و من خطبة له علیه السّلام
از خطبههاى امام علیه السّلام است
که در آن پس از ستایش خدا و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مردم را نصیحت مىفرماید.
خطبه در یک نگاه
بحثهایى را که امام علیه السّلام در این خطبه بیان فرموده است مىتوان در سه بخش خلاصه کرد: نخست حمد و ثناى پروردگار با ذکر آثارى از آن ذات مقدّس، از عجایب جهان هستى و سپس شهادت به نبوت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و اشاره به اوصاف دیگرى از صفات بارز آن حضرت.
در بخش دوم اشاره به هدف آفرینش انسان مىکند و مراقبت الهى را بر او با عبارات بسیار زیبایى شرح مىدهد.
در بخش سوم اندرزهایى درباره تقوا و آماده شدن براى سفر آخرت و حضور در دادگاه عدل الهى آمده است.
بخش اوّل
الحمد للّه الّذی أظهر من آثار سلطانه، و جلال کبریائه، ما حیّر مقل العقول من عجائب قدرته، و ردع خطرات هماهم النّفوس عن عرفان کنه صفته.
و أشهد أن لا إله إلّا اللّه، شهادة إیمان و إیقان، و إخلاص و إذعان. و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، أرسله و أعلام الهدى دارسة، و مناهج الدّین طامسة، فصدع بالحقّ؛ و نصح للخلق، و هدى إلى الرّشد، و أمر بالقصد، صلّى اللّه علیه و آله و سلّم.
ترجمه
حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که از آثار عظمت و جلال کبریاییش آنقدر آشکار ساخته که دیده عقول را از شگفتىهاى قدرتش در حیرت فروبرده، و اندیشههاى بلند انسانها را از شناخت کنه صفاتش بازداشته است، و گواهى مىدهم که معبودى جز خداوند یکتا نیست؛ گواهى برگرفته از ایمان و یقین و اخلاص و اذعان، و گواهى مىدهم که محمد صلّى اللّه علیه و اله بنده و فرستاده اوست. هنگامى او را فرستاد که نشانههاى هدایت کهنه و فرسوده و جادّههاى دین محو شده بود. او حق را آشکار ساخت و براى مردم دلسوزى و خیرخواهى کرد و آنان به سوى کمال، هدایت نمود و به عدل و داد، امر فرمود. رحمت و سلام خدا بر او و خاندانش باد.
شرح و تفسیر
قیام پیامبر در شرایط بسیار سخت
همانگونه که در آغاز خطبه اشاره شد، امام علیه السّلام این خطبه را- مانند بسیارى از خطبههاى دیگر- با حمد و ثناى الهى شروع مىکند؛ ولى با تغییراتى تازه و تشبیهاتى نوین و روحپرور.
مىفرماید: «حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که از آثار عظمت و جلال کبریاییش آنقدر آشکار ساخته که دیده عقول را از شگفتىهاى قدرتش در حیرت فرو برده، و اندیشههاى بلند انسانها را از شناخت کنه صفاتش بازداشته است»؛ (الحمد للّه الّذی أظهر من آثار سلطانه، و جلال کبریائه، ما حیّر مقل(2) العقول من عجائب قدرته، و ردع خطرات هماهم(3) النّفوس عن عرفان کنه صفته).
به راستى اگر کسى در جهان آفرینش از ذرات اتم گرفته تا منظومههاى آسمانى و کهکشانها و از انواع گیاهان و گلها و میوهها گرفته تا اقسام شگفتانگیز حیوانات، پرندهها و درندهها و ماهیان دریاها و وحوش بیابانها و انواع عجیب حشرات و جانداران ذرهبینى، دقت کند هرروز عجایب تازه و شگفتیهاى نوینى در آنها مىبیند و پیشرفت علم و دانش بشرى نیز هرروز پرده جدیدى از این شگفتیها را نشان مىدهد، به گونهاى که انسان در قدرت آفریدگار حیران مىشود و روزبهروز این حقیقت آشکارتر مىگردد که او بالاتر از خیال و قیاس و وهم ماست و بالاتر است از آنچه دیدهایم و خواندهایم و نوشتهایم.
سپس امام علیه السّلام به سراغ اقرار به شهادتین مىرود؛ ولى هریک از آن دو را با تعبیراتى
تازه بیان مىکند و مىفرماید: «و گواهى مىدهم که معبودى جز خداوند یکتا نیست، گواهى برگرفته از ایمان و یقین و اخلاص و اذعان»؛ (و أشهد أن لا إله إلّا اللّه، شهادة إیمان و إیقان، و إخلاص و إذعان(4)).
این چهار تعبیر (ایمان و ایقان و اخلاص و اذعان) اشاره به چهار مرحله از باورهاى دینى است؛ ایمان مرحله اوّل است که انسان چیزى را مىپذیرد و باور مىکند، هرچند ممکن است در اطراف آن، شکوک و شبهات جزئى وجود داشته باشد؛ ولى مرحله ایقان مرحلهاى است که گردوغبار آن شبهات و شکها زدوده مىشود و باورهاى قلبى شفاف و درخشنده مىگردد.
مرحله اخلاص مرحله نفى ما سوى اللّه است که همهچیز را غیر خدا کنار مىزند، تنها او را مىبیند و به او عشق مىورزد و با او سخن مىگوید و از او طلب مىکند و سرانجام مرحله اذعان فرامىرسد که به گفته اهل لغت به معناى اقرار آمیخته با خضوع است؛ یعنى ایمان او در جاى جاى اعمال و گفتار و رفتار او آشکار مىشود و همه زندگى او به رنگ الهى درمىآید و مصداق «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»(5) مىشود.
بدیهى است هرگاه ایمان و یقین و اخلاص در وجود انسان ریشهدار شود ثمره نهایى آن همان اعمال انسان است.
آنگاه امام بعد از شهادت به یکتایى پروردگار، به شهادت نبوّت با ذکر صفات برجستهاى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و اشاراتى به اهداف نبوّت مىپردازد و مىفرماید: «و گواهى مىدهم که محمّد بنده و فرستاده اوست، هنگامى او را فرستاد که نشانههاى هدایت کهنه و فرسوده، و جادّههاى دین محو شده بود. او حق را آشکار ساخت و براى مردم
دلسوزى و خیرخواهى کرد و به سوى کمال هدایت نمود، و به عدل و داد امر فرمود. رحمت و سلام خدا بر او و خاندانش باد»؛ (و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، أرسله و أعلام الهدى دارسة(6)، و مناهج الدّین طامسة(7)، فصدع(8) بالحقّ؛ و نصح للخلق، و هدى إلى الرّشد، و أمر بالقصد، صلّى اللّه علیه و آله و سلّم).
اعلام هدى به معناى نشانههایى است که در مسیر راه مسافران قرار مىدهند تا جاده را گم نکنند (مانند علائم راهنمایى امروز که بر سر راهها مىگذراند تا هرکس مقصد خویش را بشناسد و پیش گیرد) و در اینجا اشاره به تعلیمات آنها و پیشوایان دین و آموزههاى کتب آسمانى است.
جمله «و مناهج الدّین طامسة» اشاره به قوانین آسمانى است که در عصر جاهلیّت به فراموشى سپرده شده بود.
آرى در چنین شرایط و چنین محیطى که ظلمت کفر، همهجا را فراگرفته بود، پیغمبر اسلام قیام کرد و چهار برنامه را اجرا فرمود: نخست حق را در معارف دینى آشکارا بیان کرد. سپس به خیرخواهى مردم برخاست و با اندرزها و نصایح خود آنها را به ترک گناه و فساد و زشتیها و نامردیها فراخواند و در مرحله سوم آنها را به آنچه مایه تکامل انسان بود هدایت کرد و در چهارمین مرحله دعوت به عدل و داد و میانهروى و اعتدال در
همهچیز فرمود (درود و سلام پروردگار بر او و آلش باد).
امام در این عبارات کوتاه، هم ترسیم واضحى از وضع عصر جاهلیت نموده و هم ارکان دعوت پیغمبر اسلام را بیان کرده است.
بخش دوم
و اعلموا، عباد اللّه، أنّه لم یخلقکم عبثا، و لم یرسلکم هملا، علم مبلغ نعمه علیکم، و أحصى إحسانه إلیکم، فاستفتحوه، و استنجحوه، و اطلبوا إلیه و استمنحوه، فما قطعکم عنه حجاب، و لا أغلق عنکم دونه باب، و إنّه لبکلّ مکان، و فی کلّ حین و أوان، و مع کلّ إنس و جانّ؛ لا یثلمه العطاء، و لا ینقصه الحباء، و لا یستنفده سائل، و لا یستقصیه نائل، و لا یلویه شخص عن شخص، و لا یلهیه صوت عن صوت، و لا تحجزه هبة عن سلب، و لا یشغله غضب عن رحمة، و لا تولهه رحمة عن عقاب، و لا یجنّه البطون عن الظّهور، و لا یقطعه الظّهور عن البطون. قرب فنأى، و علا فدنا، و ظهر فبطن، و بطن فعلن، و دان و لم یدن. لم یذرء الخلق باحتیال، و لا استعان بهم لکلال.
ترجمه
بدانید اى بندگان خدا که خداوند شما را بیهوده نیافریده و بىسرپرست رها نساخته است. خدا از مقدار و اندازه نعمتهایش بر شما آگاه است و مراتب احسان و نیکى خود را بر شما شماره فرموده است. (و همه کارهایش از روى حکمت است) حال که چنین است از او درخواست گشایش و پیروزى (و گشودن درهاى سعادت) کنید. دست نیاز به سوى او دراز کرده، عطا و بخشش را از او بخواهید، زیرا میان شما و او حجابى نیست و درى بین او و شما بسته نشده است. او در همهجا و در هرلحظه و با هرکس از انس و جنّ همراه است. نه بخشش از دارایىاش مىکاهد و نه عطایا آسیبى به خزاین او مىرساند. نه درخواست
کنندگان، نعمتش را تمام مىکند و نه بهرهمندان از عطایش، به مواهب او پایان مىدهند. و توجه او به کسى وى را از دیگرى غافل نمىسازد و شنیدن صدایى او را از شنیدن صداى دیگرى بازنمىدارد. عطا و بخشش او به کسى مانع از سلب نعمت (در آنجا که مصلحت باشد) نمىگردد و غضبش او را از رحمت بازنمىدارد و رحمتش او را از عذاب و کیفر (به هنگام لزوم) غافل نمىسازد. نه آنچه پنهان است او را از آنچه آشکار است بازمىدارد و نه آنچه آشکار است او را از آنچه نهان است جدا مىسازد. او نزدیک است و در عین حال دور؛ بلند مرتبه است و در همان حال نزدیک؛ آشکار است و پنهان؛ پنهان است و آشکار. همه را (در برابر اعمالشان) جزا مىدهد و کسى به او جزایى نخواهد داد. در آفرینش مخلوقات نیاز به فکر و اندیشه نداشته و به جهت خستگى از کسى کمک نخواسته است.
شرح و تفسیر
خوان نعمت بىدریغش همهجا گسترده است
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به سه نکته اساسى اشاره مىفرماید: نخست مسئله هدف آفرینش. سپس نعمتهاى فراوان الهى که شامل حال همه بندگان مىشود و سرانجام، بر مراقبت دائمى و حضور الهى در همهجا و همهحال تأکید مىنهد.
در قسمت اوّل مىفرماید: «بدانید اى بندگان خدا که خدا شما را بیهوده نیافریده و بى سرپرست رها نساخته است»؛ (و اعلموا، عباد اللّه، أنّه لم یخلقکم عبثا، و لم یرسلکم هملا(9)).
این سخن در واقع برگرفته از کلام خداست که مىفرماید: ««أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» آیا چنین پنداشتهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و به سوى ما بازنمىگردید».(10)
به یقین خداوند حکیم و دانا هرگز کارى عبث و بیهوده انجام نمىدهد، گرچه منافع و سودهاى افعال خدا به خدا بازنمىگردد، چون او بىنیاز مطلق است؛ ولى به یقین افعال او آثار و برکاتى دارد که به بندگانش باز مىگردد.
چون داشتن هادى و راهنما، نخستین شرط براى وصول به هدف است، به دنبال جمله «لم یخلقکم عبثا» جمله «لم یرسلکم هملا» آمده است، زیرا ارسال در اینگونه موارد به معناى رها ساختن و «همل» در اصل به گله بىچوپان گفته مىشود. بدین ترتیب، مسئولیت انسان با این اشاره در برابر اهداف آفرینش و هدایت رهبران، روشن مىگردد.
در قسمت دوّم مىفرماید: «خدا از مقدار و اندازه نعمتهایش بر شما آگاه است و مراتب احسان و نیکى خود را بر شما شماره فرموده است (و همه کارهایش از روى حکمت است)»؛ (علم مبلغ نعمه علیکم، و أحصى إحسانه إلیکم).
نعمت و احسان، شامل تمام نعمتهاى مادى و معنوى و حتى استعدادهاى گوناگون درونى مىشود و این بدان معناست که مردم از نعمتهاى او بهره گیرند و طریق ناسپاسى پیش نگیرند و نعمتهاى الهى را بیهوده به هدر ندهند و از سستى و تنبلى در بهرهگیرى از آن بپرهیزند و بدانند براى رسیدن به هدف آفرینش و کمال مطلوب، همه اسباب و وسائل آماده است.
آنگاه سومین مطلب را عنوان مىکند و مىفرماید: «حال که چنین است (و همه وسائل سعادت آماده شده) از او درخواست گشایش و پیروزى بطلبید، دست نیاز را به سوى او دراز کرده و عطا و بخشش را از او بخواهید، چرا که میان شما و او حجابى نیست و درى بین او و شما بسته نشده است»؛ (فاستفتحوه(11)، و استنجحوه(12)، و اطلبوا إلیه و
استمنحوه(13)، فما قطعکم عنه حجاب، و لا أغلق عنکم دونه باب).
اشاره به اینکه فیض از مبدأ فیّاض آماده شده، اکنون نوبت شماست که دست طلب به دامان لطفش بزنید و درهاى رحمتش را بگشایید و رستگارى را از او بطلبید و مىدانیم هنگامى که فاعلیت فاعل با قابلیت قابل بیامیزد نتیجه قطعى و حتمى است.
حضرت برخلاف پندار بتپرستان و مشرکان و پیروان آنها در عصر و زمان ما، که گمان مىکنند مستقیما نباید به درگاه خدا رفت، بلکه باید غیر او را پرستید تا او راه را بگشاید، مىفرماید: هیچ رادع و مانعى بر سر راه نیست و همه بندگان مىتوانند به درگاه خدا بروند و اگر گاهى از آبروى شفیعان بهره مىگیرند آن هم تأکید دیگرى است بر ارتباط مستقیم به ذات پاک خدا و عمل به دستور او.
آنگاه در توضیح این سخن اشاره به سه نکته دیگر مىکند و تفاوت عطا و بخشش الهى را با دیگران در این سه نکته روشن مىسازد و مىفرماید: «او در همهجا و در هر لحظه و با هرکس از انس و جنّ همراه است. نه بخشش از دارایىاش مىکاهد و نه عطایا آسیبى به خزاین او مىرساند. نه درخواستکنندگان، نعمتش را تمام مىکند و نه بهرهمندان از عطایش، به مواهب او پایان مىدهند»؛ (و إنّه لبکلّ مکان، و فی کلّ حین و أوان، و مع کلّ إنس و جانّ؛ لا یثلمه(14) العطاء، و لا ینقصه الحباء(15)، و لا یستنفده سائل، و لا یستقصیه نائل).
به این ترتیب، خداوند بخشندهاى است که در همهجا حضور دارد و دست همه نیازمندان به دامان کبریایىاش مىرسد، بلکه در همهجا با هرکسى همراه است و از
سوى دیگر، عطایاى او حدّ و مرز و نهایتى ندارد و بیم این نمىرود که اگر به افرادى ببخشد دیگران در مضیقه قرار گیرند:
دست حاجت چو برى پیش خداوندى بر
که کریم است و رحیم است و غفور و ودود
کرمش نامتناهى نعمش بىپایان
هیچ خواهنده از این در نرود بىمقصود
زیرا او وجودى است از هرنظر نامتناهى، به همین دلیل کرمش نامتناهى است و نعمت و عطایش نیز نامتناهى، بلکه مطابق آنچه در دعاى افتتاح آمده است: «و لا تزیده کثرة العطاء إلّا جودا و کرما؛ فزونى بخشش جز بر جود و کرم او نمىافزاید»، اشاره به اینکه هرقدر بیشتر ببخشد مردم بیشتر به جود و کرمش امیدوار مىشوند.
آنگاه به نکته سوم پرداخته، مىفرماید: «(او همانند مخلوقاتش نیست) و توجه به کسى وى را از دیگرى غافل نمىسازد و شنیدن صدایى او را از شنیدن صداى دیگر باز نمىدارد. عطا و بخشش او به کسى مانع از سلب نعمت (در آنجا که مصلحت باشد) نمىگردد، و غضبش او را از رحمت بازنمىدارد، و رحمتش او را از عذاب و کیفر (به هنگام لزوم) غافل نمىسازد، نه آنچه پنهان است او را از آنچه آشکار است بازمىدارد، و نه آنچه آشکار است او را از آنچه نهان است جدا مىسازد»؛ (و لا یلویه(16) شخص عن شخص، و لا یلهیه صوت عن صوت، و لا تحجزه هبة عن سلب، و لا یشغله غضب عن رحمة، و لا تولهه(17) رحمة عن عقاب، و لا یجنّه(18) البطون عن الظّهور، و لا یقطعه
الظّهور عن البطون).
این جملههاى هفتگانه، از یکسو تشویقى است براى بندگان که هرچه مىخواهند از او بخواهند و بدانند. اگر همه مخلوقاتى که در پهنه جهان آفرینش وجود دارند، دست به دعا بردارند و همزمان خواستههایى را مطرح کنند، او از همه خواستههاى این افراد آگاه و باخبر است. چیزى که در غیر خداوند مطلقا دیده نمىشود، حتى گاه سؤال یک نفر آنها را از سؤال نفر دوم غافل مىکند.
از سوى دیگر، هشدارى است به همه بندگان، که مراقب حضور ذات پروردگار در همه حال باشند و بدانند همانگونه که نعمت و عطایش بىپایان است و هیچ خوانندهاى از در او بىمقصود بازنمىگردد، همچنین رحمتش مانع غضب، و نعمتش مانع کیفر بدکاران و ظالمان نیست و آنچه در خلوت و جلوت و آشکار و نهان انجام مىدهند براى او نمایان است. اساسا آشکار و نهان، دور و نزدیک درباره آن ذات نامتناهى، مفهوم ندارد. این مخلوقانند که محدودند و دور و نزدیک و آشکار و نهان دارند.
آنگاه امام علیه السّلام با ذکر هفت جمله دیگر مربوط به اوصاف خداوند متعال، آنچه را در جملههاى قبل آمد تشریح کرده و بر آن تأکید مىنهد و مىفرماید: «او نزدیک است و در عین حال دور، بلند مرتبه است و در همان حال نزدیک، آشکار است و پنهان و پنهان است و آشکار. همه را (در برابر اعمالشان) جزا مىدهد و کسى به او جزا نخواهد داد. در آفرینش مخلوقات نیاز به فکر و اندیشه نداشته، و به جهت خستگى از کسى کمک نخواسته است»؛ (قرب فنأى، و علا فدنا، و ظهر فبطن، و بطن فعلن، و دان(19) و لم یدن. لم یذرء(20) الخلق باحتیال، و لا استعان بهم لکلال(21)).
همه این اوصاف هفتگانه، در واقع از یک نقطه سرچشمه مىگیرد و آن اینکه او وجودى است نامتناهى از هرنظر و به همین دلیل همهجا حضور دارد و در عین حال کنه ذات بىانتهایش از دسترس افکار دور است. ظاهر و باطن، دور و نزدیک، براى او یکسان است و با توجه به علم بىپایانش نیازى به فکر و اندیشه به هنگام آفرینش ندارد و نیز به همین دلیل خستگى و کلال در ذات او راه نمىیابد، زیرا این از اوصاف مخلوقات است که قدرت و توان محدودى دارند به هنگامى که قدرتشان پایان گیرد خسته و ناتوان و وامانده مىشوند.
امام علیه السّلام نهایت فصاحت و بلاغت را در این جملهها به کار گرفته که حقیقت واحدى را در چهرههاى گوناگونى و با عباراتى زیبا و متنوّع منعکس ساخته است.
بخش سوم
أوصیکم، عباد اللّه، بتقوى اللّه، فإنّها الزّمام و القوام، فتمسّکوا بوثائقها، و اعتصموا بحقائقها، تؤل بکم إلى أکنان الدّعة و أوطان السّعة، و معاقل الحرز و منازل العزّ، «لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ»، و تظلم له الأقطار، و تعطّل فیه صروم العشار. و ینفخ فی الصّور، فتزهق کلّ مهجة، و تبکم کلّ لهجة، و تذلّ الشّمّ الشّوامخ، و الصّمّ الرّواسخ، فیصیر صلدها سرابا رقرقا، و معهدها قاعا سملقا، فلا شفیع یشفع، و لا حمیم ینفع، و لا معذرة تدفع.
ترجمه
اى بندگان خدا! شما را به تقوا سفارش مىکنم که زمام و مهار انسان و قوام زندگى اوست، پس به وسیلههاى مطمئن تقوا، تمسک جویید و به حقایق آن، چنگ زنید تا شما را به سرمنزل آرامش و جایگاههاى پروسعت و قلعههاى محکم و سراهاى عزت برساند. در آن روز که چشمها در آن خیره شود و از حرکت بازایستد و همه اقطار جهان تیره و تار گردد و گلههاى شتران (نفیسترین ثروتهاى عرب) بىصاحب مىماند (و به فراموشى سپرده خواهد شد) در آن هنگام در صور دمیده مىشود، قلبها از کار مىافتد، زبانها بند مىآید، کوههاى بلند فرومىریزند و سنگهاى محکم درهم مىشکنند و آن سنگهاى سخت چنان متلاشى و صاف مىشوند که همچون سرابى لرزان به نظر مىآیند و جاى آنها، صاف و هموار مىگردد، چنانکه گویى هرگز کوهى در آنجا وجود نداشته است (در آن روز) نه شفیعى وجود دارد که شفاعت کند و نه دوستى که سودى بخشد و نه عذر موجهى که عذاب الهى را برطرف سازد.
شرح و تفسیر
دورنماى هولانگیز قیامت
در این بخش از خطبه همه انسانها را به تقواى الهى سفارش مىکند و آثار مهم تقوا را برمىشمرد و مىفرماید: «اى بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مىکنم که زمام و مهار انسان و قوام زندگى اوست»؛ (أوصیکم، عباد اللّه، بتقوى اللّه، فإنّها الزّمام و القوام).
تعبیر به «زمام» که در اصل به معناى افسار است، اشاره به نیروى بازدارندگى تقواست که انسان را در برابر گناهان مهار مىکند و از سقوط در پرتگاههاى فساد و گناه و گرفتار شدن در دام شیطان و هواى نفس بازمىدارد. «قوام» اشاره به این است که پایههاى زندگى پاک و آمیخته با سعادت، بر آن استوار است و به تعبیر دیگر: تقوا از یک سو جنبه بازدارندگى دارد و از سوى دیگر جنبه سازندگى و هرگاه این دو، دست به دست هم بدهد سعادت و نجات انسان کامل مىشود و در یک کلام با وجود تقوا، سعادت انسان از نظر مادى و معنوى کامل است.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، «زمام» و «قوام» را مربوط به عبادات دانستند، در حالى که جمله از قبیل حذف متعلق است که عمومیت به مفهوم آن مىبخشد و آیات قرآن نیز گواه بر این است که تقوا، هم سبب نجات در آخرت و هم مایه برکت در زندگى مادى دنیاست. از یک سو مىفرماید: «تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا»(22) و از سوى دیگر مىفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»(23)
در ادامه سخن به عنوان توضیح و تأکید مىافزاید: «به وسیلههاى مطمئن تقوا، تمسّک جویید و به حقایق آن، چنگ زنید تا شما را به سرمنزل آرامش و جایگاههاى پر
وسعت و قلعههاى محکم و سراهاى عزت برساند»؛ (فتمسّکوا بوثائقها(24)، و اعتصموا بحقائقها(25)، تؤل(26) بکم إلى أکنان(27) الدّعة(28) و أوطان السّعة، و معاقل(29) الحرز و منازل العزّ).
تعبیر به «وثائق» جمع وثیقه به معناى دستگیره محکم، اشاره به جنبههاى ظاهرى تقواست و تعبیر به «حقائق» جمع حقیقت اشاره به جنبههاى واقعى آن است.
جملههاى چهارگانهاى که در عبارت بالا به عنوان نتیجه (و جزاى شرط مقدّر) ذکر شده، نشان مىدهد که تمسّک به تقوا هم سبب آرامش است و هم گشایش و هم محفوظ ماندن از خطرات و هم برخوردارى از عزّت.
آرى! هنگامى که تقوا به معناى احساس مسئولیت الهى، بر جامعه حاکم شود، کمتر کسى به حقوق دیگرى تجاوز مىکند و دست به ظلم و ستم مىآلاید که نتیجه آن آرامش است و هنگامى که تقوا به معناى وظیفهشناسى حاکم شود، جامعه روزبهروز گسترش پیدا مىکند و هنگامى که تقوا به معناى حالت بازدارندگى در مقابل دشمن، حاکم گردد، جامعه از شرّ آنان مصون خواهد ماند و مجموعه این امور مایه عزّت و آبرو و سربلندى است.
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن مىافزاید: این آثار چهارگانه بهطور کامل در آخرت تحقّق مىیابد، نه به این معنا که این آثار، در زندگى دنیا هم نباشد، بلکه یعنى هدف اصلى و نهایى آنجاست. مىفرماید: «این در روزى است که چشمها در آن خیره شود و از حرکت بازایستد و همه اقطار جهان تیره و تار گردد و گلههاى شتران (نفیسترین ثروتهاى عرب) بىصاحب ماند»؛ («لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ»(30) و تظلم له الأقطار، و تعطّل فیه صروم(31) العشار(32)).
این اوصاف سهگانه مربوط به صیحه نخستین و زلزله پایان جهان است زیرا به قدرى وحشتناک و دهشت آفرین است که همهکس همهچیز را جز خود فراموش مىکند همانگونه که قرآن در ترسیمى گویا مىگوید: ««یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى وَ ما هُمْ بِسُکارى وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ» روزى که آن (زلزله رستاخیز) را مىبینید هرمادر شیردهى، کودکى شیرخوارش را فراموش مىکند و هرباردارى جنین خود را بر زمین مىنهد، و مردم را مست مىبینى در حالى که مست نیستند ولى عذاب الهى شدید است».(33)
در ادامه این سخن امام علیه السّلام گوشههاى دیگرى از آغاز رستاخیز را شرح مىدهد که دلها را مىلرزاند و افکار را حیران مىسازد، مىفرماید: «در آن هنگام در صور دمیده مىشود، قلبها از کار مىافتد، زبانها بند مىآید، کوههاى بلند فرومىریزند و سنگهاى
محکم درهم مىشکنند و آن سنگهاى سخت چنان متلاشى و صاف مىشود که همچون سرابى لرزان و متلألئى به نظر مىآید و جاى آنها، صاف و هموار مىگردد که گویى هرگز کوهى در آنجا وجود نداشته است»؛ (و ینفخ فی الصّور، فتزهق(34) کلّ مهجة(35)، و تبکم(36) کلّ لهجة، و تذلّ الشّمّ(37) الشّوامخ(38)، و الصّمّ(39) الرّواسخ(40)، فیصیر صلدها(41) سرابا رقرقا(42)، و معهدها(43) قاعا(44) سملقا(45)).
از مجموع آیات قرآن به خوبى استفاده مىشود که دو نوع تحوّل شدید و تکاندهنده در پایان جهان و آستانه رستاخیز رخ مىدهد که از آنها تعبیر به نفخ صور (دمیدن در
شیپور) شده است، زیرا در گذشته هنگامى که مىخواستند لشکر را به حرکت درآورند یا اعلام جنگ کنند یا از خواب بیدار نمایند شیپور بیدارى یا شیپور حرکت یا جنگ نواخته مىشد و با آهنگهاى مختلفى که صداى شیپور داشت، مطلب به گوش مىرسید، بنابراین نفخ صور به معناى آغاز تحوّلى عظیم است.
از آیات قرآن استفاده مىشود که همراه نفخ صور اوّل، زلزله عظیمى در سراسر جهان رخ مىدهد و همه موجودات زنده بر اثر شدّت آن، قالب تهى مىکنند که این شیپور مرگ است. آیه شریفه «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَرَوْنَها»(46) نیز آیه «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ»(47) اشاره به همین نفخ صور است.
در نفخ صور دوم که همان شیپور تجدید حیات و زندگى است، تحوّل تازهاى رخ مىدهد و بر ویرانههاى جهان پیشین جهانى نو پدیدار مىشود و مردگان از قبرها بر مىخیزند و آماده حساب مىشوند. در سوره «زلزال» اشاره به نفخه دوم شده، مىفرماید: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» همچنین در ادامه آیه 68 سوره زمر که در بالا آمد، مىفرماید: ««ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ» سپس بار دیگر در صور دمیده مىشود، ناگهان همه مردگان از قبر برمىخیزد و در انتظارند». آنچه امام در این بخش از خطبه بیان فرمود، اشاره به همان نفخ صور اوّل است که سبب ویرانى جهان، درهم شکستن کوهها و محو شدن آثار آن و تحیّر عجیب انسانها و سپس مرگ آنان مىشود.
آنچه در ذیل این خطبه آمده اشاره به حوادث بعد از نفخ دوم است که مىفرماید: «(در آن روز) نه شفیعى است که شفاعت کند و نه دوستى که سودى بخشد و نه عذر موجّهى که عذاب الهى را برطرف سازد»؛ (فلا شفیع یشفع، و لا حمیم ینفع، و لا معذرة تدفع).
این سخن نیز برگرفته از آیات قرآن مجید است که مىفرماید: ««ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» براى ستمگران نه دوست پرمحبّتى است و نه شفاعتکنندهاى که شفاعتش پذیرفته شود».(48) نیز مىفرماید: ««فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» آن روز عذرخواهى ظالمان سودى به حالشان ندارد و توبه آنان پذیرفته نمىشود».(49)
بدیهى است عدم پذیرش معذرت همانگونه که از آیات بالا برمىآید، مخصوص کسانى است که با اعمال خود پلهاى ارتباطى شفاعت پشت سر خود را ویران کردهاند؛ ولى آنان که راه شفاعت را بازگرداندهاند، مشمول شفاعت خواهند شد. قرآن مجید مىفرماید: ««وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» و (شافعان) شفاعت نمىکنند مگر براى کسانى که خداوند راضى به شفاعت آنان است».(50)
1) سند خطبه:این خطبه از معدود خطبههایى است که مدرکى جز نهج البلاغه براى آن نیست.
2) «مقل» جمع «مقله» بر وزن «غرفه» به معناى قسمت دورى چشم اعم از سیاهى و سفیدى است و در اینجا امام علیه السّلام عقل را تشبیه به انسانى کرده که داراى چشمى است که به اشیاى شگفتانگیزى خیره شده و در آن حیران شده است.
3) «هماهم» جمع «همهمه» به معناى صداى آهسته یا صدایى است که به گوش مىخورد اما معنا و مفهوم آن درک نمىشود.
4) «اذعان» از «ذعن» بر وزن «وطن» به معناى خضوع و فرمانبردارى و اطاعت است، لذا در عبارت بالا امام علیه السّلام آن را در چهارمین مرحله قرار داده است. نخست ایمان و بعد یقین و بعد مرحله اخلاص فرا مىرسد و نتیجه آن اطاعت و فرمانبردارى حق است.
5) بقره، آیه 138.
6) «دارسة» از ریشه «در است» در اصل به معناى تکرار چیزى است و از آنجا که به هنگام فراگرفتن چیزى، استاد مطالب را تکرار مىکند به آن درس مىگویند و چون حوادث پىدرپى، و باد و باران سبب فرسودگى و کهنگى بناها مىشود این تعبیر به معناى فرسودگى نیز به کار مىرود و در خطبه بالا اشاره به همین معناست.
7) «طامسة» از «طمس» بر وزن «شمس» به معناى محو شدن و از بین رفتن آثار چیزى است و به معناى محو کردن نیز آمده است.
8) «صدع» از ریشه «صدع» بر وزن «صبر» در اصل به معناى مطلق شکافتن یا شکافتن اجسام محکم است و چون با شکافتن چیزى درونش آشکار مىشود این واژه به معناى آشکار کردن نیز به کار مىرود و در خطبه بالا همین معنا اراده شده است.
9) «همل» از ریشه «همل» بر وزن «حمل» در اصل به معناى رها ساختن شتران بدون ساربان است. سپس به هرشخص یا هرکار بدون سرپرست اطلاق شده است.
10) مؤمنون، آیه 115.
11) «استفتحوا» از ریشه «فتح» در اصل به معناى گشودن است، بنابراین استفتاح به معناى طلب گشایش و فتح و یارى است.
12) «استنجحوا» از «نجاح» در اصل به معناى سهل و آسان شدن و به مقصود رسیدن است.
13) «استمنحوا» از ریشه «منح» بر وزن «منع» در اصل به معناى واگذار کردن شیر حیوان به خود حیوان است. سپس به هرگونه عطیّه و بخشش اطلاق شده، بنابراین استمناح به معناى طلب عطایاست.
14) «یثلم» از ریشه «ثلم» بر وزن «صبر» و «ثلمه» بر وزن «ضربه» در اصل به معناى لبه چیزى شکستن است. سپس به هرکارى که صدمهاى بر کسى یا چیزى وارد کند اطلاق شده است.
15) «حباء» از ریشه «حبو» بر وزن «ختم» در اصل به معناى بخشش چیزى بدون انتظار پاداش است و در جمله بالا نیز به همین معناست.
16) «یلوى» از ریشه «لىّ» بر وزن «حىّ» به معناى اعراض کردن و سر برگرداندن و منحرف ساختن است.
17) «توله» از «وله» بر وزن «فرح» به معناى حیرت و سرگردانى از شدّت غم و اندوه است و لذا به شخص عاشق غمگین «واله» گفته مىشود.
18) «یجن» از ریشه «جنّ» بر وزن «فنّ» به معناى مستور ساختن و پوشاندن است، لذا به کسى که عقلش پوشیده شده، مجنون گفته مىشود و بر طایفه جن به جهت مستور بودن، این لفظ اطلاق شده است و به بچهاى که در رحم مادر است جنین گفته مىشود و باغهایى را که زمینش پوشیده از درختان است «جنّت» مىگویند.
19) «دان» از ریشه «دین» بر وزن «غیر» گاه به معناى وام دادن و گاه به معناى جزا دادن آمده و در اینجا منظور معناى دوم است.
20) «لم یذرأ» از «ذرأ» بر وزن زرع؛ یعنى آفریدن.
21) «کلال» معناى مصدرى و اسم مصدرى دارد و مفهوم آن خسته شدن و خستگى است.
22) مریم، آیه 63.
23) اعراف، آیه 96.
24) «وثائق» جمع «وثیقه» چیزى است که بر آن تکیه و اعتماد مىکنند.
25) «حقائق» جمع حقیقت، معناى آن معروف و مشهور است؛ ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه (ابن ابى الحدید) آن را به معناى رایت (پرچم) گرفته که در هیچیک از منابع لغت پیدا نشده است.
26) «تؤل» (که در اصل «تؤول» بوده و به جهت جزاى شرط مقدّر واقع شدن، مجزوم شده و به صورت تؤل درآمده) از ریشه «اول» بر وزن «قول» به معناى بازگشت، گرفته شده است، بنابراین جمله «تؤل بکم» مفهومش این است که شما را بازمىگرداند.
27) «اکنان» جمع «کنّ» بر وزن «جن» به معناى ستر و پرده است.
28) «دعة» به معناى استراحت و آرامش است.
29) «معاقل» جمع «معقل» بر وزن «مسجد» به معناى ملجأ و پناهگاه و گاه به معناى کوههاى بلند آمده که مىتواند انسان را از خطر سیلاب و مانند آن نجات دهد.
30) «تشخص» از ریشه «شخوص» به معناى خیره شدن چشم به یک نقطه است، بهطورى که از حرکت باز ایستد. این تعبیر معمولا کنایه از رعب و وحشت است.
31) «صروم» جمع «صرم» بر وزن «فعل» در اصل به معناى گله شتران است سپس به مجموعههاى دیگر انسانى و غیرانسانى اطلاق شده است.
32) «عشار» جمع «عشراء» بر وزن «وکلا» در اصل به معناى شتر باردار دهماهه است و از آنجا که چنین شترى هم به جهت خودش و هم به جهت بچه کاملى که در شکم دارد پرارزش است این واژه، کنایه از اموال نفیس است.
33) حج، آیه 2.
34) «تزهق» از «زهوق» بر وزن «غروب» به معناى هلاکت و نابودى است.
35) «مهجه» در اصل به معناى خونى است که در درون قلب وجود دارد و حیات آدمى به آن بسته است. سپس به خود قلب اطلاق شده است.
36) «تبکم» از «بکم» بر وزن «قلم» به معناى لال شدن و از کار افتادن زبان گرفته شده و «بکم» بر وزن «قفل» جمع «ابکم» یعنى شخص گنگ و لال.
37) «شمّ» جمع «أشمّ» به معناى مرتفع است.
38) «شوامخ» جمع «شامخ» به معناى بلند است، بنابراین «الشمّ الشوامخ» به عنوان تأکید براى کوههاى بلند ذکر شده است.
39) «صمّ» جمع «أصم» گاه به معناى ناشنوا و گاه به معناى سنگهاى سخت مىآید و در جمله بالا در معناى دوم استعمال شده است.
40) «رواسخ» جمع «راسخ» به معناى محکم و پابرجاست.
41) «صلد» در اصل سنگ صاف و سختى را گویند که چیزى بر آن نمىروید. سپس به معناى بخیل و انعطافناپذیر نیز استعمال شده و در اینجا همان معناى اوّل مراد است.
42) «رقرق» به معناى اشک خفیفى است که در چشم حلقه مىزند و مىدرخشد و از آن خارج نمىشود. سپس به هرچیز کم و خفیفى اطلاق شده و نیز به معناى برق زدن و تلألؤ نیز بکار رفته است و در جمله بالا به همین معناى اخیر است.
43) «معهد» جایگاهى است که به سوى آن بازمىگردند و در تعبیرات امروز به آموزشگاه نیز اطلاق مىشود و «معهدها» در این خطبه به معناى جایگاه کوههاست.
44) «قاع» یعنى زمین صاف و مستوى.
45) «سملق» زمین صافى است که هیچ جاى آن بلندتر از جاى دیگر نباشد.
46) حج، آیه 1 و 2.
47) زمر، آیه 68.
48) غافر، آیه 18.
49) روم، آیه 57.
50) انبیاء، آیه 28.