جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 222

زمان مطالعه: 21 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

قاله عند تلاوته: «یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ(1) رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»(2)

از سخنان امام علیه السّلام است

که به هنگام تلاوت آیات بالا بیان فرموده (آیاتى که ترجمه‏اش چنین است:)

«صبح و شام در آنها (در آن خانه‏هایى که از نور خدا روشن است) مردانى تسبیح مى‏گویند که نه تجارت و نه معامله‏اى آنها را از یاد خدا غافل مى‏کند».(3)

خطبه در یک نگاه‏

در این خطبه چند بخش مهم وجود دارد:

در بخش اوّل پیش از هرچیزى امام به بیان اهمّیّت ذکر خدا و آثار آن بر روح و جان آدمى مى‏پردازد و با تعبیرات مؤثّرى آن را شرح مى‏دهد.

در بخش دوم به حاملان اذکار در هر عصر و زمان و برنامه‏هاى او اشاره مى‏کند که چگونه بندگان خدا را از انحراف رهایى مى‏بخشند و چراغهاى پر فروغى بر سر راه آنها مى‏نهند.

در بخش سوم سخن از صفات آنهاست و از بى‏اعتنایى آنان به زرق و برق دنیا، پرهیز از گناه، طرفدارى از عدالت و امر به معروف و نهى از منکر.

در بخش چهارم حال آنها را در قیامت به هنگام انتشار نامه‏هاى اعمال و آماده شدن بندگان براى حساب شرح مى‏دهد و از عاقبت محمود و نتایج بسیار گرانبهاى اعمال آنها سخن مى‏گوید.

در پنجمین بخش به مخاطبان خود دستور مى‏دهد که به حساب خویش برسند و خودشان داور اعمالشان باشند.

بخش اوّل‏

إنّ اللّه سبحانه و تعالى جعل الذّکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة، و تبصرة به بعد العشوة، و تنقاد به بعد المعاندة، و ما برح اللّه- عزّت آلاؤه- فی البرهة بعد البرهة، و فی أزمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم، و کلّمهم فی ذات عقولهم، فاستصبحوا بنور یقظة فی الأبصار و الاسماع و الأفئدة، یذکّرون بأیّام اللّه، و یخوّفون مقامه، بمنزلة الأدلّة فی الفلوات. من أخذ القصد حمدوا إلیه الطّریقه، و بشّروه بالنّجاة، و من أخذ یمینا و شمالا ذمّوا إلیه الطّریق، و حذّروه من الهلکة، و کانوا کذلک مصابیح تلک الظّلمات، و أدلّة تلک الشّبهات.

ترجمه‏

خداوندى منزّه و برتر، یاد خود را مایه جلاى قلبها قرار داده که بر اثر آن گوش، پس از سنگینى (بر اثر غفلت) شنوا شود و چشم پس از کم سویى بینا گردد و از لجاجت و عناد به انقیاد و اطاعت بازگردد و رام شود. خداوندى که نعمتهایش بزرگ و عظیم است همواره در هر عصر و زمان و در فاصله میان بعثت پیامبران بندگانى داشت که حقایق را به فکر آنها الهام مى‏کرد و با عقل و اندیشه آنها سخن مى‏گفت تا آنها در پرتو آن با نور بیدارى، چشمها و گوشها و قلبها را روشن سازند و مردم را به یاد ایّام اللّه و روزهاى خاص الهى بیندازند و از مقام عظمت او بیم دهند. این افراد همچون راهنماى بیابانها هستند که قافله‏ها را از گم کردن راه نجات مى‏دهند هر کس راه حق را در پیش مى‏گرفت طریقش را مى‏ستودند و او را به نجات، بشارت مى‏دادند و آن کس که به چپ و راست‏

منحرف شده بود طریقش را نکوهش مى‏کردند و از هلاکت بر حذر مى‏داشتند (آرى!) آنها چراغهاى روشن تاریکیها بودند و راهنمایان در برابر شبهات!

شرح و تفسیر

راهنمایان ره پویان راه حق‏

نخست باید به سراغ تفسیر آیه سوره نور برویم تا بیانات پرمعناى امام علیه السّلام در شرح آن روشن‏تر شود.

قرآن مجید در سوره نور آیه 35 «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» از نور خداوند سخن مى‏گوید و با مثالى زیبا که پر از نکات آموزنده است آن را شرح مى‏دهد و سپس در آیات بعد مى‏فرماید: این چراغ پر فروغ در خانه‏هایى قرار دارد که خداوند آنها را از نفوذ شیاطین در امان داشته است. و در ادامه مى‏افزاید: در این خانه نورانى مردان با شخصیتى هستند که پیوسته خدا را یاد مى‏کنند، نماز را بر پا مى‏دارند و زکات را ادا مى‏کنند و از روز قیامت بیمناکند.

روشن است که این رجال در درجه اوّل پیامبران و امامان معصوم‏اند و در درجه بعد پویندگان مخلص راه آنان.

با توجّه به این اشاره اجمالى به تفسیر خطبه مى‏پردازیم، امام علیه السّلام در بخش آغازین این خطبه مى‏فرماید: «خداوند سبحان و متعال یاد خویش را مایه جلاى قلبها قرار داده که بر اثر آن گوش، پس از سنگینى (بر اثر غفلت) شنوا مى‏شود و چشم، پس از کم سویى بینا مى‏گردد و از لجاجت و عناد، به انقیاد و اطاعت باز مى‏گردد (و رام مى‏شود)»؛ (إنّ اللّه سبحانه و تعالى جعل الذّکر(4) جلاء(5) للقلوب،

تسمع به بعد الوقرة(6)، و تبصر به بعد العشوة(7)، و تنقاد به بعد المعاندة).

آرى! هر گاه ذکر با فکر و اندیشه همراه باشد، آثار عجیبى دارد. هنگامى که انسان نام خدا را به عظمت مى‏برد و اوصاف جمال و جلالش را از علم و قدرت و سمع و بصر و مقام رحمانیّت و رحیمیّت و مراقبت او را نسبت به بندگان بر مى‏شمرد پرده‏هاى غفلت از مقابل چشم دل کنار مى‏رود و حق را به خوبى مى‏بیند. غوغاى هوا و هوسها فرومى‏نشیند و صداى رهبران الهى و داعیان الى اللّه را با گوش جان مى‏شنود و نتیجه آن انقیاد کامل در برابر فرمان خداست.

بعضى از شارحان معتقدند و یا احتمال داده‏اند که منظور از ذکر در جمله بالا قرآن مجید است به قرینه آنچه قرآن درباره خودش مى‏گوید: «وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ»(8) ولى به یقین ذکر مفهوم عامّى دارد که یکى از مصادیق برجسته آن آیات شریفه قرآن است.

حضرت در ادامه این سخن مى‏افزاید: «خداوندى که نعمتهایش بزرگ و عظیم است همواره در هر عصر و زمان و در فاصله میان بعثت پیامبران، بندگان خاصّى داشته که حقایق را به فکر آنها الهام مى‏کرد و با عقل و اندیشه آنها سخن مى‏گفت تا آنها در پرتو آن با نور بیدارى چشمها و گوشها و قلبها را روشن سازند و مردم را به یاد ایّام اللّه و روزهاى خاصّ الهى بیندازند و از مقام عظمت او بیم دهند. این افراد همچون راهنماى بیابانها هستند که غافله‏ها را از گم کردن راه رهایى مى‏بخشند»؛ (و ما برح(9) للّه- عزّت آلاؤه- فی البرهة(10) بعد البرهة، و فی أزمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم، و کلّمهم فی ذات عقولهم، فاستصبحوا

بنور یقظة فی الأبصار و الأسماع و الأفئدة، یذکّرون بأیّام اللّه، و یخوّفون مقامه، بمنزلة الأدلّة فی الفلوات(11)).

این تعبیر ممکن است اشاره به اوصیاى انبیا باشد که در فترتها همواره وجود داشته‏اند و حقایق را از طریق الهامات قلبى از ساحت قدس الهى مى‏گرفتند و به بندگان مى‏رساندند.

نیز ممکن است اشاره به مردان صالح و مخلص و عارف و بصیرى غیر از انبیا و اوصیا باشد که در هر زمانى در میان مردم وجود دارند؛ آنها نیز با الهامات الهى و تأییدات ربّانى به صراط مستقیم الهى واقف مى‏شوند و سعى در هدایت دیگران دارند.

نیز شاید هر دو گروه را شامل شود.

تعبیر به «ادلّه» جمع دلیل اشاره به چیزى است که در مسافرتهاى زمانهاى گذشته وجود داشته است. در آن زمان جاده‏هاى مشخصى مانند امروز نبود که انسان از آن برود و به مقصد برسد، به‏همین دلیل قافله‏ها افراد راه‏شناسى با خود بر مى‏داشتند که در بیابان راه را گم نکنند و آنها را «دلیل راه» مى‏نامیدند. این مردان الهى در بیابان زندگى دنیا همچون دلیل راهند که قافله‏هاى انسانى را از گم گشتن و هلاک شدن نجات مى‏دهند.

در ادامه سخن مى‏افزاید: «این راهنمایان راه هر کس را که راه مستقیم را در پیش مى‏گرفت طریقش را مى‏ستودند و او را بشارت به نجات مى‏دادند و آن کس که به جانب چپ و راست منحرف شده بود طریقش را نکوهش مى‏کردند و از هلاکت بر حذرش مى‏داشتند»؛ (من أخذ القصد حمدوا إلیه طریقه، و بشّروه بالنّجاة، و من أخذ یمینا و شمالا ذمّوا إلیه الطّریق، و حذروه من الهلکة.

آرى! آنها کاملا مراقب همنوعان خود بودند؛ رهروان راستین را تشویق‏

مى‏کردند و دلگرم مى‏ساختند و به منحرفان هشدار مى‏دادند و آنها را نکوهش مى‏کردند و بر آنان فریاد مى‏زدند که با ادامه این راه انحرافى خود را به هلاکت نیفکنند.

سپس در یک نتیجه‏گیرى از آنچه در جمله‏هاى پیشین آمد، مى‏فرماید: «بدین گونه آنها چراغهاى روشن تاریکیها بودند و راهنمایان در برابر آن شبهات»؛ (و کانوا کذلک مصابیح تلک الظّلمات، و أدلّة تلک الشّبهات).

آرى! در مسیر زندگى دنیا هم ظلمات و تاریکیهاست و هم جاده‏هاى مشکوک و مشتبه که هر دو براى رهروان راه خطرناک است. وجود این مردان الهى چراغ پر نورى در آن ظلمتها و دلیل و راهنمایى براى آن طرق مشکوک است.

نکته‏ها

1. منظور از ایّام اللّه چیست؟

در این بخش از خطبه امام علیه السّلام اشاره فرموده بود که مردان الهى ایّام اللّه را به مردم یادآورى مى‏کنند. به یقین همه روزها روزهاى خداست و همه جا خانه اوست و در عین حال نه روزى دارد و نه خانه‏اى که برتر از زمان و مکان است؛ ولى همان‏گونه که خانه کعبه، بزرگ‏ترین جایگاه عبادت به موجب این ویژگى‏اش «بیت اللّه» نامیده شده، روزهاى خاصّى هست که به جهت حوادث مهمّش درخشش فوق العاده‏اى دارد.

بعضى گفته‏اند: «ایّام اللّه» اشاره به روزهاى پیروزى پیامبران بر لشکر شرک و کفر است. بعضى گفته‏اند: روزهاى مهم عبادت همچون ایّام ماه مبارک و ایّام حج است. آنچه در تاریخ بنى اسرائیل و موسى آمده که مأمور شد ایّام اللّه را به بنى اسرائیل یادآورى کند اشاره به روز غلبه بر فرعون و نجات از دریا و مانند آن‏

است؛ ولى در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که در تفسیر «ایّام اللّه» فرمود: «یرید بأیّام اللّه سننه و أفعاله فی عباده من إنعام و انتقام؛ منظور از ایّام اللّه، سنّتها و افعال الهى در میان بندگان اعمّ از انعام و انتقام است».(12)

مطابق این روایت هر روز که موهبت مهم تازه‏اى از سوى خداوند به بندگان ارزانى شده و یا از دشمنان آنها انتقام گرفته شده و با کیفرهاى سختى از میان رفته‏اند، ایّام اللّه محسوب مى‏شوند.

به هر حال یادآورى ایّام اللّه سبب شکوفایى ایمان و تحریک حس شکر گزارى و توجّه به خداست.

حتى روزهاى آزمایش بزرگ الهى نیز در روایات جزء ایّام اللّه شمرده شده است. همان گونه که در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «أیّام اللّه نعمائه و بلاؤه و مثلاته سبحانه؛ منظور از ایّام اللّه روزهاى نعمت و آزمایش و کیفر سخت بدکاران است».(13) شک نیست که واژه ایّام اللّه در این خطبه مفهوم عامى دارد که همه آنچه را در بالا آمد شامل مى‏شود.

2. الهامات الهى‏

در جمله «عباد ناجاهم فی فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم …» امام علیه السّلام اشاره به مردانى کرده است که خداوند از طریق نجواى فکرى و الهامات قلبى نور هدایت را در دل آنها مى‏افکند و پرده‏هاى جهل و ظلمت را کنار مى‏زند و آنها در حدّ خود با آن دریافتهاى ربّانى به هدایت خلق و راهنمایى گم شده‏هاى طریق ایمان و تقوا تلاش و کوشش مى‏کنند.

آیا اینان همان اوصیا و امامان معصوم‏اند که در فترات بعثت انبیا از طریق الهام، حقایق را از عالم غیب مى‏گیرند یا افراد صالح و متّقى و عالمان پرهیزگار را که در

سطح بالایى از تقوا قرار دارند نیز شامل مى‏شود؟ یعنى قلب آنها نیز با عالم غیب ارتباط دارد و به مضمون «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(14) خداوند وسیله شناسایى حق را از باطل در پرتو تقوا به آنها بخشیده و به مضمون «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(15) بر اثر مجاهدتهاى نفسانى و ستیز با دشمن عنایات الهى شامل حال آنها شده و دستشان را گرفته و از طریق ایصال به مطلوب به مقصد رسانده است.

هنگامى که در مواقع سخت، خداوند بندگانى را همچون مادر موسى علیه السّلام تنها نمى‏گذارد و به مضمون «وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏»(16) مسیر پر پیچ و خم آینده فرزندش را به او الهام مى‏کند چگونه ممکن است صالحان دیگر از این فیض بزرگ محروم بمانند، از این رو بعضى از بزرگان معتقدند هر کار مهمّى از عالم با تقوا و انسان پرهیزگارى صادر مى‏شود و یا هر اکتشافى که از دانشمند مخلصى سر مى‏زند؛ در پرتو هدایت تکوینى و الهام الهى است.

همان روح القدس که به هنگام سرودن اشعار و الا به یارى کسانى چون «حسّان بن ثابت» و «کمیت» شتافت و چنان اشعارى را بر زبان آنها جارى ساخت(17) چرا به یارى سایر پاکبازان نیاید و به گفته حافظ:

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دگران هم بکنند آنچه مسیحا مى‏کرد

بخش دوم‏

و إنّ للذّکر لأهلا أخذوه من الدّنیا بدلا، فلم تشغلهم تجارة و لا بیع عنه، یقطعون به أیّام الحیاة، و یهتفون بالزّواجر عن محارم اللّه فی أسماع الغافلین، و یأمرون بالقسط و یأتمرون به، و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه، فکأنّما قطعوا الدّنیا إلى الآخرة و هم فیها، فشاهدوا ما وراء ذلک، فکأنّما اطّلعوا عیوب أهل البرزخ فی طول الإقامة فیه، و حقّقت القیامة علیهم عداتها، فکشفوا غطاء ذلک لأهل الدّنیا، حتّى کأنّهم یرون ما لا یرى النّاس، و یسمعون ما لا یسمعون.

ترجمه‏

یاد خدا اهلى دارد که آن را به جاى (زرق و برق) دنیا بر گزیده‏اند، لذا هیچ تجارت و داد و ستدى آنها را از یاد خدا باز نداشته، با یاد خدا تمام دوران زندگى خود را سپرى مى‏کنند و با فریادهاى باز دارنده در گوش غافلان، آنها را به (کیفر) محرمات الهى توجّه مى‏دهند و به عدالت و معروف دعوت مى‏کنند و خود عامل به آن هستند، مردم را از منکرات باز مى‏دارند و خود گرد آن نمى‏گردند (با اینکه در دنیا هستند) گویى دنیا را رها کرده و به آخرت پیوسته و در آن قرار دارند، به همین سبب ماوراى دنیا را مشاهده کرده‏اند. گویى از پشت دیواره این دنیا سر بر آورده و به برزخیان و اقامت طولانى آنها در آنجا نمى‏نگرند و (با چشم دل به قیامت نگاه مى‏کنند در حالى که) رستاخیز وعده‏هاى خود را براى آنها عملى ساخته، از این رو آنها پرده‏ها را براى اهل دنیا کنار زده (و حقایق عالم برزخ و قیامت را براى آنها شرح مى‏دهند) گویى آنها با چشم خود چیزهایى را مى‏بینند که مردم نمى‏بینند و مطالبى را مى‏شنوند که دیگران نمى‏شنوند.

شرح و تفسیر

مردان الهى و اهل ذکر

امام علیه السّلام بعد از بیان آثار ذکر خدا در صیقل دادن دلها و آثار گسترده آن در روح و جان آدمى به شرح حال کسانى مى‏پردازد که به راستى اهل ذکرند و صفات آنها را یکى بعد از دیگرى بیان مى‏کند. نخست مى‏فرماید: «یاد خدا اهلى دارد که آن را به جاى (زرق و برق) دنیا بر گزیده‏اند»؛ (و إنّ للذّکر لأهلا أخذوه من الدّنیا بدلا).

اشاره به اینکه یاد خدا سبب مى‏شود که فریفته مادیّات زودگذر دنیا نشوند همان دنیایى که عشق به آن در احادیث اسلامى «رأس کلّ خطیئة» و منشأ انواع گناهان شمرده شده است.

البتّه مفهوم این سخن این نیست که آنها مانند راهبان دیر نشین و تارکان دنیا پشت پا به زندگى اجتماعى مى‏زنند (به قرینه جمله‏هایى که بعد از آن مى‏آید) بلکه منظور این است آنها اسیر چنگال دنیا نمى‏شوند.

در اینکه منظور از «ذکر» و «اهل» چیست؟ دو تفسیر عمده براى آن ذکر شده است: یکى خاص و دیگرى عام؛ تفسیر خاص آن این است که منظور از ذکر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله یا قرآن است و اهل ذکر «اهل بیت» و امامان معصوم‏اند و صفاتى که بعد از این جمله درباره اهل ذکر آمده به طور کامل بر آنها منطبق مى‏شود.

مفهوم عام آن همه عالمان با تقوا و مؤمنان کامل را شامل مى‏شود و صفاتى که بعد از آن است نیز بر آنها منطبق است.

البتّه هیچ مانعى از جمع در میان این دو معنا نیست؛ مفهوم جمله عام است و اهل بیت، مصداقهاى بارز و چهره‏هاى درخشان آن هستند.

آنگاه امام علیه السّلام در ادامه این سخن آثار ذکر اللّه را در وجود این گروه در ضمن پنج وصف بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «لذا هیچ تجارت و داد و ستدى آنها را از یاد خدا باز نداشته است»؛ (فلم تشغلهم تجارة و لا بیع عنه).

نه اینکه آنها تجارت و بیعى ندارند و از فعالیت اقتصادى بیگانه و سربار اجتماع‏اند، بلکه آنها گامهاى مؤثّرى در این وادى بر مى‏دارند؛ ولى چنان نیست که این فعالیتهاى اقتصادى آنها را از یاد خدا غافل سازد و در مسیر دنیاپرستى قدم زنند.

در اینکه فرق میان تجارت و بیع چیست؟ گاه گفته مى‏شود نسبت آنها عموم و خصوص مطلق و ذکر بیع بعد از تجارت از قبیل ذکر خاص بعد از عام است، زیرا بیع (خرید و فروش) یکى از انواع فعالیتهاى اقتصادى است.

این احتمال نیز وجود دارد که تجارت اشاره به فعالیتهاى اقتصادى مستمر است و بیع فعالیتهاى محدود و مقطعى را شامل مى‏شود؛ یعنى اهل ذکر نه آن را از دست مى‏دهند و نه این را و درعین‏حال ذکر اللّه به طور دائم در آن تجلّى مى‏کند.

در ادامه این سخن به بقیه صفات آنها اشاره کرده مى‏فرماید: «با یاد خدا تمام دوران زندگى خود را سپرى مى‏کنند و با فریادهاى باز دارنده در گوش غافلان آنها را به (کیفر) محرّمات الهى توجّه مى‏دهند، و به عدالت و معروف دعوت مى‏کنند و خود عامل به آن هستند، و مردم را از منکرات باز مى‏دارند و خود گرد آن نمى‏گردند»؛ (یقطعون به أیّام الحیاة، و یهتفون(18) بالزّواجر عن محارم اللّه فی أسماع الغافلین، و یأمرون بالقسط و یأتمرون به، و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه).

جمله «یقطعون به أیّام الحیاة» اشاره به این است که برنامه یاد خدا و آثار پر برکتش مربوط به یک روز و چند روز عمر آنها نیست، بلکه سراسر ایّام حیاتشان را از جوانى گرفته تا بزرگسالى و پیرى همه را شامل مى‏شود.

جمله‏هاى بعد از آن اشاره به این است که آنها هرگز خود را از مسئولیّتهاى اجتماعى؛ مانند گوشه‏گیران و چلّه‏نشینان کنار نمى‏کشند، بلکه در میدان ارشاد جاهل و تنبیه غافل و امر به معروف و نهى از منکر کاملا فعّال‏اند و با توجّه به اینکه جمله به صورت فعل مضارع آمده و فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد نشان مى‏دهد که این برنامه، برنامه همیشگى آنان است.

شایان توجّه اینکه امام در اینجا مى‏فرماید: «آنها هم خود عامل به معروف‏اند و هم دعوت کننده به آن، و هم خود تارک منکرند و هم ناهى از آن»، همان گونه که امام علیه السّلام در خطبه 175 مى‏فرماید: «أیّها النّاس إنّی، و اللّه، ما أحثّکم على طاعة إلّا و أسبقکم إلیها، و لا أنّهاکم عن معصیة إلّا و أتناهى قبلکم عنها! اى مردم! به خدا سوگند من شما را به کار نیکى دعوت نمى‏کنم مگر اینکه پیش از شما به آن عمل مى‏کنم و از منکرى باز نمى‏دارم مگر اینکه خودم قبلا از آن چشم مى‏پوشم».

سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن، به شرح بیشترى درباره حالات این مردان الهى و اهل ذکر پرداخته، مى‏فرماید: «(با اینکه در دنیا هستند) گویى آن را رها کرده و به آخرت پیوسته‏اند و در آن قرار دارند، و به همین سبب ماوراى دنیا را مشاهده کرده‏اند»؛ (فکأنّما قطعوا الدّنیا إلى الآخرة و هم فیها، فشاهدوا ما وراء ذلک).

آرى! آنها با چشم حقیقت بین و نافذشان از این جهان، عالم پس از مرگ و برزخ و قیامت را مى‏بینند و سرنوشت نیکوکاران و تبهکاران را مشاهده مى‏کنند.

سپس در توضیح این سخن مى‏افزاید: «گویى از پشت دیواره این دنیا سر بر آورده و به برزخیان و اقامت طولانى آنها در آنجا مى‏نگرند (و از آن برتر قیامت را با چشم دل مى‏بیند) و مشاهده مى‏کنند که رستاخیز وعده‏هاى خود را براى آنها عملى ساخته است»؛ (فکأنّما اطّلعوا غیوب أهل البرزخ فی طول الإقامة فیه، و

حقّقت القیامة علیهم عداوتها(19)).

آنگاه نتیجه این مکاشفه روحانى را بیان کرده، مى‏فرماید: «از این رو این پرده‏ها را براى اهل دنیا کنار زده (و حقایق عالم برزخ و قیامت را براى آنها شرح مى‏دهند) گویى آنها با چشم خود چیزهایى را مى‏بینند که مردم نمى‏بینند و مطالبى را مى‏شنوند که دیگران نمى‏شنوند»؛ (فکشفوا غطاء ذلک لأهل الدّنیا، حتّى کأنّهم یرون ما لا یرى النّاس، و یسمعون ما لا یسمعون).

چرا مردم عادى دنیا از درک احوال برزخ و آخرت ناتوانند و مردم الهى اهل ذکر هر دو را مشاهده مى‏کنند، بلکه خود را در آن مى‏بینند؟

براى این است که روح دنیاپرستان به دنیا تعلّق دارد و حجابى درمیان آنها و عوالم دیگر افکنده؛ امّا پاکدلان اهل ذکر که خود را از این تعلّقات رهایى بخشیده‏اند و با ادامه ذکر و عبادتهاى خالصانه روح را صیقل داده‏اند، پرده‏ها از جلوى چشمانشان کنار رفته و صورت حقایق عالم برزخ و قیامت در آن نقش بسته است.

اینها حاملان پیامهاى الهى از آن جهان به این جهان‏اند. پیامهایى که سبب بیدارى غافلان و بینایى کوردلان مى‏شود.

بخش سوم‏

فلو مثّلتهم لعقلک فی مقاومهم المحمودة، و مجالسهم المشهودة، و قد نشروا دواوین أعمالهم، و فرغوا لمحاسبة أنفسهم على کلّ صغیرة و کبیرة أمروا بها فقصّروا عنها، أو نهوا عنها ففرّطوا فیها، و حمّلوا ثقل أوزارهم ظهورهم، فضعفوا عن الاستقلال بها، فنشجّوا نشیجا، و تجاوبوا نجیبا، یعجّون إلى ربّهم من مقام ندّم و اعتراف، لرأیت أعلام هدى، و مصابیح دجىّ، قد حفّت بهم الملائکة، و تنزّلت علیهم السّکینة، و فتحت لهم أبواب السّماء، و أعدّت لهم مقاعد الکرامات فی مقعد اطّلع اللّه علیهم فیه، فرضی سعیهم، و حمد مقامهم. یتنسّمون بدعائه روح التّجاوز، رهائن فاقة إلى فضله، و أسارى ذلّة لعظمته، جرح طول الأسى قلوبهم، و طول البکاء عیونهم. لکلّ باب رغبة إلى اللّه منهم یدّ قارعة، یسألون من لا تضیق لدیه المنادح، و لا یخیب علیه الرّاغبون.

فحاسب نفسک لنفسک، فإنّ غیرها من الأنفس لها حسیب غیرک.

ترجمه‏

اگر حال آنها را در برابر عقل خود مجسّم سازى و مقامات ستوده و مجالس آنان را که مشهود فرشتگان است، بنگرى که نامه‏هاى اعمال خویش را گشوده و به حسابرسى اعمال خود نشسته‏اند و هر کار کوچک و بزرگى که مأمور به آن بوده و کوتاهى کرده‏اند یا از آن نهى شده بودند و مرتکب گشته‏اند حساب مى‏کنند و سنگینى بار خطاهایشان را بر دوش خود احساس کرده که از کشیدن این بار سنگین ناتوانند و درد نتیجه گریه گلویشان را فشرده و با صداى بلند همراه‏

با یکدیگر ضجّه مى‏زنند و در پیشگاه پروردگارشان در مقام اظهار ندامت و اعتراف به تقصیر آمده‏اند. (آرى اگر آن حالات و آن عوالم معنوى را در نظر مجسّم کنى) خواهى دید که آنان نشانه‏هاى هدایت و چراغهاى پرفروغ بر طرف کننده تاریکیها هستند. فرشتگان آنها را در میان گرفته و آرامش و سکینه الهى بر آنها نازل شده، درهاى آسمان به رویشان گشوده و جایگاه و مقامهاى و الاى کرامت براى آنان فراهم گشته است، در جایى که خداوند به آنها نظر رحمت افکنده و از سعى و کوشش آنها راضى است و موقعیّتشان را مى‏ستاید. آنها با دعا و نیایش به درگاه خدا آرامش عفو و گذشت او را مى‏طلبند و گروگان نیازمندى به فضل او و اسیران فروتنى در برابر عظمتش هستند، غم و اندوه طولانى (به سبب احساس تقصیر در اطاعت و بندگى) قلبشان را مجروح ساخته و گریه‏هاى بسیار چشمانشان را خسته کرده است. براى هر درى که امید عفو و رحمت خدا در آن باشد دستى براى کوبیدن دارند و از درگاه کسى درخواست مى‏کنند که گستردگى بخشش او تنگى ندارد و امیدواران از درگاه او نومید بر نمى‏گردند (حال که چنین است) به حساب خود براى نفع خویشتن رسیدگى کن، (و کار به حساب دیگران نداشته باش) زیرا دیگران حسابرسى جز تو دارند.

شرح و تفسیر

عاقبت کار رهروان راه حق‏

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه ترسیم دقیقى از حال اهل ذکر و اولیاء اللّه مى‏کند که چگونه آنها به محاسبه خویش مى‏نشینند و به جبران کاستیها مى‏پردازند، مى‏فرماید: «اگر حال آنها را در برابر عقل خود مجسّم سازى و مقامات ستوده و مجالس آنان که مشهود فرشتگان است را بنگرى که نامه‏هاى اعمال خویش را گشوده و به حسابرسى اعمال خود نشسته‏اند و هر کار کوچک‏

و بزرگى که مأمور به آن بوده‏اند و کوتاهى کرده‏اند یا از آن نهى شده بودند و مرتکب گشته‏اند حساب مى‏کنند و سنگینى بار خطاهایشان را بر دوش خود احساس کرده که از کشیدن این بار سنگین ناتوانند و در نتیجه گریه گلویشان را فشرده و با صداى بلند همراه با یکدیگر ضجّه مى‏زنند و در پیشگاه پروردگارشان در مقام اظهار ندامت و اعتراف به تقصیر آمده‏اند»؛ (فلو مثّلتهم(20) لعقلک فی مقاومهم(21) المحمودة، و مجالسهم المشهودة، و قد نشروا دواوین(22) أعمالهم، و فرغوا لمحاسبة أنفسهم على کلّ صغیرة و کبیرة أمروا بها فقصّروا عنها، أو نهوا عنها ففرّطوا فیها، و حمّلوا ثقل أوزارهم(23) ظهورهم، فضعفوا عن الاستقلال بها، فنشجوا(24) نشیجا، و تجاوبوا(25) نجیبا(26)، یعجّون(27) إلى ربّهم من مقام ندّم و اعتراف).

سپس امام علیه السّلام بعد از ذکر حالات و اولیاء اللّه که چگونه آنها مراقب حالات خویش و مشغول محاسبه اعمال خود هستند و چگونه در برابر کوتاهى‏هایى که از آنها سرزده، عکس العمل نشان مى‏دهند و به درگاه خدا مى‏نالند، به نتیجه آن پرداخته مى‏فرماید: «(اگر آن حالات و آن عوالم معنوى را در نظر مجسّم کنى) خواهى دید که آنان نشانه‏هاى هدایت و چراغهاى پرفروغ برطرف کننده تاریکیها هستند. فرشتگان آنها را درمیان گرفته و آرامش و سکینه الهى بر آنها نازل شده، درهاى آسمان به رویشان گشوده و جایگاه و مقامهاى والاى کرامت‏

براى آنان فراهم گشته، در جایى که خداوند به آنها نظر رحمت افکنده و از سعى و کوشش آنها راضى است و موقعیتشان را مى‏ستاید»؛ (لرأیت أعلام هدى، و مصابیح دجى(28)، قد حفّت بهم الملائکة، و تنزّلت علیهم السّکینة، و فتحت لهم أبواب السّماء، و أعدّت لهم مقاعد الکرامات فی مقعد اطّلع اللّه علیهم فیه، فرضی سعیهم، و حمد مقامهم).

این قسمت از کلام امام در واقع جواب شرطى است که در جمله گذشته: (فلو مثّلتهم …) بیان شده بود. امام علیه السّلام در اینجا پنج وصف یا نتیجه مهم براى مراقبتهاى آنها ذکر مى‏فرماید که نشانه‏هاى هدایت و چراغهاى تاریکیها هستند. اشاره به اینکه آنها هرگز مانند زاهدان گوشه‏گیر نیستند که تنها گلیم خود را از آب بیرون آرند، بلکه ناجیان غریقى هستند که سعى مى‏کنند غافلان و آلودگان را از غرقاب گناه رهایى بخشند و از نظر مقام و موقعیّت آن قدر والامقام‏اند که فرشتگان، گرداگرد آنها را گرفته و در خدمت آنان‏اند، همان گونه که قرآن مى‏فرماید: «الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ»(29)

آرامش و سکینه الهى به مضمون «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ»(30) بر وجودشان سایه افکنده و به مضمون «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»(31) مقامات توصیف‏ناپذیر فصل و رحمت الهى در انتظار آنان است.

راستى هنگامى که انسان این کلمات پرمعنا را مى‏خواند که چگونه اولیاء اللّه در پرتو بندگى و عبودیّت، به جاهایى مى‏رسند که به جز خدا نبیند، در فکر فرو مى‏رود که این انسان چه لیاقت بزرگى دارد اگر قدر آن را بداند و استعداد خویش‏

را به فعلیّت برساند.

در ادامه این سخن به بخش دیگرى از حالات اهل ذکر در ارتباط با خدا در خلوتگاه عبادت و بندگى پرداخته مى‏فرماید: «آنها با دعا و نیایش به درگاه خدا آرامش عفو و گذشت او را مى‏طلبند، وگروگان نیازمندى به فضل او و اسیران فروتنى در برابر عظمتش هستند. غم و اندوه طولانى (به سبب احساس تقصیر در اطاعت و بندگى) قلبشان را مجروح ساخته وگریه‏هاى بسیار، چشمانشان را خسته کرده است»؛ (یتنسّمون(32) بدعائه روح التّجاوز، رهائن فاقة إلى فضله، و أسارى ذلّة لعظمته، جرح طول الأسى(33) قلوبهم، و طول البکاء عیونهم).

اشاره به اینکه آنها هر قدر در اطاعت و بندگى کوشا باشند باز خود را در برابر عظمت خدا مقصّر مى‏دانند و به‏همین دلیل از یک سو پیوسته به درگاه او مى‏روند و آرامش را از طریق عفو او مى‏جویند و از سوى دیگر هرگز تکیه بر اعمال خویش نمى‏کنند، بلکه تکیه بر فضل خدا دارند اندوهى شدید بر قلب آنها سنگینى مى‏کند و چشمهاى گریانشان از این اندوه درونى خبر مى‏دهد.

در ادامه مى‏افزاید: «(به همین دلیل) براى هر دردى که امید عفو و رحمت خدا در آن باشد، دستى براى کوبیدن دارند و از درگاه کسى درخواست مى‏کنند که گستردگى بخشش او تنگى ندارد و امیدواران از درگاه او نومید برنمى‏گردند»؛ (لکلّ باب رغبة إلى اللّه منهم ید قارعة، یسألون من لا تضیق لدیه المنادح(34)، و لا یخیب علیه الرّاغبون).

اشاره به اینکه آنها دل به اعمال خویش نمى‏بندند و تنها امید به کرم خدا

دارند. هر درى را مى‏کوبند و هر کارى را که احتمال مى‏دهند سبب خشنودى او گردد و امواج دریاى رحمتش را به حرکت در آورد، انجام مى‏دهند.

در واقع آنها همواره در میان خوف و رجا که بهترین حالات مؤمن است به سر مى‏برند، خوف و ترس از کوتاهیها و امید و رجا به فضل خدا.

در پایان لحن کلام امام علیه السّلام عوض مى‏شود و از شرح حالات اهل ذکر به یک اندرز عمومى پرداخته مى‏فرماید: «(حال که چنین است) به حساب خود براى نفع خویشتن رسیدگى کن، (و کار به حساب دیگران نداشته باش) زیرا دیگران حسابرسى جز تو دارند»؛ (فحاسب نفسک لنفسک، فإنّ غیرها من الأنفس لها حسیب غیرک).

اشاره به اینکه پیش از آنکه زندگى تو پایان گیرد و به برزخ و قیامت برسى و فرشتگان الهى حسابرس تو باشند خودت در اینجا به حساب خویش رسیدگى کن تا اگر خطایى از تو سر زده است جبران کنى و اگر کار نیکى داشته‏اى خدا را شکر نمایى؛ هرگز لازم نیست در اعمال کوچک و بزرگ دیگران دقیق شوى و به حسابرسى آنها بپردازى و از خود غافل گردى چرا که آنها براى خود حسابرسى دارند.

جمله اخیر در واقع دو پیام دارد یکى همان پیام حدیث معروف «حاسبوا قبل أن تحاسبوا»(35) است و دیگر پیام آیه شریفه ««یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» اى کسانى‏که ایمان آورده‏اید مراقب خود باشید اگر شما هدایت یافته‏اید گمراهى گمراهان به شما زیانى نمى‏رساند».(36)

نکته

ذکر خدا و ذاکران‏

تمام آنچه در این خطبه غرّا و پر محتوا آمد، شرحى بود بر جمله‏اى از آیه‏اى از قرآن مجید و آن، اینکه مردان پاکباز الهى هرگز براى متاع دنیا از یاد خدا غافل نمى‏شوند. نور الهى در خانه آنها مى‏درخشد و آنها همچون ستارگانى هستند که در ظلمات برّ و بحر، خلق خدا را راهنمایى مى‏کنند.

گذشته از اینکه ذکر مراحل سه‏گانه‏اى دارد: ذکر با قلب، با لسان و ذکر با عمل، در هر مرحله مصادیق متفاوتى دارد همچون نور که نور آفتاب را شامل مى‏شود و نور یک شمع را.

گاه این ذکر چنان محدود است که تنها فضاى اطراف خود را روشن مى‏سازد و گاه آنچنان عمیق و گسترده است که جهانى را روشن مى‏کند.

قرآن اهمّیّت فوق العاده‏اى براى ذکر و ذاکران قائل شده است. در یکجا به موسى علیه السّلام خطاب مى‏کند نمازهاى تو براى این است که به یاد من باشى: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»(37)

گاه مى‏فرماید: ذکر خدا از نماز هم برتر و بالاتر است؛ یعنى روح نماز است: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(38)

گاه مى‏فرماید: اگر از شراب به شدت نهى شده براى آن است که شما را از ذکر خدا غافل مى‏کند: «وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»(39)

گاه مى‏گوید: نفوذ شیطان از آنجا شروع مى‏شود که انسان از ذکر خدا غافل گردد: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»(40)

گاه همه عظمت قرآن را در جمله‏اى خلاصه کرده مى‏فرماید: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»(41)

گاه مى‏فرماید: براى حلّ هر مشکل به سراغ اهل ذکر بروید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(42)

سرانجام ذکر خدا را آرام‏بخش دلها و وسیله اطمینان قلب معرفى مى‏کند: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(43)

گرچه ذکر در این آیات معانى مختلفى دارد؛ ولى همه در یک قدر مشترک جمع‏اند و آن چیزى است که انسان را به سوى خدا مى‏برد. از قلب بر زبان جارى مى‏شود و از زبان به تمام اعمال انسان گسترش مى‏یابد. گویى همه اعضا در همه اعمال با صداى رسا ذکر خدا مى‏گویند.

در روایات اسلامى نیز مسئله ذکر و ذاکران بازتاب گسترده‏اى دارد:

از جمله اینکه در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که هر چیزى حد و اندازه‏اى دارد جز ذکر خدا که هیچ حدّى براى آن متصوّر نیست: «ما من شى‏ء إلّا و له حدّ ینتهی إلیه إلّا الذّکر فلیس له حدّ ینتهی إلیه».(44)

در حدیث دیگرى از همان بزرگوار آمده است که هرکس ذکر خدا بسیار گوید خداوند در بهشت سایه عنایتش را بر او مى‏گستراند: «من أکثر ذکر اللّه عزّ و جلّ أظلّه اللّه فی جنّته».(45)

از روایات دیگرى استفاده مى‏شود که ذکر خدا دافع انواع بلاهاست. در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «إنّ الصّواعق لا تصیب ذاکرا»(46) صاعقه‏ها (و

بلاهاى بزرگ) به ذاکران اصابت مى‏کند.

بلکه از این فراتر، از آن حضرت نقل شده که مى‏فرماید: «ما من طیر یصاد إلّا بترک التّسبیح و ما من مال یصاب إلّا بترک الزّکاة؛ هیچ پرنده‏اى صید نمى‏شود مگر اینکه در آن روز ذکر خدا را ترک گفته و هیچ مالى ضایع نمى‏شود مگر اینکه زکات آن را نداده باشند».(47)

کوتاه سخن اینکه آیات و روایات درباره ذکر خدا و اهمّیّت و آثار آن در زندگى مادى و معنوى و در دنیا و آخرت بسیار است. آنچه در بالا آمد گوشه‏اى از آن بود.

این گفتار را با سخنى از امام صادق علیه السّلام که در ادامه حدیث نامحدود بودن ذکر بیان فرموده پایان مى‏دهیم. مى‏فرماید: «کان أبی کثیر الذّکر لقد کنت أمشى معه و أنّه لیذکر اللّه و آکل معه الطّعام و إنّه لیذکر اللّه و لقد کان یحدّث القوم و ما یشغله ذلک عن ذکر اللّه …؛ پدرم بسیار ذکر خدا مى‏گفت. هنگامى که با او راه مى‏رفتم زبانش به ذکر خدا مشغول بود و هنگامى که با او غذا مى‏خوردم ذکر خدا مى‏گفت و سخن گفتن با مردم او را از ذکر خدا غافل نمى‏کرد».(48)


1) «آصال» جمع «أصل» بر وزن «رسل» و آن هم جمع اصیل از ریشه اصل به معناى عصر یا آخر روز است چرا که اصل و پایه شب محسوب مى‏شود.

2) نور، آیه 36- 37.

3) سند خطبه:در کتاب مصادر نهج البلاغه مدرک دیگرى که براى بخشى از این خطبه ذکر کرده، غرور الحکم آمدى است که در حرف الف، بخش نخستین این خطبه را آورده و با نهج البلاغه تفاوتهایى دارد. این تفاوتها به خوبى نشان مى‏دهد که خطبه را از منبع دیگرى اخذ نموده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 151).

4) «ذکر» به معناى یادآورى است و در اینجا منظور ذکر خداست که بر سه گونه است: قلبى، زبانى و عملى که هنگام فراهم شدن اسباب معصیت به یاد خدا بیفتد و آن را ترک کند. گاه گفته مى‏شود که ذکر هم یاد خدا را شامل مى‏شود و هم یاد قیامت، نبوّت، ولایت و آیات الهى را.

5) «جلاء» به معناى صیقل زدن، روشن ساختن و نورانى کردن است. به سرمه نیز جلاء گفته مى‏شود، زیرا به چشم روشنى مى‏بخشد.

6) «وقرة» از ریشه «وقر» در اصل به معناى سنگینى است، لذا بزرگداشتن افراد را توقیر مى‏نامند، وقر در قرآن مجید بیشتر به معناى سنگینى گوش به کار رفته و در جمله بالا نیز همین معنا مراد است.

7) «عشوة» به معناى کم سویى چشم یا نابینایى است.

8) سوره انبیاء، آیه 50.

9) «ما برح» به معناى همواره و همیشه است.

10) «برهة» به معناى زمان طویل یا قطعه‏اى از زمان است.

11) «فلوات» جمع «فلات» به معناى بیابان خشک و بى‏آب و علف یا صحراى وسیع است.

12) بحار الانوار، ج 66، ص 327.

13) همان مدرک، ج 67، ص 20.

14) انفال، آیه 29.

15) عنکبوت، آیه 69.

16) قصص، آیه 7.

17) در حدیث آمده است: هنگامى که کمیت شاعر معروف اهل بیت وارد بر امام باقر علیه السّلام شد و اشعار معروف: «من لقلب متیّم مستهام» را انشاد کرد پس از پایان، امام به او فرمود: «لا تزال مؤیّد بروح القدس ما دمّت تقول فینا» (وسائل الشّیعه، ج 10، باب 105، ابواب المزار، ح 4). امام این سخن را از کلامى اقتباس فرمود که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به حسان بن ثابت به هنگام سرودن اشعار معروف «ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم» فرمود. (بحار الانوار، ج 37، ص 150).

18) «یهتفون» از ریشه «هتف» بر وزن «هتک» به معناى فریاد بر سر کسى زدن است.

19) «عدات» جمع «عده» به معناى وعده‏هاست و اینکه امام علیه السّلام مى‏فرماید: قیامت وعده‏هاى خود را تحقّق بخشیده، در واقع یک نوع مجاز است، زیرا وعده‏هاى الهى است وعده پاداش و کیفر و عالم قیامت ظرف تحقّق این وعده‏هاست، بنابراین تصوّر نشود که نیاز به حذف و تقدیر است.

20) «مثلتهم» از ریشه «تمثیل» بر وزن «حلول» به معناى مجسم ساختن گرفته شده است.

21) «مقاوم» جمع «مقام» به معناى جایگاه است خواه جایگاه معنوى باشد یا جایگاه جسمانى.

22) «دواوین» جمع «دیوان» به معناى دفتر و در اینجا به معناى نامه عمل است.

23) «اوزار» جمع «حرز» بر وزن «حسرز» به معناى بار سنگین است و در اینجا به معناى بار سنگین مسئولیّتهاست.

24) «نشیج» به معناى گلوگیر شدن از گریه و رفت و آمد صدا در گلو بر اثر گریه است که در فارسى هق‏هق کردن به آن گفته مى‏شود.

25) «تجاوبوا» از ریشه «تجاوب» به معناى پاسخ دادن به یکدیگر و هماهنگ شدن است و در اینجا اشاره به گروهى است که در یک مجلس مى‏نشینند و باهم مى‏گریند.

26) «نحیب» به معناى گریه شدید و شیون کردن است.

27) «یعجون» از ریشه «عج» بر وزن «حج» به معناى فریاد زدن است.

28) «دجى» جمع «دجیة» بر وزن «لقمه» به معناى ظلمت است. این واژه به معناى مفرد (تاریکى) نیز به کار مى‏رود.

29) فصلت، آیه 30.

30) فتح، آیه 4.

31) قمر، آیه 54- 55.

32) «یتنسمون» از ریشه «نسیم» گرفته شده، بنابراین جمله «یتنسمون» یعنى آنها در انتظار نسیمى هستند و «تنسم» به معناى تنفس است.

33) «اسى» به معناى حزن و اندوه است.

34) «المنادح» جمع «مندوحة» به معناى زمین وسیع و گسترده است. سپس به معناى هر برنامه گسترده‏اى که در آن آزادى عمل دارد، اطلاق شده است.

35) نهج البلاغه، خطبه 90.

36) مائده، آیه 105.

37) طه، آیه 14.

38) عنکبوت، آیه 45.

39) مائده، آیه 91.

40) زخرف، آیه 36.

41) یوسف، آیه 104.

42) انبیاء، آیه 7.

43) رعد، آیه 28.

44) کافى، ج 2، ص 498.

45) همان مدرک، ص 500.

46) همان مدرک.

47) وسائل الشیعه، ج 6، ص 15، کتاب الزکاة، باب تحریم منع الزکاة، ح 20.

48) کافى، ج 2، ص 499.