و من خطبة له علیه السّلام
فی عجیب صنعة الکون
از خطبههاى امام علیه السّلام است
که درباره شگفتى جهان آفرینش ایراد فرموده است.(1)
خطبه در یک نگاه
این خطبه در واقع از یک بخش تشکیل شده و آن بیان شگفتیهاى خلقت زمین و آسمان، از آغاز خلقت گرفته تا به امروز است و در آن به نکات مختلفى اشاره شده است:
1. قدرت عظیم الهى در آفرینش جهان.
2. آغاز خلقت زمین و آسمان و اینکه در ابتدا توده عظیمى از مادّهاى مذاب همچون دریایى پهناور بوده است.
3. تشکیل لایه جدید بر سطح این دریاى مذاب و سپس تشکیل کره زمین و سایر کرات آسمانى.
4. پیدایش چین خوردگیهاى زمین و تشکیل کوهها و قلّههاى بلند سر به آسمان کشیده.
5. حمد و تسبیح خداوند به سبب این آفرینش عظیم و عبرت گرفتن از برنامه شگفتانگیز آفرینش.
بخش اوّل
و کان من اقتدار جبروته، و بدیع لطائف صنعته، أن جعل من ماء البحر الزّاخر المتراکم المتقاصف، یبسا جامدا، ثمّ فطر منه أطباقا، ففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها، فاستمسکت بأمره، و قامت على حدّه. و أرسى أرضا یحملها الأخضر المثعنجر، و القمقام المسخّر، قد ذلّ لأمره، و أذعن لهیبته، و وقف الجاری منه لخشیته.
ترجمه
یکى از نشانههاى اقتدار و جبروت خداوند و آفرینش بدیع و دقیق او این است که از آب دریاى پهناور و موّاج و متراکم که امواجش سخت به هم مىخورد و صداى عظیمى از آن برمىخاست لایه خشک و جامدى آفرید، سپس از آن طبقاتى به وجود آورد و آنها را از هم باز کرد و هفت آسمان را تشکیل داد، بعد از آنکه به هم پیوسته بودند؛ همه آنها به فرمان او برقرار ماندند و در حدّ و اندازهاى که او تعیین کرده بود قرار گرفتند، آنگاه زمینى به وجود آورد که دریاى عظیم و مسخّر شدهاى آن را بر دوش خود حمل مىکرد دریایى که در برابر فرمانش خاضع و در مقابل هیبتش تسلیم بود و آبهاى جارى آن از خشیّت او ساکن شد (و امواجش آرام گرفت).
شرح و تفسیر
آغاز آفرینش جهان
امام علیه السّلام در آغاز این خطبه پرمعنا دست مخاطبان خود را گرفته و به آغاز
آفرینش جهان مىبرد تا عظیمت و شگفتیهاى آفرینش را به آنها نشان دهد، مىفرماید: «از اقتدار و جبروت خداوند و آفرینش بدیع و دقیق او این است که از آب دریاى پهناور و موّاج و متراکم که امواجش سخت به هم مىخورد و صداى عظیمى از آن برمىخاست لایه خشک و جامدى آفرید»؛ (و کان من اقتدار جبروته، و بدیع لطائف صنعته، أن جعل من ماء البحر الزّاخر(2) المتراکم المتقاصف(3)، یبسا جامدا).
«اقتدار» از ریشه قدرت و نیز «جبروت» که صیغه مبالغه است، معناى سلطه کامل را دارند، بنابراین سرچشمه آفرینش عظیم آسمانها و زمین از یکسو قدرت عظیم پروردگار و از سوى دیگر ابداع لطیف و ظریف اوست. ممکن است کسانى باشد که در یک کار بزرگ دقت و ظرافت را فراموش کنند و یا یک کار ظریف و دقیق را در ابعاد وسیع نتوانند انجام دهند؛ امّا خداوند قادر متعال این دو را در آفرینش زمین و آسمانها به هم آمیخته، هم داراى عظمت است و هم دقت و ظرافت.
امام علیه السّلام در این خطبه همانند خطبه اوّل نهج البلاغه و خطبه 91 مىفرماید: آغاز آفرینش از آب بوده است؛ ولى به یقین منظور از این آب، آبهاى معمولى امروز نیست، بلکه توده عظیم مذاب و موّاجى است که خداوند با قدرت بىپایانش آن را آفرید. این مادّه مذاب با گذشت زمان، به بخشهاى جامدى تبدیل شد و آن بخشها زمین و کرات آسمانى را تشکیل دادند. این سخنى است که با فرضیّات علمى امروز در پیدایش جهان نیز سازگار است.
قابل توجّه اینکه تعبیر «من ماء البحر الزّاخر» نشان مىدهد بخشى از این
دریاى عظیم تبدیل به کرات آسمانى شدند و بخشى باقى ماندند و این نیز با کشفیّات علم امروز سازگار است که مىگوید: هنوز بخشهاى عظیمى از تودههاى گازهاى سوزان یا مواد مذاب در آسمانها وجود دارد که تبدیل به کراتى همانند کرات منظومه شمسى نشده است.
و در ادامه این سخن از پیدایش آسمانهاى هفتگانه سخن مىگوید و مىفرماید: «سپس از آن طبقاتى آفرید و آنها را از هم باز کرد و هفت آسمان را تشکیل داد بعد از آنکه به هم پیوسته بودند؛ همه آنها به فرمان او برقرار ماندند و در حدّ و اندازهاى که او تعیین کرده بود قرار گرفتند»؛ (ثمّ فطر منه أطباقا(4)، ففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها(5)، فاستمسکت بأمره، و قامت على حدّه).
این سخن برگرفته از همان چیزى است که در سوره انبیاء آیه 30 آمده است که مىفرماید: ««أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»؛ آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم و هرچیز زندهاى را از آب قرار دادیم».
روشن است که منظور از مشاهده در این آیه شریفه مشاهده حسّى و با چشم نیست، بلکه از طریق علم و دانش و مشاهده درونى است.
فرضیّات علم امروز نیز مىگوید آسمانها و زمین در آغاز به صورت توده واحد عظیمى از گازها و موادّ مذاب بود که بر اثر گردش به دور خود یا عوامل دیگر، قطعاتى پشتسر یکدیگر از آن جدا شد و به گوشهاى از فضا پرتاب گشت و کرات و منظومهها و کهکشانها را تشکیل داد.
آنگاه امام به بیان آفرینش زمین مىپردازد و مىفرماید: «و زمینى به وجود
آورد که دریاى عظیم و مسخّر شدهاى آن را بر دوش خود حمل مىکرد دریایى که در برابر فرمانش خاضع و در مقابل هیبتش تسلیم بود و آبهاى جارى آن از خشیّت او ساکن شد (و امواجش آرام گرفت)»؛ (و أرسى(6) أرضا یحملها الأخضر(7) المثعنجر(8)، و القمقام(9) المسخّر، قد ذلّ الأمره، و أذعن لهیبته، و وقف الجاری منه لخشیته).
این سخن ممکن است اشاره به بارانهاى عظیم سیلابى باشد که در آغاز پیدایش زمین همه کره زمین را به صورت دریایى عظیم به هم پیوسته فرا مىگرفت و با گذشت زمان، آبها در خلل فرج زمین فرونشستند و خشکیها که مجموعا یک چهارم کره زمین را تشکیل مىدهند از زیر آب سر برآوردند، آبها آرام گرفتند و زمینها براى زندگى انسان و سایر موجودات زنده خشکى آماده شدند.
بخش دوم
و جبل جلامیدها، و نشوز متونها و أطوادها، فأرساها فی مراسیها، و ألزمها قراراتها. فمضت رؤوسها فی الهواء، ورست أصولها فی الماء، فأنهد جبالها عن سهولها، و أساخ قواعدها فی متون أقطارها و مواضع أنصابها، فأشهق قلالها، و أطال أنشازها، و جعلها للأرض عمادا، و أرّزها فیها أوتادا، فسکنت على حرکتها من أن تمید بأهلها، أو تسیخ بحملها، أو تزول عن مواضعها. فسبحان من أمسکها بعد موجان میاهها، و أجمدها بعد رطوبة أکنافها، فجعلها لخلقه مهادا، و بسطها لهم فراشا! فوق بحر لجّیّ راکد لا یجری، و قائم لا یسری، تکرکره الرّیاح العواصف، و تمخضه الغمام الذّوارف؛ «إنّ فی ذلک لعبرة لمن یخشى».
ترجمه
خداوند بعد از آفرینش زمین، صخرهها و تپّهها و کوههاى استوار آن را آفرید و آنها را در جایگاه خود ثابت نگه داشت و در قرارگاهشان مستقر نمود، قلّههاى آنها در هوا پیشروى کرد و ریشههاى آنها در آب فرورفت و به این ترتیب، کوهها را از سطح زمین بالا کشید و پایههاى آنها را در اعماق زمین و قرارگاهشان را ثابت نگه داشت، قلّهها را مرتفع ساخت و تپّهها را گسترش داد و کوهها را تکیهگاه زمین و همچون میخهایى در آن کوبید؛ بهگونهاى که زمین در عین حرکت، آرام گرفت، تا اهل خود را در اضطراب فرونبرد؛ یا آنچه را که بر دوش حمل کرده، فرو نیندازد، یا از جایگاه خویش زایل نگردد؛ پس منزّه است آنکس که زمین را درمیان آن همه امواج ناآرام ثابت نگه داشت؛ دوران رطوبت جوانب
و اطرافش را پایان داد و آن را خشک نمود و بسترى آرام (براى زندگى انسانها) قرار داد و همچون فرشى براى آنها گسترده ساخت؛ برفراز دریایى پهناور و راکد که ایستاده بود و حرکت نمىکرد؛ تنها بادهاى شدید آن را برهم مىزد و ابرهاى پرباران به حرکتش درمىآورد. (آرى!) «در این امور درس عبرت بزرگى است براى کسانى که اهل خشیّتند و احساس مسئولیت دارند».
شرح و تفسیر
آفرینش کوهها
امام علیه السّلام بعد از بیان آفرینش آسمانها و زمین و قرار گرفتن کره خاکى در جایگاه خود به شرح یکى از پدیدههاى مهمّ زمین که نقش بسیار مؤثّرى در زندگى انسانها و سایر موجودات زنده دارد، پرداخته مىفرماید: «خداوند (بعد از آن)، صخرهها و تپّهها و کوههاى محکم آن را آفرید و آنها را در محل خود ثابت نگه داشت و در قرارگاهشان مستقر نمود، (بهگونهاى که) قلّههاى آنها در هوا پیشروى کرد و ریشههاى آن در آب فرورفت»؛ (و جبل(10) جلامیدها(11)، و نشوز(12) متونها(13) و أطوادها(14)، فأرساها فی مراسیها، و ألزمها قراراتها. فمضت رؤوسها فی الهواء، ورست أصولها فی الماء).
از نظر علمى مسلّم است که سطح زمین پیش از آنکه سرد شود چندان پستى و بلندى نداشت؛ ولى با سرد شدن چین خوردگیها در سطح زمین نمایان شد
(همانند سیبى که مدّتى بماند و رو به خشکى بگذارد) این چین خوردگیها کوهها و درهاى عظیم را تشکیل دادند، کوهها پیوسته به آسمان پیش مىرفت و ریشههاى آن در موادّ مذاب درون زمین فرومىرفت و به این ترتیب سطح زمین به شکل کنونى درآمد.
سپس در توضیح بیشتر مىافزاید: «کوهها را از سطح زمین بالا کشید و پایههاى آنها را در اعماق زمین و قرارگاهشان را ثابت نگه داشت، قلّهها را مرتفع ساخت و تپّهها را گسترش داد»؛ (فأنهد(15) جبالها عن سهولها، و أساخ(16) قواعدها فی متون أقطارها و مواضع أنصابها(17)، فأشهق(18) قلالها، و أطال أنشازها(19)).
این جمله به خوبى نشان مىدهد که کوههاى زمین علاوه بر قامت کشیدهاى که در بیرون دارند داراى ریشههاى عظیمى در زیر زمین هستند همان ریشههایى که آنها را از درون به هم پیوند مىدهد، درست مانند درختى که هرقدر ساقه و شاخههایش در آسمان بیشتر پیش مىرود و ریشههایش در اعماق زمین فروتر خواهد رفت، زیرا قامت بلند و استوار را ریشههاى عظیم و محکم نگه مىدارد.
آنگاه امام علیه السّلام فواید وجود کوهها را ذکر مىکند که از همه مهمتر حفظ آرامش زمین و ساکنان آن است و در عباراتى پرمعنا و حساب شده مىفرماید: «خداوند کوهها را تکیهگاه زمین و همچون میخهایى در آن کوبید؛ بهگونهاى که زمین در عین حرکت، آرام گرفت، تا اهل خود را در اضطراب فرونبرد؛ یا آنچه را که بر دوش حمل کرده، فرو نیندازد، یا از جایگاه خویش زایل نگردد»؛ (و جعلها
للأرض عمادا، و أرّزها(20) فیها أوتادا، فسکنت على حرکتها من أن تمید(21) بأهلها، أو تسیخ(22) بحملها، أو تزول عن مواضعها).
چگونه کوهها به زمین آرامش مىدهند و جلوى لرزشها را مىگیرند؟
پاسخ این سؤال باتوجّه به یک نکته روشن است و آن اینکه هسته درون زمین مواد مذاب و گازهاست که پیوسته به قشر بیرونى فشار مىآورد و گاه به صورت آتشفشانها ظاهر مىشود؛ ولى کوهها با آن ریشههاى محکم و به هم پیوستهاى که دارند این فشارها را تحمّل مىکنند و از لرزشهاى پىدرپى باز مىدارند و مایه آرامش قشر جامد زمین مىشوند.
افزون براین، کوهها در برابر فشار بیرونى که برخاسته از جاذبه ماه و خورشید و جزر و مدّ حاصل از آن است عامل مؤثّرى براى آرامش زمین محسوب مىشوند.
از طرف دیگر پناهگاهى هستند در برابر طوفانهایى که همواره بر سطح زمین مىوزد و ممکن است زندگى انسانها را دستخوش تزلزل سازد.
براى توضیح بیشتر درباره اسرار آفرینش کوهها و نقش آنها در پیشگیرى از تزلزل پوسته جامد زمین به جلد چهارم همین کتاب صفحه 149 ذیل خطبه 91 مراجعه فرمایید.
در ضمن جمله «فسکنت على حرکتها …» (با توجّه به تعبیر به «على») به خوبى نشان مىدهد که امام اشاره روشنى به حرکت زمین در آن عصر و زمان فرموده که همه علماى هیئت در آن عصر، زمین را ساکن مىپنداشتند، زیرا مىفرماید: در عین اینکه زمین حرکت دارد آرام است و اهل خود را مضطرب و متزلزل نمىسازد.
مرحوم علّامه شرف الدّین در کتاب مؤلّفوا الشّیعه فى صدر الاسلام به این نکته ظریف اشاره کرده است.(23)
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن مىفرماید: «پس منزّه است آن کس که زمین را در میان آن همه امواج ناآرام ثابت نگه داشت؛ و دوران رطوبت جوانب و اطرافش را پایان داد و آن را خشک نمود و بسترى آرام (براى زندگى انسانها) قرار داد و همچون فرشى براى آنها گسترده ساخت؛ برفراز دریایى پهناور و راکد که جریانى نداشت و ایستاده بود و حرکت نمىکرد؛ تنها بادهاى شدید آن را بر هم مىزد و ابرهاى بارانزا به حرکتش درمىآورد. (آرى!) «در این امور درس عبرت بزرگى است براى کسانى که اهل خشیّتند و احساس مسئولیت دارند»»؛ (فسبحان من أمسکها بعد موجان میاهها، و أجمدها بعد رطوبة أکنافها، فجعلها لخلقه مهادا، و بسطها لهم فراشا! فوق بحر لجّیّ راکد لا یجری، و قائم لا یسری، تکرکره(24) الرّیاح العواصف، و تمخضه(25) الغمام الذّوارف(26)؛ «إنّ فی ذلک لعبرة لمن یخشى»).
در عبارت فوق دو جمله دیده مىشود که در بدو نظر با یکدیگر هماهنگ نیست: نخست مىگوید: «خداوند زمین را بر فراز دریاى پهناور راکدى که جریان ندارد گسترده است» و در ذیل مىگوید: «طوفانهاى درهم کوبنده و بادهاى شدید آب این دریا را برهم مىزند».
امّا با دقت در این تعبیر روشن مىشود که هیچ منافاتى باهم ندارند؛ زیرا
جمله اوّل از آرام بودن طبیعت این دریا سخن مىگوید و جمله دوم از تأثیر عوامل بیرونى؛ یعنى تندبادها بر صفحه دریاها.
اینکه مىفرماید: «ابرهاى پر باران نیز آن را به حرکت درمىآورد»؛ (و تمخضه الغمام الذّوارف) یا به این دلیل است که چنین ابرهایى همواره همراه با طوفانهاست، یا اینکه باران سیلآسا که بر صفحه اقیانوسها مىریزد، آن را تحت تأثیر خود قرار داده و موّاج مىکند.
جمله «إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى» یا اشاره به سکون و حرکت دریاهاست که در بالا ذکر کردیم یا اشاره است به تمام آنچه امام علیه السّلام در این خطبه درباره آفرینش کوهها و دریاها و خلقت زمین و آسمان آورده است.
جمله «إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى»(27) که برگرفته از قرآن مجید است عبرت گرفتن را براى صاحبان خشیّت و ترس از خدا مىداند، چرا که این خشیّت، زاییده علم است و عالمانند که از این امور عبرت مىگیرند همانگونه که در جاى دیگر مىفرماید: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»(28)
1) سند خطبه:مطابق نوشته مصادر نهج البلاغه از جمله کسانى که این خطبه را نقل کردهاند زمخشرى در کتاب ربیع الابرار است و با اینکه او بعد از سیّد رضى مىزیسته، با توجّه به تفاوتهایى که نقل او با نهج البلاغه دارد چنین برمىآید که او خطبه را از منبع دیگرى گرفته است و همچنین ابن اثیر در کتاب لغت خود نهایه در دو مادّه «ثعجر» و «ازر» به آن اشاره کرده و تفاوتهایى که میان نقل ابن اثیر و نهج البلاغه است نیز نشان مىدهد که او خطبه را از منبع دیگرى اخذ کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 117) باید توجّه داشت که ابن اثیر در دو مادّه «ارز» و «ثعجر» اشاره به این خطبه کرده و در ماده «أزر»- آنگونه که مصادر گفته- به آن اشارهاى نکرده است.
2) «زاخر» از ریشه «زخور» به معناى پرشدن گرفته شده و «بحر زاخر» به دریاى عظیم مملوّ از آب گفته مىشود.
3) «متقاصف» به معناى گروهى است که یکدیگر را درهم بکوبند از ریشه «قصف» بر وزن «عکس» به معناى شکستن گرفته شده و در جمله بالا اشاره به امواج خروشانى است که یکدیگر را درهم مىکوبیدند.
4) «اطباق» جمع «طبق» به معناى طبقاتى است که روى هم قرار گرفتهاند.
5) «ارتقاق» به معناى پیوستگى از ریشه «رتق» گرفته شده که ضدّ آن «فتق» به معناى گشودن است.
6) «أرسى» از ریشه «رسو» بر وزن «مسح» به معناى ثابت و راسخ شدن گرفته شده است.
7) «أخضر» به معناى سبزرنگ در اینجا اشاره به دریاهاى عمیق است که از کثرت عمق به رنگ سبز دیده مىشود.
8) «مثعنجر» به معناى سیّال و پر آب است از ریشه «ثعجرة» بر وزن «حنجره» به معناى جریان آب و مانند آن گرفته شده است.
9) «قمقام» به معناى دریاى عظیم است و در اصل از «قمقمة» بر وزن «همهمه» به معناى جمع کردن گرفته شده است و به دریاى عظیم و حوادث مهم از این جهت «قمقام» گفته مىشود که آبهاى زیاد و مشکلات فراوان در آن جمع است.
10) «جبل» از ریشه «جبل» بر وزن «جبر» به معناى آفرینش گرفته شده است و ریشه اصلى آن جبل به معناى کوه است و از آنجا که کوه، موجودى ثابت است به آفرینش تغییر ناپذیر جبلّه گفته شده است.
11) «جلامید» جمع «جلمود» بر وزن «خرطوم» به معناى صخره و کوه است.
12) «نشوز» جمع «نشز» بر وزن «نشر» به معناى تپّه و قطعات مرتفع زمین است. این واژه معناى مصدرى نیز دارد و به معناى خوددارى کردن از انجام وظیفه است؛ مانند نشوز زن در برابر همسر.
13) «متون» جمع «متن» به معناى محکم و گاه به معناى صاف و مستوى مىآید و در اینجا همان معناى اوّل مراد است.
14) «اطواد» جمع «طود» به معناى کوه بلند است.
15) «أنهد» از ریشه «نهود» به معناى برآمدن و برجسته شدن گرفته شده است.
16) «اساخ» از ریشه «سوخ» بر وزن «قول» به معناى فرورفتن یا فرورفتن در آب است و «أساخ» یعنى فروبرد.
17) «انصاب» جمع «نصب» بر وزن «کتب» به معناى اجسامى است که آن را در جایى نصب مىکنند و نصب به گفته مرحوم طبرسى در مجمع البیان گاه معناى جمعى دارد و گاه معناى مفرد.
18) «أشهق» از ریشه «شهوق» به معناى بالا رفتن گرفته شده و «اشهق» یعنى بالا برد.
19) «أنشاز» جمع «نشز» بر وزن «مرض» از ریشه «نشوز» گرفته شده که پیش از این در همین بخش از خطبه تفسیر شده است.
20) «ارّز» از ریشه «رزّ» بر وزن «حظّ» به معناى فروبردن است.
21) «تمید» از ریشه «مید» بر وزن «صید» به معناى حرکت و لرزش و اضطراب است.
22) «تسیخ» از «سوخ» است که در همین بخش از خطبه تفسیر شد.
23) مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 117.
24) «تکرکر» از ریشه «کرکره» بر وزن «حنجره» به عقیده بعضى در اصل از ریشه تکرار است و بعضى آن را مادّه مستقلى از رباعى مجرّد مىدانند و به هر حال معناى تکرار را مىرساند.
25) «تخمض» از ریشه «مخض» بر وزن «مغز» در اصل به معناى تکان دادن شیر یا ماست براى گرفتن کره مىباشد سپس به هر تکان دادن شدیدى اطلاق شده است.
26) «ذوارف» از ریشه «ذرف» بر وزن «حرف» به معناى سیلان اشک از چشم یا هرگونه سیلان آب است و «ذوارف» جمع «ذارفه» به معناى جارى و روان است.
27) نازعات، آیه 26. جالب توجّه است که آیه پیش گفته در قرآن مجید نیز در سیاق آیات خلقت و آفرینش آسمان و زمین آمده است.
28) فاطر، آیه 28.