و من خطبة له علیه السّلام
یحذر من فتنة الدّنیا
در این خطبه امام علیه السّلام مردم را از فتنه و فریب دنیا بر حذر مىدارد (و از ناپایدارى آن خبر مىدهد)
خطبه در یک نگاه
این خطبه همان گونه که از عنوان آن برمىآید، هشدارى است به همگان در مورد فتنه دنیا؛ امام علیه السّلام در این خطبه به دو مطلب مهم اشاره مىکند: نخست اینکه دنیا مىتواند مایه نجات و یا مایه بدبختى انسانها گردد و این در حقیقت، بستگى به تفاوت دیدگاههایى دارد که درباره دنیا مطرح است.
اگر دنیا هدف باشد و مال و ثروت و مقام و زرق و برقش، محبوب و مطلوب نهایى گردد، بىشک این دنیا مذموم است و مایه حسرت و اندوه، و اگر به عنوان وسیله به آن نگاه شود و مزرعهاى براى جهان آخرت گردد و ابزارى جهت نیل به ارزشهاى والاى انسانى شود، ممدوح است و مایه افتخار و مباهات!
مطلب دیگرى که امام علیه السّلام در این خطبه به آن اشاره فرموده است، زوال و ناپایدارى دنیا است، همانند سایه درختى که انسان چند لحظهاى براى استراحت انتخاب مىکند ولى چیزى نمىگذرد که سایه جا به جا مىشود و محل خود را به آفتاب سوزان مىدهد.
ألا إنّ الدّنیا دار، لا یسلم منها إلّا فیها، و لا ینجى بشیء کان لها: ابتلى النّاس بها فتنة، فما أخذوه منها لها أخرجوا منه و حوسبوا علیه، و ما أخذوه منها لغیرها قدموا علیه و أقاموا فیه، فإنّها عند ذوی العقول کفیء الظّلّ، بینا تراه سابغا حتّى قلص، و زائدا حتّى نقص.
ترجمه
بدانید! دنیا سرایى است که جز در خودش (و از طریق بهرهگیرى صحیح) از آن سالم نتوان ماند و با امورى که مخصوص دنیاست، از آن نجات نتوان یافت: انسانها به وسیله آن آزمایش مىشوند، آنچه از دنیا را به خاطر دنیا بدست آورند از آن جدا مىشوند و حساب آن را، باید پس بدهند و آنچه را از دنیا براى غیر این جهان بدست آورند به آن خواهند رسید و در آن خواهند ماند، چرا که دنیا در نظر خردمندان همچون سایه بعد از زوال است، در حالى که آن را گسترده مىبینى ناگهان جمع مىشود و در حالى که فزونى مىیابد (با فرا رسیدن شب) نقصان مىپذیرد.
شرح و تفسیر
دنیا سایه ناپایدار!
از آنجا که زرق و برق دنیا، سبب دلبستگى بیش از حدّ مىشود و این دلبستگىها غالبا سرچشمه گناهان بزرگ و انحراف از صراط مستقیم و سقوط در پرتگاه شقاوت است، رهبران بزرگ الهى همیشه پیروان خود را در این زمینه هشدار مىدانند و بخش مهمّى از «نهج البلاغه» و خطبهها و نامهها و کلمات قصار آن را، همین هشدارها تشکیل مىدهد.
خطبه بالا یکى از این هشدارهاى نافذ و مؤثّر است که در آن، امام علیه السّلام به شش نکته اشاره مىفرماید که هر کدام مطلب مهمّى را در بردارد.
نخست اینکه مىفرماید: «بدانید دنیا سرایى است که جز در خودش (و از طریق بهرهگیرى صحیح از آن) سالم نتوان ماند» ألا و إنّ الدّنیا دار لا یسلم منها إلّا فیها
دلیل آن روشن است، زیرا مهمترین اسباب سلامت، کسب فضایل اخلاقى و ارزشهاى معنوى و اطاعت و عبادت پروردگار است و هیچ یک از این امور را نمىتوان در جهان دیگر به دست آورد، تنها در این دنیا است که انسان فرصت پرداختن به این امور را دارد، بنابراین همان گونه که امام علیه السّلام در جمله کوتاه بالا فرموده: «باید سلامت را در خود دنیا جستجو کرد.»
در دومین نکته مىفرماید: «و با امورى که مخصوص دنیا است از آن نجات نتوان یافت» (و لا ینجى بشیء کان لها)
اشاره به اینکه: اگر انگیزه انسان و هدف نهایى او در حرکات و سکنات و اعمالش دنیا باشد و حتّى اعمال و عبادات خود را نیز به قصد دنیا انجام دهد و جنبه ریاکارى داشته باشد، به یقین سبب نجات نخواهد بود، بلکه از اسباب قطعى هلاکت او است.
در سومین نکته مىفرماید: «و انسانها به وسیله دنیا آزمایش مىشوند» (ابتلی النّاس بها فتنة).
چرا که دنیا مملوّ از نعمتها و مشکلات و مصایب است، نعمتها به گونهاى وسیله آزمایش است و مصایب به گونه دیگر، آیا انسانها به هنگام شمول نعمت طغیان مىکنند، یا به یاد خدا هستند و شکر نعمت را با زبان و عمل انجام مىدهند؟آیا در چنگال مصایب مأیوس مىشوند و زبان به گلایه و ناسپاسى مىگشایند، یا صبر و شکیبایى و شکر، پیشه مىکنند؟. ولى مهم اینجاست که انسان در تمام عمر خود، هر شب و روز با نوعى از این آزمونها رو به روست و این یک قانون جاودان از آغاز خلقت آدم، تا پایان جهان خواهد بود. قرآن مجید مىفرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ»؛ آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها مىشوند و آزمایش نخواهند شد. ما کسانى را که پیش از آنان بودند آزمودیم، باید علم خداوند درباره آنان که راست مىگویند و آنان که دروغ مىگویند تحقّق یابد (و این دو گروه از هم جدا شوند)»(2)
در چهارمین نکته مىافزاید: «آنچه از دنیا را به خاطر دنیا به دست آورند، از آن جدا مىشوند و حساب آن را بیاد پس بدهند» «فما أخذوه منها لها أخرجوا منه و حوسبوا علیه».
در پنجمین نکته، در تکمیل این سخن مىفرماید: «و آنچه را که از دنیا براى غیر این جهان به دست آورند، به آن خواهند رسید و در آن خواهند ماند» (و ما أخذوه منها لغیرها قدموا علیه، و أقاموا فیه).
این اشاره به همان دو دیدگاه معروفى است که در «نهج البلاغه» کرارا روى آن تکیه شده است: دیدگاه ابزارى جهان و دیدگاه هدفى آن، اگر امکانات این جهان، مالها و ثروتها و مقامها و نعمتها، وسیلهاى براى وصول به سعادت جاویدان و
زندگى شایسته سراى آخرت باشد چیزى از آن بهتر نیست و اگر همانند بتى گردد که انسان در برابر آن سجده کند، چیزى از آن بدتر نیست. دیدگاه نخست، انسانها را به پاکى و تقوا و آزادگى و عزّت فرا مىخواند و دیدگاه دوم، به حرص و آز و ظلم و بیدادگرى و ذلّت.
دیدگاه اوّل، نعمتهاى فانى دنیا را مبدّل به نعمتهاى باقى آخرت مىکند، و دیدگاه دوم سبب زوال نعمتها و باقى ماندن مسئولیّتهاى آنهاست.
از اینجا روشن مىشود که چرا در بسیارى از آیات و روایات دنیا مدح شده، و در بخش مهمّ دیگرى، نکوهش دنیا گردیده است، ممکن است ناآگاهان در ابتداى نظر آنها را متضادّ ببینند، در حالى که هر یک در جاى خود صحیح و در واقع مکمّل یکدیگرند، یکى اشاره به دنیاى ابزارى دارد و دیگرى به دنیاى هدفى.
شرح بیشتر درباره این سخن را ذیل خطبههاى مناسبترین بیان خواهیم کرد.
در ششمین نکته پرده از روى حقیقت دنیا، برمىدارد و آن را به سایهاى تشبیه مىکند که هنوز انسان در آن نیارمیده، از کنار او مىگذرد، مىفرماید: «دنیا در نظر خردمندان همچون سایه بعد از زوال است در حالى که آن را گسترده مىبینى ناگهان جمع مىشود و در حالى که فزونى مىیابد، (با فرا رسیدن شب) نقصان مىپذیرد.» (فإنّها عند ذوی العقول کفیء الظّلّ، بینا تراه سابغا(3) حتّى قلص(4)، و زائدا حتّى نقص.
«ظلّ» گاه به معناى هرگونه سایهاى آمده است خواه سایههاى اشیا قبل از زوال ظهر یا بعد از زوال، و گاه به خصوص سایهاى گفته مىشود که قبل از ظهر است و
آفتاب تدریجا آن را از میان مىبرد ولى «فیء» به معناى سایه بعد از زوال است (چون در مفهوم این واژه، رجوع و بازگشت نهفته شده است) و هر قدر خورشید به افق مغرب نزدیکتر مىشود این سایهها گستردهتر مىگردد و با غروب خورشید همگى محو و نابود مىشود و ظلمت همه جا را فرا مىگیرد.
گویى امیرمؤمنان على علیه السّلام از این تعبیر اشاره به این نکته لطیف دارد که دنیاپرستان روز به روز اموال و امکانات بیشترى را جمع و جور مىکنند و هر قدر به پایان عمرشان نزدیکتر مىشوند این امکانات فزونى مىگیرد، ولى با غروب آفتاب عمر، همه چیز محو و نابود مىگردد و ظلمت مرگ به تمام امکانات آنها خاتمه مىدهد!
با ذکر نکته دیگر، تفسیر این خطبه را پایان مىدهیم و آن اینکه: امام علیه السّلام مکرّر در مکرّر در خطبههاى «نهج البلاغه» نسبت به پیامدهاى سوء دلبستگى به دنیا هشدار مىدهد و مردم را از فریب دنیا برحذر مىدارد و ناپایدارى آن را با مثالهاى گوناگون برملا مىسازد، این به خاطر آن است که اوّلا: همیشه عشق به دنیا و زرق و برق آن، سرچشمه گناهان بوده و هست، و یک پیشواى آگاه باید پیروان خود را در مقاطع مختلف از این خطر بر حذر دارد!
دیگر اینکه: در عصر امام علیه السّلام به خاطر فتوحات اسلامى، اموال و غنایم فراوانى، سرازیر شهرهایى همچون مکّه و مدینه و کوفه شده بود و گروهى براى تصاحب آنها با هم مسابقه مىدادند و همین امر سرچشمه اختلافات و درگیرىها و انحراف از اصل «ساده زیستى اسلامى» بود و سبب مىشد که مردم به تجمّلپرستى روى آورند و به ناز و نعمت عادت کنند و در برابر دشمن از جهاد باز بمانند، به همین دلیل امام علیه السّلام از هر فرصتى براى بیدار ساختن مردم بهره مىگرفت، علاوه بر آنکه زندگانى خود او نیز سرمشق روشنى بر این امر بود.
1) سند خطبه: نویسنده «مصادر نهجالبلاغه» در بیان اسناد این خطبه مىنویسد: تردیدى نیست که آنچه در این خطبه آمده بخشى از خطبه طولانىترى است که مرحوم «سید رضى» در اینجا قسمت بالا را انتخاب کرده است. سپس مىافزاید: من آنچه را «آمدى» در «غرر الحکم» در «حرف الف» آورده است در اینجا مىآورم و تفاوت این دو در بعضى از تعبیرات و اضافاتى که نقل آمدى دارد، نشان مىدهد که او این خطبه را از منبعى غیر از نهجالبلاغه گرفته است. (توجه داشته باشید که «آمدى» نویسنده «غرر الحکم» از علماى قرن ششم هجرى است، در حالى که مرحوم «سیّد رضى» در قرن چهارم مىزیسته است) (مصادر نهجالبلاغه، جلد 2، صفحه 44.).
2) سوره عنکبوت، آیه 2- 3.
3) «سابغ» از مادّه «سبوغ» به معناى ادامه و کشش چیزى است و «نعمت سابغه» به نعمتهاى ممتدّ و طولانى گفته مىشود و «إسباغ الوضوء» به معناى ادامه وضوء با آب فراوان است، بىآنکه مستلزم اسراف شود.
4) «قلص» از مادّه «قلوص» (بر وزن خلوص) به معناى جمع شدن و مرتفع گشتن است و در خطبه بالا به معناى برچیده شدن سایههاى بعد از ظهر، با فرا رسیدن شب است.