و من کلام له علیه السّلام
فى تعلیم الحرب و المقاتلة
و المشهور أنّه قاله لاصحابه لیلة الهریر، أو اوّل اللّقاء بصفّین
این خطبه پیرامون آداب و فنون جنگ سخن مىگوید
مشهور این است که امام علیه السّلام آن را در «لیلة الهریر(2)» یا نخستین روز جنگ صفّین ایراد فرمود.
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این خطبه، آداب و فنون جنگ و جهاد حق طلبانه را با دقّت تمام و در عباراتى فشرده بیان مىکند و آن را با ارزشهاى معنوى چنان مىآمیزد که
انگیزههاى جهادگران را در حدّ بالا نگه دارد و آنان را به ایثار و فداکارى در راه خدا وادارد. در ضمن اشارتى به ویژگىهاى جنگ «صفّین» و وظایف مؤمنین در این جنگ دارد.
در این که امام علیه السّلام این خطبه را چه زمانى ایراد فرمود، میان شارحان «نهج البلاغه» گفتگو است. «ابن ابى الحدید» مىگوید: «این خطبه را امام علیه السّلام در آن روزى که به «لیلة الهریر» منتهى مىشد- طبق نقل بسیارى از روایات- ایراد فرمود» در حالى که «نصر بن مزاحم» مىگوید: «امام علیه السّلام آن را در نخستین روز جنگ «صفّین» در ماه صفر سال 37 هجرى ایراد کرد.»
مؤلّف کتاب «مصادر نهج البلاغه» از «طبرى» نویسنده کتاب «بشارة المصطفى»- که از علماى قرن ششم هجرى است- از «ابن عبّاس» چنین نقل مىکند که مىگفت:«زنان جهان، دیگر نمىتوانند شخصیّتى همچون على علیه السّلام بزایند. به خدا سوگند! من جنگجوى کار آزمودهاى را همانند على علیه السّلام هرگز ندیدم! فراموش نمىکنم روزى در جنگ «صفّین» با او بودیم در حالى که عمامه سیاهى بر سر داشت و چشمانش همچون چراغ مىدرخشید، در کنار هر گروهى از لشکریانش مىایستاد و براى آنان خطبهاى مىخواند، تا به گروه ما رسید و این در حالى بود که مقدّمه لشکر «معاویه» که ده هزار نفر اسب سوار بودند، نمایان شدند، گروهى از مردم هنگامى که آنها را دیدند، به وحشت افتادند. «امیر مؤمنان على علیه السّلام» رو به اهل «عراق» کرد و فرمود:اینها انسان نماهایى هستند که دلهاى ناتوانى دارند اگر شمشیر اهل حق به آنها برسد، مانند ملخهایى که در برابر طوفان قرار گیرند، به سرعت پراکنده مىشوند! سپس خطبه بالا را بیان فرمود.»(3)
بخش اوّل
معاشر المسلمین! استشعروا الخشیة، و تجلببوا السّکینة، و عضّوا على النّواجذ، فإنّه انبى للسّیوف عن الهام. و أکملوا اللّامة، و قلقلوا السّیوف فی أغمادها قبل سلّها، و الحظوا الخزر، و اطعنوا الشّزر، و نافحوا بالظّبا، و صلوا السّیوف بالخطا.
ترجمه
اى مسلمانان! لباس زیرین خود را ترس از خدا (و احساس مسؤلیّت در برابر دشمنان حق) و لباس رویین خود را آرامش و خونسردى قرار دهید، دندانها را بر هم بفشارید که مقاومت جمجمهها را در برابر ضربات دشمن بیشتر مىکند. زره را (با کلاه خود و ساعد بند) کامل کنید و شمشیرها را قبل از کشیدن از نیام، تکان دهید (تا به آسانى از نیام در آید.) با خشم و بىاعتنایى به دشمن نظر افکنید و به هر سو حمله کنید و ضربه بزنید تا غافلگیر نشوید، از فاصله نزدیک با لبه تیز شمشیر، حمله نمایید و با پیش نهادن گام، شمشیر را به دشمن برسانید!
شرح و تفسیر
بخشى از فنون جهاد
در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام نه دستور از فنون جهاد الهى را که در میدان جنگ بسیار کارساز است، بیان مىفرماید و در واقع لشکریانش را با این سلاحها، مجهّز مىسازد.
در اوّلین و دومین دستور مىفرماید: «اى مسلمانان! لباس زیرین خود را ترس از خدا (و احساس مسؤلیّت در برابر دشمنان حق) و لباس رویین خود را آرامش و خونسردى قرار دهید» معاشر المسلمین! استشعروا الخشیة، و تجلببوا السّکینة) «استشعروا» از مادّه «شعار» به معناى لباس زیرین است که با پوست تن انسان، تماس دارد و این که بعضى از جملهها یا تعبیرات به عنوان شعار یک گروه و ملّت شناخته میشود، شاید به خاطر آن است که با قلب و درون آنها آمیخته است، هر چند در قالب جملههایى و گاه با فریاد، اظهار مىشود و «تجلببوا» از مادّه «جلباب» به معناى لباس رویین است و معمولا به لباسى مىگویند که زنان سر و گردن و قسمتهایى از سینه و پشت خود را با آن مىپوشانند، در واقع از «خمار» (روسرى) بلندتر و از «ردا» (لباس بلند سرتاسرى) کوتاهتر است.
جالب این که نخستین نکتهاى که امام علیه السّلام بر آن تأکید مىکند که باید با روح و جان جنگجویان عجین باشد، مسأله ترس از خدا و احساس مسؤلیّت در برابر فرمان او است و این مهمترین انگیزهاى است که جهادگر با ایمان مىتواند داشته باشد و به خاطر آن تا پاى جان مقاومت مىکند! در حالى که انگیزههاى دیگر در برابر آن کم اثر است.
این نکته نیز حائز اهمّیت است که دومین دستور را حفظ آرامش و خونسردى ذکر مىکند، چرا که هر گونه اضطراب و دستپاچگى در میدان جنگ، در برابر دشمن، نشانه ضعف و ناتوانى و باعث جرأت و جسارت دشمن مىگردد. همیشه افراد قوى و نیرومند و شجاع، خونسردند و افراد ضعیف و ترسو، مضطرب و شتابزده.
قرآن مجید درباره پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مىفرماید: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»، او کسى است که آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل کرده، تا ایمانى بر
ایمانشان افزوده شود، لشکریان آسمان و زمین از آن خداست و خداوند دانا و حکیم است».(4)
همین سکینه و آرامش بود، که در جنگهاى اسلامى عامل پیروزى مسلمین بر دشمنان گردید، در لحظات بسیار سخت و طوفانى مانند زمانى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در غار «ثور» بود و دشمن خونخوار در جستجوى آن حضرت، به در غار رسیده بود، باز همین سکینه و آرامش به یارى او شتافت!
در سومین دستور مىفرماید: «دندانها را بر هم بفشارید! که مقاومت جمجمهها را در برابر ضربات دشمن بیشتر مىکند» (و عضّوا على النّواجذ، فإنّه انبى(5) للسّیوف عن الهام(6)).
«نواجذ» جمع «ناجذ» گاه به معناى همه دندانها تفسیر شده و گاه به معناى دندانهاى آسیا- که بعد از «انیاب» واقع شده- و گاه آن را به معناى خصوص دندان عقل، تفسیر کردهاند، در اینجا مناسب معناى اوّل است یعنى: همه دندانها را بر هم بفشارید!
گفته مىشود، این کار دو فایده مهم دارد، نخست اینکه: ترس و وحشت را از بین مىبرد، به همین دلیل انسان هنگامى که از ترس مىلرزد، بطور ناخود آگاه دندانها را به هم فشار مىآورد، تا لرزه آنها ساکت شود. و دیگر اینکه: عضلات و استخوانهاى سر را محکم نگاه مىدارد، تا در برابر ضربات دشمن آسیب کمترى ببیند.
بعضى از مفسّران «نهج البلاغه» که شاید تأثیر فشار دادن دندانها را، بر روى هم، در استحکام استخوان و عضلات جمجمه باور نمىکردند، این جمله را کنایه از حفظ آرامش قلب و نداشتن اضطراب دانستهاند، در حالى که نه چنین خلاف ظاهرى ضرورت دارد و نه تناسب با جملههاى قبل پیدا مىکند، زیرا چیزى جز تکرار نخواهد بود.
در چهارمین دستور مىفرماید: «زره را کامل کنید!» (و أکملوا اللّأمة).(7) منظور از «کامل کردن زره» این است که آن را به وسیله «خود» (کلاه آهنینى که بر سر مىگذاشتند و مانند زره جنبه دفاعى داشت) و «ساعد بند» (ورقه آهنى که به صورت نیم دایره درآمده و به ساعد مىبستند تا دست را در برابر ضربات تیر و نیزه و شمشیر حفظ کند) کامل کنند.
بعضى از مفسّران نهج البلاغه «لأمه» را به هر گونه سلاح جنگى تفسیر کردهاند، که به این ترتیب، دستور بالا اشاره به فراهم ساختن ساز و برگ جنگى، به طور کامل است.
در پنجمین دستور مىفرماید: «و شمشیرها را قبل از کشیدن از نیام، تکان دهید! (تا به آسانى از نیام درآید) (و قلقلوا(8) السّیوف فی أغمادها(9) قبل سلّها) این نکته، هر چند ظاهرا کوچک به نظر مىرسد، امّا در واقع دستور مهمّى است! چرا که، گاه ماندن شمشیر در غلاف براى مدّت طولانى، سبب مىشود که گوشههایى از آن گیر کند و در لحظات حسّاس که لازم است فورا بیرون کشیده شود، یا خارج
نشود و یا با تأخیر خارج شود و در هر صورت ممکن است خطرات غیر قابل جبرانى به وجود آورد.
در ششمین و هفتمین دستور مىفرماید: «با خشم و بىاعتنایى به دشمن نظر افکنید و به هر سو حمله کنید و ضربه زنید!» (و الحظوا الخزر، و اطعنوا الشّزر)
«خزر» به معناى نگاه کردن با گوشه چشم است که معمولا به هنگام غضب و گاه به هنگام بىاعتنایى، انسان آن را به کار مىبرد و فایده استفاده کردن از این روش در میدان جنگ، نخست: برافروختن آتش غضب در درون است که همراه آن، تمام نیروهاى نهفته درون، بسیج مىشود و قدرت انسان گاه چندین برابر مىشود و دیگر این که: با تمام چشم نگاه کردن، دلیل بر ترس و وحشت و ناتوانى است و سبب جسور شدن دشمن است.
«شزر» (بر وزن نذر) به معناى پراکندگى است و در میدان جنگ، به ضرباتى گفته مىشود که از چپ و راست بر دشمن وارد شود و توصیه امام علیه السّلام به انتخاب این روش، به خاطر آن است که اگر جنگجویان ضربات خود را در یک سو متمرکز کنند، دشمن احساس امنیّت مىکند و از طرفهاى دیگر ضربات متقابلى وارد خواهد ساخت. به علاوه ضرباتى که بر یک طرف وارد شود- اگر درست دقّت کنیم- با هر دو حرکت فقط یک ضربه بر حریف، وارد مىشود، در حالى که ضرباتى که از دو سو وارد مىشود، با هر حرکتى یک ضربه وارد مىگردد!
این تعبیرات موشکافانه، نشان مىدهد که امام علیه السّلام تا چه حدّ تجربه جنگى داشته و سعى مىفرموده که آنها را به لشکریان تحت فرمان خود، منتقل سازد تا از کوچکترین برنامههایى که مىتواند نقش مؤثّرى در پیروزى داشته باشد، بهرهگیرى کند.
در هشتمین و نهمین دستور به دو نکته دقیق دیگر اشاره فرموده، مىافزاید: «از
فاصله نزدیک، با لبه تیز شمشیر، حمله کنید و با پیش نهادن گام، شمشیر را به دشمن برسانید! (و نافحوا بالظّبا، و صلوا السّیوف بالخطا)
«نافحوا» از ماده «نفح» (بر وزن فتح) به معناى دمیدن است. یعنى آن مقدار باید به دشمن نزدیک شد، که گویى دمیدن انسان به او مىرسد و «ظبا» به معناى لبه تیز شمشیر است و گاه گفته مىشود که منظور قسمت بالاى شمشیر مىباشد، در هر صورت ضرباتى که به این گونه وارد شود، کارسازتر است. و منظور از جمله (صلوا السّیوف بالخطا) این است که براى رساندن ضربات شمشیر به دشمن، گاه تنها کشیدن دستها کافى نیست، بلکه باید یک گام به جلو گذاشت و شمشیر را بر پیکر دشمن حواله کرد. امام علیه السّلام مىفرماید: از این روش کارساز نیز استفاده کنید تا به موقع بتوانید ضربه کارى بر پیکر دشمن وارد کنید!
ذکر این جزییّات و نکتههاى باریک، در مورد جنگهاى سنّتى و پیشین، نشان مىدهد که امام علیه السّلام به تمام فنون جنگ آشنا بوده و سربازان خود را براى استفاده بهتر از سلاحهاى جنگى خود، تحت تعلیم قرار مىداده است. بدیهى است که اگر جنگ از یک سو، کارساز شود و به صورت فرسایشى درنیاید، خونهاى کمترى در میدان نبرد ریخته مىشود و مسایل انسانى آن محفوظتر است.
نکته
فنون جنگى در گذشته و حال
جنگ در عصر و زمان ما، علم یا علوم پیچیدهاى است که براى فراگرفتن بخشى از آن، باید سالها در پاى درس استاد نشست و در میدان، تمرین نمود و بدون آگاهى از این علوم، نه کثرت نفرات مشکلى را حل مىکند و نه تنوّع و پیشرفتگى سلاحهاى جنگى، و درست به همین دلیل مسلمانان جهان براى دفاع از مکتب و کشور و منافع
خود، باید آخرین تعلیمات و تجربیّات را در زمینه فنون مختلف جنگ فرا گیرند و این از «واجبات کفاییّه» و گاه از «واجبات عینیّه» است.
بىشک در گذشته نه سلاحها این گونه پیچیده بود و نه فنون جنگ تا این حد گسترده و پیچیده، با این حال جنگ در آن زمانها نیز فنون و آداب زیادى داشت که امام علیه السّلام در جملههاى کوتاه و پر معناى بالا به قسمتى از دقایق و ظرایف آن اشاره فرموده است، که به خوبى نشان مىدهد تا چه حد داراى سابقه و تجربه و آگاهى بوده است، به خصوص امام علیه السّلام روى انگیزههاى سربازان براى جنگ، تکیه مىکند، همان چیزى که حرف اوّل را در میدانهاى جنگ مىزند. بدون تردید، ترس از مسؤلیّتهاى الهى و حفظ آرامش (این دو اصلى که امام در آغاز خطبه به آن اشاره فرموده است) نقش بسیار مهمى در پیروزى بر دشمن دارد.
ممکن است کسانى تصوّر کنند، تعلیم این فنون دقیق جنگى، سبب خونریزى بیشترى در میدان جنگ مىشود و این درست چیزى است که از همه تعلیمات جنگى در اسلام، خلاف آن استفاده مىشود، زیرا تعلیمات جنگى اسلام بر این اصل تکیه دارد که خون انسانها کمتر ریخته شود.
ولى با توجّه به یک نکته روشن مىشود که تعلیمات این خطبه نیز، در همان مسیر است، زیرا اگر مسلمانان آنچنان از فنون نبرد آگاه باشند که در یک حمله کوتاه و برق آسا محکمترین ضربات را بر پیکر لشکر دشمن وارد کنند، زمان جنگ کوتاه مىشود و طبعا خون کمترى ریخته مىشود. بنابراین، تعلیمات فوق نیز در همان راستا است.
اضافه بر این، ممکن است دشمن با آگاهى از قوّت و قدرت و جنگآورى سپاه اسلام، به سرعت تسلیم گردد و از در صلح درآید که آن هم به خونریزى کمتر، کمک مىکند.
بخش دوم
و اعلموا أنّکم بعین اللّه، و مع ابن عمّ رسول اللّه (صلّى اللّه علیه) فعاودوا الکرّ، و استحیوا من الفرّ، فإنّه عار فی الأعقاب، و نار یوم الحساب.و طیبوا عن أنفسکم نفسا، و امشوا إلى الموت مشیا سجحا، و علیکم بهذا السّواد الأعظم، و الرّواق المطنّب، فاضربوا ثبجه، فإنّ الشّیطان کامن فی کسره، و قد قدّم للوثبة یدا، و أخّر للنّکوص رجلا. فصمدا صمدا! حتّى ینلى لکم عمود الحقّ «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ»».
ترجمه
و بدانید شما در پیشگاه خداوند قرار دارید (اعمال شما را مىبیند و در مسیر حق از شما حمایت مىکند) و همراه و همگام با پسر عموى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله هستید پى در پى (بر دشمن) حمله کنید! و از فرار شرم نمایید! چه این که فرار از جهاد، ننگى است که در نسلهاى آینده شما نیز مىماند و آتشى است که در روز حساب، دامان شما را فرا مىگیرد! با آغوش باز از شهادت استقبال کنید و با آرامش به سوى آن گام بردارید. به این گروه انبوه و مرکز تجمّع دشمن و خیمهگاه عظیم (و پر زرق و برق معاویه) به شدّت حمله برید و بر قلب آن بتازید! چرا که شیطان در گوشه و کنار آن پنهان شده، دستى براى حمله به پیش دارد و پایى براى فرار به عقب نهاده است. محکم بایستید و مقاومت کنید! تا حق بر شما آشکار گردد «و شما برترید، خدا با شما است و از اعمال نیکتان چیزى نمىکاهد (بلکه به عالىترین وجه آن را پاداش مىدهد)».
شرح و تفسیر
محکم بایستید و مقاومت کنید!
امام در این بخش از خطبه، به تقویت روحیه سربازان خود پرداخته و دستورات جدیدى را در خصوص جنگ صفّین براى قلع ماده فساد به آنان مىدهد، نخست مىفرماید: «بدانید شما (در میدان نبرد) در پیشگاه خداوند قرار دارید (همه اعمال شما را مىبیند و از نیّات شما آگاه است و از شما در طریق حق حمایت مىکند)» (و اعلموا أنّکم بعین اللّه.)
این احساس که انسان در حضور مولا و آقایش قرار دارد، مولایى که بر هر چیز قادر و تواناست و از همه چیز با خبر است، از یک سو، به او توان و قدرت مىبخشد که تنها نیست و از سوى دیگر، توجّه به مسئولیّتها را بیشتر و قوىتر مىکند.
شبیه این معنا در داستان حضرت نوح علیه السّلام آمده است آنجا که به او دستور ساختن کشتى نجات مىدهد و مىفرماید: «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا»؛ و (اکنون) در حضور ما و طبق وحى ما کشتى بساز!»(10)
اشاره به اینکه: ممکن است دشمنان تو، یا از طریق سخریّه و یا فشارهاى جسمى و روحى بخواهند در کار تو مانع ایجاد کنند، امّا چون در پیشگاه ما و مطابق فرمان ما است، ترس و وحشت و غمى به خود راه مده.
شبیه همین معنا را درباره پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در مقابل انبوه دشمنان سرسخت و سنگدل مىفرماید: «وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا»، در طریق ابلاغ حکم پروردگارت، شکیبایى و استقامت کن، زیرا تو در برابر دیدگان علم ما قرار دارى!(11)
سپس مىافزاید: «(امتیاز دیگر شما این است که، شما همراه و همگام) با پسر عموى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله هستید.» (و مع ابن عمّ رسول اللّه).
پسر عمویى که برادر و جانشین و وصىّ و همگام و همراه با او بود، بنابراین، در حقّانیت خود و مسیرى که در پیش دارید کمترین تردیدى به خود راه ندهید و با دشمن ستمگر، با قوّت و قدرت پیکار کنید! این در حالى است که دشمن شما، فرزند دشمن شماره یک پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله یعنى «ابوسفیان» است که در باطل بودن ادّعاى او نسبت به خلافت، جاى هیچ گونه تردیدى نیست!!
تکیه کردن امام علیه السّلام روى نسبت نزدیکش به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله علاوه بر اینکه یک اصل شناخته شده در میان عقلاست- که نزدیکان هر کس را آشناترین افراد به مکتب او مىدانند، مگر اینکه خلافش ثابت شود- مىتواند اشاره به «حدیث ثقلین» باشد که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مردم را بعد از خود، به پیروى از اهل بیت علیه السّلام در کنار پیروى از قرآن، دعوت نموده است.
سپس در ادامه این سخن، امام علیه السّلام دو دستور مهم را- که در واقع لازم و ملزوم یکدیگرند- گوشزد مىکند، مىفرماید: «پى در پى (بر دشمن) حمله کنید و از فرار شرم نمایید! چه اینکه فرار از جهاد، ننگى است که در نسلهاى آینده شما نیز مىماند و آتشى است که در روز حساب دامان شما را فرا مىگیرد!» (فعاودوا الکرّ، و استحیوا من الفرّ، فإنّه عار فی الأعقاب، و نار یوم الحساب).
اشاره به اینکه، اوّلا: نباید انتظار داشته باشید که در یک حمله، شیرازه لشکر دشمن درهم بریزد، بلکه باید با ضربات پى در پى، دشمن نیرومند خود را ضعیف و ضعیفتر و سپس متلاشى سازید! و دیگر اینکه: هرگز فکر فرار از جهاد در سر نپرورانید، که لکّه ننگ آن، نه تنها بر دامان شما مىنشیند که نسلهاى آینده شما نیز از این عار و ننگ بىنصیب نخواهند بود(12) و شما را به آتش خشم خداوند، در
روز رستاخیز گرفتار مىسازد، زیرا مىدانید یکى از مهمترین گناهان کبیره «فرار از زحف» (فرار از جهاد) است که در قرآن مجید کرارا به آن اشاره شده است. در یک جا، خطاب به همه مؤمنان مىفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»، اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید) و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند- مگر آنکه هدفش کنارهگیرى از میدان براى حمله مجدّد و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنّم است و چه بد جایگاهى است(13)!.
سپس به عنوان تأکید بیشتر در امر جهاد، دو دستور دیگر مىدهد که آنها نیز لازم و ملزوم یکدیگرند، مىفرماید: «با آغوش باز از شهادت استقبال کنید و با آرامش به سوى آن گام بردارید!» (و طیبوا عن أنفسکم نفسا(14)، و امشوا إلى الموت مشیا سجحا).
«سجح» (بر وزن صحف) در اصل به معناى مستقیم است، این واژه مخصوصا در مورد راههاى مستقیم و صاف به کار مىرود و از آن جایى که راه رفتن در این گونه جادّهها سهل و آسان است، این واژه به معناى سهل و آسان نیز استعمال مىشود، در «ضرب المثل» هاى عرب آمده است: «ملکت فاسجح، چون پیروز شدهاى آسان بگیر و عفو و گذشت داشته باش!».
در حقیقت امام علیه السّلام شهادت را گمشده مطلوبى براى همه اهل ایمان مىشمرد و
به آنها تأکید مىکند که نه تنها از شهادت نهراسند، بلکه با آغوش باز از آن استقبال کنند، جادّه آن را جادّهاى صاف و مستقیم و هموار بشمرند و با آرامش خاطر، به سوى آن حرکت کنند، امام علیه السّلام خود نمونه کامل عاشقان شیداى شهادت بود و سوگند یاد مىکرد که: «علاقه فرزند ابوطالب به مرگ و شهادت در راه خدا، بیش از علاقه طفل شیرخوار، به پستان مادر است!(15)».
سپس امام علیه السّلام بعد از ذکر این مقدّمات به سراغ نتیجه نهایى مىرود و به مرکز تجمّع سپاه شام و همچنین خیمه عظیم «معاویه» و یاران نزدیکش اشاره کرده، به اصحاب خود دستور مىدهد که: «به این گروه کثیر و مرکز تجمّع و خیمهگاه عظیم و پرزرق و برق معاویه، به شدّت حمله برید و بر قلب آن بتازید!» (و علیکم بهذا السّواد الأعظم، و الرّواق المطنّب، فاضربوا ثبجه).
بدیهى است اگر حمله از گوشه و کنار و با ترس و احتیاط شروع شود، دشمن جسور مىگردد، و به عکس، اگر حمله برقآسایى به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن بشود، روحیه آنها را در هم مىشکند و نشانه روشنى بر قدرت و عظمت حمله، خواهد بود. امام علیه السّلام از همین نکته روانى استفاده کرده، دستور حمله را به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن، صادر مىکند.
«سواد اعظم» (سیاهى بزرگ) کنایه از گروه عظیمى است که در یک جا جمع مىشود و از فاصله دور، به صورت سیاهى عظیمى خودنمایى مىکند و در اینجا اشاره به مرکز تجمّع لشکر معاویه است.
«رواق» (بر وزن کتاب) به معناى ایوان یا اتاقهایى است که در قسمت جلو ساختمان قرار دارد و در اینجا اشاره به خیمه بزرگى است که براى «معاویه» زده بودند و «مطنّب» به معناى چیزى است که آن را با طنابها محکم بستهاند.
«ثبج» (بر وزن سبد) به معناى وسط و بخش عظیم چیزى است و جمله «فاضربوا ثبجه» تاکید دیگرى بر لزوم هدفگیرى قلب سپاه و خیمه «معاویه» است.
سپس امام علیه السّلام به بیانى مىپردازد که به عنوان دلیل بر دستور سابق است، مىفرماید: «(اینکه گفتم به خیمه معاویه حمله ببرید) به خاطر این است که شیطان در گوشه و کنار آن پنهان شده، دستى براى حمله به پیش دارد و پایى براى فرار به عقب نهاده است!» (فإنّ الشّیطان کامن فی کسره(16)، و قد قدّم للوثبة(17) یدا، و أخّر للنّکوص(18) رجلا).
منظور از شیطان در این جمله، «معاویه» است که هم افکارش شیطانى بود و هم کارهایش. بعضى از مفسّران نهج البلاغه آن را اشاره به «عمرو عاص» دانستهاند و گاه گفته مىشود: منظور از شیطان در اینجا «ابلیس» است که براى تحریک معاویه و یارانش در آن لحظات حسّاس، فعّالیت مىکرد.
در حقیقت جمله بالا ترسیم دقیقى از روحیه معاویه است که از یک سو خود را آماده براى حمله مىکرد و از سوى دیگر آماده فرار و عقبنشینى بود، تا باد از کدام سو، بوزد و حال و هوا چگونه باشد. و این گونه است روش سیاستمداران مادّى، آنها هرگز هدف مقدّس ندارند که به آن عشق بورزند و تا آخرین نفس و آخرین قطره خون، حاضر براى فداکارى در راه آن باشند و به همین دلیل، هر گاه در برابر گروهى مؤمن و با هدف و از جان گذشته قرار گیرند، گرفتار شکست مىشوند.
قرآن مجید درباره شیطان چنین مىگوید: «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا»
«غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ»، و (به یادآور) هنگامى را که شیطان اعمال آنها (مشرکان) را در نظرشان جلوه داد و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمىگردد و من همسایه (و پناه دهنده) شما هستم» امّا هنگامى که دو گروه (کافران و مؤمنان مورد حمایت فرشتگان) در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: «من از شما (دوستان و پیروانم) بیزارم، من چیزى مىبینم که شما نمىبینید، من از خدا مىترسم خداوند «شَدِیدُ الْعِقابِ» است)(19) نه تنها ابلیس چنین برنامهاى دارد که شیاطین انس نیز، دنبال همین مکتبند، مردم را به میدان حوادث مىکشانند و اگر شرایط را نامساعد دیدند آنها را رها کرده، عقبنشینى مىکنند.
در پایان خطبه مىفرماید: «محکم بایستید و مقاومت کنید! تا حق بر شما آشکار گردد، «و شما برترید، خدا با شما است و از اعمال نیکتان چیزى نمىکاهد» (بلکه به عالىترین وجه آن را پاداش مىدهد)» (، فصمدا صمدا،(20) حتّى ینجلى لکم عمود الحقّ «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ»)
در واقع جملههاى اخیر، نتیجهاى است از آنچه امام علیه السّلام پیش از آن فرموده و اصحاب و یارانش را به سوى آن فراخوانده است. یعنى: اکنون که تعلیمات کافى به شما داده شده و فنون جنگ را آموختهاید و درس پایمردى و شهامت و چگونگى حمله بردن به قلب دشمن را فراگرفتهاید، محکم در برابر دشمن بایستید، و سخت
مقاومت کنید تا حق پیروز گردد، و باطل چهره در نقاب فراموشى کشاند. سپس با تکیه بر آیه 35 سوره «محمّد» صلّى اللّه علیه و آله که وعده پیروزى به همه مسلمانان راستین داده است، با این سه جمله به آنها وعده موفقیّت مىدهد. نخست مىفرماید: «شما برترید» سپس مىگوید: «خدا با شما است» و سرانجام مىفرماید: «هر گامى در این راه بردارید، خداوند چیزى از اعمالتان را هرگز کم نمىکند.»
به این ترتیب مجموعه خطبه، در عین اختصار و کوتاهى جملهها، درسى گسترده و جامع از جمیع جهات به سربازان اسلام- نه تنها در عصر امام علیه السّلام- که در هر عصر و زمان مىدهد.
تاریخ مىگوید: این سخنان و سخنان دیگرى همانند آن، کار خود را کرد. و آن گونه که در کتاب «صفّین» «نصر بن مزاحم» آمده است: «هنگامى که على علیه السّلام در اثناى «جنگ صفّین» یاران خود را براى یک حرکت قاطع و نهایى دعوت نمود، 10 تا 12 هزار نفر دنبال سر آن حضرت به راه افتادند، در حالى که شمشیرها را بر شانهها نهاده بودند و چنان حملهاى بر سپاه شام بردند که تمام صفوف آنها در هم ریخت و خطوط دفاعى آنها یکى بعد از دیگرى متلاشى شد، تا به خیمه گاه «معاویه» نزدیک شدند. «معاویه» وحشت کرد، دستور داد اسبش را آماده کنند تا خود را از معرکه نجات دهد، مىخواست سوار شود که پشیمان شد (شاید به این جهت که دید رسوایى زیادى به بار مىآید و لشکر به کلّى متلاشى مىشود) لذا فریاد زد و گروهى از وفاداران خود را به حمایت از خویش و دفاع دعوت نمود، تا این که سرانجام امر به حیله «عمرو بن عاص» در بالا بردن قرآنها بر سر نیزهها منتهى شد، سادهلوحان در لشکر کوفه فریب خوردند و «معاویه» خود را از مرگ نجات داد.»(21)
1) سند خطبه: این خطبه را گروه کثیرى از مورّخان و محدّثان قبل از مرحوم «سیّد رضى» و بعد از او به طور کامل یا بخشى از آن را نقل کردهاند. از جمله کسانى که قبل از «سیّد رضى» مىزیستهاند و آن را نقل کردهاند: «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» و «حافظ» در کتاب «البیان و التبیین» و «فرات بن ابراهیم» که در عهد امام «علىّ بن موسى الرضا علیه السّلام» مىزیسته در تفسیر معروف خود و «مسعودى» در «مروج الذهب» مىباشند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 52.).
2) «لیلة الهریر» یعنى شبى که سگها از شدّت سرما زوزه مىکشیدند و «هریر» در اصل به معنى صداى آهسته سگ به خاطر بىتابى از سرما است و معروف این است که «لیلة الهریر» یکى از شبهاى جنگ پر حادثه «صفّین» بود که جنگ از روز به شب ادامه یافت و شبى سرد و پرخوف و خطر بود، که گروهى از لشکریان «معاویه» به دست جنگجویان لشکر «امیر مؤمنان على علیه السّلام» به خاک افتادند.
3) مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 53 (با کمى تلخیص).
4) سوره فتح، آیه 4.
5) «أنبى» از مادّه «نبو» (بر وزن نبض) به معناى ارتفاع چیزى نیست به چیز دیگر و دور شدن از آن است، به همین دلیل، هنگامى که شمشیرها کارگر نشود این واژه در مورد آن به کار مىرود، گویى از آن دور مىشود و فاصله مىگیرد.
6) «هام» جمع «هامه» به معناى «سر هر موجود ذى روحى» است و گاه این واژه به همین معنا به طور مطلق به کار رفته است.
7) «لأمة» (بر وزن رحمة) در اصل به معناى اجتماع و اتّفاق است، از همین رو هنگامى که دهانه زخم به هم آید و خوب شود به آن «التیام» گفته مىشود و «لأمه» به معناى زره است، شاید از این جهت که حلقههاى آن با هم جمع شده و گره خورده است و گاه این واژه به معناى هر گونه سلاح بکار مىرود.
8) «قلقلوا» از مادّه «قلقله» (بر وزن مرحمه) به معناى حرکت دادن و لرزاندن است.
9) «أغماد» جمع «غمد» (بر وزن رند) به معناى غلاف شمشیر است و لذا در مورد پارهاى از گیاهان که خارهاى آن لابهلاى برگها پنهان است این مادّه به کار مىرود.
10) سوره هود، آیه 37.
11) سوره طور، آیه 48.
12) توجّه داشته باشید که تفسیر فوق بر این اساس است که «اعقاب» جمع «عقب» (بر وزن نسب) به معناى نسلهاى آینده باشد و اگر آن را جمع «عقب» (بر وزن قفل) که به معناى عاقبت کار است، بدانیم مفهوم جمله چنین مىشود که: «فرار از جهاد، عاقبت کار شما را ننگین مىسازد» ولى تفسیر اوّل مناسبتر است.
13) سوره انفال، آیات 15- 16.
14) جمله «طیبوا نفسا» تعبیرى است که در مواردى که انسان از چیزى با رضایت و طیب خاطر استقبال مىکند به کار مىرود و «نفسا» در این گونه موارد، به عنوان «تمیز» منصوب است.
15) براى توضیح بیشتر در این زمینه، به جلد اوّل، ذیل خطبه پنجم مراجعه شود.
16) «کسر» (بر وزن مصر) به معناى گوشه پایین خیمه است و شاید اطلاق این واژه بر این معنا به خاطر چین و شکنى است که در این قسمت از خیمه پیدا مىشود.
17) «وثبه» از مادّه «وثب» (بر وزن نصر) در اصل به معناى پیروزى و ظفر است و به معناى پریدن و جستن براى گرفتن چیزى نیز آمده است که تناسب با ریشه اصلى آن دارد.
18) «نکوص» به معناى عقبنشینى و بازگشت از انجام کارى است و معمولا در موارد عقبنشینى از کار خیر، به کار مىرود.
19) سوره انفال، آیه 48.
20) «صمد» (بر وزن حمد) به دو معنا آمده است: یکى «قصد کردن» و دیگرى «استحکام و صلابت» و بعید نیست هر دو به یک ریشه برگردد، زیرا قصد هنگامى که محکم باشد داراى صلابت خاصّى است و «صمد» (بر وزن سبب) به معناى کسى است که نیازمندان به سراغ او مىروند و به معناى مکان رفیع و بالا و همچنین موجودى که درون آن خالى نیست، آمده و همه اینها با ریشه اصلى این لغت، تناسب دارد و در جمله بالا به معناى ایستادگى و مقاومت و صبر و شکیبایى در برابر دشمن است.
21) شرح نهج البلاغه مرحوم تسترى، جلد 13، صفحه 543.