و من کلام له علیه السّلام
قاله و هو یلی غسل رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله و تجهیزه:
از سخنان امام علیه السّلام است
این سخن را هنگامى ایراد فرمود که مشغول غسل رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله و آماده کردن او براى دفن بود.(1)
خطبه در یک نگاه
همانگونه که اشاره شد، امام علیه السّلام این سخن را هنگامى ایراد کرد که مشغول غسل و تجهیز پیغمبر اکرم بود؛ سخنانى سوزناک و حزنانگیز که از نهایت اندوه
و غم مولا در آن هنگام خبر مىدهد. این در حالى بود که دیگران بدن پیغمبر را رها کرده بودند و در سقیفه بنى ساعده مشغول توطئه براى به دست گرفتن خلافت پیغمبر بودند.
بأبی أنت و أمّی یا رسول اللّه لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النّبوّة و الإنباء و أخبار السّماء. خصّصت حتّى صرت مسلّیا عمّن سواک و عمّمت حتّى صار النّاس فیک سواء. و لو لا أنّک أمرت بالصّبر، و نهیت عن الجزع، لأنفدنا علیک ماء الشّؤون و لکان الدّاء مماطلا و الکمد محالفا، و قلّا لک! و لکنّه ما لایملک ردّه، و لا یستطاع دفعه! بأبی أنت و أمّی! اذکرنا عند ربّک، واجعلنا من بالک.
ترجمه
پدر و مادرم فدایت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چیزى قطع شد که با مرگ دیگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پیام آوردن (از سوى خدا) و اخبار آسمان بود. ولى مصیبت تو این اثر را داشت که تسلى دهنده در برابر مصائب غیر توست (و با توجّه به این، مصائب دیگر در نظرم کوچک و کم اهمیّت است اضافه براین) مصیبت تو آن قدر گسترده است که عموم مردم در آن عزا دارند. اگر تو ما را به صبر و شکیبایى امر نفرموده بودى و از جزع و بىتابى نهى نمىکردى، آنقدر بر تو گریه مىکردیم که اشکهایمان تمام شود و این درد جانکاه همیشه برایمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و همه اینها در مصیبت تو کم بود؛ امّا چه مىتوان کرد، چون مرگ چیزى است که نمىتوان آن را بازگرداند و قدرت بر دفع آن نیست. پدر و مادرم فدایت باد ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و ما را همیشه به خاطر داشته باش.
شرح و تفسیر
مصیبت عظیم و جانکاه رحلت پیامبر خدا
امام علیه السّلام پیکر پاک پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله را مخاطب ساخته و چنین مىگوید: «پدر و مادرم فدایت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چیزى قطع شد که با مرگ دیگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پیام آوردن (از سوى خدا) و اخبار آسمان بود»؛ (بأبی أنت و أمّی یا رسول اللّه لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النّبوّة و الإنباء و أخبار السّماء).
جمله «بأبی أنت و أمّی» که از جملههاى رائج در میان عرب به هنگام اظهار علاقه به کسى است، اشاره به این است که عزیزترین عزیزانم پدر و مادر من هستند که آنها را فداى تو مىکنم. ممکن است به هنگام گفتن این سخن، پدر و مادر گوینده در حیات نباشند همان گونه که در خطبه مورد بحث چنین است؛ ولى ضررى به مفهوم سخن نمىرساند، زیرا این جمله جنبه کنایى دارد و اشاره به این است که مخاطب، آن قدر عزیز است که انسان عزیزترین بستگان خود را فداى او مىکند.
در بعضى از روایات آمده است: که اگر پدر و مادر انسان زنده باشند و اهل ایمان، گفتن این سخن اهانتى به آنها مىگردد و سبب عقوق مىشود.(2)
ولى ظاهران این حدیث ناظر به مواردى است که مخاطب مانند پیغمبر و امام نباشد، زیرا چنین تعبیرى در برابر آن بزرگواران نه تنها اهانت نیست، بلکه مایه افتخار است.
به همین دلیل این تعبیر در بسیارى از زیارتنامهها، دیده مىشود در حالى که بسیارى از زیارت کنندگان، پدران و مادرانشان زنده و اهل ایمانند.
تعبیر به «نبوت» و «انباء» و «اخبار السماء»، سه مفهوم متفاوت دارد: «نبوّت»
اشاره به مقام آن حضرت است و «انباء» برنامه عملى پیغمبر را در ابلاغ وحى آسمانى بیان مىکند و «اخبار السّماء» ناظر به خبرهایى است که مربوط به مسائل شریعت نبوده، مانند خبرهاى غیبى و پیشبینىهاى حوادث آینده و ملاحم.
به هر حال جملههاى بالا به صراحت خبر از خاتمیّت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مىدهد و دلیل روشنى براین است که بعد از آن حضرت، فرشته وحى هرگز نازل نخواهد شد و این موهبت عظیم که در سایه وجود پیغمبر، نصیب جهانیان بود با رحلت او برداشته شد و ناراحتى شدید امیر مؤمنان على علیه السّلام نیز به همین جهت است.
سپس به دو نکته دیگر اشاره مىکند و مىفرماید: «ولى مصیبت تو این اثر را داشت که تسلّى دهنده در برابر مصائب غیر توست (و با توجّه به اینکه مصائب دیگر کوچک و کم اهمیّت است اضافه براین) مصیبت تو آنقدر گسترده است که عموم مردم در آن به طور یکسان عزا دارند»؛ (خصّصت حتّى صرت مسلّیا(3) عمّن سواک و عمّمت حتّى صار النّاس فیک سواء).
چگونه ممکن است مصیبت پیغمبر عمومیّت نداشته باشد در حالى که او «رحمة للعالمین» بود و سبب نجات جامعه بشرى از چنگال انواع انحرافات. او به همه انسانها تعلّق داشت و همه را تحت توجّه و عنایت قرار مىداد، بنابراین همه باید بر مرگ آن حضرت اشک بریزند.
از سویى دیگر هرقدر عزیز از دست رفته بزرگتر و آثارش گستردهتر باشد، به همان نسبت مصیبت فقدانش عظیمتر است و چون پیغمبر اکرم برترین انسان، با خدمتى گسترده و بىنظیر بود، مصیبت فقدانش از همه مصائب برتر است و به بیان دیگر، مصائب دیگر در برابر مصیبت فقدان او کوچک است.
به همین دلیل امام علیه السّلام هنگامى که گرفتار مصیبت جانکاه همسرش زهراى مرضیه علیها السّلام شد، به همین مطلب اشاره فرمود و خطاب به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله عرضه داشت: «گرچه پیمانه صبرم از فراق دختر برگزیدهات لبریز شده؛ ولى مصیبت مرگ و رحلت تو به قدرى بزرگ بود که دیگر مصیبتها را در برابر من کوچک مىکند»؛ (قلّ یا رسول اللّه عن صفیّتک صبرى و رقّ عنها تجلّدى إلّا أنّ فى التّأسّى لى بعظیم فرقتک و فادح مصیبتک موضع تعزّ).(4)
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم که به یکى از یارانش چنین فرمود: «إن أصبت بمصیبة فی نفسک أو فی مالک أو فی ولدتک فاذکر مصابک برسول اللّه فإنّ الخلائق لم یصابوا بمثله قطّ؛ هرگاه مصیبتى در جان یا مال یا فرزندت به تو برسد، مصیبت رسول اللّه را یاد کن، زیرا مردم هرگز به مصیبتى مانند مصیبت آن حضرت گرفتار نشدند».(5)
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن به نکته دیگرى اشاره کرده عرضه مىدارد: «اگر تو ما را به شکیبایى امر نفرموده بودى و از جزع و بىتابى نهى نمىکردى، آن قدر بر تو گریه مىکردیم که اشکهایمان تمام شود و این درد جانکاه همیشه برایمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و تازه همه اینها در مصیبت تو کم بود»؛ (و لولا أنّک أمرت بالصّبر، و نهیت عن الجزع، لأنفدنا(6) علیک ماء الشّؤون، و لکان الدّاء مماطلا و الکمد محالفا، و قلّا لک!).
با توجّه به اینکه (شؤون) جمع شأن در اینجا به معناى غدههاى اشکزاست، منظور امام این است که اگر ما را از گریه و جزع نهى نکرده بودى چنان اشک مىریختیم که منابع اشکى ما تمام شود؛ ولى صبر و شکیبایى را ما از تو آموختیم.
آن روز که فرزندت ابراهیم از دنیا چشم پوشید، اشک مىریختى ولى بىتابى و جزع نداشتى، در مصیبت عظیم عمویت حمزه نیز همین گونه رفتار کردى، پس ما شکیبایى را از تو آموختیم.
واژه (مماطل) به معناى بدهکارى است که اداى دین خود را به تأخیر مىاندازد و «داء المماطل» به بیمارى لاعلاج گفته مىشود و شباهت به چنان بدهکارى دارد.
(کمد) به معناى اندوه درونى است و (محالف) کسى است که با انسان پیمان بسته و بر سر پیمان خویش است، بنابراین «کمد محالف» اشاره به اندوه درونى پایدار است.
ضمیر تثنیه در (قلّا لک) اشاره به همان داء و کمد است؛ یعنى درد مصیبت تو و اندوه پایدار آن باز هم در برابر عظمت این مصیبت ناچیز است.
امام در ادامه مىافزاید: «امّا چه مىتوان کرد، چون مرگ چیزى است که نمىتوان آن را باز گرداند و قدرت بر دفع آن نیست» (و لکنّه ما لا یملک ردّه، ولا یستطاع دفعه!).
بنابراین گریستن و بىتابى مشکلى را حل نمىکند، باید صبر داشت و به رضاى خدا راضى بود.
و به گفته سعدى:
خبر دارى اى استخوانى قفس
که جان تو مرغى است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید
دگر ره، نگردد به دام تو صید
در پایان بار دیگر در مقام ابراز عشق و علاقه به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله بر آمده عرضه مىدارد: «پدر و مادرم فدایت باد! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و همیشه ما را به خاطر داشته باش»؛ (بأبی أنت و أمّی! اذکرنا عند ربّک، و اجعلنا من بالک).(7)
مفهوم این تعبیر آن است که روح پاک تو به ملکوت اعلى مىرود و در جوار قرب خدا قرار مىگیرد. در آنجا براى ما دعا کن و حل مشکلات ما را از خدایت بخواه بگونهاى که همیشه در خاطر عاطر تو باشیم.
نکتهها
1. گریه در مصیبت عزیزان
از کلام بالا و روایات دیگر استفاده مىشود که گریستن در مصائب عزیزان ممنوع نیست، و ممنوع تنها جزع و بىتابى و ناشکرى است. قلب انسان کانون عواطف است و این عواطف مخصوصا هنگامى که شدید باشد، در همه وجود انسان اثر مىگذارد. هنگامى که عزیزى از دست رود، قلب متلاطم مىگردد و اشک جارى مىشود، بغض گلوى انسان را مىگیرد و زبان به اظهار اشتیاق به عزیز از دست رفته مىپردازد. اینها هیچکدام ممنوع نیست، بلکه ممدوح است به شرط اینکه آمیخته با شکیبایى و صبر باشد. ممنوع است که انسان بىتابى کند، سر به دیوار بکوبد، لطمه بر صورت زند، سخنان ناروا بگوید.
در حدیثى مىخوانیم: «هنگامى که خبر وفات جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثه (در جنگ موته) به پیغمبر رسید، هنگامى که وارد خانه مىشد شدیدا براى آنها گریه مىکرد و مىگفت: آنها براى من سخن مىگفتند و با آنها انس مىگرفتم، هردو باهم رفتند».(8)
نیز در داستان جنگ احد مىخوانیم: «هنگامى که پیغمبر به مدینه بازگشت از هر خانهاى صداى گریه و زارى براى شهیدى به گوش آن حضرت رسید که بازماندگان بر شهیدانشان مىگریستند جز خانه عمویش حمزه، پیغمبر بسیار ناراحت شد و گفت: ولى حمزه گریه کنندگانى ندارد. اهل مدینه که از این سخن
باخبر شدند قسم یاد کردند که هرگز بر عزیز از دست رفتهاى گریه نکنند مگر اینکه نخست براى حمزه نوحهگرى کنند و بگریند» و این سنّت همچنان تا امروز (زمانى که امام باقر علیه السّلام این حدیث را بیان مىفرمود ادامه دارد).(9)
روایات بسیارى نیز درباره نهى از جزع و بىتابى از معصومان علیهم السّلام نقل شده است از جمله امیر مؤمنان على علیه السّلام مىفرماید: «إنّک إن صبرت جرت علیک المقادیر و أنت مأجور و إن جزعت جرت علیک المقادیر و أنت معذور؛ اگر صبر و شکیبایى (در مصائب) پیشه کنى آنچه مقدّر است به هر حال واقع مىشود و تو (در پیشگاه خدا) مأمور هستى و اگر جزع و بىتابى کنى مقدّرات به هر حال صورت مىگیرد؛ ولى تو گنهکار خواهى بود».(10)
نباید فراموش کرد جزع و بىتابى افزون بر اینکه نوعى ناسپاسى در پیشگاه خداست، آثار بسیار مخرّبى روى اعصاب انسان دارد و گاه او را تا سرحدّ جنون پیش مىبرد.
2. تجهیز پیامبر صلى اللّه علیه و اله
در اینکه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در چه روزى چشم از جهان بربست، اختلافى نیست. همه اتفاق نظر دارند که روز دوشنبه بود و مشهور میان پیروان اهل بیت علیهم السّلام این است که دفن آن حضرت سه روز بعد انجام یافت.
گرچه از روایات استفاده مىشود که تعجیل در دفن میّت مستحب است؛ ولى هنگامى که شخص از دست رفته کسى مانند پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله باشد و مردم بخواهند گروه گروه بر او نماز بخوانند و اداى احترام نسبت به او بنمایند، مسئله شکل دیگرى به خود مىگیرد.
از روایات نیز استفاده مىشود مردم دهنفر دهنفر وارد حجره پیامبر شدند و بر آن حضرت نماز گذاردند و سپس در همانجا بدن پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به خاک سپرده شد، زیرا بعد از آنکه هرکسى درباره محل دفن پیامبر اظهار نظرى کرد، بعضى مکه را پیشنهاد کردند و عدهاى مدینه را (در بقیع یا در صحن مسجد رسول اللّه) امیر مؤمنان على علیه السّلام فرمود: «إنّ اللّه لم یقبض نبیّا إلّا فی أطهر البقاع فینبغی أن یدفن فی البقعة الّتی قبض فیها فاتّفقت الجماعة على قوله علیه السّلام و دفن فی حجرته؛ خداوند هیچ پیغمبرى را قبض روح نمىکند مگر در پاکترین نقاط روى زمین؛ بنابراین سزاوار است در همان محلى که حضرت قبض روح او شده دفن شود. هنگامى که مردم این سخن را شنیدند متفقا رأى آن حضرت را پذیرفتند و بدن پاک پیامبر در همانجا به خاک سپرده شد».(11)
در اینکه قبل از پوشاندن قبر چه کسى وارد قبر شد، همچنین نقل شده است: على علیه السّلام و فضل بن عباس و دو نفر دیگر وارد شدند.(12)
به هر حال شک نیست که تجهیز پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله اعم از غسل و تکفین و نماز و تدفین عمدتا به وسیله على علیه السّلام صورت گرفت در حالیکه دیگران در سقیفه بنى ساعده مشغول گفت و گو و چانهزدن در امر خلافت بودند و حتى مطابق بعضى از نقلها تعزیه گردانهاى سقیفه موفق به نماز بر پیامبر هم نشدند.
براى آگاهى بیشتر در مسائل بالا به کتاب بحار الانوار جلد 22 صفحه 504 به بعد مراجعه کنید.
1) سند خطبه:این کلام را گروهى که قبل از سیّد رضى مىزیستند در کتابهاى خود آوردند از جمله:الف) «محمد بن حبیب» (متوفاى سال 245) یعنى 114 سال قبل از تولّد مرحوم سیّد رضى در کتاب «امالى» خود آورده است.ب) «ابو اسحاق ابراهیم» معروف به زجاج (متوفاى سال 311) یعنى 48 سال قبل از تولّد سیّد رضى در کتاب امالى خود از محمد بن یزید مبرد نقل کرده است.ج) شیخ مفید نیز در کتاب امالى خود آن را با سند خویش از ابن عباس روایت کرده است. صاحب کتاب مصادر بعد از ذکر مطالب بالا مىگوید: شکى نیست که این کلام، کلام على علیه السّلام است و اگر در کتاب «زهر الآداب» آن را به دیگرى نسبت دادند توهمى بیش نیست. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 182- 183).
2) وسائل الشیعه، ج 2، ص 653، ح 1.
3) «مسلیا» به معناى تسلیت دهنده است از ریشه «سلو» بر وزن «سرو» به معناى آرامش بعد از ناراحتى گرفته شده.
4) نهج البلاغه، خطبه 202.
5) کافى، ج 3، ص 220، ح 2.
6) «انفدنا» از ریشه «نفاد» به معناى تمام شدن چیزى است و «انفاد» مصدر باب افعال به معناى تمام کردن است.
7) «بال» به معناى خاطر و قلب و حال است.
8) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 177، ح 527.
9) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 183، ح 553.
10) مستدرک، ج 2، ص 431، ح 40.
11) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 2- 3.
12) بحار الانوار، ج 22، ص 525.