و من خطبة له علیه السّلام
یحمد اللّه فیها و یثنی على رسوله و یصف خلقا من الحیوان
از خطبههاى امام علیه السّلام است.
که در آن از ستایش خداوند و مدح و ثناى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و سپس اسرار آفرینش گروهى از حیوانات سخن مىگوید.
خطبه در یک نگاه
این خطبه که یکى از جامعترین خطبههاى نهج البلاغه است و بیشتر از معارف الهیه سخن مىگوید در واقع از شش بخش تشکیل یافته است. در بخش اوّل- همانند بسیارى از خطبههاى نهج البلاغه- از حمد و ستایش الهى و ذکر اسما و صفات او با تعبیرات بسیار
دقیق و حسابشده، سخن به میان آمده است.
در بخش دوم از رسالت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و مأموریت ویژه و برنامههاى عملى او سخن مىگوید.
در بخش سوم انگشت روى آفرینش بعضى از جانداران، به عنوان نمونه زندهاى از نشانههاى علم و قدرت پروردگار گذارده و به خصوص درباره مورچگان و آفرینش آسمان و زمین و خورشید و ماه، بحث مىکند.
در بخش چهارم به نتیجهگیرى از آنچه گفته شد مىپردازد و عظمت آفریدگار را در پشت این صحنههاى شگفتانگیز نشان مىدهد و به آنهایى که این آیات عظمت حق را مىبینند و راه انکار را مىپویند هشدار مىدهد.
در بخش پنجم بار دیگر به آفرینش موجود اعجابانگیز دیگرى به نام ملخ و دقایق خلقت او مىپردازد و سرانجام در بخش ششم باز به نتیجهگیرى جامعى پرداخته و خطبه را با یک بحث کلى درباره نظام آفرینش و عظمت آفریدگار و خضوع همه موجودات در برابر ذات پاک او به پایان مىرساند.
—
قابل توجه است که در بسیارى از شروح نهج البلاغه نظم میان خطبهها از اینجا به هم مىخورد؛ بعضى خطبه محل بحث را که طبق نسخه صبحى صالح خطبه 185 است، تحت شماره 231 آوردهاند (مانند ابن ابى الحدید و فیض الاسلام) که به جاى این خطبه، خطبه همام را به شماره 185 آوردهاند). و بعضى تحت شماره 227 (مانند نسخه نهج البلاغه بنیاد نهج البلاغه و شرح ابن میثم).
مرحوم شارح خویى آن را به شماره 184 ذکر کرده؛ ولى ما- همانگونه که خوانندگان محترم مىدانند- براساس نسخه صبحى صالح پیش مىرویم.
بخش اوّل
الحمد للّه الّذی لا تدرکه الشّواهد، و لا تحویه المشاهد، و لا تراه النّواظر، و لا تحجبه السّواتر، الدّالّ على قدمه بحدوث خلقه، و بحدوث خلقه على وجوده، و باشتباههم على أن لا شبه له. الّذی صدق فی میعاده، و ارتفع عن ظلم عباده، و قام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه. مستشهد بحدوث الأشیاء على أزلیّته، و بما وسمها به من العجز على قدرته، و بما اضطرّها إلیه من الفناء على دوامه. واحد لا بعدد، و دائم لا بأمد، و قائم لا بعمد. تتلقّاه الأذهان لا بمشاعرة، و تشهد له المرائی لا بمحاضرة. لم تحط به الأوهام، بل تجلّى لها بها، و بها امتنع منها، و إلیها حاکمها. لیس بذی کبر امتدّت به النّهایات فکبّرته تجسیما، و لا بذی عظم تناهت به الغایات فعظّمته تجسیدا؛ بل کبر شأنا، و عظم سلطانا.
ترجمه
ستایش مخصوص خداوندى است که حواس، وى را درک نمىکند، و مکانها او را در بر نمىگیرد، چشمها او را نمىبیند و پوششها وى را مستور نمىسازد، خداوندى که با حدوث مخلوقاتش، ازلیت خود را آشکار ساخته و با پیدایش موجودات، وجود خود را نشان داده و با همانند بودن آفریدهها، عدم وجود مثل و مانندى را براى ذات پاکش اثبات کرده است. خداوندى که در وعدههایش صادق و برتر از آن است که به بندگانش ستم روا دارد. در میان بندگان، قیام به قسط کرده و در داورى خود، عدالت را درباره به آنها (بهطور
کامل) رعایت مىکند. حادث بودن اشیا را گواه بر ازلیتش قرار داده و ناتوانى آنها را نشانهاى از قدرت خود، و فناى قهرى آنها را گواه بر دوام و ابدیتش شمرده است. او یگانه است. اما نه یگانه عددى (بلکه مثل و مانندى ندارد)، همیشگى است؛ ولى نه به این معنا که زمان نامحدودى دارد (او برتر از زمان است) و برقرار است بىآن که نگهدارندهاى داشته باشد. عقلها او را درمىیابند ولى نه از طریق حواس، و چشمها او را مىبینند نه به صورت حضور جسمانى، اندیشهها هرگز به او احاطه پیدا نکرده، بلکه به وسیله اندیشه بر آنها متجلّى شده است و با نیروى عقل، مسلّم گشته که کنه ذاتش را نتوان درک کرد و اندیشههاى ژرف، افکار سستى را که دعوى احاطه بر کنه ذاتش دارند، به محاکمه کشیده است. (او بزرگ است) اما نه به این معنا که حد و مرز جسمش طولانى است (او باعظمت است)؛ اما نه به این معنا که ابعاد جسمانى فوق العاده بزرگى دارد، بلکه شأن و مقامش بزرگ و والاست و سلطهاش باعظمت!
شرح و تفسیر
این گونه باید خدا را شناخت
امام علیه السّلام در آغاز این خطبه بعد از ذکر حمد و ستایش پروردگار به بیان اوصاف او مىپردازد؛ اوصافى که نفى جسمیت و نفى حدوث و شبیه و مانند از او مىکند، حضرت مىفرماید: «ستایش مخصوص خداوندى است که حواس، وى را درک نمىکند و مکانها او را دربر نمىگیرد، چشمها او را نمىبیند و پوششها وى را مستور نمىسازد»؛ (الحمد للّه الّذی لا تدرکه الشّواهد، و لا تحویه المشاهد، و لا تراه النّواظر، و لا تحجبه السّواتر).
آنچه در اوصاف چهارگانه بالا آمده امورى است که هرگونه شائبه جسمیت را از خداوند نفى مىکند، نه چشم او را مىبیند، نه حواس دیگر او را درک مىکند، نه مکانى دارد و نه
چیزى او را مستور و پنهان مىسازد.
«شواهد» جمع «شاهدة» به معناى حس و «مشاهد» جمع «مشهد» به معناى مکان حضور و ظهور است. «نواظر» جمع «ناظرة» قوت بینایى است و «سواتر» جمع «ساتره» به معناى پرده و هرچیزى است که اشیا را مستور مىسازد.
اوصاف بالا که در واقع برگرفته از قرآن مجید در آیات مختلف آمده است خط بطلان بر عقیده «مجسّمه» (گروهى که براى خدا جسم قائل بودند) مىکشد و بیگانگى آنها را از تعلیمات اسلام مشخص مىکند.
سپس حضرت اوصاف دیگر از جمله «ازلى» بودن خداوند و نفى هرگونه شبیه و مانند براى او را بیان مىکند و مىفرماید: «خداوندى که با حدوث مخلوقاتش، ازلیت خود را آشکار ساخته و با پیدایش موجودات (اسرار آفرینش) وجود خود را نشان داده و با همانند بودن آفریدهها، عدم وجود مثل و مانندى را براى ذات پاکش اثبات نموده است»؛ (الدّالّ على قدمه بحدوث خلقه، و بحدوث خلقه على وجوده، و باشتباههم على أن لا شبه له).
اساس این دلایل سهگانه در این نکته استوار است که امکان ندارد سلسله علتها و معلولهاى جهان تا بىنهایت پیش رود، زیرا تسلسل باطل لازم مىآید. بنابراین حدوث موجودات دلیل بر این است که یک علت ازلى و ابدى که هستیش از درون ذات اوست در این جهان وجود دارد؛ همه حادثند و او قدیم، همه مخلوقند و او خالق، چون ذات پاکش از هرجهت بىنهایت است شبیه و مانندى نمىتواند داشته باشد، زیرا دو وجود بىنهایت از همه جهات غیر ممکن است؛ براى اینکه هرکدام دیگرى را محدود مىسازد، ولى مخلوقات که از نظر زمان و مکان و همه چیز محدودند شبیه و مانند بسیار دارند.
آنگاه به ذکر دو وصف دیگر از اوصاف ذات پاک خداوند را که جزو «صفات فعل» محسوب مىشود بیان کرده، چنین مىفرماید: «خداوندى که در وعدههایش صادق، و
برتر از آن است که نسبت به بندگانش ستم روا دارد (به همین دلیل) در میان بندگان، قیام به قسط کرده (و هیچ گونه تبعیض را در شرایط مساوى روا نمىدارد) و در داورى خود، عدالت را درباره آنها (بهطور کامل) رعایت مىکند»؛ (الّذی صدق فی میعاده، و ارتفع عن ظلم عباده، و قام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه).
آرى، در وعدههاى او چیزى جز صدق وجود ندارد، زیرا تخلّف در وعده یا به علت عجز است یا به جهت جهل و یا به دلیل نیاز (مثلا انسان وعدهاى مىدهد، پس از انجام دادن آن ناتوان مىشود و تخلّف مىکند یا وعدهاى مىدهد و بعد مىفهمد نباید چنین وعدهاى را مىداد، یا وعدهاى را مىدهد بعد مىبیند تخلّف از آن به نفع اوست) بدیهى است هیچیک از این اوصاف سهگانه: عجز و جهل و نیاز در ذات پاک او راه ندارد، و به همین دلیل خلف وعده درباره او متصور نمىشود.
در بیان دومین وصف، نخست به والا بودن مقام خداوند از ظلم اشاره مىکند، همان چیزى که از نیاز یا عجز و جهل سرچشمه مىگیرد. سپس انگشت بر دو شاخه از شاخههاى عدل خدا مىگذارد که یکى از آن دو عدم تبعیض است و دیگرى عدالت در قضاوت و داورى و مجازات و کیفر و پاداش، بنابراین جملههاى سهگانه «و ارتفع عن ظلم» همه اشاره به عدالت خداوند و نفى ظلم از او در جهات مختلف است.
سپس به بیان چند وصف دیگر از اوصاف جمال و جلال خدا پرداخته و مىفرماید: «حادث بودن اشیا را گواه بر ازلیتش قرار داده و ناتوانى آنها را نشانهاى از قدرتش و فناى قهرى آنها را گواه بر دوام و ابدیتش شمرده است»؛ (مستشهد بحدوث الأشیاء على أزلیّته، و بما وسمها به من العجز على قدرته، و بما اضطرّها إلیه من الفناء على دوامه).
امام علیه السّلام در نخستین جمله مىفرماید: «خداوند حدوث اشیا را دلیل بر ازلیت خود قرار داده، زیرا ما در این عالم مجموعهاى از موجودات حادث را مىبینیم که به صورت علت و
معلول زنجیروار به علتهاى گذشته بازمىگردد. آیا ممکن است این علت و معلولهاى زنجیرهاى تا بىنهایت پیش رود؟ و هرعلتى خود معلول دیگرى باشد و به تعبیر دیگر تسلسل علت و معلول را تا بىنهایت بپذیریم؟ پاسخ این سؤال به یقین منفى است، زیرا مفهومش این است که بىنهایت نیازمند تبدیل به موجود بىنیاز شود یا به تعبیر دیگر بىنهایت صفر تبدیل به عدد گردد، بنابراین از حدوث اشیا پى به وجودى مىبریم که از ازل بوده و هستیش از خود اوست و واجب الوجود است.
در جمله دوم به این حقیقت اشاره مىکند که در جبین هرموجودى نشانه عجز و ناتوانى به چشم مىخورد؛ عمرها محدود، قدرتها، شایستگىها و استعدادها محدود است، این عجز و ناتوانى دلیل بر این است که دست قدرت مطلقهاى در پشت سر آنهاست که به هرکدام به مقدارى که حکمتش اقتضا کرده، توانایى بخشیده است.
در جمله سوم سخن از فناى موجودات است، فنایى که بىاختیار به سوى آن پیش مىروند و مرگى که در انتظار آنهاست؛ چه بخواهد یا نخواهد. روشن است که این موجودات فانى آفریننده خود نیستند و وجودشان از ذاتشان نمىجوشد وگرنه فانى نمىشدند، بنابراین قدرتى مافوق آنهاست که ازلى و ابدى است و اینها همه متکى به ذات پاک او هستند.
تنها نکتهاى که در اینجا باقى مىماند این است که چه تفاوتى میان جمله «مستشهد بحدوث الأشیاء على أزلیّته» و جملهاى که در بالا گذشت («الدّالّ على قدمه بحدوث خلقه») وجود دارد؟ آیا هردو بیان اثبات ازلیت خداوند از طریق حدوث موجودات است؛ یعنى یک وصف است که با دو عبارت بیان شده یا هرکدام مفهوم جداگانهاى دارد؟ فصاحت و بلاغت امام ایجاب مىکند که هریک نکته جدیدى را القا کند.
بعید نیست که جمله گذشته اشاره به دلالت تکوینى باشد و جمله اخیر به دلالت تشریعى؛ یعنى همانگونه که حدوث موجودات با زبان تکوین دلالت بر ازلیت خدا
مىکند، در آیات قرآن و روایات معصومین نیز با عبارات مختلف به این موضوع استدلال شده است. (دقت کنید).
قرآن مجید مىگوید: ««کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» تمام کسانى که بر صفحه زمین هستند فانى مىشوند و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مىماند».(2) و در جاى دیگر مىخوانیم: ««أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ» آیا آنها بىسبب آفریده شدند یا خود خالق خویشتنند».(3)
این آیه در واقع اشاره به برهان علیت است که در فلسفه براى اثبات وجود خدا آمده و آن این است که عالمى که در آن زندگى مىکنیم بدون شک، حادث است. آیا این حادث بدون علت به وجود آمده یا خود علت خویش است یا معلول علتى است که آن هم معلول علت دیگر است و یا مخلوق خداوند واجب الوجودى است که هستىاش در ذات اوست؟ با توجه به باطل بودن سه احتمال اوّل، احتمال چهارم تثبیت مىشود.
آنگاه امام علیه السّلام سه وصف دیگر از اوصاف پروردگار را ذکر مىفرماید: «او یگانه است؛ اما نه یگانه عددى (بلکه مثل و مانندى ندارد) همیشگى است ولى نه به این معنا که زمان نامحدودى دارد و برقرار است بىآنکه نگهدارندهاى داشته باشد»؛ (واحد لا بعدد، و دائم لا بأمد، و قائم لا بعمد).
منظور از واحد عددى، اشیایى است که شبیه و مانند و دوم و سوم براى آنها امکان دارد ولى یک فرد بیشتر از آن موجود نشده است؛ مانند خورشید در منظومه شمسى که یکى بیش نیست ولى دومى براى آن تصور مىشود.
این معنا درباره خداوند متصور نیست، زیرا وجود او از هرجهت بىنهایت است و تعدد در آن امکانپذیر نیست، بنابراین وحدت ذات پاک او وحدت عددى نیست، بلکه به این
معناست که شبیه و نظیر و مثل و مانند ندارد، همان چیزى که در سوره توحید آمده است: «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ»(4) و به تعبیر دیگر در واحد عددى تعدد امکانپذیر است؛ ولى در واحد ذاتى امکانپذیر نیست.
در جمله دوم «دائم لا بأمد» اشاره به این مىکند که دوام وجود خداوند، دوام زمانى نیست زیرا ذات پاک او فوق زمان و مکان است بلکه دوام او همان دوام ذاتى است.
جمله «قائم لا بعمد» مفهومش آن است که قیام او به ذات اوست؛ نه به کمک دیگرى و به بیان دیگر قائم بودن مفهومى مادى دارد و آن اینکه چیزى روى پاى خود بایستد یا به کمک ستونى برپا باشد، و مفهومى مافوق مادى دارد و آن اینکه وجودى مدیر و مدبر عالم هستى باشد آن هم بدون اتکا بر چیز دیگرى و قائم بودن خداوند به همین معناست.
به بیانى دیگر، همه موجودات وابسته به ذات پاک او هستند و او قائم به ذات پاک خویش.
سپس کلام امام علیه السّلام اوج مىگیرد و براى معرفى ذات پاک خدا تا آنجا که اندیشههاى بشرى اجازه مىدهد پیش مىرود و ذات پاکش را به طریق ماهرانهاى که نه به تشبیه انجام و نه به تعطیل معرفت ضمن چند جمله کوتاه و پرمعنا معرفى کرده، مىفرماید: «عقلها او را درمىیابند؛ ولى نه از طریق حواس و چشمها او را مىبینند؛ ولى نه به صورت حضور جسمانى»؛ (تتلقّاه الأذهان لا بمشاعرة(5)، و تشهد له المرائی(6) لا بمحاضرة(7)).
اشاره به اینکه آثار عظمت و قدرت و علم و حکمت او که سراسر جهان را پر کرده دلیل روشنى بر وجود اوست؛ وجودى که پشت پرده غیب و در ماوراى طبیعت قرار گرفته و همه جا را تجلیگاه علم و قدرت خود قرار داده است.
در ادامه و تکمیل این سخن مىفرماید: «اندیشهها هرگز به او احاطه پیدا نکرده بلکه به وسیله اندیشه بر آنها متجلّى شده و با نیروى عقل، مسلّم گشته که کنه ذاتش را نتوان درک کرد و اندیشههاى ژرف، افکار سستى را که دعواى احاطه بر کنه ذاتش دارند، به محاکمه کشیده است»؛ (لم تحط به الأوهام(8)، بل تجلّى لها(9) بها، و بها امتنع منها، و إلیها حاکمها).
امام علیه السّلام طبق آنچه در بالا آمد هم مذهب تعطیل را ابطال مىکند و هم تشبیه را؛ یعنى به آنها که مىگویند: ما درباره صفات خدا چیزى جز صفات سلبیه را نمىفهمیم، و آنها که خدا را سرحد تا ممکنات پایین مىآورند و صفات محدود ممکن را براى او قائل مىشوند، اخطار مىکند هردو راه خطا مىپویند از یک سو از تلقى اذهان و تجلى صفات سخن مىگوید و از سوى دیگر از عدم احاطه افکار به ذات پاک و صفات او، که نتیجه آن، این مىشود که ما نسبت به ذات و صفات خداوند علم اجمالى داریم، هرچند از شرح و تفصیل آن عاجز و ناتوانیم.
سپس امام علیه السّلام در ادامه و تکمیل این سخن مىفرماید: «(او بزرگ است) اما نه به این
معنا که حد و مرز جسمش طولانى است (او باعظمت است) اما نه به این معنا که ابعاد جسمانى فوق العاده بزرگ دارد، بلکه شأن و مقامش بزرگ و والاست و سلطهاش با عظمت!»؛ (لیس بذی کبر امتدّت به النّهایات فکبّرته تجسیما، و لا بذی عظم تناهت به الغایات فعظّمته تجسیدا؛ بل کبر شأنا، و عظم سلطانا).
اشاره به اینکه وقتى مىگوییم الله اکبر (خداوند از همه چیز بزرگتر است) گاه به ذهن افراد ناآگاه چنین مىآید که ابعاد وجودى او شرق و غرب و شمال و جنوب عالم را پر کرده است و هنگامى که مىگوییم خداوند عظمت دارد فکر مىکنند نسبت به موجودات دیگر مانند کوهها و دریاها و آسمانها چنین است، در حالى که بزرگى و عظمت خدا جنبه جسمانى ندارد، بلکه عظمت و بزرگى معنوى است، زیرا اگر او داراى جسم بزرگى بود حتما اجزایى داشت و نهایتى و زمان و مکانى، حال آنکه از همه اینها برتر و بالاتر است و چه زیبا فرمود امام صادق علیه السّلام آنجا که شخصى در حضورش گفت: اللّه اکبر، امام علیه السّلام از او پرسید: خدا از چه چیز بزرگتر است؟ عرض کرد: «من کل شىء» (از همه چیز) امام علیه السّلام فرمود: در این صورت خدا را محدود (به زمان و مکان) ساختى. آن مرد عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو: «اللّه اکبر من أن یوصف؛ خداوند برتر از آن است که به وصف درآید».(10) اشاره به اینکه ما هروصفى براى او قائل شویم در نهایت از اوصاف مخلوقات است، زیرا در فکر ما بیش از این نمىگنجد، بنابراین او برتر از همه این اوصاف است.
قرآن مجید نیز مىگوید: ««سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» منزه است خداوند از توصیف آنها مگر بندگان مخلص خدا».(11) (که او را به آنچه شایسته است وصف مىکنند).
بخش دوم
و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله الصّفیّ، و أمینه الرّضیّ- صلّى اللّه علیه و آله- أرسله بوجوب الحجج، و ظهور الفلج، و إیضاح المنهج؛ فبلّغ الرّسالة صادعا بها، و حمل على المحجّة دالّا علیها، و أقام أعلام الإهتداء و منار الضّیاء، و جعل أمراس الإسلام متینة، و عرى الإیمان وثیقة.
ترجمه
و گواهى مىدهم که محمّد بنده و فرستاده برگزیده و امین مرضىّ اوست- درود خدا بر او و خاندانش باد- (خداوند) او را براى بیان حجتهاى لازم و پیروزى آشکار (حق بر باطل) و روشن ساختن راه حق فرستاد. او رسالت خود را آشکارا ابلاغ کرد و انسانها را بر مسیر حق قرار داد در حالى که راه پیشرفت را به آنها نشان داده بود، پرچمهاى هدایت را برافراشت و نشانههاى روشن را برپا ساخت، ریسمانهاى (خیمه) اسلام را محکم نمود و دستگیرههاى ایمان را استوار ساخت.
شرح و تفسیر
ابعاد وجودى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله
امام علیه السّلام به دنبال بخش اوّل این خطبه که متکفّل بیان دقیقترین صفات جمال و جلال خدا بود به اصل دوّم دین؛ یعنى شهادت به رسالت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مىپردازد و او را با صفاتى که بیانگر همه ابعاد وجودى آن حضرت است وصف مىکند و مىگوید: «و گواهى مىدهم که محمّد بنده و فرستاده برگزیده و امین مرضىّ اوست، درود خدا بر او و
خاندانش باد»؛ (و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله الصّفیّ، و أمینه الرّضیّ- صلّى اللّه علیه و آله-).
به یقین اگر خداوند کسى را برمىگزیند و او را امین مىداند و از وى راضى مىشود به دلیل خلوص کامل و صفا و پاکى او در همه جهات است و این تعبیرات اشارهاى به مسئله عصمت پیامبر از هرگونه خطا و گناه است.
سپس به برنامههاى مختلف و اهداف بعثت آن حضرت پرداخته، چنین مىفرماید: «او را براى بیان حجتهاى لازم و پیروزى آشکار (حق بر باطل) و روشن ساختن راه حق فرستاد»؛ (أرسله بوجوب الحجج، و ظهور الفلج(12)، و إیضاح المنهج).
به این ترتیب در جملههاى سهگانه بالا اهداف بعثت را که اتمام حجت و پیروزى حق بر باطل و روشن ساختن راه سعادت است بیان فرموده است.
آنگاه به برنامههاى عملى پیامبر پرداخته، چنین مىفرماید: «او رسالت خود را آشکارا ابلاغ کرد، و انسانها را بر مسیر حق قرار داد، در حالى که راه پیشرفت را به آنها نشان داده بود، پرچمهاى هدایت را برافراشت و نشانههاى روشن را برپا ساخت، ریسمانهاى (خیمه) اسلام را محکم نمود و دستگیرههاى ایمان را استوار ساخت» (فبلّغ الرّسالة صادعا(13) بها، و حمل على المحجّة دالّا علیها، و أقام أعلام الإهتداء و منار الضّیاء، و جعل أمراس(14) الإسلام متینة، و عرى(15) الإیمان وثیقة).
در آغاز، سخن از پرداختن به ابلاغ رسالت الهى بهطور کلى به میان آمده است، همانگونه که در قرآن مجید مىفرماید: ««فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ»
آنچه را مأموریت دارى آشکارا بیان کن و از مشرکان روى بگردان».(16) سپس از جزئیات این برنامه سخن مىگوید که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مردم را از بیراهه به جاده اصلى دعوت کرد و دلایل و نشانهها را براى پیمودن این راه به آنها گوشزد نمود و چراغهاى نورانى بر سر هرراه نهاد تا به هنگام تاریکى نیز از ادامه مسیر بازنایستند و سرانجام با بیانات کافى و تدبیرهاى سازنده رشتههاى اسلام را محکم ساخت و دستگیرههاى ایمان را استحکام بخشید.
کمتر کلامى را مىتوان پیدا کرد که در عین کوتاهى و فشردگى این همه مطلب را درباره اهداف و برنامههاى پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله بیان کند.
جمله «جعل أمراس الإسلام متینة» گویا اسلام را به خیمهاى تشبیه مىکند که ریسمانهاى محکمى از هرسو آن را به زمینهاى اطراف متصل کرده است تا تندبادها نتواند آن را از جا برکند این ریسمانها امورى مانند جمعه و جماعات و حج و زکات و جهاد و امر به معروف و نهى از منکر است که همیشه حوزه اسلام را حفظ کرده و از آن دفاع مىنماید، هرجا این تعلیمات اسلامى پیاده شود اسلام بیمه مىشود و هرگاه ضعیف گردد دشمنان بر مسلمین چیره خواهند شد.
جمله «و عرى الإیمان وثیقة» ایمان را تشبیه به تنابى کرده که دستگیرههاى مختلفى در آن است و براى نجات از قعر چاه، یا نجات در پرتگاهها باید به این دستگیرهها چسبید. بدیهى است اگر این دستگیرهها سست و ضعیف باشد نه تنها انسان نجات نمىیابد، بلکه گرفتار سقوط خطرناکى مىشود. این دستگیرهها همان فروع و تعلیمات اسلام در برنامههاى مختلف عبادى و اجتماعى است که در احادیث نیز به آن اشاره شده است. از جمله در حدیث است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله روزى از یارانش سؤال کرد: «أىّ عرى الإیمان أوثق؟؛ کدامیک از دستگیرههاى ایمان محکمتر است؟» جمعى گفتند: خدا و پیامبرش آگاهترند؟ و بعضى از نماز یا زکات و … نام بردند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «آنچه
گفتید داراى فضیلت است؛ ولى پاسخ اصلى نیست»: «و لکن أوثق عرى الإیمان الحبّ فى اللّه و البغض فى اللّه و تولّی اولیاء اللّه و التّبری من اعداء اللّه؛ محکمترین دستگیرههاى ایمان دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خداست، و محبّت اولیاء اللّه و بیزارى از اعداء اللّه است».(17)
البتّه مفاهیم اخلاقى همچون توکل و تفویض و تسلیم و رضا و صبر و یقین و مانند آنها که در روایات به آن اشاره شده نیز مىتواند به عنوان دستگیرههاى ایمان معرفى شود و هیچ کدام با یکدیگر منافاتى ندارند.
بخش سوم
و لو فکّروا فی عظیم القدرة، و جسیم النّعمة، لرجعوا إلى الطّریق، و خافوا عذاب الحریق، و لکن القلوب علیلة، و البصائر مدخولة! ألا ینظرون إلى صغیر ما خلق، کیف أحکم خلقه، و أتقن ترکیبه، و فلق له السّمع و البصر، و سوّى له العظم و البشر! انظروا إلى النّملة فی صغر جثّتها، و لطافة هیئتها، لا تکاد تنال بلحظ البصر، و لا بمستدرک الفکر، کیف دبّت على أرضها، و صبّت على رزقها، تنقل الحبّة إلى حجرها، و تعدّها فی مستقرّها. تجمع فی حرّها لبردها، و فی وردها لصدرها؛ مکفول برزقها، مرزوقة بوفقها؛ لا یغفلها المنّان، و لا یحرمها الدّیّان، و لو فی الصّفا الیابس، و الحجر الجامس! و لو فکّرت فی مجاری أکلها، فی علوها و سفلها، و ما فی الجوف من شراسیف بطنها، و ما فی الرأس من عینها و أذنها، لقضیت من خلقها عجبا، و لقیت من وصفها تعبا! فتعالى الّذی أقامها على قوائمها، و بناها على دعائمها! لم یشرکه فی فطرتها فاطر، و لم یعنه على خلقها قادر. و لو ضربت فی مذاهب فکرک لتبلغ غایاته، ما دلّتک الدّلالة إلّا على أنّ فاطر النّملة هو فاطر النّخلة، لدقیق تفصیل کلّ شیء، و غامض اختلاف کلّ حیّ. و ما الجلیل و اللّطیف، و الثّقیل و الخفیف، و القویّ و الضّعیف، فی خلقه إلّا سواء.
ترجمه
اگر در عظمت قدرت (خداوند) و اهمیّت نعمت او مىاندیشیدند، به راه راست باز
مىگشتند، و از آتش سوزان دوزخ مىترسیدند؛ ولى دلها بیمار و چشمهاى بصیرت معیوب است، آیا به مخلوقات کوچکى که خدا آفریده، نمىنگرند که چگونه آفرینش آنها را دقیق و حساب شده و ترکیب آنها را متقن ساخته، گوش و چشم براى آنها آفریده و استخوان و پوست آنها را مرتّب نموده است. به این مورچه نگاه کنید با آن جثه کوچک و اندام ظریفش که از کوچکى درست، با چشم دیده نمىشود و در اندیشه نمىگنجد؛ ولى با این حال چگونه روى زمین (ناهموار و پرسنگلاخ) راه مىرود و به روزیش دست مىیابد، دانهها را (از راههاى دور و نزدیک) به لانهاش منتقل مىکند و در جایگاه مخصوص نگهدارى مىنماید. در فصل گرما براى سرما، و به هنگام توانایى براى روز ناتوانى، ذخیره مىکند، روزیش (از سوى خدا) تضمین شده و خوراک موافق طبعش در اختیار او قرار گرفته است، خداوند منّان هرگز از او غافل نمىشود و پروردگار مدبّر محرومش نمىسازد، هرچند در دل سنگ سخت و خشک و در میان صخرهاى فاقد رطوبت باشد.
اگر در مجارى خوراک و در بالا و پایین دستگاه گوارش او و آنچه در جوفش از اطراف دندهها وجود دارد و آنچه در سر او از چشم و گوش قرار گرفته، بیندیشى شگفتزده خواهى شد و از وصف عجایب او به زحمت خواهى افتاد. پس بزرگ و بلندمرتبه است خداوندى که مورچه را روى دست و پا (ى ضعیف و ظریفش) برپا داشته و او را بر ستونهاى محکمى (نسبت به او) بنا نهاده است. هیچ آفریدگارى در آفرینش این حشره با او شریک نبوده و هیچ قدرتمندى او را در آفرینش آن یارى نکرده است. اگر همه راههاى فکر و اندیشه را طى کنى تا به آخر رسى، همه دلایل به تو مىگوید که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت (تناور) نخل است، زیرا ساختمان اجزاى هرموجودى دقیق است و هرمخلوق زندهاى در درون خود اعضاى مختلف و پیچیدهاى دارد. (به یقین) بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوىّ و ضعیف، همه در خلقتش یکسان است و در برابر قدرتش همگون!
شرح و تفسیر
قدرت بىنظیر او در آفرینش موجودات کوچک و بزرگ
در ادامه بحث این خطبه که از خداشناسى آغاز شد و با پیامبرشناسى ادامه یافت، امام علیه السّلام بار دیگر به خداشناسى بازمىگردد و این بار به ادله اثبات وجود خداوند و علم و قدرت بىپایان او مىپردازد و به آنها که از بیراهه مىروند هشدار داده و مىفرماید: «اگر در عظمت قدرت (خداوند) و اهمیّت نعمت او مىاندیشیدند، به راه راست بازمىگشتند و از آتش سوزان (دوزخ) مىترسیدند»؛ (و لو فکّروا فی عظیم القدرة، و جسیم النّعمة، لرجعوا إلى الطّریق، و خافوا عذاب الحریق).
اشاره به دو چیز است که اگر اندیشهها در آن به کار گرفته شود آثار آن به زودى در اعمال انسان آشکار مىشود؛ نخست اندیشه در عظمت قدرت خدا، که کرات عظیم آسمانى و میلیاردها ستاره در یک کهکشان و صدها میلیون کهکشان آفریده و کرانههاى ملک عظیم او بر هیچ کس روشن نیست و آنچه را درباره عظمت جهان مىگوییم مربوط به چیزى است که در قلمرو علم قاصر ما قرار گرفته و اى بسا تمام اینها همچون برگ درختى باشد که بر پیکر درخت سر به آسمان کشیدهاى در میان جنگلى قرار دارد. اندیشه در این امر سبب مىشود که انسان در برابر چنین قدرتى خاضع گردد، سر بر آستانش نهد دل به او ببندد و زندگى خود را با نام و یاد او نورانى سازد.
دیگر اینکه در نعمتهایى بیاندیشد که همه وجود ما را دربرگرفته و از لحظه انعقاد نطفه تا پایان عمر ادامه دارد؛ خورشید و ماه و آسمان و زمین را به خدمت ما گماشته و ابرها و بادها و بارانها را سر بر فرمان ما نهاده، در همه جا خوان نعمتش را گسترده و همه را روزى خوار خود ساخته است.
به یقین شکر نعمت که در فطرت هرانسانى است او را به دنبال شناخت منعم مىفرستد.
حضرت در ادامه مىفرماید: چه عاملى سبب مىشود که با وجود این انگیزههاى قوى،
انسان از راه بماند و به بیراهه کشیده شود و عذاب دردناک الهى دامان او را بگیرد. مىفرماید: «ولى دلها بیمار و چشمهاى بصیرت معیوب است» (و لکن القلوب علیلة، و البصائر مدخولة!(18)).
در اینجا امام علیه السّلام به دو علت عمده اشاره مىکند، زیرا منظور از «قلوب»، عقلهاست که بر اثر هوا و هوسها و آفات دیگر، شناخت از کار مىافتد و منظور از «بصائر» چشمهاى بصیرت است که پردههاى گناه و تعصب و خودخواهى بر روى آن افکنده مىشود.
بدیهى است آنها هرگز در اصل خلقت چنین نبوده، بلکه بر اثر غفلت و هوا و هوس و شهوت به این روز افتادهاند. امام علیه السّلام در این عبارت کوتاه، اشاره به موانع شناخت مىکند که در آیات قرآن نیز آمده است: ««کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ» چنین نیست که آنها خیال مىکنند، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دلهاى آنها نشسته است».(19) و در جاى دیگر مىفرماید: ««أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً» آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده و بر چشمش پرده افکنده است».(20)
همانگونه که در آیات بیشمارى نیز همگان را دعوت به مطالعه اسرار آفرینش و تفکّر در قدرت و نعمتهاى خدا کرده تا از این طریق به راه راست پىبرند.
سپس امام علیه السّلام بعد از بیان مسأله اسرار آفرینش به صورت کلّى انگشت روى بخشى از موجودات شگفتانگیز جهان آفرینش مىگذارد و مىفرماید: «آیا به مخلوقات کوچکى که خدا آفریده، نمىنگرند که چگونه آفرینش آنها را دقیق و حساب شده و ترکیب آنها را متقن ساخته، و گوش و چشم براى آنها آفریده و استخوان پوست آنها را مرتّب کرده
است»؛ (ألا ینظرون إلى صغیر ما خلق، کیف أحکم خلقه، و أتقن ترکیبه، و فلق له السّمع و البصر، و سوّى(21) له العظم و البشر(22)!).
در اینجا امام علیه السّلام به امور ششگانهاى درباره حیوانات و حشرات بسیار کوچک اشاره مىکند؛ آفرینش مستحکم، ترکیب صحیح، دارا بودن گوش و چشم و نظم خاص استخوان و پوست. آرى در عین کوچکى، همه اعضا و ابزار مورد نیاز در اختیار آنهاست و آنچه را خداوند به حیوان عظیمى همچون فیل و کرگدن داده، به آنها نیز به نسبت اندام و نیازشان بخشیده است و به یقین آفرینش این موجودات کوچک به جهت ظرافت و دقت عجیبى که در آنها به کار رفته از آفرینش موجودات عظیم مهمتر است.
آنگاه امام وارد مرحله دقیقترى مىشود و از میان موجودات کوچک به شرح بسیار جالبى درباره دو مخلوق صغیر که غالبا انسانها درباره آفرینش آن دو نمىاندیشند مىپردازد؛ نخست درباره مورچه چنین مىفرماید: «به این مورچه نگاه کنید با آن جثه کوچک و اندام ظریفش که از کوچکى درست، با چشم دیده نمىشود و در اندیشه نمىگنجد»؛ (انظروا إلى النّملة فی صغر جثّتها، و لطافة هیئتها، لا تکاد تنال بلحظ البصر، و لا بمستدرک الفکر).
سپس مىافزاید: «ولى با این حال چگونه روى زمین (ناهموار و پرسنگلاخ) راه مىرود و به روزیش دست مىیابد، دانهها را (از راههاى دور و نزدیک) به لانهاش منتقل مىکند و در جایگاه مخصوص نگهدارى مىنماید. در فصل گرما براى سرما و به هنگام توانایى براى روز ناتوانى ذخیره مىکند»؛ (کیف دبّت على أرضها، و صبّت على رزقها، تنقل الحبّة إلى حجرها، و تعدّها فی مستقرّها. تجمع فی حرّها لبردها، و فی وردها(23) لصدرها(24)).
آرى، این موجود ضعیف و ناتوان به قدرى هوشیار است که راه و رسم زندگى خود را به خوبى مىداند، با این دست و پاى کوچک کوه و دشت و بیابان و درختها را جولانگاه خود قرار مىدهد و آن دسته از مواد غذایى که با مزاج او سازگار است از میان مواد مختلف بر مىگزیند و دانههاى غذایى را از راههاى دور و نزدیک به لانه خود مىبرد؛ دانههایى را انتخاب مىکند که از پیچوخم لانه بگذرد و مشکلى براى عبور و مرور سایر همنوعانش ایجاد نکند. دانهها را در جایگاه مخصوص جاى مىدهد به گونهاى که فاسد نشود. در فصل تابستان با یک الهام درونى بىآن که زمستان را دیده باشد- یعنى متولّد همان سال باشد- پیشبینى ایّامى را که برف و باران سراسر روى زمین را گرفته و جمعآورى روزى را بر او غیر ممکن ساخته مىکند و درست به اندازه نیازش با دوراندیشى مواد غذایى را ذخیره مىسازد.
در ادامه مىافزاید: «روزیش (از سوى خدا) تضمین شده و خوراک موافق طبعش در اختیار او قرار گرفته، خداوند منّان هرگز از او غافل نمىشود، و پروردگار مدبّر محرومش نمىسازد، هرچند در دل سنگى سخت و خشک و در میان صخرهاى فاقد رطوبت باشد»؛ (مکفول برزقها، مرزوقة بوفقها؛ لا یغفلها المنّان، و لا یحرمها الدّیّان(25)، و لو فی الصّفا(26) الیابس، و الحجر الجامس!(27)).
اشاره به اینکه خداوند منان این موجودات کوچک را که در دشتها و بیابانها و کوهها زندگى مىکنند از نظر لطفش دور نداشته هرغذایى که موافق طبع آنهاست در اختیارشان قرار داده است، حتى اگر در دل سنگ سخت و خشکى زندگى کنند غذا و رطوبت لازم را هرچند از طریق هوا باشد براى آنها فراهم مىکند و با الهام درونى آنها را
وادار مىسازد که در ایّام توانایى براى روزهاى ناتوانى ذخیره کنند و این واقعا حیرتآور است.
آیا این حشره مىداند چند روز از زمستان را نمىتواند از لانه بیرون آید؟ آیا مىفهمد که جیره غذایى او در این مدت چه اندازه است؟ آیا توجه دارد چه موادى ممکن است در این مدت سالم بماند و فاسد نشود؟ و آیا خبر دارد که این مواد در کجاست و از چه جایى باید به دست آورد؟
آرى همه اینها را مىداند و استاد ازل به او آموخته است.
سپس امام علیه السّلام ساختمان شگفتآور این موجود زنده کوچک را با نیروى فکر و اندیشه تشریح مىکند و مىفرماید: «اگر در مجارى خوراک و در بالا و پایین دستگاه گوارش او و آنچه در جوفش از جوانب دندهها وجود دارد و آنچه در سر او از چشم و گوش قرار گرفته، بیندیشى شگفتزده خواهى شد و از وصف عجایب آن به زحمت خواهى افتاد»؛ (و لو فکّرت فی مجاری أکلها، فی علوها و سفلها، و ما فی الجوف من شراسیف(28) بطنها، و ما فی الرأس من عینها و أذنها، لقضیت من خلقها عجبا، و لقیت من وصفها تعبا!).
اشاره به اینکه اگر انسان در آفرینش این موجود کوچک که به زحمت دیده مىشود دقت کند، و پردههاى غفلت را که ناشى از عادى شدن مسئله است کنار بزند، به راستى یک دنیا شگفتى در آن دیده مىشود؛ در سر بسیار کوچک او هم چشم است و هم گوش و هم دهان و دو شاخکى همچون دو آنتن دارد که براى برقرارى ارتباط از آن استفاده مىکند و در شکمش چیزى همانند معده و روده است و دندههاى بسیار ظریف و کوچکى از هرطرف آن را احاطه کرده است. اعصاب و عضلات ظریفش به اندازه نیاز اوست و مغز کوچکش مدیریت زندگى پیچیده او را بر عهده گرفته، پاهایش مفاصل مختلف دارد و هر مفصلى همچون مفاصل حیوانات بزرگ کار ویژهاى انجام مىدهد.
سپس امام علیه السّلام به نتیجهگیرى از بیان بالا پرداخته، چنین مىفرماید: «پس بزرگ و بلند مرتبه است خداوندى که مورچه را روى دست و پا (ى ضعیف و ظریفش) برپا داشته و او را بر ستونهاى محکمى (نسبت به او) بنا نهاده است، هیچ آفریدگارى در آفرینش این حشره با او شریک نبود و هیچ قدرتمندى او را در آفرینش آن یارى نکرده است»؛ (فتعالى الّذی أقامها على قوائمها، و بناها على دعائمها! لم یشرکه فی فطرتها فاطر، و لم یعنه على خلقها قادر).
امام علیه السّلام در این عبارت همگان را به دو موضوع توجه مىدهد و آن اینکه خداوند این پیکر ظریف را بر دست و پاى ظریفى که توان حمل آن را دارد بلکه گاه کولهبار سنگینى که چندین برابر وزن اوست بر دوش مىگیرد، استوار ساخته و عجب اینکه با کولهبارش از دیوار صاف بالا مىرود و گاه به سقف مىچسبد و به راه خود ادامه مىدهد کارى که از هیچ انسان قهرمانى ساخته نیست. اضافه بر این براى او اسکلتى متناسب حالش آفریده که امام از آن تعبیر به دعائم (ستونها) فرموده است. این اسکلت نه چندان سنگین است که از توان حرکت او بکاهد و نه آن قدر سبک و ظریف که نتواند هیأت او و محتواى درون وجودش را نگهدارد.
آنگاه به نکته مهم دیگرى اشاره کرده، مىفرماید: «اگر تمام راههاى فکر و اندیشه را طى کنى تا به آخر برسى همه دلایل به تو مىگوید که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت (تناور) نخل است، زیرا ساختمان اجزاى هرموجودى دقیق است و هر مخلوق زندهاى در درون خود اعضاى مختلف و پیچیدهاى دارد»؛ (و لو ضربت فی مذاهب فکرک لتبلغ غایاته، ما دلّتک الدّلالة إلّا على أنّ فاطر النّملة هو فاطر النّخلة، لدقیق تفصیل کلّ شیء، و غامض اختلاف کلّ حیّ).
اشاره به اینکه تصوّر نکنید ساختمان یک موجود بزرگ؛ مانند درخت نخل تناور از ساختمان یک موجود کوچک همچون مورچه مهمتر است، زیرا اگر درست بنگرید هردو ساختمان بسیار پیچیده و دقیقى دارند و قوانین منظّم بر هردو حاکم است و هدایتهاى
الهى از لحظه تولّد تا پایان عمر در هردو نمایان است. به علاوه آن درخت بزرگ هم در حدّ خود داراى اعضاى مختلف کوچک و بزرگ و قوى و ضعیف است که هرکدام متناسب با وظیفه و مسئولیتهایشان ساخته شدهاند (و به این ترتیب ارتباط علت و معلول در جملههاى بالا آشکار مىشود).
کوتاه سخن اینکه گاه انسان آثار مختلفى از نظر کوچکى و بزرگى یک پدیدهآورنده مىبیند؛ مثلا ساعتهایى را که به اندازه یک سانتىمتر است و ساعتهایى که چند متر طول و عرض آن است یا کتابى را که چند صفحه پایان یافته با کتابى که دوره آن دهها جلد است هنگامى که انسان آنها را با یکدیگر مقایسه مىکند و اصول کلّى حاکم بر آن را یکسان مىبیند و ادبیّات خاصّى که در آن کتاب کوچک و بزرگ به کار رفته هماهنگ مشاهده مىکند مىفهمد هردو اثر از یک منبع، سرچشمه گرفته و پدیدآورنده هردو یکى است.
سپس به نکته مهم دیگرى در تکمیل این سخن پرداخته مىفرماید: «(به یقین) بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوىّ و ضعیف، همه در خلقتش یکسان است و در برابر قدرتش همگون»؛ (و ما الجلیل و اللّطیف، و الثّقیل و الخفیف، و القویّ و الضّعیف، فی خلقه إلّا سواء).
اشاره به اینکه کوچک و بزرگ و آسان و مشکل نسبت به موجودى تصوّر مىشود که قدرت و نیروى او محدود باشد. آنچه از استعداد او بیرون است ممتنع، و آنچه به اندازه آخرین حدّ استعداد اوست مشکل و آنچه کمتر از قدرت اوست آسان است؛ ولى ذات پاک خداوند که قدرتى نامحدود دارد همه اینها در برابرش یکسان است؛ حرکت دادن کلّ منظومه شمسى با حرکت دادن یک ذرّه غبار براى او تفاوتى نمىکند و آفرینش مورچههاى بسیار ریز با درختان بسیار بلند و قوى پیکر براى او یکى است.
براى یک مورچه برداشتن یک دانه گندم با دو دانه بسیار فرق مىکند؛ ممکن است یکى را به آسانى بردارد و براى برداشتن دومى بسیار خسته و ناتوان گردد، در حالى که ما انسانها در این دو کمترین تفاوتى را احساس نمىکنیم. همچنین ما در تصورات ذهنى
خود مىتوانیم یک قطره آب را تصوّر کنیم و به همان سادگى و آسانى یک دریاى بىکران و موّاج را. این مثالها مىتواند عمق بحثى را که درباره قدرت بىپایان خدا در بالا گفتیم، روشن سازد.
—
نکته
زندگى بسیار شگفتانگیز مورچهها
گرچه مورچهها بر اثر کثرت و تنوّع و وجود بىشمارشان در کوه و صحرا و درون خانهها، به صورت یک امر عادى درآمده و توجه عامّه مردم را هرگز به خود جلب نمىکند؛ ولى براى دانشمندانى که گاه بیست سال درباره زندگى آنها اندیشیدهاند بسیار شگفتآور است و مطالعات آنها درباره اسرار آفرینش مورچگان درهاى بزرگى را براى پىبردن به عظمت آفریدگار به روى ما گشوده است که به گوشهاى از آن ذیلا اشاره مىشود:
1. حیوانات و حشراتى که به صورت گروهى زندگى مىکنند کم نیستند؛ مانند بخشى از پرندگان و ماهیان و گوزنها و آهوها؛ ولى آنها که زندگى دستهجمعیشان براساس تقسیم کار است کم هستند و مورچگان یکى از شاخصترین آنها هستند. مورچههاى ماده وظیفه جمعآورى غذا، نگهدارى نوزادان و حتى نگهدارى مادر لانه (ملکه مورچگان) را بر عهده دارند. مورچههاى نر کارشان بارور ساختن ملکه و ملکه کارش تخم گذارى است و جالب این که نرها بعد از جفتگیرى مىمیرند. گروهى نیز به صورت نیروهاى مسلّح هستند که آروارههاى قوى دارند و از لانه در برابر هجوم دشمنان پاسدارى مىکنند.
2. مورچههاى کارگر (مادهها) زمین را سوراخ مىکنند و به تدریج خاک را مىکنند تا محل مناسبى براى زندگى آنها در زیر سطح زمین فراهم شود؛ ولى همه مورچهها در زیر زمین زندگى نمىکنند. گروهى از مورچهها که آنها را مورچه نجار مىنامند، درون چوبها را سوراخ مىکنند و در آن لانه مىسازند.
3. مورچهها در اندام کوچک خود که گاهى فقط به دو میلیمتر مىرسد تمام دستگاههایى را که در یک حیوان عظیم الجثه است، دارا هستند و حتى چیزى بیش از او دارند، پاهاى اضافى و شاخکهایى که آنها را با محیط خود آشنا مىسازد و عقل و هوش اجتماعى قوى و آیندهنگرى.
4. بسیارى از مورچهها، حشرات دیگر را به خدمت خود درمىآورند و از آنها استفاده مىکنند (در واقع نوعى دامدارى دارند) از جمله مورچه گندمزار یکى از این نوع مورچههاست. جانورى که مورد استفاده این نوع مورچه قرار مىگیرد، شپشههاى گیاهى است. این حشرات اگر خشمگین شوند مایع شیرینى مانند عسل ترشح مىکنند و مورچهها از آن بهره مىگیرند.
بعضى دیگر از مورچهها، حشرات مخصوصى را که در پوست درختان تخم مىگذارند یا سوسکها را به خدمت خود درمىآورند.
5. اگر تعجب نکنید گروهى از مورچهها دست به کشاورزى مىزنند. نوعى مورچه که به نام مورچه چترى نامیده مىشود، باغچهاى در اطراف لانه خود ترتیب مىدهد و در آن قارچهاى کوچک مىپروراند. مورچههاى کارگر براى رشد قارچها قطعات کوچکى از برگها را جدا مىکنند و با خود مىآورند. هنگامى که مورچه کارگر قطعهاى از برگ را با خود مىآورد گویى چترى بالاى سر دارد و به همین دلیل به این نام نامیده شده است.
6. نوعى از مورچهها به مورچههاى سپاهى نامیده شدهاند که مانند عشایر از جایى به جاى دیگر کوچ مىکنند. آنها حشراتى واقعا درنده هستند که حتى فیلها سعى مىکنند سر راه آنها قرار نگیرند وگرنه صدمه زیادى به آنها مىزنند.
گروهى از این مورچگان که در مناطق حارّه زندگى مىکنند گوشتخوارند و هرگاه دستهجمعى به جانورى حمله کنند به زودى از پاى در مىآید و در مدت کمى همه عضلات حیوان را مىخورند و تنها اسکلتى از او به جاى مىماند.
7. مورچهها معمولا سرى بزرگ و کمرى باریک دارند و نسبت به جثه خود بسیار قوى و پرزورند چنانکه دانهاى را که چندین برابر آنها وزن دارد با دندان مىگیرند و از دیوار بالا
مىروند کارى که براى هیچ قهرمان وزنهبردارى از انسانها امکانپذیر نیست. آرى! مورچه برخلاف جثه کوچک خود، به راحتى مىتواند بارهایى را که ده برابر خودش وزن دارد بلند کند یا جابجا نماید.
8. آیندهنگرى مورچه و مدیریت او بسیار جالب است؛ در تابستان با الهام درونى به فکر زمستان سخت است در صورتى که چه بسا در طول عمرش هرگز زمستان ندیده باشد. دانههاى غذایى را به طرز مطلوبى نگهدارى مىکند؛ گاه آنها را از لانه بیرون مىآورد تا هوا بخورد و فاسد نشود و گاه آنها را به دو یا چند قسمت تقسیم مىکند تا سبز نشود و فاسد نگردد، حتى نوشتهاند دانه گشنیز را به چهار قسمت تقسیم مىکند، زیرا اگر کمتر از آن باشد سبز مىشود.
9. موقعیتشناسى مورچه عجیب است. بعضى از دانشمندان نوشتهاند مورچهاى را در وسط دایرهاى از آتش قرار دادند او براى نجات خود به هرسو حرکت کرد و چون راه فرارى پیدا نکرد سرانجام جان داد. نقطهاى را که او جان داده بود اندازهگیرى کردند درست مرکز دایره بود؛ یعنى دورترین نقطه به آتش اطراف.
10. مورچهها انواع زیادى دارند که بعضى از دانشمندان بالغ بر چهار هزار نوع را شمارش کردهاند و تعداد مورچههاى روى زمین را ده برابر مجموع انسانها مىدانند. مطالعات جدید نشان مىدهد که مورچهها در زمینه حل مشکل ترافیک از انسانها پیشى گرفتهاند. میلیونها مورچه صبورانه با دنبال کردن یک ساختار ساده «تک گذر» بهترین راه را براى رسیدن به مقصد در اسرع وقت و بدون تأخیر در پیش مىگیرند.
شگفتیهاى دنیاى مورچگان بسیار بیش از آن است که در بالا گفته شد و در این زمینه کتابها یا مقالات فراوانى نوشته شده است و از اینجا روشن مىشود که امیر مؤمنان على علیه السّلام در این خطبه بر چه نقطه حساسى از آفرینش خداوند انگشت نهاده است.(29)
بخش چهارم
و کذلک السّماء و الهواء، و الرّیاح و الماء. فانظر إلى الشّمس و القمر، و النّبات و الشّجر، و الماء و الحجر، و اختلاف هذا اللّیل و النّهار، و تفجّر هذه البحار، و کثرة هذه الجبال، و طول هذه القلال و تفرّق هذه اللّغات، و الألسن المختلفات. فالویل لمن أنکر المقدّر، و جحد المدبّر! زعموا أنّهم کالنّبات ما لهم زارع، و لا لاختلاف صورهم صانع؛ و لم یلجؤوا إلى حجّة فیما ادّعوا، و لا تحقیق لما أوعوا، و هل یکون بناء من غیر بان، أو جنایة من غیر جان؟!
ترجمه
و همین گونه است (آفرینش) آسمان و هوا و بادها و آب نگاهى بیفکن. به خورشید و ماه و گیاه و درخت و آب و سنگ و آمدوشد این شبها و روزها و پیدایش دریاها و کثرت این کوهها و بلندى این قلّهها و تعدّد این لغات و زبانهاى گوناگون، واى بر آن کس که (این نظام شگرف را ببیند و) نظام آفرین این جهان را انکار کرده، و مدبّر عالم را نفى کند، آنها گمان کردند همچون علفهاى خودرو هستند که زارعى ندارند و براى اشکال گوناگونشان آفرینندهاى نیست. آنها براى اثبات ادعاى خویش به دلیلى پناه نبرده، و براى آنچه در مغز خود پروراندهاند تحقیقى به عمل نیاوردهاند. آیا ممکن است ساختمانى بدون سازنده (عاقل و آگاه) یا حتى جنایتى (برنامهریزى شده) بدون جنایتگر پدید آید؟!
شرح و تفسیر
نگاهى به موجودات آسمان و زمین بیفکنید!
امام علیه السّلام در بخش پیشین این خطبه درباره دقایق و عجایب آفرینش مورچگان،
سخن گفت؛ ولى براى اینکه تصور نشود شگفتیها و نظامات عجیب و خیرهکننده منحصر به این مورد یا موارد محدود نیست بلافاصله به سراغ این نکته مىرود که اگر در جاى جاى این جهان پهناور در زمین و آسمان و مخلوقات گوناگون دقت کنید همه همین گونه است. در این میان انگشت روى شانزده پدیده شگفتانگیز این جهان مىگذارد؛ از زمین و آسمان گرفته تا بعضى مسائل مربوط به انسان و مىفرماید: «و همین گونه است (آفرینش) آسمان و هوا و بادها و آب»؛ (و کذلک السّماء و الهواء، و الرّیاح و الماء).
در ادامه مىافزاید: «نگاهى بیفکن به خورشید و ماه و گیاه و درخت و آب و سنگ و آمدوشد این شبها و روزها و پیدایش دریاها و کثرت این کوهها و بلندى این قلّهها و تعدّد این لغات و زبانهاى گوناگون»؛ (فانظر إلى الشّمس و القمر، و النّبات و الشّجر، و الماء و الحجر، و اختلاف هذا اللّیل و النّهار، و تفجّر هذه البحار، و کثرة هذه الجبال، و طول هذه القلال(30) و تفرّق هذه اللّغات، و الألسن المختلفات).
امام علیه السّلام در اینجا مجموعهاى از موجودات گوناگون این جهان را مطرح فرموده که هر یک خلقتى شگفتآور و آثارى بسیار دارند. منظور از «سماء» اشاره به مجموعه کرات عالم بالا از ثوابت و سیارات گرفته تا کهکشانهاست، بنابراین شمس و قمر که در جمله بعد مىآید از قبیل ذکر خاص بعد از عام است و مىدانیم آسمان با این معنا آفرینشى بسیار عجیب دارد، همانگونه که قرآن مىفرماید: ««لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» آفرینش آسمان و زمین از آفرینش انسانها مهمتر است ولى بیشتر مردم نمىدانند».(31)
منظور از «هواء» همان هوایى است که گرداگرد کره زمین را گرفته، از همه چیز حیاتىتر و از همه چیز فراوانتر است.
«ریاح» (جمع ریح) اشاره به بادهاست که وظایف مختلفى در چرخه حیات انسان و موجودات زنده بر عهده دارند، ابرها را به حرکت درآورده به سوى زمینهاى خشک و بى آب، گسیل مىدارند، گیاهان را بارور مىکنند، دریاها را مواج مىسازند و به موجودات دریایى اکسیژن مىدهند، هواى آلوده را جابجا مىکنند و هواى تصفیه شده جنگلها را به شهرها مىفرستند.
«ماء» (آب) در اینجا به قرینه ریاح (بادها) اشاره به نزول بارانهاى حیاتبخش و زنده کننده است همانگونه که قرآن مىفرماید: ««وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» ما بادها را براى بارور ساختن (ابرها) فرستادیم و از آسمان آبى نازل کردیم».(32)
سپس امام علیه السّلام دستور مىدهد به موجودات مختلف این جهان، از خورشید و ماه گرفته تا گیاهان و درختان نگاه کنید و همچنین آبها و سنگها. (به نظر مىرسد «ماء» در اینجا که در کنار حجر (سنگ) قرار گرفته اشاره به چشمهها و نهرهاى جارى است) و اختلاف لیل و نهار، اشاره به نظام بسیار دقیق و حساب شده نور و ظلمت است که هریک به دنبال دیگرى مىآید و فصول چهارگانه را با آثار و برکاتش پدید مىآورد با شبهاى آرامبخش و روزهاى پرتلاش که در آیات بسیارى از قرآن به آن اشاره شده است.
جمله «و تفجّر البحار» مىتواند اشاره به پیدایش دریاها یا جوش و خروشى باشد که بر اثر امواج کوهپیکر پیدا مىشود و مىدانیم دریاها کانون عجیبترین مخلوقات خداست، آنگونه که در دعاى امام سجاد علیه السّلام آمده است: «یا من فى البحار عجائبه»(33) و نیز منبع مهمى براى مواد غذایى و معدنى و وسیله خوبى براى نقل و انتقالات به صورت بسیار گسترده و سرچشمه پیدایش ابرها و نزول بارانهاست.
کثرت جبال اشاره به کوههاى فراوانى است که کره زمین را همچون زرهى دربرگرفته، طوفانها را درهم مىشکند. ابرها را براى آبیارى زمینها نگه مىدارد و به پوسته زمین در
مقابل جزر و مد ناشى از جاذبه ماه آرامش مىبخشد، و دامنههاى آن چراگاه آمادهاى براى چهارپایان است. همچنین طولانى بودن گلهها سبب مىشود منابع آب به صورت برف برفراز آنها ذخیره شود و تدریجا به سوى زمینهاى تشنه سرازیر گردد و آنها را آبیارى کند، و انسانها و حیوانات تشنه را سیراب کند. قرآن مجید مىگوید: ««وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها وَ الْجِبالَ أَرْساها مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ» زمین را بعد از آن گسترش داد، و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد، و کوهها را ثابت و محکم نمود، همه اینها براى بهرهگیرى شما و چهارپایانتان است».(34)
در پایان به نکته مهمى از زندگى بشر اشاره مىکند و آن اختلاف لغات و لهجهها و کثرت زبانهاست. با اینکه پدر و مادر همه یکى است این تعدد لغات از کجا سرچشمه گرفته است و چگونه هرگروهى به زبان خاصى سخن مىگویند؟ و هماکنون بیش از هزار زبان، اعم از زبانهاى رسمى و محلى در دنیا وجود دارد. خداوند چنان استعدادى براى خلق لغات به انسانها داده که هرگروهى مىتوانند براى خود لغت و زبانى ابداع کنند. شاید براى اینکه اسرار زندگیشان تنها نزد خودشان باشد و بیگانگان از آن باخبر نشوند. قرآن مجید مىگوید: ««الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ» خداوند رحمن قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید و به او سخن گفتن آموخت».(35)
نیز مىفرماید: ««وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ» و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست».(36)
امام علیه السّلام بعد از استدلالات قوى و نیرومند و قانعکننده بالا براى اثبات وجود خدا درباره منکران پروردگار سخن مىگوید و ادعاى بىاساس آنها را با دو دلیل ابطال مىکند. (البتّه کمتر موردى در قرآن و نهج البلاغه دیده مىشود که سخن از مادیها و منکران ذات
پاک پروردگار به میان آمده باشد، زیرا آنها حداقل در آن زمان، بسیار کم بودند و اکثریت مردم جهان را صاحبان ادیان و مذاهب تشکیل مىدادند).
مىفرماید: «واى بر آن کس که (این نظام شگرف را ببیند) و نظام آفرین این جهان را انکار کرده و مدبّر عالم را نفى کند»؛ (فالویل لمن أنکر المقدّر، و جحد المدبّر!).
اشاره به اینکه آثار تدبیر در سراسر جهان آفرینش آن قدر آشکار است که منکران مدبّر جهان درخور سرزنش و نفرین هستند.
سپس مىافزاید: «آنها گمان کردند همچون علفهاى خودرو هستند که زارعى ندارند و براى اشکال گوناگونشان آفرینندهاى نیست»؛ (زعموا أنّهم کالنّبات ما لهم زارع، و لا لاختلاف صورهم صانع).
البتّه این تعبیر به خاطر نگاه ساده اندیشانهاى است که انسانها معمولا نسبت به علفهاى خودرو دارند، حال آنکه از نظر یک دانشمند گیاهشناس هربرگى از آنها نیز دفترى از معرفت کردگار است. امروز دانشمندان به این نکته پى بردهاند که هزاران نوع گیاه خودرو در دشتها و کوهها با خواص دارویى مختلف و حیاتبخش مىروید و هرکدام ساختمان شگرفى براى خود دارند. ریشهها، ساقهها، برگها و گلهاى هریک از دیگرى عجیبتر و شگفتآورتر است، پس با دقت معلوم مىشود که آنها هم زارع و خالقى دارند با علم و قدرت بىپایان.
آنگاه امام علیه السّلام با دو دلیل سخن آنها را درهم مىشکند، نخست مىفرماید: «آنچه منکران پروردگار مىگویند گفتارى است بىدلیل، زیرا آنها براى اثبات ادعاى خویش به دلیلى پناه نبرده، و براى آنچه در مغز خود پروراندهاند تحقیقى به عمل نیاوردهاند»؛ (و لم یلجؤوا(37) إلى حجّة فیما ادّعوا، و لا تحقیق لما أوعوا(38)).
دلیل دوم اینکه هرساختمان و بناى منظم و حسابشدهاى حتما مهندس و معمارى داشته است، مىفرماید: «آیا ممکن است ساختمانى بدون سازنده (عاقل و آگاه) یا حتى جنایتى (برنامهریزىشده) بدون جنایتگر پدید آید»؛ (و هل یکون بناء من غیر بان، أو جنایة من غیر جان).
هماکنون آثار و بناهایى در گوشه و کنار کره زمین وجود دارد که هزاران سال از عمر آن مىگذرد و به جهت ظرافتها و هنرنماییهایى که در آنها به کار رفته به عنوان آثار باستانى حفظ مىشود و در واقع کتابهایى هستند که تمدن انسانهاى پیشین را در خود نگهدارى مىکنند. نه خداپرستان نه مادیها هیچ کدام ادعا نمىکنند که این ساختمانها به وسیله باد و باران و طوفانها به وجود آمده یا افراد ناآگاه و بىهنرى به صورت تصادفى آنها را روى هم چیدهاند، بلکه همه بدون استثنا از وجود این بناها پى به بانى صاحب عقل و شعورى مىبرند و درایت و تدبیر و هنرمندى او را مىستایند.
و جمله «أو جنایة من غیر جان» اشاره به این است که نه تنها بنا و سازندگى احتیاج به علم و تدبیر دارد، بلکه تخریبها و جنایات هدفدار نیز نیاز به برنامهریزى شخص عاقلى دارد که براى رسیدن به مقصود و مطلوب خویش چه زمان و مکانى را انتخاب کند، از چه وسیلهاى استفاده کند و چگونه وارد عمل شود تا به مقصود برسد.
امروز براى تخریب یک بناى عظیم به گونهاى که عوارض نامطلوب جانبى نداشته باشد از وجود متخصصان و آگاهان استفاده مىکنند، بنابراین هم ساخت و سازهاى حسابشده و هم تخریبهاى برنامهریزى شده هردو نیاز به عقل و تدبیر دارد. گواه این سخن اینکه امام علیه السّلام در بخش آینده این خطبه سخن از ملخ و ساختمان شگفتانگیز او به میان مىآورد که کارش تخریب حسابشده زراعتها و گیاهان است.
نکته
جلوههایى از برهان نظم
آنچه امام علیه السّلام در جملههاى آخر این خطبه بیان فرمود «و هل یکون بناء من غیر بان، أو جنایة من غیر جان» اشاره لطیفى است به برهان معروف نظم که از مهمترین استدلالات خداشناسى است.
توضیح اینکه هرگاه ما وارد ساختمان مجلل چند طبقهاى شویم که داراى اتاقهاى خواب متعدد، سالنهاى پذیرایى، آشپزخانه، حمام و سرویس بهداشتى و آسانسورهایى باشد هنگامى که به سقفها و دیوارها نگاه مىکنیم آیینهکاریهاى زیبا، گچبریها و نقاشى و رنگآمیزى جالبى در هرطرف مىبینیم. وسایل گرمایش و سرمایش، لولهکشیهاى آب و گاز، سیمکشیهاى برق و تلفن همه منظم و مرتب است.
آیا هیچ کس- در هرحد از عقل و شعور باشد- احتمال مىدهد که تصادفهاى ناشى از حوادث مختلف طبیعى آن را به وجود آورده؟ یا چند کارگر بىسواد مقدارى مصالح را فراهم ساخته و بدون هیچ آگاهى از معمارى و امور دیگر چنین بناى باشکوهى را به وجود آوردهاند؟ به یقین هرکس چنین احتمالى دهد یا مزاح مىکند و یا عقل خود را از دست داده است. همه عقلاى دنیا چنین قضاوت مىکنند که افراد هوشمندى نقشههاى دقیق آن را قبلا تهیه کردهاند سپس گروهى از معمارها و بناهاى ماهر و مهندسان تأسیسات و هنرمندان در تزیینات ساختمان دست به دست هم دادهاند و چنین اثرى را آفریدهاند.
این سخن درباره هربنا، هرکارخانه، هرکتاب علمى و … نیز صادق است و از آن تعبیر به برهان نظم مىشود. مىگویند همیشه نظم دلیل بر عقل و شعور پدیدآورنده آن است و هرقدر نظم دقیقتر و پیچیدهتر باشد از عقل و دانش بیشترى حکایت مىکند.
اگر درست دقت کنیم ساختمان یک مورچه که ممکن است همهروزه زیردست و
پاهاى ما بر اثر بىتوجهى از بین رود از این بناهاى باشکوه هم مهمتر است. ساختمان پاها، مفصل زانوها، دستها و شاخکها، چشم فوق العاده کوچک و بینا، دستگاه شامه قوى که از راههاى دور باخبر مىشود، دهان و رودهها و دستگاه هاضمه و سلسله اعصاب و از همه مهمتر آن مغز بسیار کوچک و فوق العاده هوشمند، هرکدام به تنهایى از خالق عالم و قادرى که آن را آفریده است حکایت مىکند.
اضافه بر این، این حشره کوچک تغذیه و نمو مىکند و تولید مثل دارد در حالى که آن ساختمان مجلل، موجود بىجانى است نه تغذیهاى دارد و نه نمو و تولیدمثلى.
حال اگر به سراغ ساختمان یک انسان و دستگاههاى فوق العاده پیچیده و حساس قلب و مغز و اعصاب و دهها هزار کیلومتر رگها و مویرگهایى که تمام ذرات بدن او را هر لحظه آبیارى و تغذیه مىکنند در نظر بگیریم ایمان ما به آن خالق عالم و قادر بیشتر مىشود.
افزون بر اینها مىدانیم در این جهان صدها هزار نوع گیاه و صدها هزار نوع حیوان و پرنده و حشرات و … وجود دارد که هریک داستان شگفتانگیزى مخصوص به خود دارند.
قرآن مجید نام یکایک آنها را آیتى از آیات خدا نهاده و مىگوید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(39)
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هرکه فکرت نکند نقش بود بر دیوار
بخش پنجم
و إن شئت قلت فی الجرادة، إذ خلق لها عینین حمراوین، و أسرج لها حدقتین قمراوین، و جعل لها السّمع الخفیّ، و فتح لها الفم السّویّ، و جعل لها الحسّ القویّ، و نابین بهما تقرض، و منجلین بهما تقبض. یرهبها الزّرّاع فی زرعهم، و لا یستطیعون ذبّها، و لو أجلبوا بجمعهم، حتّى ترد الحرث فی نزواتها، و تقضی منه شهواتها. و خلقها کلّه لا یکوّن إصبعا مستدقّة.
ترجمه
و اگر بخواهى درباره ملخ سخن بگو که خداوند براى او دو چشم سرخ رنگ و دو حدقه همچون دو قرص ماه، آفریده و گوش پنهان و دهان مرتب و متناسب به او بخشیده است. خداوند براى او حس قوى و دو دندان که با آنها (ساقه و شاخه گیاهان و برگهاى درختان را) مىچیند و دو داس که با آنها (ساقهها و برگهاى مورد نظر را) مىگیرد. کشاورزان براى زراعت خود از آنها مىترسند ولى هرگز قادر بر دفع آنها نیستند حتى اگر همه دست به دست هم دهند. ملخ آنچنان نیرومندانه پیش مىآید تا با جستوخیز خود به کشتزارها وارد شود و آنچه را مىخواهد انجام دهد (و هرزمان مایل بود- و احتمالا پس از نابودى کشتزار- آنجا را ترک گوید) اینها همه در حالى است که تمام پیکر او به اندازه یک انگشت باریک نیست!
شرح و تفسیر
به ساختمان ملخ نگاه کن!
حشرات را مىتوان بر سه گونه تقسیم کرد: گروهى از آنان خدمتگزار انسانها هستند
مانند زنبوران عسل که شهد گلها را براى ما جمعآورى مىکنند و عموم زنبورها که گردهاى گلها را جابهجا کرده و آنها را بارور مىکنند و میوههاى درختان را پربرکت مىسازند.
بخش دیگرى حشرات بىآزارند که (در ظاهر) نه خدمتى دارند و نه زحمت و دردسرى، و گروه سومى هستند که جزء آفات و بلاها محسوب مىشوند؛ مانند ملخ.
امام در بخشهاى گذشته این خطبه شرحى درباره شگفتیهاى آفرینش مورچه بیان فرمود که موجودى است غالبا بىآزار و سختکوش و مىتواند الگویى براى انسانها باشد؛ ولى در این بخش از خطبه درباره حشرهاى سخن مىگوید که از مأموران عذاب الهى است و مىتواند لشکرى فراهم کند و به باغها و زراعتها چنان حملهور شود که هیچ قدرت و لشکرى نتواند با آن مقابله کند و به این ترتیب خداوند قدرتنمایى خود را در تمام جهات آشکار مىسازد و خوف و رجا را در انسانها تقویت کرده، مىفرماید: «و اگر بخواهى درباره ملخ گفتوگو کن که خداوند براى او دو چشم سرخ رنگ و دو حدقه همچون دو قرص ماه آفریده و گوش پنهان و دهان مرتب و متناسب به او بخشیده است»؛ (و إن شئت قلت فی الجرادة(40)، إذ خلق لها عینین حمراوین، و أسرج لها حدقتین قمراوین(41)، و جعل لها السّمع الخفیّ، و فتح لها الفم السّویّ(42)).
در ادامه سخن مىافزاید: «خداوند براى او حس قوى و دو دندان که با آنها (ساقه و شاخه گیاهان و برگهاى درختان را) مىچیند و دو وسیله همچون دو داس که با آنها اشیاى مورد نظر را مىگیرد»؛ (و جعل لها الحسّ القویّ، و نابین(43) بهما تقرض، و
منجلین(44) بهما تقبض).
بعضى از دانشمندان مىگویند: ملخ موجود عجیبى است که در هربخشى از اعضاى خود شبیه یکى از حیوانات است و به تعبیر دیگر با این که ظاهرا حیوان ضعیفى است ده شباهت به ده حیوان نیرومند دارد: صورتش همچون صورت اسب، چشمانش مانند چشمان فیل، گردنش همانند گردن گاو، شاخکهایش همچون شاخهاى گوزن، سینهاش همچون سینه شیر، شکمش همچون شکم عقرب، بالهایش همانند بالهاى عقاب، رانهایش همچون رانهاى شتر، پاهایش مانند پاهاى شترمرغ و دم او مانند دم مار است و امام علیه السّلام در بیان بالا به هفت ویژگى شگفتآور او اشاره فرموده؛ چشمها، حدقهها، گوش پنهان، دهان مخصوص، احساس قوى، دندانهاى نیرومند و دو عضو شبیه دو داس در دو طرف دهان.
درباره عجایب خلقت این حشره در نکتهها بحث جالبى خواهد آمد.
سپس امام علیه السّلام به خطرات عظیم این حشره ظاهرا ضعیف پرداخته، مىافزاید: «کشاورزان براى زراعت خود از آنها مىترسند ولى هرگز قادر بر دفع آنها نیستند، حتى اگر همه دست به دست هم دهند. ملخ آنچنان نیرومندانه پیش مىآید تا با جستوخیز خود در کشتزارها وارد شود و آنچه را میل دارد بخورد (و هرزمان مایل بود- و احتمالا پس از نابودى کشتزار- آنجا را ترک گوید) اینها همه در حالى است که تمام پیکر او به اندازه یک انگشت باریک نیست»؛ (یرهبها الزّرّاع فی زرعهم، و لا یستطیعون ذبّها، و لو أجلبوا بجمعهم، حتّى ترد الحرث فی نزواتها(45)، و تقضی منه شهواتها. و خلقها کلّه لا یکوّن إصبعا مستدقّة(46)).
راستى عجیب است هرگاه فرماندهان بزرگ تاریخ لشکر خود را براى مبارزه با این
حشره کوچک بسیج کنند قادر بر دفع آن نیستند؛ دستههاى ملخها همچون قطعات بزرگ ابر در آسمان ظاهر مىشوند و ناگهان بر باغها و زراعتهاى وسیع فرود مىآیند و در مدّت کوتاهى ساقههاى گیاهان و شاخهها و برگها را مىخورند و بیابانى خشک یا درختانى عریان از هرگونه برگ و میوه از خود به یادگار مىگذارند.
حتى امروز که با هواپیماى سمپاشى و وسایل دیگر به مبارزه با آنها برمىخیزند تنها در بعضى از موارد ممکن است توفیقى نصیبشان شود، اگر حمله ملخها شدید باشد وسایل امروز نیز قادر به مبارزه با آنها نیست.
—
نکته
زندگى عجیب ملخها
یکى از حشرات شگفتانگیز ملخ است حیوانى که در حال عادى به صورت بىضرر و غیر مزاحم در گوشه و کنار مزارع، باغها، درّهها و کوهها زندگى مىکند؛ ولى هنگامى که فرمان مرموزى به او داده شود به سرعت تکثیرمثل مىکند و به صورت دستهجات عظیم؛ مانند قطعات ابر در آسمان به پرواز درمىآید و بر هرزراعت و باغى فرود آید آن را نابود مىکند.
به گفته دانشمندان ساختمان این حشره بسیار پیچیده و عجیب است؛ از جمله اینکه داراى دو زوج چشم مرکّب و سه چشم بسیط است، چشمهاى مرکّب او از چهار هزار قسمت تشکیل شده و هریک ساختمان مخصوص به خود را دارد و از مجموع آنها چشم مرکب با دید واحد تشکیل مىشود. اما چشمهاى سهگانه بسیط او در بالاى سرش قرار گرفته سینهاش از سه حلقه و شکمش از ده حلقه شبیه به یکدیگر تشکیل شده است.
او داراى دو زوج بال است؛ یک زوج بالهاى جلو او که سخت است و به صورت قابى درآمده و جهت پرواز به کار نمىرود و کارش حفاظت بالهاى ظریف پرواز است که به
هنگام استراحت چند مرتبه چین مىخورد و زیر بالهاى سخت جلو محفوظ مىماند.
پاهاى عقب ملخ رشد زیادى کرده و براى جهش و پرش به او کمک مىکند. ملخها در فصل تابستان یا بهار تخمریزى مىکنند، این تخمها به وسیله نوع ماده از انتهاى دم او بیرون مىآید و در سوراخهایى از زمین که بوجود آورده قرار مىگیرد، نوزادان پس از خروج از تخم بسیار پرخور و حریصند و آنچه را سر راه خود بیابند مىخورند و از این جهت در مبارزه با ملخ همیشه باید محلّ تخمریزى آنها را دانست و وسیله نابودى نوزادها را قبل از خروج از تخم فراهم کرد.
ملخ انواع و اقسامى دارد؛ ملخهاى دریایى، ملخهاى مراکشى، ملخهاى ایتالیایى که بیش از انواع ملخها به زراعتها خسارت وارد مىکنند.
از شگفتیهاى زندگى ملخ این است که از هنگامى که از تخم بیرون مىآید تا زمانى که کامل شود و به پرواز درآید شش بار تغییر شکل مىدهد.
تودههاى ملخ گاهى به قدرى زیاد و گسترده مىشوند که هزاران کیلومتر مربع از آسمان را مىپوشانند.(47)
بخش ششم
فتبارک اللّه الّذی یسجد له «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً»، و یعفّر له خدّا و وجها، و یلقی إلیه بالطّاعة سلما و ضعفا، و یعطی له القیاد رهبة و خوفا! فالطّیر مسخّرة لأمره؛ أحصى عدد الرّیش منها و النّفس، و أرسى قوائمها على النّدى و الیبس؛ و قدّر أقواتها، و أحصى أجناسها. فهذا غراب و هذا عقاب. و هذا حمام و هذا نعام؛ دعا کلّ طائر باسمه، و کفل له برزقه.
و أنشأ «السَّحابَ الثِّقالَ» فأهطل دیمها، و عدّد قسمها. فبلّ الأرض بعد جفوفها، و أخرج نبتها بعد جدوبها.
ترجمه
بزرگ و جاویدان است خداوندى که همه آنها که در آسمانها و زمیناند از روى اختیار یا اجبار در برابرش سجده مىکنند و صورت و جبین را براى او بر خاک مىسایند و طوق عبادت او را در سلامت و ضعف به گردن مىنهند و زمام اختیار خویش را از روى ترس و بیم به او مىسپارند. پرندگان مسخّر فرمان اویند، خداوند شماره پرها و نفسهاى آنها را احصا کرده، پاهاى (بعضى از) آنها را براى حرکت درون آب و (گروهى دیگر را براى) خشکى محکم ساخته. و براى هرکدام غذاى مناسب و خاصّى مقدّر فرموده و اصناف آنها را شماره نموده (و هریک را به شکل خاصّى آفریده است) این کلاغ است و آن عقاب، و این کبوتر است و آن شترمرغ. هریک را به نامى فراخوانده و روزىاش را بر عهده گرفته است. ابرهاى سنگین (و پرآب) ایجاد کرد و بارانهاى پرپشت و پىدرپى از آن فرو
فرستاد. سهم هرمکانى را (از باران) مشخص ساخت و با آن زمینهاى خشک را آبیارى نمود و گیاهان را بعد از خشکسالى رویاند.
شرح و تفسیر
راستى او بزرگ است!
امام علیه السّلام در پایان این خطبه در واقع یک جمعبندى کلى بیان مىکند و همه موجودات زمین و آسمان و انواع پرندگان و ابر و باد را سر بر فرمان او مىشمرد و مىفرماید: «بزرگ و جاویدان است خداوندى که همه کسانى که در آسمانها و زمیناند از روى اختیار یا اجبار در برابرش سجده مىکنند و صورت و جبین را براى او بر خاک مىسایند و طوق عبادت او را در سلامت و ضعف به گردن مىنهند و زمام اختیار خویش را از روى ترس و بیم به او مىسپارند»؛ (فتبارک(48) اللّه الّذی یسجد له «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً»(49)، و یعفّر(50) له خدّا(51) و وجها، و یلقی إلیه بالطّاعة سلما و ضعفا، و یعطی له القیاد رهبة و خوفا!).
سجود در اینجا ممکن است اشاره به خضوع ارادى در برابر ذات پاک پروردگار باشد، چون فاعل آن، صاحبان عقلاند که از کلمه «من» فهمیده مىشود. این احتمال نیز داده
شده که منظور هم سجده ارادى تشریعى باشد و هم تکوینى، بنابراین که واژه «من» در اینجا شامل صاحبان عقل و غیر آنها هردو باشد (و به اصطلاح جنبه تغلیب داشته باشد).
تعبیر «طوعا و کرها» مىتواند اشاره به همین معنا باشد، زیرا آنها سجود تشریعى دارند از روى اراده است و آنها که سجده تکوینى مىکنند از روى اراده نیست و مىتواند اشاره به این باشد که گروهى در حال اختیار در پیشگاه او سر به سجده مىنهند و گروهى به هنگام گرفتاریها و مشکلات، آنگونه که در قرآن مجید آمده است: ««فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ» هنگامى که مشرکان بر کشتى سوار مىشوند (در برابر طوفانها و امواج کوهپیکر دریا قرار مىگیرند) خدا را با اخلاص و خالى از هرگونه آلودگى به شرک مىخوانند ولى هنگامى که خدا آنان را به خشکى مىرساند و نجات مىدهد باز مشرک مىشوند».(52)
جمله «یعفّر له …» اگر به معناى حقیقى آن تفسیر شود، اشاره به سجده معمولى است که انسان پیشانى بر خاک مىنهد و اگر به معناى مجازى تفسیر شود هرگونه خضوع تشریعى و تکوینى را شامل مىگردد.
همچنین جمله «یلقی إلیه بالطّاعة …» نیز ناظر به همین معناست که گروهى از عقلا از روى میل و اختیار و احساس ضعف و ناتوانى سر بر فرمان او مىنهند و اما موجودات غیر عاقل بىاختیار تسلیم قوانین آفرینشاند.
جمله «یعطی له القیاد ..» اشاره به مرحلهاى فراتر از مرحله اطاعت است، زیرا در اطاعت انسان فرمان مولا را مىشنود و بهپا مىخیزد و آن را انجام مىدهد؛ ولى در «قیاد» خود را تسلیم او مىکند و مولا او را مىبرد «هرجا که خاطرخواه اوست».
بعضى از لغویان در میان «رهبت» و «خوف» این فرق را گذاشتهاند که «خوف» به معناى مطلق ترس است و «رهبت» ترسى است که با اضطراب و خویشتندارى همراه باشد.
سپس امام علیه السّلام بار دیگر به بخشى از مخلوقات شگفتانگیز خدا؛ یعنى پرندگان
مىپردازد که به راستى از عجایب خلقتاند. نه تنها از این جهت که برخلاف جاذبه زمین به آسمان پرواز مىکنند و با سرعت عجیب و فوق العادهاى به هرسو مىروند، بلکه ساختمان آنها از جهات مختلف- که در پایان این بحث به بخشى از آن اشاره مىشود- جنبه استثنایى دارد. حضرت مىفرماید: «پرندگان مسخّر فرمان اویند»؛ (فالطّیر مسخّرة لأمره).
این جمله برگرفته از آیه شریفه ««أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» آیا پرندگانى را که بر فراز آسمانها نگه داشته شدهاند ندیدند؟ هیچ کس جز خدا آنها را نگاه نمىدارد، در این امر نشانههایى (از عظمت و قدرت خدا) وجود دارد براى کسانى که ایمان مىآورند (و آماده پذیرش حقّند)».(53)
آنگاه به شرح بیشترى درباره پرندگان پرداخته و به چند نکته مهم اشاره مىکند و مىفرماید: «خداوند شماره پرها و نفسهاى آنها را احصا کرده، پاهاى بعضى را براى حرکت درون آب، محکم ساخته و پاى گروهى را براى خشکى و براى هرکدام غذاى مناسب و خاصّى مقدّر فرموده و اصناف آنها را شماره نموده (و هریک را به شکل خاصّى آفریده است) این کلاغ است و آن عقاب، و این کبوتر است و آن شترمرغ. هریک را به نامى فرا خوانده و روزىاش را بر عهده گرفته است»؛ (أحصى عدد الرّیش(54) منها و النّفس، و أرسى(55) قوائمها على النّدى(56) و الیبس؛ و قدّر أقواتها، و أحصى أجناسها. فهذا غراب و هذا عقاب. و هذا حمام و هذا نعام؛ دعا کلّ طائر باسمه، و کفل له برزقه).
امام علیه السّلام در این عبارات به نکات زیبایى اشاره مىکند. پرهاى پرندگان از شگفتانگیزترین بخشهاى آنهاست؛ هرکدام شبیه نهال زیبایى است که ریشهاش در گوشت بدن او بهطور سطحى فرورفته و شاخ و برگها به صورت منظم از آن روییده و با چینش مخصوص در اطراف سر، گلو، بالها و سینهها روى هم قرار گرفته است و هریک از آنها که بیفتد نهال دیگرى به جاى آن مىروید. لطافت آن عجیب و رنگآمیزى آن عجیبتر است.
سپس به پاهاى آنها اشاره مىکند که بعضى براى خشکى ساخته شده، کوتاه و محکم و بعضى براى استفاده در کنار دریاها و نهرها، بلند و کشیده که با گردن بلندى همراه است و به حیوان اجازه مىدهد غذاى خود را از درون آب بگیرد.
آنگاه به مواد غذایى آنها اشاره مىکند که براى هریک سهمى از دانههاى غذایى و غیر آن قائل شده است و جالب اینکه هیچیک از پرندگان دندانى براى خرد کردن این دانهها ندارند. در عوض معدهاى به آنها داده (که در عربى به آن «قانصه» مىگویند) بسیار پرحرارت و داغ که با ترشحات مناسب دانهها را نرم و قابل جذب مىکند و چون به جهت وجود دشمنان مختلف، وقت زیادى براى برچیدن دانه ندارد، خداوند عضو دیگرى به آنها داده به نام چینهدان (که در عربى به آن «حوصله» مىگویند) و مانند کیسهاى است براى جمعآورى سریع دانهها تا به هنگام فرصت بهطور تدریجى به سنگدان منتقل کند و آن را هضم و جذب نماید.
آنگاه به انواع گوناگون و کاملا متفاوت پرندگان اشاره مىکند که هریک ساختمانى مخصوص خود و برنامههاى ویژهاى در زندگى دارند؛ از کلاغها گرفته تا عقابها و از کبوترها تا شترمرغها و عجایب آفرینش در آنها به قدرى زیاد است که انسان را مبهوت مىکند. بزرگ است خداوندى که این همه موجودات را به صورتهاى مختلف آفریده است.
شاید جمله «دعا کلّ طائر باسمه» اشاره به همین موضوع باشد که هریک از پرندگان
را با ویژگىهایى که اراده کرده آفریده است و در واقع این دعوت تکوینى است با مجموعه ویژگىهایى که از آن تعبیر به اسم شده و شبیه تعبیرى است که قرآن مجید در مورد آفرینش همه موجودات دارد: ««إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند تنها به آن مىگوید موجود باش آن نیز بى درنگ موجود مىشود».(57)
امام علیه السّلام پایان خطبه را به آفرینش ابرهایى اختصاص مىدهد که آب، سرچشمه اصلى حیات همه موجودات، از آن فرومىریزد، مىفرماید: «ابرهاى سنگین (و پرآب) ایجاد کرد و بارانهاى پرپشت و پىدرپى از آن فروفرستاد. سهم هرمکانى را مشخص ساخت و با آن زمینهاى خشک را آبیارى نمود و گیاهان را بعد از خشکسالى رویانید»؛ (و أنشأ «السَّحابَ الثِّقالَ»(58) فأهطل(59) دیمها(60)، و عدّد قسمها. فبلّ الأرض بعد جفوفها و أخرج نبتها بعد جدوبها(61)).
مىدانیم ابرها اقسام مختلفى دارند نوعى ابرهاى پوششى هستند که تقریبا هیچ آبى ندارند و ابرهایى که آب مختصرى با خود حمل مىکنند. قسم سوم ابرهاى فشرده پرآبى است که رطوبت زیادى با خود دارند و گویى دریاهایى معلق بر فراز آسماناند و معمولا در طبقات پایین جوّ قرار مىگیرند و قرآن از آنها به «سحاب ثقال» تعبیر کرده است، مىفرماید: ««وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» او کسى است که بادها را بشارتدهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش مىفرستد تا ابرهاى سنگین بار را
(بر دوش) کشند (سپس) ما آنها را به سوى زمینهاى مرده مىفرستیم و به وسیله آنها آب (حیاتبخش) را نازل مىکنیم و با آن از هرگونه میوهاى (از خاک تیره) بیرون مىآوریم».(62)
—
نکته
درسهایى بزرگ در جملههاى کوتاه
این خطبه درسهاى مهمى به ما مىآموزد؛ از جمله اینکه اسرار عظمت خداوند را حتى در کوچکترین موجودات این جهان جستجو کنیم چه بسا موجودات کوچک و در ظاهر بىاهمیّتى همچون مورچه و ملخ را بیابیم که داراى شگفتانگیزترین اسرار خلقت باشند. به همه چیز، به عنوان اینکه نخستین بار است آن را مىبینیم نگاه کنیم، تا به عجایبش پى ببریم و از این مخلوقات به خالق دانا و توانایش برسیم.
قابل توجه اینکه پیشینیان درباره اسرار آفرینش موجودات مخصوصا حیوانات امورى گفتهاند که خالى از اسطوره و افسانه نیست، در حالى که آنچه امام در این خطبه و خطبههاى دیگر نهج البلاغه از اسرار آفرینش بیان مىکند خالى از هرگونه اغراق و مطلب خرافى و نادرست است.
1) سند خطبه:این خطبه را جمعى از بزرگان و مشاهیرى که بعد از سیّد رضى مىزیستهاند در کتابهاى خود آوردهاند؛ مانند طبرسى در احتجاج و زمخشرى در ربیع الابرار و بعضى دیگر. با توجه به تفاوتهاى قابل ملاحظه نقل آنها با آنچه سیّد رضى نقل کرده است معلوم مىشود آنها از منبع دیگرى نقل کردهاند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 467).
2) الرحمن، آیه 26 و 27.
3) طور، آیه 35.
4) در شرح خطبه 65 در جلد سوم همین شرح به حدیث پرمعنایى اشاره کردیم که امیر مؤمنان على علیه السّلام در پاسخ شخص سؤالکنندهاى که درباره یگانگى خداوند از آن حضرت چیزى پرسید، بیان فرموده که براى واحد چهار معنا ذکر مىکند دو معناى آن درباره خداوند غیر ممکن است و دو معناى آن صحیح است. (ر. ک: جلد 3، صفحه 70).
5) «مشاعرة» به معناى درک به وسیله حواس است و از شعور به معناى احساس گرفته شده است.
6) «مرائى» جمع «مرآة» به معناى آینه است و گاه به چشم، آینه اطلاق مىشود، زیرا عکس موجودات در آن مىافتد.
7) «محاضرة» به معناى حضور و مجالست است.
8) «اوهام» جمع «وهم» بر وزن «فهم» در لغت به معناى خطورات قلبى است و در استعمالات روزمره ما در فارسى به معناى پندارهاى باطل یا مشکوک است؛ ولى قرائن نشان مىدهد که در خطبه بالا و موارد دیگرى از خطبههاى نهج البلاغه درباره «اندیشههاى دور پرواز» استعمال شده است.
9) «تجلّى لها» ضمیرهاى ششگانهاى که در این جمله و دو جمله بعد است همه بازگشت به اوهام (عقول) مىکند و مفهومش در جمله اوّل این است که خداوند از طریق ادراکات عقلى و نظاماتى را که عقل در جهان آفرینش مىبیند بر عقلها تجلّى کرده و از طریق درک عقل، عدم امکان درک ذاتش بر عقول مسلّم شده است و به وسیله نیروى عقل عقلهاى قاصر مدّعى درک کنه ذاتش را به محاکمه کشیده است (دقّت کنید). بعضى احتمالات دیگر درباره مرجع این ضمایر داده شده که صحیح به نظر نرسید.
10) الکافى، جلد 1، صفحه 117، حدیث 8.
11) صافات، آیات 159 و 160.
12) «فلج» به معناى پیروزى است؛ خواه پیروزى در استدلال باشد یا در عمل.
13) «صادع» از ریشه «صدع» بر وزن «صبر» در اصل به معناى شکافتن است و از آنجا که به هنگام زمین گیاهان ظاهر مىشوند، معناى ظهور نیز در آن نهفته است.
14) «امراس» جمع «مرس» بر وزن «مرض» و «مرس» نیز جمع «مرسه» به معناى تناب است.
15) «عرى» جمع «عروه» به معناى دستگیره و دستاویز است.
16) حجر، آیه 94.
17) الکافى، جلد 2، صفحه 126، حدیث 6.
18) «مدخولة» از ریشه «دخل» بر وزن «دغل» به معناى فساد و تباهى است.
19) مطفّفین، آیه 14.
20) جاثیه، آیه 23.
21) «سوّى» از ریشه «تسویه» به معناى نظام بخشیدن و مرتّب نمودن است.
22) «بشر» جمع «بشرة» یعنى ظاهر پوست تن و به معناى انسان نیز مىآید.
23) «ورد» به معناى عطش و نیز آبگاه است و در اینجا کنایه از امکان و توانایى است.
24) «صدر» یعنى بازگشت از آبگاه و در اینجا کنایه از ناتوانى و فقدان است.
25) «دیّان» به معناى پاداشدهنده و داور حاکم و مدبّر است.
26) «صفا» به معناى تخته سنگ سخت و صاف است.
27) «جامس» یعنى خشکیده.
28) «شراسیف» جمع «شرسوف» به معناى انتهاى نرم دندهها در طرف شکم است.
29) دائرة المعارف موسوم به فرهنگنامه، نوشته موریس پارکر که توسط ده نفر از اساتید دانشگاههاى ایران به فارسى برگردانده شده است؛ فرهنگ معین؛ مقالات مطبوعات روز و حیاة الحیوان دمیرى.
30) «القلال» جمع «قلّه» قسمت بالاى کوه را گویند.
31) غافر، آیه 57.
32) حجر، آیه 22.
33) از فقرات دعاى ابو حمزه ثمالى.
34) نازعات، آیات 30- 33.
35) الرحمن، آیات 1- 4.
36) روم، آیه 22.
37) «لم یلجؤوا» از ریشه «لجؤ» بر وزن «غروب» به معناى پناه بردن، گرفته شده است.
38) «اوعوا» از ریشه «وعى» بر وزن «سعى» در اصل به معناى نگهدارى چیزى در قلب است.سپس به هرظرفى که چیزى در آن جمع مىکنند «وعاء» گفته شده است.
39) فصلت، آیه 53.
40) «الجرادة» یعنى ملخ. ریشه اصلى آن «جرد» بر وزن «فرد» به معناى پوست کندن است که ظاهرا این کلمه از آن گرفته شده است.
41) «قمراوین» تثنیه «قمراء» از ماده «قمر» گرفته شده و قمراء جنبه وصفى دارد؛ یعنى نورانى.
42) «سوىّ» به معناى موجود کاملى است که عیبى در آن نباشد.
43) «نابین» تثنیه «ناب» دندان جلو است.
44) «منجلین» تثنیه «منجل» به معناى داس است و در اینجا کنایه از پاها یا دستهاى ملخ است که قوسى شکل است و با آن برگها و ساقهها را مىگیرد و با دندانش مىچیند.
45) «نزوات» جمع «نزوه» به معناى پرش است.
46) «مستدقة» از ریشه «دقّت» به معناى باریک بودن گرفته شده و «مستدقّه» به معناى باریک است.
47) رجوع شود به الزلجىّ الحدیث تألیف و ترجمه محمد کاظم الملکى، جلد 2، صفحه 329 و فرهنگ معین، واژه ملخ.
48) «تبارک» از ریشه «برکت» در اصل از «برک» بر وزن «برگ» به معناى سینه شتر گرفته شده و از آنجا که شتران به هنگام ثابت ماندن در جایى سینه خود را به زمین مىچسبانند این ماده به معناى ثبوت و دوام و استقرار چیزى به کار مىرود و به آبگیر از آن جهت «برکه» مىگویند که آب مدتى در آن ثابت مىماند و مبارک به چیزى مىگویند که خیر آن باقى و ثابت باشد، بنابراین «تبارک» هنگامى که در مورد خداوند به کار مىرود به معناى پربرکت و جاوید است.
49) رعد، آیه 15.
50) «یعفّر» از ریشه «عفر» و «عفر» بر وزن «فقر» و سفر به معناى خاک گرفته شده است، بنابراین تعفیر به معناى خاک مالیدن است.
51) «خدّ» در اصل به معناى شکاف است. سپس به فرورفتگى بین گونهها و بینى و به خود گونه و دو طرف صورت اطلاق شده و در اینجا به معناى دو طرف صورت است.
52) عنکبوت، آیه 65.
53) نحل، آیه 79.
54) «ریش» به معناى پرهاى پرندگان است و چون پرهاى آنها غالبا زینتى است به لباسهاى زینتى نیز «ریش» اطلاق مىشود.
55) «ارسى» از ماده «رسو» بر وزن «رسم» به معناى ثابت و پابرجا بودن گرفته شده و ارسى به معناى پابرجا ساختن است.
56) «ندى» و «نداوت» به معناى رطوبت است.
57) یس، آیه 82.
58) رعد، آیه 12.
59) «اهطل» از ریشه «هطل» بر وزن «حتم» به معناى پىدرپى باریدن است.
60) «دیم» جمع «دیمه» بر وزن «بیمه» به معناى باران پردوام و خالى از رعد و برق است.
61) «جدوب» و «جدب» بر وزن «جمع» به معناى خشکى ناشى از عدم نزول باران است.
62) اعراف، آیه 57.