جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 201

زمان مطالعه: 7 دقیقه

و من کلام له علیه السلام

یعظ بسلوک الطّریق الواضح‏

از سخنان امام علیه السّلام است

که در آن به انتخاب راه روشن توصیه فرموده است.(1)

خطبه در یک نگاه‏

امام علیه السّلام در این کلام کوتاه به سه نکته مهم اشاره فرموده که هریک بخشى از این کلام را تشکیل مى‏دهند:

1. رهروان راه حق را به اعتماد به نفس دعوت مى‏کند که هرگز از کمى پویندگان این راه وحشتى به خود راه ندهند.

2. به یک اصل مهم اسلامى اشاره فرموده و آن اینکه رضایت به اعمال‏

دیگران انسان را در سرنوشت آنها شریک مى‏سازد، هرچه عملا دخالتى نداشته باشد.

3. توصیه مى‏فرماید که راه واضح و شفّاف و روشن را برگزینید تا به مقصد برسید و از گام نهادن در جادّه‏هاى تاریک و مبهم خوددارى کنید که در بیراهه مى‏افتید.

ایّها النّاس لا تستوحشوا فی طریق الهدى لقلّة أهله، فإنّ النّاس قد اجتمعوا على مائدة شبعها قصیر، وجوعها طویل.

أیّها النّاس، إنّما یجمع النّاس الرّضى و السّخط. و إنّما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمّهم اللّه بالعذاب لمّا عمّوه بالرّضى، فقال سبحانه:

«فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ» فما کان إلّا أن خارت أرضهم بالخسفة خوار السّکّة المحماة فی الأرض الخوّارة.

أیّها النّاس، من سلک الطّریق الواضح ورد الماء، و من خالف وقع فی التّیه!

ترجمه‏

اى مردم! در طریق هدایت از کمى پویندگانش وحشت نکنید، زیرا مردم گرد سفره‏اى اجتماع کرده‏اند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است. اى مردم! رضایت و نارضایتى (نسبت به عملى از اعمال) موجب وحدت مردم (در کیفر و پاداش) مى‏شود (مگر نمى‏دانید) ناقه ثمود را تنها یک نفر پى کرد؛ امّا کیفر و عذاب الهى آن، همه قوم ثمود را فراگرفت، زیرا همگى به عمل آن یک نفر راضى بودند. خداوند سبحان مى‏فرماید: «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ»؛ آن قوم ناقه را پى کردند و سرانجام (هنگام نزول بلاى فراگیر) پشیمان شدند و طولى نکشید سرزمین آنان همچون آهن گداخته‏اى که در زمین نرمى فرورود با صداى وحشتناکى فرورفت. اى مردم! آن‏کس که راه واضح و آشکار را بپوید به آب مى‏رسد؛ امّا کسى که مخالفت کند در بیابان سرگردان خواهد شد (و تشنه کام جان مى‏دهد).

شرح و تفسیر

راه نجات‏

امام علیه السّلام در نخستین نکته از این گفتار پرمعنا به پویندگان راه حق دلدارى مى‏دهد که هرگز به جهت کمى نفرات تزلزل به دل راه ندهند، مى‏فرماید: «اى مردم! در طریق هدایت از کمى پویندگانش وحشت نکنید»؛ (أیّها النّاس لا تستوحشوا فی طریق الهدى لقلّة أهله).

سپس به دلیل آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «زیرا مردم گرد سفره‏اى اجتماع کرده‏اند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است»؛ (فإنّ النّاس قد اجتمعوا على مائدة شبعها(2) قصیر، وجوعها طویل).

اشاره به اینکه اگر رهروان جاده هدایت کم هستند به جهت جاذبه‏هاى دنیاست. امام علیه السّلام در این کلام پرمعنا دنیا را به سفره رنگینى تشبیه مى‏کند که موادّ کم‏ارزش یا بى‏ارزشى از نظر تغذیه در آن گذارده شده؛ ولى آنها را با زرق‏وبرق آراسته‏اند. دنیاطلبان اطراف آن را مى‏گیرند غافل از اینکه موادّ غذایى آن تنها در مدّتى آنها را سیر مى‏کند و به دنبال آن گرسنگى طولانى در پیش است.

این «جوع طویل» ممکن است اشاره به اندوه و حسرت طولانى باشد که به هنگام مرگ و بعد از آن و در صحنه قیامت به دنیاپرستان دست مى‏دهد و پیوسته بر تقصیرات خود در دنیا تأسّف مى‏خورند.

این عبارت پر معناى امام علیه السّلام در حقیقت برگرفته از آیات قرآن است. در آیه 100 سوره مائده مى‏خوانیم: «قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ»؛ بگو هیچگاه ناپاک و پاک مساوى نیستند، هرچند فزونى ناپاکان تو را به شگفتى اندازد».

همچنین آیات دیگرى که سخن از اکثریت جاهل، بى‏ایمان، غیرعاقل، فاسق،

ناسپاس و مانند آن دارد.

آنگاه دومین نکته را یادآور مى‏شود؛ نکته‏اى که مى‏تواند بسیارى از مسائل اعتقادى و اجتماعى را حل کند و آن اینکه آنچه گروههاى اجتماعى را از یکدیگر جدا مى‏سازد، هم‏بستگى افکار و دلهاست، هرچند روى صحنه افراد خاصى باشند؛ تمام کسانى که با آن افراد هم‏بستگى فکرى و رضایت قلبى دارند در یک گروه جاى مى‏گیرند.

مى‏فرماید: «اى مردم! رضایت و نارضایتى (نسبت به عملى از اعمال) موجب وحدت مردم (در کیفر و پاداش) مى‏شود»؛ «أیّها النّاس، إنّما یجمع النّاس الرّضى و السّخط»(3)).

بنابراین نه تنها شرکت در عمل یا تهیه مقدمات و اعانت بر اثم سبب شرکت در نتیجه مى‏شود؛ بلکه رضایت قلبى نیز همین کار را مى‏کند، لذا در زیارتنامه‏ها با صراحت این تعبیر آمده است: «و لعن اللّه امّة سمعت بذالک فرضیت به؛ خداوند لعنت کند گروهى را که جنایات جانیان را در کربلا شنیدند و به آن رضایت دادند»(4)، هرچند بعد از آن جانیان در عرصه زندگى دنیا ظاهر شدند.

در خطبه دوازدهم که شرح آن در جلد اوّل گذشت، خواندیم که على علیه السّلام هنگام سخن یکى از اصحاب خود را بعد از جنگ جمل شنید که آرزوى حضور برادرش را در این میدان و سهیم شدن در این پیروزى مى‏کرد، فرمود: نه تنها او با ما بود؛ بلکه گروههایى که هنوز از مادر متولّد نشده‏اند و بعد از تولّد، هم‏عقیده با ما خواهند بود نیز در این میدان حضور داشتند و در این پیروزى سهیم بودند.

این سخن افق تازه‏اى را در مطالعات اسلامى در برابر چشم ما مى‏گشاید و به همگان هشدار مى‏دهد که مراقب پیوندهاى قلبى و رضا و سخط باطنى باشند.

این مطلب به قدرى اهمیّت دارد که در روایات متعددى از معصومان به آن اشاره شده است؛ مرحوم شیخ حر عاملى در کتاب وسائل در ابواب امر به معروف و نهى از منکر بابى تحت عنوان «وجوب إنکار المنکر بالقلب على کلّ حال و تحریم الرّضا به و وجوب الرّضا بالمعروف» ذکر کرده است و در آن باب هفده حدیث در این زمینه آورده است؛ از جمله در حدیث مفصّلى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام نقل کرده که فرمود: «لو أنّ رجلا قتل بالمشرق فرضى بقتله رجل بالمغرب لکان الرّاضى عند اللّه عزّ و جلّ شریک القاتل؛ اگر کسى در شرق عالم قتلى انجام دهد و دیگرى در غرب جهان راضى به آن قتل باشد، در پیشگاه خدا شریک قاتل خواهد بود».(5)

کوتاه سخن اینکه در فرهنگ اسلام نه تنها شرکت در عمل یا معاونت در مقدمات، سبب شرکت در نتیجه‏ها مى‏شود؛ بلکه رضایت قلبى نیز این اثر را دارد.

در ادامه این سخن، امام علیه السّلام به دلیل محکمى از قرآن مجید براى اثبات این حقیقت تمسّک مى‏جوید، مى‏فرماید: «ناقه ثمود را تنها یک نفر پى کرد؛ امّا کیفر و عذاب الهى آن همه قوم ثمود را فراگرفت، زیرا همگى به عمل آن یک نفر راضى بودند. خداوند سبحان مى‏فرماید: «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ» آن قوم ناقه را پى کردند و سرانجام (هنگام نزول بلاى فراگیر) پشیمان شدند و طولى نکشید سرزمین آنان همچون آهن گداخته‏اى که در زمین نرمى فرورود با فریاد وحشتناکى فرورفت»؛ (و إنّما عقر(6) ناقة ثمود رجل واحد فعمّهم اللّه بالعذاب لمّا عمّوه بالرّضى، فقال سبحانه: «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ»(7) فما کان إلّا أن خارت(8)

أرضهم بالخسفة خوار السّکّة(9) المحماة(10) فی الأرض الخوّارة).

سخن مولا اشاره‏اى به معجزه حضرت صالح پیامبر قوم ثمود دارد که وقتى از آن حضرت معجزه خواستند، به فرمان خدا ناگهان شتر ماده‏اى از دل سنگهاى کوه بیرون آمد! همگى دیدند، گروهى ایمان آوردند و گروه بیشترى راه عناد و انکار را پیش گرفتند. حضرت صالح توصیه کرد که به این شتر کمترین آزارى نرسانید که عذاب الهى به سراغ شما خواهد آمد، آنها به این سخن اعتنا نکردند و آن شتر را با ضرباتى بر پاى او کشتند و زلزله عظیمى آمد. زمین آنها را شکافت و کافران و خانه‏هایشان در دل زمین فرورفت.

معروف این است که قاتل این شتر مرد سنگدلى به نام «غدّار بن سالف» بود؛ ولى در آیه قرآن جمله «فَعَقَرُوها» (آن شتر را از پاى درآوردند) به صورت صیغه جمع آمده است، زیرا همگى به عمل او راضى بودند و این رضایت خود را با دعوت کردن و تشویق او به انجام دادن این عمل زشت، ابراز کردند، همان‏گونه که در آیه 29 سوره قمر آمده است: ««فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى‏ فَعَقَرَ»؛ آنها یکى از یاران خود را صدا زدند، او به سراغ این کار آمد و (ناقه را) پى کرد».

جمله «خارت أرضهم بالخسفة خوار السّکّة المحماة» اشاره به این است: هنگامى که میخ آهنین در آتش گداخته شود با سرعت بیشترى در زمین فرو مى‏رود آن هم در زمین نرم. آرى! شهر و آبادى آنها به همین سرعت در درون زمین بر اثر زلزله‏اى وحشتناک فرورفت.

سپس امام علیه السّلام در بخش سوم این خطبه به همه انسانها هشدار مى‏دهد و مى‏فرماید: «اى مردم! آن کس که راه واضح و آشکار را بپوید به آب مى‏رسد؛ امّا کسى که مخالفت کند در بیابان سرگردان خواهد شد (و تشنه کام جان مى‏دهد)»؛

(أیّها النّاس، من سلک الطّریق الواضح ورد الماء، و من خالف وقع فی التّیه(11)!).

منظور از «طریق واضح» راهى است که قرآن و سنّت و دلیل عقل ارائه داده، که انسانها را به آب حیات معنوى رهنمون مى‏شود و آنها که به بیراهه روند از آن محروم شده در کفر و بى‏ایمانى جان مى‏دهند.

بى‏شک راه و روش امام علیه السّلام یکى از مصادیق روشن «الطّریق الواضح» است، زیرا او به منزله نفس نبىّ و آگاه‏ترین امّت به راه و روش آن حضرت بود، همان‏گونه که امام علیه السّلام در خطبه 97 فرمود: «من نشانه روشنى بر حقانیّت خویش از پروردگارم دارم و بر طریق پیامبرم گام برمى‏دارم و در راهى پیش مى‏روم»؛ (و إنى لعلى بیّنة من ربّى و منهاج من نبیّى و إنى لعلى الطریق الواضح».

بدیهى است کسى که از جادّه اصلى برود در اثناى راه به منزلگاههایى مى‏رسد، داراى آب کافى و آن‏کس که از بیراهه مى‏رود غالبا گرفتار بیابانهاى خشک و بى‏آب مى‏شود و از تشنگى هلاک مى‏گردد.


1) سند خطبه:این خطبه را جمع کثیرى از دانشمندان و علماى اسلام که قبل یا بعد از سیّد رضى مى‏زیستند به صورت مرسل یا مسند نقل کرده‏اند. از کسانى که قبل از سیّد رضى مى‏زیستند مى‏توان این چهار نفر را نام برد: الف) احمد بن محمّد بن خالد برقى در کتاب محاسن بخشى از این خطبه را نقل کرده است. ب) نعمانى در کتاب غیبت آن را با دو سند آورده است. ج) طبرى که از علماى امامیه است در کتاب مسترشد آن را ذکر کرده است. د) مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد آن را آورده است.

2) «شبع» بر وزن «شکم» معناى مصدرى دارد و به معناى سیرشدن به طور کامل است.

3) «سخط» ضدّ رضایت به معناى ناخشنودى و خشم است.

4) زیارت اربعین امام حسین علیه السّلام.

5) وسائل الشیعه، ج 11.

6) «عقر» از ریشه «عقر» بر وزن «قفل» در اصل به معناى اساس و ریشه چیزى است و هنگامى که در مورد حیوان به کار مى‏رود، به معناى پى کردن (پایین پاى او را قطع کردن و به زمین افکندن) است. یکى دیگر از معانى آن کشتن و نحر کردن شتر است.

7) شعرا، آیه 157.

8) «خارت» از ریشه «خوار» بر وزن «غبار» به معناى صداى گاو و گوساله و شتر و مانند آن است و خوّاره صیغه مبالغه آن است.

9) «سکّه» به معناى میخ و گاوآهن است.

10) «محماة» اسم مفعول از ریشه «احماء» به معناى داغ کردن و گداختن گرفته شده، بنابراین «محماة» به چیزى مى‏گویند که در آتش گداخته شده باشد.

11) «تیه» به معناى وادى خشک و بى‏آب است و به معناى مصدرى (سرگردانى) نیز آمده است.