جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 239

زمان مطالعه: 6 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یذکر فیها آل محمّد صلّى اللّه علیه و اله‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که در آن درباره (فضائل) خاندان پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله سخن به میان آورده است.(1)

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه در واقع از یک بخش تشکیل مى‏شود و به طور کامل از فضائل اهل بیت و جایگاه پرارزش آنها در میان امّت اسلامى و درک صحیح آنها از دین و در نتیجه مخالفت نکردن با آنان سخن مى‏گوید.

هم عیش العلم، و موت الجهل. یخبرکم حلمهم عن علمهم، و ظاهرهم عن باطنهم، و صمتهم عن حکم منطقهم، لایخالفون الحقّ و لایختلفون فیه. و هم دعائم الإسلام، و ولائج الاعتصام. بهم عاد الحقّ إلى نصابه، و انزاح الباطل عن مقامه، و انقطع لسانه عن منبته. عقلوا الدّین عقل وعایة و رعایة، لا عقل سماع و روایة. فإنّ رواة العلم کثیر، و رعاته قلیل.

ترجمه‏

آنها (آل محمّد) مایه حیات علم و دانش و مرگ جهل و نادانى هستند. حلم آنها شما را از علمشان آگاه مى‏سازد و ظاهرشان از باطنشان و سکوتشان از منطق حکیمانه آنها شما را مطلع مى‏کند. هرگز با حق مخالفت نمى‏کنند و در آن اختلاف ندارند آنها ارکان اسلامند (و ستون‏هاى دین) و پناهگاههاى مردم. به وسیله آنان (آل محمّد) حق به اصل و جایگاه مناسب رسید و باطل از جایگاهش کنار رفت و زبان باطل از بن کنده شد. آنها دین را درک کرده‏اند، درکى توأم با نگهدارى کامل و عمل، نه تنها با شنیدن و روایت کردن، چرا که راویان علم فراوانند و عمل کنندگان آن کم!

شرح و تفسیر

آل محمّد علیهم السّلام ارکان دین‏اند

امام علیه السّلام دوازده فضیلت در این خطبه کوتاه، براى اهل بیت برشمرده که عظمت مقام آنها را به خوبى ثابت مى‏کند و مخاطبان خویش را به پیروى از آنان وامى‏دارد. اوصافى که مجموعه فضائل انسانى را در بردارد و شرایط رهبرى را

در خود گنجانیده است.

در اوّلین و دومین وصف مى‏فرماید: «آنها (آل محمد) مایه حیات علم و دانش و مرگ جهل و نادانى هستند»؛ (هم عیش العلم، و موت الجهل).

امام علیه السّلام در این تعبیر علم و جهل را به صورت دو موجود زنده تشبیه کرده است که آل محمّد حیات به علم مى‏بخشند و جهل را مى‏میرانند و یا به تعبیرى دیگر روح علم‏اند و سبب مرگ جهل.

این همان چیزى است که در حدیث معروف پیغمبر اکرم آمده است که مى‏فرماید: «أهل بیتی کالنّجوم بأیّهم إقتدیتم إهتدیتم؛ اهل بیت من همچون ستارگان آسمانند (در شبهاى تاریک راهنماى مسافران صحرا و دریا هستند) به هرکدام اقتدا کنید هدایت مى‏یابید».(2)

در حدیث دیگرى از ابن عباس آمده است که پیغمبر اکرم فرمود: «النّجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و أهل بیتی أمان لأمّتی من الإختلاف فإذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبلیس؛ ستارگان امان براى اهل زمین هستند از غرق شدن (در دریا در شبهاى تاریک، زیرا به کمک آنها راه خود را پیدا مى‏کنند) و اهل بیت من امان امّت من از اختلافاتند، هرگاه قبیله‏اى از عرب با آنها مخالفت کند اختلاف در میان مردم ظاهر مى‏شود و حزب شیطان خواهند شد».(3)

سپس در ادامه سخن امام به سه وصف دیگر اشاره کرده مى‏فرماید: «حلم آنها شما را از علمشان آگاه مى‏سازد و ظاهرشان از باطنشان و سکوتشان از منطق حکیمانه آنها شما را مطلع مى‏کند»؛ (یخبرکم حلمهم عن علمهم، و ظاهرهم عن باطنهم، و صمتهم عن حکم منطقهم).

جمله «یخبرکم حلمهم عن علمهم» نشان مى‏دهد که میان این دو صفت «حلم» و «علم» رابطه نزدیکى برقرار است، زیرا افراد جاهل بردبار نیستند و در برابر حوادث مختلف و سؤالاتى که از آنها مى‏شود به زودى خشمگین و ناراحت مى‏شوند؛ ولى عالمان عمیق در برابر این‏گونه موضوعات خونسرد و بردبارند. و همچنین رابطه میان ظاهر و باطن را که در غالب موارد که حسن ظاهر و رفتار و کردار دلیل بر حسن باطن است و نیز رابطه سکوت را با منطق حکیمانه روشن مى‏سازد و تجربه نشان داده آنها که کمتر سخن مى‏گویند گزیده‏تر و حساب شده‏تر حرف مى‏زنند، چنان‏که در حدیث آمده است: «قال رسول اللّه: إذا رأیتم المؤمن صموتا فادنوا منه فإنّه یلقى الحکمة؛ هنگامى که فرد با ایمان را خاموش و کم‏حرف ببینید به او نزدیک شوید که سخنان حکمت‏آمیز مى‏گوید».(4)

آنگاه در ششمین و هفتمین اوصاف آنها مى‏فرماید: «هرگز با حق مخالفت نمى‏کنند و در آن اختلاف ندارند»؛ (لا یخالفون الحقّ و لا یختلفون فیه).

دلیل آن هم روشن است. آنها از یک‏سو داراى مقام عصمت و از سوى دیگر احاطه کامل به احکام خدا و وحى الهى و سنّت پیامبر دارند و کسى که چنین باشد نه گامى برخلاف حق برمى‏دارد و نه اختلافى در آن پیدا مى‏کند.

حدیث معروف نبوى که مى‏فرماید: «علىّ مع الحقّ معه و الحقّ معه و على لسانه و الحقّ یدور حیث ما دار علىّ؛ على با حق و حق با اوست و بر زبان او جارى مى‏شود و هرگونه على بگردد حق با او مى‏گردد».

در تعبیر دیگرى از همان حضرت مى‏خوانیم: «علىّ مع الحقّ و القرآن، و الحقّ و القرآن مع علىّ و لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض؛ على همراه حق و همراه قرآن است و حق و قرآن همراه على است و هرگز این دو از یکدیگر جدا نمى‏شوند.»(5)

مى‏دانیم امامان معصوم از فرزندان على علیه السّلام نیز وارثان علم او بودند و به همین دلیل هرگز با حق مخالفت نمى‏کردند.

در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کتاب اللّه فیه نبأ ما قبلکم و خبر ما بعدکم و فضل ما بینکم و نحن نعلمه؛ در کتاب خدا اخبار پیشینیان و خبرهاى آینده و آنچه سبب مى‏شود که اختلاف را میان شما حل کند، وجود دارد و ما همه آنها را مى‏دانیم».(6)

با این حال چگونه ممکن است آنها در حق اختلاف کنند، اختلاف نشانه جهل است و کسانى که به همه این امور آگاه‏اند ممکن نیست اختلافى داشته باشند.

آنگاه به سراغ هشتمین و نهمین اوصاف آنها مى‏رود و مى‏فرماید: «آنها ارکان اسلام‏اند (و ستون‏هاى دین) و پناهگاههاى مردم»؛ (و هم دعائم الإسلام، و و لائج(7) الاعتصام).

به این ترتیب دین همانند خانه یا خیمه‏اى است که ستون آن آل محمّدند و همان‏گونه که اگر ستون خانه و خیمه برداشته شود، همه‏چیز فرومى‏ریزد، اگر آل محمّد را از اسلام کنار بزنیم و اسلام را بدون آنها قرائت کنیم، اصول و فروع آن فرو خواهد ریخت.

در ادامه سخن به بیان سه وصف دیگر (اوصاف دهم تا دوازدهم) پرداخته مى‏فرماید: «به وسیله آنان (آل محمّد) حق به اصل و جایگاه مناسب رسید و باطل از جایگاهش کنار رفت و زبان باطل از بن کنده شد»؛ (بهم عاد الحقّ إلى‏

نصابه(8)، و انزاح(9) الباطل عن مقامه، و انقطع لسانه عن منبته).

این تعبیر اشاره به انحرافاتى است که بعد از رسول اللّه مخصوصا در عصر خلیفه سوم روى داد؛ بیت المال اسلام بازیچه دست گروهى دنیاپرست شد و بنى امیّه که بازماندگان دشمن شماره یک اسلام؛ یعنى ابو سفیان بودند، مقامات مهم را در حکومت اسلامى در اختیار گرفتند و هر کارى از دستشان ساخته بود کردند و نتیجه آن شورشى بود که بر ضد خلیفه بر پا شد و منجر به کشته شدن خلیفه و دستیاران او(10) در برابر چشم مهاجران و انصار شد بى‏آنکه از وى دفاع کنند.

ولى هنگامى که امام امیر مؤمنان على علیه السّلام زمام حکومت را به دست گرفت حق به جایگاه اصلى‏اش بازگشت و طرفداران باطل کنار زده شدند و دیگر کسى قدرت نداشت که از وضعیت سابق دفاع کند و حقوق توده‏هاى مستضعف مسلمین را در کام دنیاپرستان جاه‏طلب و زیاده‏خواه بریزد.

نه‏تنها امیر مؤمنان، بلکه همه امامان اهل‏بیت علیهم‏السّلام به حکم داشتن مقام عصمت که با دلایل مختلف ازجمله حدیث ثقلین، قابل اثبات است هرگاه قدرت حکومت را به دست مى‏گرفتند به یقین همین امور رخ مى‏داد.

در پایان به بیان آخرین وصف مى‏فرماید: «آنها دین را درک کردند؛ درکى توأم با نگهدارى کامل و عمل، نه تنها با شنیدن و روایت کردن، چرا که راویان علم فراوانند و عمل‏کنندگان آن کم»؛ (عملوا الدّین عقل وعایة(11) و رعایة، لا عقل سماع‏

و روایة. فإنّ رواة العلم کثیر، و رعاته(12) قلیل).

به یقین آگاهى از دین؛ مانند آگاهى از هر امر دیگر مراتبى دارد: مرحله اوّل شنیدن و نقل الفاظ است مرحله دوم فهم معنا و درک محتواست و مرحله سوم ایمان و یقین عمیقى است که در همه وجود انسان نفوذ کند و او را به عمل وا دارد. اهل بیت پیامبر در اوج مرحله سوم قرار داشتند و به همین دلیل رسول خدا به همه امّت تأکید فرمود که بعد از رحلت او در کنار قرآن دست به دامن اهل بیت زنند تا از ضلالت و گمراهى در امان باشند.


1) سند خطبه:در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده است که این خطبه قسمتى از خطبه 145 است (طبق شماره ما 147) که با جمله (فبعث اللّه محمّدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) شروع مى‏شود تا آنجا که مى‏فرماید: (فالتمسوا ذلک من عند اهله فانهم عیش العلم و موت الجهل) و سیّد رضى رحمة اللّه این قسمت را به صورت جداگانه بیان کرده است. مرحوم کلینى نیز در کتاب کافى این خطبه را به صورتى مفصل‏تر و با کمى اختلاف در بعضى از کلمات آورده است. در کتاب محاضرات الادباء راغب اصفهانى نیز جمله‏هاى ذیل این خطبه ذکر شده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 176- 177).

2) این حدیث در منابع شیعه و اهل سنّت آمده از جمله ذهبى در میزان الاعتدال، ج 1، ص 82 و ابن حجر در لسان المیزان، ج 1، ص 136.

3) مستدرک حاکم، ج 3، ص 149.

4) بحار الانوار، ج 1، ص 154.

5) مرحوم علّامه امینى این دو حدیث را با عبارات متفاوت؛ امّا قریب المعنى از منابع مختلف اهل سنّت مانند: مناقب خوارزمى، فرائد السمطین حموینى، و ربیع الابرار زمخشرى، و الامامة و السیاسة ابن قتیبه و جز آنها نقل کرده است. (الغدیر، ج 3، ص 178 به بعد).

6) کافى، ج 1، ص 61، ح 9.

7) «ولائج» جمع «ولیجه» از ریشه «ولوج» به معناى دخول است و به کسى گفته مى‏شود که محرم اسرار یا گرداننده کارهاى انسان باشد (ولى از خانواده او نباشد) به طور کلى به هرکسى که از خارج وارد قومى شود و محرم اسرار او شود به او ولیجه مى‏گویند و با واژه «بطانه» قریب المعنى است.

8) «نصاب» در اصل به معناى محل بازگشت و جایگاه مناسب و ریشه و ابتداى هر چیزى است. سپس به اندازه و مقدار در باب زکات و مانند آن اطلاق شده است.

9) «انزاح» از ریشه «زوح» بر وزن «زوج» در اصل به معناى کوچ کردن از مکان است. سپس در مورد هر چیزى که از جایگاهش کنار برود اطلاق شده است.

10) رجوع کنید به: تاریخ طبرى، ج 3، ص 440- 441.

11) این واژه در منابع لغت به این صورت دیده نشد و صحیح آن «وعاء» است که به معناى ظرف براى چیزى است و به نظر مى‏رسد که نسخه اصلى وعاء بوده که هماهنگ با سماع در جمله بعد است.

12) «رعات» جمع «راعى» به معناى مراعات کننده است.