و من خطبة له علیه السّلام
فی الوصیّة بأمور
از خطبههاى امام علیه السّلام است که در آن مردم را به امور مهمّى توصیه مىکند
خطبه در یک نگاه
در این خطبه، امام علیه السّلام به سه نکته مهم اشاره مىفرماید: نخست همه مردم را به تقوا و پرهیزکارى و اجتناب از معصیت خداوند سفارش مىکند و نعمتهاى الهى را به آنها یادآور مىشود تا انگیزهاى باشد بر تقوا و اطاعت.
دیگر اینکه همگان را به یادآورى مرگ و انتقال از دنیا و چگونگى این انتقال سفارش مىکند، با تعبیراتى تکاندهنده که مىتواند عامل دیگرى بر اطاعت و ترک گناه باشد.
در نکته سوم هشدار مىدهد که روزها و شبها و ساعات عمر به سرعت مىگذرد، بهپا خیزید و خانه آخرت خویش را آباد کنید.
بخش اوّل
أوصیکم، أیّها النّاس، بتقوى اللّه و کثرة حمده على آلائه إلیکم، و نعمائه علیکم، و بلائه لدیکم. فکم خصّکم بنعمة، و تدارککم برحمة! أعورتم له فسترکم، و تعرّضتم لأخذه فأمهلکم!
ترجمه
اى مردم شما را به تقواى الهى و شکر بسیار خداوند در برابر نعمتهاى معنوى و مادى که به شما بخشیده و در برابر آزمایشهایش (که سبب ترفیع مقام شما مىشود) سفارش مىکنم. چه بسیار نعمتهایى که خداوند ویژه شما قرار داد و شما را مشمول رحمت خاص خود گردانید، شما عیبهاى خویش را آشکار کردید و او پوشاند، خود را در معرض مجاز آتش قرار دادید؛ اما او به شما مهلت داد.
شرح و تفسیر
توصیه به تقوا و شکر
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه همانگونه که قبلا اشاره شد همه مخاطبان خود را به تقوا و حمد و سپاس الهى در برابر نعمتها دعوت مىکند و مىفرماید: «اى مردم شما را به تقواى الهى و شکر بسیار خداوند در برابر نعمتهاى معنوى و مادى که به شما بخشیده و در برابر آزمایشهایش (که سبب ترفیع مقام شما مىشود) سفارش مىکنم»؛ (أوصیکم، أیّها النّاس، بتقوى اللّه و کثرة حمده على آلائه إلیکم، و نعمائه علیکم، و بلائه(2)
لدیکم).
گرچه «آلاء» و «نعماء» در بسیارى از موارد به یک معنا که همان نعمتها است به کار مىرود؛ ولى بعضى معتقدند که آلاء اشاره به نعمتهاى معنوى و نعماء اشاره به نعمتهاى مادى است، مخصوصا هنگامى که این دو واژه در کنار هم قرار گیرند.
واژه «بلاء» گاه به معناى آزمایش و امتحان و گاه به معناى حوادث خیر یا شر مىآید و در جمله بالا به تناسب جملههاى قبل از آن به معناى حوادث خیر است. بعضى نیز گفتهاند: مقصود حوادث دردناکى است که خداوند، انسان را با آن آزمایش مىکند و سبب ارتقاى رتبه و فزونى پاداش او در درگاه خدا مىشود که از این نظر نعمت محسوب مىگردد.
به هرحال این سخن امام علیه السّلام شبیه همان چیزى است که علماى کلام در بحث معرفة اللّه بر آن تکیه دارند و مىگویند: انگیزه اصلى این بحث همان مسئله شکر منعم است، زیرا انسان خود را غرق نعمتهایى مىبیند و چون که شکر بخشنده نعمت در فطرت آدمى نهفته است، به فکر بخشنده نعمت مىافتد، به سراغ او مىرود تا او را بشناسد و همین امر مىتواند سبب اطاعت او و ترک عصیانش شود.
سپس امام علیه السّلام به شرح بعضى از این نعمتها پرداخته، مىفرماید: «چه بسیار نعمتهایى که خداوند ویژه شما قرار داد و شما را مشمول رحمت خاص خود گردانید، شما عیبهاى خویش را آشکار کردید و او پوشاند، و خود را در معرض مجاز آتش قرار دادید؛ اما او به
شما مهلت داد»؛ (فکم خصّکم بنعمة، و تدارککم برحمة! أعورتم(3) له فسترکم، و تعرّضتم لأخذه(4) فأمهلکم!).
امام علیه السّلام در این بخش نخست اشاره به نعمتها و رحمتهایى مىکند که اختصاص به این امت دارد؛ مانند خاتمیت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و بهترین امت بودن و عدم نزول بلا بر امت، تا هنگامى که پیامبر در میان آنهاست یا مشغول استغفارند. و بعد از آن به مسئله پردهپوشى پروردگار در مقابل پردهدرى افراد گنهکار، همچنین دادن فرصت کافى براى توبه و بازگشت به سوى خود و عدم تعجیل در مجازات آنها مىپردازد که هریک از آنها نعمتى بسیار بزرگ است.
بخش دوم
و أوصیکم بذکر الموت و إقلال الغفلة عنه. و کیف غفلتکم عمّا لیس یغفلکم، و طمعکم فیمن لیس یمهلکم! فکفى واعظا بموتى عاینتموهم، حملوا إلى قبورهم غیر راکبین، و أنزلوا فیها غیر نازلین، فکأنّهم لم یکونوا للدّنیا عمّارا، و کأنّ الآخرة لم تزل لهم دارا. أوحشوا ما کانوا یوطنون، و أوطنوا ما کانوا یوحشون، و اشتغلوا بما فارقوا، و أضاعوا ما إلیه انتقلوا. لا عن قبیح یستطیعون انتقالا، و لا فی حسن یستطیعون ازدیادا. أنسوا بالدّنیا فغرّتهم، و وثقوا بها فصرعتهم.
ترجمه
شما را به یادآورى مرگ و کاستن غفلت از آن توصیه مىکنم. چگونه غافل مىشوید از چیزى که او از شما غافل نمىشود؟ چگونه طمع مىورزید در کسى (اشاره به فرشته مرگ است) که به شما مهلت نمىدهد؟! بهترین واعظ و اندرزدهنده براى شما مردگانى هستند که با چشم خود آنها را مىبینید که آنها را به سوى قبرهایشان مىبرند بىآنکه اختیارى از خود داشته باشند و در میان قبر مىگذارند بىآن که بخواهند! (چنان از دنیا بیگانه مىشوند که) گویى هرگز به عمران آن نپرداختند و چنان به آخرت مىپیوندند که گویى همیشه وطنشان بوده است! (آرى) از آنجا که وطنشان بود وحشت و دورى مىکنند و آنجا را که از آن وحشت داشتند وطن مىگزینند. آنها در دنیا به چیزى مشغول شدند که (سرانجام) از آن جدا گشتند، و جایى که به آن منتقل گشتند. (سراى آخرت) را تباه کردند، نه قدرت دارند از عمل زشتى که انجام دادهاند کنار روند و نه مىتوانند بر کارهاى
نیک خود چیزى بیفزایند، آنها به دنیا انس گرفتند و فریبشان داد و به آن اعتماد کردند و بر زمینشان زد!
شرح و تفسیر
بهترین واعظ!
امام در این بخش از خطبه به نکته مهمى اشاره مىکند که مىتواند انگیزه نیرومندى براى تقوا که در بخش گذشته آمد، بوده باشد و آن ذکر مرگ است؛ نخست به بیان سفارشى کلّى درباره مرگ پرداخته، چنین مىفرماید: «شما را به یادآورى مرگ و کاستن غفلت از آن توصیه مىکنم. چگونه غافل مىشوید از چیزى که او از شما غافل نمىشود؟! و چگونه طمع مىورزید در کسى که (اشاره به فرشته مرگ است) به شما مهلت نمىدهد!»؛ (و أوصیکم بذکر الموت و إقلال الغفلة عنه. و کیف غفلتکم عمّا لیس یغفلکم، و طمعکم فیمن لیس یمهلکم!).
آرى! هیچ عقلى اجازه نمىدهد انسان از حادثهاى که به هرحال در انتظار اوست، غافل بماند و از چیزى که راه گریزى ندارد امید واهى فرار ببندد، عاقل کسى است که این واقعیت را بپذیرد که مرگ سرنوشت حتمى همه انسانها، بلکه همه موجودات است و به گفته شاعر که اشاره به قبر خویش مىکند:
هرکه باشى و به هرجا برسى
آخرین منزل هستى این است
سپس امام علیه السّلام به شرح دقیق و تکاندهندهاى از لحظات مرگ و حوادث آن در ضمن 12 جمله کوتاه و پرمعنا مىپردازد:
نخست مىفرماید: «بهترین واعظ و اندرزدهنده براى شما مردگانى هستند که با چشم خود آنها را مىبینید که آنها را به سوى قبرهایشان مىبرند بىآنکه اختیارى از خود داشته باشند و در میان قبر مىگذارند بىآن که بخواهند!»؛ (فکفى واعظا بموتى
عاینتموهم، حملوا إلى قبورهم غیر راکبین، و أنزلوا فیها غیر نازلین).
آرى! آنها بر دوش مردم سوارند و به سوى منزلگاه ابدى خویش پیش مىروند بىآنکه از خود اختیارى داشته باشند و آنان را در حفره قبر وارد مىکنند بىآنکه بخواهد.
سپس با بیان دو وصف دیگر، سرنوشت آنها را روشنتر مىسازد و مىفرماید: «(چنان از دنیا بیگانه مىشوند که) گویى هرگز به عمران آن نپرداختهاند و (چنان به آخرت مىپیوندند که گویى همیشه وطنشان بوده است!)»؛ (فکأنّهم لم یکونوا للدّنیا عمّارا(5)، و کأنّ الآخرة لم تزل لهم دارا).
اشاره به اینکه همه چیز در یک لحظه تمام مىشود و به قدرى از دنیا فاصله مىگیرند که گویى هرگز در آن نمىزیستند و چنان به آخرت نزدیک مىشوند که گویى از ازل در آنجا مىزیستند.
در ادامه مىافزاید: «از آنجایى که وطنشان بود وحشت و دورى مىکنند و آنجا را که از آن وحشت داشتند به عنوان وطن برمىگزینند»؛ (أوحشوا ما کانوا یوطنون، و أوطنوا ما کانوا یوحشون).
آرى! هنگامى که از کنار قبرستانهاى خاموش عبور مىکردند، از دیدن منظره قبرستان در وحشت فرومىرفتند و روى از آن برمىگرداندند، به ویژه اگر هنگام شب عبورشان به قبرستان مىافتاد؛ ولى اکنون آنجا وطن آنها شده است و اگر آنها را با این حال به خانه و کاشانهشان بازگردانند هم مردم از آنها وحشت مىکنند و هم آنها- اگر درک و شعورى مىداشتند- از مردم وحشت مىکردند.
از سوى دیگر مشکل مهم آنها این است که سراى آخرت را آباد نکردند و هرچه نیرو داشتند بر سر عمران سراى دنیا گذاشتند همانگونه که امام علیه السّلام در ادامه سخن مىفرماید: «آنها در دنیا به چیزى مشغول شدند که (سرانجام) از آن جدا گشتند، و جایى
که به آن منتقل گشتند (سراى آخرت) را تباه کردند»؛ (و اشتغلوا بما فارقوا، و أضاعوا ما إلیه انتقلوا).
از آن بدتر که راه جبران بسته است، آنگونه که امام به دنبال این سخن مىفرماید: «نه قدرت دارند از عمل زشتى که انجام دادهاند کنار روند و نه مىتوانند بر کارهاى نیک خود چیزى بیفزایند»؛ (لا عن قبیح یستطیعون انتقالا، و لا فی حسن یستطیعون ازدیادا).
آیا میوهاى که از درخت جدا شد خواه رسیده باشد یا کال، ممکن است به شاخهها بازگردد و راه خود را ادامه دهد؟ آیا فرزندى که از مادر متولّد مىشود خواه جنین کامل باشد یا ناقص، امکان دارد به رحم مادر بازگردد و به تکامل خویش ادامه دهد؟ هرگز. آرى راهیان دیار آخرت نیز چنیناند، امکان بازگشتى به دنیا ندارند و به همین دلیل، پرونده اعمال آنها براى همیشه بسته مىشود؛ نه خطایى را مىتوانند جبران کنند و نه حسنهاى بر حسنات بیفزایند و بزرگترین مصیبت براى دنیاپرستان گنهکار و آلوده همین مصیبت است وگرنه مردن اگر توأم با اعمال صالح باشد نه تنها مصیبت نیست، بلکه سعادت است و رحمت؛ شکستن قفس و آزاد شدن مرغ روح انسان و پرواز آن در فضاى عالم بالا. به همین دلیل مولاى متقیان على علیه السّلام هنگامى که ضربه اشقى الاولین و الآخرین، عبد الرحمن بن ملجم بر فرق مبارکش وارد شد، فرمود: «فزت و ربّ الکعبة؛ به خداى کعبه رستگار شدم».
در جمله آخر این فقره به بیان دلیل این ناکامى و تیرهروزى مىپردازد، مىفرماید: (اینها به موجب آن بود که) «آنها به دنیا انس گرفتند و فریبشان داد و به آن اعتماد کردند و بر زمینشان زد» (أنسوا بالدّنیا فغرّتهم، و وثقوا بها فصرعتهم(6)).
آرى اعتماد بر دنیا همچون اعتماد بر سراب است که انسان را در بیابان سوزانى به
دنبال خود مىکشد و تشنهتر مىکند و سرانجام امید او را به یأس مبدّل مىسازد و یا همچون اعتماد بر دیوارى شکسته است که به زودى فرومىریزد و انسان زیر آوار آن مىماند.
—
نکته
مرگ را فراموش نکنید
نه تنها امیر مؤمنان که همه معلمان اخلاق و هادیان راه نجات، و از همه بالاتر قرآن مجید براى بیدار کردن خفتگان بر مسئله مرگ و پایان زندگى تکیه مىکنند و بارها یادآور مىشوند که این زندگى جاودان نیست و به سرعت زوال مىیابد؛ کودکان دیروز جوانان امروز و جوانان امروز پیران فردا هستند و پیران فردا همچون برگ خزان با تندباد اجل فرومىریزند و به صفوف گذشتگان مىپیوندند.
توجه به این حقیقت راستى عبرتانگیز و بیدارگر است؛ بسیارى از مردم در عمل آن چنان هستند که گویى زندگى جاوید دارند، حال آنکه به حیات خود تا یک ساعت دیگر اطمینان ندارند. توجه به این نکته کافى است که انسان را از مرکب غرور پیاده کند و چشمان او را بر حقایق بگشاید و راه را به انسان نشان دهد.
یاد مرگ و پایان زندگى هنگامى اثربخشتر مىشود که انسان در حوادثى که هنگام مردن رخ مىدهد کاملا دقّت ورزد و امورى را که مولاى ما امیر مؤمنان در خطبه بالا انگشت بر آن نهاده بررسى کند، جدا شدن از عزیزان، فاصله گرفتن از ثروتها، کاخها و مقامها، بیگانه شدن از همه دوستان و فرود آمدن در وادى خاموشان و پنهان شدن زیر تودههاى خاک تیره و از همه مهمتر بسته شدن پرونده زندگى و عدم امکان جبران خطاهاى گذشته، همه اینها به راستى بهترین واعظ و اندرزگوست.
به همین دلیل در حدیث معروف پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «إنّ أکیس المؤمنین، أکثرهم ذکرا للموت و أشدّهم له استعدادا؛ باهوشترین مؤمنان کسى است که بیش از همه به یاد مرگ باشد و بیش از همه آماده آن باشد».(7)
در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مىخوانیم: از آن حضرت پرسیدند: «هل یحشر مع الشّهداء أحد؛ آیا احدى از غیر شهیدان با شهدا محشور مىشود؟» فرمود: «نعم من یذکر الموت فى الیوم و اللّیلة عشرین مرّة؛ آرى کسى که در شبانهروز، بیست بار به یاد مرگ بیفتد (و خود را با اعمال صالح و توبه از گناه آماده سازد)».(8)
این بحث را با حدیث عبرتانگیز دیگرى از امیر مؤمنان على علیه السّلام پایان مىدهیم که مىفرماید: «انسان هنگامى که در آخرین روز دنیا و نخستین روز آخرت قرار گیرد اموال و فرزندان و اعمال او در برابرش مجسّم مىشوند؛ نخست به اموالش مىنگرد و مىگوید: به خدا قسم من در جمعآورى تو حریص و بخیل بودم، حال بگو: سهم من نزد تو چیست؟ مىگوید: فقط به اندازه کفنت از من برگیر و با خود ببر! سپس رو به فرزندانش مىکند و مىگوید: من شما را دوست مىداشتم و از هرجهت شما را حمایت مىکردم. بهره من نزد شما چیست؟ مىگویند: همین اندازه که ما تو را به سوى قبر مىبریم و در زیر خاکها پنهان مىسازیم! سپس متوجه عملش مىشود و به آن مىگوید: به خدا سوگند! من نسبت به تو (اعمال) بىرغبت بودم و تو بر من سنگین بودى، اکنون من چه بهرهاى نزد تو دارم! مىگوید: من در قبر و قیامت با توام».(9) و(10)
بخش سوّم
فسابقوا- رحمکم اللّه- إلى منازلکم الّتی أمرتم أن تعمروها، و الّتی رغبتم فیها، و دعیتم إلیها. و استتمّوا نعم اللّه علیکم بالصّبر على طاعته، و المجانبة لمعصیته، فإنّ غدا من الیوم قریب. ما أسرع السّاعات فی الیوم، و أسرع الأیّام فی الشّهر، و أسرع الشّهور فی السّنة، و أسرع السّنین فی العمر!
ترجمه
شما- خدایتان رحمت کند- به سوى منازلى که مأمور عمران آنها هستید و به آن ترغیب و دعوت شدهاید، بشتابید. نعمتهاى خدا را با صبر و استقامت و دورى از معصیت بر خویش کامل کنید، زیرا فردا به امروز نزدیک است، و چقدر ساعات در روز با شتاب و سرعت مىگذرد و روزها در ماه و ماهها در سال و سالها در عمر!
شرح و تفسیر
راه نجات
امام علیه السّلام در ادامه بخش پیشین خطبه که از مرگ و پایان زندگى و انتقال سریع به جهان آخرت و تأسّف از کوتاهىها و تقصیرها سخن مىگفت، در این بخش پایانى خطبه راه نجات را نشان مىدهد و مىفرماید: «(اکنون که چنین است) شما- خدایتان رحمت کند- به سوى منازلى که مأمور عمران آنها هستید و به آن ترغیب و دعوت شدهاید، بشتابید»؛ (فسابقوا- رحمکم اللّه- إلى منازلکم الّتی أمرتم أن تعمروها، و الّتی
رغبتم فیها، و دعیتم إلیها).
به یقین منظور از منازل، منازل آخرت است که هم در آیات و روایات، دستور به عمران و آباد ساختن آن داده شده و هم ترغیب و دعوت به سوى آن شده است، چنانکه قرآن مجید مىگوید: ««وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» و شتاب کنید براى رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى که به وسعت آسمانها و زمین است و براى پرهیزگاران آماده شده است».(11)
در جاى دیگر مىفرماید: ««وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» و خداوند به سراى صلح و سلامت دعوت مىکند و هرکس را بخواهد و شایسته و لایق ببیند به راه راست هدایت مىنماید».(12) در سوره بقره مىفرماید: ««وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ» و خدا دعوت به بهشت و آمرزش طبق فرمان خود مىکند».(13)
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن به یکى دیگر از برنامههاى راه نجات اشاره کرده، مىفرماید: «نعمتهاى خدا را با صبر و استقامت و دورى از معصیت بر خویش کامل کنید»؛ (و استتمّوا نعم اللّه علیکم بالصّبر على طاعته، و المجانبة لمعصیته).
این سخن مىتواند اشاره به تکمیل نعمتهاى مادى دنیا باشد و یا تکمیل این نعمتها با افزودن نعمتهاى گرانبهاى پروردگار در قیامت، زیرا صبر بر طاعت و دورى از معصیت به مقتضاى «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»(14) سبب فزونى نعمتهاى مادى و معنوى، دنیوى و اخروى است و مىدانیم شکر حقیقى آن است که انسان نعمتهاى خدا را در مسیر طاعت به کار گیرد و هرگز از آنها در جهت نافرمانى گناه، بهره نبرد.
در حدیثى از حضرت (على علیه السّلام) مىخوانیم: «اقلّ ما یلزمکم للّه أن لا تستعینوا بنعمته على معاصیه؛ کمترین چیزى که براى خدا بر شما لازم است این است که از نعمتهاى او براى انجام گناه کمک نگیرید».(15)
در پایان به صورت ذکر دلیل براى آنچه قبلا گفته شد، چنین مىفرماید: «زیرا فردا به امروز نزدیک است، و چقدر ساعات در روز با شتاب و سرعت مىگذرد و روزها در ماه و ماهها در سال و سالها در عمر»؛ (فإنّ غدا من الیوم قریب. ما أسرع السّاعات فی الیوم، و أسرع الأیّام فی الشّهر، و أسرع الشّهور فی السّنة، و أسرع السّنین فی العمر!(16)).
منظور از «غد» در عبارت بالا یا روز مرگ است، چنانکه شاعر مىگوید:
على الموت إعداد النّفوس و لا أرى
بعیدا غدا ما أقرب الیوم من غد
«من مرگ را سبب آمادگى نفوس انسان مىبینم و فرداى مرگ را دور نمىبینم چه نزدیک است امروز به فردا»
یا اینکه منظور فرداى قیامت است، آنگونه که در خطبه 28 آمده است: «ألا و إنّ الیوم المضمار و غدا السّباق؛ بدانید امروز روز تمرین است و فرداى قیامت روز مسابقه».
ولى با توجه به اینکه بخش مهمّى از این خطبه درباره مرگ و پایان زندگى و بسته شدن پرونده اعمال، سخن مىگوید در اینجا مناسب همان معناى اوّل است و جملههاى ذیل که درباره سرعت گذشت روزها و ماهها و سالها و عمر سخن مىگوید، شاهد دیگرى
بر این معناست.
جالب اینکه امام براى نشان دادن شتاب گذشت عمر از اجزاى کوچک آن آغاز کرده؛ نخست عبور سریع ساعتها در روز را بیان دارد. مىرود، سپس گذشت روزها در ماه و ماهها در سال و سالها در عمر، تا این گذشت سریع کاملا مفهوم گردد و راستى چنین است. بسیارى از پیران در برابر این سؤال که عمرتان چگونه گذشت؟ مىگویند: به سرعت برق و با یک چشم برهم زدن، گویى دیروز بود که با کودکان در کوچهها بازى مىکردیم و با جوانان مىگفتیم و مىخندیدیم، ناگهان در آینه دیدیم برف پیرى بر سر و صورت ما نشسته است، اندام سست شده و تاب و توان از اعضا رفته، قامت خمیده و نفسها به شماره افتاده است.
مجموع این خطبه مخصوصا بخش آخر آن هشدار بسیار مؤثّرى است براى بیدار کردن عقلهاى خفته. ابن ابى الحدید در یکى از سخنان خود در پایان این خطبه چنین مىگوید: «کلام شریف وجیز بالغ فى معناه و الفصل کلّه نادر لا نظیر له؛ این سخن پرارزش فشرده گویایى است و همه این فصل کمنظیر، بلکه بىمانند است».(17)
1) سند خطبه:در کتاب مصادر نهج البلاغه تنها منبعى که براى این خطبه غیر از نهج البلاغه ذکر کرده است، کتاب «الاعجاز و الایجاز» ثعالبى است و با توجه به اینکه (او از معاصران سیّد رضى است و) روایت او تفاوتهاى متعدّدى با جملات نهج البلاغه دارد، معلوم مىشود آن را از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 17) البتّه محتواى خطبه به گونهاى بلند است که صدور آن از غیر امام معصوم بسیار بعید مىنماید.
2) «بلاء» گاه از ریشه «بلو» (ناقص واوى) و گاه از ریشه «بلى» (ناقص یایى) آمده است. اوّلى به معناى آزمایش و امتحان است؛ آزمایشهایى که گاه با وفور نعمت و کامیابیها صورت مىگیرد و گاه با سلب نعمتها و آفات، قرآن مجید مىفرماید: ««وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً» ما شما را به وسیله بدیها و خوبیها آزمایش مىکنیم» (انبیاء، آیه 35).و دومى در اصل به معناى کهنگى و فرسودگى است. سپس به معناى غم و اندوه و حوادث ناگوار آمده است که انسان را فرسوده مىکند. این واژه به آزمایش نیز اطلاق شده، زیرا آن هم بر جسم و جان انسان سنگینى دارد.
3) «اعورتم» از ریشه «عار» به معناى عیب گرفته شده و به هرچیزى که اظهار آن عیب شمرده مىشود، عورت اطلاق مىکنند و هنگامى که به باب افعال برود (مانند جمله بالا) به معناى اظهار عیب است.
4) «اخذ» در اصل به معناى گرفتن است و چون براى مجازات کردن قبلا مجرم را دستگیر مىکنند این واژه به معناى مجازات نیز به کار مىرود.
5) «عمّار» جمع «عامر» از ریشه «عماره» و «عمران» به معناى آباد کردن گرفته شده و عمّار به معناى آبادکنندگان است.
6) «صرعت» از ریشه «صرع» بر وزن «فرع» به معناى بر خاک افکندن گرفته شده است.
7) بحار الانوار، جلد 79، صفحه 167.
8) محجّة البیضاء، جلد 8، صفحه 240.
9) الکافى، جلد 3، صفحه 231، حدیث 1.
10) در جلد سوم این کتاب (پیام امام امیر المؤمنین)، صفحه 431 به بعد و در جلد چهارم، صفحه 583 به بعد توضیحات بیشترى را در این زمینه مىخوانید.
11) آل عمران، آیه 133.
12) یونس، آیه 25.
13) بقره، آیه 221.
14) ابراهیم، آیه 7.
15) نهج البلاغه، کلمات قصار، 330.
16) «عمر»، بر وزن «دهل» و «عمر» بر وزن «ظهر» هردو به یک معناست؛ یعنى مدت زندگانى است و بعضى گفتهاند: «عمر» به چهل سال اوّل گفته مىشود و «عمر» به تمام عمر یا قسمت دوم آن اطلاق مىگردد.
17) شرح ابن ابى الحدید، جلد 13، صفحه 100.