جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 62(1)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

لمّا خوّف من الغیلة(2)

این سخن را هنگامى ایراد فرمود که امام را تهدید به قتل و ترور کردند

و إنّ علىّ من اللّه جنّة حصینة، فإذا جاء یومی انفرجت عنّی و أسلمتنی، فحینئذ لا یطیش السّهم، و لا یبرأ الکلم.

ترجمه‏

من از سوى خدا سپر محکمى دارم که مرا از حوادث (خطرناک) حفظ مى‏کند و

هنگامى که اجلم فرا رسد، این سپهر الهى از من دور مى‏شود و مرا تسلیم حوادث مى‏کند، در آن هنگام نه تیر خطا مى‏کند و نه زخم بهبودى مى‏یابد.

شرح و تفسیر

چرا از مرگ بترسم؟!

در شأن ورود این سخن، چنین نوشته‏اند که: «یارانش کرارا حضرت را از سوء نیّت «ابن ملجم» خبر داده‏اند و قراین و نشانه‏هایى نیز بر نیّت سوء او، آشکار گشت، حتّى به گفته بعضى، روزى امام علیه السّلام مشغول خطبه خواندن بود و «ابن ملجم» در برابر منبر نشسته بود که این سخن را آهسته بر زبان جارى کرد: «و اللّه لأریحنّهم منک، به خدا سوگند! مردم را از دست تو آسوده مى‏کنم» آنهایى که این سخن را از او شنیدند بعد از پایان خطبه او را دستگیر کرده نزد امام آوردند، امام فرمود: «او را رها کنید!» و سپس گفتار مورد بحث را بیان فرمود(3)»

آرى امام علیه السّلام چنین فرمود: «من از سوى خدا سپر محکمى دارم که مرا از حوادث حفظ مى‏کند، و هنگامى که اجلم فرا رسد این سپر الهى از من دور مى‏شود، و مرا تسلیم حوادث مى‏کند، در آن هنگام نه تیر خطا مى‏رود و نه زخم بهبودى مى‏یابد (ولى امروز وحشتى ندارم) (و إنّ علیّ من اللّه جنّة حصینة، فإذا جاء یومی انفرجت عنّی و أسلمتنی، فحینئذ لا یطیش(4) السّهم(5) و لا یبرأ(6) الکلم(7)

این تعبیر، اشاره به یک واقعیت است و آن اینکه تا اجل نهایى انسان فرا نرسد از دنیا نمى‏رود، بنابراین تعیین اجل از سوى خداوند، به این مفهوم است که اراده او بر این قرار گرفته که فلان کس، تا فلان زمان باقى بماند و بى‏شک هیچ چیز در برابر اراده حقّ مقاومت نخواهد کرد. لذا مسأله اجل الهى را مى‏توان یک سپر محکم در برابر حوادث دانست. شبیه همین معنا کرارا در «نهج البلاغه» در کلمات قصار آمده است، در یک جا مى‏فرماید: «إنّ الأجل جنّة حصینة، سرآمد زندگى (که از سوى خدا تعیین شده) سپر محکمى است!(8)».

و در جاى دیگر مى‏فرماید: «کفى بالأجل حارسا، سرآمد قطعى زندگى، براى پاسدارى انسان کافى است (یعنى تا عمر به پایان نرسد هیچ حادثه‏اى او را از پاى درنمى‏آورد(9)»

بلکه این معنا را از آیه یازده سوره «رعد» نیز مى‏توان استفاده کرد، آنجا که مى‏فرماید: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»، براى انسان مأمورانى هستند پى در پى، که از پیش رو و از پشت سر، او را از حوادث مختلف حفظ مى‏کنند».

در تفسیر این آیه، حدیثى از امام باقر علیه السّلام به این مضمون نقل شده است:«یقول:بأمر اللَّه من أن یقع فی رکیّ أو یقع علیه حائط أو یصیبه شی‏ء حتّى إذا جاء القدر خلّوا

بینه و بینه یدفعونه إلى المقادیر و هما ملکان یحفظانه باللّیل و ملکان بالنّهار یتعاقبانه‏، مى‏فرماید: به فرمان خدا، انسان (حفظ مى‏شود) از اینکه در جایى سقوط کند، یا دیوارى بر او بیفتد، یا حادثه دیگرى براى او پیش آید، تا زمانى که اجل حتمى فرا رسد، در این هنگام آن فرشتگان کنار مى‏روند و او را تسلیم حوادث مى‏کنند، آنها دو فرشته‏اند که مأمور حفظ انسان در شب مى‏باشند و دو فرشته دیگر که در روز او را حفظ مى‏کنند و بطور متناوب جایگزین یکدیگر مى‏شوند»(10)

در اینجا سؤالى پیش مى‏آید که اگر مطلب چنین است، پس لازم نیست ما خود را در برابر خطرات حفظ کنیم و پیشگیرى لازم را در برابر سیل و زلزله و بیمارى و حوادث رانندگى بنماییم، بلکه مجاز هستیم بى‏پروا پیش برویم و از هیچ چیز نترسیم؟! در پاسخ به این سؤال باید توجّه کرد که اجل و سرآمد عمر انسان، بر دو گونه است: «اجل حتمى» و «اجل غیر حتمى». «اجل حتمى» سرآمدى است که به هیچ وجه راه بازگشت براى آن نیست مثل اینکه قلب انسان حداکثر قدرت ضربانش- در حالیکه کاملا هم سالم باشد- فلان مقدار است، هنگامى که آن عدد کامل شد قلب خواه ناخواه از کار مى‏ایستد، درست مانند ساعتى که باطرى آن تمام شده باشد.

امّا «اجل غیر حتمى» سرآمدى است که قابل اجتناب است آن نیز بر دو گونه است، بخشى از آن در اختیار انسان است که مى‏تواند با رعایت موازین عقلایى از آن پرهیز کند، مانند: پوشیدن «زره» در تن و گذاشتن «خود» بر سر و گرفتن «سپر» به دست در میدان جنگ، که بى‏شک جلوى بسیارى از مرگ و میرها را مى‏گیرد.

پرهیز از این گونه امور، به عهده خود انسان گذارده شده است و اوست که در برابر این حوادث، مسئول و تعیین کننده است.

بخش دیگرى از سرآمدها، غیر قطعى است، که معمولا از اختیار انسان بیرون است، مانند: بخشى از حوادث رانندگى و یا مسأله پیش‏بینى نشده‏اى در مورد سقوط در چاه، یا ریزش کوه و مانند آن. اینجاست که فرشتگان و مأموران الهى، تا اجل حتمى او فرا نرسیده باشد او را در برابر این حوادث حفظ مى‏کنند و هنگامى که اجل حتمى او فرا رسید او را به دست حادثه مى‏سپارند و رهایش مى‏کنند.

البتّه این بخش را نیز مى‏توان به دو گروه تقسیم کرد: مشروط و غیر مشروط، مشروط آن مواردى است که، پاسدارى فرشتگان حافظ انسانها، مشروط به انجام کارى از قبیل دادن صدقه، دعا کردن، صله رحم و انجام کارهاى نیک مى‏باشد، و قسم دیگر آن است که، حتّى بدون این شرط، مأمور محافظت او در این قسمت هستند.

خلاصه اینکه اجل حتمى تخلّف‏ناپذیر است، و اجل مشروط یا معلَّق قابل تغییر مى‏باشد، گاه به وسیله تدبیر و احتیاط خود انسانها و گاه به وسیله انجام اعمال نیکى همچون صله رحم و صدقه در راه خدا و گاه به وسیله فرشتگانى که مأمور حفظ انسان در برابر خطرات غیر حتمى هستند.

از اینجا روشن مى‏شود که آیاتى مانند: «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»؛ هنگامى که اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن عقب مى‏افتند و نه ساعتى بر آن پیشى مى‏گیرند»(11)

و آیه شریفه: «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها»؛ خداوند هرگز مرگ کسى را که اجلش فرا رسیده به تأخیر نمى‏اندازد»(12) با آیاتى مانند: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» که قبلا به آن اشاره کردیم منافات ندارد و همچنین با روایات فراوانى که مى‏گوید: صدقه و صله رحم، اجل انسان را به تأخیر مى‏اندازد، مخالف نیست و در واقع جمع بین همه آیات و روایات با توجّه به اقسام سه گانه یا چهار گانه اجل، که در بالا اشاره شد، روشن مى‏شود.(13)


1) سند خطبه: بخش اوّل این سخن را «ابن کثیر» در «البدایة و النهایة» از کتاب «ابى‏داود» نقل کرده و «ابى‏داود» کسى است که حدود صد و سى سال قبل از «سیّد رضى» دار فانى را وداع گفت و بعد از «سید رضى»، «زمخشرى» در «ربیع الأبرار» با تفاوتى نقل کرده و این تفاوت نشان مى‏دهد که آن را از غیر «نهج البلاغه» گرفته است. و همچنین «آمدى» در «غرر الحکم» در حرف «الف» آورده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 42).در کتاب «صفّین» «نصر بن مزاحم» که در قرن دوم هجرى مى‏زیسته نیز، این خطبه آمده است (نهج البلاغه، چاپ جامعه مدرّسین).

2) «غیله» به معناى کشتن غافلگیرانه است و «اغتیال» به معناى کشتن توأم با نیرنگ نیز آمده و گاه آسیب‏زدن‏هاى بدنى کمتر از قتل، به صورت غافلگیرانه، از مصادیق آن شمرده شده است.

3) «مصادر نهج البلاغه» جلد 2، صفحه 42- 43، مرحوم «ابن میثم» در «شرح نهج البلاغه» خود نیز این مطلب را آورده است (جلد 2، صفحه 157).

4) «یطیش» از مادّه «طیش» (بر وزن عیش) به معناى کم عقلى است و هنگامى که تیر خطا کند، این واژه درباره آن به کار مى‏رود، گویى تیر غیر عاقلانه عمل کرده است. برخى نیز آن را به معناى وسیعترى یعنى: هر گونه سبکى تفسیر کرده‏اند، خواه در تیر باشد یا در عقل یا غیر آن. (کتاب العین و مقاییس اللغة و لسان العرب).

5) «سهم» در اصل به معناى چوبه تیر است و از آنجا که گاهى براى تعیین کردن بهره افراد به وسیله قرعه کشى از چوبه‏هاى تیر استفاده مى‏کردند، واژه «سهم» به بهره افراد اطلاق شده است و «مساهمه» به معناى قرعه‏کشى آمده، زیرا به هنگام قرعه‏کشى نامها را بر چوبه‏هاى تیر مى‏نوشتند و با هم مخلوط مى‏کردند، سپس یک چوبه تیر از آن بیرون مى‏آوردند و به نام هر کس اصابت مى‏کرد مشمول قرعه مى‏شد.

6) «یبرأ» از مادّه «برء» (بر وزن قرب) به معناى بهبود یافتن از بیمارى است و «برء» (بر وزن نرم) به معناى آفرینش است و از این جهت به خداوند «بارئ» مى‏گویند.

7) «کلم» (بر وزن نظم) در اصل به معناى زخم و جراحت است و از آنجا که سخن در دلها اثر مى‏گذارد به آن «کلام» مى‏گویند.

8) کلمات قصار، کلمه 202.

9) کلمات قصار، کلمه 306.

10) تفسیر برهان، جلد 2، صفحه 283.

11) سوره اعراف، آیه 34.

12) سوره منافقون، آیه 11.

13) شرح بیشتر درباره اقسام اجل در «تفسیر نمونه» جلد 18، صفحه 207 به بعد در ذیل آیه 11 سوره فاطر، آمده است.