و من خطبة له علیه السّلام
علّم فیها الناس الصلاة على النّبى صلّى اللّه علیه و آله و فیها باین صفات اللّه سبحانه و صفة النبى و الدّعاء له
در این خطبه امام علیه السّلام طرز فرستادن صلوات و درود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و آل او علیهم السّلام را به مردم یاد مىدهد و در عین حال، بخشى از صفات خداوند سبحان و صفات پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و دعاى براى آن حضرت نیز آمده است.
خطبه در یک نگاه
این خطبه در واقع از سه بخش تشکیل مىشود:
بخش اوّل: که بسیار کوتاه است، بیان قسمتى از صفات خداوند متعال است که به عنوان مقدّمه براى تقاضاى رحمت و درود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ذکر شده است.
بخش دوم: چگونگى درود فرستادن بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تعلیم داده شده و بسیارى از صفات آن بزرگوار و خدمات بزرگ و بىمانندى که به جامعه انسانیّت و آیین حق فرمود، ذکر شده است و در واقع گویاى این حقیقت است که اگر ما بهترین درود و صلوات را بر آن بزرگوار مىفرستیم به خاطر این خدمات بزرگ و بىمانند او است.
بخش سوم: در برگیرنده مجموعهاى از دعاهاى پر معنا درباره آن حضرت است که در ضمن، از خداوند نیز تقاضا شده که رابطه ما با آن بزرگوار همواره برقرار باشد و در بهشت جاویدان در سایه آن حضرت باشیم.
بخش اوّل
الّلهمّ داحى المدحوّات، و داعم المسموکات، و جابل القلوب على فطرتها: شقیّها و سعیدها
ترجمه
بار خدایا! اى گستراننده گستردهها، و اى نگهدارنده آسمانهاى رفیع، و اى کسى که دلها را با فطرتهاى ویژه آفریدى: هم آنان که سرانجام به بدبختى گراییدند و هم آنان که سعادتمند شدند.
شرح و تفسیر
اى نگهدارنده آسمانهاى رفیع
در این بخش از خطبه امام علیه السّلام خداوند را به سه صفت از صفات والایش مىستاید، عرضه مىدارد: «بار خدایا! اى گستراننده گستردهها، و اى نگهدارنده آسمانهاى رفیع، و اى کسى که دلها را با فطرتهاى ویژه آفریدى: هم آنان که سرانجام به بدبختى گراییدند و هم آنان که سعادتمند شدند.
(الّلهمّ داحى(2) المدحوّات، و داعم(3) المسموکات(4)، و جابل(5) القلوب على فطرتها: شقیّها و سعیدها)
جمله اوّل اشاره به آغاز آفرینش آسمانها و زمین است. مىدانیم طبق نظریات معروف در میان دانشمندان، جهان هستى و کرات و اجرام آسمانى در آغاز به صورت توده واحدى بوده است که به علل معلوم و نامعلومى از هم جدا شده و گسترش یافته و امروز همچنان رو به گستردگى پیش مىرود.
زمین نیز در آغاز زیر آب فرو رفته بود. آبها تدریجا در مناطق عمیق و شکافهاى زمین قرار گرفتند و خشکىها پدیدار شدند و با گذشت زمان، گسترش یافتند، تا این که وضع خشکىها و دریاها تثبیت شد و امروز نیز بر اثر جذب سنگهاى آسمانى، زمین به آرامى گستردگى بیشترى پیدا مىکند. قرآن مىفرماید:«وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ»، و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را وسعت مىبخشیم و زمین را گستردیم و چه خوب گسترانندهاى هستیم».(6)
تعبیر به «داعم المسموکات» اشاره به نگهدارى کرات آسمانى اعم از سیّارات و ثوابت و کهکشانها، بوسیله نیروى جاذبه- که در واقع یک ستون نامریى است- مىباشد، نیرویى که چنان آنها را در جاى خود نگه مىدارد که گاه میلیونها سال مىگذرد و فواصل موجود بین کرات منظومه شمسى، تغییر پیدا نمىکند.
قرآن مجید مىگوید: «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً»، خداوند آسمانها و زمین را نگاه مىدارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هر گاه منحرف گردند کسى جز او نمىتواند آنها را نگاه دارد، او بردبار و غفور است.(7)
جمله «و جابل القلوب …» اشاره به علوم فطرى و الهى و غرائز و تمایلات ثمر بخشى است که خداوند در درون جان انسانها قرار داده، علوم و غرایز و امیالى که
به منزله ابزارى هستند که انسان در مسیر تکامل و پیمودن طرق پیشرفت مادّى و معنوى و سیر الى اللّه از آن بهره مىگیرد و بدون آنها تلاشها و کوششهایش یا متوقّف، و یا کم اثر مىشود.
ممکن است کسانى از جمله بالا چنین استفاده کنند که خداوند شقاوت و سعادت را ذاتى انسانها قرار داده، گروهى ذاتا سعادتمندند، و گروه دیگرى ذاتا شقاوتمند، در حالى که جمله بالا چنین مطلبى را القا نمىکند، بلکه مىگوید:خداوند به همه انسانها اعم از کسانى که سرانجام سعادتمند، یا شقاوتمند مىشوند، علوم فطرى و غرائز ضرورى را مرحمت فرموده، هر چند گروهى از آن استفاده کرده و مسیر سعادت را با آن طىّ مىکنند و گروه دیگرى با سوء استفاده، خود را در پرتگاه شقاوت مىافکنند، حدیث معروف:«کلّ مولود یولد على الفطرة …، همه انسانها بر فطرت توحید از مادر متولّد مىشوند (و انحراف از این فطرت، بر اثر تعلیم و تربیت نادرستى است که بعدا حاصل مىشود)»(8) نیز اشاره به همین معنا است.
واضح است که اگر سعادت و شقاوت ذاتى باشد و هر کس مجبور باشد که در همان مسیر از پیش تعیین شده، گام بردارد، آمدن پیامبران و نزول کتابهاى آسمانى و تکلیف و مسئولیّت و احکام الهى و ثواب و عقاب، و در یک کلمه، تمام مسایل مربوط به تعلیم و تربیت و آثار و نتایج آن، بىمعنا خواهد شد، نه عقل چنین چیزى را مىپذیرد و نه شرع.
قرآن مجید مىگوید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛ ما انسان را به راه صحیح هدایت کردهایم، خواه شاکر باشد و پذیرا شود و یا کفران کند و رها سازد(9)
و در جاى دیگر مىفرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ و قسم
به جان آدمى! و آن کس که آن را آفریده (و) منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است»(10)
در واقع راه و چاه و عوامل سعادت و شقاوت را به او نشان داده است، بى آن که او را مجبور به پذیرش چیزى کند، او در پیمودن هر دو راه مختار است و به همین دلیل، در برابر خداوند و وجدان خویش مسئولیّت دارد.
بخش دوم
اجعل شرائف صلواتک، و نوامی برکاتک، على محمّد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق، و الفاتح لما انغلق، و المعلن الحقّ بالحقّ، و الدّافع جیشات الأباطیل، و الدّامغ صولات الأضالیل، کما حمّل فاضطلع، قائما بأمرک، مستوفزا فی مرضاتک، غیر ناکل عن قدم، و لا واه فی عزم، واعیا لوحیک، حافظا لعهدک، ماضیا على نفاذ أمرک، حتّى أورى قبس القابس، و أضاء الطّریق للخابط، و هدیت به القلوب بعد خوضات الفتن و الاثام، و أقام بموضحات الأعلام، و نیّرات الأحکام، فهو أمینک المأمون، و خازن علمک المخزون، و شهیدک یوم الدّین، و بعیثک بالحقّ، و رسولک إلى الخلق.
ترجمه
(خداوندا) گرامىترین درودها و پربارترین برکاتت را بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله بندهات و رسولت بفرست! همان کسى که خاتم پیامبران پیشین بود، کسى که درهاى بسته را گشود و حق را با حق آشکار ساخت. غوغاى باطل را دفع کرد و حملات گمراهىها را در هم شکست و با تمام قدرت بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، این در حالى بود که به فرمانت قیام کرد و در طریق رضا و خشنودى تو با سرعت گام برمىداشت، هرگز در این مسیر تردید به خود راه نداد و عقبگرد، نکرد و عزم و ارادهاش به سستى نگرایید. وحى تو را با آگاهى گرفت و عهد تو را پاسدارى کرد و در انجام
فرمانت (با قدرت و جدیّت) پیش رفت، تا آنجا که شعلههاى حق را براى طالبانش برافروخت و راه را براى ناآگاهان روشن ساخت و دلهایى که در فتنهها و گناهان فرو رفته بود، به برکت وجودش هدایت شد. او پرچمهاى آشکار کننده حق را برافراشت و احکام نورانى اسلام را برپا ساخت. آرى، او امین معتمد و گنجینه دار مخزن علوم تو و شاهد و گواه روز رستاخیز و برانگیختهات براى بیان حقایق و فرستادهات به سوى خلایق است.
شرح و تفسیر
درود بر چنین پیامبرى
امام علیه السّلام در آغاز این فراز از خطبه، بهترین درود و برکات الهى را نثار روان پاک پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده و آن حضرت را به بیش از بیست وصف از اوصاف برجستهاش، که او را شایسته این درود و صلوات مىکند، یاد مىفرماید و مىگوید:(خداوندا!) «گرامىترین درودها و افزونترین و پربارترین برکاتت را بر محمد صلّى اللّه علیه و آله بندهات و رسولت بفرست» اجعل شرائف(11) صلواتک و نوامى(12) برکاتک على محمّد عبدک و رسولک
صلوات، همان رحمتهاى الهى است، و برکات، انواع نعمتهاى پروردگار را شامل مىشود و مجموعه صلوات و برکات چنان فراگیر است که هیچ خیر و سعادتى از آن بیرون نخواهد بود.
در این قسمت از سخن امام علیه السّلام، دو وصف معروف و مهم، که در واقع مهمترین اوصاف پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است بیان شده: نخست، مسأله عبودیّت و دوم، رسالت.
عبودیّت بزرگترین افتخار یک انسان است که تسلیم محض در برابر خداوند
باشد، همه چیز را از آن او بداند و چشم و گوش بر امر و فرمانش نهد، حتّى اموالى را که ظاهرا ملک او است، امانت الهى در دست خود بشمرد و حداکثر تلاش را در جلب رضاى او انجام دهد و در عین حال خود را به او بسپارد، همان گونه که امیرمؤمنان علیه السّلام به پیشگاه خداوند عرض مىکند:«إلهی کفى بی عزّا أن أکون لک عبدا و کفى بی فخرا أن تکون لی ربّا، خدایا این عزّت براى من بس است که بنده تو باشم و این افتخار براى من کافى است که تو پروردگار من باشى»(13)
در سومین توصیف به مسأله خاتمیّت اشاره مىکند و مىفرماید «پیامبرى که خاتم پیامبران پیشین بود» الخاتم لما سبق.
در صورتى که ما در اینجا به معناى «ذوى العقول» باشد اشاره به پیامبران پیشین است، که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله «خاتم النّبیین» بود. و اگر به معناى «ذوى العقول» نباشد، اشاره به پایان گرفتن شرایع پیشین، به دست پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است.
و در چهارمین و پنجمین توصیف مىفرماید: «کسى که درهاى بسته را گشود و حقّ را با حقّ آشکار ساخت» (و الفاتح لما انغلق، و المعلن الحقّ بالحقّ).
منظور از پیچیدگىها و درهاى بسته، ابواب علوم و دانشها و مسایل پیچیده اخلاقى و اجتماعى انسانها است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با دین و آیین و هدایتهاى خود، آنها را به روى انسانها باز کرد و منظور از آشکار ساختن حق به حق، ممکن است اشاره به معجزات باشد که حقّانیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تبیین کرد و یا اشاره به بیانات منطقى او باشد که حقایق را شرح داد و یا اشاره به جنگها و غزواتى است که دشمنان حق را کنار زد تا مردم چهره حق را ببینند و یا روشن ساختن حقایق به قرینه یکدیگر مىباشد همان گونه که آیات قرآن را به کمک یکدیگر تفسیر مىکنند، هیچ مانعى ندارد که تمام معانى چهارگانه فوق، در این جمله جمع باشد.
در ششمین و هفتمین توصیف مىفرماید: «همان کسى که غوغاى باطل را دفع کرد و حملات گمراهىها را در هم شکست» و الدّافع جیشات(14) الأباطیل، و الدّامغ(15) صولات(16) الأضالیل.
جالب این که در مورد باطل تعبیر به سر و صدا و غوغا مىکند (جیشات) و در مورد عوامل گمراهى تعبیر به حملات (صولات) که دقیقا هر کدام منطبق با وضعیّت آنهاست. باطل پر سر و صدا است و عوامل گمراهى نیز، همواره به مردم بىدفاع حملهور مىشوند.
در هشتمین توصیف که در واقع به منزله بیان علّت براى تقاضاى این درود وافر و گسترده است، مىفرماید: «به دلیل این که با تمام قدرت بار سنگین رسالت را بر دوش کشید» کما حمّل فاضطلع(17)
در اینجا کما به منزله تعلیل است و معناى «لانّه» مىدهد. در واقع قبول این مسئولیّت بزرگ و تحمّل آن با قوّت و قدرت، یکى از مهمترین ویژگىهاى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است که او را شایسته هر گونه درودى مىکند.
در نهمین و دهمین توصیف آمده است که: «آن حضرت به فرمانت قیام نمود و در طریق رضا و خشنودى تو، با سرعت گام برمىداشت» قائما بأمرک، مستوفزا(18) فی مرضاتک.
«قیام به امر»، اشاره به جدّى گرفتن اوامر الهى است، زیرا انسان براى کارهاى جدّى برمىخیزد. به همین دلیل، قیام به چیزى، اشاره به برخورد جدّى با آن است.
این دو تعبیر نشان مىدهد که آن بزرگوار نه تنها گوش بر فرمان الهى بود، بلکه هر جا رضاى او را- حتّى بدون فرمان نیز- کشف مىکرد، به سرعت به سوى انجام آن مىشتافت.
در یازدهمین و دوازدهمین توصیف مىفرماید: در گامهایى که (به سوى انجام اوامر تو) برمىداشت، تردید به خود راه نداد و عقبگرد، نکرد، و عزم و ارادهاش به سستى نگرایید» غیر ناکل(19) عن قدم(20)، و لا واه فی عزم.
بسیارند کسانى که در تصمیمگیرىها و شروع کار جدّى هستند، ولى در ادامه راه تردید و سستى به خود راه مىدهند. مهمّ آن است که انسان از آغاز تا پایان محکم بایستد و به راه خود ادامه دهد. تاریخ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نشان مىدهد که او هرگز در برابر وسوسهها و فشارها تسلیم نشد و هر پیشنهاد انحرافى را که به آن حضرت کردند، با صراحت ردّ نمود تا آنجا که مىفرمود: «اگر خورشید آسمان را در یک دستم بگذارند و ماه را در دست دیگرم، حاضر نیستم مسیر خود را تغییر دهم.»(21)
در سیزدهمین تا پانزدهمین وصف مىفرماید: «این در حالى بود که وحى تو را با آگاهى گرفت و عهد تو را پاسدارى کرد و در انجام فرمانت (با قدرت و جدّیت) پیش رفت» واعیا(22) لوحیک، حافظا لعهدک، ماضیا على نفاذ أمرک.
سپس آن حضرت در ادامه این سخن، نتیجه تلاشها و کوششها و فداکارىهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را، ضمن بیان اوصاف دیگرى بازگو مىکند، امام علیه السّلام در شانزدهمین تا
هجدهمین وصف مىفرماید: «او همچنان در این راه به پیش رفت تا شعله حق را براى طالبانش برافروخت و راه را براى ناآگاهان روشن ساخت، دلهایى که در فتنهها و گناهان فرو رفته بود، به برکت وجودش هدایت شد» حتّى أورى(23) قبس(24) القابس، و أضاء الطّریق للخابط،(25) و هدیت به القلوب بعد خوضات(26) الفتن و الآثام.
این سخن اشاره به پیشرفت سریع اسلام، در تمام جهات و روشن شدن «جزیره عربستان» که مهد کفر و شرک و کانون جهل و جنایت بود، مىباشد که هر کس کمترین اطلاعى از تاریخ اسلام داشته باشد، آن را تصدیق مىکند و حتّى دشمنان اسلام نیز به آن معترفند.
سپس در نوزدهمین وصف از اوصاف کریمه آن حضرت، مىافزاید: «او پرچمهاى آشکار کننده حق را برافراشت و احکام نورانى اسلام را برپا ساخت» «و أقام بموضحات الأعلام، و نیّرات الأحکام».
در حقیقت براى اینکه رهروان راه حق گرفتار خطا و اشتباه نشوند و به بیراهه نروند، باید پرچمها و علایم راهنمایى، در جاى این طریق نصب شود و چراغهاى نورانى تمام جادّه را به هنگام تاریکى روشن کند و این همان کارى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله انجام داد و براى هر حقّى نشانهاى قرارداد و پاسدارانى تعیین فرمود.
بسیارى از احکام مانند نمازهاى پنجگانه یومیّه و نماز جمعه- با آن مراسم ویژه-
و زیارت خانه خدا، نمونههاى زندهاى از آن پرچمها و چراغهاست که رهروان این راه را از گمراهى رهایى مىبخشد و همچنین احکامى که درباره مسایل اجتماعى و تربیتى و سیاسى و اقتصادى بیان فرموده است.
در پایان این بخش، به پنج صفت دیگر (که با توجّه به صفات گذشته مجموعا بیست و چهار وصف مىشود) به صورت نتیجهگیرى از تمام بحثهاى گذشته اشاره کرده، مىفرماید: «آرى، او امین معتمد و گنجینهدار مخزن علوم تو و شاهد و گواه روز رستاخیز، و برانگیختهات براى بیان حقایق و فرستادهات به سوى خلایق است.» فهو أمینک المأمون، و خازن علمک المخزون، و شهیدک یوم الدّین، و بعیثک بالحقّ، و رسولک إلى الخلق.
این اوصاف پنجگانه، بعضى مقدّمه، و بعضى نتیجه دیگرى است. امین خداوند و خزانهدار علم او بودن، مقدّمهاى است براى رسالت به سوى خلق، و مبعوث بودن به حقّ، و گواه روز قیامت بودن، نتیجه این رسالت است.
تعبیر به «امین مأمون» در واقع تاکیدى است بر کمال امانت آن حضرت، و اشارهاى است به مقام عصمت، که از شرایط حتمى نبوّت است، و منظور از «خزانهدار بودن علم مخزون»، آگاه بودن پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از اسرار غیب است. همان گونه که در جاى خود گفتهایم پیامبران و امامان بدون آگاهى از این اسرار نمىتوانند رسالت خود را به طور کامل انجام دهند، قرآن مجید نیز مىفرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ»، خداوند داناى غیب است و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد مگر رسولانى را که برگزیده، و مراقبینى از پیش رو و پشت سر آنها قرار مىدهد، تا بداند پیامبرانش رسالتهاى پروردگار را ابلاغ کردهاند».(27)
جمله «شهیدک یوم الدّین» اشاره به همان است که در قرآن مجید آمده که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله گواه بر اعمال امّت و گواه بر گواهان سایر امّتها است.
در آیه 143 سوره «بقره» مىفرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً»، و اینگونه شما را امّت میانهاى قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد».
و در آیه 89 سوره «نحل» مىخوانیم «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ» جعلنا «بِکَ شَهِیداً عَلى هؤُلاءِ»، بیادآور! روزى را که از هر امّتى گواهى را از خودشان بر آنها برمىانگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار مىدهیم».
و از آنجا که گواهى دادن، فرع بر علم و آگاهى است، این تعبیرات، دلیل دیگرى بر آگاهى پیغمبر از اسرار غیب است.
بخش سوم
اللّهمّ افسح له مفسحا فی ظلّک، و اجزه مضاعفات الخیر من فضلک.اللّهمّ و أعل على بناء البانین بناءه، و أکرم لدیک منزلته، و أتمم له نوره، و اجزه من ابتعاثک له مقبول الشّهادة، مرضیّ المقالة، ذا منطق عدل، و خطبة فصل. اللّهمّ اجمع بیننا و بینه فی برد العیش و قرار النّعمة، و منى الشّهوات، و أهواء اللّذّات، و رخاء الدّعة، و منتهى الطّمأنینة، و تحف الکرامة.
ترجمه
پروردگارا! جایگاهى وسیع براى او در سایه لطفت بگشاى و از فضل و کرمت پاداش مضاعف به او مرحمت کن! خداوندا! کاخ پرشکوه او را از هر بنایى برتر ساز و مقام او را در پیشگاه خود گرامى دار! خداوندا! نور او را (در سراسر جهان) کامل گردان و پاداش رسالتش را پذیرش شهادت (و شفاعت در حقّ امّت) و قبول گفتار او قرار ده! (چرا که او) داراى منطق عادلانه و سخنان جدا کننده حق از باطل بود.خداوندا! ما را در کنار آن پیامبر بزرگ قرار ده، در جایى که زندگانیش خوش و نعمتش جاودان و آرزوهایش مطلوب و لذّاتش خواستنى است، آن هم در کمال آرامش و نهایت اطمینان و توأم با هدایاى پرارزش!
شرح و تفسیر
ما را در سایه او قرار ده
امام علیه السّلام در این بخش از سخنانش دعاى جامعى در حقّ پیامبر اسلام مىکند و در واقع طرز دعا کردن به آن بزرگوار را به ما مىآموزد و نیز دعاى جامعى براى خود و دوستان و پیروانش مىنماید.
در قسمت اوّل، شش چیز از پیشگاه خداوند بزرگ براى پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله تقاضا مىکند. نخست این که عرض مىکند: «پروردگارا! جایگاه وسیعى در سایه لطفت براى او بگشاى!» (اللّهمّ افسح(28) له مفسحا فی ظلّک).
«ظلّ» سایه) در این جا ممکن است معناى کنایى داشته باشد و اشاره به سایه لطف، جود و بخشش خداوند باشد، و یا به معناى حقیقى، و اشاره به سایههاى بهشتى در قیامت باشد. چنانکه در حدیث آمده است: «در بهشت درختى است که شخص سوار بر مرکب، مىتواند در سایه آن یکصد سال راه برود».(29)
دوم این که عرض مىکند: «خداوندا از فضل و کرمت پاداش مضاعف به او مرحمت کن!» و اجزه مضاعفات الخیر من فضلک.
روشن است که پاداش الهى همیشه به صورت مضاعف و چندین برابر مىباشد چرا که از فضل و کرمش سرچشمه مىگیرد و برابرى با اعمال در آن شرط نیست، ولى در اینجا تقاضاى پاداشهاى بیشترى براى آن بزرگوار شده است.
در سومین و چهارمین تقاضا عرضه مىدارد: «خداوندا! کاخ پر شکوه او را از هر بنایى برتر ساز و مقام او را در پیشگاه خود گرامى دار! (اللّهمّ و أعل على بناء البانین بناءه، و أکرم لدیک منزلته).
منظور از «بناء» در اینجا یا دین و آیین و مذهب اوست که تقاضا شده بر تمام ادیان جهان پیشى گیرد و یا مقام والاى آن حضرت است، که بر همه تقدّم جوید.
در پنجمین و ششمین تقاضا از خداوند، عرضه مىدارد: «خداوندا! نور او را (در سراسر جهان) کامل گردان! و پاداش رسالتش را پذیرش شهادت (و شفاعت در حقّ امّت) و قبول گفتار او قرار ده! (چرا که او) داراى منطق عادلانه و سخنان جدا کننده حقّ از باطل بود» و أتمم له نوره، و اجزه من ابتعاثک له مقبول الشّهادة، و مرضیّ المقالة، ذا منطق عدل، و خطبة فصل.
جالب این که جزاى رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این عبارت شفاعت امّت شمرده شده، چیزى که برکتش به دیگران باز مىگردد و این نهایت کرامت و لطف آن حضرت است و در ضمن به این نکته نیز اشاره شده که شفاعت و گواهى آن حضرت، بىحساب نیست، او همواره گفتارش عادلانه و سخنانش جدا کننده حق از باطل بود، اگر درباره شخص، یا قومى شفاعت کند لیاقت و شایستگى شفاعت را در آنها یافته است و این ناظر به همان چیزى است که در مباحث شفاعت گفتهایم که شفاعت هم، بىحساب نیست، بلکه لیاقتى لازم دارد و به تعبیر دیگر: باید رابطه معنوى میان شفاعت کننده و شفاعت شونده باشد و آنها که تمام پیوندهاى خود را بریدهاند، لایق شفاعت نیستند و این همان مقام محمودى است که در قرآن مجید به آن اشاره شده، مىفرماید: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»؛ پاسى از شب را از خواب برخیز و قرآن (و نماز) بخوان این یک وظیفه اضافى براى توست تا پروردگارت تو را به مقام محمود برساند»(30)
در آخرین بخش از خطبه، امام دعایى براى خود و دوستانش مىکند و در عبارت کوتاه، برترین نعمتهاى الهى را تقاضا مىنماید، عرض مىکند: «خداوندا! میان ما و آن پیامبر بزرگ صلّى اللّه علیه و آله در جایى که زندگانیش خوش و نعمتش جاویدان و آرزوهایش
مطلوب و لذّاتش خواستنى است، در کمال آرامش و نهایت اطمینان و توأم با هدایاى پر ارزش، جمع گردان!» (اللّهمّ اجمع بیننا و بینه فی برد العیش و قرار النّعمة، و منى الشّهوات، و أهواء اللّذّات، و رخاء الدّعة(31)، و منتهى الطّمأنینة، و تحف الکرامة.
این اوصاف هفتگانه، اوصاف بهشت برین است که داراى تمام این صفات و برکات مىباشد، آرامش، آسایش، کرامتهاى الهى، لذّات، شایسته و نعمتهاى معنوى و مادّى بىنظیر، توأم با جاودانگى در آن جمع است.
نکته
اهمیّت فوق العاده صلوات بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
در خطبه بالا صلوات و درود بسیار پرمعنا و پر محتوا و مستدلّى بر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده بود و این مطلب ما را به اهمیّت این مسأله در دستورات اسلامى واقف مىسازد.
حقیقت این است که روایات اسلامى اهمیّت فوقالعادهاى براى صلوات بر پیامبر ذکر کرده و در منابع شیعه و اهل سنّت ثواب و پاداش فوقالعادهاى براى این عمل ذکر شده، به اندازهاى که مایه اعجاب و شگفتى است، که به عنوان نمونه بخشى از این روایات را گلچین کرده، در ذیل از نظر خوانندگان عزیز مىگذرانیم، سپس به تحلیلى در این زمینه مىنشینیم:
1- در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السّلام مىخوانیم:«ألصّلاة على النّبىّ و آله أمحق للخطایا من الماء إلى النّار و السّلام على النّبىّ أفضل من عتق رقاب، صلوات بر پیامبر و آل او گناهان را محو مىکند، شدیدتر از آنچه آب، آتش را خاموش مىکند و سلام بر پیامبر و آل او افضل است از آزاد کردن بردگان»(32)
2- در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم:«إذا ذکر النّبىّ فأکثروا الصّلاة علیه فإنّه من صلّى على النّبىّ صلاة واحدة صلّى اللّه علیه ألف صلاة فی ألف صفّ من الملائکة و لم یبق شیء ممّا خلقه اللّه إلّا صلّى على [ذلک] العبد لصلاة اللّه علیه و صلاة ملائکته فمن لم یرغب فی هذا فهو جاهل مغرور قد برىء اللّه منه و رسوله و أهل بیته، هنگامى که نام پیامبر برده شود بسیار صلوات بر او بفرستید، چرا که هر کس یک صلوات بر پیامبر اکرم بفرستد خداوند هزار صلوات و درود در هزار صفّ از ملائکه، بر او مىفرستد، و چیزى از مخلوقات خدا باقى نمىماند، مگر این که به خاطر صلوات خدا و فرشتگانش بر او صلوات مىفرستند و هر کس به چنین پاداش عظیمى علاقه نداشته باشد، جاهل مغرورى است که خدا و رسول خدا و اهل بیتش از او بیزارند»(33)
3- در حدیث دیگرى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم:«کلّ دعاء محجوب حتّى یصلّى على النّبىّ، هیچ دعایى به اجابت نمىرسد مگر اینکه صلوات بر پیامبر فرستاده شود(34)».
4- باز در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم:«ألصّلاة علىّ نور على الصّراط، صلوات بر من نور صراط (در قیامت) است.(34)».
5- در حدیث دیگرى از امام باقر یا امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود:(ما فی المیزان شیء أثقل من الصّلاة على محمّد و آل محمّد و إنّ الرّجل لتوضع أعماله فی المیزان فتمیل به فیخرج الصّلاة علیه فیضعها فی میزانه فترجّح، در ترازوى سنجش اعمال (در قیامت) چیزى سنگینتر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نیست، کسانى
هستند که اعمالشان را در ترازوى سنجش عمل مىگذارند، سبک و ناچیز است سپس صلوات بر آن حضرت را بیرون آورده و بر آن مىنهند سنگینى مىکند و برترى مىیابد».(35)
6- در حدیث دیگرى از خود آن حضرت آمده است:«صلّوا علیّ فإنّ الصّلاة علیّ زکاة لکم، صلوات بر من بفرستید، چرا که صلوات بر من، باعث نموّ (روح و جان) شما مىشود»(36)
7- در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است:«إذا کان یوم الخمیس بعث اللّه ملائکة معهم صحف من فضّة و أقلام من ذهب یکتبون یوم الخمیس و لیلة الجمعة أکثر النّاس علىّ صلاة، روز پنج شنبه که مىشود خداوند فرشتگانى را با لوحهایى از نقره و قلمهایى از طلا مىفرستد تا نام کسانى را که روز پنج شنبه و شب جمعه بیشتر از همه بر من صلوات مىفرستند، بنویسند(37)».
8- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنین نقل شده است که روزى به على علیه السّلام فرمود:«ألا أبشّرک؟ قال: بلى بأبی أنت و أمّی فإنّک لم تزل مبشّرا بکلّ خیر. فقال: أخبرنی جبرئیل آنفا بالعجب. فقال أمیرالمؤمنین: و ما الّذی أخبرک یا رسول اللّه؟ قال: أخبرنی أنّ الرّجل من أمّتی إذا صلّى علیّ فأتبع بالصّلاة على أهل بیتی فتحت له أبواب السّماء و صلّت علیه الملائکة سبعین صلاة و أنّه إن کان من المذنبین تحاتّ عنه الذّنوب کماتحاتّ الورق من الشّجر، آیا به تو بشارت بدهم؟ على علیه السّلام عرض کرد: آرى پدر و مادرم فدایت، تو همیشه بشارت دهنده به همه نیکىها بودهاى.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: جبرئیل الآن از چیز عجیبى به من خبر داد، امیرمؤمنان علیه السّلام پرسید: چه خبرى داده، اى رسول خدا؟ فرمود: به من خبر داد که یکى از امّت من
هنگامى که صلوات بر من مىفرستد و به دنبال آن صلوات بر اهل بیتم، درهاى آسمان به روى او گشوده مىشود و فرشتگان هفتاد صلوات بر او مىفرستند و اگر از گنهکاران باشد، گناهانش فرو مىریزد آن گونه که برگها از درختان مىریزند(38)».
9- در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است:«أکثروا الصّلاة علیّ فإنّ اللّه وکّل بی ملکا عند قبری فإذا صلّى علىّ رجل من أمّتی قال ذلک الملک یا محمّد: إنّ فلان بن فلان صلّى علیک السّاعة، زیاد صلوات بر من بفرستید، چرا که خداوند فرشتهاى را نزد قبر من مأمور ساخته که هر فردى از امّت من، صلوات بر من بفرستد آن فرشته مىگوید: فلان کس، فرزند فلان، هم اکنون بر تو صلوات فرستاد».(39)
10- در حدیثى از امام باقر علیه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چنین نقل شده است:«من صلّى علیّ إیمانا و احتسابا إستأنف العمل، هر کس از روى ایمان و به خاطر خداوند، بر من صلوات بفرستد (تمام گناهانش بخشوده خواهد شد و) اعمال خود را از نو آغاز مىکند(40)».
11- نه تنها به هنگام ذکر نام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باید صلوات بر او فرستاد، بلکه به هنگام نوشتن نیز تأکید شده است که صلوات را بنویسند، آن گونه که در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم:«من صلّى علىّ فی کتاب لم تزل الملائکة تستغفر له مادام اسمی فی ذلک الکتاب، کسى که در نوشتهاى صلوات بر من بنویسد، فرشتگان- مادامى که اسم من در آن نوشته است- براى او استغفار مىکنند(41)».
12- عایشه از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل مىکند که فرمود:«من سرّه أن یلقى اللّه غدا راضیا فلیکثر الصّلاة، علىّ، کسى که دوست دارد خدا را فرداى قیامت ملاقات کند
در حالى که از او خشنود باشد، پس زیاد بر من صلوات بفرستد(42)».
کوتاه سخن این که روایات بسیار فراوانى در این زمینه نقل شده، که از اهمیّت فوقالعاده صلوات و درود بر پیامبر و آل حکایت مىکند، به گونهاى که در کمتر عملى از اعمال، این همه ثواب و فضیلت دیده مىشود و آنچه ما در احادیث دوازدهگانه بالا آوردیم، در واقع بخش کوچکى از آن است.
پاسخ به چند سؤال
1- این همه اهمیّت براى چیست؟
در اینجا قبل از هر چیز، این سؤال پیش مىآید که این همه اهمیّت براى چیست؟ و چه فلسفهاى در صلوات بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نهفته شده است؟
در پاسخ این سؤال مىتوان گفت که نخستین فلسفه آن این است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و مقام شامخ او فراموش نشود، و لازمه آن این است که اسلام و برنامههاى اسلامى متروک نمىشود و به این ترتیب ادامه صلوات بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رمز بقاى اسلام و نام مبارک او است.
دیگر این که این صلوات و درود سبب مىشود که ما به مقام والاى آن حضرت بیشتر آشنا شویم و از اخلاق و اعمال و صفاتش الگو بگیریم و لذا از بعضى از تعبیرات استفاده مىشود که صلوات بر آن حضرت، باعث پاکیزگى اخلاق و طهارت اعمال و ریزش گناهان ما مىشود، چنان که در زیارت جامعه مىخوانیم:«و جعل صلاتنا علیکم و ما خصّنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهارة لأنفسنا و تزکیة لنا و کفّارة لذنوبنا، خداوند صلوات ما را بر شما (پیامبر و آل پیامبر) و ولایت ما را نسبت
به شما، سبب پاکیزگى اخلاق، طهارت نفوس و نموّ و رشد معنوى و کفّاره گناهان ما قرار داده است»(43)
در روایات متعدّد دیگرى نیز اشاره به بخشودگى گناهان، به هنگام درود بر پیامبر و آل او شده است.
از طرفى صلوات و درود بر پیامبر و آل او، رحمت تازه الهى را بر روح پاک آنها فرو مىفرستد و از آنجا که آنها منبع فیضاند، از سوى آنها به امّت نیز سرازیر مىشود بنابراین، درود و رحمت بر آنها، در واقع درود و رحمت بر خود ما است.
اضافه بر این، فرستادن صلوات و درود بر آن بزرگواران، نوعى حقشناسى و قدردانى و تشکّر از زحماتى است که براى هدایت امّت کشیدهاند و بىشکّ این حقّشناسى و قدردانى اجر و پاداش الهى دارد.
2- آیا صلوات بر پیامبر براى او اثرى دارد؟
سؤال دیگرى که در اینجا مطرح است این است که آیا صلوات و درود بر پیامبر و آل او، در مقام و منزلت آنها اثر دارد؟
گاه بعضى از ناآگاهان مىگویند: هیچ اثرى ندارد چون آنها به مقاماتى که باید برسند، رسیدهاند، ولى سستى این سخن با توجّه به این که سیر تکاملى انسان هیچ حدّ و مرزى را نمىشناسد و به سوى نامتناهى پیش مىرود، آشکار مىشود و لذا با صراحت در بعضى از دعاها که در تشهّد و غیر آن خوانده مىشود، عرضه مىداریم:«و ارفع درجته، درجه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را بالاتر از آنچه هست، بالا ببر».(44) از این رو، قرآن مجید نیز با صراحت مىگوید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»؛ خدا و فرشتگانش بر پیامبر اکرم
درود و رحمت مىفرستند، اى کسانى که ایمان آوردهاید بر او درود بفرستید و سلام گویید و تسلیم (فرمان او) باشید»(45)
تعبیر به فعل مضارع «یُصَلُّونَ» دلیل بر ادامه این رحمت است و به یقین هر مسلمانى که سخن از توحید و اسلام مىگوید، رحمت تازهاى براى بنیانگذار این آیین نوشته مىشود و این رحمت با انجام اعمال او نیز تداوم مىیابد، چرا که این سنّتهاى حسنه را او بنیان نهاد.
3- با چه الفاظى درود بفرستیم؟
سؤال دیگرى که در اینجا مطرح است، این است که چگونه و با چه الفاظى باید بر آن حضرت صلوات فرستاد؟
در این زمینه نیز روایات متعدّدى از طرق شیعه و اهل سنّت به ما رسیده و در همه آنها تأکید شده است که باید آل محمّد علیهم السّلام به هنگام فرستادن صلوات ذکر شوند، که ما در اینجا به ذکر چند روایت از طرق اهل سنّت، بسنده مىکنیم:
در «الدّر المنثور» از «صحیح بخارى» و «مسلم» و «ابو داود» و «ترمذى» و «نسائى» و «ابن ماجه» و «ابن مردویه» و گروه دیگرى، از «کعب بن عجره» نقل شده که مردى خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: «أمّا السّلام علیک فقد علمناه فکیف الصّلاة علیک، سلام بر تو را مىدانیم چگونه است، امّا صلوات و درود بر تو باید چگونه باشد؟» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود بگو:«أللّهمّ صلّ على محمّد و على آل محمّد کما صلّیت على آل إبراهیم إنّک حمید مجید. ألّلهمّ بارک على محمّد و على آل محمّد کما بارکت على آل إبراهیم إنّک حمید مجید»
نویسنده تفسیر «الدّر المنثور» اضافه بر حدیث فوق، هیجده حدیث دیگر نقل
کرده که در همه آنها تصریح شده که «آل محمّد» را باید به هنگام صلوات ذکر کرد، این احادیث از کتب مشهور و معروف اهل سنّت از گروهى از صحابه از جمله «ابن عبّاس»، «ابو سعید خدرى»، «ابو هریره»، «طلحه»، «ابو مسعود انصارى»، «بریده»، «ابن مسعود»، «کعب بن عجره» و «امیر مؤمنان على علیه السّلام» نقل شده است.(46)
در «صحیح بخارى»(47) روایات متعدّدى در این زمینه نقل شده و در «صحیح مسلم»(48) نیز، دو روایت آمده است و جالب این که در «صحیح مسلم» با آن که در احادیث فوق چند بار «محمّد و آل محمد»، با هم ذکر شده، عنوانى را که براى این باب انتخاب کرده «باب الصّلاة على النّبى صلّى اللّه علیه و سلّم» (بدون ذکر آل) مىباشد!
این نکته نیز لازم به یادآورى است که در بعضى از روایات اهل سنّت و بسیارى از روایات شیعه، حتّى کلمه «على» میان «محمّد و آل محمّد» فاصله نشده است و کیفیّت صلوات به این صورت است: «الّلهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد».
این سخن را با حدیثى از «صواعق ابن حجر»(49) پایان مىبریم. او نقل مىکند که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:«لا تصلّوا علىّ الصّلاة البتراء! فقالوا: و ما الصّلاة البتراء؟ قال:یقولون: «أللّهمّ صلّ على محمّد» و تمسکون، بل قولوا: أللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد، هرگز صلوات ناقص و ناتمام بر من نفرستید! عرض کردند: صلوات ناقص و ناتمام چیست؟ فرمود: اینکه فقط بگوئید: «أللّهمّ صلّ على محمّد» سپس امساک کنید، بلکه بگوئید: أللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد».
در جلد اوّل کنز العمّال نیز روایات متعدّدى در این زمینه دیده مىشود.
4- صلوات و درود واجب است، یا مستحب؟
سؤال دیگر این که آیا صلوات فرستادن بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله واجب است یا مستحبّ؟ ظاهر آیه شریفه پنجاه و شش سوره احزاب «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» وجوب است، زیرا مىدانیم امر، ظاهر در وجوب مىباشد مگر این که قرینهاى بر خلاف آن قائم شود و در این آیه خداوند امر به صلوات و سلام بر پیامبر کرده است، بنابراین، حدّاقل لازم است یک بار بر آن حضرت صلوات و درود و سلام فرستاد، این در حالى است که مشهور فقهاى شیعه و جمعى از فقهاى اهل سنّت معتقد به وجوب صلوات در تشهّد هستند.
«ابن قدامه» فقیه معروف اهل سنّت در کتاب «المغنى» مىگوید: در تشهّد اوّل، باید بر پیامبر صلوات بفرستد و بگوید: «أللّهمّ صلّ على محمّد و على آل محمّد کما صلّیت على إبراهیم … و هی واجبة فی صحیح المذهب و هو قول الشّافعى و اسحاق …، صلوات فرستادن بر پیامبر و آلش در فتواى صحیح واجب است و «شافعى» و «اسحاق» نیز بر همین عقیدهاند». سپس از «ابن راهویه» (از فقهاى اهل سنّت) نقل مىکند: «لو أنّ رجلا ترک الصّلاة على النّبى صلّى اللّه علیه و آله فی التشهّد بطلت صلاته، اگر کسى صلوات بر پیامبر را در تشهّد ترک کند، نمازش باطل است، سپس مىافزاید: ظاهر مذهب «احمد» (امام معروف اهل سنّت) نیز وجوب آن است.(50)
نویسنده کتاب «التّاج الجامع للاصول» (شیخ منصور على ناصف) در ذیل آیه پنجاه و شش سوره احزاب «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» تصریح مىکند که
ظاهر آیه این است که صلوات و سلام، بر پیامبر اکرم واجب است و این سخن مورد اتّفاق علما مىباشد(51)
5- مفهوم واقعى صلوات
آخرین سؤالى که در اینجا مطرح است این است که مفهوم صلوات چیست؟
معروف در میان علما و دانشمندان این است که صلوات اگر از سوى خداوند باشد به معناى رحمت است و اگر از سوى فرشتگان و انسانها باشد به معناى طلب رحمت است. یا به تعبیرى که در روایت امام کاظم علیه السّلام آمده است در پاسخ این سؤال که معناى صلوات خدا و ملائکه و مؤمنان در آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» چیست؟ فرمود:«صلاة اللّه رحمة من اللّه و صلاة الملائکة تزکیة منهم له، و صلاة المؤمنین دعاء منهم له، صلوات خداوند رحمتى از ناحیه او است و صلوات ملائکه، تقدیس و پاک شمردن آنها است نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و صلوات مؤمنین، دعا و تقاضاى رحمت است از آنها براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله».(52)
بعضى معتقدند تمام این معانى به یک اصل باز مىگردد و آن ثناى جمیل است خواه به صورت فرستادن رحمت بوده باشد، یا تقدیس و پاک شمردن، و یا تقاضاى رحمت، که هر کس به مقتضاى حال خودش آن را انجام مىدهد.(53)
و از آنجا که ریشه اصلى این لغت، «صلى» (بر وزن سعى) به معناى در آتش افکندن، یا سوختن و برشته شدن در آتش است، بعضى معتقدند که صلوات به معناى دور کردن آتش عذاب الهى است، که نتیجه آن رحمت یا تقاضاى رحمت است، ولى بعضى میان «صلو» که به اصطلاح ناقص واوى است، با «صلى» که ناقص
یایى است، فرق گذاشتهاند و معناى اخیر را مربوط به «صلى» دانستهاند و معانى قبل را مربوط به «صلو». (دقّت کنید!)
به هر حال، تمام اینها نشان مىدهد که با هر صلوات و سلامى که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرستاده مىشود، رحمت تازهاى بر روان پاک او نازل مىگردد و بعید نیست که این رحمت از ناحیه آن منبع عظیم الهى، به سوى امّتش نیز سرازیر شود. از همین رو صلوات و درود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مایه رحمت و پاکى و آموزش براى خود انسان است.
درباره اینکه منظور از آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله همان اهل بیت، یعنى فرزندان او هستند به خواست خدا در ذیل خطبه 239 بحث خواهیم کرد. در جلد اوّل همین شرح، ذیل خطبه دوّم صفحه 303 نیز اشارهاى به این معنا داشتیم.
1) سند خطبه: این خطبه را گروه زیادى نقل کردهاند که عدهاى از آنها قبل از «سید رضى» رحمة الله علیه مىزیستهاند: از جمله در «صحیفه علویه» و در «تذکره ابن جوزى» و در «الامالى بغدادى» و «غریب الحدیث ابن قتیبه» و «الغارات ثقفى» آمده است و بعضى جملههایى از آن را ذکر و تفسیر کردهاند مانند «ابن اثیر» در «نهایه»، «زمخشرى» در «فائق» و «ابن منظور» در «لسان العرب» (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 70).
2) «داحى» از مادّه «دحو» (بر وزن محو) به معناى گسترش دادن است و «دحو الأرض» اشاره به زمانى است که خشکىها تدریجا از زیر آب بیرون آمدند و گسترش یافتند.
3) «داعم» از مادّه «دعم» (بر وزن فهم) به معناى صاف کردن کژىها است و از همین رو، واژه «دعامه» به معناى ستون به کار مىرود.
4) «مسموکات» از مادّه «سمک» (بر وزن سقف) به معناى بر پا کردن و بلند نمودن است و به همین جهت این واژه بر سقف نیز اطلاق مىشود.
5) «جابل» از مادّه «جبل» (بر وزن جبر) به معناى آفریدن است.
6) سوره ذاریات آیات 47- 48.
7) سوره فاطر، آیه 41.
8) مضمون این حدیث در روایات متعددى آمده است که شاید بالغ بر «بیست» حدیث مىشود و مرحوم «علّامه مجلسى» آنها را در بحار الانوار، جلد 3، کتاب التوحید، صفحه 276 تا 281 آورده است.
9) سوره دهر، آیه 3.
10) سوره شمس، آیات 7- 8.
11) «شرائف» جمع «شریفه» به معناى با ارزش است.
12) «نوامى» جمع «نامیه» از مادّه «نموّ» به معناى رشد و افزایش است.
13) بحار الانوار، جلد 74، صفحه 400.
14) «جیشات» جمع «جیشة» از مادّه «جیش» (بر وزن عیش) به معناى جوش و خروش است و به همین جهت، به لشکر که داراى جنب و جوش فراوانى است «جیش» گفته مىشود.
15) «دامغ» از مادّه «دمغ» (بر وزن ضرب) به معناى کوبیدن سر، و شکستن جمجمه است.
16) «صولات» جمع «صوله» به معناى حمله کردن براى چیره شدن است و در مورد گاز گرفتن شتر نیز این واژه به کار مىرود.
17) «اضطلع» از مادّه «اضطلاع» به معناى قوّت و قدرت داشتن بر انجام کارى است. در اصل از مادّه «ضلع» (بر وزن جسم) به معناى دنده گرفته شده که استخوانى است مقاوم در مقابل حوادث مختلف، سپس مادّه «ضلع» (بر وزن منع) به معناى قوّت و قدرت یافتن اطلاق شده است.
18) «مستوفز» از مادّه «استیفاز» به معناى عجله کردن و سرعت نمودن است.
19) «ناکل» از مادّه «نکول» به معناى بازگشت نمودن و ترسیدن است.
20) «قدم» در اینجا معناى مصدرى دارد و به معناى تقدّم یافتن و پیشروى کردن است.
21) کامل ابن اثیر، جلد 1، صفحه 489. (این سخن در سیره ابن هشام و تاریخ طبرى نیز آمده است).
22) «واعى» از مادّه «وعى» (بر وزن وقت) به معناى درک کردن و فهمیدن و حفظ کردن چیزى است.
23) «أورى» از مادّه «ورى» (بر وزن نفى) به معناى روشن شدن آتش است. بنابراین، «اورى» که فعل متعدّى است، به معناى بر افروختن مىآید.
24) «قبس» (بر وزن قفس) به معناى آتش مختصرى است که از مجموعهاى جدا مىشود.
25) «خابط» از مادّه «خبط» (بر وزن ضبط) به معناى حرکت کردن در مسیر نادرست است و همچنین به معناى عدم تعادل به هنگام راه رفتن یا برخاستن آمده است.
26) «خوضات» جمع «خوضه» از مادّه «خوض» (بر وزن حوض) در اصل به معناى وارد شدن تدریجى در آب و راه رفتن و شنا کردن در آب است. سپس به عنوان کنایه به معناى ورود یا شروع به کار، یا سخنان زشت و ناپسند آمده است.
27) سوره جنّ، آیات 26- 28.
28) «افسح» از مادّه «فسح» (بر وزن فسخ) به معناى مکان وسیع است، و از همین رو این مادّه در مفهوم گسترش دادن، به کار مىرود.
29) مجمع البیان، جلد 10- 9، صفحه 218، ذیل آیه 30 از سوره واقعه.
30) سوره اسراء، آیه 79.
31) «دعة» از مادّه «وداع» به معناى جدا شدن و رها کردن است و از آنجا که هر گاه انسان چیزى را رها مىکند و بىحرکت و آرام مىماند، این واژه به معناى آرامش نیز بکار رفته و در خطبه بالا همین معنا اراده شده است.
32) ثواب الاعمال صدوق، ص 185.
33) بحار الانوار، جلد 17، ص 30.
34) کنز العمّال، جلد 1، صفحه 490، شماره 2153 و 2149.
35) وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 1210 (باب 34 از ابواب ذکر).
36) کنز العمّال، جلد 1، صفحه 494، شماره 2182.
37) کنز العمّال، جلد 1، شماره 2177.
38) شرح علّامه خویى بر نهج البلاغه، جلد 5، صفحه 214- 215.
39) کنز العمّال، جلد 1، صفحه 494، شماره 2181.
40) وسائل الشیعة، جلد 4، صفحه 1213 (باب 34 از ابواب الذّکر).
41) کنز العمّال، جلد 1، صفحه 507، حدیث 2243.
42) کنز العمّال، جلد 1، صفحه 504، حدیث 2229.
43) زیارت جامعه کبیره.
44) وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 989، باب کیفیّة التشهّد.
45) سوره احزاب، آیه 56.
46) تفسیر الدّر المنثور، جلد 5، صفحه 216 به بعد، (ذیل آیه 56 سوره احزاب).
47) صحیح بخارى، جلد 6، صفحه 151، در تفسیر سوره احزاب.
48) صحیح مسلم، جلد 1، صفحه 305، باب الصلاة على النبى صلّى اللّه علیه و آله.
49) صواعق ابن حجر، صفحه 144.
50) المغنى، جلد 1، صفحه 579.
51) التّاج الجامع للاصول، جلد 5، صفحه 143.
52) تفسیر نور الثقلین، جلد 4، صفحه 302، شماره 221 (ذیل آیه 56 سوره احزاب).
53) التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، مادّه «صلو» (با اقتباس و نقل به معنا).