جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 202

زمان مطالعه: 26 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

روى عنه أنّه قاله عند دفن سیّدة النّساء فاطمة علیها السّلام، کالمناجی به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله عند قبره‏

از سخنان امام علیه السّلام است

که به هنگام دفن سیده زنان جهان، فاطمه علیها السّلام خطاب به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله در کنار قبر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بیان کرد.(1) و(2)

خطبه در یک نگاه‏

این گفتار امام علیه السّلام به قدر کافى گویاست؛ سخنى است که از سوز دل مولا علیه السّلام به هنگام دفن حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام حکایت مى‏کند. درد دلى است پر سوز و گداز که مولا علیه السّلام با پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله درباره مصائب زهرا علیها السّلام از یک‏سو و مصیبت خودش به سبب فراق زهرا علیها السّلام از سوى دیگر، حکایت دارد و بخشى از حقایق مهم تاریخى صدر اسلام را به صورت غیرمستقیم؛ امّا گویا و پرمعنا منعکس مى‏کند که شرح آن در پایان تفسیر این کلام خواهد آمد.

السّلام علیک یا رسول اللّه عنّی، و عن ابنتک النّازلة فی جوارک، و السّریعة اللّحاق بک، قلّ، یا رسول اللّه، عن صفیّتک صبری، ورقّ عنها تجلّدی، إلّا أنّ فی التّأسّی لی بعظیم فرقتک، و فادح مصیبتک، موضع تعزّ، فلقد و سّدتک فی ملحودة قبرک، و فاضت بین نحری و صدری نفسک، ف «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» فلقد استرجعت الودیعة، و أخذت الرّهینة! أمّا حزنی فسرمد، و أمّا لیلی فمسهّد، إلى أن یختار اللّه لی دارک الّتی أنت بها مقیم. و ستنبّئک ابنتک بتضافر أمّتک على هضمها، فأحفها السّؤال، و استخبرها الحال؛ هذا و لم یطل العهد، و لم یخل منک الذّکر، و السّلام علیکما سلام مودّع، لا قال و لا سئم، فإنّ أنصرف فلا عن ملالة، و إن أقم فلا عن سوءظنّ بما وعد اللّه الصّابرین.

ترجمه‏

سلام و درود بر تو اى رسول خدا از سوى خودم و از سوى دخترت (زهرا) که هم‏اکنون در جوار تو فرود آمده و به سرعت به تو ملحق شده است. اى رسول خدا! از فراق دختر برگزیده و پاکت پیمانه صبرم لبریز شده و طاقتم از دست رفته است، هرچند پس از روبه‏رو شدن با غم بزرگ فراق و مصیبت دردناک تو، این مصیبت براى من قابل تحمّل شده است. (فراموش نمى‏کنم) من تو را با دست خود در میان قبر نهادم و هنگام رحلتت، روح تو در میان گلو و سینه من روان شد «ف «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»(3)؛ ما از خداییم و به سوى او باز مى‏گردیم» (اى رسول خدا) امانتى که به من سپرده بودى هم‏اکنون بازپس‏داده شده و گروگانى‏

که نزد من بود گرفته شد؛ ولى اندوهم جاودانى است و شبهایم همراه بیدارى و بى‏قرارى؛ تا آن زمان که خداوند منزلگاهى را که تو در آن اقامت گزیده‏اى برایم برگزیند (و به تو ملحق شوم) (اى رسول خدا) به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو در ستم کردن به وى دست به دست هم داده بودند. سرگذشت دردناک او را بى‏پرده از او بپرس و خبر این حوادث را از وى بگیر. این حوادث دردناک در زمانى رخ داد که هنوز مدّت زیادى از رحلت تو نگذشته و یادت فراموش نگشته بود. درود خدا بر شما هردو باد، درود و سلام وداع کننده؛ نه سلام (و وداع) ناخشنود خسته‏دل، اگر از کنار قبرت باز گردم به سبب ملالت نیست و اگر اقامت گزینم و گریه و زارى سر دهم هرگز به جهت سوءظن به وعده نیک خداوند در مورد صابران و شکیبایان نمى‏باشد.

شرح و تفسیر

آه سوزان على علیه السّلام در کنار قبر زهرا علیها السّلام‏

همان‏گونه که در بالا آمد، امام علیه السّلام این سخنان پرسوز و گداز را هنگامى مى‏گوید که جسم پاک زهراى مرضیه علیها السّلام را با دست خود در قبر مى‏گذارد، سخنانى که از یک‏سو دلیل بر عظمت بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السّلام و از سوى دیگر نشانه شدت ناراحتى على علیه السّلام از فراق جانگداز اوست.

امام علیه السّلام در بیان این عبارات، بهترین و مناسب‏ترین مخاطب؛ یعنى رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله را انتخاب کرده و با او درد دل مى‏کند و سخن خود را از اینجا شروع مى‏کند: «سلام و درود بر تو اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله از سوى خودم، و از سوى دخترت (زهرا) که هم‏اکنون در جوار تو فرود آمده، و به سرعت به تو ملحق شده است»؛ (السّلام علیک یا رسول اللّه عنّی، و عن ابنتک النّازلة فی جوارک، والسّریعة اللّحاق بک).

با اینکه محتواى سخنان امام علیه السّلام، شکوائیه دردناکى است؛ ولى ادب کلام ایجاب مى‏کند که از سلام و درود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شروع کند.

جمله (النّازلة فی جوارک) نشان مى‏دهد که قبر بانوى اسلام در کنار قبر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بود و نظریه کسانى که قبر مقدّس آن حضرت را در خانه‏اش مى‏دانند، تقویت مى‏کند.

البتّه ممکن است دفن در بقیع را نیز در جوار پیامبر صلّى اللّه علیه و اله محسوب کنیم یا جوار را به معناى همسایگى روحانى و معنوى در بهشت بدانیم؛ ولى معناى اوّل با ظاهر عبارت سازگارتر است و روایات متعددى نیز آن را تأیید مى‏کند.

در روایتى که مرحوم کلینى در کافى آورده است مى‏خوانیم: یکى از بزرگان اصحاب به نام احمد بن محمد بن ابى نصر مى‏گوید: از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام در مورد مکان قبر حضرت فاطمه علیها السّلام سؤال کردم، فرمود: «دفنت فی بیتها فلمّا زادت بنو امیّة فى المسجد صارت فى المسجد؛ آن حضرت را در خانه‏اش دفن کردند و هنگامى که بنى امیه مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را توسعه دادند خانه آن حضرت در مسجد قرار گرفت».(4)

جمله (السّریعة اللّحاق بک) اشاره پرمعنایى به مصائب شدید حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام دارد که او را در بهترین سالهاى جوانى به دیار باقى منتقل ساخت و فاصله آن با رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله طبق بعضى روایات 45 روز و مطابق برخى 75 روز و طبق روایت دیگرى 95 روز بوده است و در روایات غیر مشهورى 4 ماه و 6 ماه نیز گفته شده است که در بحث نکات درباره آن و درباره محل دفن آن حضرت، سخن خواهیم گفت.

سپس امام علیه السّلام در ادامه، خطاب به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله عرض مى‏کند: «اى رسول خدا! از فراق دختر برگزیده و پاکت، پیمانه صبرم لبریز شده و طاقتم از دست‏

رفته است، هرچند پس از روبه‏رو شدن با غم بزرگ فراق و مصیبت دردناک تو، این مصیبت براى من قابل تحمّل شده است»؛ (قلّ، یا رسول اللّه، عن صفیّتک(5) صبری، ورقّ عنها تجلّدی(6)، إلّا أنّ فی التّأسّی(7) لی بعظیم فرقتک، و فادح(8) مصیبتک، موضع تعزّ(9)).

اشاره به اینکه گرچه مصیبت زهرا علیها السّلام فوق العاده جانکاه است؛ ولى درد مصیبت تو از آن، سنگین‏تر و جانکاه‏تر بود و تحمّل آن، راه را براى تحمّل این، هموار ساخت. به یقین مصیبتى بزرگ‏تر از مصیبت رحلت پیامبر براى على علیه السّلام، هرچند فاطمه زهرا همسرى بسیار گرانقدر و بى‏مانند بود؛ پیامبر به منزله پدر على علیه السّلام و افزون بر آن، رهبر، راهنما، معلم، استاد و خلاصه، همه‏چیز آن حضرت بود، لذا در حدیثى آمده است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله خطاب به على علیه السّلام فرمود: «یا أبا الرّیحانتین … عن قلیل ینهدّ رکناک؛ اى پدر دو گل خوشبو … به زودى دو ستون حیاتت درهم مى‏شکند» و هنگامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله رحلت فرمود على علیه السّلام فرمود: «هذا أحد رکنی الّذی قال لی رسول اللّه؛ این یکى از آن‏دو ستونى است که پیامبر فرمود» و چون فاطمه زهرا علیها السّلام شربت شهادت نوشید، فرمود: «هذا الرّکن الثّانی الّذی قال رسول اللّه؛ این ستون دیگرى است که رسول اللّه فرمود».(10)

آنگاه امام علیه السّلام در شرح این سخن مى‏افزاید: «(فراموش نمى‏کنم) من تو را با دست خود در میان قبر نهادم و هنگام رحلتت روح تو در میان گلو و سینه من روان شد «ف «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ ما از خداییم و به سوى او باز مى‏گردیم»؛ (فلقد وسّدتک(11) فی ملحودة(12) قبرک، و فاضت بین نحری و صدری نفسک، ف «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»).

بعضى از شارحان نهج البلاغه «نفس» را در اینجا به معناى خون گرفته‏اند (زیرا یکى از معانى «نفس» خون است) و گفته‏اند: به هنگام رحلت پیامبر خون مختصرى از دهان آن حضرت بیرون پرید و بر سینه على علیه السّلام نشست؛ ولى این تفسیر، بعید به نظر مى‏رسد.

به‏هرحال قرائن نشان مى‏دهد (و خطبه 197 نیز دلالت دارد) که سر مبارک پیامبر به هنگام رحلت بر سینه پاک على علیه السّلام بود و در همان حال روح پاکش به عالم بقا شتافت و از میان سینه و گلوى على علیه السّلام گذشت، هرچند بعضى از راویان اهل سنت نقل کرده‏اند که عایشه مى‏گوید: «سر مبارک پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در حال رحلت بر سینه من بود»؛ ولى این سخن دلیل معتبرى ندارد و شاید از قبیل روایات فراوانى است که ضمن آن کوشیده‏اند فضائل على علیه السّلام را یک‏به‏یک به نام دیگرى ثبت کنند.

آنگاه امام بار دیگر به شرح مصیبت حضرت زهرا باز مى‏گردد و خطاب به پیامبر عرضه مى‏دارد: «(اى رسول خدا) امانتى را که به من سپرده بودى هم‏اکنون باز پس داده شد و گروگانى که نزد من بود گرفته شد؛ ولى اندوهم جاودانى است و شبهایم همراه بیدارى و بى‏قرارى؛ تا آن زمان که خداوند منزلگاهى را که تو در آن اقامت گزیده‏اى برایم برگزیند (و به تو ملحق شوم)»؛ (فلقد استرجعت‏

الودیعة، و أخذت الرّهینة! أمّا حزنی فسرمد(13)، و أمّا لیلی فمسهّد(14)، إلى أنّ یختار اللّه لی دارک الّتی أنت بها مقیم).

این عبارت که از شدّت اندوه على علیه السّلام در برابر حادثه غم‏انگیز شهادت حضرت زهرا علیها السّلام حکایت مى‏کند به خوبى نشان مى‏دهد که تا چه حد این بانوى عزیز در نظر على علیه السّلام گرامى بود و پیوند عاطفى و روحانى و معنوى آن‏دو به یکدیگر عمیق و ریشه‏دار.

تعبیر به «ودیعه» اشاره به همان چیزى است که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در آستانه رحلتش دست فاطمه را گرفت و در دست على علیه السّلام گذارد و فرمود: «یا ابا الحسن هذه ودیعة اللّه و ودیعة رسوله عندک فاحفظ اللّه و احفظنی فیها و إنّک لفاعله؛ اى ابو الحسن این ودیعه خدا و ودیعه رسولش محمد نزد توست؛ حق خداوند و حق مرا در مورد آن رعایت کن و مى‏دانم رعایت خواهى کرد».(15)

بعضى معتقدند که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله این سخن را در شب زفاف زهرا فرمود. جمعى از شارحان نهج البلاغه تعبیر به ودیعه را در اینجا اشاره به این دانسته‏اند که ارواح انسانى در بدنها شبیه ودیعه و امانت است که هنگام وفات بازپس گرفته مى‏شود؛ ولى این تفسیر در اینجا بسیار بعید به نظر مى‏رسد.

تعبیر «رهینه» (گروگان) ممکن است اشاره به این باشد که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله از على علیه السّلام پیمان خلافت و وصایت و وفادارى گرفته بود و دخترش زهرا علیها السّلام گویى در برابر آن گروگان بود.

با توجه به اینکه یکى از معانى «رهینه» نعمت بزرگ است و حضرت زهرا بزرگترین نعمتى بود که خدا به على علیه السّلام داده بود، تعبیر بالا در این‏باره به کار رفته است.

جمله «حزنی فسرمد» تفسیرش روشن است، زیرا هرزمان على علیه السّلام به یاد فاطمه زهرا مى‏افتاد غم و اندوهش تجدید مى‏شد و این اندوه بزرگى بود که سراسر زندگى على علیه السّلام را دربرگرفته بود.

جمله «و أمّا لیلی فمسهّد» کنایه از این است که بسیار شبها به یاد آن بانوى عزیز مى‏افتم و خاطره او خواب را از چشم من مى‏رباید. گواه این سخن اشعار معروفى است که از آن حضرت در فراق حضرت زهرا علیها السّلام انشاء فرمود:

نفسی على زفراتها محبوسة

یا لیتها خرجت مع الزّفرات‏

لا خیر بعدک فی الحیاة و إنّما

أبکی مخافة أن تطول حیاتی‏

جانم گرفتار مصیبت دردناک اوست و اى کاش با آه و ناله از این تن بیرون مى‏آمد

بعد از تو زندگى در نظرم بى‏ارزش است و اگر اشک مى‏ریزم براى این است که مى‏ترسم بعد از تو عمرم طولانى شود (و همواره گرفتار درد فراق تو باشم).(16)

آنگاه امام علیه السّلام به گوشه‏اى از مصائب دردناک حضرت زهرا علیها السّلام اشاره کرده، عرضه مى‏دارد: «(اى رسول خدا) به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو در ستم کردن به وى دست به دست هم داده بودند، سرگذشت دردناک او را بى‏پرده از او بپرس و خبر این حوادث را از وى بگیر. این حوادث دردناک در زمانى رخ داد که هنوز مدّت زیادى از رحلت تو نگذشته و یادت فراموش نگشته بود»؛ (و ستنبّئک ابنتک بتضافر أمّتک على هضمها، فأحفها(17) السّؤال، و استخبرها الحال؛ هذا و لم یطل العهد، و لم یخل منک الذّکر).

ظاهر این است که این عبارات سربسته که امیر مؤمنان على علیه السّلام براى رعایت ادب در پیشگاه پیامبر آن را زیاد نمى‏شکافد و شرح نمى‏دهد اشاره به حوادث بسیار اسف‏انگیزى است که پس از مدّت کوتاهى از رحلت پیامبر رخ داد؛ هجوم‏

به خانه زهرا علیها السّلام، آتش زدن در خانه، اسقاط جنین آن حضرت و بردن امام را به زور به سوى مسجد براى بیعت، حوادثى است که نه تنها به صورت پررنگ در تاریخ شیعه آمده؛ بلکه- همان‏گونه که در پایان این بحث خواهیم گفت- در منابع اهل سنت هم، با کمال تعجّب صریحا ذکر شده است.

واژه «تضافر» که از ریشه «ضفر» (بر وزن ضعف) گرفته شده و به معناى تعاون و همکارى بر انجام چیزى است، اشاره به این است که گروهى از امّت در انجام این جرائم شرکت داشتند و از آنجا که بسیارى با سکوتشان، این کار را تأیید کردند، نسبت به همه امت داده شد و «هضم» در اصل به معناى ظلم کردن و شکستن است و واژه «عهد» در اینجا به معناى زمان است و معانى دیگرى نیز دارد.

این احتمال نیز داده شده است که عهد، اشاره به پیمانهایى باشد که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در مورد خلافت على علیه السّلام و حفظ احترام اهل بیت علیهم السّلام مخصوصا دخترش زهرا و قرار دادن آنها در کنار قرآن به مقتضاى حدیث ثقلین و امثال آن گرفته بود؛ یعنى مدت طولانى از این پیمانها نگذشته بود که گروهى از امت همه را به فراموشى سپردند و دست به جنایاتى زدند که عقل را حیران مى‏کند.

سرانجام امام در آخرین سخن خود خطاب به پیامبر و بانوى اسلام، زهراى مرضیه چنین مى‏گوید: «درود خدا بر شما هردو باد، درود و سلام وداع کننده؛ نه وداع ناخشنود خسته‏دل، اگر از کنار قبرت باز گردم به خاطر سبب ملالت نیست، و اگر اقامت گزینم (و گریه و زارى) سر دهم هرگز به جهت سوءظن به وعده نیک خداوند در مورد صابران و شکیبایان نمى‏باشد»؛ (و السّلام علیکما سلام مودّع، لا قال(18) و لا سئم(19)، فإن أنصرف فلا عن ملالة، و إن أقم فلا عن سوءظنّ‏

بما وعد اللّه الصّابرین).

در روایت کافى در ذیل این سخن چنین آمده است: «واه واها و الصّبر أیمن و أجمل و لو لا غلبة المستولین لجعلت المقام و اللّبث لزاما معکوفا و لأعولت إعوال الثّکلى على جلیل الرّزیّة فبعین اللّه تدفن ابنتک سرّا و تهضم حقّها و تمنع إرثها و لم یتباعد العهد و لم یخلق منک الذّکر و إلى اللّه یا رسول اللّه المشتکى و فیک یا رسول اللّه أحسن العزاء و صلّى اللّه علیک و علیها السّلام و الرّضوان؛ آه آه! ولى شکیبایى مى‏کنم که شکیبایى بهتر و زیباتر است و اگر بیم آن نبود که نظام حاکم از جایگاه قبر تو آگاه شوند پیوسته در کنار قبر تو مى‏ماندم و ناله‏هایى همچون ناله‏هاى مادرى که به داغ فرزندش گرفتار شده، براى این مصیبت بزرگ سر مى‏دادم. (اى رسول گرامى) خدا مى‏بیند که دخترت پنهان به خاک سپرده مى‏شود و حقّش (آشکارا) بر باد مى‏رود و او را از ارثش محروم مى‏کنند حال آنکه زمان زیادى نگذشته و نامت فراموش نشده است. اى رسول خدا این شکایت را به درگاه حق و به نزد تو مى‏آورم. اى رسول خدا تسلیت مرا بپذیر! درود و سلام و رضوان خدا بر تو و بر دخترت زهرا باد».(20)

از این تعبیرات و آنچه در نهج البلاغه آمده به خوبى روشن مى‏شود که حق نشناسان در زمان کوتاهى بعد از رحلت پیامبر چه مصائبى بر اهل بیت علیهم السّلام او و عزیزترین عزیزانش وارد کردند مصائبى که على علیه السّلام را که کوه شکیبایى و استقامت بود به لرزه درآورد و همچون مادر جوان مرده به گریه و ناله واداشت و عجب اینکه مدارک این تهاجم بى‏رحمانه بر بیت وحى، در کتب اهل سنّت نیز به صورت گسترده آمده است.

نکته‏ها

با اینکه زندگانى بانوى اسلام، حضرت زهرا، سیده نساء العالمین بسیار کوتاه بود؛ ولى شرح حال او و فضایل و مناقب و مصائبش بسیار طولانى است. جمعى از شارحان نهج البلاغه به این خطبه که رسیده‏اند به گوشه‏هایى از آن اشاره کرده‏اند. لازم است ما هم به طور فشرده چند نکته را یادآور شویم:

1. حضرت زهرا علیها السّلام در لسان رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله‏

دخت گرامى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از مقام والایى برخوردار بود. سخنان رسول گرامى صلّى اللّه علیه و اله در حقّ دخترش حاکى از عصمت و پیراستگى او از گناه است، آنجا که درباره او مى‏فرماید:

«فاطمة بضعة منّی فمن أغضبها أغضبنی(21)؛ فاطمه پاره تن من است، هرکس او را به خشم آورد مرا خشمگین کرده است». ناگفته پیداست که خشم رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله مایه اذیت و ناراحتى اوست و سزاى چنان شخصى در قرآن کریم چنین بیان شده است:

««وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»»(22)؛ آنان که رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناکى است».

چه دلیلى استوارتر بر فضیلت و عصمت او که در حدیث دیگرى رضاى وى در گفتار پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مایه رضاى خدا، و خشم او مایه خشم خدا معرّفى گردیده است، مى‏فرماید:

«یا فاطمة إنّ اللّه یغضب لغضبک و یرضى لرضاک(23)؛ دخترم فاطمه! خدا با خشم‏

تو خشمگین، و با خشنودى تو، خشنود مى‏شود».

به سبب داشتن چنین مقامى والا، او سرور زنان جهان است، و پیامبر در حق او چنین فرموده:

«یا فاطمة! ألا ترضین أن تکون سیّدة نساء العالمین، و سیّدة نساء هذه الامّة و سیّدة نساء المؤمنین(24)؛ دخترم فاطمه! آیا به این کرامتى که خدا به تو داده راضى نمى‏شوى که تو، سرور زنان جهان و سرور زنان این امّت و سرور زنان با ایمان باشى».

2. احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت‏

محدّثان یادآور مى‏شوند، هنگامى که آیه مبارکه «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»(25) بر پیامبر نازل شد، پیامبر این آیه را در مسجد تلاوت کرد، در این هنگام شخصى برخاست و گفت:

اى رسول گرامى! مقصود از این بیوت با این اهمیّت کدام است؟

پیامبر فرمود:

خانه‏هاى پیامبران!

ابو بکر برخاست، در حالى که به خانه على و فاطمه علیها السّلام اشاره مى‏کرد، گفت:

آیا این خانه از همان خانه‏هاست؟

پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در پاسخ فرمود:

بلى از برجسته‏ترین آنهاست.(26)

پیامبر گرامى صلّى اللّه علیه و اله مدت نه ماه به در خانه دخترش مى‏آمد، بر او و همسر عزیزش سلام مى‏کرد(27) و این آیه را مى‏خواند: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»(28).

خانه‏اى که مرکز نور الهى است و خدا به ترفیع آن امر فرموده از احترام بسیار بالایى برخوردار است.

آرى! خانه‏اى که اصحاب کسا را در بر مى‏گیرد و خدا از آن با جلالت و عظمت یاد مى‏کند، باید مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.

اکنون باید دید پس از درگذشت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تا چه اندازه حرمت این خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شکستند، و خودشان صریحا به آن اعتراف دارند؟ این حرمت‏شکنان چه کسانى بودند، و هدفشان چه بود؟

3. هتک حرمت خانه آن حضرت!

با این همه سفارشهاى مؤکّد، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند، و این مسئله‏اى نیست که بتوان بر آن پرده‏پوشى گذاشت.

در این مورد نصوصى را از کتاب اهل سنّت نقل مى‏کنیم، تا روشن شود مسئله هتک حرمت خانه زهرا علیها السّلام و رویدادهاى بعدى، امرى تاریخى و مسلّم است؛ نه یک افسانه! و با اینکه در عصر خلفا گرفتگى فوق العاده‏اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهل بیت علیهم السّلام در کار بود ولى به حکم اینکه «حقیقت شى‏ء نگهبان آن است» این حقیقت به طور زنده در کتابهاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است. در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرنهاى نخستین در نظر مى‏گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.

الف) ابن ابى شیبه، محدّث معروف اهل سنّت، در کتاب «المصنّف»

ابو بکر ابن ابى شیبه (159- 235) مؤلف کتاب المصنّف به سندى صحیح چنین نقل مى‏کند:

«إنّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله کان علی و الزّبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول اللّه، فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم. فلمّا بلغ ذلک عمر بن الخطّاب خرج و دخل على فاطمة، فقال: یا بنت رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله و اللّه ما أحد أحبّ إلینا من أبیک و ما من أحد أحّب إلینا بعد أبیک منک، و أیم اللّه ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النّفر عندک أن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت.

قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها، فقالت: تعلمون أنّ عمر قد جاءنی، و قد حلف باللّه لئن عدتم لیحرقنّ علیکم البیت، و أیم اللّه لیمضیّن لما حلف علیه.

هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى‏پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطّاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب‏ترین فرد براى ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستى؛ ولى سوگند به خدا این محبّت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.

این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى على علیه السّلام و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبر به على علیه السّلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را هنگامى که شما در آن هستید آتش مى‏زنم، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى‏دهد!».(29)

تکرار مى‏کنیم که این رویداد در کتاب المصنّف با سند صحیح نقل شده است.

ب) بلاذرى، محدّث بزرگ دیگر اهل سنّت، در کتاب «انساب الاشراف»

احمد بن یحیى جابر بغدادى بلاذرى (م 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب انساب الاشراف به نحو یاد شده در زیر نقل مى‏کند.

«إنّ أبا بکر أرسل إلى علیّ یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة! فتلقته فاطمة على الباب.

فقالت فاطمة: یابن الخطّاب، أتراک محرقا علیّ بابی؟ قال: نعم، و ذلک أقوى فیما جاء به أبوک …(30).

ابو بکر به دنبال على علیه السّلام فرستاد تا بیعت کند؛ ولى على علیه السّلام از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتش‏زا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبه‏رو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى‏بینم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!».

ج) ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة»

مورّخ شهیر عبد اللّه بن مسلم بن قتیبه دینورى (212- 276) از پیشوایان ادب، نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى و مؤلف کتاب تأویل مختلف الحدیث، و ادب الکاتب و … است.(31) وى در کتاب الامامة و السیاسة چنین مى‏نویسد:

«إنّ أبا بکر (رض) تفقّد قوما تخلّفوا عن بیعته عند علیّ کرّم اللّه وجهه فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علیّ، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب و قال: و الّذی نفس عمر بیده لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فیها، فقیل له: یا أبا حفص إنّ‏

فیها فاطمة فقال، و إن!(32)

ابو بکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على علیه السّلام آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش مى‏زنم. مردى به عمر گفت: اى ابا حفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!».

ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک‏تر و دردناک‏تر نوشته است، او مى‏گوید:

«ثمّ قام عمر فمشى معه جماعة حتّى أتوا فاطمة فدقّوا الباب فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها یا أبتاه یا رسول اللّه ماذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب و ابن أبی القحافة فلمّا سمع القوم صوتها و بکائها انصرفوا و بقی عمر و معه قوم فأخرجوا علیّا فمضوا به إلى أبی بکر فقالوا له بایع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ فقالوا: إذا واللّه الّذی لا إله إلّا هو نضرب عنقک …!(33).

عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصیبتهایى به ما از فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه رسید، افرادى که همراه عمر بودند هنگامى که صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند؛ ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند: بیعت کن، على علیه السّلام گفت: اگر بیعت نکنم چه مى‏شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى‏زنیم …».

این بخش از تاریخ براى علاقه‏مندان به شیخین قطعا بسیار سنگین و ناگوار

است، لذا برخى در صدد برآمدند در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالى که ابن ابى الحدید استاد فن تاریخ، این کتاب را از آثار او مى‏داند و پیوسته از آن مطالبى نقل مى‏کند، متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، درحالى‏که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آمده است.

زرکلى در کتاب الأعلام این کتاب را از آثار ابن قتیبه مى‏داند و مى‏افزاید: برخى از علما در این نسبت نظرى دارند؛ یعنى شک و تردید را به دیگران نسبت مى‏دهد؛ نه به خویش. الیاس سرکیس نیز این کتاب را از آثار ابن قتیبه مى‏شمارد.(34)

د) طبرى و تاریخ او

محمد بن جریر طبرى (م 310) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحى را چنین بیان مى‏کند:

«أتى عمر بن الخطّاب منزل علیّ و فیه طلحة و الزّبیر و رجال من المهاجرین، فقال و اللّه لأحرقنّ علیکم أو لتخرجنّ إلى البیعة، فخرج علیه الزّبیر مصلتا بالسّیف فعثر فسقط السّیف من یده، فوثبوا علیه فأخذوه.(35)

عمر بن خطّاب به خانه على آمد در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى‏کشم مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید، شمشیر از دستش افتاد و دیگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».

این بخش از تاریخ حاکى از آن است که اخذ بیعت براى خلیفه با تهدید و

ارعاب صورت مى‏پذیرفت امّا اینکه این‏گونه بیعت چه ارزشى دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است.

ه) ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»

شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسى مؤلف کتاب العقد الفرید (م 463 ه) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده است. وى تحت عنوان کسانى که از بیعت ابى بکر تخلف جستند، مى‏نویسد:

«فأمّا علیّ و العبّاس و الزّبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتّى بعث إلیهم أبو بکر، عمر بن الخطّاب لیخرجهم من بیت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتلهم، فأقبل بقبس من نار أن یضرم علیهم الدّار، فلقیته فاطمة فقال: یا ابن الخطّاب أجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأمّة!.(36)

على و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابو بکر عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! عمر بن خطّاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه‏رو شد. دختر پیامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده‏اى خانه ما را بسوزانى؟ او در پاسخ گفت: بلى مگر اینکه در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!».

تا اینجا بخشى که در آن تصریح به تصمیم به هتک حرمت شده است پایان پذیرفت، اکنون به بخش دوم که حاکى از جامه عمل پوشاندن به این نیّت شوم است، مى‏پردازیم! مبادا تصور شود که قصد آنها تنها ارعاب و تهدید بود تا على علیه السّلام و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و هدف عملى ساختن چنین تهدیدى را نداشتند.

یورش انجام گرفت!

تا اینجا سخنان آن گروه که فقط به سوءنیّت خلیفه و یاران او اشاره کرده‏اند به پایان رسید. گروهى که نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالى که برخى دیگر به اصل فاجعه؛ یعنى یورش به خانه و … اشاره نموده‏اند و اینک مدارک یورش و هتک حرمت به خانه حضرت فاطمه علیها السّلام: (در این بخش نیز در نقل مصادر، غالبا ترتیب زمانى را در نظر مى‏گیریم).

و) ابو عبید و کتاب «الاموال»

ابو عبید، قاسم بن سلام (م 224) در کتاب الأموال که مورد اعتماد فقهاى اهل سنّت است، مى‏نویسد:

«عبد الرّحمن بن عوف مى‏گوید: در بیمارى ابو بکر براى عیادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوى زیاد گفت: اى کاش سه چیز را که انجام داده‏ام، انجام نمى‏دادم، اى کاش سه چیز را که انجام نداده‏ام، انجام مى‏دادم. همچنین آرزو مى‏کنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى‏کردم؛ یکى از آن سه چیزى که انجام داده‏ام و آرزو مى‏کنم اى کاش انجام نمى‏دادم این است که: «وددت أنّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته و إن أغلق على الحرب؛ اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى‏گشودم و آن را به حال خود وامى‏گذاشتم، هرچند براى جنگ بسته شده بود».(37)

ابو عبید هنگامى که به اینجا مى‏رسد به‏جاى جمله: «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته …» مى‏گوید: «کذا و کذا» و اضافه مى‏کند که من مایل به ذکر آن نیستم!

ابو عبید، هرچند روى تعصّب مذهبى یا علّت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته؛ ولى محقّقان کتاب الأموال در پاورقى مى‏گویند: جمله‏هاى حذف شده‏

در کتاب میزان الاعتدال- به نحوى که بیان گردید- وارد شده است، افزون بر آن، طبرانى در معجم خود و ابن عبد ربّه در عقد الفرید و افراد دیگر جمله‏هاى حذف شده را آورده‏اند. (دقت کنید!)

ز) طبرانى و «معجم کبیر»

ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260- 360) که ذهبى در میزان الاعتدال وى را معتبر مى‏داند.(38) در کتاب المعجم الکبیر که کرارا چاپ شده، آنجا که درباره ابو بکر و خطبه‏ها و وفات او سخن مى‏گوید، یادآور مى‏شود:

ابو بکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد و گفت: اى کاش سه چیز را انجام نمى‏دادم، سه چیز را انجام مى‏دادم و سه چیز را از رسول خدا سؤال مى‏کردم: «أمّا الثّلاث اللّائی وددت أنّى لم أفعلهنّ، فوددت أنّی لم أکن أکشف بیت فاطمة و ترکته …؛ آن سه چیزى که آرزو مى‏کنم که اى کاش انجام نمى‏دادم، آرزو مى‏کنم اى کاش حرمت خانه فاطمه را هتک نمى‏کردم و آن را به حال خود واگذار مى‏کردم!»(39).

این تعبیرات به خوبى نشان مى‏دهد که تهدیدهاى عمر عملى شد و در خانه را به زور (یا با آتش زدن) گشودند.

ح) باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفرید»

ابن عبد ربّه اندلسى مؤلف کتاب العقد الفرید (م 463) در کتاب خود از عبد الرحمن بن عوف نقل مى‏کند:

«من در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت: آرزو

مى‏کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمى‏دادم و یکى از آن سه چیز این است: «وددت أنّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی‏ء و إن کانوا أغلقوه على الحرب؛ اى کاش خانه فاطمه را نمى‏گشودم، هرچند آنان براى نبرد در خانه را بسته بودند».(40)

در بحثهاى آینده نیز اسامى و عبارات شخصیتهاى دیگرى که این بخش از گفتار خلیفه را نقل کرده‏اند، خواهد آمد.

ط) سخن نظّام در کتاب «الوافى بالوفیات»

ابراهیم بن سیار نظّام معتزلى (160- 231) که به دلیل زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در کتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه علیها السّلام را نقل مى‏کند. او مى‏گوید:

«إنّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّى ألقت المحسن من بطنها؛ عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!».(41)

ى) مبرّد در کتاب «کامل»

ابن ابى الحدید مى‏نویسد: محمد بن یزید بن عبد الاکبر بغدادى (210- 285) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در کتاب الکامل، از عبد الرحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را مى‏نویسد، و چنین یادآور مى‏شود:

«وددت أنّی لم أکن کشفت عن بیت فاطمة و ترکته و لو أغلق على الحرب».(42)

ک) مسعودى و «مروج الذهب»

مسعودى (م 325) در مروج الذهب مى‏نویسد: «آنگاه که ابو بکر در حال احتضار بود چنین گفت:

سه چیز انجام دادم و تمنّا مى‏کردم که اى کاش انجام نمى‏دادم؛ یکى از آن سه چیز این بود: فوددت أنّی لم أکن فتّشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاما کثیرا!؛ آرزو مى‏کردم که اى کاش حرمت خانه زهرا را هتک نمى‏کردم. وى در این مورد سخن زیادى گفته است!!».(43)

مسعودى با اینکه نسبت به اهل بیت گرایشهاى موافقى دارد؛ ولى اینجا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى کرده و با کنایه رد شده است. البتّه سبب را خدا مى‏داند، بندگان خدا هم اجمالا مى‏دانند!

ل) ذهبى و کتاب «میزان الاعتدال»

ذهبى در کتاب میزان الاعتدال از محمّد بن احمد کوفى حافظ نقل مى‏کند که در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابى دارم، محدّث کوفى (م 357)، این خبر خوانده شد:

«إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن؛ عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد!»(44).

م) عبد الفتاح عبد المقصود و کتاب «الإمام علی»

وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکى از آنها بسنده مى‏کنیم:

«عمر گفت: و الّذی نفس عمر بیده، لیخرجنّ أو لأحرقنّها على من فیها …! قالت له طائفة خافت اللّه و رعت الرسول فی عقبه: یا أبا حفص، إنّ فیها فاطمة …»! فصاح لا یبالی: و إن …! و اقترب و قرع الباب، ثمّ ضربه و اقتحمه … و بداله علیّ … و رنّ حینذاک صوت الزّهراء عند مدخل الدّار … فإن هی إلّا طنین استغاثة …(45)؛

قسم به کسى که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش مى‏زنم.

عدّه‏اى که از خدا مى‏ترسیدند و پس از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله رعایت منزلت او را مى‏کردند، گفتند:

ابا حفص، فاطمه در این خانه است. بى‏پروا فریاد زد: باشد!. نزدیک شد، در زد، سپس بر در کوبید و وارد خانه شد.

على علیه السّلام پیدا شد …

طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد … این ناله استغاثه او بود …!».

این بحث را با حدیث دیگرى از مقاتل ابن عطیّه در کتاب الامامة و الخلافة پایان مى‏دهیم (هرچند هنوز ناگفته‏ها بسیار است!).

او در این کتاب چنین مى‏نویسد:

«إنّ أبا بکر بعد ما أخذ البیعة لنفسه من النّاس بالإرهاب و السّیف و القوّة أرسل عمر و قنفذا و جماعة إلى دار علیّ و فاطمة علیهما السّلام و جمع عمر الحطب على دار فاطمة و أحرق باب الدّار! …؛ هنگامى که ابو بکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه علیهما السّلام فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و در خانه را آتش زد …».(46)

در ذیل این روایت، تعبیرات دیگرى است که قلم از بیان آن عاجز است.

نتیجه:

با این همه مدارک روشن که عموما از منابع اهل سنّت نقل شده، باز بعضى از آنان تعبیر «افسانه شهادت» را به کار مى‏برند و این حادثه تلخ را ساختگى مى‏پندارند! اگر اصرار آنها بر نفى این حقایق نبود ما نیز بحث را این مقدار گسترش نمى‏دادیم.

4. مدفن پاک فاطمه زهرا علیها السّلام‏

یکى از مصائب دختر والا مقام پیامبر اکرم این است که جایگاه قبر شریفش هنوز نامعلوم است؛ بعضى آن را مطابق پاره‏اى از روایات در بقیع و برخى در داخل خانه‏اش در کنار مسجد پیامبر و بعضى در روضه (آن مقدار از مسجد که میان قبر پیامبر و منبر آن حضرت قرار دارد) مى‏دانند.

این مطلب هر محقّقى را در فکر فرومى‏برد که چه طوفانى پس از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله در میان امّت برخاست که مرقد پاک تنها دخترش، در هاله‏اى از ابهام فرو رفت؟ هرچند بیشترین قرائن دلالت بر دفن آن حضرت در خانه‏اش دارد، زیرا دفن در روضه در آن زمان کار آسانى نبود و بسیار بعید است على علیه السّلام رضایت به چنین کارى داده باشد و دفن در بقیع با آنچه در خطبه مورد بحث آمده چندان سازگار نیست، زیرا جمله «النّازلة فی جوارک» نشان مى‏دهد که قبر آن بانو در کنار قبر پیامبر بوده است.

مرحوم علّامه مجلسى از ابراهیم بن محمّد همدانى نقل مى‏کند که مى‏گوید: براى امام هادى (على بن محمّد النقى علیهما السّلام) نامه‏اى نوشتم که مرا از قبر فاطمه علیها السّلام باخبر ساز! حضرت در جواب چنین مرقوم داشت: «هى مع جدّی صلوات اللّه علیه و آله؛ او با جدم پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله است».(47)

مرحوم صدوق نیز مى‏گوید: صحیح در نزد من این است که آن حضرت در خانه‏اش دفن شده است که پس از توسعه بنى امیّه، الآن جزء مسجد قرار گرفته است.(48)

در وضع فعلى گرچه قبر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و قبور دیگرى در داخل مسجد قرار گرفته؛ ولى آن را به وسیله دیوارها و شبّاک از مسجد جدا کرده‏اند.

در کتاب عیون الاخبار الرضا از بزنطى نقل شده است که مى‏گوید: «سألت الرضا عن قبر فاطمة؛ من از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام از محل قبر فاطمه علیها السّلام سؤال کردم، فرمود: دفنت فی بیتها فلمّا زادت بنو امیّة فی المسجد صارت فی المسجد».(49)

بنابراین هرکس نزدیک قبر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در روضه مقدّسه بایستد و حضرت زهرا علیها السّلام را زیارت کند إن شاء اللّه فضیلت زیارت آن حضرت از نزدیک را به دست آورده است. در بقیع نیز به قصد رجا مى‏توان آن حضرت را زیارت کرد.

5. زمان شهادت بانوى اسلام‏

نه تنها در مکان دفن آن یادگار پیامبر گفتگوست، در تاریخ وفات آن حضرت نیز اختلاف است.

طبق روایت معروفى(50) از امام صادق علیه السّلام آن حضرت در سال یازدهم هجرى با گذشت 75 روز از رحلت پدر بزرگوارش دیده از جهان فروبست: (إنّ فاطمة علیها السّلام مکثت بعد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله خمسة و سبعین یوما). با توجّه به اینکه رحلت پیامبر اکرم در 28 صفر واقع شده باید شهادت آن بانوى عزیز در یکى از سه روز

سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه جمادى الاولى واقع شده باشد (با در نظر گرفتن احتمال تمام یا ناقص بودن ماههاى وسط).

در حدیث دیگرى آمده است که آن بانوى گرامى در روز سه‏شنبه سوم جمادى الآخر سنه یازدهم هجرت چشم از جهان بربست(51) و این حدیث مطابق عقیده کسانى است که مى‏گویند فاصله میان رحلت پیامبر و شهادت حضرت زهرا علیها السّلام 95 روز بود.

در ذیل این حدیث آمده است: «و کان سبب فوتها أنّ قنفذ مولى عمر لکزها بنعل السّیف بأمره فأسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا؛ سبب وفات آن حضرت دین بود که قنفذ غلام عمر به دستور وى حضرت را به غلاف شمشیر مضروب ساخت و به دنبال آن محسنش را سقط کرد و بیمارى شدید پیدا کرد (و سرانجام به شهادت رسید)».(52)

مرحوم علّامه مجلسى در زاد المعاد از این قول درباره زمان وفات آن حضرت به عنوان روایتى معتبر نقل کرده است. سپس اضافه مى‏کند: شیخ طوسى و سیّد بن طاووس و دیگران نیز همین را پذیرفته‏اند و گرچه این روایت با روایت 75 روز منافات دارد؛ ولى چون مشهور و روایتى معتبر، پشتوانه آن است، باید روز سوم جمادى الثانى به مراسم تعزیت آن حضرت قیام کرد.(53)

در حدیث غیر مشهورى نیز فاصله وفات رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله تا شهادت حضرت زهرا علیها السّلام 40 روز ذکر شده است.(54)


1) سند خطبه:به گفته ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه تعبیر سیّد رضى از فاطمه زهرا به «سیدة نساء العالمین» برگرفته از خبر متواترى است که از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله نقل شده، به عین این تعبیر یا تعبیر دیگرى که مفهومش همان است.نویسنده مصادر نهج البلاغه بعد از نقل مطلب بالا مى‏گوید: این حدیث (حدیث سیدة نساء العالمین) نزد علماى امامیه نیز متواتر است؛ بلکه جزء اعتقادات آنها محسوب مى‏شود. سپس روایات متعددى نیز از کتب اهل سنّت در این زمینه نقل مى‏کند.امّا بزرگانى که قبل از سیّد رضى، این خطبه (کلام) را نقل کرده‏اند عبارتند از مرحوم کلینى در جلد اوّل کتاب کافى (با جمله‏هایى افزون بر آنچه سیّد رضى آورده است) و شیخ مفید در کتاب مجالس و گروه دیگرى نیز بعد از سیّد رضى در کتابهاى خود با تفاوتهایى این خطبه را نقل کرده‏اند که نشان مى‏دهد آن را از مدرکى غیر از نهج البلاغه گرفته‏اند؛ مانند طبرى در دلائل الامامة و شیخ طوسى در امالى و سبط ابن جوزى در تذکرة الخواص ماجراى دفن آن حضرت را نقل کرده و اشعارى را که على علیه السّلام در فراق آن حضرت سروده ذکر مى‏کند. سپس کلام فوق را با اضافاتى مى‏آورد. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 93- 98).

2) نکته قابل توجّه اینکه ضمیر در «عند قبره» به صورت مذکر آمده که مرجع آن، پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله است و در عین‏حال مى‏گوید این سخن را به هنگام دفن فاطمه زهرا علیها السّلام بیان کرد، این نشان مى‏دهد که به اعتقاد سیّد رضى قبر حضرت زهرا علیها السّلام در کنار قبر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.

3) بقره، آیه 156.

4) کافى، ج 1، ص 461، باب مولد الزهرا علیها السّلام، ح 9.

5) «صفیّة» از ریشه «صفو» بر وزن «عفو» به معناى صاف و پاک گرفته شده و صفىّ به معناى برگزیده است. در اینجا امام علیه السّلام از دختر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به عنوان صفیه او یاد مى‏کند تا علوّ شأن او را نشان دهد.

6) «تجلّد» از ریشه «جلد»، بر وزن «بلد» و «جلاده» گرفته شده که به معناى صبر و استقامت کردن است و «تجلّد» در اینجا اشاره به طاقت و صبر بر مصیبت است.

7) «تأسّى» گاه به معناى اقتدار کردن آمده و گاه به معناى غمگین شدن و در اینجا معناى دوم مناسب است، زیرا سخن از غم و اندوه است، نه اقتدا کردن، هرچند جمعى از شارحان یا مترجمان به دنبال معناى اوّل رفته‏اند و ظاهرا سبب اشتباه آنها، معروف بودن آن در استعمالات متعارف است.

8) «فادح» از ریشه «فدح»، بر وزن «فتح» به معناى سنگین‏بار کردن گرفته شده و در اینجا به معناى مصیبت سنگین است.

9) «تعزّ» یا «تعزّى» به معناى صبر بر مصیبت است و از ریشه «عزاء» گرفته شده است.

10) بحار الانوار، ج 43، ص 173. این حدیث در منابع اهل سنّت نیز آمده است؛ مانند کتاب فضائل الصحابه احمد بن حنبل، ج 2، ص 623، ح 1067.

11) «وسّد» از «وسادة»؛ یعنى بالش گرفته شده و این واژه به معناى بالش زیر سر نهادن است.

12) «ملحودة» از ریشه «لحد» بر وزن «عهد» به معناى شکافى است که در داخل قبر در یک سمت آن ایجاد مى‏کنند و میت را در آن قرار مى‏دهند تا هنگام پر کردن قبر، خاکها بر روى میت ریخته نشود.

13) «سرمد» به معناى دائم و طولانى است و گاه به چیزى که آغاز و انجامى ندارد «سرمدى» گفته مى‏شود.

14) «مسهّد» از ریشه «سهد» بر وزن «صمد» به معناى بیدار ماندن و بى‏خوابى کشیدن گرفته شده است. قابل توجّه اینکه در اینجا «مسهّد» به عنوان وصف (خبر) براى «لیل» آمده است و امام علیه السّلام مى‏فرماید: شبهاى من بیدار و بى‏تاب است به‏جاى اینکه بگوید خودم چنین هستم و این در واقع نوعى تأکید را مى‏رساند.

15) بحار الانوار، ج 22، ص 484.

16) بحار الانوار، ج 43، ص 213.

17) «احفها» از ریشه «احفاء» به معناى اصرار در سؤال و خبر گرفتن گرفته شده است.

18) «قال» از ریشه «قلاء» بر وزن «سلام» به معناى بیزار بودن گرفته شده و «قال» به کسى مى‏گویند که از چیزى بیزار باشد.

19) «سئم» از ریشه «سئامت» بر وزن «فلاحت» به معناى ملال و کسل شدن گرفته شده و «سئم» به کسى گفته مى‏شود که چنین حالتى دارد.

20) کافى، ج 1، ص 459، باب مولد الزهرا علیها السّلام.

21) فتح البارى در شرح صحیح بخارى، ج 7، ص 84 و نیز بخارى این حدیث را در بخش علامات نبوّت، ج 6، ص 491، و در اواخر مغازى، ج 8، ص 110 آورده است.

22) توبه، آیه 61.

23) مستدرک حاکم، ج 3، ص 154؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 203 و حاکم در کتاب مستدرک احادیثى مى‏آورد که جامع شرایطى است که بخارى و مسلم در صحت حدیث، آنها را لازم دانسته‏اند.

24) مستدرک حاکم، ج 3، ص 156.

25) نور، آیه 36. (نور خدا) در خانه‏هایى است که خدا رخصت داده که قدر و منزلت آنان رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود.

26) قرأ رسول اللّه هذه الآیة «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ» فقام إلیه رجل: فقال: أیّ بیوت هذه یا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله؟ قال: بیوت الأنبیاء، فقام إلیه أبو بکر، فقال یا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله: أهذا البیت منها،- مشیرا إلى بیت علىّ و فاطمة علیهما السّلام- قال: نعم، من أفاضلها (در المنثور، ج 6، ص 203؛ تفسیر سوره نور، روح المعانى، ج 18، ص 174).

27) در المنثور، ج 6، ص 606.

28) احزاب، آیه 33.

29) مصنف ابن ابى شیبه، ج 8، ص 572، کتاب المغازى.

30) انساب الأشراف، ج 1، ص 586، چاپ دار معارف، قاهره.

31) الاعلام زرکلى، ج 4، ص 137.

32) الامامة و السیاسة ابن قتیبه، ص 12، چاپ مکتبة تجاریة کبرى، مصر.

33) همان مدرک، ص 13.

34) معجم المطبوعات العربیة، ج 1، ص 212.

35) تاریخ طبرى، ج 2، ص 443، چاپ بیروت.

36) عقد الفرید، ج 4، ص 93، چاپ مکتبة هلال.

37) الأموال، پاورقى 4، چاپ نشر کلیات ازهریة، نیز ص 144، چاپ بیروت، نیز ابن عبد ربّه در عقد الفرید، ج 4، ص 93 نقل کرده است، چنان‏که خواهد آمد.

38) میزان الاعتدال، ج 2، ص 195.

39) معجم کبیر طبرانى، ج 1، ص 62، ح 34، تحقیق حمدى عبد المجید سلفى.

40) عقد الفرید، ج 4، ص 93، چاپ مکتبة الهلال.

41) الوافى بالوفیات، ج 6، ص 17، شماره 2444؛ ملل و نحل شهرستانى، ج 1، ص 57، چاپ دار المعرفة، بیروت و در ترجمه نظّام به کتاب «بحوث فى الملل و النحل»، ج 3، ص 248- 255 مراجعه شود.

42) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 46 و 47، چاپ مصر.

43) مروج الذهب، ج 2، ص 301، چاپ دار الاندلس، بیروت.

44) میزان الاعتدال، ج 1، ص 139، شماره 552.

45) عبد الفتاح عبد المقصود، على بن ابى طالب، ج 4، ص 276- 277.

46) الامامة و الخلافة، ص 160- 161، تألیف مقاتل بن عطیة که با مقدمه‏اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده (چاپ بیروت، مؤسّسه البلاغ).

47) بحار الانوار، ج 97، ص 198، ح 18.

48) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 572.

49) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 311 (مطابق نقل بحار الانوار، ج 97، ص 191).

50) کافى، ج 1، ص 458، ح 1؛ و بحار الانوار، ج 43، ص 215. مرحوم علّامه مجلسى در شرحى که بعد از حدیث 47 نگاشته، مى‏نویسد: «فی الخبر الصّحیح أنّها عاشت بعد أبیها خمسة و سبعین یوما».

51) بحار الانوار، ج 43، ص 170، ح 11.

52) همان مدرک.

53) زاد المعاد، ص 456.

54) بحار الانوار، ج 43، ص 7.