جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 194(1)

زمان مطالعه: 21 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یصف فیها المنافقین‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است.

که درباره اوصاف منافقان ایراد فرموده است.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه همان‏گونه که از عنوانش پیداست درباره منافقان و اوصاف آنها سخن مى‏گوید و در مجموع از دو بخش تشکیل شده است.

بخش اوّل، از حمد و ثناى الهى و شهادت به نبوت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله آغاز مى‏شود و در ذیل همین بخش، مشکلات طاقت‏فرساى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و توطئه‏هاى خطرناکى که از

سوى منافقان و دشمنان، بر ضد آن حضرت شد، مورد توجه قرار گرفته است.

از آنجا که خط نفاق بعد از آن حضرت و در عصر امام علیه السّلام نیز با شدت ادامه داشت، امام علیه السّلام در بخش دوم این خطبه، درباره خطر منافقان هشدار مى‏دهد و صفات آنها را یکى پس از دیگرى با بیانى روشن براى جامعه اسلامى ذکر مى‏کند تا همه مسلمانان راستین، آنها را بشناسند و توطئه‏هاى آنها را خنثى کرده و در نطفه خفه کنند.

بخش اوّل‏

نحمده على ما وفّق له من الطّاعة، و ذاد عنه من المعصیة، و نسأله لمنّته تماما، و بحبله اعتصاما. و نشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، خاض إلى رضوان اللّه کلّ غمرة، و تجرّع فیه کلّ غصّة. و قد تلوّن له الأدنون، و تألّب علیه الأقصون، و خلعت إلیه العرب أعنّتها، و ضربت إلى محاربته بطون رواحلها، حتّى أنزلت بساحته عداوتها، من أبعد الدّار، و أسحق المزار.

ترجمه‏

خداوند را جهت توفیقى که بر اطاعتش داده و حمایتى که در جلوگیرى از معصیتش نموده، سپاس مى‏گوییم و از او مى‏خواهیم که نعمتش را (بر ما) کامل کند و چنگ زدن به ریسمان محکمش را نصیب ما گرداند و گواهى مى‏دهیم که محمّد صلّى اللّه علیه و اله بنده و فرستاده اوست، همان کسى که در راه رضاى خدا در دریاى مشکلات غوطه‏ور شد و جام هر مصیبتى را جرعه جرعه نوشید. نزدیکانش ناپایدار، و بیگانگان در دشمنى‏اش مصمّم بودند. عرب براى نبرد با او زمام مرکبها را رها ساخت و با شتاب به سوى او راند تا از دورترین نقطه و دورافتاده‏ترین خانه، عداوت خویش را در برابر او ظاهر ساختند.

شرح و تفسیر

مشکلات عظیم رسالت‏

امام علیه السّلام این خطبه را، مانند بسیارى از خطبه‏هاى دیگر، با حمد و ثناى الهى و شهادت بر رسالت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله آغاز مى‏کند و در اینجا حمد و ثنا را با تقاضا و دعا

مى‏آمیزد و مى‏فرماید: «خداوند را سپاس مى‏گوییم و ستایش مى‏کنیم بر توفیقى که بر اطاعتش داده و حمایتى که در جلوگیرى از معصیتش نموده، و از او مى‏خواهیم که نعمتش را (بر ما) کامل و چنگ زدن به ریسمان محکمش را نصیب ما گرداند»؛ (نحمده على ما وفّق له من الطّاعة، و ذاد(2) عنه من المعصیة، و نسأله لمنّته تماما، و بحبله اعتصاما).

از آنجا که برترین افتخار انسان توفیق اطاعت و ترک معصیت است، امام علیه السّلام در کلام بالا بر این دو تکیه مى‏کند و منظور از توفیق در اینجا فراهم کردن اسباب اطاعت و ترک معصیت است، زیرا خداوند به ما عقل و هوش داده، وجدان بیدار مرحمت کرده، پیامبران الهى را فرستاده و کتب آسمانى را نازل کرده که تمام اینها ما را به طاعتش نزدیک و از معصیتش دور گرداند و اگر این اسباب وجود نداشت در گرداب گناه و ترک طاعت غوطه‏ور مى‏شدیم، بنابراین سزاوار است همواره خدا را بر این نعمتهاى بزرگ سپاس گوییم.

اما دعایى که امام در دو جمله در ذیل این حمد و ثنا آورده، یکى مربوط به تقاضاى تکمیل نعمتها و دیگرى توفیق اعتصام به حبل اللّه است که منظور از آن یا دین و آیین الهى است، آن‏گونه که از آیه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(3) استفاده مى‏شود، و یا منظور قرآن مجید است، آن‏گونه که از حدیث ثقلین برمى‏آید که مى‏فرماید: «کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء الى الأرض»(4) و یا منظور، هردو است، زیرا در واقع تفاوتى باهم ندارند.

به یقین اگر این توفیق الهى شامل حال ما گردد، که نعمتهاى او در حق ما کامل و چنگ زدن ما به حبل اللّه، قوىّ شود، خوشبخت‏ترین انسان خواهیم بود.

بعضى از شارحان نهج البلاغه در اینجا اشکالى مطرح کرده‏اند، که چگونه امام تقاضاى اتمام نعمت مى‏کند، در حالى که قرآن مى‏گوید: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»(5) اشاره به اینکه نعمتهاى الهى قابل شمارش نیست و حد و مرز ندارد؟

ولى باید توجه داشت که تکمیل نعمت درجات و مراحلى دارد؛ اگر به مرحله نهایى آن هیچ‏کس نمى‏رسد، مراحل دیگرش قابل وصول است و امام آن را از خدا تقاضا مى‏کند. سپس حضرت شهادت به نبوّت پیامبر را با ذکر اوصاف برجسته آن حضرت مطرح مى‏کند و مى‏فرماید: «و گواهى مى‏دهیم که محمّد بنده و فرستاده اوست، همان کسى که در راه رضاى خدا در دریاى مشکلات غوطه‏ور شد، و جام هرمصیبتى را جرعه جرعه نوشید»؛ (و نشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، خاض إلى رضوان اللّه کلّ غمرة(6)، و تجرّع فیه کلّ غصّة(7)).

این دو وصفى که امام علیه السّلام درباره پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بیان فرموده، جامع همه اوصاف خیر است؛ ایستادن در برابر مشکلات و تحمّل در برابر مصائب. تا آن مقاومت و تحمّل نباشد هیچ‏کار مهمى به سامان نمى‏رسد.

جمله «تجرّع فیه کلّ غصّة» نشان مى‏دهد که حوادث گلوگیر در برابر پیامبر یکى، دو تا نبود، بلکه او جرعه جرعه از جام مصائب مى‏نوشید و تحمّل مى‏کرد؛ جمعى از بهترین یارانش را از او گرفتند صبر کرد، انواع مشکلات و موانع بر سر راه او ایجاد کردند؛ ولى از همه آنها عبور نمود و این در واقع درسى است براى همه کسانى که مى‏خواهند با طاغوت‏ها مبارزه کنند و به اصلاح جامعه خویش بپردازند.

سپس امام علیه السّلام بخشى از مشکلات عظیم پیامبر اسلام را در دوران رسالتش در چند

جمله کوتاه و پرمعنا بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «بستگان و نزدیکانش را ناپایدار و بیگانگان در دشمنى‏اش مصمّم بودند، عرب براى نبرد با او زمام مرکب‏ها را رها ساخت و باشتاب، به سوى او راند تا از دورترین نقطه و پرفاصله‏ترین خانه عداوت خویش را در برابر وى ظاهر سازند»؛ (و قد تلوّن له الأدنون(8)، و تألّب(9) علیه الأقصون، و خلعت إلیه العرب أعنّتها(10)، و ضربت إلى محاربته بطون رواحلها،(11) حتّى أنزلت بساحته عداوتها، من أبعد الدّار، و أسحق(12) المزار).

جمله «تلوّن له الأدنون» اشاره به این است که جمعى از بستگان نزدیک پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مانند عباس که تمایل به حمایت از او داشتند، در کار خود ثابت قدم نبودند.

جمله «تألّب علیه الأقصون» اشاره به شاخه‏هاى دورتر قبیله قریش است که دست به دست هم دادند و قبائل دیگر را نیز تحریک کردند تا در برابر پیامبر اسلام بایستند و در چنین شرایطى که نه نزدیکان جرأت حمایت شجاعانه‏اى داشته باشند و نه دوران، در عداوت و دشمنى کوتاهى کنند مشکلات عظیمى پیدا مى‏شود که ایستادگى در برابر آن بسیار سخت است.

جمله «خلعت إلیه العرب أعنّتها، و ضربت إلى محاربته بطون رواحلها» اشاره به سرعت و شتاب شدید مخالفان در عداوت و دشمنى با آن حضرت است، زیرا هنگامى که بخواهند مرکب به سرعت پیش برود افسار آن سست مى‏کنند و با شلّاق بر پهلوها و شکم آن مى‏زنند. تاریخ اسلام نیز در همه فصول خود به این حقیقت گواهى مى‏دهد که‏

دشمنان از هیچ کارى که فکر مى‏کردند به شکست اسلام و پیامبر بینجامد خوددارى نکردند؛ ولى خدا مى‏خواست این نور الهى خاموش نشود و روزبه‏روز درخشش بیشترى پیدا کند، لذا نقشه‏هاى آنها را نقش‏برآب کرد و آتشهایى را که افروخته بودند، با باران لطف و عنایتش خاموش ساخت و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله از این معرکه‏هاى خطرناک پیروز و سربلند برآمد و اسلام، شرق و غرب جهان را تسخیر کرد.

ولى از آنجا که منافقان داخلى- همان کسانى که اظهار اسلام کردند و ظاهرا به مسلمانان پیوستند؛ ولى دلهاى آنها بوى کفر مى‏داد و مملوّ از عداوت بود- نیز در این میان نقش مهمى داشتند و خط آنها همچنان در میان مسلمانان و حتى در عصر امام علیه السّلام ادامه داشت. امام در ادامه این سخن، هشدار اکیدى به مسلمانان درباره خط نفاق مى‏دهد و در بخش بعد- چنانکه خواهد آمد- اوصاف و خطرات منافقان را شرح مى‏کند. ابن ابى الحدید در اینجا نگاهى کوتاه و گذرا به مشکلات و دشواریهایى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در دوران رسالت خود پشت‏سر گذاشت، افکنده، چنین مى‏گوید:

«کسى که کتب تاریخ و سیره را مطالعه مى‏کند، مى‏داند که رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله در راه خدا چه دشواریهایى را تحمل کرد؛ از استهزاى قریش در آغاز دعوت گرفته تا سنگسار کردن، تا آنجا که از پشت پاى او خون فرومى‏ریخت و کودکان را به مخالفت و آزار او وادار مى‏کردند. شکمبه شتر بر سر او مى‏ریختند. لباس آن حضرت را بر گردنش پیچیده و مى‏فشردند. او را چند سال در شعب بنى هاشم (ابو طالب) محاصره کردند. خرید و فروش با او و مسلمانان اندک آن زمان را تحریم کردند و از ازدواج با آنان و سخن گفتن خوددارى نمودند تا آنجا که نزدیک بود مسلمانان از گرسنگى هلاک شوند، و اگر بعضى از ارحام و علاقه‏مندان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مخفیانه کمى آرد و خرما در تاریکى شب به آنها نمى‏رساندند، از گرسنگى هلاک شده بودند. اصحاب و یارانش را مى‏گرفتند و مى‏زدند و در برابر آفتاب به بند مى‏کشیدند و از خانه خود دور مى‏ساختند تا آنجا که گروهى مجبور شدند به حبشه مهاجرت کنند و خود پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گاهى به قبیله ثقیف و گاهى به بنى عامر و گاه به ربیعه و

غیر آنها پناه برد (ولى هیچ‏یک فایده‏اى نداشت). سپس همگى تصمیم گرفتند که آن حضرت را شبانه به قتل برسانند و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله ناچار شد از چنگال آنها فرار کند و به مدینه رود و به طایفه اوس و خزرج بپیوندد، در حالى که همسر و فرزندان خود و تمام وسایل زندگیش را در مکه رها کرده بود و با زحمت شدید توانست خود را به مدینه برساند. در آنجا نیز آن حضرت را آسوده نگذاشتند، جنگها پشت سر یکدیگر روى داد و لشکرها پشت سر یکدیگر به سوى او حرکت کردند، به گونه‏اى که همیشه در زحمت بود و جنگها یکى پس از دیگرى مسلمانان را در فشار قرار مى‏داد؛ ولى سرانجام خدا او را یارى کرد و آیینش جهانگیر شد و کسى که آشنا به تاریخ اسلام باشد شرح این مشکلات را مى‏داند(13) (اینها همان چیزى است که امام علیه السّلام در جمله‏هاى کوتاه و پرمعناى بالا به آن اشاره کرده است).

بخش دوم‏

أوصیکم عباد اللّه بتقوى اللّه، و أحذّرکم أهل النّفاق، فإنّهم الضّالّون المضلّون، و الزّالّون المزلّون، یتلوّنون ألوانا، و یفتنّون افتنانا، و یعمدونکم بکلّ عماد، و یرصدونکم بکلّ مرصاد. قلوبهم دویّة، و صفاحهم نقیّة. یمشون الخفاء، و یدبّون الضّراء. وصفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الدّاء العیاء. حسدة الرّخاء، و مؤکّدو البلاء، و مقنطوا الرّجاء. لهم بکلّ طریق صریع، و إلى کلّ قلب شفیع، و لکلّ شجو دموع. یتقارضون الثّناء، و یتراقبون الجزاء: إن سألوا ألحفوا، و إن عذلوا کشفوا، و إن حکموا أسرفوا.

ترجمه‏

اى بندگان خدا! شما را به پرهیزکارى سفارش مى‏کنم و از منافقان برحذر مى‏دارم، زیرا آنها گمراه و گمراه‏کننده، خطاکارند و به خطاانداز، هرزمان به رنگى درمى‏آیند و به قیافه‏هاى دیگرى خودنمایى مى‏نمایند. از هروسیله‏اى براى فریفتن شما استفاده مى‏کنند، و در هرکمینگاهى به کمین شما مى‏نشینند، دلهایشان آلوده و بیمار، و ظاهرشان را (براى فریب شما) پاک نگه مى‏دارند، در پنهانى گام برمى‏دارند، و همچون خزنده‏اى که در میان بوته‏هاى درهم پیچیده خود را مخفى ساخته، پیش مى‏روند. بیانشان در ظاهر درمان، گفتارشان شفابخش؛ ولى کردارشان درد بى‏درمان است. آنان بر رفاه و آسایش مردم حسد مى‏ورزند و بر بلا و ناراحتى آنان مى‏افزایند و پیوسته تخم ناامیدى بر دلها مى‏پاشند. آنها در هرراهى کشته‏اى را به خاک افکنده‏اند و به هردلى راهى دارند، و بر هرمصیبتى اشک دروغینى مى‏ریزند، پیوسته مدح و ثنا به هم وام‏

مى‏دهند، و انتظار پاداش و جزا مى‏کشند، هرگاه چیزى را طلب کنند اصرار مى‏ورزند، اگر کسى را ملامت کنند پرده‏درى مى‏کنند، و اگر مقامى به آنها سپرده شود راه اسراف پیش مى‏گیرند.

شرح و تفسیر

خطر منافقان!

همان‏گونه که در پایان بخش قبل گفتیم، امام علیه السّلام در این بخش، اشاره به صفات منافقان مى‏کند و مسلمانها را از خطرات آنها آگاه مى‏سازد و به همگان هشدار مى‏دهد و چنان وصف دقیقى براى آنها ذکر مى‏کند که هیچ‏کس با این دقت اوصاف اهل نفاق را بیان نکرده است.

در آغاز شش وصف آنها را به این صورت بیان مى‏کند که مى‏فرماید: «اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزکارى سفارش مى‏کنم، و از منافقان برحذر مى‏دارم، زیرا آنها گمراهند و گمراه‏کننده، خطاکارند و به خطا انداز، هرزمان به رنگى درمى‏آیند و به قیافه‏هاى دیگرى خودنمایى مى‏کنند»؛ (أوصیکم عباد اللّه بتقوى اللّه، و أحذّرکم أهل النّفاق، فإنّهم الضّالّون المضلّون، و الزّالّون(14) المزلّون، یتلوّنون ألوانا، و یفتنّون(15) افتنانا).

نخستین صفتى که امام علیه السّلام در اینجا براى اهل نفاق مى‏شمرد گمراهى آنان است؛ نه تنها گمراهند که اصرار بر گمراه ساختن دیگران نیز دارند، اضافه بر این خطاکارند؛ نه تنها خطاکار که دیگران را نیز به خطا مى‏افکنند.

در ضمن تفاوت بین «ضالّون» و «زالّون» روشن شد؛ اوّلى اشاره به کسانى است که‏

آگاهانه در گمراهى گام مى‏نهند و دومى اشاره به کسانى است که اشتباه و خطاى فراوان دارند. آرى! چون از نور علم و ایمان بى‏بهره‏اند اشتباهات آنها نیز فراوان است.

افزون بر این صفات چهارگانه آنها افراد متلوّنى هستند که هرروز به رنگى و هرزمان به شکلى درمى‏آیند تا منافع نامشروع خود را از این طریق تأمین کنند؛ در جمع نمازگزاران به نماز مى‏ایستند و در میان شرابخواران به شرب خمر مى‏نشینند و مطابق توصیف قرآن ««وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» و هنگامى که افراد باایمان را ملاقات کنند مى‏گویند ما ایمان آوردیم؛ ولى هنگامى که با افراد شیطان‏صفت خود خلوت مى‏کنند مى‏گویند: ما با شماییم ما فقط آنها را مسخره مى‏کنیم».(16)

تفاوت «یتلّونون» و «یفتنّون» ممکن است از این جهت باشد که اوّلى اشاره به جهات ظاهرى آنها مى‏کند که هرروز به رنگى درمى‏آیند و دومى اشاره به نقشه‏هاى پنهانى آنها دارد که هرروز به سراغ نقشه مرموز تازه‏اى مى‏روند و طبیعت نفاق در هرصورت دوگانگى در گفتار و رفتار و برنامه‏ها است.

سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن به شش وصف دیگر از اوصاف خطرناک آنها در عبارتى کوتاه و پرمعنا اشاره مى‏کند، مى‏فرماید: «از هروسیله‏اى براى فریفتن شما استفاده مى‏کنند، و در هرکمینگاهى به کمین شما مى‏نشینند. دلهایشان آلوده و بیمار، و ظاهرشان را (براى فریب شما) پاک نگه مى‏دارند، در پنهانى گام برمى‏دارند، و همچون خزنده‏اى در لابه‏لاى بوته‏هاى درهم پیچیده خود را مخفى ساخته، پیش مى‏روند، بیان آنها درمان، گفتارشان (به ظاهر) شفابخش؛ ولى کردارشان درد بى‏درمان است!»؛ (و یعمدونکم(17) بکلّ عماد، و یرصدونکم(18) بکلّ مرصاد. قلوبهم دویّة(19)، و صفاحهم(20)

نقیّة. یمشون الخفاء، و یدبّون(21) الضّراء(22)، وصفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الدّاء العیاء(23)).

جمله «و یعمدونکم بکلّ عماد» اشاره به این است که آنها براى درهم شکستن شما از هروسیله‏اى استفاده مى‏کنند؛ شایعه‏افکنى، ایجاد تردید و تزلزل در صفوف مؤمنان، پاشیدن تخم بدبینى و فساد و …

جمله «و یرصدونکم بکلّ مرصاد» اشاره به این است که آنها از هیچ فرصتى براى ضربه زدن به شما غافل نمى‏مانند. پیوسته در کمین هستند تا فرصتى بیابند و زهر خود را در کام شما بریزند.

جمله‏هاى بعد از آن، همگى حکایت از دوگانگى شخصیت آنها و تفاوت ظاهر و باطن آنان مى‏نماید و مى‏فرماید: دلهایشان بیمار و ظاهرشان سالم، گفتارشان به ظاهر شفابخش؛ اما رفتارشان درد بى‏درمان و تمام کارهایشان آمیخته با توطئه‏هاى مخفیانه و نقشه‏هاى پنهانى شیطانى است.

سپس در ادامه سخن به بیان سه وصف دیگر پرداخته، مى‏فرماید: «بر رفاه و آسایش مردم حسد مى‏ورزند و بر بلا و ناراحتى آنان مى‏افزایند و پیوسته تخم ناامیدى و یأس بر دل‏ها مى‏پاشند»؛ (حسدة(24) الرّخاء، و مؤکّدو البلاء، و مقنطو الرّجاء).

قرآن مجید مى‏گوید: ««إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها» هرگاه نیکى به شما برسد ناراحت مى‏شوند و هرگاه مصیبتى بر شما وارد گردد خوشحال مى‏شوند»(25) و این طبیعت منافقان در هرعصر و در هرزمان است.

ایجاد یأس و بدبینى براى تضعیف اراده‏ها و درهم شکستن قدرت جهاد و مقاومت، یکى دیگر از حیله‏هاى خطرناک منافقان است که اگر کارگر شود آثار بسیار زیانبارى دارد. این موضوع در دنیاى امروز که فعالیت رسانه‏هاى جمعى بر همه‏جا سایه افکنده از گذشته خطرناک‏تر است. منافقانى که در بیرون و درون کشورهاى اسلامى هستند با استفاده از این وسائل براى مأیوس کردن مسلمانان از برنامه‏هاى اصلاحى و از هرگونه پیشرفت و موفقیّت، وسائل شکست آنها را فراهم مى‏سازند. باید در برابر این شیطان صفتان با تمام قدرت ایستاد و پیوسته مردم را به الطاف خفیّه و جلیّه الهى و پیشرفت و پیروزى امیدوار ساخت و شعارهاى «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ»(26) «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(27) را همه‏جا سر داد.

در ادامه به سه وصف دیگر اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها در هرراهى کشته‏اى را به خاک افکنده‏اند، و به هردلى راهى دارند، و بر هرمصیبتى اشک دروغینى مى‏ریزند»؛ (لهم بکلّ طریق صریع(28)، و إلى کلّ قلب شفیع، و لکلّ شجو(29) دموع).

جمله اوّل، کنایه کثرت افرادى است که به دست آنها و با توطئه‏هاى آنها کشته مى‏شوند یا شدیدا آزاد مى‏بینند.

جمله دوم، اشاره به این است که منافقان با انواع حیله‏ها و تملّقها تلاش مى‏کنند در تمام دل‏ها نفوذ کنند و خود را دوست همه‏کس قلمداد کنند، حتى کسانى که باهم اختلاف دارند و در دو قطب مختلف‏اند و از این طریق به فتنه‏انگیزى ادامه دهند. جمله سوم، اشاره به همدردى‏هاى دروغین آنها و اشک تمساح ریختن در مصائب مؤمنان است تا کینه‏ها و عداوتهاى درونى خود را به این طریق بپوشانند و مردم را بفریبند و به دنبال خود به پرتگاه بکشانند و آنها را بیچاره کنند.

جمله چهارم، اشاره به کثرت کسانى است که از آنها ضربه خورده و از کار افتاده‏اند و یا هلاک شده‏اند. اشاره به این‏که قربانیان آنها محدود نیست که به آسانى بتوان از کنار آنها گذشت؛ به قدرى گسترده است که گویى در هرکوچه و برزنى کشته‏اى بر اثر توطئه‏هاى آنها افتاده است. به این ترتیب اگر مسلمانان به موقع نقشه‏هاى آنها را نقش‏برآب نکنند، هیچ‏کس از ضربه‏هاى آنان در امان نخواهد بود.

جمله پنجم، از نیرنگهاى آنها براى نفوذ در دلها خبر مى‏دهد آنها همواره شریک دزد و رفیق قافله‏اند و نشانه‏هاى قافله را در اختیار سارقان مى‏گذارند و با آنها همکارى تنگاتنگ دارند و به همین دلیل سعى مى‏کنند به هرکسى وانمود کنند دوست صمیمى او هستند. ششمین جمله نیز تکمیل و تأکیدى است براى آنچه در جمله قبل آمد. آنها سعى دارند خود را شریک غم مردم نشان دهند و بر مصائب آنان اشک تمساح بریزند، هر چند در دل مى‏خندند و خوشحالند آرى این است راه و رسم نفاق.

آن‏گاه امام علیه السّلام در ادامه سخن به دو صفت زشت و شوم دیگر آنان اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «آنها پیوسته مدح و ثنا به هم وام مى‏دهند، و انتظار پاداش و جزا مى‏کشند»؛ (یتقارضون الثّناء، و یتراقبون الجزاء).

آرى هرکدام از آنها در مجلسى به مدّاحى و ثناخوانى دیگرى مى‏پردازد و صفاتى را که هرگز در او وجود ندارد برمى‏شمرد، به این قصد که او هم در مجلس دیگرى همین‏گونه از او مدح و ثناى دروغین بگوید. هرگز مدح و ثناى آنها به نیّت حق‏گویى و تقدیر از پاکان و نیکان نیست، بلکه هدف آن است که شبیه آن دروغها را در حق خود بشنود.

جمله «یتراقبون الجزاء» نیز تأکیدى بر این مطلب و یا چهره دیگرى از این خلق و خوى زشت است؛ یعنى هرگز خدمت بى‏ریایى به کسى نمى‏کنند، بلکه دائما در برابر خدمت انتظار خدمت دارند؛ نه فقط در ثناخوانى در همه‏جا و در هرکار.

سرانجام امام علیه السّلام این بخش را به بیان سه قسمت دیگر از رذائل اخلاقى منافقان پایان مى‏بخشد و مى‏فرماید: «هرگاه چیزى را طلب کنند اصرار مى‏ورزند، اگر کسى را ملامت کنند پرده‏درى مى‏کنند، اگر مقامى به آنها سپرده شود راه اسراف پیش مى‏گیرند»؛ (إن سألوا ألحفوا(30)، و إن عذلوا(31) کشفوا، و إن حکموا أسرفوا).

نیاز انسانها به یکدیگر قابل انکار نیست و گاه این نیاز سبب مى‏شود که انسان چیزى یا حلّ مشکلى را از دیگر بخواهد؛ ولى اصرار کردن، کار زشتى است، زیرا ممکن است طرف نخواهد یا نتواند آن کار را انجام دهد و با آن خواسته موافقت نماید و از اصرار شرمنده و ناراحت شود. قرآن مجید در اوصاف مؤمنان نیازمند و تهى‏دست مى‏فرماید: ««لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً» آنها هرگز با اصرار چیزى از مردم تقاضا نمى‏کنند»(32)؛ ولى منافقان مى‏خواهند به مقصود خود برسند، هرچند دیگرى را مأخوذ به حیا کنند و مجبور سازند که برخلاف میلش عمل کند.

همچنین اگر به اصطلاح بخواهند کسى را نصیحت و امر به معروف کنند کارى مى‏کنند که در میان جمع آبرویش بریزد، در حالى که اسلام دستور مى‏دهد این کار با

ظرافت و دقت انجام شود؛ نه آبروى مسلمانى بریزد و نه در دل ناراحت شود و غمگین گردد.

جمله «و إن حکموا أسرفوا» اشاره به این است که منافقان هرگاه به مقامى برسند نه تنها حق آن مقام را ادا نمى‏کنند، بلکه راه اسراف، پیش مى‏گیرند؛ هم خدا را ناراضى مى‏کنند و هم مردم را و سعى دارند کیسه‏ها براى منافع نامشروع خود بدوزند. قرآن مجید درباره بعضى از منافقان مى‏گوید: ««وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ» هنگامى که به مقامى مى‏رسد در راه فساد در زمین گام برمى‏دارد و سعى دارد زراعتها و چهارپایان را نابود کند (با اینکه مى‏داند) خدا فساد را دوست ندارد».(33)

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «إن حکموا» این باشد که اگر آنها را در کارى به داورى بطلبند هرگز داورى عادلانه‏اى نخواهند داشت و از مرز عدالت و دادگرى تجاوز خواهند کرد. و مانعى ندارد که هردو تفسیر در مفهوم جمله جمع باشد.

بخش سوم‏

قد أعدّوا لکلّ حقّ باطلا، و لکلّ قائم مائلا، و لکلّ حیّ قاتلا، و لکلّ باب مفتاحا، و لکلّ لیل مصباحا. یتوصّلون إلى الطّمع بالیأس لیقیموا به أسواقهم، و ینفقوا به أعلاقهم، یقولون فیشبّهون، و یصفون فیموّهون. قد هوّنوا الطّریق، و أضلعوا المضیق، فهم لمة الشّیطان، و حمة النّیران: «أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ»

ترجمه‏

(منافقان) در برابر هرحقى باطلى آماده ساخته‏اند، و در برابر هردلیل محکمى شبهه‏اى، و براى هرزنده‏اى قاتلى، و براى هردرى کلیدى، و براى هرشبى چراغى (تا به مقاصد شوم خود نائل شوند). آنها با اظهار یأس و بى‏رغبتى (به دنیا) تلاش مى‏کنند به مطامع خویش برسند و بازار خود را گرم کنند و کالاى مورد علاقه خویش (ضلالت و گمراهى) را به فروش برسانند.

آنان سخنانى مى‏گویند و مردم را به اشتباه مى‏افکنند، و بیانات فریبنده‏اى دارند تا دیگران را بفریبند. راه ورود به خواسته‏هاى خود را آسان، و طریق خروج از آن را تنگ و پر پیچ‏وخم مى‏سازند (تا مردم را در دام خود گرفتار کنند) آنها دارودسته شیطانند و شراره‏هاى آتش دوزخ. (همان‏گونه خدا مى‏فرماید) آنها حزب شیطانند و بدانید حزب شیطان زیان‏کارند.

شرح و تفسیر

برنامه‏ریزى دقیق منافقان!

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه که بخش پایانى است، اشاره مهمى دارد به اینکه منافقان با برنامه‏ریزى کامل به سوى اهداف خود پیش مى‏روند و براى حلّ هرمشکلى از مشکلات خود چاره‏اى اندیشیده و براى نابود کردن مخالفان برنامه‏ریزى نموده‏اند، مى‏فرماید: «آنها در برابر هرحقى باطلى آماده ساخته‏اند، و در برابر هردلیل محکمى، شبهه‏اى و براى هرزنده‏اى قاتلى، و براى هردرى کلیدى، و براى هرشبى چراغى تهیه کرده‏اند»؛ (قد أعدّوا لکلّ حقّ باطلا، و لکلّ قائم مائلا، و لکلّ حیّ قاتلا، و لکلّ باب مفتاحا، و لکلّ لیل مصباحا).

در این پنج جمله با توجه به واژه «أعدّوا» (- آماده کرده‏اند) امام علیه السّلام از این حقیقت پرده برمى‏دارد که منافقان، همه مسائل مثبت جامعه را زیر نظر مى‏گیرند و براى تخریب آن برنامه‏ریزى مى‏کنند و براى بن‏بستهایى که بر سر راه دارند راه‏حلهایى در نظر مى‏گیرند تا بتوانند درهاى بسته را بگشایند و موانع را از سر راه بردارند، حتى در شب تاریک با چراغ آیند تا گزیده‏تر برند کالا!

در طول تاریخ مخصوصا قرنهاى نخستین اسلام، شواهد زنده‏اى براى کلام پرمعناى امام علیه السّلام دیده مى‏شود؛ از بهانه‏اى که براى کنار زدن امام از صحنه خلافت (جوان بودن و یا شوخ طبع بودن) گرفته تا آتش زدن در بیت وحى، بعد از پیامبر اکرم، به بهانه مخالفت با اجماع مسلمین (اجماعى که وجود خارجى نداشت) و سپس خونخواهى عثمان، آن هم از سوى کسانى که دستشان به خون عثمان آلوده بود و بالا بردن قرآنها بر سر نیزه‏ها در زمانى که در آستانه شکستن بودند و مانند آن.

جالب این است که گاه به امورى متوسل مى‏شدند که هرانسان آگاهى را شدیدا در تعجّب فرومى‏برد؛ مثلا هنگامى که به لشکریان معاویه گفتند شما «فئه باغیه» (گروه‏

ستمگر) هستید که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در حدیث معروف درباره عمار خبر داده بود و بیش از سى سال قبل، به عمّار خطاب کرد و گفت: «تو را فئه باغیه خواهند کشت» آنها در برابر این استدلال محکم و روشن گفتند «قاتل عمّار على است، زیرا او عمّار را به همراه خود آورد! اگر نیاورده بود ما او را نمى‏کشتیم».(34)

سپس امام علیه السّلام به یکى دیگر از نیرنگهاى آنها براى نفوذ در دلها اشاره کرده مى‏فرماید: «آنها با اظهار یأس و بى‏رغبتى (به دنیا) تلاش مى‏کنند به مطالع خویش برسند و بازار خود را گرم کرده. کالاى مورد علاقه خویش (ضلالت و گمراهى) را به فروش برسانند»؛ (یتوصّلون إلى الطّمع بالیأس لیقیموا به أسواقهم، و ینفقوا به أعلاقهم(35)).

آنها سوداگران مرموزى هستند که سرمایه آنان کفر و نفاق و ضلالت و مشتریانشان افراد ساده‏اندیش و بهاى این معامله از دست دادن دین و ایمان است.

همان‏گونه که گاه بعضى از تجّار براى گرم کردن بازار خویش، نسبت به فروش جنس به مشتریان بى‏اعتنایى نشان مى‏دهند تا به مقتضاى «الانسان حریص على ما منع» آتش شوق را در دل آنها بیفروزند و بازار خود را گرم کنند و متاع کاسد و فاسد خود را به اعلى القیم بفروشند.

آن‏گاه مى‏افزاید: «آنان سخنانى مى‏گویند و مردم را به اشتباه مى‏افکنند، توصیف مى‏کنند تا مردم را بفریبند»؛ (یقولون فیشبّهون، و یصفون فیموّهون(36)).

آرى! آنها پیوسته کفر و نفاق و گمراهى و ضلال را در لباس حق جلوه مى‏دهند تا توده‏هاى مردم که به‏طور فطرى و طبیعى خواهان حق‏اند، باطل آنها را بپذیرند و در طریق گمراهى گام بردارند.

در وصف دیگر مى‏افزاید: «آنها راه ورود به خواسته‏هاى خود را آسان، و طریق خروج از

آن را تنگ و پرپیچ‏وخم مى‏سازند (تا مردم را در دام خود گرفتار سازند)»؛ (قد هوّنوا الطّریق، و أضلعوا(37) المضیق).

این روش را امروز هم در منافقان عصر خویش مى‏بینیم که با شرایط سهلى افراد را وارد گروه خویش مى‏سازند، آن‏گاه چنان دست و پاى با انواع تعهدات و بدهکاریها مى‏بندند که خروج از جرگه آنان بسیار سخت است. جهانخواران عصر ما براى گرفتار ساختن ملت‏ها و کشورها، نخست با شرایط ساده‏اى وام‏هاى سخاوتمندانه به آنها مى‏دهند. هنگامى که آنها را گرفتار ساختند فشارها را پى‏درپى بر آنها وارد مى‏سازند و خواسته‏هاى خود را بر آنان تحمیل مى‏کنند، در حالى که چنان دست و پاى آنها بسته که راه خروج و بازگشت ندارند.

سرانجام امام علیه السّلام در پایان این خطبه، هشدار مى‏دهد و مى‏فرماید: «آنها دارودسته شیطانند و شراره‏هاى آتش دوزخ (همان‏گونه که خدا مى‏فرماید) آنها حزب شیطانند، و بدانید حزب شیطان زیان‏کارانند»؛ (فهم لمة(38) الشّیطان، و حمة(39) النّیران: «أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ»(40)).

نکته

نفاق و منافقان در طول تاریخ‏

هیچ‏کس نمى‏تواند تاریخچه‏اى براى نفاق و منافقان تعیین کنند. در جوامعى که‏

افراد فاسد و مفسدى وجود داشته‏اند، تا زمانى که قدرت بر مبارزه آشکار در خود مى‏دیدند؛ به مبارزه ادامه مى‏دادند؛ ولى هنگامى که شکست مى‏خوردند، لباس نفاق در تن مى‏پوشیدند و به صورت جمعیّتهاى زیرزمینى درمى‏آمدند و اهداف شوم خود را از این طریق ادامه مى‏دادند. در ظاهر تسلیم شده و اعلام وفادارى و پیوستن به توده‏هاى مردم مى‏کردند؛ ولى در باطن اهداف شوم خود را با برنامه‏ریزى دقیق دنبال مى‏کردند.

ویژگى اصلى منافقان، داشتن شخصیت دوگانه است. دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و رفتار، جلسات خصوصى و عمومى و دوگانگى در همه‏چیز، که شرح آن را امام امیر مؤمنان علیه السّلام در این خطبه به صورتى بسیار دقیق بیان فرموده است.

آنها خود را اصلاح‏طلب مى‏خوانند، در حالى که مفسدان واقعى هستند. خود را عاقل و هوشیار و دیگران را ابله و نادان مى‏دانند، در حالى که واقعا ابلهانى شیطان‏صفتند.

آنها شریک دزد و دوست قافله، رفیق مردم و عامل بیگانه، غمخوار کشور و عامل استعمارند.

آنها به هنگام بروز طوفانها و رسیدن وقت فداکارى به بهانه‏هاى واهى و گفتن «إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ»(41) میدان را خالى مى‏کنند و معمولا در این هنگام است که پرده نفاق بر اثر طوفان از چهره‏هاى آنها کنار مى‏رود و شناخته مى‏شوند.

برخلاف آنچه گروهى از ساده‏اندیشان اهل سنّت فکر مى‏کنند که هرکس پیامبر خدا را ملاقات کرد و در خدمت او بود و سخنان او را شنید و چشم او بر صورت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله افتاد، در هاله قداستى به نام «صحابى» قرار مى‏گیرد و صدق و عدالت او مسلّم مى‏شود، برخلاف این پندار در میان معاصران پیامبر صلّى اللّه علیه و اله، منافقان خطرناکى بودند که در سوره «منافقین» و از آن آشکارتر و گسترده‏تر در سوره «احزاب» و «توبه» و بعضى سوره‏هاى دیگر قرآن با صراحت به آنها اشاره شده و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در مقابل آنها موضع‏گیرى سختى داشته است.

کسى که این سوره‏ها را با دقت بررسى کند مى‏داند که موج نفاق و منافقگرى، حتى در سالهاى آخر عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله، شدید بوده؛ اما نفوذ و قدرت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و پیروزى آشکار مؤمنان راستین، ابتکار عمل را از دست آنها گرفته بود.

آنها بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به جنب‏وجوش درآمدند و با نقشه‏هاى بسیار مرموز، آن قدر تلاش کردند که در عصر بنى امیّه بر جاى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به عنوان خلیفه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله تکیه زدند و کسى که در اواخر عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اسلام را پذیرفته بود و فرزند دشمن شماره یک اسلام؛ یعنى ابو سفیان به شمار مى‏رفت بر جاى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله نشست و «خال المؤمنین» شد. این داستان سر دراز دارد که فعلا از آن مى‏گذریم.

در دنیاى امروز نفاق بیش از هرزمان دیگرى دیده مى‏شود. منافقان با برنامه‏ریزى بسیار حساب شده و ابزار و سرمایه فراوان و عمّال وسیع در همه‏جاى دنیا و حتى با بهره‏گیرى از وسایل مدرن به شیطنتهاى گسترده خود مشغولند.

دولتهاى استعمارى که حیات آنها به مکیدن خون دیگران وابسته است، در پناه عناوینى مانند حقوق بشر و آزادى و دموکراسى، بدترین جنایات را انجام مى‏دهند. اگر در کشورى که مورد پسند آنها نیست در صورتى که کمترین خشونتى با یک زندانى شود فریاد برمى‏کشند؛ ولى در زندانهایى، همچون زندان «ابو غریب» عراق و «گوانتانامو» جنایاتى انجام مى‏دهند که در تاریخ بى‏سابقه بوده است و اخبار تکان‏دهنده آنها در عصر و زمان ما همه‏جا منتشر شده است.

در پناه لفظ آزادى، آزادى عمل و عقیده را از همه مخالفان خود مى‏گیرند و سعى دارند همه‏جا حکومتهاى وابسته به خود به وجود آورند و گاه با صراحت مى‏گویند بهترین گزینه براى ما حکومتهایى است که حافظ منافع ما باشد.

آنها دم از حکومتهاى مردمى مى‏زنند؛ ولى در هرنقطه‏اى از جهان که مردم حکومتى برپا کردند که حافظ منافع آنها نبود با تمام قوا سعى مى‏کنند آن را ساقط کنند.

گاه از طریق کمکهاى مردم و وامهاى باعوض و بلاعوض وارد مى‏شوند؛ ولى هدف‏

اصلى آنها وابسته کردن ملتها و دولتهاست؛ زیرا هنگامى که وابسته شدند به حکم اجبار آنچه را به آنها دیکته کنند باید بپذیرند و این داستان بسیار مفصل‏ترى دارد که شرح آن را در یک کتاب و چند کتاب نمى‏توان نوشت.

تنها راه رهایى از چنگال این منافقان دژخیم و خطرناک و چندین چهره، اتحاد ملتهاى مظلوم و دربند است که نخست پرده از چهره آنها برگیرند و آنها را معرفى کنند و سپس به گونه‏اى هماهنگ با آنها بستیزند و به یقین چون منافقان، تنها دنبال اهداف مادى هستند هرگز روح فداکارى ندارند. سرانجام شکست مى‏خورند و عقب‏نشینى مى‏کنند.


1) سند خطبه:در مصادر نهج البلاغه براى اثبات اینکه خطبه مورد بحث را غیر از مرحوم سیّد رضى نیز نقل کرده‏اند، به دو مدرک اشاره مى‏کند؛ نخست به چیزى که میر یحیى علوى در کتاب طراز آورده که بخشهایى از این خطبه را با تفاوتهایى ذکر کرده است و نشان مى‏دهد از جاى دیگرى آن را گرفته است. دیگر این‏که آمدى در کتاب غرر الحکم بخشهاى مختلفى از خطبه را با تفاوتهایى ذکر کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 69).

2) «ذاد» از ریشه «ذود» بر وزن «ذوق» به معناى راندن و طرد کردن است.

3) آل عمران، آیه 103.

4) مجمع البیان، ذیل آیه 103، سوره آل عمران این حدیث را از ابو سعید خدرى، از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله نقل کرده است.

5) ابراهیم، آیه 34.

6) «غمره» در اصل از «غمر» بر وزن «خمر» به معناى از بین بردن اثر چیزى است. سپس به آب زیادى که همه چهره چیزى را مى‏پوشاند و مسیر خود را مى‏شوید و پیش مى‏رود «غمره» و «غامر» گفته مى‏شود.

7) «غصّه» در اصل به معناى غذا، آب و یا شى‏ء دیگرى است که در گلوگیر مى‏کند. انسان چون هنگام غم و اندوه، احساس مى‏کند چیزى در گلویش گیر کرده است از آن تعبیر به غصّه مى‏شود.

8) «ادنون» جمع «أدنى» به معناى نزدیک است، بنابراین «أدنون» یعنى نزدیکان و در مقابل «أقصون» به معناى افراد دور است.

9) «تألّب» از ماده «ألب» بر وزن «امر» به معناى جمع شدن و از هرسو گرد آمدن است و به معناى شورانیدن و بسیج کردن بر ضدّ شخص یا گروهى نیز به کار مى‏رود.

10) «أعنّة» جمع «عنان» یعنى زمام و لجام.

11) «رواحل» جمع «راحله» به معناى مرکب و در بسیارى از مواقع به معناى شتر باربر است.

12) «أسحق» از ریشه «سحق» بر وزن «قفل» یعنى دور شدن و اسحق به معناى دورترین نقطه است.

13) شرح ابن ابى الحدید، جلد 10، صفحه 165.

14) «الزالّون المزلون» از ریشه «زلت» به معناى لغزش و خطاست.

15) «یفتنون» از «افتنان» از ریشه «فنّ» به معناى زینت بخشیدن گرفته شده، بنابراین «یفتنّون افتنانا» به این معناست که آنها اعمال خود را به اشکال مختلف تزیین مى‏کنند تا دیگران را بفریبند.

16) بقره، آیه 14.

17) «یعمدونکم» از ریشه «عمد» به معناى ستون زدن گرفته شده و منظور در اینجا این است که آنها از هر وسیله‏اى بر ضد شما استفاده مى‏کنند.

18) «یرصدونکم» از «رصد» بر وزن «صدف» در اصل به معناى آمادگى براى مراقبت از چیزى است و به معناى کمین کردن آمده است.

19) «دویة» از ریشه «دوّى» از «دوا» به معناى بیمارى گرفته شده و دوّى (صفت مشبهه بر وزن فعیل) به معناى آلوده و بیمار و مؤنث آن دوّیه است؛ ولى «دواء» بر وزن دمار از همین ماده گرفته شده و به معناى دارو و درمان و چیزى است که درد را زایل مى‏کند.

20) «صفاح» جمع «صفح» به معناى پهنه صورت یا کاغذ و امثال آن است و در این‏جا اشاره به این است که ظاهر منافقان پاک و درونشان آلوده است.

21) «یدبّون» از «دبیب» به معناى آهسته راه رفتن و قدم‏هاى کوتاه برداشتن است و از نظر مفهوم لغوى هر جنبنده‏اى را شامل مى‏شود؛ خواه سریع، راه برود یا آهسته.

22) «ضوّاء» یعنى بیشه و زمین گسترده‏اى که درختان به هم پیچیده‏اى در آن وجود دارد و حیوانات بیابان براى مخفى کردن خود به آن پناه مى‏برند.

23) «عیاء» از «عىّ» به معناى عجز و ناتوانى گرفته شده و «داء عیاء» به معناى بیمارى غیر قابل علاجى است که اطبّا از درمان آن عاجزند (عیاء در اینجا مصدرى است که معناى وصفى دارد).

24) «حسدة» جمع «حاسد» مانند «قتله» جمع «قاتل» به معناى کسى است که حسد مى‏ورزد.

25) آل عمران، آیه 120.

26) محمد، آیه 7.

27) آل عمران، آیه 139.

28) «صریع» از «صرع» بر وزن «فرع» به معناى به خاک افکندن گرفته شده و معناى مفعولى دارد یعنى به خاک افتاده، و به معناى کشته‏اى که به خاک افتاده به کار مى‏رود.

29) «شجو» به معناى غم و غصه است.

30) «الحفوا» از «الحاف» به معناى اصرار و الحاح براى طلب چیزى است.

31) «عذلوا» از «عذل» بر وزن «هزل» به معناى ملامت کردن است.

32) بقره، آیه 273.

33) بقره، آیه 205. البته تفسیر بالا یکى از تفاسیر آیه است.

34) صحیح مسلم، جلد 8، صفحه 185 و سفینة البحار، «عمر» و بسیارى از کتب دیگر شیعه و اهل سنّت.

35) «اعلاق» جمع «علق» بر وزن «حزب» به معناى اشیاى مورد علاقه است.

36) «یمّوهون» از «تمویه» به معناى تزیین کردن براى گمراه ساختن و آمیختن حق به باطل است.

37) «اضلعوا» در اصل از ریشه «ضلع» به معناى دنده گرفته شده و چون دنده‏ها معمولا کج است «اضلاع» به معناى کج‏ومعوج ساختن آمده است.

38) «لمة» جمعیّتى است از مردان و زنان و بعضى تعداد آن را سه تا ده ذکر کرده‏اند و ممکن است در اینجا اشاره به این باشد که نفرات آنها کم و خطراتشان زیاد است.

39) «حمة» به معناى سم و زهر است و به هرچیز گزنده‏اى «حمة» اطلاق مى‏شود، مانند سوزش و حرارت آفتاب.

40) مجادله، آیه 19.

41) احزاب، آیه 13.