جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 188(1)

زمان مطالعه: 12 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

فی الوصیّة بأمور

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که در آن مردم را به امور مهمّى توصیه مى‏کند

خطبه در یک نگاه‏

در این خطبه، امام علیه السّلام به سه نکته مهم اشاره مى‏فرماید: نخست همه مردم را به تقوا و پرهیزکارى و اجتناب از معصیت خداوند سفارش مى‏کند و نعمتهاى الهى را به آنها یادآور مى‏شود تا انگیزه‏اى باشد بر تقوا و اطاعت.

دیگر اینکه همگان را به یادآورى مرگ و انتقال از دنیا و چگونگى این انتقال سفارش مى‏کند، با تعبیراتى تکان‏دهنده که مى‏تواند عامل دیگرى بر اطاعت و ترک گناه باشد.

در نکته سوم هشدار مى‏دهد که روزها و شبها و ساعات عمر به سرعت مى‏گذرد، به‏پا خیزید و خانه آخرت خویش را آباد کنید.

بخش اوّل‏

أوصیکم، أیّها النّاس، بتقوى اللّه و کثرة حمده على آلائه إلیکم، و نعمائه علیکم، و بلائه لدیکم. فکم خصّکم بنعمة، و تدارککم برحمة! أعورتم له فسترکم، و تعرّضتم لأخذه فأمهلکم!

ترجمه‏

اى مردم شما را به تقواى الهى و شکر بسیار خداوند در برابر نعمتهاى معنوى و مادى که به شما بخشیده و در برابر آزمایشهایش (که سبب ترفیع مقام شما مى‏شود) سفارش مى‏کنم. چه بسیار نعمتهایى که خداوند ویژه شما قرار داد و شما را مشمول رحمت خاص خود گردانید، شما عیبهاى خویش را آشکار کردید و او پوشاند، خود را در معرض مجاز آتش قرار دادید؛ اما او به شما مهلت داد.

شرح و تفسیر

توصیه به تقوا و شکر

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه همان‏گونه که قبلا اشاره شد همه مخاطبان خود را به تقوا و حمد و سپاس الهى در برابر نعمتها دعوت مى‏کند و مى‏فرماید: «اى مردم شما را به تقواى الهى و شکر بسیار خداوند در برابر نعمتهاى معنوى و مادى که به شما بخشیده و در برابر آزمایشهایش (که سبب ترفیع مقام شما مى‏شود) سفارش مى‏کنم»؛ (أوصیکم، أیّها النّاس، بتقوى اللّه و کثرة حمده على آلائه إلیکم، و نعمائه علیکم، و بلائه(2)

لدیکم).

گرچه «آلاء» و «نعماء» در بسیارى از موارد به یک معنا که همان نعمت‏ها است به کار مى‏رود؛ ولى بعضى معتقدند که آلاء اشاره به نعمتهاى معنوى و نعماء اشاره به نعمتهاى مادى است، مخصوصا هنگامى که این دو واژه در کنار هم قرار گیرند.

واژه «بلاء» گاه به معناى آزمایش و امتحان و گاه به معناى حوادث خیر یا شر مى‏آید و در جمله بالا به تناسب جمله‏هاى قبل از آن به معناى حوادث خیر است. بعضى نیز گفته‏اند: مقصود حوادث دردناکى است که خداوند، انسان را با آن آزمایش مى‏کند و سبب ارتقاى رتبه و فزونى پاداش او در درگاه خدا مى‏شود که از این نظر نعمت محسوب مى‏گردد.

به هرحال این سخن امام علیه السّلام شبیه همان چیزى است که علماى کلام در بحث معرفة اللّه بر آن تکیه دارند و مى‏گویند: انگیزه اصلى این بحث همان مسئله شکر منعم است، زیرا انسان خود را غرق نعمتهایى مى‏بیند و چون که شکر بخشنده نعمت در فطرت آدمى نهفته است، به فکر بخشنده نعمت مى‏افتد، به سراغ او مى‏رود تا او را بشناسد و همین امر مى‏تواند سبب اطاعت او و ترک عصیانش شود.

سپس امام علیه السّلام به شرح بعضى از این نعمتها پرداخته، مى‏فرماید: «چه بسیار نعمتهایى که خداوند ویژه شما قرار داد و شما را مشمول رحمت خاص خود گردانید، شما عیبهاى خویش را آشکار کردید و او پوشاند، و خود را در معرض مجاز آتش قرار دادید؛ اما او به‏

شما مهلت داد»؛ (فکم خصّکم بنعمة، و تدارککم برحمة! أعورتم(3) له فسترکم، و تعرّضتم لأخذه(4) فأمهلکم!).

امام علیه السّلام در این بخش نخست اشاره به نعمتها و رحمتهایى مى‏کند که اختصاص به این امت دارد؛ مانند خاتمیت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و بهترین امت بودن و عدم نزول بلا بر امت، تا هنگامى که پیامبر در میان آنهاست یا مشغول استغفارند. و بعد از آن به مسئله پرده‏پوشى پروردگار در مقابل پرده‏درى افراد گنهکار، همچنین دادن فرصت کافى براى توبه و بازگشت به سوى خود و عدم تعجیل در مجازات آنها مى‏پردازد که هریک از آنها نعمتى بسیار بزرگ است.

بخش دوم‏

و أوصیکم بذکر الموت و إقلال الغفلة عنه. و کیف غفلتکم عمّا لیس یغفلکم، و طمعکم فیمن لیس یمهلکم! فکفى واعظا بموتى عاینتموهم، حملوا إلى قبورهم غیر راکبین، و أنزلوا فیها غیر نازلین، فکأنّهم لم یکونوا للدّنیا عمّارا، و کأنّ الآخرة لم تزل لهم دارا. أوحشوا ما کانوا یوطنون، و أوطنوا ما کانوا یوحشون، و اشتغلوا بما فارقوا، و أضاعوا ما إلیه انتقلوا. لا عن قبیح یستطیعون انتقالا، و لا فی حسن یستطیعون ازدیادا. أنسوا بالدّنیا فغرّتهم، و وثقوا بها فصرعتهم.

ترجمه‏

شما را به یادآورى مرگ و کاستن غفلت از آن توصیه مى‏کنم. چگونه غافل مى‏شوید از چیزى که او از شما غافل نمى‏شود؟ چگونه طمع مى‏ورزید در کسى (اشاره به فرشته مرگ است) که به شما مهلت نمى‏دهد؟! بهترین واعظ و اندرزدهنده براى شما مردگانى هستند که با چشم خود آنها را مى‏بینید که آنها را به سوى قبرهایشان مى‏برند بى‏آنکه اختیارى از خود داشته باشند و در میان قبر مى‏گذارند بى‏آن که بخواهند! (چنان از دنیا بیگانه مى‏شوند که) گویى هرگز به عمران آن نپرداختند و چنان به آخرت مى‏پیوندند که گویى همیشه وطنشان بوده است! (آرى) از آنجا که وطنشان بود وحشت و دورى مى‏کنند و آنجا را که از آن وحشت داشتند وطن مى‏گزینند. آنها در دنیا به چیزى مشغول شدند که (سرانجام) از آن جدا گشتند، و جایى که به آن منتقل گشتند. (سراى آخرت) را تباه کردند، نه قدرت دارند از عمل زشتى که انجام داده‏اند کنار روند و نه مى‏توانند بر کارهاى‏

نیک خود چیزى بیفزایند، آنها به دنیا انس گرفتند و فریبشان داد و به آن اعتماد کردند و بر زمینشان زد!

شرح و تفسیر

بهترین واعظ!

امام در این بخش از خطبه به نکته مهمى اشاره مى‏کند که مى‏تواند انگیزه نیرومندى براى تقوا که در بخش گذشته آمد، بوده باشد و آن ذکر مرگ است؛ نخست به بیان سفارشى کلّى درباره مرگ پرداخته، چنین مى‏فرماید: «شما را به یادآورى مرگ و کاستن غفلت از آن توصیه مى‏کنم. چگونه غافل مى‏شوید از چیزى که او از شما غافل نمى‏شود؟! و چگونه طمع مى‏ورزید در کسى که (اشاره به فرشته مرگ است) به شما مهلت نمى‏دهد!»؛ (و أوصیکم بذکر الموت و إقلال الغفلة عنه. و کیف غفلتکم عمّا لیس یغفلکم، و طمعکم فیمن لیس یمهلکم!).

آرى! هیچ عقلى اجازه نمى‏دهد انسان از حادثه‏اى که به هرحال در انتظار اوست، غافل بماند و از چیزى که راه گریزى ندارد امید واهى فرار ببندد، عاقل کسى است که این واقعیت را بپذیرد که مرگ سرنوشت حتمى همه انسانها، بلکه همه موجودات است و به گفته شاعر که اشاره به قبر خویش مى‏کند:

هرکه باشى و به هرجا برسى

آخرین منزل هستى این است‏

سپس امام علیه السّلام به شرح دقیق و تکان‏دهنده‏اى از لحظات مرگ و حوادث آن در ضمن 12 جمله کوتاه و پرمعنا مى‏پردازد:

نخست مى‏فرماید: «بهترین واعظ و اندرزدهنده براى شما مردگانى هستند که با چشم خود آنها را مى‏بینید که آنها را به سوى قبرهایشان مى‏برند بى‏آنکه اختیارى از خود داشته باشند و در میان قبر مى‏گذارند بى‏آن که بخواهند!»؛ (فکفى واعظا بموتى‏

عاینتموهم، حملوا إلى قبورهم غیر راکبین، و أنزلوا فیها غیر نازلین).

آرى! آنها بر دوش مردم سوارند و به سوى منزلگاه ابدى خویش پیش مى‏روند بى‏آنکه از خود اختیارى داشته باشند و آنان را در حفره قبر وارد مى‏کنند بى‏آنکه بخواهد.

سپس با بیان دو وصف دیگر، سرنوشت آنها را روشن‏تر مى‏سازد و مى‏فرماید: «(چنان از دنیا بیگانه مى‏شوند که) گویى هرگز به عمران آن نپرداخته‏اند و (چنان به آخرت مى‏پیوندند که گویى همیشه وطنشان بوده است!)»؛ (فکأنّهم لم یکونوا للدّنیا عمّارا(5)، و کأنّ الآخرة لم تزل لهم دارا).

اشاره به اینکه همه چیز در یک لحظه تمام مى‏شود و به قدرى از دنیا فاصله مى‏گیرند که گویى هرگز در آن نمى‏زیستند و چنان به آخرت نزدیک مى‏شوند که گویى از ازل در آنجا مى‏زیستند.

در ادامه مى‏افزاید: «از آنجایى که وطنشان بود وحشت و دورى مى‏کنند و آنجا را که از آن وحشت داشتند به عنوان وطن برمى‏گزینند»؛ (أوحشوا ما کانوا یوطنون، و أوطنوا ما کانوا یوحشون).

آرى! هنگامى که از کنار قبرستانهاى خاموش عبور مى‏کردند، از دیدن منظره قبرستان در وحشت فرومى‏رفتند و روى از آن برمى‏گرداندند، به ویژه اگر هنگام شب عبورشان به قبرستان مى‏افتاد؛ ولى اکنون آنجا وطن آنها شده است و اگر آنها را با این حال به خانه و کاشانه‏شان بازگردانند هم مردم از آنها وحشت مى‏کنند و هم آنها- اگر درک و شعورى مى‏داشتند- از مردم وحشت مى‏کردند.

از سوى دیگر مشکل مهم آنها این است که سراى آخرت را آباد نکردند و هرچه نیرو داشتند بر سر عمران سراى دنیا گذاشتند همان‏گونه که امام علیه السّلام در ادامه سخن مى‏فرماید: «آنها در دنیا به چیزى مشغول شدند که (سرانجام) از آن جدا گشتند، و جایى‏

که به آن منتقل گشتند (سراى آخرت) را تباه کردند»؛ (و اشتغلوا بما فارقوا، و أضاعوا ما إلیه انتقلوا).

از آن بدتر که راه جبران بسته است، آن‏گونه که امام به دنبال این سخن مى‏فرماید: «نه قدرت دارند از عمل زشتى که انجام داده‏اند کنار روند و نه مى‏توانند بر کارهاى نیک خود چیزى بیفزایند»؛ (لا عن قبیح یستطیعون انتقالا، و لا فی حسن یستطیعون ازدیادا).

آیا میوه‏اى که از درخت جدا شد خواه رسیده باشد یا کال، ممکن است به شاخه‏ها بازگردد و راه خود را ادامه دهد؟ آیا فرزندى که از مادر متولّد مى‏شود خواه جنین کامل باشد یا ناقص، امکان دارد به رحم مادر بازگردد و به تکامل خویش ادامه دهد؟ هرگز. آرى راهیان دیار آخرت نیز چنین‏اند، امکان بازگشتى به دنیا ندارند و به همین دلیل، پرونده اعمال آنها براى همیشه بسته مى‏شود؛ نه خطایى را مى‏توانند جبران کنند و نه حسنه‏اى بر حسنات بیفزایند و بزرگ‏ترین مصیبت براى دنیاپرستان گنهکار و آلوده همین مصیبت است وگرنه مردن اگر توأم با اعمال صالح باشد نه تنها مصیبت نیست، بلکه سعادت است و رحمت؛ شکستن قفس و آزاد شدن مرغ روح انسان و پرواز آن در فضاى عالم بالا. به همین دلیل مولاى متقیان على علیه السّلام هنگامى که ضربه اشقى الاولین و الآخرین، عبد الرحمن بن ملجم بر فرق مبارکش وارد شد، فرمود: «فزت و ربّ الکعبة؛ به خداى کعبه رستگار شدم».

در جمله آخر این فقره به بیان دلیل این ناکامى و تیره‏روزى مى‏پردازد، مى‏فرماید: (اینها به موجب آن بود که) «آنها به دنیا انس گرفتند و فریبشان داد و به آن اعتماد کردند و بر زمینشان زد» (أنسوا بالدّنیا فغرّتهم، و وثقوا بها فصرعتهم(6)).

آرى اعتماد بر دنیا همچون اعتماد بر سراب است که انسان را در بیابان سوزانى به‏

دنبال خود مى‏کشد و تشنه‏تر مى‏کند و سرانجام امید او را به یأس مبدّل مى‏سازد و یا همچون اعتماد بر دیوارى شکسته است که به زودى فرومى‏ریزد و انسان زیر آوار آن مى‏ماند.

نکته

مرگ را فراموش نکنید

نه تنها امیر مؤمنان که همه معلمان اخلاق و هادیان راه نجات، و از همه بالاتر قرآن مجید براى بیدار کردن خفتگان بر مسئله مرگ و پایان زندگى تکیه مى‏کنند و بارها یادآور مى‏شوند که این زندگى جاودان نیست و به سرعت زوال مى‏یابد؛ کودکان دیروز جوانان امروز و جوانان امروز پیران فردا هستند و پیران فردا همچون برگ خزان با تندباد اجل فرومى‏ریزند و به صفوف گذشتگان مى‏پیوندند.

توجه به این حقیقت راستى عبرت‏انگیز و بیدارگر است؛ بسیارى از مردم در عمل آن چنان هستند که گویى زندگى جاوید دارند، حال آنکه به حیات خود تا یک ساعت دیگر اطمینان ندارند. توجه به این نکته کافى است که انسان را از مرکب غرور پیاده کند و چشمان او را بر حقایق بگشاید و راه را به انسان نشان دهد.

یاد مرگ و پایان زندگى هنگامى اثربخش‏تر مى‏شود که انسان در حوادثى که هنگام مردن رخ مى‏دهد کاملا دقّت ورزد و امورى را که مولاى ما امیر مؤمنان در خطبه بالا انگشت بر آن نهاده بررسى کند، جدا شدن از عزیزان، فاصله گرفتن از ثروتها، کاخها و مقامها، بیگانه شدن از همه دوستان و فرود آمدن در وادى خاموشان و پنهان شدن زیر توده‏هاى خاک تیره و از همه مهم‏تر بسته شدن پرونده زندگى و عدم امکان جبران خطاهاى گذشته، همه اینها به راستى بهترین واعظ و اندرزگوست.

به همین دلیل در حدیث معروف پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «إنّ أکیس المؤمنین، أکثرهم ذکرا للموت و أشدّهم له استعدادا؛ باهوش‏ترین مؤمنان کسى است که بیش از همه به یاد مرگ باشد و بیش از همه آماده آن باشد».(7)

در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مى‏خوانیم: از آن حضرت پرسیدند: «هل یحشر مع الشّهداء أحد؛ آیا احدى از غیر شهیدان با شهدا محشور مى‏شود؟» فرمود: «نعم من یذکر الموت فى الیوم و اللّیلة عشرین مرّة؛ آرى کسى که در شبانه‏روز، بیست بار به یاد مرگ بیفتد (و خود را با اعمال صالح و توبه از گناه آماده سازد)».(8)

این بحث را با حدیث عبرت‏انگیز دیگرى از امیر مؤمنان على علیه السّلام پایان مى‏دهیم که مى‏فرماید: «انسان هنگامى که در آخرین روز دنیا و نخستین روز آخرت قرار گیرد اموال و فرزندان و اعمال او در برابرش مجسّم مى‏شوند؛ نخست به اموالش مى‏نگرد و مى‏گوید: به خدا قسم من در جمع‏آورى تو حریص و بخیل بودم، حال بگو: سهم من نزد تو چیست؟ مى‏گوید: فقط به اندازه کفنت از من برگیر و با خود ببر! سپس رو به فرزندانش مى‏کند و مى‏گوید: من شما را دوست مى‏داشتم و از هرجهت شما را حمایت مى‏کردم. بهره من نزد شما چیست؟ مى‏گویند: همین اندازه که ما تو را به سوى قبر مى‏بریم و در زیر خاک‏ها پنهان مى‏سازیم! سپس متوجه عملش مى‏شود و به آن مى‏گوید: به خدا سوگند! من نسبت به تو (اعمال) بى‏رغبت بودم و تو بر من سنگین بودى، اکنون من چه بهره‏اى نزد تو دارم! مى‏گوید: من در قبر و قیامت با توام».(9) و(10)

بخش سوّم‏

فسابقوا- رحمکم اللّه- إلى منازلکم الّتی أمرتم أن تعمروها، و الّتی رغبتم فیها، و دعیتم إلیها. و استتمّوا نعم اللّه علیکم بالصّبر على طاعته، و المجانبة لمعصیته، فإنّ غدا من الیوم قریب. ما أسرع السّاعات فی الیوم، و أسرع الأیّام فی الشّهر، و أسرع الشّهور فی السّنة، و أسرع السّنین فی العمر!

ترجمه‏

شما- خدایتان رحمت کند- به سوى منازلى که مأمور عمران آنها هستید و به آن ترغیب و دعوت شده‏اید، بشتابید. نعمتهاى خدا را با صبر و استقامت و دورى از معصیت بر خویش کامل کنید، زیرا فردا به امروز نزدیک است، و چقدر ساعات در روز با شتاب و سرعت مى‏گذرد و روزها در ماه و ماهها در سال و سالها در عمر!

شرح و تفسیر

راه نجات‏

امام علیه السّلام در ادامه بخش پیشین خطبه که از مرگ و پایان زندگى و انتقال سریع به جهان آخرت و تأسّف از کوتاهى‏ها و تقصیرها سخن مى‏گفت، در این بخش پایانى خطبه راه نجات را نشان مى‏دهد و مى‏فرماید: «(اکنون که چنین است) شما- خدایتان رحمت کند- به سوى منازلى که مأمور عمران آنها هستید و به آن ترغیب و دعوت شده‏اید، بشتابید»؛ (فسابقوا- رحمکم اللّه- إلى منازلکم الّتی أمرتم أن تعمروها، و الّتی‏

رغبتم فیها، و دعیتم إلیها).

به یقین منظور از منازل، منازل آخرت است که هم در آیات و روایات، دستور به عمران و آباد ساختن آن داده شده و هم ترغیب و دعوت به سوى آن شده است، چنان‏که قرآن مجید مى‏گوید: ««وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» و شتاب کنید براى رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى که به وسعت آسمانها و زمین است و براى پرهیزگاران آماده شده است».(11)

در جاى دیگر مى‏فرماید: ««وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» و خداوند به سراى صلح و سلامت دعوت مى‏کند و هرکس را بخواهد و شایسته و لایق ببیند به راه راست هدایت مى‏نماید».(12) در سوره بقره مى‏فرماید: ««وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ» و خدا دعوت به بهشت و آمرزش طبق فرمان خود مى‏کند».(13)

سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن به یکى دیگر از برنامه‏هاى راه نجات اشاره کرده، مى‏فرماید: «نعمت‏هاى خدا را با صبر و استقامت و دورى از معصیت بر خویش کامل کنید»؛ (و استتمّوا نعم اللّه علیکم بالصّبر على طاعته، و المجانبة لمعصیته).

این سخن مى‏تواند اشاره به تکمیل نعمت‏هاى مادى دنیا باشد و یا تکمیل این نعمتها با افزودن نعمتهاى گرانبهاى پروردگار در قیامت، زیرا صبر بر طاعت و دورى از معصیت به مقتضاى «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»(14) سبب فزونى نعمتهاى مادى و معنوى، دنیوى و اخروى است و مى‏دانیم شکر حقیقى آن است که انسان نعمتهاى خدا را در مسیر طاعت به کار گیرد و هرگز از آنها در جهت نافرمانى گناه، بهره نبرد.

در حدیثى از حضرت (على علیه السّلام) مى‏خوانیم: «اقلّ ما یلزمکم للّه أن لا تستعینوا بنعمته على معاصیه؛ کمترین چیزى که براى خدا بر شما لازم است این است که از نعمت‏هاى او براى انجام گناه کمک نگیرید».(15)

در پایان به صورت ذکر دلیل براى آنچه قبلا گفته شد، چنین مى‏فرماید: «زیرا فردا به امروز نزدیک است، و چقدر ساعات در روز با شتاب و سرعت مى‏گذرد و روزها در ماه و ماه‏ها در سال و سال‏ها در عمر»؛ (فإنّ غدا من الیوم قریب. ما أسرع السّاعات فی الیوم، و أسرع الأیّام فی الشّهر، و أسرع الشّهور فی السّنة، و أسرع السّنین فی العمر!(16)).

منظور از «غد» در عبارت بالا یا روز مرگ است، چنان‏که شاعر مى‏گوید:

على الموت إعداد النّفوس و لا أرى

بعیدا غدا ما أقرب الیوم من غد

«من مرگ را سبب آمادگى نفوس انسان مى‏بینم و فرداى مرگ را دور نمى‏بینم چه نزدیک است امروز به فردا»

یا اینکه منظور فرداى قیامت است، آن‏گونه که در خطبه 28 آمده است: «ألا و إنّ الیوم المضمار و غدا السّباق؛ بدانید امروز روز تمرین است و فرداى قیامت روز مسابقه».

ولى با توجه به اینکه بخش مهمّى از این خطبه درباره مرگ و پایان زندگى و بسته شدن پرونده اعمال، سخن مى‏گوید در اینجا مناسب همان معناى اوّل است و جمله‏هاى ذیل که درباره سرعت گذشت روزها و ماهها و سالها و عمر سخن مى‏گوید، شاهد دیگرى‏

بر این معناست.

جالب اینکه امام براى نشان دادن شتاب گذشت عمر از اجزاى کوچک آن آغاز کرده؛ نخست عبور سریع ساعتها در روز را بیان دارد. مى‏رود، سپس گذشت روزها در ماه و ماه‏ها در سال و سالها در عمر، تا این گذشت سریع کاملا مفهوم گردد و راستى چنین است. بسیارى از پیران در برابر این سؤال که عمرتان چگونه گذشت؟ مى‏گویند: به سرعت برق و با یک چشم برهم زدن، گویى دیروز بود که با کودکان در کوچه‏ها بازى مى‏کردیم و با جوانان مى‏گفتیم و مى‏خندیدیم، ناگهان در آینه دیدیم برف پیرى بر سر و صورت ما نشسته است، اندام سست شده و تاب و توان از اعضا رفته، قامت خمیده و نفسها به شماره افتاده است.

مجموع این خطبه مخصوصا بخش آخر آن هشدار بسیار مؤثّرى است براى بیدار کردن عقلهاى خفته. ابن ابى الحدید در یکى از سخنان خود در پایان این خطبه چنین مى‏گوید: «کلام شریف وجیز بالغ فى معناه و الفصل کلّه نادر لا نظیر له؛ این سخن پرارزش فشرده گویایى است و همه این فصل کم‏نظیر، بلکه بى‏مانند است».(17)


1) سند خطبه:در کتاب مصادر نهج البلاغه تنها منبعى که براى این خطبه غیر از نهج البلاغه ذکر کرده است، کتاب «الاعجاز و الایجاز» ثعالبى است و با توجه به اینکه (او از معاصران سیّد رضى است و) روایت او تفاوتهاى متعدّدى با جملات نهج البلاغه دارد، معلوم مى‏شود آن را از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 17) البتّه محتواى خطبه به گونه‏اى بلند است که صدور آن از غیر امام معصوم بسیار بعید مى‏نماید.

2) «بلاء» گاه از ریشه «بلو» (ناقص واوى) و گاه از ریشه «بلى» (ناقص یایى) آمده است. اوّلى به معناى آزمایش و امتحان است؛ آزمایشهایى که گاه با وفور نعمت و کامیابیها صورت مى‏گیرد و گاه با سلب نعمتها و آفات، قرآن مجید مى‏فرماید: ««وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً» ما شما را به وسیله بدیها و خوبیها آزمایش مى‏کنیم» (انبیاء، آیه 35).و دومى در اصل به معناى کهنگى و فرسودگى است. سپس به معناى غم و اندوه و حوادث ناگوار آمده است که انسان را فرسوده مى‏کند. این واژه به آزمایش نیز اطلاق شده، زیرا آن هم بر جسم و جان انسان سنگینى دارد.

3) «اعورتم» از ریشه «عار» به معناى عیب گرفته شده و به هرچیزى که اظهار آن عیب شمرده مى‏شود، عورت اطلاق مى‏کنند و هنگامى که به باب افعال برود (مانند جمله بالا) به معناى اظهار عیب است.

4) «اخذ» در اصل به معناى گرفتن است و چون براى مجازات کردن قبلا مجرم را دستگیر مى‏کنند این واژه به معناى مجازات نیز به کار مى‏رود.

5) «عمّار» جمع «عامر» از ریشه «عماره» و «عمران» به معناى آباد کردن گرفته شده و عمّار به معناى آبادکنندگان است.

6) «صرعت» از ریشه «صرع» بر وزن «فرع» به معناى بر خاک افکندن گرفته شده است.

7) بحار الانوار، جلد 79، صفحه 167.

8) محجّة البیضاء، جلد 8، صفحه 240.

9) الکافى، جلد 3، صفحه 231، حدیث 1.

10) در جلد سوم این کتاب (پیام امام امیر المؤمنین)، صفحه 431 به بعد و در جلد چهارم، صفحه 583 به بعد توضیحات بیشترى را در این زمینه مى‏خوانید.

11) آل عمران، آیه 133.

12) یونس، آیه 25.

13) بقره، آیه 221.

14) ابراهیم، آیه 7.

15) نهج البلاغه، کلمات قصار، 330.

16) «عمر»، بر وزن «دهل» و «عمر» بر وزن «ظهر» هردو به یک معناست؛ یعنى مدت زندگانى است و بعضى گفته‏اند: «عمر» به چهل سال اوّل گفته مى‏شود و «عمر» به تمام عمر یا قسمت دوم آن اطلاق مى‏گردد.

17) شرح ابن ابى الحدید، جلد 13، صفحه 100.