و من کلام له علیه السّلام
کان یوصی به أصحابه
از سخنان امام علیه السّلام است
که پیوسته یارانش را به آن توصیه مىکرد.
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این گفتار خود به چهار موضوع مهم از تکالیف اسلامى سفارش مىکند که هرکدام بخشى از خطبه را تشکیل مىدهد.
در بخش اوّل، به مسئله نماز و اهمیّت آن مىپردازد و به کیفیت عالى و کمیّت کافى آن اشاره کرده، نماز را وسیله نجات در آخرت و سبب پاکى از گناهان در دنیا و شستشوى
جان و دل از رذائل اخلاقى مىشمرد و اهتمام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان راستین را نسبت به آن یادآور مىشود.
در بخش دوم، به مسئله زکات که بعد از نماز مهمترین رکن ایمان است، مىپردازد و آن را کفاره گناهان و حجابى در برابر آتش دوزخ مىشمرد و پرداختن آن را افتخارى بزرگ مىداند، و کسانى را که از این نکته غافلند، سرزنش مىکند.
در بخش سوم، به سراغ موضوع بسیار مهم دیگرى مىرود که آن اداى امانت است.
اهل امانت را سعادتمندان، و خائنان به امانت را شکستخوردگان و مأیوسان از رحمت الهى مىشمرد و به تفسیر کوتاهى از آیه شریفه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»(2) مىپردازد.
در بخش چهارم از موضوعى سخن مىگوید که ضامن اجراى همه تکالیف و احکام الهى است و آن مراقبت و احاطه علمى پروردگار بر همه اعمال انسانهاست. نه تنها خداوند احاطه علمى دارد، بلکه اعضا و جوارح و ضمائر انسانها را نیز ناظران و مراقبان حق بر اعمال او مىشمرد.
جمله «کان یوصی به أصحابه» نشان مىدهد که امام علیه السّلام این سخن را در هرفرصت مناسبى تکرار مىکرد و به یاران خود درباره به این چهار اصل مهم هشدار مىداد. سزاوار است پیوندگان راه امام علیه السّلام نیز همین برنامه را ادامه دهند و خود و یاران خود را به این اصول چهارگانه نجات بخش، همواره توصیه کنند.
بخش اوّل
تعاهدوا أمر الصّلاة، و حافظوا علیها، و استکثروا منها، و تقرّبوا بها، فإنّها «کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» ألا تسمعون إلى جواب أهل النّار حین سئلوا: «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» و إنّها لتحتّ الذّنوب حتّ الورق، و تطلقها إطلاق الرّبق، و شبّهها رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- بالحمّة تکون على باب الرّجل، فهو یغتسل منها فی الیوم و اللّیلة خمس مرّات، فما عسى أن یبقى علیه من الدّرن؟ و قد عرف حقّها رجال من المؤمنین الّذین لا تشغلهم عنها زینة متاع، و لا قرّة عین من ولد و لا مال. یقول اللّه سبحانه: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ» و کان رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- نصبا بالصّلاة بعد التّبشیر له بالجنّة، لقول اللّه سبحانه: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» فکان یأمر بها أهله و یصبر علیها نفسه.
ترجمه
برنامه نماز را به خوبى مراقبت کنید و در محافظت آن بکوشید. بسیار نماز بخوانید و به وسیله آن به خدا تقرّب جویید، زیرا نماز بر همه مؤمنان در اوقات مخصوص واجب است. آیا پاسخ دوزخیان را در برابر این سؤال که «چه چیز شما را به دوزخ کشانید؟» نمىشنوید که مىگویند: «ما از نمازگزاران نبودیم». (آرى) نماز گناهان را فرومىریزد، همچون فروریختن برگ از درختان (در فصل پاییز) و طنابهاى معاصى را از گردنها
مىگشاید. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانه انسان باشد و او هرشبانهروز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد که بىشکّ چرک و آلودگى در بدنش باقى نخواهد ماند (نمازهاى پنجگانه نیز روح و قلب انسان را شستشو مىدهند و آثارى از گناه در آن باقى نمىگذارند).
آن گروه از مؤمنان که زینت متاع دنیا و فرزندان و اموالى که مایه چشمروشنى است، آنها را به خود مشغول نداشته، حق نماز را خوب شناختهاند. خداوند سبحان درباره آنها مىفرماید: «آنها مردانى هستند که تجارت و بیع آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداختن زکات بازنمىدارد و رسول خدا بعد از بشارت به بهشت، خویش را براى نماز به تعب و مشقّت مىانداخت، زیرا خداوند به او فرموده بود: «خانواده خویش را به نماز دعوت کن و در برابر آن شکیبا باش» (زیرا نماز کلید ورود به بهشت است)، آن حضرت پىدرپى اهل بیت خود را به نماز دعوت مىکرد و خود را بر آن وادار مىفرمود (و در انجام آن اصرار و شکیبایى داشت).
شرح و تفسیر
اهمیّت فوق العاده نماز
همانگونه که در بحث «خطبه در یک نگاه» گفته شد، امام علیه السّلام در این خطبه به چهار امر مهم که از ارکان دین محسوب مىشود اشاره کرده، بر آن تأکید مىورزد. سه امر آن مربوط به فروع دین (نماز و زکات و حفظ و اداى امانت) و یک امر آن از آثار اصول دین است و آن ایمان به حضور الهى در همهجا و علم او به تمام مضمرات قلوب و اعمال جوارح است.
در بخش اوّل که مربوط به نماز است به آثار مهم معنوى و تربیتى نماز و عاقبت شوم تارکان و سبکشمرندگان آن پرداخته، نمازگزاران واقعى را معرفى مىکند، نخست مىفرماید: «برنامه نماز را به خوبى مراقبت کنید و در محافظت آن بکوشید. بسیار نماز
بخوانید و به وسیله آن به خدا تقرّب جویید زیرا نماز بر همه مؤمنان در اوقات مخصوص واجب است»؛ (تعاهدوا أمر الصّلاة، و حافظوا علیها، و استکثروا منها، و تقّربوا بها، فإنّها «کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً»(3)).
در این عبارت کوتاه چهار دستور درباره نماز داده شده است: تعاهد، محافظت، استکثار، و تقرب جستن به آن.
منظور از «تعاهد» سرکشى و اصلاح کردن است. این تعبیر در مورد کسى که به املاک و مزارع خود سرکشى کرده و در اصلاح آن مىکوشد به کار مىرود، بنابراین جمله بالا اشاره به این است که آموزشهاى خود را در مورد واجبات و مستحبات و مکروهات نماز ادامه دهید به گونهاى که هرروز نماز شما از نمازهاى روزهاى گذشته بهتر باشد.
منظور از محافظت که در آیه 238 بقره نیز به آن اشاره شده: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى» نگاهدارى نماز از موانع و ریا و سمعه و مانند آن است.
بعضى نیز احتمال دادهاند که منظور حفظ اوقات هرنماز در وقت فضیلت آن است.
تعبیر به «استکثروا» اشاره به همان چیزى است که در روایت معروف نبوى صلّى اللّه علیه و اله آمده است که: «الصّلاة خیر موضوع فمن شاء استقلّ و من شاء استکثر؛ نماز بهترین کار است، هرکس بخواهد به مقدار کم بجا مىآورد و هرکس بخواهد (و توان داشته باشد) به مقدار زیاد».(4)
در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم که فرمود: «إنّ أحبّ الأعمال إلى اللّه عزّ و جلّ الصّلاة و البرّ و الجهاد؛ بهترین اعمال نزد خداوند متعال نماز است و نیکوکارى و جهاد».(5)
در چهارمین جمله که در واقع نتیجه جملههاى سهگانه قبل است، مىفرماید: «به
وسیله نماز به درگاه خدا تقرّب جویید».
در حدیث معروف از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام آمده است: «الصّلاة قربان کلّ تقىّ؛ نماز وسیله تقرّب هرپرهیزگارى است».(6)
سپس امام علیه السّلام به ذکر دلیل براى این دستورات مهم در مورد نماز پرداخته و به هفت نکته اشاره مىکند و به آیاتى از قرآن مجید و سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله استدلال مىفرماید.
نخست مىگوید: «زیرا نماز به عنوان فریضه واجب (در اوقات مختلف شب و روز) بر مؤمنان مقرّر شده است»؛ «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً»(3)
مفسّران براى این آیه دو تفسیر ذکر کردهاند: نخست اینکه منظور از «موقوف» واجب است، زیرا این تعبیر به جاى وجوب به کار مىرود. دیگر اینکه اشاره به اوقات نماز است که باید همه مؤمنان به دقت مراقب آن باشند و هرنمازى را در وقت خود بهجا آورند.
سپس به ذکر دلیل دوم پرداخته، مىفرماید: «آیا پاسخ دوزخیان را در برابر این سؤال که «چهچیز شما را به دوزخ کشانید؟» نمىشنوید که مىگویند: «ما از نمازگزاران نبودیم»؛ (ألا تسمعون إلى جواب أهل النّار حین سئلوا: «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ(7) – قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»(8)).
البتّه در ادامه آیه شریفه مزبور به چند گناه دیگر که عامل ورود آنها در دوزخ شده اشاره گردیده است: «عدم اطعام مساکین، همصدا شدن با اهل باطل و تکذیب روز قیامت»؛ «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ – وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ – وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ»
«الدِّینِ»(9)؛ ولى مهم اینجاست که قرآن مجید ترک نماز را قبل از همه اینها بیان کرده است و این نشانه روشنى بر اهمیّت نقش نماز در سعادت و نجات انسانهاست.
در ضمن، این آیات دلیل روشنى بر مجازات کفّار بر ترک فروع دین همانند ترک اصول دین است و این مسئله پیچیده را حل مىکند.
امام در بیان سومین و چهارمین دلیل براى اثبات اهمیّت نماز مىفرماید: «نماز گناهان را فرومىریزد، همچون فروریختن برگ از درختان (در فصل پاییز) و طنابهاى معاصى را از گردنها مىگشاید»؛ (و إنّها لتحتّ الذّنوب حتّ(10) الورق، و تطلقها إطلاق الرّبق(11)).
آرى همانگونه که نماز از گناهان آینده به مضمون آیه شریفه «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(12) جلوگیرى مىکند، نسبت به گناهان گذشته نیز از طریق توبه و انابه به درگاه الهى که نماز بستر آن را فراهم مىسازد اثر مىگذارد و گناهانى را که همچون طناب بر گردن انسان قرار گرفته و او را از پیشرفت و ترقّى مانع مىشود، از بین برده، انسان را آزاد مىسازد.
در حدیثى از سلمان فارسى مىخوانیم که مىگوید: من با رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله در سایه درختى نشسته بودیم، پیامبر شاخهاى از آن درخت را گرفته، تکان داد در این هنگام برگها فروریختند، سپس فرمود: «ألا تسئلونى عمّا صنعت؟؛ آیا نمىپرسید چرا این کار را کردم؟» عرض کردند: اى رسول خدا خودت به ما خبر ده! فرمود: «إنّ العبد المسلم إذا
قام إلى الصّلوة تحاتت خطایاه کما تحاتت ورق هذه الشّجرة؛ بنده مسلمان هنگامى که به نماز برمىخیزد گناهان او فرومىریزد همانگونه که برگهاى این درخت فرو ریخت».(13)
سپس امام در پنجمین استدلال خود به کلام معروف رسول خدا درباره اهمیّت نماز استناد مىجوید و مىفرماید: «پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانه انسان باشد و او هرشبانهروز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد که بىشکّ چرک و آلودگى در بدنش باقى نخواهد ماند (نمازهاى پنجگانه روزانه نیز چنان روح و قلب انسان را شستشو مىدهد و آثارى از گناه در آن باقى نمىگذارد)»؛ (و شبّهها رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- بالحمّة تکون على باب الرّجل، فهو یغتسل منها فی الیوم و اللّیلة خمس مرّات، فما عسى أن یبقى علیه من الدّرن(14)؟).(15)
با توجه به اینکه در متن خطبه تعبیر به «حمّه» (چشمه آب گرم یا آبهاى گرمى که به عنوان درمان بیمارىها مورد استفاده قرار مىگیرد) شده روشن مىشود که نماز همچون چشمه آب معمولى نیست، بلکه چشمه خاصّى است که آثار فوق العادهاى در زدودن آلودگىها دارد؛ ولى باید توجّه داشت که این تعبیر تا آنجا که ما تفحّص کردیم تنها در کلام امام و در این خطبه آمده است.
این تأثیر ممکن است از این جهت باشد که نماز روح تقوا را در انسان زنده مىکند و به مضمون «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» او را از فحشا و منکرات، در آینده باز
مىدارد و طبعا نسبت به گذشته نیز دعوت به توبه مىنماید.
امام علیه السّلام در ادامه سخن در ششمین استدلال خود به آیه دیگرى در قرآن مجید که مقام والاى نمازگزاران را بیان مىکند استناد مىجوید و مىفرماید: «گروهى از مؤمنان که زینت متاع دنیا و فرزندان اموالى که مایه چشمروشنى است آنها را به خود مشغول نداشته، حق نماز را خوب شناختهاند. خداوند سبحان درباره آنها مىفرماید: «آنها مردانى هستند که تجارت و بیع آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و پرداختن زکات باز نمىدارد»؛ (و قد عرف حقّها رجال من المؤمنین الّذین لا تشغلهم عنها زینة متاع، و لا قرّة عین من ولد و لا مال. یقول اللّه سبحانه: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ»(16)).
باید توجه داشت که آیه فوق به فاصله یک آیه از آیه نور در قرآن مجید واقع شده و در آیه قبل از آن سخن از بیوت مرتفعى است که نور پرفروغ الهى در آن مىدرخشد و صبح و شام در آن تسبیح و تحمید خدا مىشود و رجالى که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده، همانند پاسداران نور الهى هستند که زرقوبرق دنیا آنها را به خود مشغول نمىکند و از یاد خالق و کمک به خلق بازنمىدارد.
سرانجام در بیان هفتمین و آخرین دلیل براى اهمیّت نماز اشاره به برنامه پیامبر اکرم که برگرفته از قرآن مجید است کرده، مىفرماید: «رسول خدا بعد از بشارت به بهشت خویش را براى نماز به تعب و مشقّت مىانداخت، زیرا خداوند به او فرموده بود: «خانواده خویش را به نماز دعوت کن و در برابر آن شکیبا باش» (زیرا نماز کلید ورود به بهشت است) لذا آن حضرت پىدرپى اهل بیت خود را به نماز دعوت مىکرد و خود را بر آن وادار مىکرد (و در انجام آن اصرار و شکیبایى داشت)»؛ (و کان رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- نصبا(17) بالصّلاة بعد التّبشیر له بالجنّة، لقول اللّه سبحانه: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ»
«بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»(18)، فکان یأمر بها أهله و یصبر(19) علیها نفسه).
این دلائل هفتگانه که امیر مؤمنان على علیه السّلام براى بیان اهمیّت نماز از آیات قرآن و سنّت پیامبر آورده و دهها دلایل دیگر که به یقین، امام در مقام بیان همه آنها نبوده است، نشان مىدهد که نماز چه گوهر گرانبهایى است و چه تأثیرى در تربیت و سعادت انسان دارد و دور ماندن از نماز و برکات آن چه خطراتى ایجاد مىکند.
—
نکته
نقش نماز در تربیت انسان
انسان موجود فراموشکارى است؛ نه تنها دیگران را فراموش مىکند، بلکه بسیار مىشود که به خود فراموشى نیز مبتلا مىگردد و این خود فراموشى بزرگترین دشمن سعادت اوست.
دو عامل مهم به این خود فراموشى کمک مىکند؛ نخست نیازهاى واقعى زندگى روزانه است مخصوصا در زمانى که زندگى پیچیده و پر از مشکلات شود، و دیگرى نیازهاى خیالى و زرقوبرقها و تشریفات آمیخته با هوا و هوسها و عشق به مال و جاه و شهوات است. در این حال درست به مسافرى مىماند که در دو طرف جاده، قصرهاى سر به فلک کشیده و شاهدان زیبا روى را مىبیند که ناگهان او را از مسیر اصلى بازداشته و به پرتگاه مىکشاند.
مهمترین آثار نماز، بیدار ساختن انسان و پایان دادن به خود فراموشى است، زیرا
هنگامى که یاد خدا به میان آمد، وضع به کلى دگرگون مىشود. آیه شریفه «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»(20) که فلسفه نماز را یاد خدا مىشمارد و آیه شریفه «لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(12) که بعد از جمله «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» آمده، نشان مىدهد که ریشه اصلى فلسفه نماز در یاد خدا نهاده شده است زیرا سرچشمه همه گناهان حبّ دنیا و دنیاپرستى است که ذکر اللّه، انسان را از آن بازمىدارد، همانگونه که در آیه 29 «نجم» مىخوانیم: ««فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا» از کسانى که از یاد ما روى برتافتند و تنها به دنیاى مادى دل بستهاند، روى بگردان».
طبق آیات دیگر قرآن، شیطان در اطراف قلب انسان، طواف مىکند، همینکه یاد خدا در آن پیدا شود مىگریزد: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»(21)
و اگر مىبینیم در روایات اسلامى، نماز عمود دین و چشمه آب زلال پاککننده شمرده شده، دلیلش همین است به ویژه اگر این نماز به صورت جماعت انجام شود و مؤمنان، دستهجمعى به درگاه خدا روى آورند. در روایتى از رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده است: «هرکس نمازهاى پنجگانه روزانه را با جماعت (با شرایط کامل) بخواند، هرکار نیکى را درباره او گمان داشته باشید و شهادت او را بپذیرید»؛ (من صلّى الصّلاة فی جماعة فظنّوا به کلّ خیر و أقبلوا شهادته).(22)
اگر نگاهى به مقدمات نماز (طهارت و وضو و غسل) که انسان را به پاکى جسم و جان، دعوت مىکند و شرایط دیگر آن مانند پاک و حلال بودن لباس و توجه به کعبه، کهنترین مرکز توحید و ارکان و محتواى آیات و اذکار و تعقیبات آن شود، دید و فهم انسان را درباره
اهمیّت فوق العاده این عبادت بزرگ و بىنظیر، گسترش مىدهد و نشان مىدهد که نماز چه نقش مهمى در تربیت انسان و رساندن او به جوار قرب خدا در سیر و سلوک معنوى و عرفانى دارد.
بخش دوم
ثمّ إنّ الزّکاة جعلت مع الصّلاة قربانا لأهل الإسلام، فمن أعطاها طیّب النّفس بها، فإنّها تجعل له کفّارة، و من النّار حجازا و وقایة. فلا یتبعنّها أحد نفسه، و لا یکثرنّ علیها لهفه، فإنّ من أعطاها غیر طیّب النّفس بها، یرجو بها ما هو أفضل منها، فهو جاهل بالسّنّة، مغبون الأجر، ضالّ العمل، طویل النّدم.
ترجمه
سپس زکات، همراه نماز، وسیله تقرّب مسلمانان به خدا قرار داده شده است، کسى که زکات را با طیب خاطر عطا کند، کفّاره (گناهان) او قرار داده خواهد شد و مانع و حاجبى (از آتش دوزخ) بنابراین نباید هیچکس نسبت به آنچه (در راه خدا) پرداخته دل مشغولى داشته باشد و از اداى آنچه داده است تأسف خورد، زیرا آنکس که بدون طیب خاطر به امید دریافت چیزى که برتر از آن است آن را بپردازد، نسبت به سنّت پیامبر، جاهل بوده، و از گرفتن پاداش مغبون شده در عمل گمراه است و پشیمانى او طولانى خواهد بود.
شرح و تفسیر
برکات زکات
همانگونه که در آغاز خطبه اشاره شد، امام علیه السّلام در این خطبه به چهار برنامه بسیار مهم اشاره مىکند که نخستین آنها نماز بود و بحث آن به صورت مستوفى گذشت. اکنون نوبت زکات است، مىفرماید: «سپس زکات، همراه نماز، وسیله تقرّب مسلمانان به خدا قرار داده شده است»؛ (ثمّ إنّ الزّکاة جعلت مع الصّلاة قربانا لأهل الإسلام).
«قربان» در اینجا به معناى چیزى است که موجب تقرّب به سوى خدا مىشود و مىدانیم نماز، رابطه خلق با خالق و زکات، رابطه خلق با سایر بندگان خداست که ارتباط با آنها نوعى ارتباط با خدا محسوب مىشود. شایسته توجه است که نماز و زکات در 27 آیه از قرآن مجید در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند که نشان مىدهد این دو براى تأمین سعادت فرد و جامعه، لازم و ملزوم یکدیگرند.
سپس امام علیه السّلام بعضى از آثار مهم زکات و شرایط آن را برمىشمرد و مىفرماید: «بنابراین هرکسى که زکات را با طیب خاطر عطا کند، کفّاره (گناهان) او قرار داده خواهد شد و مانع و حاجبى (از آتش دوزخ) براى او خواهد بود»؛ (فمن أعطاها طیّب النّفس بها، فإنّها تجعل له کفّارة، و من النّار حجازا و وقایة).
مطابق این تعبیر امام، نخستین شرط براى قبولى زکات آن است که با میل و رغبت و به عنوان امتثال فرمان پروردگار و جلب رضاى او آن را بپردازد و در چنین حالتى دو اثر مهم دارد که یکى از آنها کفّاره گناهان پیشین است و دیگرى حجاب بودن در مقابل آتش دوزخ.
به یقین کسى که زکات را با کراهت بپردازد و نتواند عشق و علاقه به مال را از دل بیرون کند، اداى تکلیف کرده؛ اما از برکات معنوى و روحانى و اخلاقى آن بهرهمند نخواهد شد.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله آمده است: «أرض القیامة نار ما خلا ظلّ المؤمن فإنّ صدقته تظلّه؛ سراسر زمین قیامت را آتشى فرامىگیرد جز سایبان مؤمن که صدقات او سایبانى براى او مىشود».(23)
قرآن مجید یکى از صفات منافقان را این مىشمارد که اگر انفاقى در راه خدا مىکنند با کراهت توأم است و به همین دلیل مقبول درگاه الهى نمىافتد: «وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ» «وَ لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ»(24)
در ادامه این سخن، امام نتیجهگیرى مىکند و مىفرماید: «پس نباید هیچکس به آنچه (در راه خدا) پرداخته دلبستگى داشته باشد و از اداى آنچه داده است بسیار تأسف بخورد»؛ (فلا یتبعنّها أحد نفسه، و لا یکثرنّ علیها لهفه(25)).
آرى! مردم دو گروهند؛ گروهى زکات و سایر صدقات خود را با نهایت خشنودى در راه خدا مىدهند و به مضمون «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»(26) همه عشق و علاقه آنها متوجه جلب رضاى پروردگار است؛ نه انتظار سپاسگزارى دارند و نه پاداش و جزایى از گیرندگان مىطلبند؛ ولى گروه دیگرى به سختى جان کندن، زکات را از خود جدا مىکنند و پیوسته دلشان نگران آن است و گاه و بىگاه مىگویند فلان مالى را که براى زکات دادیم چقدر خوب و مرغوب بود و چه اندازه براى آن زحمت کشیده بودیم و اگر امروز در دست ما بود چنین و چنان مىشد. این گروه، مصداق همان چیزى هستند که امام علیه السّلام در عبارت بالا فرموده است. اکنون ببینیم امام پیامدهاى منفى آن را چگونه بیان مىکند، مىفرماید: «زیرا آنکس که بدون طیب خاطر به امید دریافت چیزى که برتر از آن است آن را بپردازد او نسبت به سنّت پیامبر، جاهل، و از گرفتن پاداش مغبون شده است، در عمل گمراه و پشیمانى او طولانى خواهد بود»؛ (فإنّ من أعطاها غیر طیّب النّفس بها، یرجو بها ما هو أفضل منها، فهو جاهل بالسّنّة، مغبون الأجر، ضالّ العمل، طویل النّدم).
در تفسیر جمله «یرجو بها ما هو أفضل منها» جمعى از شارحان نهج البلاغه گفتهاند: منظور این است که انسان باایمان در اداى زکات و سایر قربات حتّى انتظار برکت مال و برخوردارى از مواهب بیشتر الهى را نداشته باشد، بلکه تنها رضا و خشنودى خدا را در نظر بگیرد؛ ولى این تفسیر با تعبیر «جاهل بالسنّة» و «ضالّ العمل» سازگار نیست، زیرا از روایات اسلامى به خوبى استفاده مىشود که انتظار فضل و عنایت الهى در اینگونه موارد
نه تنها ممنوع نیست، بلکه مرغوب است.
در روایات زکات و صدقه وارد شده است که در هنگام تنگدستى از طریق دادن صدقه، گشایش روزى بطلبید(27) و حتى قرآن مجید مىگوید: ««یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ» خدا ربا را نابود مىکند (و برکت را از آن مىگیرد) ولى صدقات را افزایش مىدهد».(28)
ولى دو تفسیر دیگر براى این جمله، مىتوان گفت که با جملههاى دیگر هماهنگتر است؛ نخست اینکه این جمله ادامه جمله «غیر طیّب النّفس بها» باشد؛ یعنى هنگام زکات نه طیب خاطر دارد نه امید برتر از آن از سوى خدا. بدیهى است چنین کسى برخلاف سنّت عمل کرده و به گمراهى کشیده شده است. دیگر اینکه منظور این است کسى که به هنگام اداى زکات، رضایت درونى ندارد و در عین حال برتر از آن را از خدا مىطلبد، سخت در اشتباه و جاهل به سنّت است.
—
نکته
زکات رکن مهم جامعه اسلامى
زکات بعد از نماز مهمترین برنامه اسلام است؛ در نماز سخن از رابطه با خالق است و در زکات، رابطه با خلق خدا. در واقع صدق و راستى انسان در موضوع رابطه با خالق، هنگامى ثابت مىشود که رابطه او با خلق قوى باشد؛ از مشکلات آنان باخبر گردد؛ در حلّ آن بکوشد؛ نسبت به دردمندان و بىنوایان و محرومان هم دردى نشان دهد و تا آنجا که در توان دارد به کمک آنها بشتابد که روشنترین مظهر آن پرداخت زکات است. به همین دلیل همانگونه که در سابق اشاره شد در 27 آیه از قرآن مجید، «نماز» و «زکات» در کنار
هم قرار گرفته است.
از سوى دیگر یکى از خطرناکترین پدیدههاى اجتماعى، فاصله طبقاتى است؛ قشرى مرفّه و صاحب همهچیز و قشرى محروم از نیازهاى ابتدایى زندگى در برابر هم قرار گیرند که هم به قشر محروم آسیب مىرسد و هم بر اثر واکنشهاى شدید آن قشر، قشر مرفّه آسیب مىبیند و ناامنى در کلّ جامعه آشکار مىشود.
در آیه 195 سوره بقره مىخوانیم: «وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ» مفهومش این است که اگر مىخواهید از هلاکت نجات یابید انفاق در راه خدا را فراموش نکنید.
در کلام امیر مؤمنان على علیه السّلام اشاره لطیفى به این حقیقت شده است، زیرا بعد از تقسیم اقشار جامعه به عالم و جاهل و غنّى و فقیر مىفرماید: «و إذا بخل الغنیّ بمعروفه باع الفقیر آخرته بدنیاه» یعنى هنگامى که اغنیا از نیکى به محرومان بخل ورزند محرومان، جامعه آخرت خویش را به دنیا مىفروشند و قیام مىکنند و همه قوانین اجتماعى را درهم مىشکنند.
از سوى سوم، صفات رذیلهاى در بسیارى از انسانها بالفعل یا بالقوه وجود دارد که جز با پرداخت زکات ریشهکن نمىشود. قرآن مجید مىگوید: ««خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» از اموال آنها صدقهاى (به عنوان زکات) بگیر تا به وسیله آن آنها را پاکسازى و تربیت کنى».(29) آرى! پرداخت زکات تأثیر فوق العادهاى در تهذیب نفس و پرورش عالىترین صفات انسانى دارد.
بخش سوم
ثمّ أداء الأمانة، فقد خاب من لیس من أهلها. إنّها عرضت على السّماوات المبنیّة، و الأرضین المدحوّة، و الجبال ذات الطّول المنصوبة فلا أطول و لا أعرض، و لا أعلى و لا أعظم منها. و لو امتنع شیء بطول أو عرض أو قوّة أو عزّ لامتنعن؛ و لکن أشفقن من العقوبة، و عقلن ما جهل من هو أضعف منهنّ، و هو الإنسان، «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»
ترجمه
سپس (خداوند) اداى امانت (را بر عهده همگان گذارده) آنکس که اهل آن نیست ناامید و ناکام خواهد شد. این امانت بر آسمانهاى برافراشته و زمینهاى گسترده و کوههاى مرتفع که از آنها طولانىتر و عریضتر و برتر و بزرگتر پیدا نمىشود، عرضه شد (ولى آنها قدرت تحمّل آن را نداشتند و آن را نپذیرفتند) و اگر بنا بود چیزى به واسطه (غرور قدرت به خاطر طول و عرض و قوتى که دارد از پذیرش امانت امتناع ورزد به یقین آسمان و زمین و کوهها امتناع مىکردند؛ ولى آنها (نه به جهت غرور، بلکه) از عقوبت الهى (به سبب عدم اداى حق آن) وحشت داشتند و آنچه را که موجودى ناتوانتر از آنها- یعنى انسان- از آن بىخبر بود، درک کردند (آرى) انسان، ستمگر و نادان بود.
شرح و تفسیر
اهمیّت اداى امانت
امام علیه السّلام در بخش سوم خطبه- بعد از بیان اهمیّت نماز و زکات- مسئله بسیار مهم دیگرى را طرح مىکند که مسئله «اداى امانت» است. همان موضوعى که اگر انجام نشود
همه برنامهها ابتر و بىنتیجه خواهد بود، مىفرماید: «سپس (خداوند) اداى امانت (را بر عهده انسانها گذارد) به راستى آنکس که از اهل آن نیست، ناامید و ناکام خواهد شد»؛ (ثمّ أداء الأمانة، فقد خاب من لیس من أهلها).
در اینکه منظور از اداى امانت در اینجا چیست؟ بعضى از شارحان براى آن محدودیت قائل شده و آن را به معناى ولایت و امامت، یا مانند آن دانستهاند، در حالى که قرار گرفتن اداى امانت بعد از نماز و روزه، نشان مىدهد که مفهوم عامّى از آن اراده شده است، زیرا اداى امانت پایه همه فعالیتهاى مثبت اجتماعى است که اگر خیانت در امانتها راه یابد، اعتماد همگان متزلزل مىشود، همکارى اجتماعى از میان مىرود و محیطى مملوّ از سوء ظن و فساد و نابسامانى به وجود مىآید، لذا در روایتى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبعث نبیّا إلّا بصدق الحدیث و أداء الأمانة إلى البرّ و الفاجر؛ خداوند متعال هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر اینکه راستگویى و اداى امانت به خوبى و بدان، جزو برنامههاى او بود».(30)
در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «الأمانة تجلب الغنى و الخیانة تجلب الفقر؛ امانت بىنیازى و ثروتمندى مىآورد و خیانت فقر و نادارى».(31)
شایسته است توجه شود که امانت دو معنا دارد؛ معنایى خاص که شامل امانتهاى مالى مردم مىشود که نزد یکدیگر مىسپارند و حفظ آن از اوجب واجبات است و دیگر معناى عام که شامل هرگونه موهبت و مسئولیت الهى مىشود. به این ترتیب عمر ما، فرزندان ما، کشور ما، مقامات اجتماعى و حکومتهاى الهى همه، اماناتى است که به ما سپرده شده و باید در آن خیانت نشود.
این مفهوم عام هم شامل امانتهاى مادى مردمى و هم امانتهاى الهى و معنوى مىشود و حفظ همه آنها از ارکان دین است که امام بعد از بیان نماز و زکات به آن پرداخته است.
جملههاى بعد از آن به خوبى نشان مىدهد که هدف از ذکر امانت در اینجا، همان مفهوم عام است، چون در تعقیب این جمله، امام مىفرماید: «این امانت بر آسمانهاى برافراشته و زمینهاى گسترده و کوههاى مرتفع که از آنها طولانىتر و عریضتر و برتر و بزرگتر پیدا نمىشود، عرضه شد (ولى آنها قدرت تحمّل آن را نداشتند و آن را نپذیرفتند)»؛ (إنّها عرضت على السّماوات المبنیّة(32)، و الأرضین المدحوّة(33)، و الجبال ذات الطّول المنصوبة، فلا أطول و لا أعرض، و لا أعلى و لا أعظم منها).
سپس مىافزاید: «و اگر بنا بود چیزى به واسطه طول و عرض و قوّت و قدرتى که دارد از پذیرش امانت امتناع ورزد، به یقین آسمان و زمین و کوهها امتناع مىکردند؛ ولى آنها (نه به جهت غرور و قدرت بلکه) از عقوبت الهى (به سبب عدم اداى حق آن) وحشت داشتند و آنچه را که موجودى ناتوانتر از آنها- یعنى انسان- از آن بىخبر بود درک کردند (آرى) انسان، ستمگر و نادان بود»؛ (و لو امتنع شیء بطول أو عرض أو قوّة أو عزّ لا متنعن؛ و لکن أشفقن من العقوبة، و عقلن ما جهل من هو أضعف منهنّ، و هو الإنسان، «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»).
این کلام امام اشاره به همان چیزى است که در آیه 72 سوره احزاب آمده است که مىفرماید: ««إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا» ما امانت (تعهّد، تکلیف و ولایت الهى) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم. آنها از حمل آن سر بر تافتند و از آن
هراسیدند؛ اما انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود. (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت)».
این آیه شریفه مىگوید: «ما در آغاز امانت الهى را بر آسمان و زمین و کوهها عرضه داشتیم؛ و آنها از بیم قبول مسئولیت، آن را نپذیرفتند؛ ولى انسان بار این امانت را بر دوش کشید و ظالم و جاهل بود».
—
نکتهها
1- دو مطلب مهم و پیچیده
در این آیه دو نکته مهم و پیچیده وجود دارد: نخست اینکه منظور از این امانت الهى که آنقدر سنگین بود که آسمان و زمین و کوهها از پذیرش آن سرباز زدند، چیست؟
بسیارى از مفسّران آن را همان تکلیف الهیّه و اوامر و نواهى و ایمان و از جمله ولایت معصومین مىدانند و عدم پذیرش آن از سوى آسمان و زمین به دلیل عدم استعداد آنها براى پذیرش این مسئولیت بود، بنابراین عرضه داشتن این تکلیف الهى بر آنها به زبان حال بوده است، هرچند بعضى معتقدند خداوند در آن زمان عقل و هوش کافى براى مخاطب شدن به دین خطاب را به آنها عطا فرمود؛ ولى به هرحال انسان با دارا بودن استعداد فوق العاده الهى آن را پذیرا شد.
به یقین این افتخار بزرگى براى انسان است که مخاطب به اوامر و نواهى الهى است و لذا روز بلوغ خود را جشن مىگیرد.
از همین رو «ظلوم و جهول» را به پایان کار تفسیر کردهاند یعنى در پذیرش این بار امانت ظلوم و جهول نبود، بلکه در اداى حقّ آن بر خویشتن ظلم کرد و قدر مقام خود را ندانست و به آن جاهل بود.
این روشنترین تفسیرى است که مىتوان براى آیه فوق کرد؛ ولى این تفسیر از دو
جهت با آنچه در خطبه مورد بحث آمده سازگار نیست. نخست اینکه مىگوید: اگر آسمان و زمین و کوهها زیر بار این امانت نرفتند، به واسطه عقل و هوشیارى آنها بود و دیگر اینکه انسان که از آنها ضعیفتر بود. بر اثر جهل و نادانى به خویشتن ظلم کرد و زیر بار این امانت رفت و به این ترتیب پذیرش این امانت تکلیف، نکته ضعفى براى انسانها و عدم پذیرش آن از سوى آسمان و زمین نقطه قوتى براى زمین و آسمان محسوب مىشود.
این معنا افزون بر اینکه با آیه فوق نمىسازد با آیات دیگر، قرآن نیز سازگار نیست، زیرا خداوند انسان را برترین موجود آفرینش معرفى کرده و درباره او «لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ» «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا»(34) فرموده و تمام فرشتگان را دستور داده است بر او سر فرود آورند و او را «خلیفة اللّه» در زمین معرفى کرده و در حق او «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»(35) فرموده است. آیا ممکن است انسان با این افتخارات، از جماداتى مانند زمین و آسمان و کوهها ضعیفتر و پستتر باشد؟!
این راستى مسئله پیچیدهاى است و جمع میان محتواى این خطبه با آیه شریفه کار آسانى نیست و شارحان نهج البلاغه نیز در پى حلّ این مشکل نرفتهاند. تنها راه حلى که به نظر مىرسد این است که آیه را یک قضیّه کلیّه بدانیم و کلام امام را بر قضیّه جزئیه حمل کنیم. به این معنا که بگوییم: امام علیه السّلام ناظر به گروهى از انسانهاست، گروهى که به حکم آیه شریفه «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(36) عقل و دانشى ندارند و پردههاى جهل و غرور و غفلت و هواپرستى بر فکر آنها افتاده و پذیرش این امانت الهى به جاى اینکه مایه افتخارى براى آنها شود سبب بدبختى آنها شده است و نظیر آن را در قرآن مجید درباره بیماردلان و منافقان مىخوانیم: ««وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی»
«قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ» و هنگامى که سورهاى نازل مىشود بعضى از آنان (به دیگران) مىگویند: این سوره، ایمان کدامیک از شما را افزون ساخت؟ (به آنها بگو): اما کسانى که ایمان آوردهاند بر ایمانشان افزوده و آنها (به فضل و رحمت الهى) خوشحالند و اما آنها که در دلهایشان بیمارى است پلیدى بر پلیدشان افزوده و از دنیا رفتند در حالى که کافر بودند».(37)
سزاوار است این مسئله از سوى پژوهشگران، بیش از این، مورد غور و بررسى قرار گیرد.
2- مهمترین نشانه ایمان
حفظ امانت، چه به معناى خاص آنکه حفظ سرمایههاى مالى دیگران است و چه به معناى عام که پاسدارى و حفاظت از تمام سرمایههاى الهى، معنوى و مادى، فردى و اجتماعى است، از ارکان همه ادیان الهى بوده و هست. حدیث معروف: «إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبعث نبیّا إلّا بصدق الحدیث و أداء الأمانة إلى البرّ و الفاجر» که قبلا به آن اشاره شد دلیل روشنى بر این مطلب است.
حفظ این امانت به قدرى عظیم و سنگین و والاست که آسمانهاى برافراشته- و کوههاى عظیم، استعداد تحمل آن را نداشت و انسان که اشرف مخلوقات بود با استعداد خدادادى این بار را بر دوش کشید، هرچند گروهى ناسپاس را ظلومان و جهولان را در پیش گرفتند و حق آن را ادا نکردند؛ ولى انبیا و اولیا و پویندگان راه آنها این افتخار بزرگ را حفظ نمودند.
نکته مهم این است که در منابع اسلامى، حقوق زیادى را براى مسلمین نسبت به یکدیگر ذکر شده است؛ ولى حفظ امانت فراتر از آن است و جزء حقوق بشر محسوب مىشود، لذا در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که در یکى از وصایایش فرمود: «إعلم
أنّ ضارب علىّ بالسّیف و قاتله لو إتمننى و استنصحنى و استشارنى ثمّ قبلت ذلک منه لأدّیت إلیه الأمانة؛ بدان اگر آنکس که على علیه السّلام را با شمشیر ضربه زد و به شهادت رساند اگر امانتى نزد من مىگذاشت یا نصیحتى مىخواست یا مشورتى مىطلبید و من از او مىپذیرفتم امانت را (در هرسه مورد) رعایت مىکردم».(38)
این مسئله تا آن حد اهمیّت دارد که به عنوان بهترین نشانه شخصیت انسان و ایمان او شمرده شده، حتى فراتر از نماز و روزه و حج است.
در حدیث معروفى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «لا تنظروا إلى کثرة صلاتهم و صومهم و کثرة الحجّ و المعروف و طنطنتهم باللّیل و لکن انظروا إلى صدق الحدیث و أداء الأمانة؛ تنها نگاه به فزونى نماز و روزه و کثرت حج و کارهاى نیک آنها و سر و صداى مناجاتشان در دل شب نکنید، بلکه به راستگویى و اداى امانت آنان بنگرید».(31)
گواه صدق این حدیث نورانى، تجاربى است که در طول عمر خود دیدهایم. بسیارند کسانى که در مسائل عبادى سخت کوش و کاملا مقیّدند ولى هنگامى که پاى مسائل عالى مخصوصا اموال کلان به میان مىآید قدمهایشان مىلرزد و مىلغزند.
بخش چهارم
إنّ اللّه سبحانه و تعالى لا یخفى علیه ما العباد مقترفون فی لیلهم و نهارهم. لطف به خبرا، و أحاط به علما. أعضاؤکم شهوده، و جوارحکم جنوده، و ضمائرکم عیونه، و خلواتکم عیانه.
ترجمه
خداوند منزّه و متعال آنچه را که بندگان در شب و روز انجام مىدهند بر او پوشیده نیست، بهطور دقیق از اعمال آنها آگاه است و با علم بىپایانش به آنها احاطه دارد، اعضاى شما گواهان، و اندام شما سپاهیان او و ضمیر و وجدانتان جاسوسان وى هستند، و خلوتگاههاى شما در برابر او آشکار و عیان است!
شرح و تفسیر
در خلوت و جلوت با شماست
امام علیه السّلام در بخشهاى گذشته این خطبه به سه موضوع مهم که از ارکان اوامر الهى است، اشاره فرمود؛ نماز و زکات و حفظ امانت، و در این بخش از خطبه به چیزى اشاره مىکند که به منزله عامل اجرایى این دستورات مهم است و آن احاطه علمى پروردگار در همهحال نسبت به انسانهاست.
به تعبیر دیگر انسان هنگامى در پى اطاعت این اوامر است که احساس کند در همه حال در محضر خداست و چشم علم او ناظر همه احوال وى است همانگونه که قرار دادن مراقبین بشرى در داخل شهرها و جادهها مردم را به رعایت قوانین بشرى دعوت مىکند.
مىفرماید: «آنچه را که بندگان در شب و روز انجام مىدهند بر او پوشیده نیست به
طور دقیق از اعمال آنها آگاه است و با علم بىپایانش به آنها احاطه دارد»؛ (إنّ اللّه سبحانه و تعالى لا یخفى علیه ما العباد مقترفون فی لیلهم و نهارهم. لطف به خبرا، و أحاط به علما).
تعبیر به «عباد» تعبیر گستردهاى است که شامل همه انسانها، مسلمان و کافر، کوچک و بزرگ، عالم و جاهل، مىشود و مقدم داشتن شب بر روز براى آن است که شبها مخفیگاهى است براى بسیارى از گنهکاران.
جمله «لطف به خبرا» با توجه به اینکه یکى از اوصاف پروردگار «لطیف» است و لطیف به کسى گفته مىشود که به امور ظریف و دقیق آشناست ناظر به این معناست که حتى کوچکترین و مخفىترین اعمال بندگان از او پنهان نمىماند: ««یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ» چشمهایى که مخفیانه به خیانت گردش مىکند مىداند و از اسرار درون سینهها آگاه است».(39)
همه اینها به سبب آن است که علم خدا نسبت به همه اشیا، علم حضورى است، او همهجا حاضر و ناظر است و تمام عالم هستى، محضر خداست و به این ترتیب، چیزى بر او مخفى نمىماند.
گاه بعضى به مثالى تمسک مىجویند و مىگویند: اگر چیزى در کف دست ما باشد و به آن نگاه کنیم آیا امکان دارد که بر ما مخفى بماند، علم خداوند نسبت به موجودات از این هم فراتر و بالاتر و والاتر است.
در ادامه این سخن و براى اثبات مراقبتهاى شدید الهى نسبت به انسانها مىافزاید: «اعضاى شما گواهان و اندام شما سپاهیان او و ضمیر و وجدانتان جاسوسان وى هستند و خلوتگاههاى شما در برابر او آشکار و عیان است»؛ (أعضاؤکم شهوده، و جوارحکم جنوده، و ضمائرکم عیونه، و خلواتکم عیانه).
اعضا جمع عضو، مفهوم عامّى دارد که شامل عضوهایى مىشود که انسان با او
کارهایى انجام مىدهد؛ مانند دست و پا، و عضوهایى که به ظاهر کارى با آن کارى انجام نمىدهد؛ مانند دندهها و پهلوها؛ ولى «جوارح» جمع «جارحه» با توجه به ریشه لغوى که «جرح» به معناى اکتساب است، تنها اشاره به اعضایى است که انسان با آن عملى انجام مىدهد و کار نیک مىکند یا بد مرتکب شود و به این ترتیب ذکر جوارح بعد از اعضا از قبیل ذکر خاص بعد از عام است.
«ضمایر» جمع «ضمیر» به معناى باطن و درون انسان است و در اینجا مىتواند اشاره به وجدان انسان باشد که قاضى و داورى درونى است.
«خلوات» جمع «خلوة» به معناى جایى است که عموم مردم به آن راه ندارند و از آنجا که بسیارى از گناهان در خلوتگاه انجام مىشود در جمله بالا روى آن تکیه شده است.
بعضى از شارحان نهج البلاغه «خلوات» را به معناى اعمالى که در خلوتگاه انجام مىشود دانستهاند که از قبیل حذف مضاف خواهد بود.
به هرحال هدف امام علیه السّلام از بیان چهار جمله اخیر این است که بگوید: نه تنها علم خداوند بر همه اعمال انسانها احاطه دارد، بلکه اعضا و جوارح و ضمایر خود شما نیز شهود و جنود و عیون او هستند و جاى جاى مکانها حتى خلوتگاهها بر اعمال شما گواهى مىدهند.
1) سند خطبه:مرحوم کلینى قبل از مرحوم سیّد رضى این کلام را در «کافى» کتاب الجهاد بخش عمده این کلام را نقل کرده است (الکافى، جلد 5، صفحه 36).در مصادر نهج البلاغه نیز چیزى فراتر از آن نیامده است (مصادر، جلد 3، صفحه 85).
2) احزاب، آیه 72.
3) نساء، آیه 103.
4) بحار الانوار، جلد 79، صفحه 308، حدیث 9.
5) وسائل الشیعة، جلد 3، صفحه 27 (حدیث 7، باب 10، ابواب اعداد الفرائض).
6) الکافى، جلد 3، صفحه 265، حدیث 6.
7) «سقر» در اصل از «سقر» بر وزن «فقر» به معناى دگرگون شدن و ذوب گشتن و تغییر رنگ دادن و آزار دیدن بر اثر تابش آفتاب گرفته شده است و چون جهنّم این آثار را به نحو اشدّ دارد، یکى از نامهایش «سقر» است. از بعضى روایات استفاده مىشود که «سقر» نام بخش خاصى از دوزخ است. که جایگاه متکبّران است.
8) مدثر، آیه 42 و 43.
9) مدثر، آیه 44- 46.
10) «حتّ» در اصل به معناى جدا کردن برگهاى درختان است و گاه در جدا کردن اشیاى دیگر نیز به کار مىرود.
11) «ربق» بر وزن «عنب» جمع «ربق» بر وزن «فعل» به معناى طنابى است که دستاویزهاى متعددى در آن است و معمولا هنگامى که مىخواهند حیوانات را به صف کنند هرکدام را به یکى از آن دستاویزها مىبندند.
12) عنکبوت، آیه 45.
13) وسائل الشیعة، جلد 3، صفحه 76، حدیث 3 از باب 32 از ابواب اعداد فرائض.
14) «درن» بر وزن «لجن» به معناى چرک و آلودگى است.
15) این حدیث را مرحوم شیخ حر عاملى در وسائل الشیعه در جلد 3، باب دوم از ابواب اعداد فرائض، حدیث 3 آورده است. با این تفاوت که به جاى «حمّه» «نهر» و «النهر الجارى» ذکر شده است. همین مضمون در مسند احمد، جلد 1، صفحه 72، چاپ دار الصادر بیروت و صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 132 انتشارات دار الفکر نیز آمده است.
16) نور، آیه 37.
17) «نصب» بر وزن «خجل» به معناى خسته و فرسوده است و صفت مشبّهه از ریشه «نصب» بر وزن «حسب» به معناى خستگى و کوفتگى است.
18) طه، آیه 132.
19) «یصبر» از «صبر» به معناى شکیبایى است و قابل توجه است که این فعل غالبا به صورت لازم استعمال مىشود؛ ولى گاه معناى متعددى هم دارد؛ یعنى وادار به صبر نمودن، و در جمله بالا همین معنا اراده شده است.
20) طه، آیه 14.
21) اعراف، آیه 201.
22) بحار الانوار، جلد 85، صفحه 16.
23) الکافى، جلد 4، صفحه 3، حدیث 6.
24) توبه، آیه 54.
25) «لهف» به معناى غصّه، تأسف، اندوه و افسوس است.
26) دهر، آیه 9.
27) «إذا أملقتم فتاجروا اللّه بالصّدقة» (نهج البلاغه، کلمات قصار، 258).
28) بقره، آیه 276.
29) توبه، آیه 103.
30) الکافى، جلد 2، صفحه 104.
31) بحار الانوار، جلد 72، صفحه 114.
32) «مبنیّة» از ریشه «بناء» گرفته شده که مفهوم آن روشن است و چون وجود بناء در ساختار زمین و آسمان مطلب واضحى است، نیاز به بیان ندارد؛ بر این اساس این واژه اشاره به مفهوم مهمترى مىکند و آن بلندى و رفعت و عظمت بناست.
33) «مدحوّه» از ریشه «دحو» بر وزن «محو» به معناى گستردن گرفته شده است و منظور از «دحو الارض» این است که در آغاز- همانگونه که علم زمینشناسى نیز تأکید مىکند- تمام سطح زمین را آبهاى حاصل از بارانهاى سیلابى نخستین فراگرفته بود؛ این آبها تدریجا در گودال زمین جاى گرفتند و خشکىها از زیر آب سر برآورد و زمین آماده سکونت انسانها شد.
34) اسراء، آیه 70.
35) بقره، آیه 30.
36) اعراف، آیه 179.
37) توبه، آیه 124 و 125.
38) الکافى، جلد 5، صفحه 133، حدیث 5.
39) غافر، آیه 19.