جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 225

زمان مطالعه: 8 دقیقه

و من دعاء له علیه السّلام

یلتجأ إلى اللّه أن یغنیه‏

از دعاهاى امام علیه السّلام است

در آن از خدا تقاضا مى‏کند که از همگان بى‏نیازش کند.(1)

خطبه (دعا) در یک نگاه‏

همان‏گونه که از عنوان بالا روشن شد هدف اصلى امام علیه السّلام در این دعا درخواست غنا و بى‏نیازى از غیر اوست، چرا که نیاز به دیگران گاه سبب مدح و ستایش آنها مى‏شود در حالى که شایسته چنان مدحى نیستند و گاه سبب نکوهش منع کنندگان مى‏گردد در حالى که شاید مستحق چنان نکوهشى نباشند

و از آن بدتر اینکه انسان دست نیاز به سوى شرار خلق دراز کند و در واقع این دعا به عنوان تعلیم به همه مردم مخصوصا پیروانش ذکر شده، زیرا مقام امام علیه السّلام از آن بالاتر است که به سراغ بدان برود یا مدح و ثنایى از آنان بکند.

اللّهمّ صن وجهی بالیّسار، و لا تبذل جاهی بالإقتار، فأسترزق طالبی رزقک، و أستعطف شرار خلقک، و أبتلى بحمد من أعطانی، و أفتتن بذمّ من منعنی، و أنت من وراء ذلک کلّه ولیّ الإعطاء و المنع؛ «إنّک على کلّ شی‏ء قدیر».

ترجمه‏

خداوندا آبرویم را با بى‏نیازى و غنا محفوظ دار و شخصیتم را بر اثر فقر ضایع مکن! مبادا از کسانى درخواست روزى کنم که آنها خود، از تو روزى مى‏طلبند و از افراد بدکردار و پست، خواستار عطوفت و بخشش گردم و سرانجام به ستودن آن‏کس که به من چیزى عطا کرده، مبتلا شوم (هرچند شایسته ستایش نباشد) و به نکوهش کردن آن‏کس که مرا محروم داشته گرفتار گردم، هرچند درخور نکوهش نباشد، این در حالى است که تو در ماوراى همه اینها سرپرست و صاحب اختیار بخشش و منع هستى و تو بر هرچیز توانایى.

شرح و تفسیر

از خلق شرور بى‏نیازم کن!

امام علیه السّلام در این دعاى کوتاه، ضمن هشت جمله مطالب پرمعنایى ذکر مى‏کند که هم دعاست و هم درس اخلاق. نخست در ضمن دو جمله اصل دعا را بیان کرده عرضه مى‏دارد: «خداوند آبرویم را با بى‏نیازى محفوظ دار و شخصیتم را بر

اثر فقر ضایع مکن!»؛ (اللّهمّ صن(2) وجهی(3) بالیّسار(4)، و لا تبذل جاهی(5) بالإقتار(6)).

منظور از «یسار» (بى‏نیازى) غنا و توانگرى به آن معنا که در عرف است نیست، بلکه منظور بى‏نیازى از دیگران و داشتن زندگى توأم با عفاف و کفاف است وگرنه غناى به آن معنا، گاه سبب بى‏آبرویى هم مى‏شود.

جمله «و لا تبذل جاهی بالإقتار» با توجّه به اینکه «و لا تبذل» از ریشه «بذل» است و «بذل» دو معنا دارد: یکى بخشیدن و از دست دادن و دیگرى کهنه کردن و ضایع ساختن، دو تفسیر متفاوت دارد: نخست اینکه «خداوندا شخصیت مرا با فقر از من مگیر» و دیگر اینکه «شخصیت مرا با فقر به ابتذال مکشان».

سپس بعد از آن در چهار جمله به آثار فقر و نیازمندى به دیگران پرداخته، مى‏فرماید: «در نتیجه از کسانى درخواست روزى کنم که آنها خود، از تو روزى مى‏طلبند و از افراد بدکردار و پست، خواستار عطوفت و بخشش گردم و سرانجام به ستودن آن‏کس که به من چیزى عطا کرده، مبتلا شوم (هر چند شایسته ستایش نباشد) و به نکوهش کردن آن‏کس که مرا محروم داشته گرفتار گردم، هرچند درخور نکوهش نباشد»؛ (فأسترزق طالبی رزقک، و أستعطف شرار خلقک، و أبتلى بحمد من أعطانی، و أفتتن بذمّ من منعنی).

در پایان مى‏فرماید: «این در حالى است که تو در ماوراى همه اینها سرپرست و صاحب اختیار بخشش و منع هستى و تو بر هرچیز توانایى»؛ (و أنت من وراء ذلک کلّه ولیّ الإعطاء و المنع؛ «إنّک على کلّ شئ قدیر»).

امام علیه السّلام در این عبارت کوتاه به چهار اثر سوء فقر و نیازمندى که در دو مرحله‏

انجام مى‏شود، اشاره فرموده: نخست مى‏فرماید: حدّاقل چیزى که بر آن مترتّب مى‏شود این است که دست نیاز به سوى نیازمندان درگاه تو دراز کنم و از آن بدتر اینکه حلّ مشکل در دست بدان و افراد پست قرار بگیرد که راستى زندگى کردن در چنان شرایطى براى افراد با ایمان و با شخصیت بسیار سخت و دردناک است.

در مرحله دوم؛ یعنى پس از درخواست اگر طرف مقابل، اجابت کند انسان ناگزیر از مدح و ستایش اوست و اى بسا انسانى باشد که هرگز شایسته مرگ نیست و اگر از کمک کردن به دلایل خاصّى دریغ دارد زبان به نکوهش او بگشایم در حالى که اى بسا درخور نکوهش و مذمّت نباشد و خودش مشکلات اهمّى دارد که باید به آنها برسد؛ ولى از آنجایى که «صاحب الحاجة لا یرى إلّا حاجته؛ حاجت‏مند جز حاجت خود را نمى‏بیند»(7) همین که دست ردّ بر سینه من زد من او را متّهم به بخل و خسیس بودن مى‏کنم در حالى که چه بهتر آب را از سرچشمه بگیرم و رو به درگاه تو آورم که تو ولىّ اعطا و منعى و بر هرچیز قادرى!

بدیهى است روح بلند و بزرگ امام علیه السّلام هرگز چنین امورى را نمى‏پذیرد، هر چند گرفتار نیازمندى باشد. امام مى‏خواهد آثار طبیعى فقر را که در بسیارى از مردم آشکار است بیان فرماید تا بکوشند و با فقر مبارزه کنند و هرگز دست نیاز به سوى کسى دراز نکنند.

نکته

آثار زیانبار فقر

گرچه در روایات متعددى از فقر ستایش شده، مانند حدیث معروف پیامبر

اکرم صلّى اللّه علیه و اله: «الفقر فخری و به أفتخر» و روایت امام صادق علیه السّلام: خداوند به حضرت موسى علیه السّلام فرمود: «إذا رأیت الفقر مقبلا فقل مرحبا بشعار الصّالحین و اذا رأیت الغنىّ مقبلا فقل: ذنب عجّلت عقوبته؛ هنگامى که دیدید فقر روى آورده بگو اى شعار صالحین خوش آمدى و هنگامى که ببینى غنا روى آورده بگو لابد گناهى از من سر زده که مجازاتش به سرعت فرارسیده»(8) و روایات دیگرى مانند آن.

ولى روشن است که فقر به معناى تهیدستى مخصوصا در آنجا که بر اثر تنبلى و کوتاهى و ضعف مدیریت حاصل شود نه مایه افتخار است و نه شعار صالحان، بلکه سبب ذلّت و خوارى و آلودگى به انواع گناهان است.

مایه افتخار، فقر الى اللّه است، چرا که عالم همه نیازمندند و خداوند بى‏نیاز: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»(9) و این شبیه همان چیزى است که در حدیث امیر مؤمنان علیه السّلام آمده است که عرضه مى‏داشت: «کفى بی عزّا أن أکون لک عبدا و کفى بی فخرا أن تکون لی ربّا».(10)

یا اینکه منظور از فقر، زندگى ساده و خالى از تشریفات و تکلّفات است در برابر ثروتى که موجب مستى و غرور و تشریفات و تجمّلات مى‏شود.

تعبیر به «شعار الصّالحین» از فقر و تعبیر به «مجازات زودرس» از غنا، گواه روشنى براین معناست، زیرا شعار صالحان به یقین چیزى است که موجب صلاح و فلاح باشد؛ مانند زهد و ساده زیستى و عقوبت گناه، مربوط به چیزى است که گناه آلوده باشد.

این احتمال نیز وجود دارد که قسمتى از این روایات که در آن مدح فقر آمده، اشاره به فقر تحمیلى باشد که بر اثر انجام وظیفه دامنگیر انسان مى‏شود؛ مثلا در آغاز اسلام گروه عظیمى از مسلمانان مجبور به مهاجرت از مکّه به مدینه شدند و

هرگز نتوانستند امکانات خویش را در مکّه، به مدینه منتقل کنند و طبعا در آنجا گرفتار فقر شدیدى شدند و یا مسلمانانى که در شعب ابى طالب در محاصره اقتصادى دشمن قرار گرفتند واقعا فقیر شدند فقرى که بر اثر ایمان به خدا و اطاعت فرمان او از سوى دشمن به آنها تحمیل شد و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به آنها دلدارى مى‏داد که این فقر مایه افتخار است و شعار صالحان.

همچنین در دورانهاى بعد، جمع زیادى از خاصّان اهل بیت علیهم السّلام به مضمون مثل معروف «البلاء للولاء» گرفتار چنین فقر تحمیلى مى‏شدند و این امر تا عصر و زمان ما ادامه دارد. چنین فقرى نه تنها عیب نیست، بلکه افتخار است؛ عیب آن است که انسان براى دنیا دست از انجام وظیفه بر دارد و تسلیم دشمن شود.

حدیث شریف «من أحبّنا أهل البیت فلیعدّ للفقر جلبابا؛ هر کس ما اهل بیت را دوست بدارد باید چادر فقر را آماده کند»(11) نیز اشاره به این مطلب دارد.

بنابراین فقر بى‏دلیل که ناشى از تنبلى و فرار از کار یا سوء مدیریت حاصل شود هرگز مطلوب انسان نیست.

کلام امام علیه السّلام در دعاى مورد بحث، به خوبى نشان مى‏دهد که یک سلسله رذائل اخلاقى از فقر به معناى تهیدستى نشأت مى‏گیرد، تواضع در برابر اشرار و ستایش کسانى که شایسته ستایش و نکوهش کسانى که در خور نکوهش نیستند از جمله رذائل اخلاقى است که از فقر به معناى تهیدستى نشأت مى‏گیرد.

جمله «لا تبذل جاهی بالإقتار» دلیل بر این است که فقر فردى، آبروى انسان و فقر اجتماعى آبروى جامعه را مى‏برد و این هرگز با عزّت ناشى از ایمان سازگار نیست: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ»(12)

در حدیثى از امیر مؤمنان مى‏خوانیم که فقر سرچشمه عیوب بزرگى است،

فرمود: «یا بنىّ الفقیر حقیر لا یسمع کلامه و لا یعرف مقامه لو کان الفقیر صادقا یسمّونه کاذبا و لو کان زاهدا یسمّونه جاهلا؛ فرزندم فقیر حقیر است کسى گوش به سخنش فرانمى‏دهد و براى مقامش ارزشى قائل نیستند؛ اگر فقیر صادق باشد او را دروغگو مى‏نامند و اگر زهد پیشه کند جاهلش مى‏نامند».

سپس افزود: «یا بنىّ من ابتلى بالفقر ابتلى بأربع خصال بالضّعف فی یقینه و النّقصان فی عقله و الرّقّة فی دینه و قلّة الحیاء فی وجهه فنعوذ باللّه من الفقر؛ فرزندم کسى که به فقر مبتلا شود به چهار خصلت و عیب بزرگ مبتلا مى‏گردد ضعف در یقین، نقصان در عقل، کمبود در دین و کمى حیا، بنابراین به خدا پناه مى‏بریم از فقر».(13)

امروز با چشم خود مى‏بینیم که فقر سرچشمه مفاسد بى‏شمارى؛ مانند ابتلا به مواد مخدّر، فحشا، خیانت، سرقت، خدمت به اجانب و مانند آن مى‏شود به همین دلیل در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «غنىّ یحجزک عن الظّلم خیر من فقر یحملک على الإثم؛ غنایى که تو را از ظلم باز دارد بهتر از فقرى است که تو را به گناه وا دارد».(14)

به همین دلیل در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله فقر مایه رو سیاهى در دو جهان: «الفقر سواد الوجه فی الدّارین»(15) و در حدیث دیگرى از همان حضرت فقر در سر حدّ کفر: «کاد الفقر أن یکون کفرا»(16) شمرده شده است.

بدیهى است اگر فقر جامعه‏اى را فراگیرد عیوب و نقایصى که به آن اشاره شده به صورت خطرناک‏ترى آشکار مى‏شود و امروز مى‏بینیم بعضى از جوامع فقیر مسلمانان، چنان در چنگال بیگانگان و دشمنان اسلام گرفتار شده‏اند که‏

انسان شدیدا بر آنها تأسّف مى‏خورد.

این بحث را با سخنى از امام سجاد علیه السّلام در یکى از دعاهاى پر معنایش پایان مى‏دهیم؛ عرضه مى‏دارد: «أللّهمّ إنّی أسئلک خیر المعیشة معیشة أقوى بها على طاعتک و أبلغ بها جمیع حاجاتى و أتوسّل بها إلیک فی الحیاة الدّنیا و فی الآخرة من غیر أن تترفنی فیها فأطغى أو تقترها علیّ فأشقى؛ خداوندا من از تو معیشت و زندگى خوبى تقاضا مى‏کنم معیشتى که با آن قدرت بر اطاعتت داشته باشم و به تمام نیازهایم برسم، به وسیله آن در دنیا و آخرت به تو نزدیک شوم، بى‏آنکه ثروت غرورآفرین و مست کننده‏اى به من دهى که سر به طغیان بر دارم یا چنان بر من تنگ گیرى که بدبخت شوم».(17)


1) سند خطبه (دعا):از کسانى که این دعا را از امیر مؤمنان با اضافاتى نقل کرده، راوندى در کتاب الدّعوات است که بعد از جمله «إنّک على کلّ شئ قدیر» اضافه مى‏کند: «اللّهمّ اجعل أوّل کریمة تنتزعها من کرائمی و أوّل ودیعة ترتجعها من ودائع نعمک» و این اضافه نشان مى‏دهد که راوندى دعا را از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه اخذ کرده است. نویسنده کتاب الطراز (سیّد یمانى) نیز این دعا را با تفاوتى آورده که آن هم نشانى مى‏دهد از منبع دیگرى اخذ کرده است. امام سجّاد علیه السّلام نیز این دعا را در دعاى مکارم الاخلاق با مختصر تفاوتى تضمین فرموده است و نشان مى‏دهد که این دعا در میان اهل بیت معروف بوده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 160).

2) «صن» از ریشه «صیانت» به معناى محفوظ نگه داشتن است.

3) «وجه» در اینجا به معناى آبروست، هرچند اصل معناى آن صورت است.

4) «یسار» از ریشه «یسر» به معناى سهولت و آسانى و بى‏نیازى است و در جمله بالا معناى اخیر اراده شده است.

5) «جاه» به معناى قدر و مقام و شرف است.

6) «اقتار» از ریشه «قتور» بر وزن «فتور» به معناى سخت گرفتن در خرج کردن است.

7) این عبارت در روایات دیده نشده بلکه به صورت ضرب المثل معروفى است که با تعبیرات مختلف گفته مى‏شود، مانند «صاحب الحاجة لا یروم إلّا قضائها» یا «صاحب الحاجة أرعن لا یرید إلّا قضائها» یا «صاحب الحاجة أعمى و لو کان بصیرا». (کشف الخفاء، تألیف عجلونى، ج 2، ص 18).

8) کافى، ج 2، ص 263، ح 12 از باب فضل فقراء مسلمین.

9) فاطر، آیه 15.

10) خصال، ج 2، ص 420، ح 14.

11) بحار الانوار، ج 46، ص 36.

12) منافقون، آیه 8.

13) بحار الانوار، ج 69، ص 47، ح 58، از باب فضل الفقر و الفقراء.

14) وسائل الشیعه، ج 12، ص 17، ح 7.

15) بحار الانوار، ج 69، ص 30.

16) همان مدرک.

17) بحار الانوار، 87، ص 12، ح 2.