و من کلام له علیه السّلام
از سخنان امام علیه السّلام است
که درباره معاویه ایراد فرموده است.
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این خطبه به سیاست معاویه که مملوّ از دروغ و عوامفریبى و مکر و حیله بوده، اشاره مىکند و مىفرماید: «من از او به فنون اینگونه سیاستها آشناترم؛ اما تقوا و پرهیزگارى و ترس از خدا هرگز به من اجازه نمىدهد که این روش جنایتآلود را برگزینم».
در آخر این کلام مىفرماید: «اما چنان نیست که من در برابر سیاستهاى او اغفال شوم و مقاومت نکنم».
و اللّه ما معاویة بأدهى منّی، و لکنّه یغدر و یفجر. و لو لا کراهیة الغدر لکنت من أدهى النّاس، و لکن کلّ غدرة فجرة، و کلّ فجرة کفرة. «و لکلّ غادر لواء یعرف به یوم القیامة».
و اللّه ما أستغفل بالمکیدة، و لا أستغمز بالشّدیدة.
ترجمه
به خدا سوگند معاویه از من سیاستمدارتر و زیرکتر نیست؛ ولى او نیرنگ مىزند و مرتکب انواع گناه مىشود (سیاستش بىقیدوشرط است و هرکار خلافى را براى پیشبرد اهداف سیاسى خود مجاز مىشمرد). اگر غدر و خیانت ناپسند نبود من سیاستمدارترین مردم بودم؛ ولى هرگونه عذر و پیمانشکنى منتهى به فجور و گناه مىشود و هرگناهى سر از کفر در مىآورد (همانگونه که رسول خدا فرمود:) «هرغدّار و پیمانشکنى روز قیامت پرچم خاصى دارد که به وسیله آن شناخته مىشود (و در صحنه محشر رسوا مىگردد) ولى به خدا سوگند (با اینکه اهل اینگونه سیاستها نیستم؛ ولى) با کید و مکر دشمن اغفال نمىشوم و در برابر شداید زانو مىزنم.
شرح و تفسیر
سیاستهاى او آمیخته با گناه است
بعضى از ناآگاهان و بىخبران در عصر امیر مؤمنان على علیه السّلام بودند که وقتى آن امام بزرگوار را با معاویه مقایسه مىکردند، مىگفتند معاویه سیاستمدارتر است. سخنى که در قرون بعد از بعضى شنیده شده و امروز غافلانى هستند که آن را تکرار مىکنند. اما در
گفتار بالا پاسخ منطقى دندانشکنى به اینگونه افراد مىدهد و مىفرماید: «به خدا سوگند معاویه از من سیاستمدارتر و زیرکتر نیست؛ ولى او نیرنگ مىزند و مرتکب انواع گناه مىشود (سیاستش بىقیدوشرط است و هرکار خلافى را براى پیشبرد اهداف سیاسى مجاز مىشمرد)»؛ (و اللّه ما معاویة بأدهى(2) منّی، و لکنّه یغدر و یفجر).
«یغدر» از «غدر» به معناى نیرنگ و پیمانشکنى گرفته شده و «یفجر» از «فجور» به معناى گناه است و در واقع این فجور نتیجه این عذر است، زیرا «غدر» راه آن را هموار مىسازد.
سپس در ادامه این سخن مىافزاید: «اگر غدر و خیانت ناپسند نبود من سیاستمدارترین مردم بودم»؛ (و لو لا کراهیة الغدر لکنت من أدهى النّاس).
در واقع امام علیه السّلام اشاره به این نکته مهم مىکند که سیاست بر دو گونه است: سیاست بىقیدوشرط و آمیخته با انواع گناه و در یک کلمه سیاست شیطانى، و سیاست و تدبیر آمیخته با تقوا و پرهیزکارى و در یک کلمه سیاست رحمانى راه این دو باهم متفاوت است و نتیجههاى آن مختلف.
گونه اوّل هیچ حدّ و مرز اخلاقى و دینى و انسانى و وجدانى را به رسمیت نمىشناسد و هراصل و قانون و ضابطه و فضیلتى مزاحم آن شود، بىرحمانه آن را از سر راه بر مىدارد، همانگونه که در شرق و غرب عالم سیاست امروز دیده مىشود.
اما قسم دوم سیاستى است که در چهارچوبه ارزشهاى الهى و وجدانى و انسانى قرار دارد؛ هرگز متوسّل به گناه و ظلم و ستم، مخصوصا بر افراد بىگناه و بىدفاع، نمىشود؛ عذر و خیانت و فجور و پیمانشکنى را مجاز نمىداند، زیادهخواهى و زیادهطلبى را نمىپسندد و خطوط قرمزى براى خود قائل است که از آن فراتر نمىرود.
لذا امام علیه السّلام در ادامه این سخن اشاره به کسانى که عذر و نیرنگ و فجور را وسیله
پیشرفت سیاستهاى خود مىدانند کرده، مىفرماید: «ولى هرگونه عذر و پیمانشکنى منتهى به فجور و گناه مىشود و هرگناهى سر از کفر در مىآورد (همانگونه که رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود:) هرغدّار و پیمانشکنى روز قیامت پرچم خاصى دارد که به وسیله آن شناخته مىشود (و در صحنه محشر رسوا مىشود)»؛ (و لکن کلّ غدرة فجرة، و کلّ فجرة کفرة. «و لکلّ غادر لواء یعرف به یوم القیامة»).
جمله «و لکلّ غادر لواء …» حدیث معروفى است که از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در بسیارى از کتب نقل شده است. از جمله شوکانى در نیل الاوطار و بخارى در صحیح خود آن را آوردهاند و شوکانى تصریح مىکند که این حدیث مورد اتفاق است.(3)
آنگاه در پایان این سخن براى اینکه کسى تصور نکند امام علیه السّلام با این صفاى دل ممکن است فریب سیاستبازان غدّار و جبّار را بخورد، مىفرماید: «ولى به خدا سوگند من (با اینکه اهل اینگونه سیاستها نیستم؛ ولى) با کید و مکر دشمن اغفال نمىشوم و در برابر شداید و سختیها زانو نمىزنم»؛ (و اللّه ما أستغفل بالمکیدة، و لا أستغمز(4) بالشّدیدة).
این سخن در واقع پاسخى است به آنها که مىگویند در برابر افراد فاجر و بىدین تنها کسانى مانند آنها مىتوانند بایستند و افراد دیندار و درستکار، در چنگال آنها گرفتار خواهند شد. امام علیه السّلام در پاسخ این سخن مىفرماید: ممکن است انسان اهل نیرنگ و فجور نباشد؛ ولى راه و رسم اهل نیرنگ و فجور را بشناسد تا هرگز در دام آنها گرفتار نشود.
نکته
سیاست انسانى و سیاست شیطانى
حقیقت سیاست، همان تدبیر است که گاه درباره یک گروه کوچک به کار مىرود و گاه درباره یک کشور و این امر از دورترین زمانها در جوامع انسانى وجود داشته و سیاستمداران، اعم از خوب و بد بر انسانها حکومت مىکردند.
این سیاستها بر دو گونه بوده است: غالبا بىقیدوشرط و گاه مشروط و مقیّد. سیاست بىقیدوشرط، سیاستى است که براى پیشبرد هدف هیچ مانع و رادعى را نمىپذیرد و براى نیل به مقاصد شخصى هرکارى را مباح مىشمرد؛ گناهکار و بىگناه را مىکشد، زمینها و خانههاى آباد را ویران مىکند، به هرنوع حیله و دروغ و تزویر متوسّل مىشود، پیمانها را هرزمان مخالف اهداف خود ببیند زیر پا مىگذارد و حتى بر فرزند و پدر و مادر و برادر رحم نمىکند. اینکه مىگویند: «سیاست، پدر و مادر ندارد» اشاره به همین است، هارون به فرزندش مأمون مىگوید: اگر چشم طمع به حکومتم بدوزى آن را از کاسه سرت بیرون مىکشم و مأمون از سر بریده برادرش امین استقبال مىکند و جشن مىگیرد. امثال این حوادث در تاریخ عجم و عرب و شرق و غرب فراوان است که قرآن به یکى از نمونههاى آن درباره فرعون اشاره کرده، مىفرماید: ««إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» فرعون در زمین برترىجویى کرد و اهل آن را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مىکشاند، پسرانشان را سر مىبرید و زنانشان را (براى کنیزى و کامجویى) زنده نگه مىداشت. او به یقین از تبهکاران بود».(5)
اما سیاست رحمانى و انسانى، سیاستى است که براى وصول به هدف پاىبند مشروعیت وسیلههاست و از چهارچوبههاى احکام الهى و اصول انسانى قدم فراتر نمىنهد؛ عدالت را در حق دوست و دشمن به رسمیت مىشمرد، امانت را رعایت مىکند،
به عهد خود پاىبند است و انسان و وجدان و کرامت انسانى را ارج مىنهد.
چنین سیاستمدارانى هرچند اندکند و در مقایسه با دشمنان داراى سیاست شیطانى، ممکن است گرفتار مشکلاتى شوند، ولى نام آنها بر پیشانى تاریخ مىدرخشد و راه و رسمشان الگویى است براى همه انسانها.
نمونه بارزى از نوع اوّل سیاست، دارودسته معاویه در شام است و نمونه بسیار روشن براى قسم دوم، سیاست امیر مؤمنان على علیه السّلام است. این سخنى است که دوست و دشمن- جز افراد متعصّب- به آن اعتراف کردهاند.
ابن ابى الحدید با توجه به مبانى مذهبى خود سیاست امیر مؤمنان را در کشوردارى در ابتدا با سیاست عمر مقایسه کرده و مىگوید: بعضى از کسانى که مقام على علیه السّلام را نشناختهاند مىپندارند عمر از او سیاستمدارتر بود، هرچند که آن حضرت از عمر عالمتر بود.
سپس به ردّ این نظریه پرداخته، مىگوید: سیاست على علیه السّلام منطبق بر سیاست پیامبر اسلام بود و از استادش ابو جعفر نقیب نقل مىکند که با صراحت مىگفت: «هیچ تفاوتى میان سیره پیامبر با سیره على علیه السّلام نبود».
آنگاه به بیان مشروح سخنان جاحظ (دانشمند سنّى معتزلى) درباره مقایسه سیاست على علیه السّلام و معاویه مىپردازد که خلاصهاش چنین است:
بعضى که خود را عاقل و هوشیار مىپندارند، مىگویند: «معاویه دوراندیشتر و سیاستمدارتر از على علیه السّلام بوده است در حالى که این سخن اشتباه (بزرگى) است». در ادامه سخن براى ابطال این توهم مىافزاید على علیه السّلام در جنگهاى خود به چیزى جز آنچه موافق قرآن و سنّت بود عمل نمىکرد ولى معاویه هرحیلهاى را به کار مىبرد، چه موافق قرآن باشد چه مخالف.
على علیه السّلام به سپاهیان خود دستور مىداد که هرگز آغازگر جنگ نباشید، فراریان را تعقیب و نابود نکنید، مجروحان را نکشید (در حالى که معاویه هرگز چنین دستورهایى را
نمىداد).
ابن ابى الحدید بعد از نقل این سخن و تمجید در پى به سراغ سخنان کسانى مىرود که در پارهاى از امور بر سیاست على علیه السّلام خرده گرفتهاند از جمله:
1- چرا على علیه السّلام به هنگام بیعت براى خلافت، معاویه را در شام تثبیت نکرد تا پس از استقرار حکومتش او را بدون جنگ و خونریزى عزل نماید؟
در پاسخ مىگوید: على علیه السّلام مىدانست این کار سبب تقویت معاویه و امتناع بیشتر او از بیعت مىشود و پس از آن دیگر هیچ عذرى براى عزل او پذیرفته نبود.
2- چرا على علیه السّلام هنگامى که در میدان صفین بر شریعه فرات مسلط شد معاویه و لشکریانش را از آن منع نکرد تا از تشنگى به ستوه آیند، در حالى که معاویه پیش از آن، چنین کرده بود؟
در پاسخ مىگوید: على علیه السّلام همچون معاویه نبود که شکنجه دشمنان را مخصوصا از طریق عطش جایز بشمارد، زیرا خدا در مورد هیچیک از مجرمان چنین حکمى را صادر نکرده است.
3- چرا على علیه السّلام در قرارداد ترک مخاصمه با معاویه حاضر شد نام امیر مؤمنان (خلیفه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله) را از کنار نامش محو کنند، کارى که شبهه را در نفوس اهل شام تقویت کرد؟
در پاسخ مىگوید: این کار على علیه السّلام دقیقا همچون روش پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در جریان صلح حدیبیه بود که وقتى سران شرک اصرار کردند پیامبر صلّى اللّه علیه و اله عنوان رسول اللّه را از عقدنامه صلح حذف کند، موافقت کرد (و چون کسى راضى به این کار نبود خود اقدام به این کار نمود) و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله این جریان را به على علیه السّلام قبلا خبر داده بود.
4- چرا على علیه السّلام با اینکه از کثرت دشمنان خود باخبر بود، اقدامات امنیتى را در این مورد به اجرا در نیاورد؟ در پاسخ مىگوید: على علیه السّلام در این کار از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله پیروى
مىکرد (و راضى نبود با گماردن محافظان در چپ و راست، خود را از مردم جدا سازد).(6)
ابن ابى الحدید سخنانى فراتر از اینها دارد و در حدود 50 صفحه از کتابش را در ذیل همین خطبه به بحث فوق، اختصاص داده که نقل همه آن در این مختصر نمىگنجد.
جالب اینکه او در پایان همه این بحثها چنین مىگوید: از آنچه گفتیم روشن مىشود کسانى که بر سیاست على علیه السّلام خرده مىگیرند در اشتباهند: «إنّه أصحّ النّاس تدبیرا و أحسنهم سیاسة و إنّما الهوى و العصبیّة لا حیلة فیهما؛ او از همه مردم، تدبیرش صحیحتر و سیاستش بهتر بود؛ ولى تعصبهاى شدید (که مانع فهم این امور مىشود) راه حلّى ندارد».
—
اکنون که با پایان خطبه دویست (200) جلد هفتم این کتاب پایان مىیابد خدا را شکر و سپاس مىگوییم که توفیق را تاکنون رفیق راه کرد و از ساحت قدسش مسئلت داریم که سایه لطفش را از ما برنگیرد و همچنان توفیق او رفیق راه باشد، تا این شرح به پایان رسد.
بحمد اللّه این شرح از سوى گروههاى مختلف مورد استقبال واقع شده و به عنوان بهترین کتاب سال 1382 شناخته شده و امیدواریم به لطف او به عنوان فصل نوینى در میان شروح نهج البلاغه جاى شایسته خود را بگشاید.
—
در اینجا نمىتوانیم تأسف خود را به جهت از دست دادن یکى از همکاران عزیز، فاضل ارجمند و متتبّع؛ یعنى مرحوم مبرور حجة الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ ابراهیم بهادرى (قدّس سره) را کتمان کنیم.
او مردى سختکوش، منظم، مخلص، باتقوا و محقّق بود و بیش از بیست کتاب از کتب بزرگان پیشین را تحقیق کرد و یادداشتهاى گرانقیمتى بر آنها نگاشت؛ روحش قرین
رحمت ایزدى و پاداشش نزد خداوند غفور و رحیم افزون باد.
«رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»(7)
پایان جلد هفتم شرح نهج البلاغه پیام امام امیر المؤمنین علیه السّلام
10/ 7/ 84 مطابق 27 شعبان 1426 ق
1) سند خطبه:این خطبه را مرحوم کلینى (با عبارات مختصرتر و مشابهى) در جلد دوم اصول کافى، صفحه 336 و 338 با دو سند نقل کرده است که یکى از آن دو از امام صادق علیه السّلام است و دیگرى از اصبغ بن نباته که مستقیما از امیر مؤمنان على علیه السّلام نقل مىکند. با توجه به اینکه اصبغ بن نباته مىگوید: امیر مؤمنان على علیه السّلام این سخن را در خطبهاى بر منبر کوفه بیان کرد که این بخشى از خطبه مفصلترى بوده است که مرحوم سیّد رضى تنها به همین مقدار اکتفا کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 85).
2) «أدهى» از ریشه «دهى» بر وزن «وحى» به معناى شدّت هوشیارى و زیرکى مىآید و گاه به معناى مصیبت و حادثه بزرگ و در جمله بالا همان معناى اوّل اراده شده است.
3) نیل الاوطار، جلد 8، صفحه 79 و صحیح بخارى، جلد 8، صفحه 62 (کتاب الحیل).
4) «استغمز» از ریشه «غمز» بر وزن «رمز» به معناى ناتوان ساختن گرفته شده است و به معناى فشردن و بدگویى کردن نیز آمده و در اینجا همان معناى اوّل اراده شده است.
5) قصص، آیه 4.
6) رجوع کنید به شرح ابن ابى الحدید، جلد 10، صفحه 212- 260.
7) حشر، آیه 10.