و من کلام له علیه السّلام
اقتصّ فیه ذکر ما کان منه بعد هجرة النّبی صلّى اللّه علیه و اله ثمّ لحاقه به:
از سخنان امام علیه السّلام است
که پیرامون حوادث بعد از هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و ملحق شدن به آن حضرت بحث مىکند.(1)
خطبه در یک نگاه
با توجّه به اینکه گفتار امام علیه السّلام در اینجا به صورت بسیار موجز و کوتاه ذکر شده، نیازى به شرح خطبه در یک نگاه نمىبینیم.
فجعلت أتّبع مأخذ رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله فأطأ ذکره، حتّى انتهیت إلى العرج.
ترجمه
من خود را در همان راهى قرار دادم که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از آن راه رفته بود. همه جا به سراغ او بودم و در گذرگاه یادش قدم مىزدم تا اینکه به منزلگاه عرج (منزلگاهى نزدیک مدینه) رسیدم (و در این هنگام احساس آرامش کردم که به زودى پیشواى محبوبم را خواهم دید).
شرح و تفسیر
گذرگاه یاد محبوب!
این سخن همان گونه که مرحوم سیّد رضى گفته است، بخش کوتاهى از خطبه مفصّلى است که امام آن را بیان فرموده و مرحوم سیّد رضى این چند جمله را به موجب لطافتى که در تعبیرات آن از نظر فصاحت و بلاغت یافته جدا ساخته است.
از کتاب تمام نهج البلاغه چنین برمىآید که این کلام بخشى از خطبهاى بوده که ضمن آن امام علیه السّلام موقعیّت خود را نسبت به رسول خدا بیان مىکند و در جاى جاى آن رابطه نزدیک خود را با آن حضرت و عنایت و توجّه آن حضرت را نسبت به خودش شرح مىدهد و در ضمن همان خطبه موقعیّت اهل بیت علیهم السّلام را کاملا روشن مىسازد.(2)
این سخن- همانگونه که در بالا اشاره شد- ناظر به زمانى است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله بعد از داستان «لیلة المبیت» با شتاب به سوى مدینه مىرفت و امام در
مکّه مانده بود تا امانتهاى مردم را که نزد پیغمبر وجود داشت به آنها برساند، سپس در موقعى مناسب دور از چشم دشمن به سوى مدینه حرکت کند.
امام علیه السّلام در این فاصله که گرفتار فراق پیشوا و استاد عزیز خود بود، سخت ناراحت بود و ایّام فراق بر او سنگینى مىکرد. گفتار مورد بحث به خوبى از این امر حکایت مىکند که مىفرماید: «من خود را در همان راهى قرار دادم که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از آن راه رفته بود. همهجا به سراغ او بودم و در گذرگاه یادش قدم مىزدم تا اینکه به منزلگاه عرج (منزلگاهى نزدیک مدینه) رسیدم (و در این هنگام احساس آرامش کردم که به زودى پیشواى محبوبم را خواهم دید)؛ (فجعلت أتّبع مأخذ رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله فأطأ ذکره، حتّى انتهیت إلى العرج).
این سخن نشان مىدهد که امام علیه السّلام در همین چند روز فراق پیغمبر چه ناراحتى عجیبى داشت، دائما به یاد آن حضرت بود و با یاد او خاطر خود را مشغول مىداشت و همچون کسى که عزیزترین عزیزانش را از او گرفته باشند بىتابى مىکرد؛ ولى چارهاى نبود، باید بماند و ودایع مردم را که براساس اعتماد به رسول اللّه به آن حضرت سپرده بودند، به آنها برساند. سپس دور از چشم دشمن آماده حرکت به سوى مدینه شود. از تواریخ اسلامى استفاده مىشود که بدن امام به سبب سنگهاى فراوانى که در شب هجرت پیغمبر به سوى او انداخته بودند، در آن حال که در بستر پیغمبر خوابیده بود، سخت مجروح بود؛ ولى تمام این جراحتها را به فراموشى سپرده و پیوسته در فکر محبوبش رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله بود.
در پایان این سخن، مرحوم سیّد رضى سخنى دارد به این شرح:
اینکه امام مىفرماید: «فأطأ ذکره؛ در گذرگاههاى یادش قدم مىزدم» از سخنانى است که در نهایت اختصار و فصاحت، حقیقت مهمّى را بیان کرده است و منظور امام این است که اخبار مربوط به پیامبر از ابتداى حرکت تا پایان مسیر به من مىرسید (و پیوسته به یاد او بودم و در فضاى وجود او سیر مىکردم). امام
این معنا را با آن کنایه عجیب بیان فرموده است: (قوله علیه السّلام: (فأطأ ذکره) من الکلام الّذی رمى به إلى غایتی الإیجاز و الفصاحة. أراد أنّی کنت أعطی خبره صلّى اللّه علیه و اله من بدء خروجی إلى أن انتهیت إلى هذا الموضع، فکنّى عن ذلک بهذه الکنایة العجیبة).
نکته ظریف و دقیقى که در جمله (فأطأ ذکره) است و مرحوم سیّد رضى به دنبال آن است، این است که امام یاد پیغمبر را همچون گذرگاه زیبا و دلانگیزى تصوّر کرده که فضایى عطرآگین داشت و امام روزوشب در آن گذرگاه در حرکت بود. مثل این است که کسى به دیگرى بگوید که یاد تو خانه و زندگى من است، یاد تو کوچههاى شهر من است.
اى صبا نکهتى از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکته روحفزا از دهن دوست بگو
نامه خوش خبر از عالم اسرار بیار
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمّهاى از نفحات نفس یار بیار
نکته
داستان هجرت
داستان هجرت پیغمبر داستان عجیبى است. همانگونه که همه مىدانیم، سران قریش از وجود پیغمبر احساس خطر شدیدى کردند که اگر برنامه آن حضرت به همان صورت ادامه یابد به زودى همه قدرت خویش را از دست خواهند داد و شهر مکّه به صورت زندانى درخواهد آمد، بنابراین تصمیم گرفتند یکى از سه برنامه را در برابر آن حضرت اجرا کنند: یا حضرت را به قتل برسانند و یا براى همیشه زندانى کنند و یا از مکّه تبعید نمایند که در آیه شریفه 30 سوره انفال به هرسه اشاره شده است.
اکثریت آنها کشتن حضرت را ترجیح دادند؛ ولى با مشکلى روبهرو بودند و آن اینکه طایفه بنى عبد المطلب به خونخواهى برمىخیزند و نزاع بزرگى در
مکّه پیدا خواهد شد. صلاح در این دیدند که از همه قبائل اطراف دعوت کنند که مشترکا این قتل را انجام دهند و بنى عبد المطلب از درگیر شدن با همه آنها خود را ناتوان ببینند و حدّاکثر به دیه راضى شوند و به همین دلیل شمشیرزنانى از قبائل مختلف خانه پیامبر را محاصره کردند و منتظر شدند صبح شود و به خانه بریزند و کار را تمام کنند.
پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به فرمان پروردگار تصمیم گرفت از دایره محاصره به طرز اعجازآمیزى خارج شود و شبانه راه مدینه را پیش گیرد (البتّه از بیراهه رود که نیروى دشمن نتواند به او دسترسى پیدا کند). حضرت، على علیه السّلام را در بستر خود خوابانید، زیرا دشمن از بیرون منزل مراقب بستر بود. در این هنگام بود که جمعى از آنان سنگهایى به سوى بستر پرتاب کردند، على علیه السّلام به خود مىپیچید و آهسته ناله مىکرد، مبادا دشمن متوجّه شود.
صبحگاهان همگى به داخل خانه هجوم آوردند و پیش از آنکه شمشیر خود را بر آنکس که در بستر خوابیده وارد کنند، على علیه السّلام برخاست و بر آنها بانگ زد: چه مىخواهید؟ گفتند: محمد را مىخواهیم او کجاست؟ فرمود: مگر او را به من سپرده بودید تا از من تحویل بگیرید، او در خانه نیست. شمشیرداران از شدت غضب برافروخته شده بودند و از اینکه تا صبح صبر کرده بودند پشیمان بودند و تقصیر را به گردن ابو لهب مىانداختند که مانع حمله شبانه شده بود (گویا به این دلیل که شبیخون زدن آن هم در خانهاى که زن و فرزند در آن است عیب و ننگ بزرگى محسوب مىشد).
پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به جاى اینکه از طرف شمال به سوى مدینه برود به طرف جنوب حرکت کرد و در غار ثور پنهان شد تا کسى بر آن حضرت دست نیابد. مأموران قریش بیابانهاى اطراف مکّه را تا مقدار زیادى جستجو کردند؛ ولى ناکام به مکّه برگشتند و از اینکه مرغ از قفس پریده بود سخت ناراحت بودند.(3)
1) سند خطبه:از کسانى که این سخن را از امام نقل کردهاند، ابن اثیر در کتاب «النهایه» است که آن را در ماده «وطأ» ذکر کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 234.).
2) کتاب تمام نهج البلاغه، ص 246، خطبه 19 (این جمله در ادامه خطبه در صفحه 249 آمده است).
3) براى اطلاع بیشتر به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید (ذیل همین خطبه) و تفسیر امام حسن عسکرى و کتاب فروغ ابدیّت مراجعه کنید.