و من کلام له علیه السّلام
لمّا بلغه اتّهام بنی أمیّة له بالمشارکة فی دم عثمان
هنگامى که به امام علیه السّلام خبر رسید که بنى امیّه او را متّهم به شرکت در قتل عثمان کردهاند، این سخن را ایراد فرمود (و به این اتّهام پاسخ گفت).
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این سخن کوتاه، عیبجویان بىانصاف و خردهگیران دور از منطق را، مورد نکوهش قرار مىدهد که بیهوده مشت بر سندان نکوبند و آبروى خویش را نبرند و زحمت روا مدارند، زیرا سابقه امام روشن، و هدف او از هر نظر، آشکار است.
أو لم ینه بنی أمیّة علمها بی عن قرفی؟ أو ما وزع الجهّال سابقتی عن تهمتی! و لما وعظهم اللّه به أبلغ من لسانی. أنا حجیج المارقین، و خصیم النّاکثین المرتابین، و على کتاب اللّه تعرض الأمثال، و بما فی الصّدور تجازى العباد!
ترجمه
آیا آگاهى بنى امیّه نسبت به (روحیات و صفات) من، آنان را از عیبجویى من باز نداشته؟ و آیا سابقه من (در اسلام) این افراد نادان را، از گمان بد در حقّ من مانع نشده؟! پند و اندرز الهى از گفتار من رساتر است (ولى آنها به اندرزهاى الهى نیز گوش فرا نمىدهند) من با مارقین (آنان که از دین خدا خارج شدهاند) محاجّه مىکنم و دشمن آشتىناپذیر پیمانشکنان و تردیدکنندگان (در حقایق اسلام) هستم. آنچه مبهم است باید در پرتو عرضه بر کتاب خدا روشن گردد و بندگان به آنچه در دل دارند، جزا داده مىشوند.
شرح و تفسیر
دشمن آشتىناپذیر منحرفان!
قتل «عثمان»- که بعد از حیف و میلهاى بسیار گسترده و در بیتالمال اسلام و ظلم و ستم فراوان از سوى او اطرافیانش نسبت به مسلمین، توسّط گروه عظیمى از مردم که بر ضدّ او شوریدند، صورت گرفت- سرچشمه حوادث بسیار تلخى در
تاریخ اسلام شد و از آنجا که تودههاى مردم «عثمان» را مقصّر مىشناختند، نه مستحقّ مرگ، غالبا از قتل او ناراضى بودند، به همین دلیل گروههاى منحرف سیاسى، براى پیشبرد اهدافشان از قتل او دستاویزى براى کوبیدن مخالفان خود فراهم کردند و به این ترتیب قتل «عثمان» به صورت وسیلهاى براى تصفیه حسابهاى سیاسى درآمد.
«بنى امیّه» و در رأس آنها «معاویه»- که به هنگام هجوم به خانه «عثمان» خاموش بودند و نظارهگر، در حالى که «على علیه السّلام» ضمن توبیخ «عثمان» به خاطر اعمالش مردم را از کشتن او بازمىداشت و دفاع مىکرد و حتّى فرزندانش «امام حسن علیه السّلام» و «امام حسین علیه السّلام» را براى جلوگیرى از هجمه عمومى به در خانه «عثمان» فرستاد- بعد از کشته شدن او، به عنوان خونخواهى «عثمان» بپاخاستند و از آن براى رسیدن به خلافت که براى آن سالها مقدّمهچینى کرده بودند، بیشترین بهره را گرفتند، مخصوصا «معاویه» در «شام» که نقطه دور دستى از «مدینه» بود با شگردهاى مخصوص خودش، توانست شامیان را فریب دهد و به آنها بباوراند که من مدافع عثمان و «على علیه السّلام» آلوده به خون «عثمان» است!
داستان پیراهن «عثمان» معروف است که «معاویه» پیراهن خون آلود «عثمان» (یا پیراهنى شبیه آن) را بر در دروازه شام آویزان کرده بود، تا بدینوسیله مردم را بر ضدّ «على» علیه السّلام بسیج کند و گروه عظیمى از پیرمردان شام را تحریک کرد، که در مسجد در اطراف منبر به عزادارى و گریه و زارى براى «عثمان» مشغول شوند و احساسات مردم را از این طریق برانگیزند.
«على» علیه السّلام براى دفع این تهمت ناروا و گمان بد و کنار زدن پردههاى دروغ و تزویر و نیرنگ، از طرق مختلف وارد شد و سخنان فراوانى در این زمینه بیان فرمود که یکى از آنها گفتار بالاست.
نخست مىفرماید: «آیا آگاهى بنى امیّه از (صفات و روحیات) من، آنان را از عیبجویى من باز نداشته است. و آیا سابقه من (در اسلام) این افراد نادان را از گمان بد در حقّ من مانع نشده؟» (أو لم ینه بنی أمیّة علمها بی عن قرفی(2)، أوما وزع(3) الجهّال سابقتی عن تهمتی(4)).
اشاره به اینکه «بنى امیّه» هر قدر بىانصاف و حق نشناس باشند، با توجّه به صفاتى که از من سراغ دارند و مىدانند هرگز کمترین ظلم و ستمى به کسى نمىکنم و بىدلیل دستم به خون کسى آلوده نمىشود و نیز بخوبى سوابق من را مىدانند که «پیامبر» مرا برادر خود خطاب کرده و به منزله «هارون» از «موسى» شمرده و آیه «تطهیر» در شأن ما نازل شده و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مهمترین و محرمانهترین کارهایش را به دست من مىسپرده، این تهمتها و عیبجویىها، بسیار زشت و ناجوانمردانه است، نه من مشارکت در خون عثمان داشتهام و نه در خون شخص دیگرى همانند او، من بیشترین دفاع را از او کردم. هر چند او را در بسیارى از مسایل مقصّر مىدانستم ولى نه در حدّ کشتن. من بسیار او را نصیحت کردم و از عواقب کارش بر حذر داشتم و آنها را که بر ضدّش شوریده بودند، به صبر و بردبارى و اصلاح کارها از طریق مسالمتآمیز، دعوت نمودم در حالى که بسیارى از «بنى امیّه» که امروز به خونخواهى او برخاستهاند، ساکت و خاموش بودند.
سپس در ادامه همین سخن و براى تأکید بیشتر مىفرماید: «پند و اندرز الهى از گفتار من رساتر است (ولى آنها به اندرزهاى الهى نیز گوش فرا نمىدهند)» (و لما وعظهم اللّه به أبلغ من لسانی).
مگر آنها در قرآن مجید نخواندهاند که مىفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ»؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است و (در کار دیگران) تجسّس نکنید و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند. آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد، به یقین همه شما کراهت از این کار دارید (غیبت کردن نیز دقیقا همین گونه است)»(5)
آرى آنها هر قدر جاهل و بىانصاف و حق نشناس باشند، حدّاقل گوشهاى از این فضایلى را که در میان همه مسلمین شهرت داشته شنیدهاند، پس چرا دست از اعمال نارواى خود بر نمىدارند.
آیا آنها این سخن خداوند را نشنیدهاند که مىفرماید: «وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً»؛ و کسى که خطا، یا گناهى مرتکب شود سپس بىگناهى را متهم سازد، بار بهتان و گناه آشکارى را بر دوش گرفته است(6)». سپس امام به بیان نکته دیگرى مىپردازد و مىفرماید: «من با مارقین (آنان که از دین خدا خارج شدهاند) محاجّه مىکنم (و مخالفت خود را با آنان آشکارا بیان مىنمایم) و من دشمن آشتىناپذیر پیمان شکنان و تردید کنندگان (در حقایق اسلام) هستم.» نا حجیج(7) المارقین، و خصیم النّاکثین و المرتابین.
در این که امام علیه السّلام در کجا با آنها مخاصمه و محاجّه مىکند، در دنیا یا آخرت یا در هر دو، میان «مفسّران نهج البلاغه» گفتگو است. بعضى مانند «ابن ابى الحدید»(8) آن را اشاره به دادگاه عدل الهى در روز قیامت مىدانند و به حدیث معروفى که از آن حضرت نقل شده و فرمود:«أنا أوّل من یجثو للحکومة بین یدى اللّه تعالى، من نخستین کسى هستم که در قیامت براى دادخواهى به پا مىخیزم» استناد جستهاند، در حالى که ظاهر تعبیر خطبه، ناظر به چنین معنایى نیست و لااقلّ محدود به آن نمىباشد، بلکه ظاهر این است که امام علیه السّلام مىخواهد بفرماید من همیشه با گروههاى پیمانشکن و تردیدکنندگان در دین الهى و آنها که از دین خدا خارج شدهاند، مخالف بوده و هستم و جنگهاى آن حضرت با «ناکثین» (آتش افروزان جنگ جمل) و «مارقین» (خوارج نهروان) و «قاسطین» (سپاه غارتگر شام) گواه بر این معنا است.
به تعبیرى دیگر، امام علیه السّلام مىفرماید: «من مخالف مخالفان حقّم. اگر این را عیب مىدانید، بر من خرده بگیرید».
و در آخرین جملههاى این خطبه، براى تکمیل این بحث به نکته دیگرى اشاره کرده، مىفرماید: «آنچه مبهم است، باید در پرتو عرضه بر کتاب خدا روشن گردد، و بندگان به آنچه در دل دارند، جزا داده مىشوند» و على کتاب اللّه تعرض الأمثال(9)، و بما فی الصّدور تجازى العباد.
بسیارى از مفسّران «نهج البلاغه» این تعبیر را اشاره به آیه 19 سوره حج
مىدانند که مىفرماید: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ»، اینان دو گروهند که درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال برخاستهاند» و این به خاطر شأن نزولى است که براى آن ذکر شده که در روز جنگ «بدر» سه نفر از مسلمانان: «على علیه السّلام» و «حمزه» و «عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب» (که هر سه از قریش و بنىهاشم بودند) به ترتیب در برابر «ولید بن عتبه» و «عتبه بن ربیعه» و «شیبة بن ربیعه» (که هر سه از بنىامیّه بودند) قرار گرفتند و آنها را از پاى درآوردند و این امر به صورت کینهاى ریشهدار در قلوب «بنى امیّه» باقى ماند که از هر فرصتى براى انتقامجویى بهره مىگرفتند. آیه فوق و آیات بعد از آن نازل شد و سرنوشت هر یک از این دو گروه را بیان کرد. سرنوشت مشرکان «بنى امیّه» را جهنم با عذابهاى دردناک و سرنوشت مسلمانان مؤمن را، بهشت با نعمتهاى بىپایانش.
ولى انصاف این است که تعبیر خطبه نمىتواند تنها ناظر به این آیه باشد، بلکه مىگوید مسایل مبهمى را که براى شما پیش مىآید، بر آنچه شبیه آن است و در قرآن نازل شده، عرضه بدارید، تا بتوانید حق را از باطل کشف کنید و این که عثمان به قتل رسیده و شما سعى دارید با متّهم ساختن این و آن، بهرهبردارى سیاسى کنید- در حالى که خودتان سکوت کردید و او را در برابر معترضین رها ساختید- این کارى است که قرآن مجید در آیات مختلف آن را نفى مىکند، آیاتى که از بهتان و تهمت و سوءظن و اشاعه فحشا و کذب و دروغ سخن مىگوید، همه بر خلاف گفتار شما است.
و در جمله اخیر اشاره به این حقیقت مىکند که خداوند از نیّات پلید شما آگاه است و مىداند هدفتان نه دفاع از عثمان است و نه اصلاح میان مسلمین! بلکه مىخواهید از هر وسیله نامشروعى براى رسیدن به مقصد خود، یعنى حکومت ناروا و ظالمانه بر مسلمین، استفاده کنید و خداوند از نیّات شما آگاه است و کیفرتان خواهد داد.
1) سند خطبه: راویان اخبار، سند خاصّى براى این سخن غیر از آنچه در نهج البلاغه آمده ذکر نکردهاند، جز اینکه صاحب «مصادر نهج البلاغه» از «ابن اثیر» در «نهایه» و «طریحى» در «مجمع البحرین» نقل مىکند که بخشى از این سخن را به تناسب مادّه «قرف» در کتاب خود آوردهاند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 76).
2) «قرف» (بر وزن حرف) در اصل به معناى کندن پوست چیزى (مانند پوست درخت) است و از آنجا که عیبجویى، سبب تضییع شخصیت افراد مىشود، این واژه به معناى عیبجویى و متّهم ساختن به کار رفته است.
3) «وزع» از مادّه «وزع» (بر وزن وضع) به معناى بازداشتن از چیزى است. این واژه به معناى جمع کردن هم آمده، زیرا براى جمع کردن چیزى باید مانع پراکندگى افراد آن شد و اگر واژه «توزیع» به معناى تقسیم مىآید، شاید به این دلیل است که به هنگام تقسیم کردن چیزى، آن را یکجا جمع مىکنند و سپس به قسمتهایى، تقسیم مىکنند.
4) «تهمت» از مادّه «وهم» در اصل به معناى گمان بد بردن درباره کسى، یا چیزى است (این واژه هم به فتح هاء و هم سکون آن به کار مىرود) و از آنجایى که به هنگام گمان بد، گاه انسان نسبت خلافت به افراد مىدهد واژه «تهمت» گاهى در معناى «بهتان» که همان نسبت خلافت است، به کار مىرود و در خطبه بالا این معنا مناسبتر است.
5) سوره حجرات، آیه 12.
6) سوره نساء، آیه 112.
7) «حجیج» از مادّه «حجّ» به معناى قصد چیزى کردن است و از آنجا که انسان به هنگام گفتگو با دشمن خود، قصد دارد بر او غلبه کند به این کار «محاجّه» گویند. بنابراین «حجیج» به معناى کسى است که در مقام مخاصمه با دیگرى برآید.
8) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 6، صفحه 170.
9) «امثال» جمع «مثل» (بر وزن عسل) به معناى شبیه و مانند است و از آنجا که امور مبهم، جهات مختلفى دارد که هر کدام- به نظر- شبیه دیگرى مىآید واژه «امثال» گاهى به معناى مبهمات و متشابهات به کار رفته است و مقصود در خطبه بالا، همین معنا است.