جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 72(1)

زمان مطالعه: 25 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

علّم فیها الناس الصلاة على النّبى صلّى اللّه علیه و آله و فیها باین صفات اللّه سبحانه و صفة النبى و الدّعاء له‏

در این خطبه امام علیه السّلام طرز فرستادن صلوات و درود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و آل او علیهم السّلام را به مردم یاد مى‏دهد و در عین حال، بخشى از صفات خداوند سبحان و صفات پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و دعاى براى آن حضرت نیز آمده است.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه در واقع از سه بخش تشکیل مى‏شود:

بخش اوّل: که بسیار کوتاه است، بیان قسمتى از صفات خداوند متعال است که به عنوان مقدّمه براى تقاضاى رحمت و درود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ذکر شده است.

بخش دوم: چگونگى درود فرستادن بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تعلیم داده شده و بسیارى از صفات آن بزرگوار و خدمات بزرگ و بى‏مانندى که به جامعه انسانیّت و آیین حق فرمود، ذکر شده است و در واقع گویاى این حقیقت است که اگر ما بهترین درود و صلوات را بر آن بزرگوار مى‏فرستیم به خاطر این خدمات بزرگ و بى‏مانند او است.

بخش سوم: در برگیرنده مجموعه‏اى از دعاهاى پر معنا درباره آن حضرت است که در ضمن، از خداوند نیز تقاضا شده که رابطه ما با آن بزرگوار همواره برقرار باشد و در بهشت جاویدان در سایه آن حضرت باشیم.

بخش اوّل‏

الّلهمّ داحى المدحوّات، و داعم المسموکات، و جابل القلوب على فطرتها: شقیّها و سعیدها

ترجمه‏

بار خدایا! اى گستراننده گسترده‏ها، و اى نگهدارنده آسمان‏هاى رفیع، و اى کسى که دلها را با فطرت‏هاى ویژه آفریدى: هم آنان که سرانجام به بدبختى گراییدند و هم آنان که سعادتمند شدند.

شرح و تفسیر

اى نگهدارنده آسمانهاى رفیع‏

در این بخش از خطبه امام علیه السّلام خداوند را به سه صفت از صفات والایش مى‏ستاید، عرضه مى‏دارد: «بار خدایا! اى گستراننده گسترده‏ها، و اى نگهدارنده آسمان‏هاى رفیع، و اى کسى که دلها را با فطرت‏هاى ویژه آفریدى: هم آنان که سرانجام به بدبختى گراییدند و هم آنان که سعادتمند شدند.

(الّلهمّ داحى(2) المدحوّات، و داعم(3) المسموکات(4)، و جابل(5) القلوب على فطرتها: شقیّها و سعیدها)

جمله اوّل اشاره به آغاز آفرینش آسمانها و زمین است. مى‏دانیم طبق نظریات معروف در میان دانشمندان، جهان هستى و کرات و اجرام آسمانى در آغاز به صورت توده واحدى بوده است که به علل معلوم و نامعلومى از هم جدا شده و گسترش یافته و امروز همچنان رو به گستردگى پیش مى‏رود.

زمین نیز در آغاز زیر آب فرو رفته بود. آب‏ها تدریجا در مناطق عمیق و شکاف‏هاى زمین قرار گرفتند و خشکى‏ها پدیدار شدند و با گذشت زمان، گسترش یافتند، تا این که وضع خشکى‏ها و دریاها تثبیت شد و امروز نیز بر اثر جذب سنگ‏هاى آسمانى، زمین به آرامى گستردگى بیشترى پیدا مى‏کند. قرآن مى‏فرماید:«وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ»، و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را وسعت مى‏بخشیم و زمین را گستردیم و چه خوب گستراننده‏اى هستیم».(6)

تعبیر به «داعم المسموکات» اشاره به نگهدارى کرات آسمانى اعم از سیّارات و ثوابت و کهکشان‏ها، بوسیله نیروى جاذبه- که در واقع یک ستون نامریى است- مى‏باشد، نیرویى که چنان آنها را در جاى خود نگه مى‏دارد که گاه میلیون‏ها سال مى‏گذرد و فواصل موجود بین کرات منظومه شمسى، تغییر پیدا نمى‏کند.

قرآن مجید مى‏گوید: «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً»، خداوند آسمان‏ها و زمین را نگاه مى‏دارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هر گاه منحرف گردند کسى جز او نمى‏تواند آنها را نگاه دارد، او بردبار و غفور است.(7)

جمله «و جابل القلوب …» اشاره به علوم فطرى و الهى و غرائز و تمایلات ثمر بخشى است که خداوند در درون جان انسانها قرار داده، علوم و غرایز و امیالى که‏

به منزله ابزارى هستند که انسان در مسیر تکامل و پیمودن طرق پیشرفت مادّى و معنوى و سیر الى اللّه از آن بهره مى‏گیرد و بدون آنها تلاشها و کوشش‏هایش یا متوقّف، و یا کم اثر مى‏شود.

ممکن است کسانى از جمله بالا چنین استفاده کنند که خداوند شقاوت و سعادت را ذاتى انسانها قرار داده، گروهى ذاتا سعادتمندند، و گروه دیگرى ذاتا شقاوتمند، در حالى که جمله بالا چنین مطلبى را القا نمى‏کند، بلکه مى‏گوید:خداوند به همه انسانها اعم از کسانى که سرانجام سعادتمند، یا شقاوتمند مى‏شوند، علوم فطرى و غرائز ضرورى را مرحمت فرموده، هر چند گروهى از آن استفاده کرده و مسیر سعادت را با آن طىّ مى‏کنند و گروه دیگرى با سوء استفاده، خود را در پرتگاه شقاوت مى‏افکنند، حدیث معروف:«کلّ مولود یولد على الفطرة …، همه انسانها بر فطرت توحید از مادر متولّد مى‏شوند (و انحراف از این فطرت، بر اثر تعلیم و تربیت نادرستى است که بعدا حاصل مى‏شود)»(8) نیز اشاره به همین معنا است.

واضح است که اگر سعادت و شقاوت ذاتى باشد و هر کس مجبور باشد که در همان مسیر از پیش تعیین شده، گام بردارد، آمدن پیامبران و نزول کتاب‏هاى آسمانى و تکلیف و مسئولیّت و احکام الهى و ثواب و عقاب، و در یک کلمه، تمام مسایل مربوط به تعلیم و تربیت و آثار و نتایج آن، بى‏معنا خواهد شد، نه عقل چنین چیزى را مى‏پذیرد و نه شرع.

قرآن مجید مى‏گوید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛ ما انسان را به راه صحیح هدایت کرده‏ایم، خواه شاکر باشد و پذیرا شود و یا کفران کند و رها سازد(9)

و در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ و قسم‏

به جان آدمى! و آن کس که آن را آفریده (و) منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است»(10)

در واقع راه و چاه و عوامل سعادت و شقاوت را به او نشان داده است، بى آن که او را مجبور به پذیرش چیزى کند، او در پیمودن هر دو راه مختار است و به همین دلیل، در برابر خداوند و وجدان خویش مسئولیّت دارد.

بخش دوم‏

اجعل شرائف صلواتک، و نوامی برکاتک، على محمّد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق، و الفاتح لما انغلق، و المعلن الحقّ بالحقّ، و الدّافع جیشات الأباطیل، و الدّامغ صولات الأضالیل، کما حمّل فاضطلع، قائما بأمرک، مستوفزا فی مرضاتک، غیر ناکل عن قدم، و لا واه فی عزم، واعیا لوحیک، حافظا لعهدک، ماضیا على نفاذ أمرک، حتّى أورى قبس القابس، و أضاء الطّریق للخابط، و هدیت به القلوب بعد خوضات الفتن و الاثام، و أقام بموضحات الأعلام، و نیّرات الأحکام، فهو أمینک المأمون، و خازن علمک المخزون، و شهیدک یوم الدّین، و بعیثک بالحقّ، و رسولک إلى الخلق.

ترجمه‏

(خداوندا) گرامى‏ترین درودها و پربارترین برکاتت را بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله بنده‏ات و رسولت بفرست! همان کسى که خاتم پیامبران پیشین بود، کسى که درهاى بسته را گشود و حق را با حق آشکار ساخت. غوغاى باطل را دفع کرد و حملات گمراهى‏ها را در هم شکست و با تمام قدرت بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، این در حالى بود که به فرمانت قیام کرد و در طریق رضا و خشنودى تو با سرعت گام برمى‏داشت، هرگز در این مسیر تردید به خود راه نداد و عقب‏گرد، نکرد و عزم و اراده‏اش به سستى نگرایید. وحى تو را با آگاهى گرفت و عهد تو را پاسدارى کرد و در انجام‏

فرمانت (با قدرت و جدیّت) پیش رفت، تا آنجا که شعله‏هاى حق را براى طالبانش برافروخت و راه را براى ناآگاهان روشن ساخت و دلهایى که در فتنه‏ها و گناهان فرو رفته بود، به برکت وجودش هدایت شد. او پرچم‏هاى آشکار کننده حق را برافراشت و احکام نورانى اسلام را برپا ساخت. آرى، او امین معتمد و گنجینه دار مخزن علوم تو و شاهد و گواه روز رستاخیز و برانگیخته‏ات براى بیان حقایق و فرستاده‏ات به سوى خلایق است.

شرح و تفسیر

درود بر چنین پیامبرى‏

امام علیه السّلام در آغاز این فراز از خطبه، بهترین درود و برکات الهى را نثار روان پاک پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده و آن حضرت را به بیش از بیست وصف از اوصاف برجسته‏اش، که او را شایسته این درود و صلوات مى‏کند، یاد مى‏فرماید و مى‏گوید:(خداوندا!) «گرامى‏ترین درودها و افزونترین و پربارترین برکاتت را بر محمد صلّى اللّه علیه و آله بنده‏ات و رسولت بفرست» اجعل شرائف(11) صلواتک و نوامى(12) برکاتک على محمّد عبدک و رسولک

صلوات، همان رحمت‏هاى الهى است، و برکات، انواع نعمت‏هاى پروردگار را شامل مى‏شود و مجموعه صلوات و برکات چنان فراگیر است که هیچ خیر و سعادتى از آن بیرون نخواهد بود.

در این قسمت از سخن امام علیه السّلام، دو وصف معروف و مهم، که در واقع مهمترین اوصاف پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است بیان شده: نخست، مسأله عبودیّت و دوم، رسالت.

عبودیّت بزرگترین افتخار یک انسان است که تسلیم محض در برابر خداوند

باشد، همه چیز را از آن او بداند و چشم و گوش بر امر و فرمانش نهد، حتّى اموالى را که ظاهرا ملک او است، امانت الهى در دست خود بشمرد و حداکثر تلاش را در جلب رضاى او انجام دهد و در عین حال خود را به او بسپارد، همان گونه که امیرمؤمنان علیه السّلام به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:«إلهی کفى بی عزّا أن أکون لک عبدا و کفى بی فخرا أن تکون لی ربّا، خدایا این عزّت براى من بس است که بنده تو باشم و این افتخار براى من کافى است که تو پروردگار من باشى»(13)

در سومین توصیف به مسأله خاتمیّت اشاره مى‏کند و مى‏فرماید «پیامبرى که خاتم پیامبران پیشین بود» الخاتم لما سبق.

در صورتى که ما در اینجا به معناى «ذوى العقول» باشد اشاره به پیامبران پیشین است، که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله «خاتم النّبیین» بود. و اگر به معناى «ذوى العقول» نباشد، اشاره به پایان گرفتن شرایع پیشین، به دست پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است.

و در چهارمین و پنجمین توصیف مى‏فرماید: «کسى که درهاى بسته را گشود و حقّ را با حقّ آشکار ساخت» (و الفاتح لما انغلق، و المعلن الحقّ بالحقّ).

منظور از پیچیدگى‏ها و درهاى بسته، ابواب علوم و دانشها و مسایل پیچیده اخلاقى و اجتماعى انسانها است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با دین و آیین و هدایت‏هاى خود، آنها را به روى انسانها باز کرد و منظور از آشکار ساختن حق به حق، ممکن است اشاره به معجزات باشد که حقّانیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تبیین کرد و یا اشاره به بیانات منطقى او باشد که حقایق را شرح داد و یا اشاره به جنگ‏ها و غزواتى است که دشمنان حق را کنار زد تا مردم چهره حق را ببینند و یا روشن ساختن حقایق به قرینه یکدیگر مى‏باشد همان گونه که آیات قرآن را به کمک یکدیگر تفسیر مى‏کنند، هیچ مانعى ندارد که تمام معانى چهارگانه فوق، در این جمله جمع باشد.

در ششمین و هفتمین توصیف مى‏فرماید: «همان کسى که غوغاى باطل را دفع کرد و حملات گمراهى‏ها را در هم شکست» و الدّافع جیشات(14) الأباطیل، و الدّامغ(15) صولات(16) الأضالیل.

جالب این که در مورد باطل تعبیر به سر و صدا و غوغا مى‏کند (جیشات) و در مورد عوامل گمراهى تعبیر به حملات (صولات) که دقیقا هر کدام منطبق با وضعیّت آنهاست. باطل پر سر و صدا است و عوامل گمراهى نیز، همواره به مردم بى‏دفاع حمله‏ور مى‏شوند.

در هشتمین توصیف که در واقع به منزله بیان علّت براى تقاضاى این درود وافر و گسترده است، مى‏فرماید: «به دلیل این که با تمام قدرت بار سنگین رسالت را بر دوش کشید» کما حمّل فاضطلع(17)

در اینجا کما به منزله تعلیل است و معناى «لانّه» مى‏دهد. در واقع قبول این مسئولیّت بزرگ و تحمّل آن با قوّت و قدرت، یکى از مهمترین ویژگى‏هاى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است که او را شایسته هر گونه درودى مى‏کند.

در نهمین و دهمین توصیف آمده است که: «آن حضرت به فرمانت قیام نمود و در طریق رضا و خشنودى تو، با سرعت گام برمى‏داشت» قائما بأمرک، مستوفزا(18) فی مرضاتک.

«قیام به امر»، اشاره به جدّى گرفتن اوامر الهى است، زیرا انسان براى کارهاى جدّى برمى‏خیزد. به همین دلیل، قیام به چیزى، اشاره به برخورد جدّى با آن است.

این دو تعبیر نشان مى‏دهد که آن بزرگوار نه تنها گوش بر فرمان الهى بود، بلکه هر جا رضاى او را- حتّى بدون فرمان نیز- کشف مى‏کرد، به سرعت به سوى انجام آن مى‏شتافت.

در یازدهمین و دوازدهمین توصیف مى‏فرماید: در گام‏هایى که (به سوى انجام اوامر تو) برمى‏داشت، تردید به خود راه نداد و عقب‏گرد، نکرد، و عزم و اراده‏اش به سستى نگرایید» غیر ناکل(19) عن قدم(20)، و لا واه فی عزم.

بسیارند کسانى که در تصمیم‏گیرى‏ها و شروع کار جدّى هستند، ولى در ادامه راه تردید و سستى به خود راه مى‏دهند. مهمّ آن است که انسان از آغاز تا پایان محکم بایستد و به راه خود ادامه دهد. تاریخ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نشان مى‏دهد که او هرگز در برابر وسوسه‏ها و فشارها تسلیم نشد و هر پیشنهاد انحرافى را که به آن حضرت کردند، با صراحت ردّ نمود تا آنجا که مى‏فرمود: «اگر خورشید آسمان را در یک دستم بگذارند و ماه را در دست دیگرم، حاضر نیستم مسیر خود را تغییر دهم.»(21)

در سیزدهمین تا پانزدهمین وصف مى‏فرماید: «این در حالى بود که وحى تو را با آگاهى گرفت و عهد تو را پاسدارى کرد و در انجام فرمانت (با قدرت و جدّیت) پیش رفت» واعیا(22) لوحیک، حافظا لعهدک، ماضیا على نفاذ أمرک.

سپس آن حضرت در ادامه این سخن، نتیجه تلاش‏ها و کوشش‏ها و فداکارى‏هاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را، ضمن بیان اوصاف دیگرى بازگو مى‏کند، امام علیه السّلام در شانزدهمین تا

هجدهمین وصف مى‏فرماید: «او همچنان در این راه به پیش رفت تا شعله حق را براى طالبانش برافروخت و راه را براى ناآگاهان روشن ساخت، دل‏هایى که در فتنه‏ها و گناهان فرو رفته بود، به برکت وجودش هدایت شد» حتّى أورى(23) قبس(24) القابس، و أضاء الطّریق للخابط،(25) و هدیت به القلوب بعد خوضات(26) الفتن و الآثام.

این سخن اشاره به پیشرفت سریع اسلام، در تمام جهات و روشن شدن «جزیره عربستان» که مهد کفر و شرک و کانون جهل و جنایت بود، مى‏باشد که هر کس کمترین اطلاعى از تاریخ اسلام داشته باشد، آن را تصدیق مى‏کند و حتّى دشمنان اسلام نیز به آن معترفند.

سپس در نوزدهمین وصف از اوصاف کریمه آن حضرت، مى‏افزاید: «او پرچم‏هاى آشکار کننده حق را برافراشت و احکام نورانى اسلام را برپا ساخت» «و أقام بموضحات الأعلام، و نیّرات الأحکام».

در حقیقت براى اینکه رهروان راه حق گرفتار خطا و اشتباه نشوند و به بیراهه نروند، باید پرچمها و علایم راهنمایى، در جاى این طریق نصب شود و چراغ‏هاى نورانى تمام جادّه را به هنگام تاریکى روشن کند و این همان کارى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله انجام داد و براى هر حقّى نشانه‏اى قرارداد و پاسدارانى تعیین فرمود.

بسیارى از احکام مانند نمازهاى پنج‏گانه یومیّه و نماز جمعه- با آن مراسم ویژه-

و زیارت خانه خدا، نمونه‏هاى زنده‏اى از آن پرچمها و چراغهاست که رهروان این راه را از گمراهى رهایى مى‏بخشد و همچنین احکامى که درباره مسایل اجتماعى و تربیتى و سیاسى و اقتصادى بیان فرموده است.

در پایان این بخش، به پنج صفت دیگر (که با توجّه به صفات گذشته مجموعا بیست و چهار وصف مى‏شود) به صورت نتیجه‏گیرى از تمام بحث‏هاى گذشته اشاره کرده، مى‏فرماید: «آرى، او امین معتمد و گنجینه‏دار مخزن علوم تو و شاهد و گواه روز رستاخیز، و برانگیخته‏ات براى بیان حقایق و فرستاده‏ات به سوى خلایق است.» فهو أمینک المأمون، و خازن علمک المخزون، و شهیدک یوم الدّین، و بعیثک بالحقّ، و رسولک إلى الخلق.

این اوصاف پنج‏گانه، بعضى مقدّمه، و بعضى نتیجه دیگرى است. امین خداوند و خزانه‏دار علم او بودن، مقدّمه‏اى است براى رسالت به سوى خلق، و مبعوث بودن به حقّ، و گواه روز قیامت بودن، نتیجه این رسالت است.

تعبیر به «امین مأمون» در واقع تاکیدى است بر کمال امانت آن حضرت، و اشاره‏اى است به مقام عصمت، که از شرایط حتمى نبوّت است، و منظور از «خزانه‏دار بودن علم مخزون»، آگاه بودن پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از اسرار غیب است. همان گونه که در جاى خود گفته‏ایم پیامبران و امامان بدون آگاهى از این اسرار نمى‏توانند رسالت خود را به طور کامل انجام دهند، قرآن مجید نیز مى‏فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ»، خداوند داناى غیب است و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى‏سازد مگر رسولانى را که برگزیده، و مراقبینى از پیش رو و پشت سر آنها قرار مى‏دهد، تا بداند پیامبرانش رسالت‏هاى پروردگار را ابلاغ کرده‏اند».(27)

جمله «شهیدک یوم الدّین» اشاره به همان است که در قرآن مجید آمده که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله گواه بر اعمال امّت و گواه بر گواهان سایر امّت‏ها است.

در آیه 143 سوره «بقره» مى‏فرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً»، و اینگونه شما را امّت میانه‏اى قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد».

و در آیه 89 سوره «نحل» مى‏خوانیم «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ» جعلنا «بِکَ شَهِیداً عَلى‏ هؤُلاءِ»، بیادآور! روزى را که از هر امّتى گواهى را از خودشان بر آنها برمى‏انگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار مى‏دهیم».

و از آنجا که گواهى دادن، فرع بر علم و آگاهى است، این تعبیرات، دلیل دیگرى بر آگاهى پیغمبر از اسرار غیب است.

بخش سوم‏

اللّهمّ افسح له مفسحا فی ظلّک، و اجزه مضاعفات الخیر من فضلک.اللّهمّ و أعل على بناء البانین بناءه، و أکرم لدیک منزلته، و أتمم له نوره، و اجزه من ابتعاثک له مقبول الشّهادة، مرضیّ المقالة، ذا منطق عدل، و خطبة فصل. اللّهمّ اجمع بیننا و بینه فی برد العیش و قرار النّعمة، و منى الشّهوات، و أهواء اللّذّات، و رخاء الدّعة، و منتهى الطّمأنینة، و تحف الکرامة.

ترجمه‏

پروردگارا! جایگاهى وسیع براى او در سایه لطفت بگشاى و از فضل و کرمت پاداش مضاعف به او مرحمت کن! خداوندا! کاخ پرشکوه او را از هر بنایى برتر ساز و مقام او را در پیشگاه خود گرامى دار! خداوندا! نور او را (در سراسر جهان) کامل گردان و پاداش رسالتش را پذیرش شهادت (و شفاعت در حقّ امّت) و قبول گفتار او قرار ده! (چرا که او) داراى منطق عادلانه و سخنان جدا کننده حق از باطل بود.خداوندا! ما را در کنار آن پیامبر بزرگ قرار ده، در جایى که زندگانیش خوش و نعمتش جاودان و آرزوهایش مطلوب و لذّاتش خواستنى است، آن هم در کمال آرامش و نهایت اطمینان و توأم با هدایاى پرارزش!

شرح و تفسیر

ما را در سایه او قرار ده‏

امام علیه السّلام در این بخش از سخنانش دعاى جامعى در حقّ پیامبر اسلام مى‏کند و در واقع طرز دعا کردن به آن بزرگوار را به ما مى‏آموزد و نیز دعاى جامعى براى خود و دوستان و پیروانش مى‏نماید.

در قسمت اوّل، شش چیز از پیشگاه خداوند بزرگ براى پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله تقاضا مى‏کند. نخست این که عرض مى‏کند: «پروردگارا! جایگاه وسیعى در سایه لطفت براى او بگشاى!» (اللّهمّ افسح(28) له مفسحا فی ظلّک).

«ظلّ» سایه) در این جا ممکن است معناى کنایى داشته باشد و اشاره به سایه لطف، جود و بخشش خداوند باشد، و یا به معناى حقیقى، و اشاره به سایه‏هاى بهشتى در قیامت باشد. چنانکه در حدیث آمده است: «در بهشت درختى است که شخص سوار بر مرکب، مى‏تواند در سایه آن یکصد سال راه برود».(29)

دوم این که عرض مى‏کند: «خداوندا از فضل و کرمت پاداش مضاعف به او مرحمت کن!» و اجزه مضاعفات الخیر من فضلک.

روشن است که پاداش الهى همیشه به صورت مضاعف و چندین برابر مى‏باشد چرا که از فضل و کرمش سرچشمه مى‏گیرد و برابرى با اعمال در آن شرط نیست، ولى در اینجا تقاضاى پاداشهاى بیشترى براى آن بزرگوار شده است.

در سومین و چهارمین تقاضا عرضه مى‏دارد: «خداوندا! کاخ پر شکوه او را از هر بنایى برتر ساز و مقام او را در پیشگاه خود گرامى دار! (اللّهمّ و أعل على بناء البانین بناءه، و أکرم لدیک منزلته).

منظور از «بناء» در اینجا یا دین و آیین و مذهب اوست که تقاضا شده بر تمام ادیان جهان پیشى گیرد و یا مقام والاى آن حضرت است، که بر همه تقدّم جوید.

در پنجمین و ششمین تقاضا از خداوند، عرضه مى‏دارد: «خداوندا! نور او را (در سراسر جهان) کامل گردان! و پاداش رسالتش را پذیرش شهادت (و شفاعت در حقّ امّت) و قبول گفتار او قرار ده! (چرا که او) داراى منطق عادلانه و سخنان جدا کننده حقّ از باطل بود» و أتمم له نوره، و اجزه من ابتعاثک له مقبول الشّهادة، و مرضیّ المقالة، ذا منطق عدل، و خطبة فصل.

جالب این که جزاى رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این عبارت شفاعت امّت شمرده شده، چیزى که برکتش به دیگران باز مى‏گردد و این نهایت کرامت و لطف آن حضرت است و در ضمن به این نکته نیز اشاره شده که شفاعت و گواهى آن حضرت، بى‏حساب نیست، او همواره گفتارش عادلانه و سخنانش جدا کننده حق از باطل بود، اگر درباره شخص، یا قومى شفاعت کند لیاقت و شایستگى شفاعت را در آنها یافته است و این ناظر به همان چیزى است که در مباحث شفاعت گفته‏ایم که شفاعت هم، بى‏حساب نیست، بلکه لیاقتى لازم دارد و به تعبیر دیگر: باید رابطه معنوى میان شفاعت کننده و شفاعت شونده باشد و آنها که تمام پیوندهاى خود را بریده‏اند، لایق شفاعت نیستند و این همان مقام محمودى است که در قرآن مجید به آن اشاره شده، مى‏فرماید: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»؛ پاسى از شب را از خواب برخیز و قرآن (و نماز) بخوان این یک وظیفه اضافى براى توست تا پروردگارت تو را به مقام محمود برساند»(30)

در آخرین بخش از خطبه، امام دعایى براى خود و دوستانش مى‏کند و در عبارت کوتاه، برترین نعمت‏هاى الهى را تقاضا مى‏نماید، عرض مى‏کند: «خداوندا! میان ما و آن پیامبر بزرگ صلّى اللّه علیه و آله در جایى که زندگانیش خوش و نعمتش جاویدان و آرزوهایش‏

مطلوب و لذّاتش خواستنى است، در کمال آرامش و نهایت اطمینان و توأم با هدایاى پر ارزش، جمع گردان!» (اللّهمّ اجمع بیننا و بینه فی برد العیش و قرار النّعمة، و منى الشّهوات، و أهواء اللّذّات، و رخاء الدّعة(31)، و منتهى الطّمأنینة، و تحف الکرامة.

این اوصاف هفت‏گانه، اوصاف بهشت برین است که داراى تمام این صفات و برکات مى‏باشد، آرامش، آسایش، کرامت‏هاى الهى، لذّات، شایسته و نعمت‏هاى معنوى و مادّى بى‏نظیر، توأم با جاودانگى در آن جمع است.

نکته‏

اهمیّت فوق العاده صلوات بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله‏

در خطبه بالا صلوات و درود بسیار پرمعنا و پر محتوا و مستدلّى بر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده بود و این مطلب ما را به اهمیّت این مسأله در دستورات اسلامى واقف مى‏سازد.

حقیقت این است که روایات اسلامى اهمیّت فوق‏العاده‏اى براى صلوات بر پیامبر ذکر کرده و در منابع شیعه و اهل سنّت ثواب و پاداش فوق‏العاده‏اى براى این عمل ذکر شده، به اندازه‏اى که مایه اعجاب و شگفتى است، که به عنوان نمونه بخشى از این روایات را گلچین کرده، در ذیل از نظر خوانندگان عزیز مى‏گذرانیم، سپس به تحلیلى در این زمینه مى‏نشینیم:

1- در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم:«ألصّلاة على النّبىّ و آله أمحق للخطایا من الماء إلى النّار و السّلام على النّبىّ أفضل من عتق رقاب‏، صلوات بر پیامبر و آل او گناهان را محو مى‏کند، شدیدتر از آنچه آب، آتش را خاموش مى‏کند و سلام بر پیامبر و آل او افضل است از آزاد کردن بردگان»(32)

2- در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم:«إذا ذکر النّبىّ فأکثروا الصّلاة علیه فإنّه من صلّى على النّبىّ صلاة واحدة صلّى اللّه علیه ألف صلاة فی ألف صفّ من الملائکة و لم یبق شی‏ء ممّا خلقه اللّه إلّا صلّى على [ذلک‏] العبد لصلاة اللّه علیه و صلاة ملائکته فمن لم یرغب فی هذا فهو جاهل مغرور قد برى‏ء اللّه منه و رسوله و أهل بیته‏، هنگامى که نام پیامبر برده شود بسیار صلوات بر او بفرستید، چرا که هر کس یک صلوات بر پیامبر اکرم بفرستد خداوند هزار صلوات و درود در هزار صفّ از ملائکه، بر او مى‏فرستد، و چیزى از مخلوقات خدا باقى نمى‏ماند، مگر این که به خاطر صلوات خدا و فرشتگانش بر او صلوات مى‏فرستند و هر کس به چنین پاداش عظیمى علاقه نداشته باشد، جاهل مغرورى است که خدا و رسول خدا و اهل بیتش از او بیزارند»(33)

3- در حدیث دیگرى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم:«کلّ دعاء محجوب حتّى یصلّى على النّبىّ‏، هیچ دعایى به اجابت نمى‏رسد مگر اینکه صلوات بر پیامبر فرستاده شود(34)».

4- باز در حدیث دیگرى از همان حضرت مى‏خوانیم:«ألصّلاة علىّ نور على الصّراط، صلوات بر من نور صراط (در قیامت) است.(34)».

5- در حدیث دیگرى از امام باقر یا امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود:(ما فی المیزان شی‏ء أثقل من الصّلاة على محمّد و آل محمّد و إنّ الرّجل لتوضع أعماله فی المیزان فتمیل به فیخرج الصّلاة علیه فیضعها فی میزانه فترجّح‏، در ترازوى سنجش اعمال (در قیامت) چیزى سنگین‏تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نیست، کسانى‏

هستند که اعمالشان را در ترازوى سنجش عمل مى‏گذارند، سبک و ناچیز است سپس صلوات بر آن حضرت را بیرون آورده و بر آن مى‏نهند سنگینى مى‏کند و برترى مى‏یابد».(35)

6- در حدیث دیگرى از خود آن حضرت آمده است:«صلّوا علیّ فإنّ الصّلاة علیّ زکاة لکم‏، صلوات بر من بفرستید، چرا که صلوات بر من، باعث نموّ (روح و جان) شما مى‏شود»(36)

7- در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است:«إذا کان یوم الخمیس بعث اللّه ملائکة معهم صحف من فضّة و أقلام من ذهب یکتبون یوم الخمیس و لیلة الجمعة أکثر النّاس علىّ صلاة، روز پنج شنبه که مى‏شود خداوند فرشتگانى را با لوح‏هایى از نقره و قلمهایى از طلا مى‏فرستد تا نام کسانى را که روز پنج شنبه و شب جمعه بیشتر از همه بر من صلوات مى‏فرستند، بنویسند(37)».

8- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنین نقل شده است که روزى به على علیه السّلام فرمود:«ألا أبشّرک؟ قال: بلى بأبی أنت و أمّی فإنّک لم تزل مبشّرا بکلّ خیر. فقال: أخبرنی جبرئیل آنفا بالعجب. فقال أمیرالمؤمنین: و ما الّذی أخبرک یا رسول اللّه؟ قال: أخبرنی أنّ الرّجل من أمّتی إذا صلّى علیّ فأتبع بالصّلاة على أهل بیتی فتحت له أبواب السّماء و صلّت علیه الملائکة سبعین صلاة و أنّه إن کان من المذنبین تحاتّ عنه الذّنوب کماتحاتّ الورق من الشّجر، آیا به تو بشارت بدهم؟ على علیه السّلام عرض کرد: آرى پدر و مادرم فدایت، تو همیشه بشارت دهنده به همه نیکى‏ها بوده‏اى.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: جبرئیل الآن از چیز عجیبى به من خبر داد، امیرمؤمنان علیه السّلام پرسید: چه خبرى داده، اى رسول خدا؟ فرمود: به من خبر داد که یکى از امّت من‏

هنگامى که صلوات بر من مى‏فرستد و به دنبال آن صلوات بر اهل بیتم، درهاى آسمان به روى او گشوده مى‏شود و فرشتگان هفتاد صلوات بر او مى‏فرستند و اگر از گنه‏کاران باشد، گناهانش فرو مى‏ریزد آن گونه که برگها از درختان مى‏ریزند(38)».

9- در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است:«أکثروا الصّلاة علیّ فإنّ اللّه وکّل بی ملکا عند قبری فإذا صلّى علىّ رجل من أمّتی قال ذلک الملک یا محمّد: إنّ فلان بن فلان صلّى علیک السّاعة، زیاد صلوات بر من بفرستید، چرا که خداوند فرشته‏اى را نزد قبر من مأمور ساخته که هر فردى از امّت من، صلوات بر من بفرستد آن فرشته مى‏گوید: فلان کس، فرزند فلان، هم اکنون بر تو صلوات فرستاد».(39)

10- در حدیثى از امام باقر علیه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چنین نقل شده است:«من صلّى علیّ إیمانا و احتسابا إستأنف العمل‏، هر کس از روى ایمان و به خاطر خداوند، بر من صلوات بفرستد (تمام گناهانش بخشوده خواهد شد و) اعمال خود را از نو آغاز مى‏کند(40)».

11- نه تنها به هنگام ذکر نام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باید صلوات بر او فرستاد، بلکه به هنگام نوشتن نیز تأکید شده است که صلوات را بنویسند، آن گونه که در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم:«من صلّى علىّ فی کتاب لم تزل الملائکة تستغفر له مادام اسمی فی ذلک الکتاب‏، کسى که در نوشته‏اى صلوات بر من بنویسد، فرشتگان- مادامى که اسم من در آن نوشته است- براى او استغفار مى‏کنند(41)».

12- عایشه از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل مى‏کند که فرمود:«من سرّه أن یلقى اللّه غدا راضیا فلیکثر الصّلاة، علىّ، کسى که دوست دارد خدا را فرداى قیامت ملاقات کند

در حالى که از او خشنود باشد، پس زیاد بر من صلوات بفرستد(42)».

کوتاه سخن این که روایات بسیار فراوانى در این زمینه نقل شده، که از اهمیّت فوق‏العاده صلوات و درود بر پیامبر و آل حکایت مى‏کند، به گونه‏اى که در کمتر عملى از اعمال، این همه ثواب و فضیلت دیده مى‏شود و آنچه ما در احادیث دوازده‏گانه بالا آوردیم، در واقع بخش کوچکى از آن است.

پاسخ به چند سؤال‏

1- این همه اهمیّت براى چیست؟

در اینجا قبل از هر چیز، این سؤال پیش مى‏آید که این همه اهمیّت براى چیست؟ و چه فلسفه‏اى در صلوات بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نهفته شده است؟

در پاسخ این سؤال مى‏توان گفت که نخستین فلسفه آن این است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و مقام شامخ او فراموش نشود، و لازمه آن این است که اسلام و برنامه‏هاى اسلامى متروک نمى‏شود و به این ترتیب ادامه صلوات بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رمز بقاى اسلام و نام مبارک او است.

دیگر این که این صلوات و درود سبب مى‏شود که ما به مقام والاى آن حضرت بیشتر آشنا شویم و از اخلاق و اعمال و صفاتش الگو بگیریم و لذا از بعضى از تعبیرات استفاده مى‏شود که صلوات بر آن حضرت، باعث پاکیزگى اخلاق و طهارت اعمال و ریزش گناهان ما مى‏شود، چنان که در زیارت جامعه مى‏خوانیم:«و جعل صلاتنا علیکم و ما خصّنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهارة لأنفسنا و تزکیة لنا و کفّارة لذنوبنا، خداوند صلوات ما را بر شما (پیامبر و آل پیامبر) و ولایت ما را نسبت‏

به شما، سبب پاکیزگى اخلاق، طهارت نفوس و نموّ و رشد معنوى و کفّاره گناهان ما قرار داده است»(43)

در روایات متعدّد دیگرى نیز اشاره به بخشودگى گناهان، به هنگام درود بر پیامبر و آل او شده است.

از طرفى صلوات و درود بر پیامبر و آل او، رحمت تازه الهى را بر روح پاک آنها فرو مى‏فرستد و از آنجا که آنها منبع فیض‏اند، از سوى آنها به امّت نیز سرازیر مى‏شود بنابراین، درود و رحمت بر آنها، در واقع درود و رحمت بر خود ما است.

اضافه بر این، فرستادن صلوات و درود بر آن بزرگواران، نوعى حق‏شناسى و قدردانى و تشکّر از زحماتى است که براى هدایت امّت کشیده‏اند و بى‏شکّ این حقّ‏شناسى و قدردانى اجر و پاداش الهى دارد.

2- آیا صلوات بر پیامبر براى او اثرى دارد؟

سؤال دیگرى که در اینجا مطرح است این است که آیا صلوات و درود بر پیامبر و آل او، در مقام و منزلت آنها اثر دارد؟

گاه بعضى از ناآگاهان مى‏گویند: هیچ اثرى ندارد چون آنها به مقاماتى که باید برسند، رسیده‏اند، ولى سستى این سخن با توجّه به این که سیر تکاملى انسان هیچ حدّ و مرزى را نمى‏شناسد و به سوى نامتناهى پیش مى‏رود، آشکار مى‏شود و لذا با صراحت در بعضى از دعاها که در تشهّد و غیر آن خوانده مى‏شود، عرضه مى‏داریم:«و ارفع درجته، درجه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را بالاتر از آنچه هست، بالا ببر».(44) از این رو، قرآن مجید نیز با صراحت مى‏گوید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»؛ خدا و فرشتگانش بر پیامبر اکرم‏

درود و رحمت مى‏فرستند، اى کسانى که ایمان آورده‏اید بر او درود بفرستید و سلام گویید و تسلیم (فرمان او) باشید»(45)

تعبیر به فعل مضارع «یُصَلُّونَ» دلیل بر ادامه این رحمت است و به یقین هر مسلمانى که سخن از توحید و اسلام مى‏گوید، رحمت تازه‏اى براى بنیانگذار این آیین نوشته مى‏شود و این رحمت با انجام اعمال او نیز تداوم مى‏یابد، چرا که این سنّت‏هاى حسنه را او بنیان نهاد.

3- با چه الفاظى درود بفرستیم؟

سؤال دیگرى که در اینجا مطرح است، این است که چگونه و با چه الفاظى باید بر آن حضرت صلوات فرستاد؟

در این زمینه نیز روایات متعدّدى از طرق شیعه و اهل سنّت به ما رسیده و در همه آنها تأکید شده است که باید آل محمّد علیهم السّلام به هنگام فرستادن صلوات ذکر شوند، که ما در اینجا به ذکر چند روایت از طرق اهل سنّت، بسنده مى‏کنیم:

در «الدّر المنثور» از «صحیح بخارى» و «مسلم» و «ابو داود» و «ترمذى» و «نسائى» و «ابن ماجه» و «ابن مردویه» و گروه دیگرى، از «کعب بن عجره» نقل شده که مردى خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: «أمّا السّلام علیک فقد علمناه فکیف الصّلاة علیک، سلام بر تو را مى‏دانیم چگونه است، امّا صلوات و درود بر تو باید چگونه باشد؟» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود بگو:«أللّهمّ صلّ على محمّد و على آل محمّد کما صلّیت على آل إبراهیم إنّک حمید مجید. ألّلهمّ بارک على محمّد و على آل محمّد کما بارکت على آل إبراهیم إنّک حمید مجید»

نویسنده تفسیر «الدّر المنثور» اضافه بر حدیث فوق، هیجده حدیث دیگر نقل‏

کرده که در همه آنها تصریح شده که «آل محمّد» را باید به هنگام صلوات ذکر کرد، این احادیث از کتب مشهور و معروف اهل سنّت از گروهى از صحابه از جمله «ابن عبّاس»، «ابو سعید خدرى»، «ابو هریره»، «طلحه»، «ابو مسعود انصارى»، «بریده»، «ابن مسعود»، «کعب بن عجره» و «امیر مؤمنان على علیه السّلام» نقل شده است.(46)

در «صحیح بخارى»(47) روایات متعدّدى در این زمینه نقل شده و در «صحیح مسلم»(48) نیز، دو روایت آمده است و جالب این که در «صحیح مسلم» با آن که در احادیث فوق چند بار «محمّد و آل محمد»، با هم ذکر شده، عنوانى را که براى این باب انتخاب کرده «باب الصّلاة على النّبى صلّى اللّه علیه و سلّم» (بدون ذکر آل) مى‏باشد!

این نکته نیز لازم به یادآورى است که در بعضى از روایات اهل سنّت و بسیارى از روایات شیعه، حتّى کلمه «على» میان «محمّد و آل محمّد» فاصله نشده است و کیفیّت صلوات به این صورت است: «الّلهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد».

این سخن را با حدیثى از «صواعق ابن حجر»(49) پایان مى‏بریم. او نقل مى‏کند که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:«لا تصلّوا علىّ الصّلاة البتراء! فقالوا: و ما الصّلاة البتراء؟ قال:یقولون: «أللّهمّ صلّ على محمّد» و تمسکون، بل قولوا: أللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد، هرگز صلوات ناقص و ناتمام بر من نفرستید! عرض کردند: صلوات ناقص و ناتمام چیست؟ فرمود: اینکه فقط بگوئید: «أللّهمّ صلّ على محمّد» سپس امساک کنید، بلکه بگوئید: أللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد».

در جلد اوّل کنز العمّال نیز روایات متعدّدى در این زمینه دیده مى‏شود.

4- صلوات و درود واجب است، یا مستحب؟

سؤال دیگر این که آیا صلوات فرستادن بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله واجب است یا مستحبّ؟ ظاهر آیه شریفه پنجاه و شش سوره احزاب «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» وجوب است، زیرا مى‏دانیم امر، ظاهر در وجوب مى‏باشد مگر این که قرینه‏اى بر خلاف آن قائم شود و در این آیه خداوند امر به صلوات و سلام بر پیامبر کرده است، بنابراین، حدّاقل لازم است یک بار بر آن حضرت صلوات و درود و سلام فرستاد، این در حالى است که مشهور فقهاى شیعه و جمعى از فقهاى اهل سنّت معتقد به وجوب صلوات در تشهّد هستند.

«ابن قدامه» فقیه معروف اهل سنّت در کتاب «المغنى» مى‏گوید: در تشهّد اوّل، باید بر پیامبر صلوات بفرستد و بگوید: «أللّهمّ صلّ على محمّد و على آل محمّد کما صلّیت على إبراهیم … و هی واجبة فی صحیح المذهب و هو قول الشّافعى و اسحاق …، صلوات فرستادن بر پیامبر و آلش در فتواى صحیح واجب است و «شافعى» و «اسحاق» نیز بر همین عقیده‏اند». سپس از «ابن راهویه» (از فقهاى اهل سنّت) نقل مى‏کند: «لو أنّ رجلا ترک الصّلاة على النّبى صلّى اللّه علیه و آله فی التشهّد بطلت صلاته، اگر کسى صلوات بر پیامبر را در تشهّد ترک کند، نمازش باطل است، سپس مى‏افزاید: ظاهر مذهب «احمد» (امام معروف اهل سنّت) نیز وجوب آن است.(50)

نویسنده کتاب «التّاج الجامع للاصول» (شیخ منصور على ناصف) در ذیل آیه پنجاه و شش سوره احزاب «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» تصریح مى‏کند که‏

ظاهر آیه این است که صلوات و سلام، بر پیامبر اکرم واجب است و این سخن مورد اتّفاق علما مى‏باشد(51)

5- مفهوم واقعى صلوات‏

آخرین سؤالى که در اینجا مطرح است این است که مفهوم صلوات چیست؟

معروف در میان علما و دانشمندان این است که صلوات اگر از سوى خداوند باشد به معناى رحمت است و اگر از سوى فرشتگان و انسانها باشد به معناى طلب رحمت است. یا به تعبیرى که در روایت امام کاظم علیه السّلام آمده است در پاسخ این سؤال که معناى صلوات خدا و ملائکه و مؤمنان در آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» چیست؟ فرمود:«صلاة اللّه رحمة من اللّه و صلاة الملائکة تزکیة منهم له، و صلاة المؤمنین دعاء منهم له‏، صلوات خداوند رحمتى از ناحیه او است و صلوات ملائکه، تقدیس و پاک شمردن آنها است نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و صلوات مؤمنین، دعا و تقاضاى رحمت است از آنها براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله».(52)

بعضى معتقدند تمام این معانى به یک اصل باز مى‏گردد و آن ثناى جمیل است خواه به صورت فرستادن رحمت بوده باشد، یا تقدیس و پاک شمردن، و یا تقاضاى رحمت، که هر کس به مقتضاى حال خودش آن را انجام مى‏دهد.(53)

و از آنجا که ریشه اصلى این لغت، «صلى» (بر وزن سعى) به معناى در آتش افکندن، یا سوختن و برشته شدن در آتش است، بعضى معتقدند که صلوات به معناى دور کردن آتش عذاب الهى است، که نتیجه آن رحمت یا تقاضاى رحمت است، ولى بعضى میان «صلو» که به اصطلاح ناقص واوى است، با «صلى» که ناقص‏

یایى است، فرق گذاشته‏اند و معناى اخیر را مربوط به «صلى» دانسته‏اند و معانى قبل را مربوط به «صلو». (دقّت کنید!)

به هر حال، تمام اینها نشان مى‏دهد که با هر صلوات و سلامى که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرستاده مى‏شود، رحمت تازه‏اى بر روان پاک او نازل مى‏گردد و بعید نیست که این رحمت از ناحیه آن منبع عظیم الهى، به سوى امّتش نیز سرازیر شود. از همین رو صلوات و درود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مایه رحمت و پاکى و آموزش براى خود انسان است.

درباره اینکه منظور از آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله همان اهل بیت، یعنى فرزندان او هستند به خواست خدا در ذیل خطبه 239 بحث خواهیم کرد. در جلد اوّل همین شرح، ذیل خطبه دوّم صفحه 303 نیز اشاره‏اى به این معنا داشتیم.


1) سند خطبه: این خطبه را گروه زیادى نقل کرده‏اند که عده‏اى از آنها قبل از «سید رضى» رحمة الله علیه مى‏زیسته‏اند: از جمله در «صحیفه علویه» و در «تذکره ابن جوزى» و در «الامالى بغدادى» و «غریب الحدیث ابن قتیبه» و «الغارات ثقفى» آمده است و بعضى جمله‏هایى از آن را ذکر و تفسیر کرده‏اند مانند «ابن اثیر» در «نهایه»، «زمخشرى» در «فائق» و «ابن منظور» در «لسان العرب» (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 70).

2) «داحى» از مادّه «دحو» (بر وزن محو) به معناى گسترش دادن است و «دحو الأرض» اشاره به زمانى است که خشکى‏ها تدریجا از زیر آب بیرون آمدند و گسترش یافتند.

3) «داعم» از مادّه «دعم» (بر وزن فهم) به معناى صاف کردن کژى‏ها است و از همین رو، واژه «دعامه» به معناى ستون به کار مى‏رود.

4) «مسموکات» از مادّه «سمک» (بر وزن سقف) به معناى بر پا کردن و بلند نمودن است و به همین جهت این واژه بر سقف نیز اطلاق مى‏شود.

5) «جابل» از مادّه «جبل» (بر وزن جبر) به معناى آفریدن است.

6) سوره ذاریات آیات 47- 48.

7) سوره فاطر، آیه 41.

8) مضمون این حدیث در روایات متعددى آمده است که شاید بالغ بر «بیست» حدیث مى‏شود و مرحوم «علّامه مجلسى» آنها را در بحار الانوار، جلد 3، کتاب التوحید، صفحه 276 تا 281 آورده است.

9) سوره دهر، آیه 3.

10) سوره شمس، آیات 7- 8.

11) «شرائف» جمع «شریفه» به معناى با ارزش است.

12) «نوامى» جمع «نامیه» از مادّه «نموّ» به معناى رشد و افزایش است.

13) بحار الانوار، جلد 74، صفحه 400.

14) «جیشات» جمع «جیشة» از مادّه «جیش» (بر وزن عیش) به معناى جوش و خروش است و به همین جهت، به لشکر که داراى جنب و جوش فراوانى است «جیش» گفته مى‏شود.

15) «دامغ» از مادّه «دمغ» (بر وزن ضرب) به معناى کوبیدن سر، و شکستن جمجمه است.

16) «صولات» جمع «صوله» به معناى حمله کردن براى چیره شدن است و در مورد گاز گرفتن شتر نیز این واژه به کار مى‏رود.

17) «اضطلع» از مادّه «اضطلاع» به معناى قوّت و قدرت داشتن بر انجام کارى است. در اصل از مادّه «ضلع» (بر وزن جسم) به معناى دنده گرفته شده که استخوانى است مقاوم در مقابل حوادث مختلف، سپس مادّه «ضلع» (بر وزن منع) به معناى قوّت و قدرت یافتن اطلاق شده است.

18) «مستوفز» از مادّه «استیفاز» به معناى عجله کردن و سرعت نمودن است.

19) «ناکل» از مادّه «نکول» به معناى بازگشت نمودن و ترسیدن است.

20) «قدم» در اینجا معناى مصدرى دارد و به معناى تقدّم یافتن و پیشروى کردن است.

21) کامل ابن اثیر، جلد 1، صفحه 489. (این سخن در سیره ابن هشام و تاریخ طبرى نیز آمده است).

22) «واعى» از مادّه «وعى» (بر وزن وقت) به معناى درک کردن و فهمیدن و حفظ کردن چیزى است.

23) «أورى» از مادّه «ورى» (بر وزن نفى) به معناى روشن شدن آتش است. بنابراین، «اورى» که فعل متعدّى است، به معناى بر افروختن مى‏آید.

24) «قبس» (بر وزن قفس) به معناى آتش مختصرى است که از مجموعه‏اى جدا مى‏شود.

25) «خابط» از مادّه «خبط» (بر وزن ضبط) به معناى حرکت کردن در مسیر نادرست است و همچنین به معناى عدم تعادل به هنگام راه رفتن یا برخاستن آمده است.

26) «خوضات» جمع «خوضه» از مادّه «خوض» (بر وزن حوض) در اصل به معناى وارد شدن تدریجى در آب و راه رفتن و شنا کردن در آب است. سپس به عنوان کنایه به معناى ورود یا شروع به کار، یا سخنان زشت و ناپسند آمده است.

27) سوره جنّ، آیات 26- 28.

28) «افسح» از مادّه «فسح» (بر وزن فسخ) به معناى مکان وسیع است، و از همین رو این مادّه در مفهوم گسترش دادن، به کار مى‏رود.

29) مجمع البیان، جلد 10- 9، صفحه 218، ذیل آیه 30 از سوره واقعه.

30) سوره اسراء، آیه 79.

31) «دعة» از مادّه «وداع» به معناى جدا شدن و رها کردن است و از آنجا که هر گاه انسان چیزى را رها مى‏کند و بى‏حرکت و آرام مى‏ماند، این واژه به معناى آرامش نیز بکار رفته و در خطبه بالا همین معنا اراده شده است.

32) ثواب الاعمال صدوق، ص 185.

33) بحار الانوار، جلد 17، ص 30.

34) کنز العمّال، جلد 1، صفحه 490، شماره 2153 و 2149.

35) وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 1210 (باب 34 از ابواب ذکر).

36) کنز العمّال، جلد 1، صفحه 494، شماره 2182.

37) کنز العمّال، جلد 1، شماره 2177.

38) شرح علّامه خویى بر نهج البلاغه، جلد 5، صفحه 214- 215.

39) کنز العمّال، جلد 1، صفحه 494، شماره 2181.

40) وسائل الشیعة، جلد 4، صفحه 1213 (باب 34 از ابواب الذّکر).

41) کنز العمّال، جلد 1، صفحه 507، حدیث 2243.

42) کنز العمّال، جلد 1، صفحه 504، حدیث 2229.

43) زیارت جامعه کبیره.

44) وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 989، باب کیفیّة التشهّد.

45) سوره احزاب، آیه 56.

46) تفسیر الدّر المنثور، جلد 5، صفحه 216 به بعد، (ذیل آیه 56 سوره احزاب).

47) صحیح بخارى، جلد 6، صفحه 151، در تفسیر سوره احزاب.

48) صحیح مسلم، جلد 1، صفحه 305، باب الصلاة على النبى صلّى اللّه علیه و آله.

49) صواعق ابن حجر، صفحه 144.

50) المغنى، جلد 1، صفحه 579.

51) التّاج الجامع للاصول، جلد 5، صفحه 143.

52) تفسیر نور الثقلین، جلد 4، صفحه 302، شماره 221 (ذیل آیه 56 سوره احزاب).

53) التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، مادّه «صلو» (با اقتباس و نقل به معنا).