و من خطبة له علیه السّلام
یصف فیها المنافقین
از خطبههاى امام علیه السّلام است.
که درباره اوصاف منافقان ایراد فرموده است.
خطبه در یک نگاه
این خطبه همانگونه که از عنوانش پیداست درباره منافقان و اوصاف آنها سخن مىگوید و در مجموع از دو بخش تشکیل شده است.
بخش اوّل، از حمد و ثناى الهى و شهادت به نبوت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله آغاز مىشود و در ذیل همین بخش، مشکلات طاقتفرساى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و توطئههاى خطرناکى که از
سوى منافقان و دشمنان، بر ضد آن حضرت شد، مورد توجه قرار گرفته است.
از آنجا که خط نفاق بعد از آن حضرت و در عصر امام علیه السّلام نیز با شدت ادامه داشت، امام علیه السّلام در بخش دوم این خطبه، درباره خطر منافقان هشدار مىدهد و صفات آنها را یکى پس از دیگرى با بیانى روشن براى جامعه اسلامى ذکر مىکند تا همه مسلمانان راستین، آنها را بشناسند و توطئههاى آنها را خنثى کرده و در نطفه خفه کنند.
بخش اوّل
نحمده على ما وفّق له من الطّاعة، و ذاد عنه من المعصیة، و نسأله لمنّته تماما، و بحبله اعتصاما. و نشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، خاض إلى رضوان اللّه کلّ غمرة، و تجرّع فیه کلّ غصّة. و قد تلوّن له الأدنون، و تألّب علیه الأقصون، و خلعت إلیه العرب أعنّتها، و ضربت إلى محاربته بطون رواحلها، حتّى أنزلت بساحته عداوتها، من أبعد الدّار، و أسحق المزار.
ترجمه
خداوند را جهت توفیقى که بر اطاعتش داده و حمایتى که در جلوگیرى از معصیتش نموده، سپاس مىگوییم و از او مىخواهیم که نعمتش را (بر ما) کامل کند و چنگ زدن به ریسمان محکمش را نصیب ما گرداند و گواهى مىدهیم که محمّد صلّى اللّه علیه و اله بنده و فرستاده اوست، همان کسى که در راه رضاى خدا در دریاى مشکلات غوطهور شد و جام هر مصیبتى را جرعه جرعه نوشید. نزدیکانش ناپایدار، و بیگانگان در دشمنىاش مصمّم بودند. عرب براى نبرد با او زمام مرکبها را رها ساخت و با شتاب به سوى او راند تا از دورترین نقطه و دورافتادهترین خانه، عداوت خویش را در برابر او ظاهر ساختند.
شرح و تفسیر
مشکلات عظیم رسالت
امام علیه السّلام این خطبه را، مانند بسیارى از خطبههاى دیگر، با حمد و ثناى الهى و شهادت بر رسالت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله آغاز مىکند و در اینجا حمد و ثنا را با تقاضا و دعا
مىآمیزد و مىفرماید: «خداوند را سپاس مىگوییم و ستایش مىکنیم بر توفیقى که بر اطاعتش داده و حمایتى که در جلوگیرى از معصیتش نموده، و از او مىخواهیم که نعمتش را (بر ما) کامل و چنگ زدن به ریسمان محکمش را نصیب ما گرداند»؛ (نحمده على ما وفّق له من الطّاعة، و ذاد(2) عنه من المعصیة، و نسأله لمنّته تماما، و بحبله اعتصاما).
از آنجا که برترین افتخار انسان توفیق اطاعت و ترک معصیت است، امام علیه السّلام در کلام بالا بر این دو تکیه مىکند و منظور از توفیق در اینجا فراهم کردن اسباب اطاعت و ترک معصیت است، زیرا خداوند به ما عقل و هوش داده، وجدان بیدار مرحمت کرده، پیامبران الهى را فرستاده و کتب آسمانى را نازل کرده که تمام اینها ما را به طاعتش نزدیک و از معصیتش دور گرداند و اگر این اسباب وجود نداشت در گرداب گناه و ترک طاعت غوطهور مىشدیم، بنابراین سزاوار است همواره خدا را بر این نعمتهاى بزرگ سپاس گوییم.
اما دعایى که امام در دو جمله در ذیل این حمد و ثنا آورده، یکى مربوط به تقاضاى تکمیل نعمتها و دیگرى توفیق اعتصام به حبل اللّه است که منظور از آن یا دین و آیین الهى است، آنگونه که از آیه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(3) استفاده مىشود، و یا منظور قرآن مجید است، آنگونه که از حدیث ثقلین برمىآید که مىفرماید: «کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء الى الأرض»(4) و یا منظور، هردو است، زیرا در واقع تفاوتى باهم ندارند.
به یقین اگر این توفیق الهى شامل حال ما گردد، که نعمتهاى او در حق ما کامل و چنگ زدن ما به حبل اللّه، قوىّ شود، خوشبختترین انسان خواهیم بود.
بعضى از شارحان نهج البلاغه در اینجا اشکالى مطرح کردهاند، که چگونه امام تقاضاى اتمام نعمت مىکند، در حالى که قرآن مىگوید: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»(5) اشاره به اینکه نعمتهاى الهى قابل شمارش نیست و حد و مرز ندارد؟
ولى باید توجه داشت که تکمیل نعمت درجات و مراحلى دارد؛ اگر به مرحله نهایى آن هیچکس نمىرسد، مراحل دیگرش قابل وصول است و امام آن را از خدا تقاضا مىکند. سپس حضرت شهادت به نبوّت پیامبر را با ذکر اوصاف برجسته آن حضرت مطرح مىکند و مىفرماید: «و گواهى مىدهیم که محمّد بنده و فرستاده اوست، همان کسى که در راه رضاى خدا در دریاى مشکلات غوطهور شد، و جام هرمصیبتى را جرعه جرعه نوشید»؛ (و نشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، خاض إلى رضوان اللّه کلّ غمرة(6)، و تجرّع فیه کلّ غصّة(7)).
این دو وصفى که امام علیه السّلام درباره پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بیان فرموده، جامع همه اوصاف خیر است؛ ایستادن در برابر مشکلات و تحمّل در برابر مصائب. تا آن مقاومت و تحمّل نباشد هیچکار مهمى به سامان نمىرسد.
جمله «تجرّع فیه کلّ غصّة» نشان مىدهد که حوادث گلوگیر در برابر پیامبر یکى، دو تا نبود، بلکه او جرعه جرعه از جام مصائب مىنوشید و تحمّل مىکرد؛ جمعى از بهترین یارانش را از او گرفتند صبر کرد، انواع مشکلات و موانع بر سر راه او ایجاد کردند؛ ولى از همه آنها عبور نمود و این در واقع درسى است براى همه کسانى که مىخواهند با طاغوتها مبارزه کنند و به اصلاح جامعه خویش بپردازند.
سپس امام علیه السّلام بخشى از مشکلات عظیم پیامبر اسلام را در دوران رسالتش در چند
جمله کوتاه و پرمعنا بیان مىکند و مىفرماید: «بستگان و نزدیکانش را ناپایدار و بیگانگان در دشمنىاش مصمّم بودند، عرب براى نبرد با او زمام مرکبها را رها ساخت و باشتاب، به سوى او راند تا از دورترین نقطه و پرفاصلهترین خانه عداوت خویش را در برابر وى ظاهر سازند»؛ (و قد تلوّن له الأدنون(8)، و تألّب(9) علیه الأقصون، و خلعت إلیه العرب أعنّتها(10)، و ضربت إلى محاربته بطون رواحلها،(11) حتّى أنزلت بساحته عداوتها، من أبعد الدّار، و أسحق(12) المزار).
جمله «تلوّن له الأدنون» اشاره به این است که جمعى از بستگان نزدیک پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مانند عباس که تمایل به حمایت از او داشتند، در کار خود ثابت قدم نبودند.
جمله «تألّب علیه الأقصون» اشاره به شاخههاى دورتر قبیله قریش است که دست به دست هم دادند و قبائل دیگر را نیز تحریک کردند تا در برابر پیامبر اسلام بایستند و در چنین شرایطى که نه نزدیکان جرأت حمایت شجاعانهاى داشته باشند و نه دوران، در عداوت و دشمنى کوتاهى کنند مشکلات عظیمى پیدا مىشود که ایستادگى در برابر آن بسیار سخت است.
جمله «خلعت إلیه العرب أعنّتها، و ضربت إلى محاربته بطون رواحلها» اشاره به سرعت و شتاب شدید مخالفان در عداوت و دشمنى با آن حضرت است، زیرا هنگامى که بخواهند مرکب به سرعت پیش برود افسار آن سست مىکنند و با شلّاق بر پهلوها و شکم آن مىزنند. تاریخ اسلام نیز در همه فصول خود به این حقیقت گواهى مىدهد که
دشمنان از هیچ کارى که فکر مىکردند به شکست اسلام و پیامبر بینجامد خوددارى نکردند؛ ولى خدا مىخواست این نور الهى خاموش نشود و روزبهروز درخشش بیشترى پیدا کند، لذا نقشههاى آنها را نقشبرآب کرد و آتشهایى را که افروخته بودند، با باران لطف و عنایتش خاموش ساخت و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله از این معرکههاى خطرناک پیروز و سربلند برآمد و اسلام، شرق و غرب جهان را تسخیر کرد.
ولى از آنجا که منافقان داخلى- همان کسانى که اظهار اسلام کردند و ظاهرا به مسلمانان پیوستند؛ ولى دلهاى آنها بوى کفر مىداد و مملوّ از عداوت بود- نیز در این میان نقش مهمى داشتند و خط آنها همچنان در میان مسلمانان و حتى در عصر امام علیه السّلام ادامه داشت. امام در ادامه این سخن، هشدار اکیدى به مسلمانان درباره خط نفاق مىدهد و در بخش بعد- چنانکه خواهد آمد- اوصاف و خطرات منافقان را شرح مىکند. ابن ابى الحدید در اینجا نگاهى کوتاه و گذرا به مشکلات و دشواریهایى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در دوران رسالت خود پشتسر گذاشت، افکنده، چنین مىگوید:
«کسى که کتب تاریخ و سیره را مطالعه مىکند، مىداند که رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله در راه خدا چه دشواریهایى را تحمل کرد؛ از استهزاى قریش در آغاز دعوت گرفته تا سنگسار کردن، تا آنجا که از پشت پاى او خون فرومىریخت و کودکان را به مخالفت و آزار او وادار مىکردند. شکمبه شتر بر سر او مىریختند. لباس آن حضرت را بر گردنش پیچیده و مىفشردند. او را چند سال در شعب بنى هاشم (ابو طالب) محاصره کردند. خرید و فروش با او و مسلمانان اندک آن زمان را تحریم کردند و از ازدواج با آنان و سخن گفتن خوددارى نمودند تا آنجا که نزدیک بود مسلمانان از گرسنگى هلاک شوند، و اگر بعضى از ارحام و علاقهمندان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مخفیانه کمى آرد و خرما در تاریکى شب به آنها نمىرساندند، از گرسنگى هلاک شده بودند. اصحاب و یارانش را مىگرفتند و مىزدند و در برابر آفتاب به بند مىکشیدند و از خانه خود دور مىساختند تا آنجا که گروهى مجبور شدند به حبشه مهاجرت کنند و خود پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گاهى به قبیله ثقیف و گاهى به بنى عامر و گاه به ربیعه و
غیر آنها پناه برد (ولى هیچیک فایدهاى نداشت). سپس همگى تصمیم گرفتند که آن حضرت را شبانه به قتل برسانند و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله ناچار شد از چنگال آنها فرار کند و به مدینه رود و به طایفه اوس و خزرج بپیوندد، در حالى که همسر و فرزندان خود و تمام وسایل زندگیش را در مکه رها کرده بود و با زحمت شدید توانست خود را به مدینه برساند. در آنجا نیز آن حضرت را آسوده نگذاشتند، جنگها پشت سر یکدیگر روى داد و لشکرها پشت سر یکدیگر به سوى او حرکت کردند، به گونهاى که همیشه در زحمت بود و جنگها یکى پس از دیگرى مسلمانان را در فشار قرار مىداد؛ ولى سرانجام خدا او را یارى کرد و آیینش جهانگیر شد و کسى که آشنا به تاریخ اسلام باشد شرح این مشکلات را مىداند(13) (اینها همان چیزى است که امام علیه السّلام در جملههاى کوتاه و پرمعناى بالا به آن اشاره کرده است).
بخش دوم
أوصیکم عباد اللّه بتقوى اللّه، و أحذّرکم أهل النّفاق، فإنّهم الضّالّون المضلّون، و الزّالّون المزلّون، یتلوّنون ألوانا، و یفتنّون افتنانا، و یعمدونکم بکلّ عماد، و یرصدونکم بکلّ مرصاد. قلوبهم دویّة، و صفاحهم نقیّة. یمشون الخفاء، و یدبّون الضّراء. وصفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الدّاء العیاء. حسدة الرّخاء، و مؤکّدو البلاء، و مقنطوا الرّجاء. لهم بکلّ طریق صریع، و إلى کلّ قلب شفیع، و لکلّ شجو دموع. یتقارضون الثّناء، و یتراقبون الجزاء: إن سألوا ألحفوا، و إن عذلوا کشفوا، و إن حکموا أسرفوا.
ترجمه
اى بندگان خدا! شما را به پرهیزکارى سفارش مىکنم و از منافقان برحذر مىدارم، زیرا آنها گمراه و گمراهکننده، خطاکارند و به خطاانداز، هرزمان به رنگى درمىآیند و به قیافههاى دیگرى خودنمایى مىنمایند. از هروسیلهاى براى فریفتن شما استفاده مىکنند، و در هرکمینگاهى به کمین شما مىنشینند، دلهایشان آلوده و بیمار، و ظاهرشان را (براى فریب شما) پاک نگه مىدارند، در پنهانى گام برمىدارند، و همچون خزندهاى که در میان بوتههاى درهم پیچیده خود را مخفى ساخته، پیش مىروند. بیانشان در ظاهر درمان، گفتارشان شفابخش؛ ولى کردارشان درد بىدرمان است. آنان بر رفاه و آسایش مردم حسد مىورزند و بر بلا و ناراحتى آنان مىافزایند و پیوسته تخم ناامیدى بر دلها مىپاشند. آنها در هرراهى کشتهاى را به خاک افکندهاند و به هردلى راهى دارند، و بر هرمصیبتى اشک دروغینى مىریزند، پیوسته مدح و ثنا به هم وام
مىدهند، و انتظار پاداش و جزا مىکشند، هرگاه چیزى را طلب کنند اصرار مىورزند، اگر کسى را ملامت کنند پردهدرى مىکنند، و اگر مقامى به آنها سپرده شود راه اسراف پیش مىگیرند.
شرح و تفسیر
خطر منافقان!
همانگونه که در پایان بخش قبل گفتیم، امام علیه السّلام در این بخش، اشاره به صفات منافقان مىکند و مسلمانها را از خطرات آنها آگاه مىسازد و به همگان هشدار مىدهد و چنان وصف دقیقى براى آنها ذکر مىکند که هیچکس با این دقت اوصاف اهل نفاق را بیان نکرده است.
در آغاز شش وصف آنها را به این صورت بیان مىکند که مىفرماید: «اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزکارى سفارش مىکنم، و از منافقان برحذر مىدارم، زیرا آنها گمراهند و گمراهکننده، خطاکارند و به خطا انداز، هرزمان به رنگى درمىآیند و به قیافههاى دیگرى خودنمایى مىکنند»؛ (أوصیکم عباد اللّه بتقوى اللّه، و أحذّرکم أهل النّفاق، فإنّهم الضّالّون المضلّون، و الزّالّون(14) المزلّون، یتلوّنون ألوانا، و یفتنّون(15) افتنانا).
نخستین صفتى که امام علیه السّلام در اینجا براى اهل نفاق مىشمرد گمراهى آنان است؛ نه تنها گمراهند که اصرار بر گمراه ساختن دیگران نیز دارند، اضافه بر این خطاکارند؛ نه تنها خطاکار که دیگران را نیز به خطا مىافکنند.
در ضمن تفاوت بین «ضالّون» و «زالّون» روشن شد؛ اوّلى اشاره به کسانى است که
آگاهانه در گمراهى گام مىنهند و دومى اشاره به کسانى است که اشتباه و خطاى فراوان دارند. آرى! چون از نور علم و ایمان بىبهرهاند اشتباهات آنها نیز فراوان است.
افزون بر این صفات چهارگانه آنها افراد متلوّنى هستند که هرروز به رنگى و هرزمان به شکلى درمىآیند تا منافع نامشروع خود را از این طریق تأمین کنند؛ در جمع نمازگزاران به نماز مىایستند و در میان شرابخواران به شرب خمر مىنشینند و مطابق توصیف قرآن ««وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» و هنگامى که افراد باایمان را ملاقات کنند مىگویند ما ایمان آوردیم؛ ولى هنگامى که با افراد شیطانصفت خود خلوت مىکنند مىگویند: ما با شماییم ما فقط آنها را مسخره مىکنیم».(16)
تفاوت «یتلّونون» و «یفتنّون» ممکن است از این جهت باشد که اوّلى اشاره به جهات ظاهرى آنها مىکند که هرروز به رنگى درمىآیند و دومى اشاره به نقشههاى پنهانى آنها دارد که هرروز به سراغ نقشه مرموز تازهاى مىروند و طبیعت نفاق در هرصورت دوگانگى در گفتار و رفتار و برنامهها است.
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن به شش وصف دیگر از اوصاف خطرناک آنها در عبارتى کوتاه و پرمعنا اشاره مىکند، مىفرماید: «از هروسیلهاى براى فریفتن شما استفاده مىکنند، و در هرکمینگاهى به کمین شما مىنشینند. دلهایشان آلوده و بیمار، و ظاهرشان را (براى فریب شما) پاک نگه مىدارند، در پنهانى گام برمىدارند، و همچون خزندهاى در لابهلاى بوتههاى درهم پیچیده خود را مخفى ساخته، پیش مىروند، بیان آنها درمان، گفتارشان (به ظاهر) شفابخش؛ ولى کردارشان درد بىدرمان است!»؛ (و یعمدونکم(17) بکلّ عماد، و یرصدونکم(18) بکلّ مرصاد. قلوبهم دویّة(19)، و صفاحهم(20)
نقیّة. یمشون الخفاء، و یدبّون(21) الضّراء(22)، وصفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الدّاء العیاء(23)).
جمله «و یعمدونکم بکلّ عماد» اشاره به این است که آنها براى درهم شکستن شما از هروسیلهاى استفاده مىکنند؛ شایعهافکنى، ایجاد تردید و تزلزل در صفوف مؤمنان، پاشیدن تخم بدبینى و فساد و …
جمله «و یرصدونکم بکلّ مرصاد» اشاره به این است که آنها از هیچ فرصتى براى ضربه زدن به شما غافل نمىمانند. پیوسته در کمین هستند تا فرصتى بیابند و زهر خود را در کام شما بریزند.
جملههاى بعد از آن، همگى حکایت از دوگانگى شخصیت آنها و تفاوت ظاهر و باطن آنان مىنماید و مىفرماید: دلهایشان بیمار و ظاهرشان سالم، گفتارشان به ظاهر شفابخش؛ اما رفتارشان درد بىدرمان و تمام کارهایشان آمیخته با توطئههاى مخفیانه و نقشههاى پنهانى شیطانى است.
سپس در ادامه سخن به بیان سه وصف دیگر پرداخته، مىفرماید: «بر رفاه و آسایش مردم حسد مىورزند و بر بلا و ناراحتى آنان مىافزایند و پیوسته تخم ناامیدى و یأس بر دلها مىپاشند»؛ (حسدة(24) الرّخاء، و مؤکّدو البلاء، و مقنطو الرّجاء).
قرآن مجید مىگوید: ««إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها» هرگاه نیکى به شما برسد ناراحت مىشوند و هرگاه مصیبتى بر شما وارد گردد خوشحال مىشوند»(25) و این طبیعت منافقان در هرعصر و در هرزمان است.
ایجاد یأس و بدبینى براى تضعیف ارادهها و درهم شکستن قدرت جهاد و مقاومت، یکى دیگر از حیلههاى خطرناک منافقان است که اگر کارگر شود آثار بسیار زیانبارى دارد. این موضوع در دنیاى امروز که فعالیت رسانههاى جمعى بر همهجا سایه افکنده از گذشته خطرناکتر است. منافقانى که در بیرون و درون کشورهاى اسلامى هستند با استفاده از این وسائل براى مأیوس کردن مسلمانان از برنامههاى اصلاحى و از هرگونه پیشرفت و موفقیّت، وسائل شکست آنها را فراهم مىسازند. باید در برابر این شیطان صفتان با تمام قدرت ایستاد و پیوسته مردم را به الطاف خفیّه و جلیّه الهى و پیشرفت و پیروزى امیدوار ساخت و شعارهاى «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ»(26) «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(27) را همهجا سر داد.
در ادامه به سه وصف دیگر اشاره کرده، مىفرماید: «آنها در هرراهى کشتهاى را به خاک افکندهاند، و به هردلى راهى دارند، و بر هرمصیبتى اشک دروغینى مىریزند»؛ (لهم بکلّ طریق صریع(28)، و إلى کلّ قلب شفیع، و لکلّ شجو(29) دموع).
جمله اوّل، کنایه کثرت افرادى است که به دست آنها و با توطئههاى آنها کشته مىشوند یا شدیدا آزاد مىبینند.
جمله دوم، اشاره به این است که منافقان با انواع حیلهها و تملّقها تلاش مىکنند در تمام دلها نفوذ کنند و خود را دوست همهکس قلمداد کنند، حتى کسانى که باهم اختلاف دارند و در دو قطب مختلفاند و از این طریق به فتنهانگیزى ادامه دهند. جمله سوم، اشاره به همدردىهاى دروغین آنها و اشک تمساح ریختن در مصائب مؤمنان است تا کینهها و عداوتهاى درونى خود را به این طریق بپوشانند و مردم را بفریبند و به دنبال خود به پرتگاه بکشانند و آنها را بیچاره کنند.
جمله چهارم، اشاره به کثرت کسانى است که از آنها ضربه خورده و از کار افتادهاند و یا هلاک شدهاند. اشاره به اینکه قربانیان آنها محدود نیست که به آسانى بتوان از کنار آنها گذشت؛ به قدرى گسترده است که گویى در هرکوچه و برزنى کشتهاى بر اثر توطئههاى آنها افتاده است. به این ترتیب اگر مسلمانان به موقع نقشههاى آنها را نقشبرآب نکنند، هیچکس از ضربههاى آنان در امان نخواهد بود.
جمله پنجم، از نیرنگهاى آنها براى نفوذ در دلها خبر مىدهد آنها همواره شریک دزد و رفیق قافلهاند و نشانههاى قافله را در اختیار سارقان مىگذارند و با آنها همکارى تنگاتنگ دارند و به همین دلیل سعى مىکنند به هرکسى وانمود کنند دوست صمیمى او هستند. ششمین جمله نیز تکمیل و تأکیدى است براى آنچه در جمله قبل آمد. آنها سعى دارند خود را شریک غم مردم نشان دهند و بر مصائب آنان اشک تمساح بریزند، هر چند در دل مىخندند و خوشحالند آرى این است راه و رسم نفاق.
آنگاه امام علیه السّلام در ادامه سخن به دو صفت زشت و شوم دیگر آنان اشاره مىکند و مىفرماید: «آنها پیوسته مدح و ثنا به هم وام مىدهند، و انتظار پاداش و جزا مىکشند»؛ (یتقارضون الثّناء، و یتراقبون الجزاء).
آرى هرکدام از آنها در مجلسى به مدّاحى و ثناخوانى دیگرى مىپردازد و صفاتى را که هرگز در او وجود ندارد برمىشمرد، به این قصد که او هم در مجلس دیگرى همینگونه از او مدح و ثناى دروغین بگوید. هرگز مدح و ثناى آنها به نیّت حقگویى و تقدیر از پاکان و نیکان نیست، بلکه هدف آن است که شبیه آن دروغها را در حق خود بشنود.
جمله «یتراقبون الجزاء» نیز تأکیدى بر این مطلب و یا چهره دیگرى از این خلق و خوى زشت است؛ یعنى هرگز خدمت بىریایى به کسى نمىکنند، بلکه دائما در برابر خدمت انتظار خدمت دارند؛ نه فقط در ثناخوانى در همهجا و در هرکار.
سرانجام امام علیه السّلام این بخش را به بیان سه قسمت دیگر از رذائل اخلاقى منافقان پایان مىبخشد و مىفرماید: «هرگاه چیزى را طلب کنند اصرار مىورزند، اگر کسى را ملامت کنند پردهدرى مىکنند، اگر مقامى به آنها سپرده شود راه اسراف پیش مىگیرند»؛ (إن سألوا ألحفوا(30)، و إن عذلوا(31) کشفوا، و إن حکموا أسرفوا).
نیاز انسانها به یکدیگر قابل انکار نیست و گاه این نیاز سبب مىشود که انسان چیزى یا حلّ مشکلى را از دیگر بخواهد؛ ولى اصرار کردن، کار زشتى است، زیرا ممکن است طرف نخواهد یا نتواند آن کار را انجام دهد و با آن خواسته موافقت نماید و از اصرار شرمنده و ناراحت شود. قرآن مجید در اوصاف مؤمنان نیازمند و تهىدست مىفرماید: ««لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً» آنها هرگز با اصرار چیزى از مردم تقاضا نمىکنند»(32)؛ ولى منافقان مىخواهند به مقصود خود برسند، هرچند دیگرى را مأخوذ به حیا کنند و مجبور سازند که برخلاف میلش عمل کند.
همچنین اگر به اصطلاح بخواهند کسى را نصیحت و امر به معروف کنند کارى مىکنند که در میان جمع آبرویش بریزد، در حالى که اسلام دستور مىدهد این کار با
ظرافت و دقت انجام شود؛ نه آبروى مسلمانى بریزد و نه در دل ناراحت شود و غمگین گردد.
جمله «و إن حکموا أسرفوا» اشاره به این است که منافقان هرگاه به مقامى برسند نه تنها حق آن مقام را ادا نمىکنند، بلکه راه اسراف، پیش مىگیرند؛ هم خدا را ناراضى مىکنند و هم مردم را و سعى دارند کیسهها براى منافع نامشروع خود بدوزند. قرآن مجید درباره بعضى از منافقان مىگوید: ««وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ» هنگامى که به مقامى مىرسد در راه فساد در زمین گام برمىدارد و سعى دارد زراعتها و چهارپایان را نابود کند (با اینکه مىداند) خدا فساد را دوست ندارد».(33)
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «إن حکموا» این باشد که اگر آنها را در کارى به داورى بطلبند هرگز داورى عادلانهاى نخواهند داشت و از مرز عدالت و دادگرى تجاوز خواهند کرد. و مانعى ندارد که هردو تفسیر در مفهوم جمله جمع باشد.
بخش سوم
قد أعدّوا لکلّ حقّ باطلا، و لکلّ قائم مائلا، و لکلّ حیّ قاتلا، و لکلّ باب مفتاحا، و لکلّ لیل مصباحا. یتوصّلون إلى الطّمع بالیأس لیقیموا به أسواقهم، و ینفقوا به أعلاقهم، یقولون فیشبّهون، و یصفون فیموّهون. قد هوّنوا الطّریق، و أضلعوا المضیق، فهم لمة الشّیطان، و حمة النّیران: «أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ»
ترجمه
(منافقان) در برابر هرحقى باطلى آماده ساختهاند، و در برابر هردلیل محکمى شبههاى، و براى هرزندهاى قاتلى، و براى هردرى کلیدى، و براى هرشبى چراغى (تا به مقاصد شوم خود نائل شوند). آنها با اظهار یأس و بىرغبتى (به دنیا) تلاش مىکنند به مطامع خویش برسند و بازار خود را گرم کنند و کالاى مورد علاقه خویش (ضلالت و گمراهى) را به فروش برسانند.
آنان سخنانى مىگویند و مردم را به اشتباه مىافکنند، و بیانات فریبندهاى دارند تا دیگران را بفریبند. راه ورود به خواستههاى خود را آسان، و طریق خروج از آن را تنگ و پر پیچوخم مىسازند (تا مردم را در دام خود گرفتار کنند) آنها دارودسته شیطانند و شرارههاى آتش دوزخ. (همانگونه خدا مىفرماید) آنها حزب شیطانند و بدانید حزب شیطان زیانکارند.
شرح و تفسیر
برنامهریزى دقیق منافقان!
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه که بخش پایانى است، اشاره مهمى دارد به اینکه منافقان با برنامهریزى کامل به سوى اهداف خود پیش مىروند و براى حلّ هرمشکلى از مشکلات خود چارهاى اندیشیده و براى نابود کردن مخالفان برنامهریزى نمودهاند، مىفرماید: «آنها در برابر هرحقى باطلى آماده ساختهاند، و در برابر هردلیل محکمى، شبههاى و براى هرزندهاى قاتلى، و براى هردرى کلیدى، و براى هرشبى چراغى تهیه کردهاند»؛ (قد أعدّوا لکلّ حقّ باطلا، و لکلّ قائم مائلا، و لکلّ حیّ قاتلا، و لکلّ باب مفتاحا، و لکلّ لیل مصباحا).
در این پنج جمله با توجه به واژه «أعدّوا» (- آماده کردهاند) امام علیه السّلام از این حقیقت پرده برمىدارد که منافقان، همه مسائل مثبت جامعه را زیر نظر مىگیرند و براى تخریب آن برنامهریزى مىکنند و براى بنبستهایى که بر سر راه دارند راهحلهایى در نظر مىگیرند تا بتوانند درهاى بسته را بگشایند و موانع را از سر راه بردارند، حتى در شب تاریک با چراغ آیند تا گزیدهتر برند کالا!
در طول تاریخ مخصوصا قرنهاى نخستین اسلام، شواهد زندهاى براى کلام پرمعناى امام علیه السّلام دیده مىشود؛ از بهانهاى که براى کنار زدن امام از صحنه خلافت (جوان بودن و یا شوخ طبع بودن) گرفته تا آتش زدن در بیت وحى، بعد از پیامبر اکرم، به بهانه مخالفت با اجماع مسلمین (اجماعى که وجود خارجى نداشت) و سپس خونخواهى عثمان، آن هم از سوى کسانى که دستشان به خون عثمان آلوده بود و بالا بردن قرآنها بر سر نیزهها در زمانى که در آستانه شکستن بودند و مانند آن.
جالب این است که گاه به امورى متوسل مىشدند که هرانسان آگاهى را شدیدا در تعجّب فرومىبرد؛ مثلا هنگامى که به لشکریان معاویه گفتند شما «فئه باغیه» (گروه
ستمگر) هستید که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در حدیث معروف درباره عمار خبر داده بود و بیش از سى سال قبل، به عمّار خطاب کرد و گفت: «تو را فئه باغیه خواهند کشت» آنها در برابر این استدلال محکم و روشن گفتند «قاتل عمّار على است، زیرا او عمّار را به همراه خود آورد! اگر نیاورده بود ما او را نمىکشتیم».(34)
سپس امام علیه السّلام به یکى دیگر از نیرنگهاى آنها براى نفوذ در دلها اشاره کرده مىفرماید: «آنها با اظهار یأس و بىرغبتى (به دنیا) تلاش مىکنند به مطالع خویش برسند و بازار خود را گرم کرده. کالاى مورد علاقه خویش (ضلالت و گمراهى) را به فروش برسانند»؛ (یتوصّلون إلى الطّمع بالیأس لیقیموا به أسواقهم، و ینفقوا به أعلاقهم(35)).
آنها سوداگران مرموزى هستند که سرمایه آنان کفر و نفاق و ضلالت و مشتریانشان افراد سادهاندیش و بهاى این معامله از دست دادن دین و ایمان است.
همانگونه که گاه بعضى از تجّار براى گرم کردن بازار خویش، نسبت به فروش جنس به مشتریان بىاعتنایى نشان مىدهند تا به مقتضاى «الانسان حریص على ما منع» آتش شوق را در دل آنها بیفروزند و بازار خود را گرم کنند و متاع کاسد و فاسد خود را به اعلى القیم بفروشند.
آنگاه مىافزاید: «آنان سخنانى مىگویند و مردم را به اشتباه مىافکنند، توصیف مىکنند تا مردم را بفریبند»؛ (یقولون فیشبّهون، و یصفون فیموّهون(36)).
آرى! آنها پیوسته کفر و نفاق و گمراهى و ضلال را در لباس حق جلوه مىدهند تا تودههاى مردم که بهطور فطرى و طبیعى خواهان حقاند، باطل آنها را بپذیرند و در طریق گمراهى گام بردارند.
در وصف دیگر مىافزاید: «آنها راه ورود به خواستههاى خود را آسان، و طریق خروج از
آن را تنگ و پرپیچوخم مىسازند (تا مردم را در دام خود گرفتار سازند)»؛ (قد هوّنوا الطّریق، و أضلعوا(37) المضیق).
این روش را امروز هم در منافقان عصر خویش مىبینیم که با شرایط سهلى افراد را وارد گروه خویش مىسازند، آنگاه چنان دست و پاى با انواع تعهدات و بدهکاریها مىبندند که خروج از جرگه آنان بسیار سخت است. جهانخواران عصر ما براى گرفتار ساختن ملتها و کشورها، نخست با شرایط سادهاى وامهاى سخاوتمندانه به آنها مىدهند. هنگامى که آنها را گرفتار ساختند فشارها را پىدرپى بر آنها وارد مىسازند و خواستههاى خود را بر آنان تحمیل مىکنند، در حالى که چنان دست و پاى آنها بسته که راه خروج و بازگشت ندارند.
سرانجام امام علیه السّلام در پایان این خطبه، هشدار مىدهد و مىفرماید: «آنها دارودسته شیطانند و شرارههاى آتش دوزخ (همانگونه که خدا مىفرماید) آنها حزب شیطانند، و بدانید حزب شیطان زیانکارانند»؛ (فهم لمة(38) الشّیطان، و حمة(39) النّیران: «أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ»(40)).
نکته
نفاق و منافقان در طول تاریخ
هیچکس نمىتواند تاریخچهاى براى نفاق و منافقان تعیین کنند. در جوامعى که
افراد فاسد و مفسدى وجود داشتهاند، تا زمانى که قدرت بر مبارزه آشکار در خود مىدیدند؛ به مبارزه ادامه مىدادند؛ ولى هنگامى که شکست مىخوردند، لباس نفاق در تن مىپوشیدند و به صورت جمعیّتهاى زیرزمینى درمىآمدند و اهداف شوم خود را از این طریق ادامه مىدادند. در ظاهر تسلیم شده و اعلام وفادارى و پیوستن به تودههاى مردم مىکردند؛ ولى در باطن اهداف شوم خود را با برنامهریزى دقیق دنبال مىکردند.
ویژگى اصلى منافقان، داشتن شخصیت دوگانه است. دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و رفتار، جلسات خصوصى و عمومى و دوگانگى در همهچیز، که شرح آن را امام امیر مؤمنان علیه السّلام در این خطبه به صورتى بسیار دقیق بیان فرموده است.
آنها خود را اصلاحطلب مىخوانند، در حالى که مفسدان واقعى هستند. خود را عاقل و هوشیار و دیگران را ابله و نادان مىدانند، در حالى که واقعا ابلهانى شیطانصفتند.
آنها شریک دزد و دوست قافله، رفیق مردم و عامل بیگانه، غمخوار کشور و عامل استعمارند.
آنها به هنگام بروز طوفانها و رسیدن وقت فداکارى به بهانههاى واهى و گفتن «إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ»(41) میدان را خالى مىکنند و معمولا در این هنگام است که پرده نفاق بر اثر طوفان از چهرههاى آنها کنار مىرود و شناخته مىشوند.
برخلاف آنچه گروهى از سادهاندیشان اهل سنّت فکر مىکنند که هرکس پیامبر خدا را ملاقات کرد و در خدمت او بود و سخنان او را شنید و چشم او بر صورت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله افتاد، در هاله قداستى به نام «صحابى» قرار مىگیرد و صدق و عدالت او مسلّم مىشود، برخلاف این پندار در میان معاصران پیامبر صلّى اللّه علیه و اله، منافقان خطرناکى بودند که در سوره «منافقین» و از آن آشکارتر و گستردهتر در سوره «احزاب» و «توبه» و بعضى سورههاى دیگر قرآن با صراحت به آنها اشاره شده و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در مقابل آنها موضعگیرى سختى داشته است.
کسى که این سورهها را با دقت بررسى کند مىداند که موج نفاق و منافقگرى، حتى در سالهاى آخر عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله، شدید بوده؛ اما نفوذ و قدرت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و پیروزى آشکار مؤمنان راستین، ابتکار عمل را از دست آنها گرفته بود.
آنها بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به جنبوجوش درآمدند و با نقشههاى بسیار مرموز، آن قدر تلاش کردند که در عصر بنى امیّه بر جاى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به عنوان خلیفه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله تکیه زدند و کسى که در اواخر عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اسلام را پذیرفته بود و فرزند دشمن شماره یک اسلام؛ یعنى ابو سفیان به شمار مىرفت بر جاى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله نشست و «خال المؤمنین» شد. این داستان سر دراز دارد که فعلا از آن مىگذریم.
در دنیاى امروز نفاق بیش از هرزمان دیگرى دیده مىشود. منافقان با برنامهریزى بسیار حساب شده و ابزار و سرمایه فراوان و عمّال وسیع در همهجاى دنیا و حتى با بهرهگیرى از وسایل مدرن به شیطنتهاى گسترده خود مشغولند.
دولتهاى استعمارى که حیات آنها به مکیدن خون دیگران وابسته است، در پناه عناوینى مانند حقوق بشر و آزادى و دموکراسى، بدترین جنایات را انجام مىدهند. اگر در کشورى که مورد پسند آنها نیست در صورتى که کمترین خشونتى با یک زندانى شود فریاد برمىکشند؛ ولى در زندانهایى، همچون زندان «ابو غریب» عراق و «گوانتانامو» جنایاتى انجام مىدهند که در تاریخ بىسابقه بوده است و اخبار تکاندهنده آنها در عصر و زمان ما همهجا منتشر شده است.
در پناه لفظ آزادى، آزادى عمل و عقیده را از همه مخالفان خود مىگیرند و سعى دارند همهجا حکومتهاى وابسته به خود به وجود آورند و گاه با صراحت مىگویند بهترین گزینه براى ما حکومتهایى است که حافظ منافع ما باشد.
آنها دم از حکومتهاى مردمى مىزنند؛ ولى در هرنقطهاى از جهان که مردم حکومتى برپا کردند که حافظ منافع آنها نبود با تمام قوا سعى مىکنند آن را ساقط کنند.
گاه از طریق کمکهاى مردم و وامهاى باعوض و بلاعوض وارد مىشوند؛ ولى هدف
اصلى آنها وابسته کردن ملتها و دولتهاست؛ زیرا هنگامى که وابسته شدند به حکم اجبار آنچه را به آنها دیکته کنند باید بپذیرند و این داستان بسیار مفصلترى دارد که شرح آن را در یک کتاب و چند کتاب نمىتوان نوشت.
تنها راه رهایى از چنگال این منافقان دژخیم و خطرناک و چندین چهره، اتحاد ملتهاى مظلوم و دربند است که نخست پرده از چهره آنها برگیرند و آنها را معرفى کنند و سپس به گونهاى هماهنگ با آنها بستیزند و به یقین چون منافقان، تنها دنبال اهداف مادى هستند هرگز روح فداکارى ندارند. سرانجام شکست مىخورند و عقبنشینى مىکنند.
1) سند خطبه:در مصادر نهج البلاغه براى اثبات اینکه خطبه مورد بحث را غیر از مرحوم سیّد رضى نیز نقل کردهاند، به دو مدرک اشاره مىکند؛ نخست به چیزى که میر یحیى علوى در کتاب طراز آورده که بخشهایى از این خطبه را با تفاوتهایى ذکر کرده است و نشان مىدهد از جاى دیگرى آن را گرفته است. دیگر اینکه آمدى در کتاب غرر الحکم بخشهاى مختلفى از خطبه را با تفاوتهایى ذکر کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 69).
2) «ذاد» از ریشه «ذود» بر وزن «ذوق» به معناى راندن و طرد کردن است.
3) آل عمران، آیه 103.
4) مجمع البیان، ذیل آیه 103، سوره آل عمران این حدیث را از ابو سعید خدرى، از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله نقل کرده است.
5) ابراهیم، آیه 34.
6) «غمره» در اصل از «غمر» بر وزن «خمر» به معناى از بین بردن اثر چیزى است. سپس به آب زیادى که همه چهره چیزى را مىپوشاند و مسیر خود را مىشوید و پیش مىرود «غمره» و «غامر» گفته مىشود.
7) «غصّه» در اصل به معناى غذا، آب و یا شىء دیگرى است که در گلوگیر مىکند. انسان چون هنگام غم و اندوه، احساس مىکند چیزى در گلویش گیر کرده است از آن تعبیر به غصّه مىشود.
8) «ادنون» جمع «أدنى» به معناى نزدیک است، بنابراین «أدنون» یعنى نزدیکان و در مقابل «أقصون» به معناى افراد دور است.
9) «تألّب» از ماده «ألب» بر وزن «امر» به معناى جمع شدن و از هرسو گرد آمدن است و به معناى شورانیدن و بسیج کردن بر ضدّ شخص یا گروهى نیز به کار مىرود.
10) «أعنّة» جمع «عنان» یعنى زمام و لجام.
11) «رواحل» جمع «راحله» به معناى مرکب و در بسیارى از مواقع به معناى شتر باربر است.
12) «أسحق» از ریشه «سحق» بر وزن «قفل» یعنى دور شدن و اسحق به معناى دورترین نقطه است.
13) شرح ابن ابى الحدید، جلد 10، صفحه 165.
14) «الزالّون المزلون» از ریشه «زلت» به معناى لغزش و خطاست.
15) «یفتنون» از «افتنان» از ریشه «فنّ» به معناى زینت بخشیدن گرفته شده، بنابراین «یفتنّون افتنانا» به این معناست که آنها اعمال خود را به اشکال مختلف تزیین مىکنند تا دیگران را بفریبند.
16) بقره، آیه 14.
17) «یعمدونکم» از ریشه «عمد» به معناى ستون زدن گرفته شده و منظور در اینجا این است که آنها از هر وسیلهاى بر ضد شما استفاده مىکنند.
18) «یرصدونکم» از «رصد» بر وزن «صدف» در اصل به معناى آمادگى براى مراقبت از چیزى است و به معناى کمین کردن آمده است.
19) «دویة» از ریشه «دوّى» از «دوا» به معناى بیمارى گرفته شده و دوّى (صفت مشبهه بر وزن فعیل) به معناى آلوده و بیمار و مؤنث آن دوّیه است؛ ولى «دواء» بر وزن دمار از همین ماده گرفته شده و به معناى دارو و درمان و چیزى است که درد را زایل مىکند.
20) «صفاح» جمع «صفح» به معناى پهنه صورت یا کاغذ و امثال آن است و در اینجا اشاره به این است که ظاهر منافقان پاک و درونشان آلوده است.
21) «یدبّون» از «دبیب» به معناى آهسته راه رفتن و قدمهاى کوتاه برداشتن است و از نظر مفهوم لغوى هر جنبندهاى را شامل مىشود؛ خواه سریع، راه برود یا آهسته.
22) «ضوّاء» یعنى بیشه و زمین گستردهاى که درختان به هم پیچیدهاى در آن وجود دارد و حیوانات بیابان براى مخفى کردن خود به آن پناه مىبرند.
23) «عیاء» از «عىّ» به معناى عجز و ناتوانى گرفته شده و «داء عیاء» به معناى بیمارى غیر قابل علاجى است که اطبّا از درمان آن عاجزند (عیاء در اینجا مصدرى است که معناى وصفى دارد).
24) «حسدة» جمع «حاسد» مانند «قتله» جمع «قاتل» به معناى کسى است که حسد مىورزد.
25) آل عمران، آیه 120.
26) محمد، آیه 7.
27) آل عمران، آیه 139.
28) «صریع» از «صرع» بر وزن «فرع» به معناى به خاک افکندن گرفته شده و معناى مفعولى دارد یعنى به خاک افتاده، و به معناى کشتهاى که به خاک افتاده به کار مىرود.
29) «شجو» به معناى غم و غصه است.
30) «الحفوا» از «الحاف» به معناى اصرار و الحاح براى طلب چیزى است.
31) «عذلوا» از «عذل» بر وزن «هزل» به معناى ملامت کردن است.
32) بقره، آیه 273.
33) بقره، آیه 205. البته تفسیر بالا یکى از تفاسیر آیه است.
34) صحیح مسلم، جلد 8، صفحه 185 و سفینة البحار، «عمر» و بسیارى از کتب دیگر شیعه و اهل سنّت.
35) «اعلاق» جمع «علق» بر وزن «حزب» به معناى اشیاى مورد علاقه است.
36) «یمّوهون» از «تمویه» به معناى تزیین کردن براى گمراه ساختن و آمیختن حق به باطل است.
37) «اضلعوا» در اصل از ریشه «ضلع» به معناى دنده گرفته شده و چون دندهها معمولا کج است «اضلاع» به معناى کجومعوج ساختن آمده است.
38) «لمة» جمعیّتى است از مردان و زنان و بعضى تعداد آن را سه تا ده ذکر کردهاند و ممکن است در اینجا اشاره به این باشد که نفرات آنها کم و خطراتشان زیاد است.
39) «حمة» به معناى سم و زهر است و به هرچیز گزندهاى «حمة» اطلاق مىشود، مانند سوزش و حرارت آفتاب.
40) مجادله، آیه 19.
41) احزاب، آیه 13.