جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 66(1)

زمان مطالعه: 17 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

فى تعلیم الحرب و المقاتلة

و المشهور أنّه قاله لاصحابه لیلة الهریر، أو اوّل اللّقاء بصفّین‏

این خطبه پیرامون آداب و فنون جنگ سخن مى‏گوید

مشهور این است که امام علیه السّلام آن را در «لیلة الهریر(2)» یا نخستین روز جنگ صفّین ایراد فرمود.

خطبه در یک نگاه‏

امام علیه السّلام در این خطبه، آداب و فنون جنگ و جهاد حق طلبانه را با دقّت تمام و در عباراتى فشرده بیان مى‏کند و آن را با ارزش‏هاى معنوى چنان مى‏آمیزد که‏

انگیزه‏هاى جهادگران را در حدّ بالا نگه دارد و آنان را به ایثار و فداکارى در راه خدا وادارد. در ضمن اشارتى به ویژگى‏هاى جنگ «صفّین» و وظایف مؤمنین در این جنگ دارد.

در این که امام علیه السّلام این خطبه را چه زمانى ایراد فرمود، میان شارحان «نهج البلاغه» گفتگو است. «ابن ابى الحدید» مى‏گوید: «این خطبه را امام علیه السّلام در آن روزى که به «لیلة الهریر» منتهى مى‏شد- طبق نقل بسیارى از روایات- ایراد فرمود» در حالى که «نصر بن مزاحم» مى‏گوید: «امام علیه السّلام آن را در نخستین روز جنگ «صفّین» در ماه صفر سال 37 هجرى ایراد کرد.»

مؤلّف کتاب «مصادر نهج البلاغه» از «طبرى» نویسنده کتاب «بشارة المصطفى»- که از علماى قرن ششم هجرى است- از «ابن عبّاس» چنین نقل مى‏کند که مى‏گفت:«زنان جهان، دیگر نمى‏توانند شخصیّتى همچون على علیه السّلام بزایند. به خدا سوگند! من جنگجوى کار آزموده‏اى را همانند على علیه السّلام هرگز ندیدم! فراموش نمى‏کنم روزى در جنگ «صفّین» با او بودیم در حالى که عمامه سیاهى بر سر داشت و چشمانش همچون چراغ مى‏درخشید، در کنار هر گروهى از لشکریانش مى‏ایستاد و براى آنان خطبه‏اى مى‏خواند، تا به گروه ما رسید و این در حالى بود که مقدّمه لشکر «معاویه» که ده هزار نفر اسب سوار بودند، نمایان شدند، گروهى از مردم هنگامى که آنها را دیدند، به وحشت افتادند. «امیر مؤمنان على علیه السّلام» رو به اهل «عراق» کرد و فرمود:اینها انسان نماهایى هستند که دلهاى ناتوانى دارند اگر شمشیر اهل حق به آنها برسد، مانند ملخ‏هایى که در برابر طوفان قرار گیرند، به سرعت پراکنده مى‏شوند! سپس خطبه بالا را بیان فرمود.»(3)

بخش اوّل‏

معاشر المسلمین! استشعروا الخشیة، و تجلببوا السّکینة، و عضّوا على النّواجذ، فإنّه انبى للسّیوف عن الهام. و أکملوا اللّامة، و قلقلوا السّیوف فی أغمادها قبل سلّها، و الحظوا الخزر، و اطعنوا الشّزر، و نافحوا بالظّبا، و صلوا السّیوف بالخطا.

ترجمه‏

اى مسلمانان! لباس زیرین خود را ترس از خدا (و احساس مسؤلیّت در برابر دشمنان حق) و لباس رویین خود را آرامش و خونسردى قرار دهید، دندانها را بر هم بفشارید که مقاومت جمجمه‏ها را در برابر ضربات دشمن بیشتر مى‏کند. زره را (با کلاه خود و ساعد بند) کامل کنید و شمشیرها را قبل از کشیدن از نیام، تکان دهید (تا به آسانى از نیام در آید.) با خشم و بى‏اعتنایى به دشمن نظر افکنید و به هر سو حمله کنید و ضربه بزنید تا غافلگیر نشوید، از فاصله نزدیک با لبه تیز شمشیر، حمله نمایید و با پیش نهادن گام، شمشیر را به دشمن برسانید!

شرح و تفسیر

بخشى از فنون جهاد

در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام نه دستور از فنون جهاد الهى را که در میدان جنگ بسیار کارساز است، بیان مى‏فرماید و در واقع لشکریانش را با این سلاح‏ها، مجهّز مى‏سازد.

در اوّلین و دومین دستور مى‏فرماید: «اى مسلمانان! لباس زیرین خود را ترس از خدا (و احساس مسؤلیّت در برابر دشمنان حق) و لباس رویین خود را آرامش و خونسردى قرار دهید» معاشر المسلمین! استشعروا الخشیة، و تجلببوا السّکینة) «استشعروا» از مادّه «شعار» به معناى لباس زیرین است که با پوست تن انسان، تماس دارد و این که بعضى از جمله‏ها یا تعبیرات به عنوان شعار یک گروه و ملّت شناخته میشود، شاید به خاطر آن است که با قلب و درون آنها آمیخته است، هر چند در قالب جمله‏هایى و گاه با فریاد، اظهار مى‏شود و «تجلببوا» از مادّه «جلباب» به معناى لباس رویین است و معمولا به لباسى مى‏گویند که زنان سر و گردن و قسمتهایى از سینه و پشت خود را با آن مى‏پوشانند، در واقع از «خمار» (روسرى) بلندتر و از «ردا» (لباس بلند سرتاسرى) کوتاهتر است.

جالب این که نخستین نکته‏اى که امام علیه السّلام بر آن تأکید مى‏کند که باید با روح و جان جنگجویان عجین باشد، مسأله ترس از خدا و احساس مسؤلیّت در برابر فرمان او است و این مهمترین انگیزه‏اى است که جهادگر با ایمان مى‏تواند داشته باشد و به خاطر آن تا پاى جان مقاومت مى‏کند! در حالى که انگیزه‏هاى دیگر در برابر آن کم اثر است.

این نکته نیز حائز اهمّیت است که دومین دستور را حفظ آرامش و خونسردى ذکر مى‏کند، چرا که هر گونه اضطراب و دستپاچگى در میدان جنگ، در برابر دشمن، نشانه ضعف و ناتوانى و باعث جرأت و جسارت دشمن مى‏گردد. همیشه افراد قوى و نیرومند و شجاع، خونسردند و افراد ضعیف و ترسو، مضطرب و شتابزده.

قرآن مجید درباره پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مى‏فرماید: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»، او کسى است که آرامش را در دل‏هاى مؤمنان نازل کرده، تا ایمانى بر

ایمانشان افزوده شود، لشکریان آسمان و زمین از آن خداست و خداوند دانا و حکیم است».(4)

همین سکینه و آرامش بود، که در جنگ‏هاى اسلامى عامل پیروزى مسلمین بر دشمنان گردید، در لحظات بسیار سخت و طوفانى مانند زمانى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در غار «ثور» بود و دشمن خونخوار در جستجوى آن حضرت، به در غار رسیده بود، باز همین سکینه و آرامش به یارى او شتافت!

در سومین دستور مى‏فرماید: «دندان‏ها را بر هم بفشارید! که مقاومت جمجمه‏ها را در برابر ضربات دشمن بیشتر مى‏کند» (و عضّوا على النّواجذ، فإنّه انبى(5) للسّیوف عن الهام(6)).

«نواجذ» جمع «ناجذ» گاه به معناى همه دندان‏ها تفسیر شده و گاه به معناى دندان‏هاى آسیا- که بعد از «انیاب» واقع شده- و گاه آن را به معناى خصوص دندان عقل، تفسیر کرده‏اند، در اینجا مناسب معناى اوّل است یعنى: همه دندان‏ها را بر هم بفشارید!

گفته مى‏شود، این کار دو فایده مهم دارد، نخست اینکه: ترس و وحشت را از بین مى‏برد، به همین دلیل انسان هنگامى که از ترس مى‏لرزد، بطور ناخود آگاه دندان‏ها را به هم فشار مى‏آورد، تا لرزه آنها ساکت شود. و دیگر اینکه: عضلات و استخوان‏هاى سر را محکم نگاه مى‏دارد، تا در برابر ضربات دشمن آسیب کمترى ببیند.

بعضى از مفسّران «نهج البلاغه» که شاید تأثیر فشار دادن دندان‏ها را، بر روى هم، در استحکام استخوان و عضلات جمجمه باور نمى‏کردند، این جمله را کنایه از حفظ آرامش قلب و نداشتن اضطراب دانسته‏اند، در حالى که نه چنین خلاف ظاهرى ضرورت دارد و نه تناسب با جمله‏هاى قبل پیدا مى‏کند، زیرا چیزى جز تکرار نخواهد بود.

در چهارمین دستور مى‏فرماید: «زره را کامل کنید!» (و أکملوا اللّأمة).(7) منظور از «کامل کردن زره» این است که آن را به وسیله «خود» (کلاه آهنینى که بر سر مى‏گذاشتند و مانند زره جنبه دفاعى داشت) و «ساعد بند» (ورقه آهنى که به صورت نیم دایره درآمده و به ساعد مى‏بستند تا دست را در برابر ضربات تیر و نیزه و شمشیر حفظ کند) کامل کنند.

بعضى از مفسّران نهج البلاغه «لأمه» را به هر گونه سلاح جنگى تفسیر کرده‏اند، که به این ترتیب، دستور بالا اشاره به فراهم ساختن ساز و برگ جنگى، به طور کامل است.

در پنجمین دستور مى‏فرماید: «و شمشیرها را قبل از کشیدن از نیام، تکان دهید! (تا به آسانى از نیام درآید) (و قلقلوا(8) السّیوف فی أغمادها(9) قبل سلّها) این نکته، هر چند ظاهرا کوچک به نظر مى‏رسد، امّا در واقع دستور مهمّى است! چرا که، گاه ماندن شمشیر در غلاف براى مدّت طولانى، سبب مى‏شود که گوشه‏هایى از آن گیر کند و در لحظات حسّاس که لازم است فورا بیرون کشیده شود، یا خارج‏

نشود و یا با تأخیر خارج شود و در هر صورت ممکن است خطرات غیر قابل جبرانى به وجود آورد.

در ششمین و هفتمین دستور مى‏فرماید: «با خشم و بى‏اعتنایى به دشمن نظر افکنید و به هر سو حمله کنید و ضربه زنید!» (و الحظوا الخزر، و اطعنوا الشّزر)

«خزر» به معناى نگاه کردن با گوشه چشم است که معمولا به هنگام غضب و گاه به هنگام بى‏اعتنایى، انسان آن را به کار مى‏برد و فایده استفاده کردن از این روش در میدان جنگ، نخست: برافروختن آتش غضب در درون است که همراه آن، تمام نیروهاى نهفته درون، بسیج مى‏شود و قدرت انسان گاه چندین برابر مى‏شود و دیگر این که: با تمام چشم نگاه کردن، دلیل بر ترس و وحشت و ناتوانى است و سبب جسور شدن دشمن است.

«شزر» (بر وزن نذر) به معناى پراکندگى است و در میدان جنگ، به ضرباتى گفته مى‏شود که از چپ و راست بر دشمن وارد شود و توصیه امام علیه السّلام به انتخاب این روش، به خاطر آن است که اگر جنگجویان ضربات خود را در یک سو متمرکز کنند، دشمن احساس امنیّت مى‏کند و از طرف‏هاى دیگر ضربات متقابلى وارد خواهد ساخت. به علاوه ضرباتى که بر یک طرف وارد شود- اگر درست دقّت کنیم- با هر دو حرکت فقط یک ضربه بر حریف، وارد مى‏شود، در حالى که ضرباتى که از دو سو وارد مى‏شود، با هر حرکتى یک ضربه وارد مى‏گردد!

این تعبیرات موشکافانه، نشان مى‏دهد که امام علیه السّلام تا چه حدّ تجربه جنگى داشته و سعى مى‏فرموده که آنها را به لشکریان تحت فرمان خود، منتقل سازد تا از کوچکترین برنامه‏هایى که مى‏تواند نقش مؤثّرى در پیروزى داشته باشد، بهره‏گیرى کند.

در هشتمین و نهمین دستور به دو نکته دقیق دیگر اشاره فرموده، مى‏افزاید: «از

فاصله نزدیک، با لبه تیز شمشیر، حمله کنید و با پیش نهادن گام، شمشیر را به دشمن برسانید! (و نافحوا بالظّبا، و صلوا السّیوف بالخطا)

«نافحوا» از ماده «نفح» (بر وزن فتح) به معناى دمیدن است. یعنى آن مقدار باید به دشمن نزدیک شد، که گویى دمیدن انسان به او مى‏رسد و «ظبا» به معناى لبه تیز شمشیر است و گاه گفته مى‏شود که منظور قسمت بالاى شمشیر مى‏باشد، در هر صورت ضرباتى که به این گونه وارد شود، کارسازتر است. و منظور از جمله (صلوا السّیوف بالخطا) این است که براى رساندن ضربات شمشیر به دشمن، گاه تنها کشیدن دست‏ها کافى نیست، بلکه باید یک گام به جلو گذاشت و شمشیر را بر پیکر دشمن حواله کرد. امام علیه السّلام مى‏فرماید: از این روش کارساز نیز استفاده کنید تا به موقع بتوانید ضربه کارى بر پیکر دشمن وارد کنید!

ذکر این جزییّات و نکته‏هاى باریک، در مورد جنگ‏هاى سنّتى و پیشین، نشان مى‏دهد که امام علیه السّلام به تمام فنون جنگ آشنا بوده و سربازان خود را براى استفاده بهتر از سلاحهاى جنگى خود، تحت تعلیم قرار مى‏داده است. بدیهى است که اگر جنگ از یک سو، کارساز شود و به صورت فرسایشى درنیاید، خون‏هاى کمترى در میدان نبرد ریخته مى‏شود و مسایل انسانى آن محفوظتر است.

نکته‏

فنون جنگى در گذشته و حال‏

جنگ در عصر و زمان ما، علم یا علوم پیچیده‏اى است که براى فراگرفتن بخشى از آن، باید سالها در پاى درس استاد نشست و در میدان، تمرین نمود و بدون آگاهى از این علوم، نه کثرت نفرات مشکلى را حل مى‏کند و نه تنوّع و پیشرفتگى سلاحهاى جنگى، و درست به همین دلیل مسلمانان جهان براى دفاع از مکتب و کشور و منافع‏

خود، باید آخرین تعلیمات و تجربیّات را در زمینه فنون مختلف جنگ فرا گیرند و این از «واجبات کفاییّه» و گاه از «واجبات عینیّه» است.

بى‏شک در گذشته نه سلاحها این گونه پیچیده بود و نه فنون جنگ تا این حد گسترده و پیچیده، با این حال جنگ در آن زمان‏ها نیز فنون و آداب زیادى داشت که امام علیه السّلام در جمله‏هاى کوتاه و پر معناى بالا به قسمتى از دقایق و ظرایف آن اشاره فرموده است، که به خوبى نشان مى‏دهد تا چه حد داراى سابقه و تجربه و آگاهى بوده است، به خصوص امام علیه السّلام روى انگیزه‏هاى سربازان براى جنگ، تکیه مى‏کند، همان چیزى که حرف اوّل را در میدان‏هاى جنگ مى‏زند. بدون تردید، ترس از مسؤلیّت‏هاى الهى و حفظ آرامش (این دو اصلى که امام در آغاز خطبه به آن اشاره فرموده است) نقش بسیار مهمى در پیروزى بر دشمن دارد.

ممکن است کسانى تصوّر کنند، تعلیم این فنون دقیق جنگى، سبب خونریزى بیشترى در میدان جنگ مى‏شود و این درست چیزى است که از همه تعلیمات جنگى در اسلام، خلاف آن استفاده مى‏شود، زیرا تعلیمات جنگى اسلام بر این اصل تکیه دارد که خون انسانها کمتر ریخته شود.

ولى با توجّه به یک نکته روشن مى‏شود که تعلیمات این خطبه نیز، در همان مسیر است، زیرا اگر مسلمانان آنچنان از فنون نبرد آگاه باشند که در یک حمله کوتاه و برق آسا محکمترین ضربات را بر پیکر لشکر دشمن وارد کنند، زمان جنگ کوتاه مى‏شود و طبعا خون کمترى ریخته مى‏شود. بنابراین، تعلیمات فوق نیز در همان راستا است.

اضافه بر این، ممکن است دشمن با آگاهى از قوّت و قدرت و جنگ‏آورى سپاه اسلام، به سرعت تسلیم گردد و از در صلح درآید که آن هم به خونریزى کمتر، کمک مى‏کند.

بخش دوم‏

و اعلموا أنّکم بعین اللّه، و مع ابن عمّ رسول اللّه (صلّى اللّه علیه) فعاودوا الکرّ، و استحیوا من الفرّ، فإنّه عار فی الأعقاب، و نار یوم الحساب.و طیبوا عن أنفسکم نفسا، و امشوا إلى الموت مشیا سجحا، و علیکم بهذا السّواد الأعظم، و الرّواق المطنّب، فاضربوا ثبجه، فإنّ الشّیطان کامن فی کسره، و قد قدّم للوثبة یدا، و أخّر للنّکوص رجلا. فصمدا صمدا! حتّى ینلى لکم عمود الحقّ «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ»».

ترجمه‏

و بدانید شما در پیشگاه خداوند قرار دارید (اعمال شما را مى‏بیند و در مسیر حق از شما حمایت مى‏کند) و همراه و همگام با پسر عموى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله هستید پى در پى (بر دشمن) حمله کنید! و از فرار شرم نمایید! چه این که فرار از جهاد، ننگى است که در نسل‏هاى آینده شما نیز مى‏ماند و آتشى است که در روز حساب، دامان شما را فرا مى‏گیرد! با آغوش باز از شهادت استقبال کنید و با آرامش به سوى آن گام بردارید. به این گروه انبوه و مرکز تجمّع دشمن و خیمه‏گاه عظیم (و پر زرق و برق معاویه) به شدّت حمله برید و بر قلب آن بتازید! چرا که شیطان در گوشه و کنار آن پنهان شده، دستى براى حمله به پیش دارد و پایى براى فرار به عقب نهاده است. محکم بایستید و مقاومت کنید! تا حق بر شما آشکار گردد «و شما برترید، خدا با شما است و از اعمال نیکتان چیزى نمى‏کاهد (بلکه به عالى‏ترین وجه آن را پاداش مى‏دهد)».

شرح و تفسیر

محکم بایستید و مقاومت کنید!

امام در این بخش از خطبه، به تقویت روحیه سربازان خود پرداخته و دستورات جدیدى را در خصوص جنگ صفّین براى قلع ماده فساد به آنان مى‏دهد، نخست مى‏فرماید: «بدانید شما (در میدان نبرد) در پیشگاه خداوند قرار دارید (همه اعمال شما را مى‏بیند و از نیّات شما آگاه است و از شما در طریق حق حمایت مى‏کند)» (و اعلموا أنّکم بعین اللّه.)

این احساس که انسان در حضور مولا و آقایش قرار دارد، مولایى که بر هر چیز قادر و تواناست و از همه چیز با خبر است، از یک سو، به او توان و قدرت مى‏بخشد که تنها نیست و از سوى دیگر، توجّه به مسئولیّت‏ها را بیشتر و قوى‏تر مى‏کند.

شبیه این معنا در داستان حضرت نوح علیه السّلام آمده است آنجا که به او دستور ساختن کشتى نجات مى‏دهد و مى‏فرماید: «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا»؛ و (اکنون) در حضور ما و طبق وحى ما کشتى بساز!»(10)

اشاره به اینکه: ممکن است دشمنان تو، یا از طریق سخریّه و یا فشارهاى جسمى و روحى بخواهند در کار تو مانع ایجاد کنند، امّا چون در پیشگاه ما و مطابق فرمان ما است، ترس و وحشت و غمى به خود راه مده.

شبیه همین معنا را درباره پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در مقابل انبوه دشمنان سرسخت و سنگدل مى‏فرماید: «وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا»، در طریق ابلاغ حکم پروردگارت، شکیبایى و استقامت کن، زیرا تو در برابر دیدگان علم ما قرار دارى!(11)

سپس مى‏افزاید: «(امتیاز دیگر شما این است که، شما همراه و همگام) با پسر عموى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله هستید.» (و مع ابن عمّ رسول اللّه).

پسر عمویى که برادر و جانشین و وصىّ و همگام و همراه با او بود، بنابراین، در حقّانیت خود و مسیرى که در پیش دارید کمترین تردیدى به خود راه ندهید و با دشمن ستمگر، با قوّت و قدرت پیکار کنید! این در حالى است که دشمن شما، فرزند دشمن شماره یک پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله یعنى «ابوسفیان» است که در باطل بودن ادّعاى او نسبت به خلافت، جاى هیچ گونه تردیدى نیست!!

تکیه کردن امام علیه السّلام روى نسبت نزدیکش به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله علاوه بر اینکه یک اصل شناخته شده در میان عقلاست- که نزدیکان هر کس را آشناترین افراد به مکتب او مى‏دانند، مگر اینکه خلافش ثابت شود- مى‏تواند اشاره به «حدیث ثقلین» باشد که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مردم را بعد از خود، به پیروى از اهل بیت علیه السّلام در کنار پیروى از قرآن، دعوت نموده است.

سپس در ادامه این سخن، امام علیه السّلام دو دستور مهم را- که در واقع لازم و ملزوم یکدیگرند- گوشزد مى‏کند، مى‏فرماید: «پى در پى (بر دشمن) حمله کنید و از فرار شرم نمایید! چه اینکه فرار از جهاد، ننگى است که در نسل‏هاى آینده شما نیز مى‏ماند و آتشى است که در روز حساب دامان شما را فرا مى‏گیرد!» (فعاودوا الکرّ، و استحیوا من الفرّ، فإنّه عار فی الأعقاب، و نار یوم الحساب).

اشاره به اینکه، اوّلا: نباید انتظار داشته باشید که در یک حمله، شیرازه لشکر دشمن درهم بریزد، بلکه باید با ضربات پى در پى، دشمن نیرومند خود را ضعیف و ضعیف‏تر و سپس متلاشى سازید! و دیگر اینکه: هرگز فکر فرار از جهاد در سر نپرورانید، که لکّه ننگ آن، نه تنها بر دامان شما مى‏نشیند که نسل‏هاى آینده شما نیز از این عار و ننگ بى‏نصیب نخواهند بود(12) و شما را به آتش خشم خداوند، در

روز رستاخیز گرفتار مى‏سازد، زیرا مى‏دانید یکى از مهمترین گناهان کبیره «فرار از زحف» (فرار از جهاد) است که در قرآن مجید کرارا به آن اشاره شده است. در یک جا، خطاب به همه مؤمنان مى‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»، اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید) و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند- مگر آنکه هدفش کناره‏گیرى از میدان براى حمله مجدّد و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنّم است و چه بد جایگاهى است(13)!.

سپس به عنوان تأکید بیشتر در امر جهاد، دو دستور دیگر مى‏دهد که آنها نیز لازم و ملزوم یکدیگرند، مى‏فرماید: «با آغوش باز از شهادت استقبال کنید و با آرامش به سوى آن گام بردارید!» (و طیبوا عن أنفسکم نفسا(14)، و امشوا إلى الموت مشیا سجحا).

«سجح» (بر وزن صحف) در اصل به معناى مستقیم است، این واژه مخصوصا در مورد راههاى مستقیم و صاف به کار مى‏رود و از آن جایى که راه رفتن در این گونه جادّه‏ها سهل و آسان است، این واژه به معناى سهل و آسان نیز استعمال مى‏شود، در «ضرب المثل» هاى عرب آمده است: «ملکت فاسجح، چون پیروز شده‏اى آسان بگیر و عفو و گذشت داشته باش!».

در حقیقت امام علیه السّلام شهادت را گمشده مطلوبى براى همه اهل ایمان مى‏شمرد و

به آنها تأکید مى‏کند که نه تنها از شهادت نهراسند، بلکه با آغوش باز از آن استقبال کنند، جادّه آن را جادّه‏اى صاف و مستقیم و هموار بشمرند و با آرامش خاطر، به سوى آن حرکت کنند، امام علیه السّلام خود نمونه کامل عاشقان شیداى شهادت بود و سوگند یاد مى‏کرد که: «علاقه فرزند ابوطالب به مرگ و شهادت در راه خدا، بیش از علاقه طفل شیرخوار، به پستان مادر است!(15)».

سپس امام علیه السّلام بعد از ذکر این مقدّمات به سراغ نتیجه نهایى مى‏رود و به مرکز تجمّع سپاه شام و همچنین خیمه عظیم «معاویه» و یاران نزدیکش اشاره کرده، به اصحاب خود دستور مى‏دهد که: «به این گروه کثیر و مرکز تجمّع و خیمه‏گاه عظیم و پرزرق و برق معاویه، به شدّت حمله برید و بر قلب آن بتازید!» (و علیکم بهذا السّواد الأعظم، و الرّواق المطنّب، فاضربوا ثبجه).

بدیهى است اگر حمله از گوشه و کنار و با ترس و احتیاط شروع شود، دشمن جسور مى‏گردد، و به عکس، اگر حمله برق‏آسایى به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن بشود، روحیه آنها را در هم مى‏شکند و نشانه روشنى بر قدرت و عظمت حمله، خواهد بود. امام علیه السّلام از همین نکته روانى استفاده کرده، دستور حمله را به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن، صادر مى‏کند.

«سواد اعظم» (سیاهى بزرگ) کنایه از گروه عظیمى است که در یک جا جمع مى‏شود و از فاصله دور، به صورت سیاهى عظیمى خودنمایى مى‏کند و در اینجا اشاره به مرکز تجمّع لشکر معاویه است.

«رواق» (بر وزن کتاب) به معناى ایوان یا اتاقهایى است که در قسمت جلو ساختمان قرار دارد و در اینجا اشاره به خیمه بزرگى است که براى «معاویه» زده بودند و «مطنّب» به معناى چیزى است که آن را با طنابها محکم بسته‏اند.

«ثبج» (بر وزن سبد) به معناى وسط و بخش عظیم چیزى است و جمله «فاضربوا ثبجه» تاکید دیگرى بر لزوم هدف‏گیرى قلب سپاه و خیمه «معاویه» است.

سپس امام علیه السّلام به بیانى مى‏پردازد که به عنوان دلیل بر دستور سابق است، مى‏فرماید: «(اینکه گفتم به خیمه معاویه حمله ببرید) به خاطر این است که شیطان در گوشه و کنار آن پنهان شده، دستى براى حمله به پیش دارد و پایى براى فرار به عقب نهاده است!» (فإنّ الشّیطان کامن فی کسره(16)، و قد قدّم للوثبة(17) یدا، و أخّر للنّکوص(18) رجلا).

منظور از شیطان در این جمله، «معاویه» است که هم افکارش شیطانى بود و هم کارهایش. بعضى از مفسّران نهج البلاغه آن را اشاره به «عمرو عاص» دانسته‏اند و گاه گفته مى‏شود: منظور از شیطان در اینجا «ابلیس» است که براى تحریک معاویه و یارانش در آن لحظات حسّاس، فعّالیت مى‏کرد.

در حقیقت جمله بالا ترسیم دقیقى از روحیه معاویه است که از یک سو خود را آماده براى حمله مى‏کرد و از سوى دیگر آماده فرار و عقب‏نشینى بود، تا باد از کدام سو، بوزد و حال و هوا چگونه باشد. و این گونه است روش سیاستمداران مادّى، آنها هرگز هدف مقدّس ندارند که به آن عشق بورزند و تا آخرین نفس و آخرین قطره خون، حاضر براى فداکارى در راه آن باشند و به همین دلیل، هر گاه در برابر گروهى مؤمن و با هدف و از جان گذشته قرار گیرند، گرفتار شکست مى‏شوند.

قرآن مجید درباره شیطان چنین مى‏گوید: «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا»

«غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ»، و (به یادآور) هنگامى را که شیطان اعمال آنها (مشرکان) را در نظرشان جلوه داد و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمى‏گردد و من همسایه (و پناه دهنده) شما هستم» امّا هنگامى که دو گروه (کافران و مؤمنان مورد حمایت فرشتگان) در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: «من از شما (دوستان و پیروانم) بیزارم، من چیزى مى‏بینم که شما نمى‏بینید، من از خدا مى‏ترسم خداوند «شَدِیدُ الْعِقابِ» است)(19) نه تنها ابلیس چنین برنامه‏اى دارد که شیاطین انس نیز، دنبال همین مکتبند، مردم را به میدان حوادث مى‏کشانند و اگر شرایط را نامساعد دیدند آنها را رها کرده، عقب‏نشینى مى‏کنند.

در پایان خطبه مى‏فرماید: «محکم بایستید و مقاومت کنید! تا حق بر شما آشکار گردد، «و شما برترید، خدا با شما است و از اعمال نیک‏تان چیزى نمى‏کاهد» (بلکه به عالى‏ترین وجه آن را پاداش مى‏دهد)» (، فصمدا صمدا،(20) حتّى ینجلى لکم عمود الحقّ «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ»)

در واقع جمله‏هاى اخیر، نتیجه‏اى است از آنچه امام علیه السّلام پیش از آن فرموده و اصحاب و یارانش را به سوى آن فراخوانده است. یعنى: اکنون که تعلیمات کافى به شما داده شده و فنون جنگ را آموخته‏اید و درس پایمردى و شهامت و چگونگى حمله بردن به قلب دشمن را فراگرفته‏اید، محکم در برابر دشمن بایستید، و سخت‏

مقاومت کنید تا حق پیروز گردد، و باطل چهره در نقاب فراموشى کشاند. سپس با تکیه بر آیه 35 سوره «محمّد» صلّى اللّه علیه و آله که وعده پیروزى به همه مسلمانان راستین داده است، با این سه جمله به آنها وعده موفقیّت مى‏دهد. نخست مى‏فرماید: «شما برترید» سپس مى‏گوید: «خدا با شما است» و سرانجام مى‏فرماید: «هر گامى در این راه بردارید، خداوند چیزى از اعمالتان را هرگز کم نمى‏کند.»

به این ترتیب مجموعه خطبه، در عین اختصار و کوتاهى جمله‏ها، درسى گسترده و جامع از جمیع جهات به سربازان اسلام- نه تنها در عصر امام علیه السّلام- که در هر عصر و زمان مى‏دهد.

تاریخ مى‏گوید: این سخنان و سخنان دیگرى همانند آن، کار خود را کرد. و آن گونه که در کتاب «صفّین» «نصر بن مزاحم» آمده است: «هنگامى که على علیه السّلام در اثناى «جنگ صفّین» یاران خود را براى یک حرکت قاطع و نهایى دعوت نمود، 10 تا 12 هزار نفر دنبال سر آن حضرت به راه افتادند، در حالى که شمشیرها را بر شانه‏ها نهاده بودند و چنان حمله‏اى بر سپاه شام بردند که تمام صفوف آنها در هم ریخت و خطوط دفاعى آنها یکى بعد از دیگرى متلاشى شد، تا به خیمه گاه «معاویه» نزدیک شدند. «معاویه» وحشت کرد، دستور داد اسبش را آماده کنند تا خود را از معرکه نجات دهد، مى‏خواست سوار شود که پشیمان شد (شاید به این جهت که دید رسوایى زیادى به بار مى‏آید و لشکر به کلّى متلاشى مى‏شود) لذا فریاد زد و گروهى از وفاداران خود را به حمایت از خویش و دفاع دعوت نمود، تا این که سرانجام امر به حیله «عمرو بن عاص» در بالا بردن قرآن‏ها بر سر نیزه‏ها منتهى شد، ساده‏لوحان در لشکر کوفه فریب خوردند و «معاویه» خود را از مرگ نجات داد.»(21)


1) سند خطبه: این خطبه را گروه کثیرى از مورّخان و محدّثان قبل از مرحوم «سیّد رضى» و بعد از او به طور کامل یا بخشى از آن را نقل کرده‏اند. از جمله کسانى که قبل از «سیّد رضى» مى‏زیسته‏اند و آن را نقل کرده‏اند: «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» و «حافظ» در کتاب «البیان و التبیین» و «فرات بن ابراهیم» که در عهد امام «علىّ بن موسى الرضا علیه السّلام» مى‏زیسته در تفسیر معروف خود و «مسعودى» در «مروج الذهب» مى‏باشند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 52.).

2) «لیلة الهریر» یعنى شبى که سگها از شدّت سرما زوزه مى‏کشیدند و «هریر» در اصل به معنى صداى آهسته سگ به خاطر بى‏تابى از سرما است و معروف این است که «لیلة الهریر» یکى از شبهاى جنگ پر حادثه «صفّین» بود که جنگ از روز به شب ادامه یافت و شبى سرد و پرخوف و خطر بود، که گروهى از لشکریان «معاویه» به دست جنگجویان لشکر «امیر مؤمنان على علیه السّلام» به خاک افتادند.

3) مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 53 (با کمى تلخیص).

4) سوره فتح، آیه 4.

5) «أنبى» از مادّه «نبو» (بر وزن نبض) به معناى ارتفاع چیزى نیست به چیز دیگر و دور شدن از آن است، به همین دلیل، هنگامى که شمشیرها کارگر نشود این واژه در مورد آن به کار مى‏رود، گویى از آن دور مى‏شود و فاصله مى‏گیرد.

6) «هام» جمع «هامه» به معناى «سر هر موجود ذى روحى» است و گاه این واژه به همین معنا به طور مطلق به کار رفته است.

7) «لأمة» (بر وزن رحمة) در اصل به معناى اجتماع و اتّفاق است، از همین رو هنگامى که دهانه زخم به هم آید و خوب شود به آن «التیام» گفته مى‏شود و «لأمه» به معناى زره است، شاید از این جهت که حلقه‏هاى آن با هم جمع شده و گره خورده است و گاه این واژه به معناى هر گونه سلاح بکار مى‏رود.

8) «قلقلوا» از مادّه «قلقله» (بر وزن مرحمه) به معناى حرکت دادن و لرزاندن است.

9) «أغماد» جمع «غمد» (بر وزن رند) به معناى غلاف شمشیر است و لذا در مورد پاره‏اى از گیاهان که خارهاى آن لابه‏لاى برگ‏ها پنهان است این مادّه به کار مى‏رود.

10) سوره هود، آیه 37.

11) سوره طور، آیه 48.

12) توجّه داشته باشید که تفسیر فوق بر این اساس است که «اعقاب» جمع «عقب» (بر وزن نسب) به معناى نسل‏هاى آینده باشد و اگر آن را جمع «عقب» (بر وزن قفل) که به معناى عاقبت کار است، بدانیم مفهوم جمله چنین مى‏شود که: «فرار از جهاد، عاقبت کار شما را ننگین مى‏سازد» ولى تفسیر اوّل مناسب‏تر است.

13) سوره انفال، آیات 15- 16.

14) جمله «طیبوا نفسا» تعبیرى است که در مواردى که انسان از چیزى با رضایت و طیب خاطر استقبال مى‏کند به کار مى‏رود و «نفسا» در این گونه موارد، به عنوان «تمیز» منصوب است.

15) براى توضیح بیشتر در این زمینه، به جلد اوّل، ذیل خطبه پنجم مراجعه شود.

16) «کسر» (بر وزن مصر) به معناى گوشه پایین خیمه است و شاید اطلاق این واژه بر این معنا به خاطر چین و شکنى است که در این قسمت از خیمه پیدا مى‏شود.

17) «وثبه» از مادّه «وثب» (بر وزن نصر) در اصل به معناى پیروزى و ظفر است و به معناى پریدن و جستن براى گرفتن چیزى نیز آمده است که تناسب با ریشه اصلى آن دارد.

18) «نکوص» به معناى عقب‏نشینى و بازگشت از انجام کارى است و معمولا در موارد عقب‏نشینى از کار خیر، به کار مى‏رود.

19) سوره انفال، آیه 48.

20) «صمد» (بر وزن حمد) به دو معنا آمده است: یکى «قصد کردن» و دیگرى «استحکام و صلابت» و بعید نیست هر دو به یک ریشه برگردد، زیرا قصد هنگامى که محکم باشد داراى صلابت خاصّى است و «صمد» (بر وزن سبب) به معناى کسى است که نیازمندان به سراغ او مى‏روند و به معناى مکان رفیع و بالا و همچنین موجودى که درون آن خالى نیست، آمده و همه اینها با ریشه اصلى این لغت، تناسب دارد و در جمله بالا به معناى ایستادگى و مقاومت و صبر و شکیبایى در برابر دشمن است.

21) شرح نهج البلاغه مرحوم تسترى، جلد 13، صفحه 543.