و من کلام له علیه السلام
یعظ بسلوک الطّریق الواضح
از سخنان امام علیه السّلام است
که در آن به انتخاب راه روشن توصیه فرموده است.(1)
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این کلام کوتاه به سه نکته مهم اشاره فرموده که هریک بخشى از این کلام را تشکیل مىدهند:
1. رهروان راه حق را به اعتماد به نفس دعوت مىکند که هرگز از کمى پویندگان این راه وحشتى به خود راه ندهند.
2. به یک اصل مهم اسلامى اشاره فرموده و آن اینکه رضایت به اعمال
دیگران انسان را در سرنوشت آنها شریک مىسازد، هرچه عملا دخالتى نداشته باشد.
3. توصیه مىفرماید که راه واضح و شفّاف و روشن را برگزینید تا به مقصد برسید و از گام نهادن در جادّههاى تاریک و مبهم خوددارى کنید که در بیراهه مىافتید.
ایّها النّاس لا تستوحشوا فی طریق الهدى لقلّة أهله، فإنّ النّاس قد اجتمعوا على مائدة شبعها قصیر، وجوعها طویل.
أیّها النّاس، إنّما یجمع النّاس الرّضى و السّخط. و إنّما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمّهم اللّه بالعذاب لمّا عمّوه بالرّضى، فقال سبحانه:
«فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ» فما کان إلّا أن خارت أرضهم بالخسفة خوار السّکّة المحماة فی الأرض الخوّارة.
أیّها النّاس، من سلک الطّریق الواضح ورد الماء، و من خالف وقع فی التّیه!
ترجمه
اى مردم! در طریق هدایت از کمى پویندگانش وحشت نکنید، زیرا مردم گرد سفرهاى اجتماع کردهاند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است. اى مردم! رضایت و نارضایتى (نسبت به عملى از اعمال) موجب وحدت مردم (در کیفر و پاداش) مىشود (مگر نمىدانید) ناقه ثمود را تنها یک نفر پى کرد؛ امّا کیفر و عذاب الهى آن، همه قوم ثمود را فراگرفت، زیرا همگى به عمل آن یک نفر راضى بودند. خداوند سبحان مىفرماید: «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ»؛ آن قوم ناقه را پى کردند و سرانجام (هنگام نزول بلاى فراگیر) پشیمان شدند و طولى نکشید سرزمین آنان همچون آهن گداختهاى که در زمین نرمى فرورود با صداى وحشتناکى فرورفت. اى مردم! آنکس که راه واضح و آشکار را بپوید به آب مىرسد؛ امّا کسى که مخالفت کند در بیابان سرگردان خواهد شد (و تشنه کام جان مىدهد).
شرح و تفسیر
راه نجات
امام علیه السّلام در نخستین نکته از این گفتار پرمعنا به پویندگان راه حق دلدارى مىدهد که هرگز به جهت کمى نفرات تزلزل به دل راه ندهند، مىفرماید: «اى مردم! در طریق هدایت از کمى پویندگانش وحشت نکنید»؛ (أیّها النّاس لا تستوحشوا فی طریق الهدى لقلّة أهله).
سپس به دلیل آن اشاره کرده، مىفرماید: «زیرا مردم گرد سفرهاى اجتماع کردهاند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است»؛ (فإنّ النّاس قد اجتمعوا على مائدة شبعها(2) قصیر، وجوعها طویل).
اشاره به اینکه اگر رهروان جاده هدایت کم هستند به جهت جاذبههاى دنیاست. امام علیه السّلام در این کلام پرمعنا دنیا را به سفره رنگینى تشبیه مىکند که موادّ کمارزش یا بىارزشى از نظر تغذیه در آن گذارده شده؛ ولى آنها را با زرقوبرق آراستهاند. دنیاطلبان اطراف آن را مىگیرند غافل از اینکه موادّ غذایى آن تنها در مدّتى آنها را سیر مىکند و به دنبال آن گرسنگى طولانى در پیش است.
این «جوع طویل» ممکن است اشاره به اندوه و حسرت طولانى باشد که به هنگام مرگ و بعد از آن و در صحنه قیامت به دنیاپرستان دست مىدهد و پیوسته بر تقصیرات خود در دنیا تأسّف مىخورند.
این عبارت پر معناى امام علیه السّلام در حقیقت برگرفته از آیات قرآن است. در آیه 100 سوره مائده مىخوانیم: «قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ»؛ بگو هیچگاه ناپاک و پاک مساوى نیستند، هرچند فزونى ناپاکان تو را به شگفتى اندازد».
همچنین آیات دیگرى که سخن از اکثریت جاهل، بىایمان، غیرعاقل، فاسق،
ناسپاس و مانند آن دارد.
آنگاه دومین نکته را یادآور مىشود؛ نکتهاى که مىتواند بسیارى از مسائل اعتقادى و اجتماعى را حل کند و آن اینکه آنچه گروههاى اجتماعى را از یکدیگر جدا مىسازد، همبستگى افکار و دلهاست، هرچند روى صحنه افراد خاصى باشند؛ تمام کسانى که با آن افراد همبستگى فکرى و رضایت قلبى دارند در یک گروه جاى مىگیرند.
مىفرماید: «اى مردم! رضایت و نارضایتى (نسبت به عملى از اعمال) موجب وحدت مردم (در کیفر و پاداش) مىشود»؛ «أیّها النّاس، إنّما یجمع النّاس الرّضى و السّخط»(3)).
بنابراین نه تنها شرکت در عمل یا تهیه مقدمات و اعانت بر اثم سبب شرکت در نتیجه مىشود؛ بلکه رضایت قلبى نیز همین کار را مىکند، لذا در زیارتنامهها با صراحت این تعبیر آمده است: «و لعن اللّه امّة سمعت بذالک فرضیت به؛ خداوند لعنت کند گروهى را که جنایات جانیان را در کربلا شنیدند و به آن رضایت دادند»(4)، هرچند بعد از آن جانیان در عرصه زندگى دنیا ظاهر شدند.
در خطبه دوازدهم که شرح آن در جلد اوّل گذشت، خواندیم که على علیه السّلام هنگام سخن یکى از اصحاب خود را بعد از جنگ جمل شنید که آرزوى حضور برادرش را در این میدان و سهیم شدن در این پیروزى مىکرد، فرمود: نه تنها او با ما بود؛ بلکه گروههایى که هنوز از مادر متولّد نشدهاند و بعد از تولّد، همعقیده با ما خواهند بود نیز در این میدان حضور داشتند و در این پیروزى سهیم بودند.
این سخن افق تازهاى را در مطالعات اسلامى در برابر چشم ما مىگشاید و به همگان هشدار مىدهد که مراقب پیوندهاى قلبى و رضا و سخط باطنى باشند.
این مطلب به قدرى اهمیّت دارد که در روایات متعددى از معصومان به آن اشاره شده است؛ مرحوم شیخ حر عاملى در کتاب وسائل در ابواب امر به معروف و نهى از منکر بابى تحت عنوان «وجوب إنکار المنکر بالقلب على کلّ حال و تحریم الرّضا به و وجوب الرّضا بالمعروف» ذکر کرده است و در آن باب هفده حدیث در این زمینه آورده است؛ از جمله در حدیث مفصّلى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام نقل کرده که فرمود: «لو أنّ رجلا قتل بالمشرق فرضى بقتله رجل بالمغرب لکان الرّاضى عند اللّه عزّ و جلّ شریک القاتل؛ اگر کسى در شرق عالم قتلى انجام دهد و دیگرى در غرب جهان راضى به آن قتل باشد، در پیشگاه خدا شریک قاتل خواهد بود».(5)
کوتاه سخن اینکه در فرهنگ اسلام نه تنها شرکت در عمل یا معاونت در مقدمات، سبب شرکت در نتیجهها مىشود؛ بلکه رضایت قلبى نیز این اثر را دارد.
در ادامه این سخن، امام علیه السّلام به دلیل محکمى از قرآن مجید براى اثبات این حقیقت تمسّک مىجوید، مىفرماید: «ناقه ثمود را تنها یک نفر پى کرد؛ امّا کیفر و عذاب الهى آن همه قوم ثمود را فراگرفت، زیرا همگى به عمل آن یک نفر راضى بودند. خداوند سبحان مىفرماید: «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ» آن قوم ناقه را پى کردند و سرانجام (هنگام نزول بلاى فراگیر) پشیمان شدند و طولى نکشید سرزمین آنان همچون آهن گداختهاى که در زمین نرمى فرورود با فریاد وحشتناکى فرورفت»؛ (و إنّما عقر(6) ناقة ثمود رجل واحد فعمّهم اللّه بالعذاب لمّا عمّوه بالرّضى، فقال سبحانه: «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ»(7) فما کان إلّا أن خارت(8)
أرضهم بالخسفة خوار السّکّة(9) المحماة(10) فی الأرض الخوّارة).
سخن مولا اشارهاى به معجزه حضرت صالح پیامبر قوم ثمود دارد که وقتى از آن حضرت معجزه خواستند، به فرمان خدا ناگهان شتر مادهاى از دل سنگهاى کوه بیرون آمد! همگى دیدند، گروهى ایمان آوردند و گروه بیشترى راه عناد و انکار را پیش گرفتند. حضرت صالح توصیه کرد که به این شتر کمترین آزارى نرسانید که عذاب الهى به سراغ شما خواهد آمد، آنها به این سخن اعتنا نکردند و آن شتر را با ضرباتى بر پاى او کشتند و زلزله عظیمى آمد. زمین آنها را شکافت و کافران و خانههایشان در دل زمین فرورفت.
معروف این است که قاتل این شتر مرد سنگدلى به نام «غدّار بن سالف» بود؛ ولى در آیه قرآن جمله «فَعَقَرُوها» (آن شتر را از پاى درآوردند) به صورت صیغه جمع آمده است، زیرا همگى به عمل او راضى بودند و این رضایت خود را با دعوت کردن و تشویق او به انجام دادن این عمل زشت، ابراز کردند، همانگونه که در آیه 29 سوره قمر آمده است: ««فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ»؛ آنها یکى از یاران خود را صدا زدند، او به سراغ این کار آمد و (ناقه را) پى کرد».
جمله «خارت أرضهم بالخسفة خوار السّکّة المحماة» اشاره به این است: هنگامى که میخ آهنین در آتش گداخته شود با سرعت بیشترى در زمین فرو مىرود آن هم در زمین نرم. آرى! شهر و آبادى آنها به همین سرعت در درون زمین بر اثر زلزلهاى وحشتناک فرورفت.
سپس امام علیه السّلام در بخش سوم این خطبه به همه انسانها هشدار مىدهد و مىفرماید: «اى مردم! آن کس که راه واضح و آشکار را بپوید به آب مىرسد؛ امّا کسى که مخالفت کند در بیابان سرگردان خواهد شد (و تشنه کام جان مىدهد)»؛
(أیّها النّاس، من سلک الطّریق الواضح ورد الماء، و من خالف وقع فی التّیه(11)!).
منظور از «طریق واضح» راهى است که قرآن و سنّت و دلیل عقل ارائه داده، که انسانها را به آب حیات معنوى رهنمون مىشود و آنها که به بیراهه روند از آن محروم شده در کفر و بىایمانى جان مىدهند.
بىشک راه و روش امام علیه السّلام یکى از مصادیق روشن «الطّریق الواضح» است، زیرا او به منزله نفس نبىّ و آگاهترین امّت به راه و روش آن حضرت بود، همانگونه که امام علیه السّلام در خطبه 97 فرمود: «من نشانه روشنى بر حقانیّت خویش از پروردگارم دارم و بر طریق پیامبرم گام برمىدارم و در راهى پیش مىروم»؛ (و إنى لعلى بیّنة من ربّى و منهاج من نبیّى و إنى لعلى الطریق الواضح».
بدیهى است کسى که از جادّه اصلى برود در اثناى راه به منزلگاههایى مىرسد، داراى آب کافى و آنکس که از بیراهه مىرود غالبا گرفتار بیابانهاى خشک و بىآب مىشود و از تشنگى هلاک مىگردد.
1) سند خطبه:این خطبه را جمع کثیرى از دانشمندان و علماى اسلام که قبل یا بعد از سیّد رضى مىزیستند به صورت مرسل یا مسند نقل کردهاند. از کسانى که قبل از سیّد رضى مىزیستند مىتوان این چهار نفر را نام برد: الف) احمد بن محمّد بن خالد برقى در کتاب محاسن بخشى از این خطبه را نقل کرده است. ب) نعمانى در کتاب غیبت آن را با دو سند آورده است. ج) طبرى که از علماى امامیه است در کتاب مسترشد آن را ذکر کرده است. د) مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد آن را آورده است.
2) «شبع» بر وزن «شکم» معناى مصدرى دارد و به معناى سیرشدن به طور کامل است.
3) «سخط» ضدّ رضایت به معناى ناخشنودى و خشم است.
4) زیارت اربعین امام حسین علیه السّلام.
5) وسائل الشیعه، ج 11.
6) «عقر» از ریشه «عقر» بر وزن «قفل» در اصل به معناى اساس و ریشه چیزى است و هنگامى که در مورد حیوان به کار مىرود، به معناى پى کردن (پایین پاى او را قطع کردن و به زمین افکندن) است. یکى دیگر از معانى آن کشتن و نحر کردن شتر است.
7) شعرا، آیه 157.
8) «خارت» از ریشه «خوار» بر وزن «غبار» به معناى صداى گاو و گوساله و شتر و مانند آن است و خوّاره صیغه مبالغه آن است.
9) «سکّه» به معناى میخ و گاوآهن است.
10) «محماة» اسم مفعول از ریشه «احماء» به معناى داغ کردن و گداختن گرفته شده، بنابراین «محماة» به چیزى مىگویند که در آتش گداخته شده باشد.
11) «تیه» به معناى وادى خشک و بىآب است و به معناى مصدرى (سرگردانى) نیز آمده است.