخشى از این سخن را به تناسب مادّه «قرف» در کتاب خود آورده‏اند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 76).

2) «قرف» (بر وزن حرف) در اصل به معناى کندن پوست چیزى (مانند پوست درخت) است و از آنجا که عیب‏جویى، سبب تضییع شخصیت افراد مى‏شود، این واژه به معناى عیب‏جویى و متّهم ساختن به کار رفته است.

3) «وزع» از مادّه «وزع» (بر وزن وضع) به معناى بازداشتن از چیزى است. این واژه به معناى جمع کردن هم آمده، زیرا براى جمع کردن چیزى باید مانع پراکندگى افراد آن شد و اگر واژه «توزیع» به معناى تقسیم مى‏آید، شاید به این دلیل است که به هنگام تقسیم کردن چیزى، آن را یکجا جمع مى‏کنند و سپس به قسمتهایى، تقسیم مى‏کنند.

4) «تهمت» از مادّه «وهم» در اصل به معناى گمان بد بردن درباره کسى، یا چیزى است (این واژه هم به فتح هاء و هم سکون آن به کار مى‏رود) و از آنجایى که به هنگام گمان بد، گاه انسان نسبت خلافت به افراد مى‏دهد واژه «تهمت» گاهى در معناى «بهتان» که همان نسبت خلافت است، به کار مى‏رود و در خطبه بالا این معنا مناسبتر است.

5) سوره حجرات، آیه 12.

6) سوره نساء، آیه 112.

7) «حجیج» از مادّه «حجّ» به معناى قصد چیزى کردن است و از آنجا که انسان به هنگام گفتگو با دشمن خود، قصد دارد بر او غلبه کند به این کار «محاجّه» گویند. بنابراین «حجیج» به معناى کسى است که در مقام مخاصمه با دیگرى برآید.

8) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 6، صفحه 170.

9) «امثال» جمع «مثل» (بر وزن عسل) به معناى شبیه و مانند است و از آنجا که امور مبهم، جهات مختلفى دارد که هر کدام- به نظر- شبیه دیگرى مى‏آید واژه «امثال» گاهى به معناى مبهمات و متشابهات به کار رفته است و مقصود در خطبه بالا، همین معنا است.