جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 199(1)

زمان مطالعه: 24 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

کان یوصی به أصحابه‏

از سخنان امام علیه السّلام است

که پیوسته یارانش را به آن توصیه مى‏کرد.

خطبه در یک نگاه‏

امام علیه السّلام در این گفتار خود به چهار موضوع مهم از تکالیف اسلامى سفارش مى‏کند که هرکدام بخشى از خطبه را تشکیل مى‏دهد.

در بخش اوّل، به مسئله نماز و اهمیّت آن مى‏پردازد و به کیفیت عالى و کمیّت کافى آن اشاره کرده، نماز را وسیله نجات در آخرت و سبب پاکى از گناهان در دنیا و شستشوى‏

جان و دل از رذائل اخلاقى مى‏شمرد و اهتمام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان راستین را نسبت به آن یادآور مى‏شود.

در بخش دوم، به مسئله زکات که بعد از نماز مهم‏ترین رکن ایمان است، مى‏پردازد و آن را کفاره گناهان و حجابى در برابر آتش دوزخ مى‏شمرد و پرداختن آن را افتخارى بزرگ مى‏داند، و کسانى را که از این نکته غافلند، سرزنش مى‏کند.

در بخش سوم، به سراغ موضوع بسیار مهم دیگرى مى‏رود که آن اداى امانت است.

اهل امانت را سعادتمندان، و خائنان به امانت را شکست‏خوردگان و مأیوسان از رحمت الهى مى‏شمرد و به تفسیر کوتاهى از آیه شریفه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»(2) مى‏پردازد.

در بخش چهارم از موضوعى سخن مى‏گوید که ضامن اجراى همه تکالیف و احکام الهى است و آن مراقبت و احاطه علمى پروردگار بر همه اعمال انسانهاست. نه تنها خداوند احاطه علمى دارد، بلکه اعضا و جوارح و ضمائر انسانها را نیز ناظران و مراقبان حق بر اعمال او مى‏شمرد.

جمله «کان یوصی به أصحابه» نشان مى‏دهد که امام علیه السّلام این سخن را در هرفرصت مناسبى تکرار مى‏کرد و به یاران خود درباره به این چهار اصل مهم هشدار مى‏داد. سزاوار است پیوندگان راه امام علیه السّلام نیز همین برنامه را ادامه دهند و خود و یاران خود را به این اصول چهارگانه نجات بخش، همواره توصیه کنند.

بخش اوّل‏

تعاهدوا أمر الصّلاة، و حافظوا علیها، و استکثروا منها، و تقرّبوا بها، فإنّها «کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» ألا تسمعون إلى جواب أهل النّار حین سئلوا: «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» و إنّها لتحتّ الذّنوب حتّ الورق، و تطلقها إطلاق الرّبق، و شبّهها رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- بالحمّة تکون على باب الرّجل، فهو یغتسل منها فی الیوم و اللّیلة خمس مرّات، فما عسى أن یبقى علیه من الدّرن؟ و قد عرف حقّها رجال من المؤمنین الّذین لا تشغلهم عنها زینة متاع، و لا قرّة عین من ولد و لا مال. یقول اللّه سبحانه: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ» و کان رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- نصبا بالصّلاة بعد التّبشیر له بالجنّة، لقول اللّه سبحانه: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» فکان یأمر بها أهله و یصبر علیها نفسه.

ترجمه‏

برنامه نماز را به خوبى مراقبت کنید و در محافظت آن بکوشید. بسیار نماز بخوانید و به وسیله آن به خدا تقرّب جویید، زیرا نماز بر همه مؤمنان در اوقات مخصوص واجب است. آیا پاسخ دوزخیان را در برابر این سؤال که «چه چیز شما را به دوزخ کشانید؟» نمى‏شنوید که مى‏گویند: «ما از نمازگزاران نبودیم». (آرى) نماز گناهان را فرومى‏ریزد، همچون فروریختن برگ از درختان (در فصل پاییز) و طنابهاى معاصى را از گردنها

مى‏گشاید. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانه انسان باشد و او هرشبانه‏روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد که بى‏شکّ چرک و آلودگى در بدنش باقى نخواهد ماند (نمازهاى پنج‏گانه نیز روح و قلب انسان را شستشو مى‏دهند و آثارى از گناه در آن باقى نمى‏گذارند).

آن گروه از مؤمنان که زینت متاع دنیا و فرزندان و اموالى که مایه چشم‏روشنى است، آنها را به خود مشغول نداشته، حق نماز را خوب شناخته‏اند. خداوند سبحان درباره آنها مى‏فرماید: «آنها مردانى هستند که تجارت و بیع آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداختن زکات بازنمى‏دارد و رسول خدا بعد از بشارت به بهشت، خویش را براى نماز به تعب و مشقّت مى‏انداخت، زیرا خداوند به او فرموده بود: «خانواده خویش را به نماز دعوت کن و در برابر آن شکیبا باش» (زیرا نماز کلید ورود به بهشت است)، آن حضرت پى‏درپى اهل بیت خود را به نماز دعوت مى‏کرد و خود را بر آن وادار مى‏فرمود (و در انجام آن اصرار و شکیبایى داشت).

شرح و تفسیر

اهمیّت فوق العاده نماز

همان‏گونه که در بحث «خطبه در یک نگاه» گفته شد، امام علیه السّلام در این خطبه به چهار امر مهم که از ارکان دین محسوب مى‏شود اشاره کرده، بر آن تأکید مى‏ورزد. سه امر آن مربوط به فروع دین (نماز و زکات و حفظ و اداى امانت) و یک امر آن از آثار اصول دین است و آن ایمان به حضور الهى در همه‏جا و علم او به تمام مضمرات قلوب و اعمال جوارح است.

در بخش اوّل که مربوط به نماز است به آثار مهم معنوى و تربیتى نماز و عاقبت شوم تارکان و سبک‏شمرندگان آن پرداخته، نمازگزاران واقعى را معرفى مى‏کند، نخست مى‏فرماید: «برنامه نماز را به خوبى مراقبت کنید و در محافظت آن بکوشید. بسیار نماز

بخوانید و به وسیله آن به خدا تقرّب جویید زیرا نماز بر همه مؤمنان در اوقات مخصوص واجب است»؛ (تعاهدوا أمر الصّلاة، و حافظوا علیها، و استکثروا منها، و تقّربوا بها، فإنّها «کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً»(3)).

در این عبارت کوتاه چهار دستور درباره نماز داده شده است: تعاهد، محافظت، استکثار، و تقرب جستن به آن.

منظور از «تعاهد» سرکشى و اصلاح کردن است. این تعبیر در مورد کسى که به املاک و مزارع خود سرکشى کرده و در اصلاح آن مى‏کوشد به کار مى‏رود، بنابراین جمله بالا اشاره به این است که آموزشهاى خود را در مورد واجبات و مستحبات و مکروهات نماز ادامه دهید به گونه‏اى که هرروز نماز شما از نمازهاى روزهاى گذشته بهتر باشد.

منظور از محافظت که در آیه 238 بقره نیز به آن اشاره شده: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏» نگاهدارى نماز از موانع و ریا و سمعه و مانند آن است.

بعضى نیز احتمال داده‏اند که منظور حفظ اوقات هرنماز در وقت فضیلت آن است.

تعبیر به «استکثروا» اشاره به همان چیزى است که در روایت معروف نبوى صلّى اللّه علیه و اله آمده است که: «الصّلاة خیر موضوع فمن شاء استقلّ و من شاء استکثر؛ نماز بهترین کار است، هرکس بخواهد به مقدار کم بجا مى‏آورد و هرکس بخواهد (و توان داشته باشد) به مقدار زیاد».(4)

در حدیث دیگرى از همان حضرت مى‏خوانیم که فرمود: «إنّ أحبّ الأعمال إلى اللّه عزّ و جلّ الصّلاة و البرّ و الجهاد؛ بهترین اعمال نزد خداوند متعال نماز است و نیکوکارى و جهاد».(5)

در چهارمین جمله که در واقع نتیجه جمله‏هاى سه‏گانه قبل است، مى‏فرماید: «به‏

وسیله نماز به درگاه خدا تقرّب جویید».

در حدیث معروف از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام آمده است: «الصّلاة قربان کلّ تقىّ؛ نماز وسیله تقرّب هرپرهیزگارى است».(6)

سپس امام علیه السّلام به ذکر دلیل براى این دستورات مهم در مورد نماز پرداخته و به هفت نکته اشاره مى‏کند و به آیاتى از قرآن مجید و سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله استدلال مى‏فرماید.

نخست مى‏گوید: «زیرا نماز به عنوان فریضه واجب (در اوقات مختلف شب و روز) بر مؤمنان مقرّر شده است»؛ «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً»(3)

مفسّران براى این آیه دو تفسیر ذکر کرده‏اند: نخست اینکه منظور از «موقوف» واجب است، زیرا این تعبیر به جاى وجوب به کار مى‏رود. دیگر اینکه اشاره به اوقات نماز است که باید همه مؤمنان به دقت مراقب آن باشند و هرنمازى را در وقت خود به‏جا آورند.

سپس به ذکر دلیل دوم پرداخته، مى‏فرماید: «آیا پاسخ دوزخیان را در برابر این سؤال که «چه‏چیز شما را به دوزخ کشانید؟» نمى‏شنوید که مى‏گویند: «ما از نمازگزاران نبودیم»؛ (ألا تسمعون إلى جواب أهل النّار حین سئلوا: «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ(7) – قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»(8)).

البتّه در ادامه آیه شریفه مزبور به چند گناه دیگر که عامل ورود آنها در دوزخ شده اشاره گردیده است: «عدم اطعام مساکین، هم‏صدا شدن با اهل باطل و تکذیب روز قیامت»؛ «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ – وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ – وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ»

«الدِّینِ»(9)؛ ولى مهم اینجاست که قرآن مجید ترک نماز را قبل از همه این‏ها بیان کرده است و این نشانه روشنى بر اهمیّت نقش نماز در سعادت و نجات انسانهاست.

در ضمن، این آیات دلیل روشنى بر مجازات کفّار بر ترک فروع دین همانند ترک اصول دین است و این مسئله پیچیده را حل مى‏کند.

امام در بیان سومین و چهارمین دلیل براى اثبات اهمیّت نماز مى‏فرماید: «نماز گناهان را فرومى‏ریزد، همچون فروریختن برگ از درختان (در فصل پاییز) و طناب‏هاى معاصى را از گردن‏ها مى‏گشاید»؛ (و إنّها لتحتّ الذّنوب حتّ(10) الورق، و تطلقها إطلاق الرّبق(11)).

آرى همان‏گونه که نماز از گناهان آینده به مضمون آیه شریفه «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(12) جلوگیرى مى‏کند، نسبت به گناهان گذشته نیز از طریق توبه و انابه به درگاه الهى که نماز بستر آن را فراهم مى‏سازد اثر مى‏گذارد و گناهانى را که همچون طناب بر گردن انسان قرار گرفته و او را از پیشرفت و ترقّى مانع مى‏شود، از بین برده، انسان را آزاد مى‏سازد.

در حدیثى از سلمان فارسى مى‏خوانیم که مى‏گوید: من با رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله در سایه درختى نشسته بودیم، پیامبر شاخه‏اى از آن درخت را گرفته، تکان داد در این هنگام برگها فروریختند، سپس فرمود: «ألا تسئلونى عمّا صنعت؟؛ آیا نمى‏پرسید چرا این کار را کردم؟» عرض کردند: اى رسول خدا خودت به ما خبر ده! فرمود: «إنّ العبد المسلم إذا

قام إلى الصّلوة تحاتت خطایاه کما تحاتت ورق هذه الشّجرة؛ بنده مسلمان هنگامى که به نماز برمى‏خیزد گناهان او فرومى‏ریزد همان‏گونه که برگهاى این درخت فرو ریخت».(13)

سپس امام در پنجمین استدلال خود به کلام معروف رسول خدا درباره اهمیّت نماز استناد مى‏جوید و مى‏فرماید: «پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانه انسان باشد و او هرشبانه‏روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد که بى‏شکّ چرک و آلودگى در بدنش باقى نخواهد ماند (نمازهاى پنج‏گانه روزانه نیز چنان روح و قلب انسان را شستشو مى‏دهد و آثارى از گناه در آن باقى نمى‏گذارد)»؛ (و شبّهها رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- بالحمّة تکون على باب الرّجل، فهو یغتسل منها فی الیوم و اللّیلة خمس مرّات، فما عسى أن یبقى علیه من الدّرن(14)؟).(15)

با توجه به اینکه در متن خطبه تعبیر به «حمّه» (چشمه آب گرم یا آبهاى گرمى که به عنوان درمان بیمارى‏ها مورد استفاده قرار مى‏گیرد) شده روشن مى‏شود که نماز همچون چشمه آب معمولى نیست، بلکه چشمه خاصّى است که آثار فوق العاده‏اى در زدودن آلودگى‏ها دارد؛ ولى باید توجّه داشت که این تعبیر تا آنجا که ما تفحّص کردیم تنها در کلام امام و در این خطبه آمده است.

این تأثیر ممکن است از این جهت باشد که نماز روح تقوا را در انسان زنده مى‏کند و به مضمون «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» او را از فحشا و منکرات، در آینده باز

مى‏دارد و طبعا نسبت به گذشته نیز دعوت به توبه مى‏نماید.

امام علیه السّلام در ادامه سخن در ششمین استدلال خود به آیه دیگرى در قرآن مجید که مقام والاى نمازگزاران را بیان مى‏کند استناد مى‏جوید و مى‏فرماید: «گروهى از مؤمنان که زینت متاع دنیا و فرزندان اموالى که مایه چشم‏روشنى است آنها را به خود مشغول نداشته، حق نماز را خوب شناخته‏اند. خداوند سبحان درباره آنها مى‏فرماید: «آنها مردانى هستند که تجارت و بیع آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و پرداختن زکات باز نمى‏دارد»؛ (و قد عرف حقّها رجال من المؤمنین الّذین لا تشغلهم عنها زینة متاع، و لا قرّة عین من ولد و لا مال. یقول اللّه سبحانه: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ»(16)).

باید توجه داشت که آیه فوق به فاصله یک آیه از آیه نور در قرآن مجید واقع شده و در آیه قبل از آن سخن از بیوت مرتفعى است که نور پرفروغ الهى در آن مى‏درخشد و صبح و شام در آن تسبیح و تحمید خدا مى‏شود و رجالى که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده، همانند پاسداران نور الهى هستند که زرق‏وبرق دنیا آنها را به خود مشغول نمى‏کند و از یاد خالق و کمک به خلق بازنمى‏دارد.

سرانجام در بیان هفتمین و آخرین دلیل براى اهمیّت نماز اشاره به برنامه پیامبر اکرم که برگرفته از قرآن مجید است کرده، مى‏فرماید: «رسول خدا بعد از بشارت به بهشت خویش را براى نماز به تعب و مشقّت مى‏انداخت، زیرا خداوند به او فرموده بود: «خانواده خویش را به نماز دعوت کن و در برابر آن شکیبا باش» (زیرا نماز کلید ورود به بهشت است) لذا آن حضرت پى‏درپى اهل بیت خود را به نماز دعوت مى‏کرد و خود را بر آن وادار مى‏کرد (و در انجام آن اصرار و شکیبایى داشت)»؛ (و کان رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- نصبا(17) بالصّلاة بعد التّبشیر له بالجنّة، لقول اللّه سبحانه: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ»

«بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»(18)، فکان یأمر بها أهله و یصبر(19) علیها نفسه).

این دلائل هفت‏گانه که امیر مؤمنان على علیه السّلام براى بیان اهمیّت نماز از آیات قرآن و سنّت پیامبر آورده و ده‏ها دلایل دیگر که به یقین، امام در مقام بیان همه آنها نبوده است، نشان مى‏دهد که نماز چه گوهر گرانبهایى است و چه تأثیرى در تربیت و سعادت انسان دارد و دور ماندن از نماز و برکات آن چه خطراتى ایجاد مى‏کند.

نکته

نقش نماز در تربیت انسان‏

انسان موجود فراموش‏کارى است؛ نه تنها دیگران را فراموش مى‏کند، بلکه بسیار مى‏شود که به خود فراموشى نیز مبتلا مى‏گردد و این خود فراموشى بزرگ‏ترین دشمن سعادت اوست.

دو عامل مهم به این خود فراموشى کمک مى‏کند؛ نخست نیازهاى واقعى زندگى روزانه است مخصوصا در زمانى که زندگى پیچیده و پر از مشکلات شود، و دیگرى نیازهاى خیالى و زرق‏وبرقها و تشریفات آمیخته با هوا و هوسها و عشق به مال و جاه و شهوات است. در این حال درست به مسافرى مى‏ماند که در دو طرف جاده، قصرهاى سر به فلک کشیده و شاهدان زیبا روى را مى‏بیند که ناگهان او را از مسیر اصلى بازداشته و به پرتگاه مى‏کشاند.

مهم‏ترین آثار نماز، بیدار ساختن انسان و پایان دادن به خود فراموشى است، زیرا

هنگامى که یاد خدا به میان آمد، وضع به کلى دگرگون مى‏شود. آیه شریفه «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»(20) که فلسفه نماز را یاد خدا مى‏شمارد و آیه شریفه «لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(12) که بعد از جمله «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» آمده، نشان مى‏دهد که ریشه اصلى فلسفه نماز در یاد خدا نهاده شده است زیرا سرچشمه همه گناهان حبّ دنیا و دنیاپرستى است که ذکر اللّه، انسان را از آن بازمى‏دارد، همان‏گونه که در آیه 29 «نجم» مى‏خوانیم: ««فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا» از کسانى که از یاد ما روى برتافتند و تنها به دنیاى مادى دل بسته‏اند، روى بگردان».

طبق آیات دیگر قرآن، شیطان در اطراف قلب انسان، طواف مى‏کند، همین‏که یاد خدا در آن پیدا شود مى‏گریزد: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»(21)

و اگر مى‏بینیم در روایات اسلامى، نماز عمود دین و چشمه آب زلال پاک‏کننده شمرده شده، دلیلش همین است به ویژه اگر این نماز به صورت جماعت انجام شود و مؤمنان، دسته‏جمعى به درگاه خدا روى آورند. در روایتى از رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده است: «هرکس نمازهاى پنج‏گانه روزانه را با جماعت (با شرایط کامل) بخواند، هرکار نیکى را درباره او گمان داشته باشید و شهادت او را بپذیرید»؛ (من صلّى الصّلاة فی جماعة فظنّوا به کلّ خیر و أقبلوا شهادته).(22)

اگر نگاهى به مقدمات نماز (طهارت و وضو و غسل) که انسان را به پاکى جسم و جان، دعوت مى‏کند و شرایط دیگر آن مانند پاک و حلال بودن لباس و توجه به کعبه، کهن‏ترین مرکز توحید و ارکان و محتواى آیات و اذکار و تعقیبات آن شود، دید و فهم انسان را درباره‏

اهمیّت فوق العاده این عبادت بزرگ و بى‏نظیر، گسترش مى‏دهد و نشان مى‏دهد که نماز چه نقش مهمى در تربیت انسان و رساندن او به جوار قرب خدا در سیر و سلوک معنوى و عرفانى دارد.

بخش دوم‏

ثمّ إنّ الزّکاة جعلت مع الصّلاة قربانا لأهل الإسلام، فمن أعطاها طیّب النّفس بها، فإنّها تجعل له کفّارة، و من النّار حجازا و وقایة. فلا یتبعنّها أحد نفسه، و لا یکثرنّ علیها لهفه، فإنّ من أعطاها غیر طیّب النّفس بها، یرجو بها ما هو أفضل منها، فهو جاهل بالسّنّة، مغبون الأجر، ضالّ العمل، طویل النّدم.

ترجمه‏

سپس زکات، همراه نماز، وسیله تقرّب مسلمانان به خدا قرار داده شده است، کسى که زکات را با طیب خاطر عطا کند، کفّاره (گناهان) او قرار داده خواهد شد و مانع و حاجبى (از آتش دوزخ) بنابراین نباید هیچ‏کس نسبت به آنچه (در راه خدا) پرداخته دل مشغولى داشته باشد و از اداى آنچه داده است تأسف خورد، زیرا آن‏کس که بدون طیب خاطر به امید دریافت چیزى که برتر از آن است آن را بپردازد، نسبت به سنّت پیامبر، جاهل بوده، و از گرفتن پاداش مغبون شده در عمل گمراه است و پشیمانى او طولانى خواهد بود.

شرح و تفسیر

برکات زکات‏

همان‏گونه که در آغاز خطبه اشاره شد، امام علیه السّلام در این خطبه به چهار برنامه بسیار مهم اشاره مى‏کند که نخستین آنها نماز بود و بحث آن به صورت مستوفى گذشت. اکنون نوبت زکات است، مى‏فرماید: «سپس زکات، همراه نماز، وسیله تقرّب مسلمانان به خدا قرار داده شده است»؛ (ثمّ إنّ الزّکاة جعلت مع الصّلاة قربانا لأهل الإسلام).

«قربان» در اینجا به معناى چیزى است که موجب تقرّب به سوى خدا مى‏شود و مى‏دانیم نماز، رابطه خلق با خالق و زکات، رابطه خلق با سایر بندگان خداست که ارتباط با آنها نوعى ارتباط با خدا محسوب مى‏شود. شایسته توجه است که نماز و زکات در 27 آیه از قرآن مجید در کنار یکدیگر قرار گرفته‏اند که نشان مى‏دهد این دو براى تأمین سعادت فرد و جامعه، لازم و ملزوم یکدیگرند.

سپس امام علیه السّلام بعضى از آثار مهم زکات و شرایط آن را برمى‏شمرد و مى‏فرماید: «بنابراین هرکسى که زکات را با طیب خاطر عطا کند، کفّاره (گناهان) او قرار داده خواهد شد و مانع و حاجبى (از آتش دوزخ) براى او خواهد بود»؛ (فمن أعطاها طیّب النّفس بها، فإنّها تجعل له کفّارة، و من النّار حجازا و وقایة).

مطابق این تعبیر امام، نخستین شرط براى قبولى زکات آن است که با میل و رغبت و به عنوان امتثال فرمان پروردگار و جلب رضاى او آن را بپردازد و در چنین حالتى دو اثر مهم دارد که یکى از آنها کفّاره گناهان پیشین است و دیگرى حجاب بودن در مقابل آتش دوزخ.

به یقین کسى که زکات را با کراهت بپردازد و نتواند عشق و علاقه به مال را از دل بیرون کند، اداى تکلیف کرده؛ اما از برکات معنوى و روحانى و اخلاقى آن بهره‏مند نخواهد شد.

در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله آمده است: «أرض القیامة نار ما خلا ظلّ المؤمن فإنّ صدقته تظلّه؛ سراسر زمین قیامت را آتشى فرامى‏گیرد جز سایبان مؤمن که صدقات او سایبانى براى او مى‏شود».(23)

قرآن مجید یکى از صفات منافقان را این مى‏شمارد که اگر انفاقى در راه خدا مى‏کنند با کراهت توأم است و به همین دلیل مقبول درگاه الهى نمى‏افتد: «وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ» «وَ لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ»(24)

در ادامه این سخن، امام نتیجه‏گیرى مى‏کند و مى‏فرماید: «پس نباید هیچ‏کس به آنچه (در راه خدا) پرداخته دلبستگى داشته باشد و از اداى آنچه داده است بسیار تأسف بخورد»؛ (فلا یتبعنّها أحد نفسه، و لا یکثرنّ علیها لهفه(25)).

آرى! مردم دو گروهند؛ گروهى زکات و سایر صدقات خود را با نهایت خشنودى در راه خدا مى‏دهند و به مضمون «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»(26) همه عشق و علاقه آنها متوجه جلب رضاى پروردگار است؛ نه انتظار سپاسگزارى دارند و نه پاداش و جزایى از گیرندگان مى‏طلبند؛ ولى گروه دیگرى به سختى جان کندن، زکات را از خود جدا مى‏کنند و پیوسته دلشان نگران آن است و گاه و بى‏گاه مى‏گویند فلان مالى را که براى زکات دادیم چقدر خوب و مرغوب بود و چه اندازه براى آن زحمت کشیده بودیم و اگر امروز در دست ما بود چنین و چنان مى‏شد. این گروه، مصداق همان چیزى هستند که امام علیه السّلام در عبارت بالا فرموده است. اکنون ببینیم امام پیامدهاى منفى آن را چگونه بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «زیرا آن‏کس که بدون طیب خاطر به امید دریافت چیزى که برتر از آن است آن را بپردازد او نسبت به سنّت پیامبر، جاهل، و از گرفتن پاداش مغبون شده است، در عمل گمراه و پشیمانى او طولانى خواهد بود»؛ (فإنّ من أعطاها غیر طیّب النّفس بها، یرجو بها ما هو أفضل منها، فهو جاهل بالسّنّة، مغبون الأجر، ضالّ العمل، طویل النّدم).

در تفسیر جمله «یرجو بها ما هو أفضل منها» جمعى از شارحان نهج البلاغه گفته‏اند: منظور این است که انسان باایمان در اداى زکات و سایر قربات حتّى انتظار برکت مال و برخوردارى از مواهب بیشتر الهى را نداشته باشد، بلکه تنها رضا و خشنودى خدا را در نظر بگیرد؛ ولى این تفسیر با تعبیر «جاهل بالسنّة» و «ضالّ العمل» سازگار نیست، زیرا از روایات اسلامى به خوبى استفاده مى‏شود که انتظار فضل و عنایت الهى در این‏گونه موارد

نه تنها ممنوع نیست، بلکه مرغوب است.

در روایات زکات و صدقه وارد شده است که در هنگام تنگدستى از طریق دادن صدقه، گشایش روزى بطلبید(27) و حتى قرآن مجید مى‏گوید: ««یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ» خدا ربا را نابود مى‏کند (و برکت را از آن مى‏گیرد) ولى صدقات را افزایش مى‏دهد».(28)

ولى دو تفسیر دیگر براى این جمله، مى‏توان گفت که با جمله‏هاى دیگر هماهنگ‏تر است؛ نخست اینکه این جمله ادامه جمله «غیر طیّب النّفس بها» باشد؛ یعنى هنگام زکات نه طیب خاطر دارد نه امید برتر از آن از سوى خدا. بدیهى است چنین کسى برخلاف سنّت عمل کرده و به گمراهى کشیده شده است. دیگر اینکه منظور این است کسى که به هنگام اداى زکات، رضایت درونى ندارد و در عین حال برتر از آن را از خدا مى‏طلبد، سخت در اشتباه و جاهل به سنّت است.

نکته

زکات رکن مهم جامعه اسلامى‏

زکات بعد از نماز مهم‏ترین برنامه اسلام است؛ در نماز سخن از رابطه با خالق است و در زکات، رابطه با خلق خدا. در واقع صدق و راستى انسان در موضوع رابطه با خالق، هنگامى ثابت مى‏شود که رابطه او با خلق قوى باشد؛ از مشکلات آنان باخبر گردد؛ در حلّ آن بکوشد؛ نسبت به دردمندان و بى‏نوایان و محرومان هم دردى نشان دهد و تا آنجا که در توان دارد به کمک آنها بشتابد که روشن‏ترین مظهر آن پرداخت زکات است. به همین دلیل همان‏گونه که در سابق اشاره شد در 27 آیه از قرآن مجید، «نماز» و «زکات» در کنار

هم قرار گرفته است.

از سوى دیگر یکى از خطرناک‏ترین پدیده‏هاى اجتماعى، فاصله طبقاتى است؛ قشرى مرفّه و صاحب همه‏چیز و قشرى محروم از نیازهاى ابتدایى زندگى در برابر هم قرار گیرند که هم به قشر محروم آسیب مى‏رسد و هم بر اثر واکنشهاى شدید آن قشر، قشر مرفّه آسیب مى‏بیند و ناامنى در کلّ جامعه آشکار مى‏شود.

در آیه 195 سوره بقره مى‏خوانیم: «وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ» مفهومش این است که اگر مى‏خواهید از هلاکت نجات یابید انفاق در راه خدا را فراموش نکنید.

در کلام امیر مؤمنان على علیه السّلام اشاره لطیفى به این حقیقت شده است، زیرا بعد از تقسیم اقشار جامعه به عالم و جاهل و غنّى و فقیر مى‏فرماید: «و إذا بخل الغنیّ بمعروفه باع الفقیر آخرته بدنیاه» یعنى هنگامى که اغنیا از نیکى به محرومان بخل ورزند محرومان، جامعه آخرت خویش را به دنیا مى‏فروشند و قیام مى‏کنند و همه قوانین اجتماعى را درهم مى‏شکنند.

از سوى سوم، صفات رذیله‏اى در بسیارى از انسان‏ها بالفعل یا بالقوه وجود دارد که جز با پرداخت زکات ریشه‏کن نمى‏شود. قرآن مجید مى‏گوید: ««خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» از اموال آنها صدقه‏اى (به عنوان زکات) بگیر تا به وسیله آن آنها را پاک‏سازى و تربیت کنى».(29) آرى! پرداخت زکات تأثیر فوق العاده‏اى در تهذیب نفس و پرورش عالى‏ترین صفات انسانى دارد.

بخش سوم‏

ثمّ أداء الأمانة، فقد خاب من لیس من أهلها. إنّها عرضت على السّماوات المبنیّة، و الأرضین المدحوّة، و الجبال ذات الطّول المنصوبة فلا أطول و لا أعرض، و لا أعلى و لا أعظم منها. و لو امتنع شی‏ء بطول أو عرض أو قوّة أو عزّ لامتنعن؛ و لکن أشفقن من العقوبة، و عقلن ما جهل من هو أضعف منهنّ، و هو الإنسان، «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»

ترجمه‏

سپس (خداوند) اداى امانت (را بر عهده همگان گذارده) آن‏کس که اهل آن نیست ناامید و ناکام خواهد شد. این امانت بر آسمانهاى برافراشته و زمینهاى گسترده و کوه‏هاى مرتفع که از آنها طولانى‏تر و عریض‏تر و برتر و بزرگ‏تر پیدا نمى‏شود، عرضه شد (ولى آنها قدرت تحمّل آن را نداشتند و آن را نپذیرفتند) و اگر بنا بود چیزى به واسطه (غرور قدرت به خاطر طول و عرض و قوتى که دارد از پذیرش امانت امتناع ورزد به یقین آسمان و زمین و کوه‏ها امتناع مى‏کردند؛ ولى آنها (نه به جهت غرور، بلکه) از عقوبت الهى (به سبب عدم اداى حق آن) وحشت داشتند و آنچه را که موجودى ناتوان‏تر از آنها- یعنى انسان- از آن بى‏خبر بود، درک کردند (آرى) انسان، ستمگر و نادان بود.

شرح و تفسیر

اهمیّت اداى امانت‏

امام علیه السّلام در بخش سوم خطبه- بعد از بیان اهمیّت نماز و زکات- مسئله بسیار مهم دیگرى را طرح مى‏کند که مسئله «اداى امانت» است. همان موضوعى که اگر انجام نشود

همه برنامه‏ها ابتر و بى‏نتیجه خواهد بود، مى‏فرماید: «سپس (خداوند) اداى امانت (را بر عهده انسان‏ها گذارد) به راستى آن‏کس که از اهل آن نیست، ناامید و ناکام خواهد شد»؛ (ثمّ أداء الأمانة، فقد خاب من لیس من أهلها).

در اینکه منظور از اداى امانت در اینجا چیست؟ بعضى از شارحان براى آن محدودیت قائل شده و آن را به معناى ولایت و امامت، یا مانند آن دانسته‏اند، در حالى که قرار گرفتن اداى امانت بعد از نماز و روزه، نشان مى‏دهد که مفهوم عامّى از آن اراده شده است، زیرا اداى امانت پایه همه فعالیتهاى مثبت اجتماعى است که اگر خیانت در امانتها راه یابد، اعتماد همگان متزلزل مى‏شود، همکارى اجتماعى از میان مى‏رود و محیطى مملوّ از سوء ظن و فساد و نابسامانى به وجود مى‏آید، لذا در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبعث نبیّا إلّا بصدق الحدیث و أداء الأمانة إلى البرّ و الفاجر؛ خداوند متعال هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر اینکه راستگویى و اداى امانت به خوبى و بدان، جزو برنامه‏هاى او بود».(30)

در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «الأمانة تجلب الغنى و الخیانة تجلب الفقر؛ امانت بى‏نیازى و ثروتمندى مى‏آورد و خیانت فقر و نادارى».(31)

شایسته است توجه شود که امانت دو معنا دارد؛ معنایى خاص که شامل امانتهاى مالى مردم مى‏شود که نزد یکدیگر مى‏سپارند و حفظ آن از اوجب واجبات است و دیگر معناى عام که شامل هرگونه موهبت و مسئولیت الهى مى‏شود. به این ترتیب عمر ما، فرزندان ما، کشور ما، مقامات اجتماعى و حکومتهاى الهى همه، اماناتى است که به ما سپرده شده و باید در آن خیانت نشود.

این مفهوم عام هم شامل امانتهاى مادى مردمى و هم امانتهاى الهى و معنوى مى‏شود و حفظ همه آنها از ارکان دین است که امام بعد از بیان نماز و زکات به آن پرداخته است.

جمله‏هاى بعد از آن به خوبى نشان مى‏دهد که هدف از ذکر امانت در اینجا، همان مفهوم عام است، چون در تعقیب این جمله، امام مى‏فرماید: «این امانت بر آسمانهاى برافراشته و زمینهاى گسترده و کوههاى مرتفع که از آنها طولانى‏تر و عریض‏تر و برتر و بزرگ‏تر پیدا نمى‏شود، عرضه شد (ولى آنها قدرت تحمّل آن را نداشتند و آن را نپذیرفتند)»؛ (إنّها عرضت على السّماوات المبنیّة(32)، و الأرضین المدحوّة(33)، و الجبال ذات الطّول المنصوبة، فلا أطول و لا أعرض، و لا أعلى و لا أعظم منها).

سپس مى‏افزاید: «و اگر بنا بود چیزى به واسطه طول و عرض و قوّت و قدرتى که دارد از پذیرش امانت امتناع ورزد، به یقین آسمان و زمین و کوهها امتناع مى‏کردند؛ ولى آنها (نه به جهت غرور و قدرت بلکه) از عقوبت الهى (به سبب عدم اداى حق آن) وحشت داشتند و آنچه را که موجودى ناتوان‏تر از آنها- یعنى انسان- از آن بى‏خبر بود درک کردند (آرى) انسان، ستمگر و نادان بود»؛ (و لو امتنع شی‏ء بطول أو عرض أو قوّة أو عزّ لا متنعن؛ و لکن أشفقن من العقوبة، و عقلن ما جهل من هو أضعف منهنّ، و هو الإنسان، «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»).

این کلام امام اشاره به همان چیزى است که در آیه 72 سوره احزاب آمده است که مى‏فرماید: ««إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا» ما امانت (تعهّد، تکلیف و ولایت الهى) را بر آسمان‏ها و زمین و کوه‏ها عرضه داشتیم. آنها از حمل آن سر بر تافتند و از آن‏

هراسیدند؛ اما انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود. (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت)».

این آیه شریفه مى‏گوید: «ما در آغاز امانت الهى را بر آسمان و زمین و کوه‏ها عرضه داشتیم؛ و آنها از بیم قبول مسئولیت، آن را نپذیرفتند؛ ولى انسان بار این امانت را بر دوش کشید و ظالم و جاهل بود».

نکته‏ها

1- دو مطلب مهم و پیچیده‏

در این آیه دو نکته مهم و پیچیده وجود دارد: نخست اینکه منظور از این امانت الهى که آن‏قدر سنگین بود که آسمان و زمین و کوهها از پذیرش آن سرباز زدند، چیست؟

بسیارى از مفسّران آن را همان تکلیف الهیّه و اوامر و نواهى و ایمان و از جمله ولایت معصومین مى‏دانند و عدم پذیرش آن از سوى آسمان و زمین به دلیل عدم استعداد آنها براى پذیرش این مسئولیت بود، بنابراین عرضه داشتن این تکلیف الهى بر آنها به زبان حال بوده است، هرچند بعضى معتقدند خداوند در آن زمان عقل و هوش کافى براى مخاطب شدن به دین خطاب را به آنها عطا فرمود؛ ولى به هرحال انسان با دارا بودن استعداد فوق العاده الهى آن را پذیرا شد.

به یقین این افتخار بزرگى براى انسان است که مخاطب به اوامر و نواهى الهى است و لذا روز بلوغ خود را جشن مى‏گیرد.

از همین رو «ظلوم و جهول» را به پایان کار تفسیر کرده‏اند یعنى در پذیرش این بار امانت ظلوم و جهول نبود، بلکه در اداى حقّ آن بر خویشتن ظلم کرد و قدر مقام خود را ندانست و به آن جاهل بود.

این روشن‏ترین تفسیرى است که مى‏توان براى آیه فوق کرد؛ ولى این تفسیر از دو

جهت با آنچه در خطبه مورد بحث آمده سازگار نیست. نخست اینکه مى‏گوید: اگر آسمان و زمین و کوهها زیر بار این امانت نرفتند، به واسطه عقل و هوشیارى آنها بود و دیگر اینکه انسان که از آنها ضعیف‏تر بود. بر اثر جهل و نادانى به خویشتن ظلم کرد و زیر بار این امانت رفت و به این ترتیب پذیرش این امانت تکلیف، نکته ضعفى براى انسان‏ها و عدم پذیرش آن از سوى آسمان و زمین نقطه قوتى براى زمین و آسمان محسوب مى‏شود.

این معنا افزون بر اینکه با آیه فوق نمى‏سازد با آیات دیگر، قرآن نیز سازگار نیست، زیرا خداوند انسان را برترین موجود آفرینش معرفى کرده و درباره او «لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ» «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا»(34) فرموده و تمام فرشتگان را دستور داده است بر او سر فرود آورند و او را «خلیفة اللّه» در زمین معرفى کرده و در حق او «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»(35) فرموده است. آیا ممکن است انسان با این افتخارات، از جماداتى مانند زمین و آسمان و کوهها ضعیف‏تر و پست‏تر باشد؟!

این راستى مسئله پیچیده‏اى است و جمع میان محتواى این خطبه با آیه شریفه کار آسانى نیست و شارحان نهج البلاغه نیز در پى حلّ این مشکل نرفته‏اند. تنها راه حلى که به نظر مى‏رسد این است که آیه را یک قضیّه کلیّه بدانیم و کلام امام را بر قضیّه جزئیه حمل کنیم. به این معنا که بگوییم: امام علیه السّلام ناظر به گروهى از انسانهاست، گروهى که به حکم آیه شریفه «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(36) عقل و دانشى ندارند و پرده‏هاى جهل و غرور و غفلت و هواپرستى بر فکر آنها افتاده و پذیرش این امانت الهى به جاى اینکه مایه افتخارى براى آنها شود سبب بدبختى آنها شده است و نظیر آن را در قرآن مجید درباره بیماردلان و منافقان مى‏خوانیم: ««وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی»

«قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ» و هنگامى که سوره‏اى نازل مى‏شود بعضى از آنان (به دیگران) مى‏گویند: این سوره، ایمان کدام‏یک از شما را افزون ساخت؟ (به آنها بگو): اما کسانى که ایمان آورده‏اند بر ایمانشان افزوده و آنها (به فضل و رحمت الهى) خوشحالند و اما آنها که در دلهایشان بیمارى است پلیدى بر پلیدشان افزوده و از دنیا رفتند در حالى که کافر بودند».(37)

سزاوار است این مسئله از سوى پژوهشگران، بیش از این، مورد غور و بررسى قرار گیرد.

2- مهمترین نشانه ایمان‏

حفظ امانت، چه به معناى خاص آن‏که حفظ سرمایه‏هاى مالى دیگران است و چه به معناى عام که پاسدارى و حفاظت از تمام سرمایه‏هاى الهى، معنوى و مادى، فردى و اجتماعى است، از ارکان همه ادیان الهى بوده و هست. حدیث معروف: «إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبعث نبیّا إلّا بصدق الحدیث و أداء الأمانة إلى البرّ و الفاجر» که قبلا به آن اشاره شد دلیل روشنى بر این مطلب است.

حفظ این امانت به قدرى عظیم و سنگین و والاست که آسمانهاى برافراشته- و کوه‏هاى عظیم، استعداد تحمل آن را نداشت و انسان که اشرف مخلوقات بود با استعداد خدادادى این بار را بر دوش کشید، هرچند گروهى ناسپاس را ظلومان و جهولان را در پیش گرفتند و حق آن را ادا نکردند؛ ولى انبیا و اولیا و پویندگان راه آنها این افتخار بزرگ را حفظ نمودند.

نکته مهم این است که در منابع اسلامى، حقوق زیادى را براى مسلمین نسبت به یکدیگر ذکر شده است؛ ولى حفظ امانت فراتر از آن است و جزء حقوق بشر محسوب مى‏شود، لذا در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که در یکى از وصایایش فرمود: «إعلم‏

أنّ ضارب علىّ بالسّیف و قاتله لو إتمننى و استنصحنى و استشارنى ثمّ قبلت ذلک منه لأدّیت إلیه الأمانة؛ بدان اگر آن‏کس که على علیه السّلام را با شمشیر ضربه زد و به شهادت رساند اگر امانتى نزد من مى‏گذاشت یا نصیحتى مى‏خواست یا مشورتى مى‏طلبید و من از او مى‏پذیرفتم امانت را (در هرسه مورد) رعایت مى‏کردم».(38)

این مسئله تا آن حد اهمیّت دارد که به عنوان بهترین نشانه شخصیت انسان و ایمان او شمرده شده، حتى فراتر از نماز و روزه و حج است.

در حدیث معروفى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «لا تنظروا إلى کثرة صلاتهم و صومهم و کثرة الحجّ و المعروف و طنطنتهم باللّیل و لکن انظروا إلى صدق الحدیث و أداء الأمانة؛ تنها نگاه به فزونى نماز و روزه و کثرت حج و کارهاى نیک آنها و سر و صداى مناجاتشان در دل شب نکنید، بلکه به راستگویى و اداى امانت آنان بنگرید».(31)

گواه صدق این حدیث نورانى، تجاربى است که در طول عمر خود دیده‏ایم. بسیارند کسانى که در مسائل عبادى سخت کوش و کاملا مقیّدند ولى هنگامى که پاى مسائل عالى مخصوصا اموال کلان به میان مى‏آید قدمهایشان مى‏لرزد و مى‏لغزند.

بخش چهارم‏

إنّ اللّه سبحانه و تعالى لا یخفى علیه ما العباد مقترفون فی لیلهم و نهارهم. لطف به خبرا، و أحاط به علما. أعضاؤکم شهوده، و جوارحکم جنوده، و ضمائرکم عیونه، و خلواتکم عیانه.

ترجمه‏

خداوند منزّه و متعال آنچه را که بندگان در شب و روز انجام مى‏دهند بر او پوشیده نیست، به‏طور دقیق از اعمال آنها آگاه است و با علم بى‏پایانش به آنها احاطه دارد، اعضاى شما گواهان، و اندام شما سپاهیان او و ضمیر و وجدانتان جاسوسان وى هستند، و خلوتگاههاى شما در برابر او آشکار و عیان است!

شرح و تفسیر

در خلوت و جلوت با شماست‏

امام علیه السّلام در بخشهاى گذشته این خطبه به سه موضوع مهم که از ارکان اوامر الهى است، اشاره فرمود؛ نماز و زکات و حفظ امانت، و در این بخش از خطبه به چیزى اشاره مى‏کند که به منزله عامل اجرایى این دستورات مهم است و آن احاطه علمى پروردگار در همه‏حال نسبت به انسانهاست.

به تعبیر دیگر انسان هنگامى در پى اطاعت این اوامر است که احساس کند در همه حال در محضر خداست و چشم علم او ناظر همه احوال وى است همان‏گونه که قرار دادن مراقبین بشرى در داخل شهرها و جاده‏ها مردم را به رعایت قوانین بشرى دعوت مى‏کند.

مى‏فرماید: «آنچه را که بندگان در شب و روز انجام مى‏دهند بر او پوشیده نیست به‏

طور دقیق از اعمال آنها آگاه است و با علم بى‏پایانش به آنها احاطه دارد»؛ (إنّ اللّه سبحانه و تعالى لا یخفى علیه ما العباد مقترفون فی لیلهم و نهارهم. لطف به خبرا، و أحاط به علما).

تعبیر به «عباد» تعبیر گسترده‏اى است که شامل همه انسانها، مسلمان و کافر، کوچک و بزرگ، عالم و جاهل، مى‏شود و مقدم داشتن شب بر روز براى آن است که شب‏ها مخفیگاهى است براى بسیارى از گنه‏کاران.

جمله «لطف به خبرا» با توجه به اینکه یکى از اوصاف پروردگار «لطیف» است و لطیف به کسى گفته مى‏شود که به امور ظریف و دقیق آشناست ناظر به این معناست که حتى کوچک‏ترین و مخفى‏ترین اعمال بندگان از او پنهان نمى‏ماند: ««یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ» چشمهایى که مخفیانه به خیانت گردش مى‏کند مى‏داند و از اسرار درون سینه‏ها آگاه است».(39)

همه اینها به سبب آن است که علم خدا نسبت به همه اشیا، علم حضورى است، او همه‏جا حاضر و ناظر است و تمام عالم هستى، محضر خداست و به این ترتیب، چیزى بر او مخفى نمى‏ماند.

گاه بعضى به مثالى تمسک مى‏جویند و مى‏گویند: اگر چیزى در کف دست ما باشد و به آن نگاه کنیم آیا امکان دارد که بر ما مخفى بماند، علم خداوند نسبت به موجودات از این هم فراتر و بالاتر و والاتر است.

در ادامه این سخن و براى اثبات مراقبتهاى شدید الهى نسبت به انسانها مى‏افزاید: «اعضاى شما گواهان و اندام شما سپاهیان او و ضمیر و وجدانتان جاسوسان وى هستند و خلوتگاههاى شما در برابر او آشکار و عیان است»؛ (أعضاؤکم شهوده، و جوارحکم جنوده، و ضمائرکم عیونه، و خلواتکم عیانه).

اعضا جمع عضو، مفهوم عامّى دارد که شامل عضوهایى مى‏شود که انسان با او

کارهایى انجام مى‏دهد؛ مانند دست و پا، و عضوهایى که به ظاهر کارى با آن کارى انجام نمى‏دهد؛ مانند دنده‏ها و پهلوها؛ ولى «جوارح» جمع «جارحه» با توجه به ریشه لغوى که «جرح» به معناى اکتساب است، تنها اشاره به اعضایى است که انسان با آن عملى انجام مى‏دهد و کار نیک مى‏کند یا بد مرتکب شود و به این ترتیب ذکر جوارح بعد از اعضا از قبیل ذکر خاص بعد از عام است.

«ضمایر» جمع «ضمیر» به معناى باطن و درون انسان است و در اینجا مى‏تواند اشاره به وجدان انسان باشد که قاضى و داورى درونى است.

«خلوات» جمع «خلوة» به معناى جایى است که عموم مردم به آن راه ندارند و از آنجا که بسیارى از گناهان در خلوتگاه انجام مى‏شود در جمله بالا روى آن تکیه شده است.

بعضى از شارحان نهج البلاغه «خلوات» را به معناى اعمالى که در خلوتگاه انجام مى‏شود دانسته‏اند که از قبیل حذف مضاف خواهد بود.

به هرحال هدف امام علیه السّلام از بیان چهار جمله اخیر این است که بگوید: نه تنها علم خداوند بر همه اعمال انسان‏ها احاطه دارد، بلکه اعضا و جوارح و ضمایر خود شما نیز شهود و جنود و عیون او هستند و جاى جاى مکانها حتى خلوتگاهها بر اعمال شما گواهى مى‏دهند.


1) سند خطبه:مرحوم کلینى قبل از مرحوم سیّد رضى این کلام را در «کافى» کتاب الجهاد بخش عمده این کلام را نقل کرده است (الکافى، جلد 5، صفحه 36).در مصادر نهج البلاغه نیز چیزى فراتر از آن نیامده است (مصادر، جلد 3، صفحه 85).

2) احزاب، آیه 72.

3) نساء، آیه 103.

4) بحار الانوار، جلد 79، صفحه 308، حدیث 9.

5) وسائل الشیعة، جلد 3، صفحه 27 (حدیث 7، باب 10، ابواب اعداد الفرائض).

6) الکافى، جلد 3، صفحه 265، حدیث 6.

7) «سقر» در اصل از «سقر» بر وزن «فقر» به معناى دگرگون شدن و ذوب گشتن و تغییر رنگ دادن و آزار دیدن بر اثر تابش آفتاب گرفته شده است و چون جهنّم این آثار را به نحو اشدّ دارد، یکى از نامهایش «سقر» است. از بعضى روایات استفاده مى‏شود که «سقر» نام بخش خاصى از دوزخ است. که جایگاه متکبّران است.

8) مدثر، آیه 42 و 43.

9) مدثر، آیه 44- 46.

10) «حتّ» در اصل به معناى جدا کردن برگهاى درختان است و گاه در جدا کردن اشیاى دیگر نیز به کار مى‏رود.

11) «ربق» بر وزن «عنب» جمع «ربق» بر وزن «فعل» به معناى طنابى است که دستاویزهاى متعددى در آن است و معمولا هنگامى که مى‏خواهند حیوانات را به صف کنند هرکدام را به یکى از آن دستاویزها مى‏بندند.

12) عنکبوت، آیه 45.

13) وسائل الشیعة، جلد 3، صفحه 76، حدیث 3 از باب 32 از ابواب اعداد فرائض.

14) «درن» بر وزن «لجن» به معناى چرک و آلودگى است.

15) این حدیث را مرحوم شیخ حر عاملى در وسائل الشیعه در جلد 3، باب دوم از ابواب اعداد فرائض، حدیث 3 آورده است. با این تفاوت که به جاى «حمّه» «نهر» و «النهر الجارى» ذکر شده است. همین مضمون در مسند احمد، جلد 1، صفحه 72، چاپ دار الصادر بیروت و صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 132 انتشارات دار الفکر نیز آمده است.

16) نور، آیه 37.

17) «نصب» بر وزن «خجل» به معناى خسته و فرسوده است و صفت مشبّهه از ریشه «نصب» بر وزن «حسب» به معناى خستگى و کوفتگى است.

18) طه، آیه 132.

19) «یصبر» از «صبر» به معناى شکیبایى است و قابل توجه است که این فعل غالبا به صورت لازم استعمال مى‏شود؛ ولى گاه معناى متعددى هم دارد؛ یعنى وادار به صبر نمودن، و در جمله بالا همین معنا اراده شده است.

20) طه، آیه 14.

21) اعراف، آیه 201.

22) بحار الانوار، جلد 85، صفحه 16.

23) الکافى، جلد 4، صفحه 3، حدیث 6.

24) توبه، آیه 54.

25) «لهف» به معناى غصّه، تأسف، اندوه و افسوس است.

26) دهر، آیه 9.

27) «إذا أملقتم فتاجروا اللّه بالصّدقة» (نهج البلاغه، کلمات قصار، 258).

28) بقره، آیه 276.

29) توبه، آیه 103.

30) الکافى، جلد 2، صفحه 104.

31) بحار الانوار، جلد 72، صفحه 114.

32) «مبنیّة» از ریشه «بناء» گرفته شده که مفهوم آن روشن است و چون وجود بناء در ساختار زمین و آسمان مطلب واضحى است، نیاز به بیان ندارد؛ بر این اساس این واژه اشاره به مفهوم مهم‏ترى مى‏کند و آن بلندى و رفعت و عظمت بناست.

33) «مدحوّه» از ریشه «دحو» بر وزن «محو» به معناى گستردن گرفته شده است و منظور از «دحو الارض» این است که در آغاز- همان‏گونه که علم زمین‏شناسى نیز تأکید مى‏کند- تمام سطح زمین را آبهاى حاصل از باران‏هاى سیلابى نخستین فراگرفته بود؛ این آبها تدریجا در گودال زمین جاى گرفتند و خشکى‏ها از زیر آب سر برآورد و زمین آماده سکونت انسان‏ها شد.

34) اسراء، آیه 70.

35) بقره، آیه 30.

36) اعراف، آیه 179.

37) توبه، آیه 124 و 125.

38) الکافى، جلد 5، صفحه 133، حدیث 5.

39) غافر، آیه 19.