و من کلام له علیه السّلام
قاله عند تلاوته: «یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ(1) رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»(2)
از سخنان امام علیه السّلام است
که به هنگام تلاوت آیات بالا بیان فرموده (آیاتى که ترجمهاش چنین است:)
«صبح و شام در آنها (در آن خانههایى که از نور خدا روشن است) مردانى تسبیح مىگویند که نه تجارت و نه معاملهاى آنها را از یاد خدا غافل مىکند».(3)
خطبه در یک نگاه
در این خطبه چند بخش مهم وجود دارد:
در بخش اوّل پیش از هرچیزى امام به بیان اهمّیّت ذکر خدا و آثار آن بر روح و جان آدمى مىپردازد و با تعبیرات مؤثّرى آن را شرح مىدهد.
در بخش دوم به حاملان اذکار در هر عصر و زمان و برنامههاى او اشاره مىکند که چگونه بندگان خدا را از انحراف رهایى مىبخشند و چراغهاى پر فروغى بر سر راه آنها مىنهند.
در بخش سوم سخن از صفات آنهاست و از بىاعتنایى آنان به زرق و برق دنیا، پرهیز از گناه، طرفدارى از عدالت و امر به معروف و نهى از منکر.
در بخش چهارم حال آنها را در قیامت به هنگام انتشار نامههاى اعمال و آماده شدن بندگان براى حساب شرح مىدهد و از عاقبت محمود و نتایج بسیار گرانبهاى اعمال آنها سخن مىگوید.
در پنجمین بخش به مخاطبان خود دستور مىدهد که به حساب خویش برسند و خودشان داور اعمالشان باشند.
بخش اوّل
إنّ اللّه سبحانه و تعالى جعل الذّکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة، و تبصرة به بعد العشوة، و تنقاد به بعد المعاندة، و ما برح اللّه- عزّت آلاؤه- فی البرهة بعد البرهة، و فی أزمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم، و کلّمهم فی ذات عقولهم، فاستصبحوا بنور یقظة فی الأبصار و الاسماع و الأفئدة، یذکّرون بأیّام اللّه، و یخوّفون مقامه، بمنزلة الأدلّة فی الفلوات. من أخذ القصد حمدوا إلیه الطّریقه، و بشّروه بالنّجاة، و من أخذ یمینا و شمالا ذمّوا إلیه الطّریق، و حذّروه من الهلکة، و کانوا کذلک مصابیح تلک الظّلمات، و أدلّة تلک الشّبهات.
ترجمه
خداوندى منزّه و برتر، یاد خود را مایه جلاى قلبها قرار داده که بر اثر آن گوش، پس از سنگینى (بر اثر غفلت) شنوا شود و چشم پس از کم سویى بینا گردد و از لجاجت و عناد به انقیاد و اطاعت بازگردد و رام شود. خداوندى که نعمتهایش بزرگ و عظیم است همواره در هر عصر و زمان و در فاصله میان بعثت پیامبران بندگانى داشت که حقایق را به فکر آنها الهام مىکرد و با عقل و اندیشه آنها سخن مىگفت تا آنها در پرتو آن با نور بیدارى، چشمها و گوشها و قلبها را روشن سازند و مردم را به یاد ایّام اللّه و روزهاى خاص الهى بیندازند و از مقام عظمت او بیم دهند. این افراد همچون راهنماى بیابانها هستند که قافلهها را از گم کردن راه نجات مىدهند هر کس راه حق را در پیش مىگرفت طریقش را مىستودند و او را به نجات، بشارت مىدادند و آن کس که به چپ و راست
منحرف شده بود طریقش را نکوهش مىکردند و از هلاکت بر حذر مىداشتند (آرى!) آنها چراغهاى روشن تاریکیها بودند و راهنمایان در برابر شبهات!
شرح و تفسیر
راهنمایان ره پویان راه حق
نخست باید به سراغ تفسیر آیه سوره نور برویم تا بیانات پرمعناى امام علیه السّلام در شرح آن روشنتر شود.
قرآن مجید در سوره نور آیه 35 «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» از نور خداوند سخن مىگوید و با مثالى زیبا که پر از نکات آموزنده است آن را شرح مىدهد و سپس در آیات بعد مىفرماید: این چراغ پر فروغ در خانههایى قرار دارد که خداوند آنها را از نفوذ شیاطین در امان داشته است. و در ادامه مىافزاید: در این خانه نورانى مردان با شخصیتى هستند که پیوسته خدا را یاد مىکنند، نماز را بر پا مىدارند و زکات را ادا مىکنند و از روز قیامت بیمناکند.
روشن است که این رجال در درجه اوّل پیامبران و امامان معصوماند و در درجه بعد پویندگان مخلص راه آنان.
با توجّه به این اشاره اجمالى به تفسیر خطبه مىپردازیم، امام علیه السّلام در بخش آغازین این خطبه مىفرماید: «خداوند سبحان و متعال یاد خویش را مایه جلاى قلبها قرار داده که بر اثر آن گوش، پس از سنگینى (بر اثر غفلت) شنوا مىشود و چشم، پس از کم سویى بینا مىگردد و از لجاجت و عناد، به انقیاد و اطاعت باز مىگردد (و رام مىشود)»؛ (إنّ اللّه سبحانه و تعالى جعل الذّکر(4) جلاء(5) للقلوب،
تسمع به بعد الوقرة(6)، و تبصر به بعد العشوة(7)، و تنقاد به بعد المعاندة).
آرى! هر گاه ذکر با فکر و اندیشه همراه باشد، آثار عجیبى دارد. هنگامى که انسان نام خدا را به عظمت مىبرد و اوصاف جمال و جلالش را از علم و قدرت و سمع و بصر و مقام رحمانیّت و رحیمیّت و مراقبت او را نسبت به بندگان بر مىشمرد پردههاى غفلت از مقابل چشم دل کنار مىرود و حق را به خوبى مىبیند. غوغاى هوا و هوسها فرومىنشیند و صداى رهبران الهى و داعیان الى اللّه را با گوش جان مىشنود و نتیجه آن انقیاد کامل در برابر فرمان خداست.
بعضى از شارحان معتقدند و یا احتمال دادهاند که منظور از ذکر در جمله بالا قرآن مجید است به قرینه آنچه قرآن درباره خودش مىگوید: «وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ»(8) ولى به یقین ذکر مفهوم عامّى دارد که یکى از مصادیق برجسته آن آیات شریفه قرآن است.
حضرت در ادامه این سخن مىافزاید: «خداوندى که نعمتهایش بزرگ و عظیم است همواره در هر عصر و زمان و در فاصله میان بعثت پیامبران، بندگان خاصّى داشته که حقایق را به فکر آنها الهام مىکرد و با عقل و اندیشه آنها سخن مىگفت تا آنها در پرتو آن با نور بیدارى چشمها و گوشها و قلبها را روشن سازند و مردم را به یاد ایّام اللّه و روزهاى خاصّ الهى بیندازند و از مقام عظمت او بیم دهند. این افراد همچون راهنماى بیابانها هستند که غافلهها را از گم کردن راه رهایى مىبخشند»؛ (و ما برح(9) للّه- عزّت آلاؤه- فی البرهة(10) بعد البرهة، و فی أزمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم، و کلّمهم فی ذات عقولهم، فاستصبحوا
بنور یقظة فی الأبصار و الأسماع و الأفئدة، یذکّرون بأیّام اللّه، و یخوّفون مقامه، بمنزلة الأدلّة فی الفلوات(11)).
این تعبیر ممکن است اشاره به اوصیاى انبیا باشد که در فترتها همواره وجود داشتهاند و حقایق را از طریق الهامات قلبى از ساحت قدس الهى مىگرفتند و به بندگان مىرساندند.
نیز ممکن است اشاره به مردان صالح و مخلص و عارف و بصیرى غیر از انبیا و اوصیا باشد که در هر زمانى در میان مردم وجود دارند؛ آنها نیز با الهامات الهى و تأییدات ربّانى به صراط مستقیم الهى واقف مىشوند و سعى در هدایت دیگران دارند.
نیز شاید هر دو گروه را شامل شود.
تعبیر به «ادلّه» جمع دلیل اشاره به چیزى است که در مسافرتهاى زمانهاى گذشته وجود داشته است. در آن زمان جادههاى مشخصى مانند امروز نبود که انسان از آن برود و به مقصد برسد، بههمین دلیل قافلهها افراد راهشناسى با خود بر مىداشتند که در بیابان راه را گم نکنند و آنها را «دلیل راه» مىنامیدند. این مردان الهى در بیابان زندگى دنیا همچون دلیل راهند که قافلههاى انسانى را از گم گشتن و هلاک شدن نجات مىدهند.
در ادامه سخن مىافزاید: «این راهنمایان راه هر کس را که راه مستقیم را در پیش مىگرفت طریقش را مىستودند و او را بشارت به نجات مىدادند و آن کس که به جانب چپ و راست منحرف شده بود طریقش را نکوهش مىکردند و از هلاکت بر حذرش مىداشتند»؛ (من أخذ القصد حمدوا إلیه طریقه، و بشّروه بالنّجاة، و من أخذ یمینا و شمالا ذمّوا إلیه الطّریق، و حذروه من الهلکة.
آرى! آنها کاملا مراقب همنوعان خود بودند؛ رهروان راستین را تشویق
مىکردند و دلگرم مىساختند و به منحرفان هشدار مىدادند و آنها را نکوهش مىکردند و بر آنان فریاد مىزدند که با ادامه این راه انحرافى خود را به هلاکت نیفکنند.
سپس در یک نتیجهگیرى از آنچه در جملههاى پیشین آمد، مىفرماید: «بدین گونه آنها چراغهاى روشن تاریکیها بودند و راهنمایان در برابر آن شبهات»؛ (و کانوا کذلک مصابیح تلک الظّلمات، و أدلّة تلک الشّبهات).
آرى! در مسیر زندگى دنیا هم ظلمات و تاریکیهاست و هم جادههاى مشکوک و مشتبه که هر دو براى رهروان راه خطرناک است. وجود این مردان الهى چراغ پر نورى در آن ظلمتها و دلیل و راهنمایى براى آن طرق مشکوک است.
نکتهها
1. منظور از ایّام اللّه چیست؟
در این بخش از خطبه امام علیه السّلام اشاره فرموده بود که مردان الهى ایّام اللّه را به مردم یادآورى مىکنند. به یقین همه روزها روزهاى خداست و همه جا خانه اوست و در عین حال نه روزى دارد و نه خانهاى که برتر از زمان و مکان است؛ ولى همانگونه که خانه کعبه، بزرگترین جایگاه عبادت به موجب این ویژگىاش «بیت اللّه» نامیده شده، روزهاى خاصّى هست که به جهت حوادث مهمّش درخشش فوق العادهاى دارد.
بعضى گفتهاند: «ایّام اللّه» اشاره به روزهاى پیروزى پیامبران بر لشکر شرک و کفر است. بعضى گفتهاند: روزهاى مهم عبادت همچون ایّام ماه مبارک و ایّام حج است. آنچه در تاریخ بنى اسرائیل و موسى آمده که مأمور شد ایّام اللّه را به بنى اسرائیل یادآورى کند اشاره به روز غلبه بر فرعون و نجات از دریا و مانند آن
است؛ ولى در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که در تفسیر «ایّام اللّه» فرمود: «یرید بأیّام اللّه سننه و أفعاله فی عباده من إنعام و انتقام؛ منظور از ایّام اللّه، سنّتها و افعال الهى در میان بندگان اعمّ از انعام و انتقام است».(12)
مطابق این روایت هر روز که موهبت مهم تازهاى از سوى خداوند به بندگان ارزانى شده و یا از دشمنان آنها انتقام گرفته شده و با کیفرهاى سختى از میان رفتهاند، ایّام اللّه محسوب مىشوند.
به هر حال یادآورى ایّام اللّه سبب شکوفایى ایمان و تحریک حس شکر گزارى و توجّه به خداست.
حتى روزهاى آزمایش بزرگ الهى نیز در روایات جزء ایّام اللّه شمرده شده است. همان گونه که در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «أیّام اللّه نعمائه و بلاؤه و مثلاته سبحانه؛ منظور از ایّام اللّه روزهاى نعمت و آزمایش و کیفر سخت بدکاران است».(13) شک نیست که واژه ایّام اللّه در این خطبه مفهوم عامى دارد که همه آنچه را در بالا آمد شامل مىشود.
2. الهامات الهى
در جمله «عباد ناجاهم فی فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم …» امام علیه السّلام اشاره به مردانى کرده است که خداوند از طریق نجواى فکرى و الهامات قلبى نور هدایت را در دل آنها مىافکند و پردههاى جهل و ظلمت را کنار مىزند و آنها در حدّ خود با آن دریافتهاى ربّانى به هدایت خلق و راهنمایى گم شدههاى طریق ایمان و تقوا تلاش و کوشش مىکنند.
آیا اینان همان اوصیا و امامان معصوماند که در فترات بعثت انبیا از طریق الهام، حقایق را از عالم غیب مىگیرند یا افراد صالح و متّقى و عالمان پرهیزگار را که در
سطح بالایى از تقوا قرار دارند نیز شامل مىشود؟ یعنى قلب آنها نیز با عالم غیب ارتباط دارد و به مضمون «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(14) خداوند وسیله شناسایى حق را از باطل در پرتو تقوا به آنها بخشیده و به مضمون «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(15) بر اثر مجاهدتهاى نفسانى و ستیز با دشمن عنایات الهى شامل حال آنها شده و دستشان را گرفته و از طریق ایصال به مطلوب به مقصد رسانده است.
هنگامى که در مواقع سخت، خداوند بندگانى را همچون مادر موسى علیه السّلام تنها نمىگذارد و به مضمون «وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى»(16) مسیر پر پیچ و خم آینده فرزندش را به او الهام مىکند چگونه ممکن است صالحان دیگر از این فیض بزرگ محروم بمانند، از این رو بعضى از بزرگان معتقدند هر کار مهمّى از عالم با تقوا و انسان پرهیزگارى صادر مىشود و یا هر اکتشافى که از دانشمند مخلصى سر مىزند؛ در پرتو هدایت تکوینى و الهام الهى است.
همان روح القدس که به هنگام سرودن اشعار و الا به یارى کسانى چون «حسّان بن ثابت» و «کمیت» شتافت و چنان اشعارى را بر زبان آنها جارى ساخت(17) چرا به یارى سایر پاکبازان نیاید و به گفته حافظ:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دگران هم بکنند آنچه مسیحا مىکرد
بخش دوم
و إنّ للذّکر لأهلا أخذوه من الدّنیا بدلا، فلم تشغلهم تجارة و لا بیع عنه، یقطعون به أیّام الحیاة، و یهتفون بالزّواجر عن محارم اللّه فی أسماع الغافلین، و یأمرون بالقسط و یأتمرون به، و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه، فکأنّما قطعوا الدّنیا إلى الآخرة و هم فیها، فشاهدوا ما وراء ذلک، فکأنّما اطّلعوا عیوب أهل البرزخ فی طول الإقامة فیه، و حقّقت القیامة علیهم عداتها، فکشفوا غطاء ذلک لأهل الدّنیا، حتّى کأنّهم یرون ما لا یرى النّاس، و یسمعون ما لا یسمعون.
ترجمه
یاد خدا اهلى دارد که آن را به جاى (زرق و برق) دنیا بر گزیدهاند، لذا هیچ تجارت و داد و ستدى آنها را از یاد خدا باز نداشته، با یاد خدا تمام دوران زندگى خود را سپرى مىکنند و با فریادهاى باز دارنده در گوش غافلان، آنها را به (کیفر) محرمات الهى توجّه مىدهند و به عدالت و معروف دعوت مىکنند و خود عامل به آن هستند، مردم را از منکرات باز مىدارند و خود گرد آن نمىگردند (با اینکه در دنیا هستند) گویى دنیا را رها کرده و به آخرت پیوسته و در آن قرار دارند، به همین سبب ماوراى دنیا را مشاهده کردهاند. گویى از پشت دیواره این دنیا سر بر آورده و به برزخیان و اقامت طولانى آنها در آنجا نمىنگرند و (با چشم دل به قیامت نگاه مىکنند در حالى که) رستاخیز وعدههاى خود را براى آنها عملى ساخته، از این رو آنها پردهها را براى اهل دنیا کنار زده (و حقایق عالم برزخ و قیامت را براى آنها شرح مىدهند) گویى آنها با چشم خود چیزهایى را مىبینند که مردم نمىبینند و مطالبى را مىشنوند که دیگران نمىشنوند.
شرح و تفسیر
مردان الهى و اهل ذکر
امام علیه السّلام بعد از بیان آثار ذکر خدا در صیقل دادن دلها و آثار گسترده آن در روح و جان آدمى به شرح حال کسانى مىپردازد که به راستى اهل ذکرند و صفات آنها را یکى بعد از دیگرى بیان مىکند. نخست مىفرماید: «یاد خدا اهلى دارد که آن را به جاى (زرق و برق) دنیا بر گزیدهاند»؛ (و إنّ للذّکر لأهلا أخذوه من الدّنیا بدلا).
اشاره به اینکه یاد خدا سبب مىشود که فریفته مادیّات زودگذر دنیا نشوند همان دنیایى که عشق به آن در احادیث اسلامى «رأس کلّ خطیئة» و منشأ انواع گناهان شمرده شده است.
البتّه مفهوم این سخن این نیست که آنها مانند راهبان دیر نشین و تارکان دنیا پشت پا به زندگى اجتماعى مىزنند (به قرینه جملههایى که بعد از آن مىآید) بلکه منظور این است آنها اسیر چنگال دنیا نمىشوند.
در اینکه منظور از «ذکر» و «اهل» چیست؟ دو تفسیر عمده براى آن ذکر شده است: یکى خاص و دیگرى عام؛ تفسیر خاص آن این است که منظور از ذکر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله یا قرآن است و اهل ذکر «اهل بیت» و امامان معصوماند و صفاتى که بعد از این جمله درباره اهل ذکر آمده به طور کامل بر آنها منطبق مىشود.
مفهوم عام آن همه عالمان با تقوا و مؤمنان کامل را شامل مىشود و صفاتى که بعد از آن است نیز بر آنها منطبق است.
البتّه هیچ مانعى از جمع در میان این دو معنا نیست؛ مفهوم جمله عام است و اهل بیت، مصداقهاى بارز و چهرههاى درخشان آن هستند.
آنگاه امام علیه السّلام در ادامه این سخن آثار ذکر اللّه را در وجود این گروه در ضمن پنج وصف بیان مىکند و مىفرماید: «لذا هیچ تجارت و داد و ستدى آنها را از یاد خدا باز نداشته است»؛ (فلم تشغلهم تجارة و لا بیع عنه).
نه اینکه آنها تجارت و بیعى ندارند و از فعالیت اقتصادى بیگانه و سربار اجتماعاند، بلکه آنها گامهاى مؤثّرى در این وادى بر مىدارند؛ ولى چنان نیست که این فعالیتهاى اقتصادى آنها را از یاد خدا غافل سازد و در مسیر دنیاپرستى قدم زنند.
در اینکه فرق میان تجارت و بیع چیست؟ گاه گفته مىشود نسبت آنها عموم و خصوص مطلق و ذکر بیع بعد از تجارت از قبیل ذکر خاص بعد از عام است، زیرا بیع (خرید و فروش) یکى از انواع فعالیتهاى اقتصادى است.
این احتمال نیز وجود دارد که تجارت اشاره به فعالیتهاى اقتصادى مستمر است و بیع فعالیتهاى محدود و مقطعى را شامل مىشود؛ یعنى اهل ذکر نه آن را از دست مىدهند و نه این را و درعینحال ذکر اللّه به طور دائم در آن تجلّى مىکند.
در ادامه این سخن به بقیه صفات آنها اشاره کرده مىفرماید: «با یاد خدا تمام دوران زندگى خود را سپرى مىکنند و با فریادهاى باز دارنده در گوش غافلان آنها را به (کیفر) محرّمات الهى توجّه مىدهند، و به عدالت و معروف دعوت مىکنند و خود عامل به آن هستند، و مردم را از منکرات باز مىدارند و خود گرد آن نمىگردند»؛ (یقطعون به أیّام الحیاة، و یهتفون(18) بالزّواجر عن محارم اللّه فی أسماع الغافلین، و یأمرون بالقسط و یأتمرون به، و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه).
جمله «یقطعون به أیّام الحیاة» اشاره به این است که برنامه یاد خدا و آثار پر برکتش مربوط به یک روز و چند روز عمر آنها نیست، بلکه سراسر ایّام حیاتشان را از جوانى گرفته تا بزرگسالى و پیرى همه را شامل مىشود.
جملههاى بعد از آن اشاره به این است که آنها هرگز خود را از مسئولیّتهاى اجتماعى؛ مانند گوشهگیران و چلّهنشینان کنار نمىکشند، بلکه در میدان ارشاد جاهل و تنبیه غافل و امر به معروف و نهى از منکر کاملا فعّالاند و با توجّه به اینکه جمله به صورت فعل مضارع آمده و فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد نشان مىدهد که این برنامه، برنامه همیشگى آنان است.
شایان توجّه اینکه امام در اینجا مىفرماید: «آنها هم خود عامل به معروفاند و هم دعوت کننده به آن، و هم خود تارک منکرند و هم ناهى از آن»، همان گونه که امام علیه السّلام در خطبه 175 مىفرماید: «أیّها النّاس إنّی، و اللّه، ما أحثّکم على طاعة إلّا و أسبقکم إلیها، و لا أنّهاکم عن معصیة إلّا و أتناهى قبلکم عنها! اى مردم! به خدا سوگند من شما را به کار نیکى دعوت نمىکنم مگر اینکه پیش از شما به آن عمل مىکنم و از منکرى باز نمىدارم مگر اینکه خودم قبلا از آن چشم مىپوشم».
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن، به شرح بیشترى درباره حالات این مردان الهى و اهل ذکر پرداخته، مىفرماید: «(با اینکه در دنیا هستند) گویى آن را رها کرده و به آخرت پیوستهاند و در آن قرار دارند، و به همین سبب ماوراى دنیا را مشاهده کردهاند»؛ (فکأنّما قطعوا الدّنیا إلى الآخرة و هم فیها، فشاهدوا ما وراء ذلک).
آرى! آنها با چشم حقیقت بین و نافذشان از این جهان، عالم پس از مرگ و برزخ و قیامت را مىبینند و سرنوشت نیکوکاران و تبهکاران را مشاهده مىکنند.
سپس در توضیح این سخن مىافزاید: «گویى از پشت دیواره این دنیا سر بر آورده و به برزخیان و اقامت طولانى آنها در آنجا مىنگرند (و از آن برتر قیامت را با چشم دل مىبیند) و مشاهده مىکنند که رستاخیز وعدههاى خود را براى آنها عملى ساخته است»؛ (فکأنّما اطّلعوا غیوب أهل البرزخ فی طول الإقامة فیه، و
حقّقت القیامة علیهم عداوتها(19)).
آنگاه نتیجه این مکاشفه روحانى را بیان کرده، مىفرماید: «از این رو این پردهها را براى اهل دنیا کنار زده (و حقایق عالم برزخ و قیامت را براى آنها شرح مىدهند) گویى آنها با چشم خود چیزهایى را مىبینند که مردم نمىبینند و مطالبى را مىشنوند که دیگران نمىشنوند»؛ (فکشفوا غطاء ذلک لأهل الدّنیا، حتّى کأنّهم یرون ما لا یرى النّاس، و یسمعون ما لا یسمعون).
چرا مردم عادى دنیا از درک احوال برزخ و آخرت ناتوانند و مردم الهى اهل ذکر هر دو را مشاهده مىکنند، بلکه خود را در آن مىبینند؟
براى این است که روح دنیاپرستان به دنیا تعلّق دارد و حجابى درمیان آنها و عوالم دیگر افکنده؛ امّا پاکدلان اهل ذکر که خود را از این تعلّقات رهایى بخشیدهاند و با ادامه ذکر و عبادتهاى خالصانه روح را صیقل دادهاند، پردهها از جلوى چشمانشان کنار رفته و صورت حقایق عالم برزخ و قیامت در آن نقش بسته است.
اینها حاملان پیامهاى الهى از آن جهان به این جهاناند. پیامهایى که سبب بیدارى غافلان و بینایى کوردلان مىشود.
بخش سوم
فلو مثّلتهم لعقلک فی مقاومهم المحمودة، و مجالسهم المشهودة، و قد نشروا دواوین أعمالهم، و فرغوا لمحاسبة أنفسهم على کلّ صغیرة و کبیرة أمروا بها فقصّروا عنها، أو نهوا عنها ففرّطوا فیها، و حمّلوا ثقل أوزارهم ظهورهم، فضعفوا عن الاستقلال بها، فنشجّوا نشیجا، و تجاوبوا نجیبا، یعجّون إلى ربّهم من مقام ندّم و اعتراف، لرأیت أعلام هدى، و مصابیح دجىّ، قد حفّت بهم الملائکة، و تنزّلت علیهم السّکینة، و فتحت لهم أبواب السّماء، و أعدّت لهم مقاعد الکرامات فی مقعد اطّلع اللّه علیهم فیه، فرضی سعیهم، و حمد مقامهم. یتنسّمون بدعائه روح التّجاوز، رهائن فاقة إلى فضله، و أسارى ذلّة لعظمته، جرح طول الأسى قلوبهم، و طول البکاء عیونهم. لکلّ باب رغبة إلى اللّه منهم یدّ قارعة، یسألون من لا تضیق لدیه المنادح، و لا یخیب علیه الرّاغبون.
فحاسب نفسک لنفسک، فإنّ غیرها من الأنفس لها حسیب غیرک.
ترجمه
اگر حال آنها را در برابر عقل خود مجسّم سازى و مقامات ستوده و مجالس آنان را که مشهود فرشتگان است، بنگرى که نامههاى اعمال خویش را گشوده و به حسابرسى اعمال خود نشستهاند و هر کار کوچک و بزرگى که مأمور به آن بوده و کوتاهى کردهاند یا از آن نهى شده بودند و مرتکب گشتهاند حساب مىکنند و سنگینى بار خطاهایشان را بر دوش خود احساس کرده که از کشیدن این بار سنگین ناتوانند و درد نتیجه گریه گلویشان را فشرده و با صداى بلند همراه
با یکدیگر ضجّه مىزنند و در پیشگاه پروردگارشان در مقام اظهار ندامت و اعتراف به تقصیر آمدهاند. (آرى اگر آن حالات و آن عوالم معنوى را در نظر مجسّم کنى) خواهى دید که آنان نشانههاى هدایت و چراغهاى پرفروغ بر طرف کننده تاریکیها هستند. فرشتگان آنها را در میان گرفته و آرامش و سکینه الهى بر آنها نازل شده، درهاى آسمان به رویشان گشوده و جایگاه و مقامهاى و الاى کرامت براى آنان فراهم گشته است، در جایى که خداوند به آنها نظر رحمت افکنده و از سعى و کوشش آنها راضى است و موقعیّتشان را مىستاید. آنها با دعا و نیایش به درگاه خدا آرامش عفو و گذشت او را مىطلبند و گروگان نیازمندى به فضل او و اسیران فروتنى در برابر عظمتش هستند، غم و اندوه طولانى (به سبب احساس تقصیر در اطاعت و بندگى) قلبشان را مجروح ساخته و گریههاى بسیار چشمانشان را خسته کرده است. براى هر درى که امید عفو و رحمت خدا در آن باشد دستى براى کوبیدن دارند و از درگاه کسى درخواست مىکنند که گستردگى بخشش او تنگى ندارد و امیدواران از درگاه او نومید بر نمىگردند (حال که چنین است) به حساب خود براى نفع خویشتن رسیدگى کن، (و کار به حساب دیگران نداشته باش) زیرا دیگران حسابرسى جز تو دارند.
شرح و تفسیر
عاقبت کار رهروان راه حق
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه ترسیم دقیقى از حال اهل ذکر و اولیاء اللّه مىکند که چگونه آنها به محاسبه خویش مىنشینند و به جبران کاستیها مىپردازند، مىفرماید: «اگر حال آنها را در برابر عقل خود مجسّم سازى و مقامات ستوده و مجالس آنان که مشهود فرشتگان است را بنگرى که نامههاى اعمال خویش را گشوده و به حسابرسى اعمال خود نشستهاند و هر کار کوچک
و بزرگى که مأمور به آن بودهاند و کوتاهى کردهاند یا از آن نهى شده بودند و مرتکب گشتهاند حساب مىکنند و سنگینى بار خطاهایشان را بر دوش خود احساس کرده که از کشیدن این بار سنگین ناتوانند و در نتیجه گریه گلویشان را فشرده و با صداى بلند همراه با یکدیگر ضجّه مىزنند و در پیشگاه پروردگارشان در مقام اظهار ندامت و اعتراف به تقصیر آمدهاند»؛ (فلو مثّلتهم(20) لعقلک فی مقاومهم(21) المحمودة، و مجالسهم المشهودة، و قد نشروا دواوین(22) أعمالهم، و فرغوا لمحاسبة أنفسهم على کلّ صغیرة و کبیرة أمروا بها فقصّروا عنها، أو نهوا عنها ففرّطوا فیها، و حمّلوا ثقل أوزارهم(23) ظهورهم، فضعفوا عن الاستقلال بها، فنشجوا(24) نشیجا، و تجاوبوا(25) نجیبا(26)، یعجّون(27) إلى ربّهم من مقام ندّم و اعتراف).
سپس امام علیه السّلام بعد از ذکر حالات و اولیاء اللّه که چگونه آنها مراقب حالات خویش و مشغول محاسبه اعمال خود هستند و چگونه در برابر کوتاهىهایى که از آنها سرزده، عکس العمل نشان مىدهند و به درگاه خدا مىنالند، به نتیجه آن پرداخته مىفرماید: «(اگر آن حالات و آن عوالم معنوى را در نظر مجسّم کنى) خواهى دید که آنان نشانههاى هدایت و چراغهاى پرفروغ برطرف کننده تاریکیها هستند. فرشتگان آنها را درمیان گرفته و آرامش و سکینه الهى بر آنها نازل شده، درهاى آسمان به رویشان گشوده و جایگاه و مقامهاى والاى کرامت
براى آنان فراهم گشته، در جایى که خداوند به آنها نظر رحمت افکنده و از سعى و کوشش آنها راضى است و موقعیتشان را مىستاید»؛ (لرأیت أعلام هدى، و مصابیح دجى(28)، قد حفّت بهم الملائکة، و تنزّلت علیهم السّکینة، و فتحت لهم أبواب السّماء، و أعدّت لهم مقاعد الکرامات فی مقعد اطّلع اللّه علیهم فیه، فرضی سعیهم، و حمد مقامهم).
این قسمت از کلام امام در واقع جواب شرطى است که در جمله گذشته: (فلو مثّلتهم …) بیان شده بود. امام علیه السّلام در اینجا پنج وصف یا نتیجه مهم براى مراقبتهاى آنها ذکر مىفرماید که نشانههاى هدایت و چراغهاى تاریکیها هستند. اشاره به اینکه آنها هرگز مانند زاهدان گوشهگیر نیستند که تنها گلیم خود را از آب بیرون آرند، بلکه ناجیان غریقى هستند که سعى مىکنند غافلان و آلودگان را از غرقاب گناه رهایى بخشند و از نظر مقام و موقعیّت آن قدر والامقاماند که فرشتگان، گرداگرد آنها را گرفته و در خدمت آناناند، همان گونه که قرآن مىفرماید: «الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ»(29)
آرامش و سکینه الهى به مضمون «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ»(30) بر وجودشان سایه افکنده و به مضمون «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»(31) مقامات توصیفناپذیر فصل و رحمت الهى در انتظار آنان است.
راستى هنگامى که انسان این کلمات پرمعنا را مىخواند که چگونه اولیاء اللّه در پرتو بندگى و عبودیّت، به جاهایى مىرسند که به جز خدا نبیند، در فکر فرو مىرود که این انسان چه لیاقت بزرگى دارد اگر قدر آن را بداند و استعداد خویش
را به فعلیّت برساند.
در ادامه این سخن به بخش دیگرى از حالات اهل ذکر در ارتباط با خدا در خلوتگاه عبادت و بندگى پرداخته مىفرماید: «آنها با دعا و نیایش به درگاه خدا آرامش عفو و گذشت او را مىطلبند، وگروگان نیازمندى به فضل او و اسیران فروتنى در برابر عظمتش هستند. غم و اندوه طولانى (به سبب احساس تقصیر در اطاعت و بندگى) قلبشان را مجروح ساخته وگریههاى بسیار، چشمانشان را خسته کرده است»؛ (یتنسّمون(32) بدعائه روح التّجاوز، رهائن فاقة إلى فضله، و أسارى ذلّة لعظمته، جرح طول الأسى(33) قلوبهم، و طول البکاء عیونهم).
اشاره به اینکه آنها هر قدر در اطاعت و بندگى کوشا باشند باز خود را در برابر عظمت خدا مقصّر مىدانند و بههمین دلیل از یک سو پیوسته به درگاه او مىروند و آرامش را از طریق عفو او مىجویند و از سوى دیگر هرگز تکیه بر اعمال خویش نمىکنند، بلکه تکیه بر فضل خدا دارند اندوهى شدید بر قلب آنها سنگینى مىکند و چشمهاى گریانشان از این اندوه درونى خبر مىدهد.
در ادامه مىافزاید: «(به همین دلیل) براى هر دردى که امید عفو و رحمت خدا در آن باشد، دستى براى کوبیدن دارند و از درگاه کسى درخواست مىکنند که گستردگى بخشش او تنگى ندارد و امیدواران از درگاه او نومید برنمىگردند»؛ (لکلّ باب رغبة إلى اللّه منهم ید قارعة، یسألون من لا تضیق لدیه المنادح(34)، و لا یخیب علیه الرّاغبون).
اشاره به اینکه آنها دل به اعمال خویش نمىبندند و تنها امید به کرم خدا
دارند. هر درى را مىکوبند و هر کارى را که احتمال مىدهند سبب خشنودى او گردد و امواج دریاى رحمتش را به حرکت در آورد، انجام مىدهند.
در واقع آنها همواره در میان خوف و رجا که بهترین حالات مؤمن است به سر مىبرند، خوف و ترس از کوتاهیها و امید و رجا به فضل خدا.
در پایان لحن کلام امام علیه السّلام عوض مىشود و از شرح حالات اهل ذکر به یک اندرز عمومى پرداخته مىفرماید: «(حال که چنین است) به حساب خود براى نفع خویشتن رسیدگى کن، (و کار به حساب دیگران نداشته باش) زیرا دیگران حسابرسى جز تو دارند»؛ (فحاسب نفسک لنفسک، فإنّ غیرها من الأنفس لها حسیب غیرک).
اشاره به اینکه پیش از آنکه زندگى تو پایان گیرد و به برزخ و قیامت برسى و فرشتگان الهى حسابرس تو باشند خودت در اینجا به حساب خویش رسیدگى کن تا اگر خطایى از تو سر زده است جبران کنى و اگر کار نیکى داشتهاى خدا را شکر نمایى؛ هرگز لازم نیست در اعمال کوچک و بزرگ دیگران دقیق شوى و به حسابرسى آنها بپردازى و از خود غافل گردى چرا که آنها براى خود حسابرسى دارند.
جمله اخیر در واقع دو پیام دارد یکى همان پیام حدیث معروف «حاسبوا قبل أن تحاسبوا»(35) است و دیگر پیام آیه شریفه ««یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» اى کسانىکه ایمان آوردهاید مراقب خود باشید اگر شما هدایت یافتهاید گمراهى گمراهان به شما زیانى نمىرساند».(36)
نکته
ذکر خدا و ذاکران
تمام آنچه در این خطبه غرّا و پر محتوا آمد، شرحى بود بر جملهاى از آیهاى از قرآن مجید و آن، اینکه مردان پاکباز الهى هرگز براى متاع دنیا از یاد خدا غافل نمىشوند. نور الهى در خانه آنها مىدرخشد و آنها همچون ستارگانى هستند که در ظلمات برّ و بحر، خلق خدا را راهنمایى مىکنند.
گذشته از اینکه ذکر مراحل سهگانهاى دارد: ذکر با قلب، با لسان و ذکر با عمل، در هر مرحله مصادیق متفاوتى دارد همچون نور که نور آفتاب را شامل مىشود و نور یک شمع را.
گاه این ذکر چنان محدود است که تنها فضاى اطراف خود را روشن مىسازد و گاه آنچنان عمیق و گسترده است که جهانى را روشن مىکند.
قرآن اهمّیّت فوق العادهاى براى ذکر و ذاکران قائل شده است. در یکجا به موسى علیه السّلام خطاب مىکند نمازهاى تو براى این است که به یاد من باشى: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»(37)
گاه مىفرماید: ذکر خدا از نماز هم برتر و بالاتر است؛ یعنى روح نماز است: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(38)
گاه مىفرماید: اگر از شراب به شدت نهى شده براى آن است که شما را از ذکر خدا غافل مىکند: «وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»(39)
گاه مىگوید: نفوذ شیطان از آنجا شروع مىشود که انسان از ذکر خدا غافل گردد: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»(40)
گاه همه عظمت قرآن را در جملهاى خلاصه کرده مىفرماید: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»(41)
گاه مىفرماید: براى حلّ هر مشکل به سراغ اهل ذکر بروید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(42)
سرانجام ذکر خدا را آرامبخش دلها و وسیله اطمینان قلب معرفى مىکند: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(43)
گرچه ذکر در این آیات معانى مختلفى دارد؛ ولى همه در یک قدر مشترک جمعاند و آن چیزى است که انسان را به سوى خدا مىبرد. از قلب بر زبان جارى مىشود و از زبان به تمام اعمال انسان گسترش مىیابد. گویى همه اعضا در همه اعمال با صداى رسا ذکر خدا مىگویند.
در روایات اسلامى نیز مسئله ذکر و ذاکران بازتاب گستردهاى دارد:
از جمله اینکه در روایتى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که هر چیزى حد و اندازهاى دارد جز ذکر خدا که هیچ حدّى براى آن متصوّر نیست: «ما من شىء إلّا و له حدّ ینتهی إلیه إلّا الذّکر فلیس له حدّ ینتهی إلیه».(44)
در حدیث دیگرى از همان بزرگوار آمده است که هرکس ذکر خدا بسیار گوید خداوند در بهشت سایه عنایتش را بر او مىگستراند: «من أکثر ذکر اللّه عزّ و جلّ أظلّه اللّه فی جنّته».(45)
از روایات دیگرى استفاده مىشود که ذکر خدا دافع انواع بلاهاست. در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «إنّ الصّواعق لا تصیب ذاکرا»(46) صاعقهها (و
بلاهاى بزرگ) به ذاکران اصابت مىکند.
بلکه از این فراتر، از آن حضرت نقل شده که مىفرماید: «ما من طیر یصاد إلّا بترک التّسبیح و ما من مال یصاب إلّا بترک الزّکاة؛ هیچ پرندهاى صید نمىشود مگر اینکه در آن روز ذکر خدا را ترک گفته و هیچ مالى ضایع نمىشود مگر اینکه زکات آن را نداده باشند».(47)
کوتاه سخن اینکه آیات و روایات درباره ذکر خدا و اهمّیّت و آثار آن در زندگى مادى و معنوى و در دنیا و آخرت بسیار است. آنچه در بالا آمد گوشهاى از آن بود.
این گفتار را با سخنى از امام صادق علیه السّلام که در ادامه حدیث نامحدود بودن ذکر بیان فرموده پایان مىدهیم. مىفرماید: «کان أبی کثیر الذّکر لقد کنت أمشى معه و أنّه لیذکر اللّه و آکل معه الطّعام و إنّه لیذکر اللّه و لقد کان یحدّث القوم و ما یشغله ذلک عن ذکر اللّه …؛ پدرم بسیار ذکر خدا مىگفت. هنگامى که با او راه مىرفتم زبانش به ذکر خدا مشغول بود و هنگامى که با او غذا مىخوردم ذکر خدا مىگفت و سخن گفتن با مردم او را از ذکر خدا غافل نمىکرد».(48)
1) «آصال» جمع «أصل» بر وزن «رسل» و آن هم جمع اصیل از ریشه اصل به معناى عصر یا آخر روز است چرا که اصل و پایه شب محسوب مىشود.
2) نور، آیه 36- 37.
3) سند خطبه:در کتاب مصادر نهج البلاغه مدرک دیگرى که براى بخشى از این خطبه ذکر کرده، غرور الحکم آمدى است که در حرف الف، بخش نخستین این خطبه را آورده و با نهج البلاغه تفاوتهایى دارد. این تفاوتها به خوبى نشان مىدهد که خطبه را از منبع دیگرى اخذ نموده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 151).
4) «ذکر» به معناى یادآورى است و در اینجا منظور ذکر خداست که بر سه گونه است: قلبى، زبانى و عملى که هنگام فراهم شدن اسباب معصیت به یاد خدا بیفتد و آن را ترک کند. گاه گفته مىشود که ذکر هم یاد خدا را شامل مىشود و هم یاد قیامت، نبوّت، ولایت و آیات الهى را.
5) «جلاء» به معناى صیقل زدن، روشن ساختن و نورانى کردن است. به سرمه نیز جلاء گفته مىشود، زیرا به چشم روشنى مىبخشد.
6) «وقرة» از ریشه «وقر» در اصل به معناى سنگینى است، لذا بزرگداشتن افراد را توقیر مىنامند، وقر در قرآن مجید بیشتر به معناى سنگینى گوش به کار رفته و در جمله بالا نیز همین معنا مراد است.
7) «عشوة» به معناى کم سویى چشم یا نابینایى است.
8) سوره انبیاء، آیه 50.
9) «ما برح» به معناى همواره و همیشه است.
10) «برهة» به معناى زمان طویل یا قطعهاى از زمان است.
11) «فلوات» جمع «فلات» به معناى بیابان خشک و بىآب و علف یا صحراى وسیع است.
12) بحار الانوار، ج 66، ص 327.
13) همان مدرک، ج 67، ص 20.
14) انفال، آیه 29.
15) عنکبوت، آیه 69.
16) قصص، آیه 7.
17) در حدیث آمده است: هنگامى که کمیت شاعر معروف اهل بیت وارد بر امام باقر علیه السّلام شد و اشعار معروف: «من لقلب متیّم مستهام» را انشاد کرد پس از پایان، امام به او فرمود: «لا تزال مؤیّد بروح القدس ما دمّت تقول فینا» (وسائل الشّیعه، ج 10، باب 105، ابواب المزار، ح 4). امام این سخن را از کلامى اقتباس فرمود که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به حسان بن ثابت به هنگام سرودن اشعار معروف «ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم» فرمود. (بحار الانوار، ج 37، ص 150).
18) «یهتفون» از ریشه «هتف» بر وزن «هتک» به معناى فریاد بر سر کسى زدن است.
19) «عدات» جمع «عده» به معناى وعدههاست و اینکه امام علیه السّلام مىفرماید: قیامت وعدههاى خود را تحقّق بخشیده، در واقع یک نوع مجاز است، زیرا وعدههاى الهى است وعده پاداش و کیفر و عالم قیامت ظرف تحقّق این وعدههاست، بنابراین تصوّر نشود که نیاز به حذف و تقدیر است.
20) «مثلتهم» از ریشه «تمثیل» بر وزن «حلول» به معناى مجسم ساختن گرفته شده است.
21) «مقاوم» جمع «مقام» به معناى جایگاه است خواه جایگاه معنوى باشد یا جایگاه جسمانى.
22) «دواوین» جمع «دیوان» به معناى دفتر و در اینجا به معناى نامه عمل است.
23) «اوزار» جمع «حرز» بر وزن «حسرز» به معناى بار سنگین است و در اینجا به معناى بار سنگین مسئولیّتهاست.
24) «نشیج» به معناى گلوگیر شدن از گریه و رفت و آمد صدا در گلو بر اثر گریه است که در فارسى هقهق کردن به آن گفته مىشود.
25) «تجاوبوا» از ریشه «تجاوب» به معناى پاسخ دادن به یکدیگر و هماهنگ شدن است و در اینجا اشاره به گروهى است که در یک مجلس مىنشینند و باهم مىگریند.
26) «نحیب» به معناى گریه شدید و شیون کردن است.
27) «یعجون» از ریشه «عج» بر وزن «حج» به معناى فریاد زدن است.
28) «دجى» جمع «دجیة» بر وزن «لقمه» به معناى ظلمت است. این واژه به معناى مفرد (تاریکى) نیز به کار مىرود.
29) فصلت، آیه 30.
30) فتح، آیه 4.
31) قمر، آیه 54- 55.
32) «یتنسمون» از ریشه «نسیم» گرفته شده، بنابراین جمله «یتنسمون» یعنى آنها در انتظار نسیمى هستند و «تنسم» به معناى تنفس است.
33) «اسى» به معناى حزن و اندوه است.
34) «المنادح» جمع «مندوحة» به معناى زمین وسیع و گسترده است. سپس به معناى هر برنامه گستردهاى که در آن آزادى عمل دارد، اطلاق شده است.
35) نهج البلاغه، خطبه 90.
36) مائده، آیه 105.
37) طه، آیه 14.
38) عنکبوت، آیه 45.
39) مائده، آیه 91.
40) زخرف، آیه 36.
41) یوسف، آیه 104.
42) انبیاء، آیه 7.
43) رعد، آیه 28.
44) کافى، ج 2، ص 498.
45) همان مدرک، ص 500.
46) همان مدرک.
47) وسائل الشیعه، ج 6، ص 15، کتاب الزکاة، باب تحریم منع الزکاة، ح 20.
48) کافى، ج 2، ص 499.