و من کلام له علیه السّلام
لمّا خوّف من الغیلة(2)
این سخن را هنگامى ایراد فرمود که امام را تهدید به قتل و ترور کردند
و إنّ علىّ من اللّه جنّة حصینة، فإذا جاء یومی انفرجت عنّی و أسلمتنی، فحینئذ لا یطیش السّهم، و لا یبرأ الکلم.
ترجمه
من از سوى خدا سپر محکمى دارم که مرا از حوادث (خطرناک) حفظ مىکند و
هنگامى که اجلم فرا رسد، این سپهر الهى از من دور مىشود و مرا تسلیم حوادث مىکند، در آن هنگام نه تیر خطا مىکند و نه زخم بهبودى مىیابد.
شرح و تفسیر
چرا از مرگ بترسم؟!
در شأن ورود این سخن، چنین نوشتهاند که: «یارانش کرارا حضرت را از سوء نیّت «ابن ملجم» خبر دادهاند و قراین و نشانههایى نیز بر نیّت سوء او، آشکار گشت، حتّى به گفته بعضى، روزى امام علیه السّلام مشغول خطبه خواندن بود و «ابن ملجم» در برابر منبر نشسته بود که این سخن را آهسته بر زبان جارى کرد: «و اللّه لأریحنّهم منک، به خدا سوگند! مردم را از دست تو آسوده مىکنم» آنهایى که این سخن را از او شنیدند بعد از پایان خطبه او را دستگیر کرده نزد امام آوردند، امام فرمود: «او را رها کنید!» و سپس گفتار مورد بحث را بیان فرمود(3)»
آرى امام علیه السّلام چنین فرمود: «من از سوى خدا سپر محکمى دارم که مرا از حوادث حفظ مىکند، و هنگامى که اجلم فرا رسد این سپر الهى از من دور مىشود، و مرا تسلیم حوادث مىکند، در آن هنگام نه تیر خطا مىرود و نه زخم بهبودى مىیابد (ولى امروز وحشتى ندارم) (و إنّ علیّ من اللّه جنّة حصینة، فإذا جاء یومی انفرجت عنّی و أسلمتنی، فحینئذ لا یطیش(4) السّهم(5) و لا یبرأ(6) الکلم(7)
این تعبیر، اشاره به یک واقعیت است و آن اینکه تا اجل نهایى انسان فرا نرسد از دنیا نمىرود، بنابراین تعیین اجل از سوى خداوند، به این مفهوم است که اراده او بر این قرار گرفته که فلان کس، تا فلان زمان باقى بماند و بىشک هیچ چیز در برابر اراده حقّ مقاومت نخواهد کرد. لذا مسأله اجل الهى را مىتوان یک سپر محکم در برابر حوادث دانست. شبیه همین معنا کرارا در «نهج البلاغه» در کلمات قصار آمده است، در یک جا مىفرماید: «إنّ الأجل جنّة حصینة، سرآمد زندگى (که از سوى خدا تعیین شده) سپر محکمى است!(8)».
و در جاى دیگر مىفرماید: «کفى بالأجل حارسا، سرآمد قطعى زندگى، براى پاسدارى انسان کافى است (یعنى تا عمر به پایان نرسد هیچ حادثهاى او را از پاى درنمىآورد(9)»
بلکه این معنا را از آیه یازده سوره «رعد» نیز مىتوان استفاده کرد، آنجا که مىفرماید: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»، براى انسان مأمورانى هستند پى در پى، که از پیش رو و از پشت سر، او را از حوادث مختلف حفظ مىکنند».
در تفسیر این آیه، حدیثى از امام باقر علیه السّلام به این مضمون نقل شده است:«یقول:بأمر اللَّه من أن یقع فی رکیّ أو یقع علیه حائط أو یصیبه شیء حتّى إذا جاء القدر خلّوا
بینه و بینه یدفعونه إلى المقادیر و هما ملکان یحفظانه باللّیل و ملکان بالنّهار یتعاقبانه، مىفرماید: به فرمان خدا، انسان (حفظ مىشود) از اینکه در جایى سقوط کند، یا دیوارى بر او بیفتد، یا حادثه دیگرى براى او پیش آید، تا زمانى که اجل حتمى فرا رسد، در این هنگام آن فرشتگان کنار مىروند و او را تسلیم حوادث مىکنند، آنها دو فرشتهاند که مأمور حفظ انسان در شب مىباشند و دو فرشته دیگر که در روز او را حفظ مىکنند و بطور متناوب جایگزین یکدیگر مىشوند»(10)
در اینجا سؤالى پیش مىآید که اگر مطلب چنین است، پس لازم نیست ما خود را در برابر خطرات حفظ کنیم و پیشگیرى لازم را در برابر سیل و زلزله و بیمارى و حوادث رانندگى بنماییم، بلکه مجاز هستیم بىپروا پیش برویم و از هیچ چیز نترسیم؟! در پاسخ به این سؤال باید توجّه کرد که اجل و سرآمد عمر انسان، بر دو گونه است: «اجل حتمى» و «اجل غیر حتمى». «اجل حتمى» سرآمدى است که به هیچ وجه راه بازگشت براى آن نیست مثل اینکه قلب انسان حداکثر قدرت ضربانش- در حالیکه کاملا هم سالم باشد- فلان مقدار است، هنگامى که آن عدد کامل شد قلب خواه ناخواه از کار مىایستد، درست مانند ساعتى که باطرى آن تمام شده باشد.
امّا «اجل غیر حتمى» سرآمدى است که قابل اجتناب است آن نیز بر دو گونه است، بخشى از آن در اختیار انسان است که مىتواند با رعایت موازین عقلایى از آن پرهیز کند، مانند: پوشیدن «زره» در تن و گذاشتن «خود» بر سر و گرفتن «سپر» به دست در میدان جنگ، که بىشک جلوى بسیارى از مرگ و میرها را مىگیرد.
پرهیز از این گونه امور، به عهده خود انسان گذارده شده است و اوست که در برابر این حوادث، مسئول و تعیین کننده است.
بخش دیگرى از سرآمدها، غیر قطعى است، که معمولا از اختیار انسان بیرون است، مانند: بخشى از حوادث رانندگى و یا مسأله پیشبینى نشدهاى در مورد سقوط در چاه، یا ریزش کوه و مانند آن. اینجاست که فرشتگان و مأموران الهى، تا اجل حتمى او فرا نرسیده باشد او را در برابر این حوادث حفظ مىکنند و هنگامى که اجل حتمى او فرا رسید او را به دست حادثه مىسپارند و رهایش مىکنند.
البتّه این بخش را نیز مىتوان به دو گروه تقسیم کرد: مشروط و غیر مشروط، مشروط آن مواردى است که، پاسدارى فرشتگان حافظ انسانها، مشروط به انجام کارى از قبیل دادن صدقه، دعا کردن، صله رحم و انجام کارهاى نیک مىباشد، و قسم دیگر آن است که، حتّى بدون این شرط، مأمور محافظت او در این قسمت هستند.
خلاصه اینکه اجل حتمى تخلّفناپذیر است، و اجل مشروط یا معلَّق قابل تغییر مىباشد، گاه به وسیله تدبیر و احتیاط خود انسانها و گاه به وسیله انجام اعمال نیکى همچون صله رحم و صدقه در راه خدا و گاه به وسیله فرشتگانى که مأمور حفظ انسان در برابر خطرات غیر حتمى هستند.
از اینجا روشن مىشود که آیاتى مانند: «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»؛ هنگامى که اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن عقب مىافتند و نه ساعتى بر آن پیشى مىگیرند»(11)
و آیه شریفه: «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها»؛ خداوند هرگز مرگ کسى را که اجلش فرا رسیده به تأخیر نمىاندازد»(12) با آیاتى مانند: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» که قبلا به آن اشاره کردیم منافات ندارد و همچنین با روایات فراوانى که مىگوید: صدقه و صله رحم، اجل انسان را به تأخیر مىاندازد، مخالف نیست و در واقع جمع بین همه آیات و روایات با توجّه به اقسام سه گانه یا چهار گانه اجل، که در بالا اشاره شد، روشن مىشود.(13)
1) سند خطبه: بخش اوّل این سخن را «ابن کثیر» در «البدایة و النهایة» از کتاب «ابىداود» نقل کرده و «ابىداود» کسى است که حدود صد و سى سال قبل از «سیّد رضى» دار فانى را وداع گفت و بعد از «سید رضى»، «زمخشرى» در «ربیع الأبرار» با تفاوتى نقل کرده و این تفاوت نشان مىدهد که آن را از غیر «نهج البلاغه» گرفته است. و همچنین «آمدى» در «غرر الحکم» در حرف «الف» آورده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 42).در کتاب «صفّین» «نصر بن مزاحم» که در قرن دوم هجرى مىزیسته نیز، این خطبه آمده است (نهج البلاغه، چاپ جامعه مدرّسین).
2) «غیله» به معناى کشتن غافلگیرانه است و «اغتیال» به معناى کشتن توأم با نیرنگ نیز آمده و گاه آسیبزدنهاى بدنى کمتر از قتل، به صورت غافلگیرانه، از مصادیق آن شمرده شده است.
3) «مصادر نهج البلاغه» جلد 2، صفحه 42- 43، مرحوم «ابن میثم» در «شرح نهج البلاغه» خود نیز این مطلب را آورده است (جلد 2، صفحه 157).
4) «یطیش» از مادّه «طیش» (بر وزن عیش) به معناى کم عقلى است و هنگامى که تیر خطا کند، این واژه درباره آن به کار مىرود، گویى تیر غیر عاقلانه عمل کرده است. برخى نیز آن را به معناى وسیعترى یعنى: هر گونه سبکى تفسیر کردهاند، خواه در تیر باشد یا در عقل یا غیر آن. (کتاب العین و مقاییس اللغة و لسان العرب).
5) «سهم» در اصل به معناى چوبه تیر است و از آنجا که گاهى براى تعیین کردن بهره افراد به وسیله قرعه کشى از چوبههاى تیر استفاده مىکردند، واژه «سهم» به بهره افراد اطلاق شده است و «مساهمه» به معناى قرعهکشى آمده، زیرا به هنگام قرعهکشى نامها را بر چوبههاى تیر مىنوشتند و با هم مخلوط مىکردند، سپس یک چوبه تیر از آن بیرون مىآوردند و به نام هر کس اصابت مىکرد مشمول قرعه مىشد.
6) «یبرأ» از مادّه «برء» (بر وزن قرب) به معناى بهبود یافتن از بیمارى است و «برء» (بر وزن نرم) به معناى آفرینش است و از این جهت به خداوند «بارئ» مىگویند.
7) «کلم» (بر وزن نظم) در اصل به معناى زخم و جراحت است و از آنجا که سخن در دلها اثر مىگذارد به آن «کلام» مىگویند.
8) کلمات قصار، کلمه 202.
9) کلمات قصار، کلمه 306.
10) تفسیر برهان، جلد 2، صفحه 283.
11) سوره اعراف، آیه 34.
12) سوره منافقون، آیه 11.
13) شرح بیشتر درباره اقسام اجل در «تفسیر نمونه» جلد 18، صفحه 207 به بعد در ذیل آیه 11 سوره فاطر، آمده است.