جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 185(1)

زمان مطالعه: 45 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یحمد اللّه فیها و یثنی على رسوله و یصف خلقا من الحیوان‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است.

که در آن از ستایش خداوند و مدح و ثناى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و سپس اسرار آفرینش گروهى از حیوانات سخن مى‏گوید.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه که یکى از جامع‏ترین خطبه‏هاى نهج البلاغه است و بیشتر از معارف الهیه سخن مى‏گوید در واقع از شش بخش تشکیل یافته است. در بخش اوّل- همانند بسیارى از خطبه‏هاى نهج البلاغه- از حمد و ستایش الهى و ذکر اسما و صفات او با تعبیرات بسیار

دقیق و حساب‏شده، سخن به میان آمده است.

در بخش دوم از رسالت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و مأموریت ویژه و برنامه‏هاى عملى او سخن مى‏گوید.

در بخش سوم انگشت روى آفرینش بعضى از جانداران، به عنوان نمونه زنده‏اى از نشانه‏هاى علم و قدرت پروردگار گذارده و به خصوص درباره مورچگان و آفرینش آسمان و زمین و خورشید و ماه، بحث مى‏کند.

در بخش چهارم به نتیجه‏گیرى از آنچه گفته شد مى‏پردازد و عظمت آفریدگار را در پشت این صحنه‏هاى شگفت‏انگیز نشان مى‏دهد و به آنهایى که این آیات عظمت حق را مى‏بینند و راه انکار را مى‏پویند هشدار مى‏دهد.

در بخش پنجم بار دیگر به آفرینش موجود اعجاب‏انگیز دیگرى به نام ملخ و دقایق خلقت او مى‏پردازد و سرانجام در بخش ششم باز به نتیجه‏گیرى جامعى پرداخته و خطبه را با یک بحث کلى درباره نظام آفرینش و عظمت آفریدگار و خضوع همه موجودات در برابر ذات پاک او به پایان مى‏رساند.

قابل توجه است که در بسیارى از شروح نهج البلاغه نظم میان خطبه‏ها از اینجا به هم مى‏خورد؛ بعضى خطبه محل بحث را که طبق نسخه صبحى صالح خطبه 185 است، تحت شماره 231 آورده‏اند (مانند ابن ابى الحدید و فیض الاسلام) که به جاى این خطبه، خطبه همام را به شماره 185 آورده‏اند). و بعضى تحت شماره 227 (مانند نسخه نهج البلاغه بنیاد نهج البلاغه و شرح ابن میثم).

مرحوم شارح خویى آن را به شماره 184 ذکر کرده؛ ولى ما- همان‏گونه که خوانندگان محترم مى‏دانند- براساس نسخه صبحى صالح پیش مى‏رویم.

بخش اوّل‏

الحمد للّه الّذی لا تدرکه الشّواهد، و لا تحویه المشاهد، و لا تراه النّواظر، و لا تحجبه السّواتر، الدّالّ على قدمه بحدوث خلقه، و بحدوث خلقه على وجوده، و باشتباههم على أن لا شبه له. الّذی صدق فی میعاده، و ارتفع عن ظلم عباده، و قام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه. مستشهد بحدوث الأشیاء على أزلیّته، و بما وسمها به من العجز على قدرته، و بما اضطرّها إلیه من الفناء على دوامه. واحد لا بعدد، و دائم لا بأمد، و قائم لا بعمد. تتلقّاه الأذهان لا بمشاعرة، و تشهد له المرائی لا بمحاضرة. لم تحط به الأوهام، بل تجلّى لها بها، و بها امتنع منها، و إلیها حاکمها. لیس بذی کبر امتدّت به النّهایات فکبّرته تجسیما، و لا بذی عظم تناهت به الغایات فعظّمته تجسیدا؛ بل کبر شأنا، و عظم سلطانا.

ترجمه‏

ستایش مخصوص خداوندى است که حواس، وى را درک نمى‏کند، و مکانها او را در بر نمى‏گیرد، چشمها او را نمى‏بیند و پوششها وى را مستور نمى‏سازد، خداوندى که با حدوث مخلوقاتش، ازلیت خود را آشکار ساخته و با پیدایش موجودات، وجود خود را نشان داده و با همانند بودن آفریده‏ها، عدم وجود مثل و مانندى را براى ذات پاکش اثبات کرده است. خداوندى که در وعده‏هایش صادق و برتر از آن است که به بندگانش ستم روا دارد. در میان بندگان، قیام به قسط کرده و در داورى خود، عدالت را درباره به آنها (به‏طور

کامل) رعایت مى‏کند. حادث بودن اشیا را گواه بر ازلیتش قرار داده و ناتوانى آنها را نشانه‏اى از قدرت خود، و فناى قهرى آنها را گواه بر دوام و ابدیتش شمرده است. او یگانه است. اما نه یگانه عددى (بلکه مثل و مانندى ندارد)، همیشگى است؛ ولى نه به این معنا که زمان نامحدودى دارد (او برتر از زمان است) و برقرار است بى‏آن که نگهدارنده‏اى داشته باشد. عقل‏ها او را درمى‏یابند ولى نه از طریق حواس، و چشمها او را مى‏بینند نه به صورت حضور جسمانى، اندیشه‏ها هرگز به او احاطه پیدا نکرده، بلکه به وسیله اندیشه بر آنها متجلّى شده است و با نیروى عقل، مسلّم گشته که کنه ذاتش را نتوان درک کرد و اندیشه‏هاى ژرف، افکار سستى را که دعوى احاطه بر کنه ذاتش دارند، به محاکمه کشیده است. (او بزرگ است) اما نه به این معنا که حد و مرز جسمش طولانى است (او باعظمت است)؛ اما نه به این معنا که ابعاد جسمانى فوق العاده بزرگى دارد، بلکه شأن و مقامش بزرگ و والاست و سلطه‏اش باعظمت!

شرح و تفسیر

این گونه باید خدا را شناخت‏

امام علیه السّلام در آغاز این خطبه بعد از ذکر حمد و ستایش پروردگار به بیان اوصاف او مى‏پردازد؛ اوصافى که نفى جسمیت و نفى حدوث و شبیه و مانند از او مى‏کند، حضرت مى‏فرماید: «ستایش مخصوص خداوندى است که حواس، وى را درک نمى‏کند و مکانها او را دربر نمى‏گیرد، چشمها او را نمى‏بیند و پوششها وى را مستور نمى‏سازد»؛ (الحمد للّه الّذی لا تدرکه الشّواهد، و لا تحویه المشاهد، و لا تراه النّواظر، و لا تحجبه السّواتر).

آنچه در اوصاف چهارگانه بالا آمده امورى است که هرگونه شائبه جسمیت را از خداوند نفى مى‏کند، نه چشم او را مى‏بیند، نه حواس دیگر او را درک مى‏کند، نه مکانى دارد و نه‏

چیزى او را مستور و پنهان مى‏سازد.

«شواهد» جمع «شاهدة» به معناى حس و «مشاهد» جمع «مشهد» به معناى مکان حضور و ظهور است. «نواظر» جمع «ناظرة» قوت بینایى است و «سواتر» جمع «ساتره» به معناى پرده و هرچیزى است که اشیا را مستور مى‏سازد.

اوصاف بالا که در واقع برگرفته از قرآن مجید در آیات مختلف آمده است خط بطلان بر عقیده «مجسّمه» (گروهى که براى خدا جسم قائل بودند) مى‏کشد و بیگانگى آنها را از تعلیمات اسلام مشخص مى‏کند.

سپس حضرت اوصاف دیگر از جمله «ازلى» بودن خداوند و نفى هرگونه شبیه و مانند براى او را بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «خداوندى که با حدوث مخلوقاتش، ازلیت خود را آشکار ساخته و با پیدایش موجودات (اسرار آفرینش) وجود خود را نشان داده و با همانند بودن آفریده‏ها، عدم وجود مثل و مانندى را براى ذات پاکش اثبات نموده است»؛ (الدّالّ على قدمه بحدوث خلقه، و بحدوث خلقه على وجوده، و باشتباههم على أن لا شبه له).

اساس این دلایل سه‏گانه در این نکته استوار است که امکان ندارد سلسله علتها و معلولهاى جهان تا بى‏نهایت پیش رود، زیرا تسلسل باطل لازم مى‏آید. بنابراین حدوث موجودات دلیل بر این است که یک علت ازلى و ابدى که هستیش از درون ذات اوست در این جهان وجود دارد؛ همه حادثند و او قدیم، همه مخلوقند و او خالق، چون ذات پاکش از هرجهت بى‏نهایت است شبیه و مانندى نمى‏تواند داشته باشد، زیرا دو وجود بى‏نهایت از همه جهات غیر ممکن است؛ براى اینکه هرکدام دیگرى را محدود مى‏سازد، ولى مخلوقات که از نظر زمان و مکان و همه چیز محدودند شبیه و مانند بسیار دارند.

آن‏گاه به ذکر دو وصف دیگر از اوصاف ذات پاک خداوند را که جزو «صفات فعل» محسوب مى‏شود بیان کرده، چنین مى‏فرماید: «خداوندى که در وعده‏هایش صادق، و

برتر از آن است که نسبت به بندگانش ستم روا دارد (به همین دلیل) در میان بندگان، قیام به قسط کرده (و هیچ گونه تبعیض را در شرایط مساوى روا نمى‏دارد) و در داورى خود، عدالت را درباره آنها (به‏طور کامل) رعایت مى‏کند»؛ (الّذی صدق فی میعاده، و ارتفع عن ظلم عباده، و قام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه).

آرى، در وعده‏هاى او چیزى جز صدق وجود ندارد، زیرا تخلّف در وعده یا به علت عجز است یا به جهت جهل و یا به دلیل نیاز (مثلا انسان وعده‏اى مى‏دهد، پس از انجام دادن آن ناتوان مى‏شود و تخلّف مى‏کند یا وعده‏اى مى‏دهد و بعد مى‏فهمد نباید چنین وعده‏اى را مى‏داد، یا وعده‏اى را مى‏دهد بعد مى‏بیند تخلّف از آن به نفع اوست) بدیهى است هیچ‏یک از این اوصاف سه‏گانه: عجز و جهل و نیاز در ذات پاک او راه ندارد، و به همین دلیل خلف وعده درباره او متصور نمى‏شود.

در بیان دومین وصف، نخست به والا بودن مقام خداوند از ظلم اشاره مى‏کند، همان چیزى که از نیاز یا عجز و جهل سرچشمه مى‏گیرد. سپس انگشت بر دو شاخه از شاخه‏هاى عدل خدا مى‏گذارد که یکى از آن دو عدم تبعیض است و دیگرى عدالت در قضاوت و داورى و مجازات و کیفر و پاداش، بنابراین جمله‏هاى سه‏گانه «و ارتفع عن ظلم» همه اشاره به عدالت خداوند و نفى ظلم از او در جهات مختلف است.

سپس به بیان چند وصف دیگر از اوصاف جمال و جلال خدا پرداخته و مى‏فرماید: «حادث بودن اشیا را گواه بر ازلیتش قرار داده و ناتوانى آنها را نشانه‏اى از قدرتش و فناى قهرى آنها را گواه بر دوام و ابدیتش شمرده است»؛ (مستشهد بحدوث الأشیاء على أزلیّته، و بما وسمها به من العجز على قدرته، و بما اضطرّها إلیه من الفناء على دوامه).

امام علیه السّلام در نخستین جمله مى‏فرماید: «خداوند حدوث اشیا را دلیل بر ازلیت خود قرار داده، زیرا ما در این عالم مجموعه‏اى از موجودات حادث را مى‏بینیم که به صورت علت و

معلول زنجیروار به علتهاى گذشته بازمى‏گردد. آیا ممکن است این علت و معلولهاى زنجیره‏اى تا بى‏نهایت پیش رود؟ و هرعلتى خود معلول دیگرى باشد و به تعبیر دیگر تسلسل علت و معلول را تا بى‏نهایت بپذیریم؟ پاسخ این سؤال به یقین منفى است، زیرا مفهومش این است که بى‏نهایت نیازمند تبدیل به موجود بى‏نیاز شود یا به تعبیر دیگر بى‏نهایت صفر تبدیل به عدد گردد، بنابراین از حدوث اشیا پى به وجودى مى‏بریم که از ازل بوده و هستیش از خود اوست و واجب الوجود است.

در جمله دوم به این حقیقت اشاره مى‏کند که در جبین هرموجودى نشانه عجز و ناتوانى به چشم مى‏خورد؛ عمرها محدود، قدرتها، شایستگى‏ها و استعدادها محدود است، این عجز و ناتوانى دلیل بر این است که دست قدرت مطلقه‏اى در پشت سر آنهاست که به هرکدام به مقدارى که حکمتش اقتضا کرده، توانایى بخشیده است.

در جمله سوم سخن از فناى موجودات است، فنایى که بى‏اختیار به سوى آن پیش مى‏روند و مرگى که در انتظار آنهاست؛ چه بخواهد یا نخواهد. روشن است که این موجودات فانى آفریننده خود نیستند و وجودشان از ذاتشان نمى‏جوشد وگرنه فانى نمى‏شدند، بنابراین قدرتى مافوق آنهاست که ازلى و ابدى است و اینها همه متکى به ذات پاک او هستند.

تنها نکته‏اى که در اینجا باقى مى‏ماند این است که چه تفاوتى میان جمله «مستشهد بحدوث الأشیاء على أزلیّته» و جمله‏اى که در بالا گذشت («الدّالّ على قدمه بحدوث خلقه») وجود دارد؟ آیا هردو بیان اثبات ازلیت خداوند از طریق حدوث موجودات است؛ یعنى یک وصف است که با دو عبارت بیان شده یا هرکدام مفهوم جداگانه‏اى دارد؟ فصاحت و بلاغت امام ایجاب مى‏کند که هریک نکته جدیدى را القا کند.

بعید نیست که جمله گذشته اشاره به دلالت تکوینى باشد و جمله اخیر به دلالت تشریعى؛ یعنى همان‏گونه که حدوث موجودات با زبان تکوین دلالت بر ازلیت خدا

مى‏کند، در آیات قرآن و روایات معصومین نیز با عبارات مختلف به این موضوع استدلال شده است. (دقت کنید).

قرآن مجید مى‏گوید: ««کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» تمام کسانى که بر صفحه زمین هستند فانى مى‏شوند و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى‏ماند».(2) و در جاى دیگر مى‏خوانیم: ««أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ» آیا آنها بى‏سبب آفریده شدند یا خود خالق خویشتنند».(3)

این آیه در واقع اشاره به برهان علیت است که در فلسفه براى اثبات وجود خدا آمده و آن این است که عالمى که در آن زندگى مى‏کنیم بدون شک، حادث است. آیا این حادث بدون علت به وجود آمده یا خود علت خویش است یا معلول علتى است که آن هم معلول علت دیگر است و یا مخلوق خداوند واجب الوجودى است که هستى‏اش در ذات اوست؟ با توجه به باطل بودن سه احتمال اوّل، احتمال چهارم تثبیت مى‏شود.

آن‏گاه امام علیه السّلام سه وصف دیگر از اوصاف پروردگار را ذکر مى‏فرماید: «او یگانه است؛ اما نه یگانه عددى (بلکه مثل و مانندى ندارد) همیشگى است ولى نه به این معنا که زمان نامحدودى دارد و برقرار است بى‏آنکه نگهدارنده‏اى داشته باشد»؛ (واحد لا بعدد، و دائم لا بأمد، و قائم لا بعمد).

منظور از واحد عددى، اشیایى است که شبیه و مانند و دوم و سوم براى آنها امکان دارد ولى یک فرد بیشتر از آن موجود نشده است؛ مانند خورشید در منظومه شمسى که یکى بیش نیست ولى دومى براى آن تصور مى‏شود.

این معنا درباره خداوند متصور نیست، زیرا وجود او از هرجهت بى‏نهایت است و تعدد در آن امکان‏پذیر نیست، بنابراین وحدت ذات پاک او وحدت عددى نیست، بلکه به این‏

معناست که شبیه و نظیر و مثل و مانند ندارد، همان چیزى که در سوره توحید آمده است: «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ»(4) و به تعبیر دیگر در واحد عددى تعدد امکان‏پذیر است؛ ولى در واحد ذاتى امکان‏پذیر نیست.

در جمله دوم «دائم لا بأمد» اشاره به این مى‏کند که دوام وجود خداوند، دوام زمانى نیست زیرا ذات پاک او فوق زمان و مکان است بلکه دوام او همان دوام ذاتى است.

جمله «قائم لا بعمد» مفهومش آن است که قیام او به ذات اوست؛ نه به کمک دیگرى و به بیان دیگر قائم بودن مفهومى مادى دارد و آن اینکه چیزى روى پاى خود بایستد یا به کمک ستونى برپا باشد، و مفهومى مافوق مادى دارد و آن اینکه وجودى مدیر و مدبر عالم هستى باشد آن هم بدون اتکا بر چیز دیگرى و قائم بودن خداوند به همین معناست.

به بیانى دیگر، همه موجودات وابسته به ذات پاک او هستند و او قائم به ذات پاک خویش.

سپس کلام امام علیه السّلام اوج مى‏گیرد و براى معرفى ذات پاک خدا تا آنجا که اندیشه‏هاى بشرى اجازه مى‏دهد پیش مى‏رود و ذات پاکش را به طریق ماهرانه‏اى که نه به تشبیه انجام و نه به تعطیل معرفت ضمن چند جمله کوتاه و پرمعنا معرفى کرده، مى‏فرماید: «عقلها او را درمى‏یابند؛ ولى نه از طریق حواس و چشمها او را مى‏بینند؛ ولى نه به صورت حضور جسمانى»؛ (تتلقّاه الأذهان لا بمشاعرة(5)، و تشهد له المرائی(6) لا بمحاضرة(7)).

اشاره به اینکه آثار عظمت و قدرت و علم و حکمت او که سراسر جهان را پر کرده دلیل روشنى بر وجود اوست؛ وجودى که پشت پرده غیب و در ماوراى طبیعت قرار گرفته و همه جا را تجلیگاه علم و قدرت خود قرار داده است.

در ادامه و تکمیل این سخن مى‏فرماید: «اندیشه‏ها هرگز به او احاطه پیدا نکرده بلکه به وسیله اندیشه بر آنها متجلّى شده و با نیروى عقل، مسلّم گشته که کنه ذاتش را نتوان درک کرد و اندیشه‏هاى ژرف، افکار سستى را که دعواى احاطه بر کنه ذاتش دارند، به محاکمه کشیده است»؛ (لم تحط به الأوهام(8)، بل تجلّى لها(9) بها، و بها امتنع منها، و إلیها حاکمها).

امام علیه السّلام طبق آنچه در بالا آمد هم مذهب تعطیل را ابطال مى‏کند و هم تشبیه را؛ یعنى به آنها که مى‏گویند: ما درباره صفات خدا چیزى جز صفات سلبیه را نمى‏فهمیم، و آنها که خدا را سرحد تا ممکنات پایین مى‏آورند و صفات محدود ممکن را براى او قائل مى‏شوند، اخطار مى‏کند هردو راه خطا مى‏پویند از یک سو از تلقى اذهان و تجلى صفات سخن مى‏گوید و از سوى دیگر از عدم احاطه افکار به ذات پاک و صفات او، که نتیجه آن، این مى‏شود که ما نسبت به ذات و صفات خداوند علم اجمالى داریم، هرچند از شرح و تفصیل آن عاجز و ناتوانیم.

سپس امام علیه السّلام در ادامه و تکمیل این سخن مى‏فرماید: «(او بزرگ است) اما نه به این‏

معنا که حد و مرز جسمش طولانى است (او باعظمت است) اما نه به این معنا که ابعاد جسمانى فوق العاده بزرگ دارد، بلکه شأن و مقامش بزرگ و والاست و سلطه‏اش با عظمت!»؛ (لیس بذی کبر امتدّت به النّهایات فکبّرته تجسیما، و لا بذی عظم تناهت به الغایات فعظّمته تجسیدا؛ بل کبر شأنا، و عظم سلطانا).

اشاره به اینکه وقتى مى‏گوییم الله اکبر (خداوند از همه چیز بزرگتر است) گاه به ذهن افراد ناآگاه چنین مى‏آید که ابعاد وجودى او شرق و غرب و شمال و جنوب عالم را پر کرده است و هنگامى که مى‏گوییم خداوند عظمت دارد فکر مى‏کنند نسبت به موجودات دیگر مانند کوهها و دریاها و آسمانها چنین است، در حالى که بزرگى و عظمت خدا جنبه جسمانى ندارد، بلکه عظمت و بزرگى معنوى است، زیرا اگر او داراى جسم بزرگى بود حتما اجزایى داشت و نهایتى و زمان و مکانى، حال آنکه از همه اینها برتر و بالاتر است و چه زیبا فرمود امام صادق علیه السّلام آنجا که شخصى در حضورش گفت: اللّه اکبر، امام علیه السّلام از او پرسید: خدا از چه چیز بزرگتر است؟ عرض کرد: «من کل شى‏ء» (از همه چیز) امام علیه السّلام فرمود: در این صورت خدا را محدود (به زمان و مکان) ساختى. آن مرد عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو: «اللّه اکبر من أن یوصف؛ خداوند برتر از آن است که به وصف درآید».(10) اشاره به اینکه ما هروصفى براى او قائل شویم در نهایت از اوصاف مخلوقات است، زیرا در فکر ما بیش از این نمى‏گنجد، بنابراین او برتر از همه این اوصاف است.

قرآن مجید نیز مى‏گوید: ««سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» منزه است خداوند از توصیف آنها مگر بندگان مخلص خدا».(11) (که او را به آنچه شایسته است وصف مى‏کنند).

بخش دوم‏

و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله الصّفیّ، و أمینه الرّضیّ- صلّى اللّه علیه و آله- أرسله بوجوب الحجج، و ظهور الفلج، و إیضاح المنهج؛ فبلّغ الرّسالة صادعا بها، و حمل على المحجّة دالّا علیها، و أقام أعلام الإهتداء و منار الضّیاء، و جعل أمراس الإسلام متینة، و عرى الإیمان وثیقة.

ترجمه‏

و گواهى مى‏دهم که محمّد بنده و فرستاده برگزیده و امین مرضىّ اوست- درود خدا بر او و خاندانش باد- (خداوند) او را براى بیان حجتهاى لازم و پیروزى آشکار (حق بر باطل) و روشن ساختن راه حق فرستاد. او رسالت خود را آشکارا ابلاغ کرد و انسانها را بر مسیر حق قرار داد در حالى که راه پیشرفت را به آنها نشان داده بود، پرچمهاى هدایت را برافراشت و نشانه‏هاى روشن را برپا ساخت، ریسمانهاى (خیمه) اسلام را محکم نمود و دستگیره‏هاى ایمان را استوار ساخت.

شرح و تفسیر

ابعاد وجودى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله‏

امام علیه السّلام به دنبال بخش اوّل این خطبه که متکفّل بیان دقیق‏ترین صفات جمال و جلال خدا بود به اصل دوّم دین؛ یعنى شهادت به رسالت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى‏پردازد و او را با صفاتى که بیانگر همه ابعاد وجودى آن حضرت است وصف مى‏کند و مى‏گوید: «و گواهى مى‏دهم که محمّد بنده و فرستاده برگزیده و امین مرضىّ اوست، درود خدا بر او و

خاندانش باد»؛ (و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله الصّفیّ، و أمینه الرّضیّ- صلّى اللّه علیه و آله-).

به یقین اگر خداوند کسى را برمى‏گزیند و او را امین مى‏داند و از وى راضى مى‏شود به دلیل خلوص کامل و صفا و پاکى او در همه جهات است و این تعبیرات اشاره‏اى به مسئله عصمت پیامبر از هرگونه خطا و گناه است.

سپس به برنامه‏هاى مختلف و اهداف بعثت آن حضرت پرداخته، چنین مى‏فرماید: «او را براى بیان حجتهاى لازم و پیروزى آشکار (حق بر باطل) و روشن ساختن راه حق فرستاد»؛ (أرسله بوجوب الحجج، و ظهور الفلج(12)، و إیضاح المنهج).

به این ترتیب در جمله‏هاى سه‏گانه بالا اهداف بعثت را که اتمام حجت و پیروزى حق بر باطل و روشن ساختن راه سعادت است بیان فرموده است.

آن‏گاه به برنامه‏هاى عملى پیامبر پرداخته، چنین مى‏فرماید: «او رسالت خود را آشکارا ابلاغ کرد، و انسانها را بر مسیر حق قرار داد، در حالى که راه پیشرفت را به آنها نشان داده بود، پرچمهاى هدایت را برافراشت و نشانه‏هاى روشن را برپا ساخت، ریسمانهاى (خیمه) اسلام را محکم نمود و دستگیره‏هاى ایمان را استوار ساخت» (فبلّغ الرّسالة صادعا(13) بها، و حمل على المحجّة دالّا علیها، و أقام أعلام الإهتداء و منار الضّیاء، و جعل أمراس(14) الإسلام متینة، و عرى(15) الإیمان وثیقة).

در آغاز، سخن از پرداختن به ابلاغ رسالت الهى به‏طور کلى به میان آمده است، همان‏گونه که در قرآن مجید مى‏فرماید: ««فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ»

آنچه را مأموریت دارى آشکارا بیان کن و از مشرکان روى بگردان».(16) سپس از جزئیات این برنامه سخن مى‏گوید که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مردم را از بیراهه به جاده اصلى دعوت کرد و دلایل و نشانه‏ها را براى پیمودن این راه به آنها گوشزد نمود و چراغ‏هاى نورانى بر سر هرراه نهاد تا به هنگام تاریکى نیز از ادامه مسیر بازنایستند و سرانجام با بیانات کافى و تدبیرهاى سازنده رشته‏هاى اسلام را محکم ساخت و دستگیره‏هاى ایمان را استحکام بخشید.

کمتر کلامى را مى‏توان پیدا کرد که در عین کوتاهى و فشردگى این همه مطلب را درباره اهداف و برنامه‏هاى پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله بیان کند.

جمله «جعل أمراس الإسلام متینة» گویا اسلام را به خیمه‏اى تشبیه مى‏کند که ریسمانهاى محکمى از هرسو آن را به زمین‏هاى اطراف متصل کرده است تا تندبادها نتواند آن را از جا برکند این ریسمانها امورى مانند جمعه و جماعات و حج و زکات و جهاد و امر به معروف و نهى از منکر است که همیشه حوزه اسلام را حفظ کرده و از آن دفاع مى‏نماید، هرجا این تعلیمات اسلامى پیاده شود اسلام بیمه مى‏شود و هرگاه ضعیف گردد دشمنان بر مسلمین چیره خواهند شد.

جمله «و عرى الإیمان وثیقة» ایمان را تشبیه به تنابى کرده که دستگیره‏هاى مختلفى در آن است و براى نجات از قعر چاه، یا نجات در پرتگاه‏ها باید به این دستگیره‏ها چسبید. بدیهى است اگر این دستگیره‏ها سست و ضعیف باشد نه تنها انسان نجات نمى‏یابد، بلکه گرفتار سقوط خطرناکى مى‏شود. این دستگیره‏ها همان فروع و تعلیمات اسلام در برنامه‏هاى مختلف عبادى و اجتماعى است که در احادیث نیز به آن اشاره شده است. از جمله در حدیث است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله روزى از یارانش سؤال کرد: «أىّ عرى الإیمان أوثق؟؛ کدام‏یک از دستگیره‏هاى ایمان محکم‏تر است؟» جمعى گفتند: خدا و پیامبرش آگاهترند؟ و بعضى از نماز یا زکات و … نام بردند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «آنچه‏

گفتید داراى فضیلت است؛ ولى پاسخ اصلى نیست»: «و لکن أوثق عرى الإیمان الحبّ فى اللّه و البغض فى اللّه و تولّی اولیاء اللّه و التّبری من اعداء اللّه؛ محکمترین دستگیره‏هاى ایمان دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خداست، و محبّت اولیاء اللّه و بیزارى از اعداء اللّه است».(17)

البتّه مفاهیم اخلاقى همچون توکل و تفویض و تسلیم و رضا و صبر و یقین و مانند آنها که در روایات به آن اشاره شده نیز مى‏تواند به عنوان دستگیره‏هاى ایمان معرفى شود و هیچ کدام با یکدیگر منافاتى ندارند.

بخش سوم‏

و لو فکّروا فی عظیم القدرة، و جسیم النّعمة، لرجعوا إلى الطّریق، و خافوا عذاب الحریق، و لکن القلوب علیلة، و البصائر مدخولة! ألا ینظرون إلى صغیر ما خلق، کیف أحکم خلقه، و أتقن ترکیبه، و فلق له السّمع و البصر، و سوّى له العظم و البشر! انظروا إلى النّملة فی صغر جثّتها، و لطافة هیئتها، لا تکاد تنال بلحظ البصر، و لا بمستدرک الفکر، کیف دبّت على أرضها، و صبّت على رزقها، تنقل الحبّة إلى حجرها، و تعدّها فی مستقرّها. تجمع فی حرّها لبردها، و فی وردها لصدرها؛ مکفول برزقها، مرزوقة بوفقها؛ لا یغفلها المنّان، و لا یحرمها الدّیّان، و لو فی الصّفا الیابس، و الحجر الجامس! و لو فکّرت فی مجاری أکلها، فی علوها و سفلها، و ما فی الجوف من شراسیف بطنها، و ما فی الرأس من عینها و أذنها، لقضیت من خلقها عجبا، و لقیت من وصفها تعبا! فتعالى الّذی أقامها على قوائمها، و بناها على دعائمها! لم یشرکه فی فطرتها فاطر، و لم یعنه على خلقها قادر. و لو ضربت فی مذاهب فکرک لتبلغ غایاته، ما دلّتک الدّلالة إلّا على أنّ فاطر النّملة هو فاطر النّخلة، لدقیق تفصیل کلّ شی‏ء، و غامض اختلاف کلّ حیّ. و ما الجلیل و اللّطیف، و الثّقیل و الخفیف، و القویّ و الضّعیف، فی خلقه إلّا سواء.

ترجمه‏

اگر در عظمت قدرت (خداوند) و اهمیّت نعمت او مى‏اندیشیدند، به راه راست باز

مى‏گشتند، و از آتش سوزان دوزخ مى‏ترسیدند؛ ولى دلها بیمار و چشمهاى بصیرت معیوب است، آیا به مخلوقات کوچکى که خدا آفریده، نمى‏نگرند که چگونه آفرینش آنها را دقیق و حساب شده و ترکیب آنها را متقن ساخته، گوش و چشم براى آنها آفریده و استخوان و پوست آنها را مرتّب نموده است. به این مورچه نگاه کنید با آن جثه کوچک و اندام ظریفش که از کوچکى درست، با چشم دیده نمى‏شود و در اندیشه نمى‏گنجد؛ ولى با این حال چگونه روى زمین (ناهموار و پرسنگلاخ) راه مى‏رود و به روزیش دست مى‏یابد، دانه‏ها را (از راه‏هاى دور و نزدیک) به لانه‏اش منتقل مى‏کند و در جایگاه مخصوص نگهدارى مى‏نماید. در فصل گرما براى سرما، و به هنگام توانایى براى روز ناتوانى، ذخیره مى‏کند، روزیش (از سوى خدا) تضمین شده و خوراک موافق طبعش در اختیار او قرار گرفته است، خداوند منّان هرگز از او غافل نمى‏شود و پروردگار مدبّر محرومش نمى‏سازد، هرچند در دل سنگ سخت و خشک و در میان صخره‏اى فاقد رطوبت باشد.

اگر در مجارى خوراک و در بالا و پایین دستگاه گوارش او و آنچه در جوفش از اطراف دنده‏ها وجود دارد و آنچه در سر او از چشم و گوش قرار گرفته، بیندیشى شگفت‏زده خواهى شد و از وصف عجایب او به زحمت خواهى افتاد. پس بزرگ و بلندمرتبه است خداوندى که مورچه را روى دست و پا (ى ضعیف و ظریفش) برپا داشته و او را بر ستونهاى محکمى (نسبت به او) بنا نهاده است. هیچ آفریدگارى در آفرینش این حشره با او شریک نبوده و هیچ قدرتمندى او را در آفرینش آن یارى نکرده است. اگر همه راههاى فکر و اندیشه را طى کنى تا به آخر رسى، همه دلایل به تو مى‏گوید که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت (تناور) نخل است، زیرا ساختمان اجزاى هرموجودى دقیق است و هرمخلوق زنده‏اى در درون خود اعضاى مختلف و پیچیده‏اى دارد. (به یقین) بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوىّ و ضعیف، همه در خلقتش یکسان است و در برابر قدرتش همگون!

شرح و تفسیر

قدرت بى‏نظیر او در آفرینش موجودات کوچک و بزرگ‏

در ادامه بحث این خطبه که از خداشناسى آغاز شد و با پیامبرشناسى ادامه یافت، امام علیه السّلام بار دیگر به خداشناسى بازمى‏گردد و این بار به ادله اثبات وجود خداوند و علم و قدرت بى‏پایان او مى‏پردازد و به آنها که از بیراهه مى‏روند هشدار داده و مى‏فرماید: «اگر در عظمت قدرت (خداوند) و اهمیّت نعمت او مى‏اندیشیدند، به راه راست بازمى‏گشتند و از آتش سوزان (دوزخ) مى‏ترسیدند»؛ (و لو فکّروا فی عظیم القدرة، و جسیم النّعمة، لرجعوا إلى الطّریق، و خافوا عذاب الحریق).

اشاره به دو چیز است که اگر اندیشه‏ها در آن به کار گرفته شود آثار آن به زودى در اعمال انسان آشکار مى‏شود؛ نخست اندیشه در عظمت قدرت خدا، که کرات عظیم آسمانى و میلیاردها ستاره در یک کهکشان و صدها میلیون کهکشان آفریده و کرانه‏هاى ملک عظیم او بر هیچ کس روشن نیست و آنچه را درباره عظمت جهان مى‏گوییم مربوط به چیزى است که در قلمرو علم قاصر ما قرار گرفته و اى بسا تمام اینها همچون برگ درختى باشد که بر پیکر درخت سر به آسمان کشیده‏اى در میان جنگلى قرار دارد. اندیشه در این امر سبب مى‏شود که انسان در برابر چنین قدرتى خاضع گردد، سر بر آستانش نهد دل به او ببندد و زندگى خود را با نام و یاد او نورانى سازد.

دیگر اینکه در نعمتهایى بیاندیشد که همه وجود ما را دربرگرفته و از لحظه انعقاد نطفه تا پایان عمر ادامه دارد؛ خورشید و ماه و آسمان و زمین را به خدمت ما گماشته و ابرها و بادها و بارانها را سر بر فرمان ما نهاده، در همه جا خوان نعمتش را گسترده و همه را روزى خوار خود ساخته است.

به یقین شکر نعمت که در فطرت هرانسانى است او را به دنبال شناخت منعم مى‏فرستد.

حضرت در ادامه مى‏فرماید: چه عاملى سبب مى‏شود که با وجود این انگیزه‏هاى قوى،

انسان از راه بماند و به بیراهه کشیده شود و عذاب دردناک الهى دامان او را بگیرد. مى‏فرماید: «ولى دلها بیمار و چشمهاى بصیرت معیوب است» (و لکن القلوب علیلة، و البصائر مدخولة!(18)).

در اینجا امام علیه السّلام به دو علت عمده اشاره مى‏کند، زیرا منظور از «قلوب»، عقلهاست که بر اثر هوا و هوسها و آفات دیگر، شناخت از کار مى‏افتد و منظور از «بصائر» چشمهاى بصیرت است که پرده‏هاى گناه و تعصب و خودخواهى بر روى آن افکنده مى‏شود.

بدیهى است آنها هرگز در اصل خلقت چنین نبوده، بلکه بر اثر غفلت و هوا و هوس و شهوت به این روز افتاده‏اند. امام علیه السّلام در این عبارت کوتاه، اشاره به موانع شناخت مى‏کند که در آیات قرآن نیز آمده است: ««کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ» چنین نیست که آنها خیال مى‏کنند، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دل‏هاى آنها نشسته است».(19) و در جاى دیگر مى‏فرماید: ««أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً» آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده و بر چشمش پرده افکنده است».(20)

همان‏گونه که در آیات بیشمارى نیز همگان را دعوت به مطالعه اسرار آفرینش و تفکّر در قدرت و نعمتهاى خدا کرده تا از این طریق به راه راست پى‏برند.

سپس امام علیه السّلام بعد از بیان مسأله اسرار آفرینش به صورت کلّى انگشت روى بخشى از موجودات شگفت‏انگیز جهان آفرینش مى‏گذارد و مى‏فرماید: «آیا به مخلوقات کوچکى که خدا آفریده، نمى‏نگرند که چگونه آفرینش آنها را دقیق و حساب شده و ترکیب آنها را متقن ساخته، و گوش و چشم براى آنها آفریده و استخوان پوست آنها را مرتّب کرده‏

است»؛ (ألا ینظرون إلى صغیر ما خلق، کیف أحکم خلقه، و أتقن ترکیبه، و فلق له السّمع و البصر، و سوّى(21) له العظم و البشر(22)!).

در اینجا امام علیه السّلام به امور ششگانه‏اى درباره حیوانات و حشرات بسیار کوچک اشاره مى‏کند؛ آفرینش مستحکم، ترکیب صحیح، دارا بودن گوش و چشم و نظم خاص استخوان و پوست. آرى در عین کوچکى، همه اعضا و ابزار مورد نیاز در اختیار آنهاست و آنچه را خداوند به حیوان عظیمى همچون فیل و کرگدن داده، به آنها نیز به نسبت اندام و نیازشان بخشیده است و به یقین آفرینش این موجودات کوچک به جهت ظرافت و دقت عجیبى که در آنها به کار رفته از آفرینش موجودات عظیم مهمتر است.

آن‏گاه امام وارد مرحله دقیق‏ترى مى‏شود و از میان موجودات کوچک به شرح بسیار جالبى درباره دو مخلوق صغیر که غالبا انسانها درباره آفرینش آن دو نمى‏اندیشند مى‏پردازد؛ نخست درباره مورچه چنین مى‏فرماید: «به این مورچه نگاه کنید با آن جثه کوچک و اندام ظریفش که از کوچکى درست، با چشم دیده نمى‏شود و در اندیشه نمى‏گنجد»؛ (انظروا إلى النّملة فی صغر جثّتها، و لطافة هیئتها، لا تکاد تنال بلحظ البصر، و لا بمستدرک الفکر).

سپس مى‏افزاید: «ولى با این حال چگونه روى زمین (ناهموار و پرسنگلاخ) راه مى‏رود و به روزیش دست مى‏یابد، دانه‏ها را (از راه‏هاى دور و نزدیک) به لانه‏اش منتقل مى‏کند و در جایگاه مخصوص نگهدارى مى‏نماید. در فصل گرما براى سرما و به هنگام توانایى براى روز ناتوانى ذخیره مى‏کند»؛ (کیف دبّت على أرضها، و صبّت على رزقها، تنقل الحبّة إلى حجرها، و تعدّها فی مستقرّها. تجمع فی حرّها لبردها، و فی وردها(23) لصدرها(24)).

آرى، این موجود ضعیف و ناتوان به قدرى هوشیار است که راه و رسم زندگى خود را به خوبى مى‏داند، با این دست و پاى کوچک کوه و دشت و بیابان و درختها را جولانگاه خود قرار مى‏دهد و آن دسته از مواد غذایى که با مزاج او سازگار است از میان مواد مختلف بر مى‏گزیند و دانه‏هاى غذایى را از راه‏هاى دور و نزدیک به لانه خود مى‏برد؛ دانه‏هایى را انتخاب مى‏کند که از پیچ‏وخم لانه بگذرد و مشکلى براى عبور و مرور سایر همنوعانش ایجاد نکند. دانه‏ها را در جایگاه مخصوص جاى مى‏دهد به گونه‏اى که فاسد نشود. در فصل تابستان با یک الهام درونى بى‏آن که زمستان را دیده باشد- یعنى متولّد همان سال باشد- پیش‏بینى ایّامى را که برف و باران سراسر روى زمین را گرفته و جمع‏آورى روزى را بر او غیر ممکن ساخته مى‏کند و درست به اندازه نیازش با دوراندیشى مواد غذایى را ذخیره مى‏سازد.

در ادامه مى‏افزاید: «روزیش (از سوى خدا) تضمین شده و خوراک موافق طبعش در اختیار او قرار گرفته، خداوند منّان هرگز از او غافل نمى‏شود، و پروردگار مدبّر محرومش نمى‏سازد، هرچند در دل سنگى سخت و خشک و در میان صخره‏اى فاقد رطوبت باشد»؛ (مکفول برزقها، مرزوقة بوفقها؛ لا یغفلها المنّان، و لا یحرمها الدّیّان(25)، و لو فی الصّفا(26) الیابس، و الحجر الجامس!(27)).

اشاره به اینکه خداوند منان این موجودات کوچک را که در دشتها و بیابانها و کوهها زندگى مى‏کنند از نظر لطفش دور نداشته هرغذایى که موافق طبع آنهاست در اختیارشان قرار داده است، حتى اگر در دل سنگ سخت و خشکى زندگى کنند غذا و رطوبت لازم را هرچند از طریق هوا باشد براى آنها فراهم مى‏کند و با الهام درونى آنها را

وادار مى‏سازد که در ایّام توانایى براى روزهاى ناتوانى ذخیره کنند و این واقعا حیرت‏آور است.

آیا این حشره مى‏داند چند روز از زمستان را نمى‏تواند از لانه بیرون آید؟ آیا مى‏فهمد که جیره غذایى او در این مدت چه اندازه است؟ آیا توجه دارد چه موادى ممکن است در این مدت سالم بماند و فاسد نشود؟ و آیا خبر دارد که این مواد در کجاست و از چه جایى باید به دست آورد؟

آرى همه اینها را مى‏داند و استاد ازل به او آموخته است.

سپس امام علیه السّلام ساختمان شگفت‏آور این موجود زنده کوچک را با نیروى فکر و اندیشه تشریح مى‏کند و مى‏فرماید: «اگر در مجارى خوراک و در بالا و پایین دستگاه گوارش او و آنچه در جوفش از جوانب دنده‏ها وجود دارد و آنچه در سر او از چشم و گوش قرار گرفته، بیندیشى شگفت‏زده خواهى شد و از وصف عجایب آن به زحمت خواهى افتاد»؛ (و لو فکّرت فی مجاری أکلها، فی علوها و سفلها، و ما فی الجوف من شراسیف(28) بطنها، و ما فی الرأس من عینها و أذنها، لقضیت من خلقها عجبا، و لقیت من وصفها تعبا!).

اشاره به اینکه اگر انسان در آفرینش این موجود کوچک که به زحمت دیده مى‏شود دقت کند، و پرده‏هاى غفلت را که ناشى از عادى شدن مسئله است کنار بزند، به راستى یک دنیا شگفتى در آن دیده مى‏شود؛ در سر بسیار کوچک او هم چشم است و هم گوش و هم دهان و دو شاخکى همچون دو آنتن دارد که براى برقرارى ارتباط از آن استفاده مى‏کند و در شکمش چیزى همانند معده و روده است و دنده‏هاى بسیار ظریف و کوچکى از هرطرف آن را احاطه کرده است. اعصاب و عضلات ظریفش به اندازه نیاز اوست و مغز کوچکش مدیریت زندگى پیچیده او را بر عهده گرفته، پاهایش مفاصل مختلف دارد و هر مفصلى همچون مفاصل حیوانات بزرگ کار ویژه‏اى انجام مى‏دهد.

سپس امام علیه السّلام به نتیجه‏گیرى از بیان بالا پرداخته، چنین مى‏فرماید: «پس بزرگ و بلند مرتبه است خداوندى که مورچه را روى دست و پا (ى ضعیف و ظریفش) برپا داشته و او را بر ستونهاى محکمى (نسبت به او) بنا نهاده است، هیچ آفریدگارى در آفرینش این حشره با او شریک نبود و هیچ قدرتمندى او را در آفرینش آن یارى نکرده است»؛ (فتعالى الّذی أقامها على قوائمها، و بناها على دعائمها! لم یشرکه فی فطرتها فاطر، و لم یعنه على خلقها قادر).

امام علیه السّلام در این عبارت همگان را به دو موضوع توجه مى‏دهد و آن اینکه خداوند این پیکر ظریف را بر دست و پاى ظریفى که توان حمل آن را دارد بلکه گاه کوله‏بار سنگینى که چندین برابر وزن اوست بر دوش مى‏گیرد، استوار ساخته و عجب اینکه با کوله‏بارش از دیوار صاف بالا مى‏رود و گاه به سقف مى‏چسبد و به راه خود ادامه مى‏دهد کارى که از هیچ انسان قهرمانى ساخته نیست. اضافه بر این براى او اسکلتى متناسب حالش آفریده که امام از آن تعبیر به دعائم (ستونها) فرموده است. این اسکلت نه چندان سنگین است که از توان حرکت او بکاهد و نه آن قدر سبک و ظریف که نتواند هیأت او و محتواى درون وجودش را نگهدارد.

آن‏گاه به نکته مهم دیگرى اشاره کرده، مى‏فرماید: «اگر تمام راه‏هاى فکر و اندیشه را طى کنى تا به آخر برسى همه دلایل به تو مى‏گوید که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت (تناور) نخل است، زیرا ساختمان اجزاى هرموجودى دقیق است و هر مخلوق زنده‏اى در درون خود اعضاى مختلف و پیچیده‏اى دارد»؛ (و لو ضربت فی مذاهب فکرک لتبلغ غایاته، ما دلّتک الدّلالة إلّا على أنّ فاطر النّملة هو فاطر النّخلة، لدقیق تفصیل کلّ شی‏ء، و غامض اختلاف کلّ حیّ).

اشاره به اینکه تصوّر نکنید ساختمان یک موجود بزرگ؛ مانند درخت نخل تناور از ساختمان یک موجود کوچک همچون مورچه مهم‏تر است، زیرا اگر درست بنگرید هردو ساختمان بسیار پیچیده و دقیقى دارند و قوانین منظّم بر هردو حاکم است و هدایت‏هاى‏

الهى از لحظه تولّد تا پایان عمر در هردو نمایان است. به علاوه آن درخت بزرگ هم در حدّ خود داراى اعضاى مختلف کوچک و بزرگ و قوى و ضعیف است که هرکدام متناسب با وظیفه و مسئولیتهایشان ساخته شده‏اند (و به این ترتیب ارتباط علت و معلول در جمله‏هاى بالا آشکار مى‏شود).

کوتاه سخن اینکه گاه انسان آثار مختلفى از نظر کوچکى و بزرگى یک پدیده‏آورنده مى‏بیند؛ مثلا ساعتهایى را که به اندازه یک سانتى‏متر است و ساعتهایى که چند متر طول و عرض آن است یا کتابى را که چند صفحه پایان یافته با کتابى که دوره آن ده‏ها جلد است هنگامى که انسان آنها را با یکدیگر مقایسه مى‏کند و اصول کلّى حاکم بر آن را یکسان مى‏بیند و ادبیّات خاصّى که در آن کتاب کوچک و بزرگ به کار رفته هماهنگ مشاهده مى‏کند مى‏فهمد هردو اثر از یک منبع، سرچشمه گرفته و پدیدآورنده هردو یکى است.

سپس به نکته مهم دیگرى در تکمیل این سخن پرداخته مى‏فرماید: «(به یقین) بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوىّ و ضعیف، همه در خلقتش یکسان است و در برابر قدرتش همگون»؛ (و ما الجلیل و اللّطیف، و الثّقیل و الخفیف، و القویّ و الضّعیف، فی خلقه إلّا سواء).

اشاره به اینکه کوچک و بزرگ و آسان و مشکل نسبت به موجودى تصوّر مى‏شود که قدرت و نیروى او محدود باشد. آنچه از استعداد او بیرون است ممتنع، و آنچه به اندازه آخرین حدّ استعداد اوست مشکل و آنچه کمتر از قدرت اوست آسان است؛ ولى ذات پاک خداوند که قدرتى نامحدود دارد همه اینها در برابرش یکسان است؛ حرکت دادن کلّ منظومه شمسى با حرکت دادن یک ذرّه غبار براى او تفاوتى نمى‏کند و آفرینش مورچه‏هاى بسیار ریز با درختان بسیار بلند و قوى پیکر براى او یکى است.

براى یک مورچه برداشتن یک دانه گندم با دو دانه بسیار فرق مى‏کند؛ ممکن است یکى را به آسانى بردارد و براى برداشتن دومى بسیار خسته و ناتوان گردد، در حالى که ما انسانها در این دو کمترین تفاوتى را احساس نمى‏کنیم. همچنین ما در تصورات ذهنى‏

خود مى‏توانیم یک قطره آب را تصوّر کنیم و به همان سادگى و آسانى یک دریاى بى‏کران و موّاج را. این مثالها مى‏تواند عمق بحثى را که درباره قدرت بى‏پایان خدا در بالا گفتیم، روشن سازد.

نکته

زندگى بسیار شگفت‏انگیز مورچه‏ها

گرچه مورچه‏ها بر اثر کثرت و تنوّع و وجود بى‏شمارشان در کوه و صحرا و درون خانه‏ها، به صورت یک امر عادى درآمده و توجه عامّه مردم را هرگز به خود جلب نمى‏کند؛ ولى براى دانشمندانى که گاه بیست سال درباره زندگى آنها اندیشیده‏اند بسیار شگفت‏آور است و مطالعات آنها درباره اسرار آفرینش مورچگان درهاى بزرگى را براى پى‏بردن به عظمت آفریدگار به روى ما گشوده است که به گوشه‏اى از آن ذیلا اشاره مى‏شود:

1. حیوانات و حشراتى که به صورت گروهى زندگى مى‏کنند کم نیستند؛ مانند بخشى از پرندگان و ماهیان و گوزنها و آهوها؛ ولى آنها که زندگى دسته‏جمعیشان براساس تقسیم کار است کم هستند و مورچگان یکى از شاخص‏ترین آنها هستند. مورچه‏هاى ماده وظیفه جمع‏آورى غذا، نگهدارى نوزادان و حتى نگهدارى مادر لانه (ملکه مورچگان) را بر عهده دارند. مورچه‏هاى نر کارشان بارور ساختن ملکه و ملکه کارش تخم گذارى است و جالب این که نرها بعد از جفت‏گیرى مى‏میرند. گروهى نیز به صورت نیروهاى مسلّح هستند که آرواره‏هاى قوى دارند و از لانه در برابر هجوم دشمنان پاسدارى مى‏کنند.

2. مورچه‏هاى کارگر (ماده‏ها) زمین را سوراخ مى‏کنند و به تدریج خاک را مى‏کنند تا محل مناسبى براى زندگى آنها در زیر سطح زمین فراهم شود؛ ولى همه مورچه‏ها در زیر زمین زندگى نمى‏کنند. گروهى از مورچه‏ها که آنها را مورچه نجار مى‏نامند، درون چوبها را سوراخ مى‏کنند و در آن لانه مى‏سازند.

3. مورچه‏ها در اندام کوچک خود که گاهى فقط به دو میلیمتر مى‏رسد تمام دستگاههایى را که در یک حیوان عظیم الجثه است، دارا هستند و حتى چیزى بیش از او دارند، پاهاى اضافى و شاخکهایى که آنها را با محیط خود آشنا مى‏سازد و عقل و هوش اجتماعى قوى و آینده‏نگرى.

4. بسیارى از مورچه‏ها، حشرات دیگر را به خدمت خود درمى‏آورند و از آنها استفاده مى‏کنند (در واقع نوعى دامدارى دارند) از جمله مورچه گندمزار یکى از این نوع مورچه‏هاست. جانورى که مورد استفاده این نوع مورچه قرار مى‏گیرد، شپشه‏هاى گیاهى است. این حشرات اگر خشمگین شوند مایع شیرینى مانند عسل ترشح مى‏کنند و مورچه‏ها از آن بهره مى‏گیرند.

بعضى دیگر از مورچه‏ها، حشرات مخصوصى را که در پوست درختان تخم مى‏گذارند یا سوسکها را به خدمت خود درمى‏آورند.

5. اگر تعجب نکنید گروهى از مورچه‏ها دست به کشاورزى مى‏زنند. نوعى مورچه که به نام مورچه چترى نامیده مى‏شود، باغچه‏اى در اطراف لانه خود ترتیب مى‏دهد و در آن قارچهاى کوچک مى‏پروراند. مورچه‏هاى کارگر براى رشد قارچها قطعات کوچکى از برگها را جدا مى‏کنند و با خود مى‏آورند. هنگامى که مورچه کارگر قطعه‏اى از برگ را با خود مى‏آورد گویى چترى بالاى سر دارد و به همین دلیل به این نام نامیده شده است.

6. نوعى از مورچه‏ها به مورچه‏هاى سپاهى نامیده شده‏اند که مانند عشایر از جایى به جاى دیگر کوچ مى‏کنند. آنها حشراتى واقعا درنده هستند که حتى فیلها سعى مى‏کنند سر راه آنها قرار نگیرند وگرنه صدمه زیادى به آنها مى‏زنند.

گروهى از این مورچگان که در مناطق حارّه زندگى مى‏کنند گوشت‏خوارند و هرگاه دسته‏جمعى به جانورى حمله کنند به زودى از پاى در مى‏آید و در مدت کمى همه عضلات حیوان را مى‏خورند و تنها اسکلتى از او به جاى مى‏ماند.

7. مورچه‏ها معمولا سرى بزرگ و کمرى باریک دارند و نسبت به جثه خود بسیار قوى و پرزورند چنان‏که دانه‏اى را که چندین برابر آنها وزن دارد با دندان مى‏گیرند و از دیوار بالا

مى‏روند کارى که براى هیچ قهرمان وزنه‏بردارى از انسانها امکان‏پذیر نیست. آرى! مورچه برخلاف جثه کوچک خود، به راحتى مى‏تواند بارهایى را که ده برابر خودش وزن دارد بلند کند یا جابجا نماید.

8. آینده‏نگرى مورچه و مدیریت او بسیار جالب است؛ در تابستان با الهام درونى به فکر زمستان سخت است در صورتى که چه بسا در طول عمرش هرگز زمستان ندیده باشد. دانه‏هاى غذایى را به طرز مطلوبى نگهدارى مى‏کند؛ گاه آنها را از لانه بیرون مى‏آورد تا هوا بخورد و فاسد نشود و گاه آنها را به دو یا چند قسمت تقسیم مى‏کند تا سبز نشود و فاسد نگردد، حتى نوشته‏اند دانه گشنیز را به چهار قسمت تقسیم مى‏کند، زیرا اگر کمتر از آن باشد سبز مى‏شود.

9. موقعیت‏شناسى مورچه عجیب است. بعضى از دانشمندان نوشته‏اند مورچه‏اى را در وسط دایره‏اى از آتش قرار دادند او براى نجات خود به هرسو حرکت کرد و چون راه فرارى پیدا نکرد سرانجام جان داد. نقطه‏اى را که او جان داده بود اندازه‏گیرى کردند درست مرکز دایره بود؛ یعنى دورترین نقطه به آتش اطراف.

10. مورچه‏ها انواع زیادى دارند که بعضى از دانشمندان بالغ بر چهار هزار نوع را شمارش کرده‏اند و تعداد مورچه‏هاى روى زمین را ده برابر مجموع انسانها مى‏دانند. مطالعات جدید نشان مى‏دهد که مورچه‏ها در زمینه حل مشکل ترافیک از انسانها پیشى گرفته‏اند. میلیونها مورچه صبورانه با دنبال کردن یک ساختار ساده «تک گذر» بهترین راه را براى رسیدن به مقصد در اسرع وقت و بدون تأخیر در پیش مى‏گیرند.

شگفتیهاى دنیاى مورچگان بسیار بیش از آن است که در بالا گفته شد و در این زمینه کتابها یا مقالات فراوانى نوشته شده است و از اینجا روشن مى‏شود که امیر مؤمنان على علیه السّلام در این خطبه بر چه نقطه حساسى از آفرینش خداوند انگشت نهاده است.(29)

بخش چهارم‏

و کذلک السّماء و الهواء، و الرّیاح و الماء. فانظر إلى الشّمس و القمر، و النّبات و الشّجر، و الماء و الحجر، و اختلاف هذا اللّیل و النّهار، و تفجّر هذه البحار، و کثرة هذه الجبال، و طول هذه القلال و تفرّق هذه اللّغات، و الألسن المختلفات. فالویل لمن أنکر المقدّر، و جحد المدبّر! زعموا أنّهم کالنّبات ما لهم زارع، و لا لاختلاف صورهم صانع؛ و لم یلجؤوا إلى حجّة فیما ادّعوا، و لا تحقیق لما أوعوا، و هل یکون بناء من غیر بان، أو جنایة من غیر جان؟!

ترجمه‏

و همین گونه است (آفرینش) آسمان و هوا و بادها و آب نگاهى بیفکن. به خورشید و ماه و گیاه و درخت و آب و سنگ و آمدوشد این شبها و روزها و پیدایش دریاها و کثرت این کوهها و بلندى این قلّه‏ها و تعدّد این لغات و زبانهاى گوناگون، واى بر آن کس که (این نظام شگرف را ببیند و) نظام آفرین این جهان را انکار کرده، و مدبّر عالم را نفى کند، آنها گمان کردند همچون علفهاى خودرو هستند که زارعى ندارند و براى اشکال گوناگونشان آفریننده‏اى نیست. آنها براى اثبات ادعاى خویش به دلیلى پناه نبرده، و براى آنچه در مغز خود پرورانده‏اند تحقیقى به عمل نیاورده‏اند. آیا ممکن است ساختمانى بدون سازنده (عاقل و آگاه) یا حتى جنایتى (برنامه‏ریزى شده) بدون جنایتگر پدید آید؟!

شرح و تفسیر

نگاهى به موجودات آسمان و زمین بیفکنید!

امام علیه السّلام در بخش پیشین این خطبه درباره دقایق و عجایب آفرینش مورچگان،

سخن گفت؛ ولى براى اینکه تصور نشود شگفتیها و نظامات عجیب و خیره‏کننده منحصر به این مورد یا موارد محدود نیست بلافاصله به سراغ این نکته مى‏رود که اگر در جاى جاى این جهان پهناور در زمین و آسمان و مخلوقات گوناگون دقت کنید همه همین گونه است. در این میان انگشت روى شانزده پدیده شگفت‏انگیز این جهان مى‏گذارد؛ از زمین و آسمان گرفته تا بعضى مسائل مربوط به انسان و مى‏فرماید: «و همین گونه است (آفرینش) آسمان و هوا و بادها و آب»؛ (و کذلک السّماء و الهواء، و الرّیاح و الماء).

در ادامه مى‏افزاید: «نگاهى بیفکن به خورشید و ماه و گیاه و درخت و آب و سنگ و آمدوشد این شبها و روزها و پیدایش دریاها و کثرت این کوهها و بلندى این قلّه‏ها و تعدّد این لغات و زبانهاى گوناگون»؛ (فانظر إلى الشّمس و القمر، و النّبات و الشّجر، و الماء و الحجر، و اختلاف هذا اللّیل و النّهار، و تفجّر هذه البحار، و کثرة هذه الجبال، و طول هذه القلال(30) و تفرّق هذه اللّغات، و الألسن المختلفات).

امام علیه السّلام در اینجا مجموعه‏اى از موجودات گوناگون این جهان را مطرح فرموده که هر یک خلقتى شگفت‏آور و آثارى بسیار دارند. منظور از «سماء» اشاره به مجموعه کرات عالم بالا از ثوابت و سیارات گرفته تا کهکشانهاست، بنابراین شمس و قمر که در جمله بعد مى‏آید از قبیل ذکر خاص بعد از عام است و مى‏دانیم آسمان با این معنا آفرینشى بسیار عجیب دارد، همان‏گونه که قرآن مى‏فرماید: ««لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» آفرینش آسمان و زمین از آفرینش انسانها مهمتر است ولى بیشتر مردم نمى‏دانند».(31)

منظور از «هواء» همان هوایى است که گرداگرد کره زمین را گرفته، از همه چیز حیاتى‏تر و از همه چیز فراوان‏تر است.

«ریاح» (جمع ریح) اشاره به بادهاست که وظایف مختلفى در چرخه حیات انسان و موجودات زنده بر عهده دارند، ابرها را به حرکت درآورده به سوى زمینهاى خشک و بى آب، گسیل مى‏دارند، گیاهان را بارور مى‏کنند، دریاها را مواج مى‏سازند و به موجودات دریایى اکسیژن مى‏دهند، هواى آلوده را جابجا مى‏کنند و هواى تصفیه شده جنگلها را به شهرها مى‏فرستند.

«ماء» (آب) در اینجا به قرینه ریاح (بادها) اشاره به نزول بارانهاى حیات‏بخش و زنده کننده است همان‏گونه که قرآن مى‏فرماید: ««وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» ما بادها را براى بارور ساختن (ابرها) فرستادیم و از آسمان آبى نازل کردیم».(32)

سپس امام علیه السّلام دستور مى‏دهد به موجودات مختلف این جهان، از خورشید و ماه گرفته تا گیاهان و درختان نگاه کنید و همچنین آبها و سنگها. (به نظر مى‏رسد «ماء» در اینجا که در کنار حجر (سنگ) قرار گرفته اشاره به چشمه‏ها و نهرهاى جارى است) و اختلاف لیل و نهار، اشاره به نظام بسیار دقیق و حساب شده نور و ظلمت است که هریک به دنبال دیگرى مى‏آید و فصول چهارگانه را با آثار و برکاتش پدید مى‏آورد با شب‏هاى آرام‏بخش و روزهاى پرتلاش که در آیات بسیارى از قرآن به آن اشاره شده است.

جمله «و تفجّر البحار» مى‏تواند اشاره به پیدایش دریاها یا جوش و خروشى باشد که بر اثر امواج کوه‏پیکر پیدا مى‏شود و مى‏دانیم دریاها کانون عجیب‏ترین مخلوقات خداست، آن‏گونه که در دعاى امام سجاد علیه السّلام آمده است: «یا من فى البحار عجائبه»(33) و نیز منبع مهمى براى مواد غذایى و معدنى و وسیله خوبى براى نقل و انتقالات به صورت بسیار گسترده و سرچشمه پیدایش ابرها و نزول بارانهاست.

کثرت جبال اشاره به کوه‏هاى فراوانى است که کره زمین را همچون زرهى دربرگرفته، طوفانها را درهم مى‏شکند. ابرها را براى آبیارى زمینها نگه مى‏دارد و به پوسته زمین در

مقابل جزر و مد ناشى از جاذبه ماه آرامش مى‏بخشد، و دامنه‏هاى آن چراگاه آماده‏اى براى چهارپایان است. همچنین طولانى بودن گله‏ها سبب مى‏شود منابع آب به صورت برف برفراز آنها ذخیره شود و تدریجا به سوى زمینهاى تشنه سرازیر گردد و آنها را آبیارى کند، و انسانها و حیوانات تشنه را سیراب کند. قرآن مجید مى‏گوید: ««وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها وَ الْجِبالَ أَرْساها مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ» زمین را بعد از آن گسترش داد، و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد، و کوه‏ها را ثابت و محکم نمود، همه اینها براى بهره‏گیرى شما و چهارپایانتان است».(34)

در پایان به نکته مهمى از زندگى بشر اشاره مى‏کند و آن اختلاف لغات و لهجه‏ها و کثرت زبانهاست. با اینکه پدر و مادر همه یکى است این تعدد لغات از کجا سرچشمه گرفته است و چگونه هرگروهى به زبان خاصى سخن مى‏گویند؟ و هم‏اکنون بیش از هزار زبان، اعم از زبانهاى رسمى و محلى در دنیا وجود دارد. خداوند چنان استعدادى براى خلق لغات به انسانها داده که هرگروهى مى‏توانند براى خود لغت و زبانى ابداع کنند. شاید براى اینکه اسرار زندگیشان تنها نزد خودشان باشد و بیگانگان از آن باخبر نشوند. قرآن مجید مى‏گوید: ««الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ» خداوند رحمن قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید و به او سخن گفتن آموخت».(35)

نیز مى‏فرماید: ««وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ» و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت زبان‏ها و رنگهاى شماست».(36)

امام علیه السّلام بعد از استدلالات قوى و نیرومند و قانع‏کننده بالا براى اثبات وجود خدا درباره منکران پروردگار سخن مى‏گوید و ادعاى بى‏اساس آنها را با دو دلیل ابطال مى‏کند. (البتّه کمتر موردى در قرآن و نهج البلاغه دیده مى‏شود که سخن از مادیها و منکران ذات‏

پاک پروردگار به میان آمده باشد، زیرا آنها حداقل در آن زمان، بسیار کم بودند و اکثریت مردم جهان را صاحبان ادیان و مذاهب تشکیل مى‏دادند).

مى‏فرماید: «واى بر آن کس که (این نظام شگرف را ببیند) و نظام آفرین این جهان را انکار کرده و مدبّر عالم را نفى کند»؛ (فالویل لمن أنکر المقدّر، و جحد المدبّر!).

اشاره به اینکه آثار تدبیر در سراسر جهان آفرینش آن قدر آشکار است که منکران مدبّر جهان درخور سرزنش و نفرین هستند.

سپس مى‏افزاید: «آنها گمان کردند همچون علفهاى خودرو هستند که زارعى ندارند و براى اشکال گوناگونشان آفریننده‏اى نیست»؛ (زعموا أنّهم کالنّبات ما لهم زارع، و لا لاختلاف صورهم صانع).

البتّه این تعبیر به خاطر نگاه ساده اندیشانه‏اى است که انسانها معمولا نسبت به علفهاى خودرو دارند، حال آنکه از نظر یک دانشمند گیاه‏شناس هربرگى از آنها نیز دفترى از معرفت کردگار است. امروز دانشمندان به این نکته پى برده‏اند که هزاران نوع گیاه خودرو در دشتها و کوهها با خواص دارویى مختلف و حیات‏بخش مى‏روید و هرکدام ساختمان شگرفى براى خود دارند. ریشه‏ها، ساقه‏ها، برگها و گلهاى هریک از دیگرى عجیبتر و شگفت‏آورتر است، پس با دقت معلوم مى‏شود که آنها هم زارع و خالقى دارند با علم و قدرت بى‏پایان.

آن‏گاه امام علیه السّلام با دو دلیل سخن آنها را درهم مى‏شکند، نخست مى‏فرماید: «آنچه منکران پروردگار مى‏گویند گفتارى است بى‏دلیل، زیرا آنها براى اثبات ادعاى خویش به دلیلى پناه نبرده، و براى آنچه در مغز خود پرورانده‏اند تحقیقى به عمل نیاورده‏اند»؛ (و لم یلجؤوا(37) إلى حجّة فیما ادّعوا، و لا تحقیق لما أوعوا(38)).

دلیل دوم اینکه هرساختمان و بناى منظم و حساب‏شده‏اى حتما مهندس و معمارى داشته است، مى‏فرماید: «آیا ممکن است ساختمانى بدون سازنده (عاقل و آگاه) یا حتى جنایتى (برنامه‏ریزى‏شده) بدون جنایتگر پدید آید»؛ (و هل یکون بناء من غیر بان، أو جنایة من غیر جان).

هم‏اکنون آثار و بناهایى در گوشه و کنار کره زمین وجود دارد که هزاران سال از عمر آن مى‏گذرد و به جهت ظرافتها و هنرنماییهایى که در آنها به کار رفته به عنوان آثار باستانى حفظ مى‏شود و در واقع کتابهایى هستند که تمدن انسانهاى پیشین را در خود نگهدارى مى‏کنند. نه خداپرستان نه مادیها هیچ کدام ادعا نمى‏کنند که این ساختمانها به وسیله باد و باران و طوفانها به وجود آمده یا افراد ناآگاه و بى‏هنرى به صورت تصادفى آنها را روى هم چیده‏اند، بلکه همه بدون استثنا از وجود این بناها پى به بانى صاحب عقل و شعورى مى‏برند و درایت و تدبیر و هنرمندى او را مى‏ستایند.

و جمله «أو جنایة من غیر جان» اشاره به این است که نه تنها بنا و سازندگى احتیاج به علم و تدبیر دارد، بلکه تخریبها و جنایات هدفدار نیز نیاز به برنامه‏ریزى شخص عاقلى دارد که براى رسیدن به مقصود و مطلوب خویش چه زمان و مکانى را انتخاب کند، از چه وسیله‏اى استفاده کند و چگونه وارد عمل شود تا به مقصود برسد.

امروز براى تخریب یک بناى عظیم به گونه‏اى که عوارض نامطلوب جانبى نداشته باشد از وجود متخصصان و آگاهان استفاده مى‏کنند، بنابراین هم ساخت و سازهاى حساب‏شده و هم تخریبهاى برنامه‏ریزى شده هردو نیاز به عقل و تدبیر دارد. گواه این سخن اینکه امام علیه السّلام در بخش آینده این خطبه سخن از ملخ و ساختمان شگفت‏انگیز او به میان مى‏آورد که کارش تخریب حساب‏شده زراعتها و گیاهان است.

نکته

جلوه‏هایى از برهان نظم‏

آنچه امام علیه السّلام در جمله‏هاى آخر این خطبه بیان فرمود «و هل یکون بناء من غیر بان، أو جنایة من غیر جان» اشاره لطیفى است به برهان معروف نظم که از مهم‏ترین استدلالات خداشناسى است.

توضیح اینکه هرگاه ما وارد ساختمان مجلل چند طبقه‏اى شویم که داراى اتاقهاى خواب متعدد، سالنهاى پذیرایى، آشپزخانه، حمام و سرویس بهداشتى و آسانسورهایى باشد هنگامى که به سقفها و دیوارها نگاه مى‏کنیم آیینه‏کاریهاى زیبا، گچ‏بریها و نقاشى و رنگ‏آمیزى جالبى در هرطرف مى‏بینیم. وسایل گرمایش و سرمایش، لوله‏کشیهاى آب و گاز، سیم‏کشیهاى برق و تلفن همه منظم و مرتب است.

آیا هیچ کس- در هرحد از عقل و شعور باشد- احتمال مى‏دهد که تصادفهاى ناشى از حوادث مختلف طبیعى آن را به وجود آورده؟ یا چند کارگر بى‏سواد مقدارى مصالح را فراهم ساخته و بدون هیچ آگاهى از معمارى و امور دیگر چنین بناى باشکوهى را به وجود آورده‏اند؟ به یقین هرکس چنین احتمالى دهد یا مزاح مى‏کند و یا عقل خود را از دست داده است. همه عقلاى دنیا چنین قضاوت مى‏کنند که افراد هوشمندى نقشه‏هاى دقیق آن را قبلا تهیه کرده‏اند سپس گروهى از معمارها و بناهاى ماهر و مهندسان تأسیسات و هنرمندان در تزیینات ساختمان دست به دست هم داده‏اند و چنین اثرى را آفریده‏اند.

این سخن درباره هربنا، هرکارخانه، هرکتاب علمى و … نیز صادق است و از آن تعبیر به برهان نظم مى‏شود. مى‏گویند همیشه نظم دلیل بر عقل و شعور پدیدآورنده آن است و هرقدر نظم دقیقتر و پیچیده‏تر باشد از عقل و دانش بیشترى حکایت مى‏کند.

اگر درست دقت کنیم ساختمان یک مورچه که ممکن است همه‏روزه زیردست و

پاهاى ما بر اثر بى‏توجهى از بین رود از این بناهاى باشکوه هم مهم‏تر است. ساختمان پاها، مفصل زانوها، دستها و شاخکها، چشم فوق العاده کوچک و بینا، دستگاه شامه قوى که از راههاى دور باخبر مى‏شود، دهان و روده‏ها و دستگاه هاضمه و سلسله اعصاب و از همه مهم‏تر آن مغز بسیار کوچک و فوق العاده هوشمند، هرکدام به تنهایى از خالق عالم و قادرى که آن را آفریده است حکایت مى‏کند.

اضافه بر این، این حشره کوچک تغذیه و نمو مى‏کند و تولید مثل دارد در حالى که آن ساختمان مجلل، موجود بى‏جانى است نه تغذیه‏اى دارد و نه نمو و تولیدمثلى.

حال اگر به سراغ ساختمان یک انسان و دستگاه‏هاى فوق العاده پیچیده و حساس قلب و مغز و اعصاب و دهها هزار کیلومتر رگها و مویرگهایى که تمام ذرات بدن او را هر لحظه آبیارى و تغذیه مى‏کنند در نظر بگیریم ایمان ما به آن خالق عالم و قادر بیشتر مى‏شود.

افزون بر اینها مى‏دانیم در این جهان صدها هزار نوع گیاه و صدها هزار نوع حیوان و پرنده و حشرات و … وجود دارد که هریک داستان شگفت‏انگیزى مخصوص به خود دارند.

قرآن مجید نام یکایک آنها را آیتى از آیات خدا نهاده و مى‏گوید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(39)

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

هرکه فکرت نکند نقش بود بر دیوار

بخش پنجم‏

و إن شئت قلت فی الجرادة، إذ خلق لها عینین حمراوین، و أسرج لها حدقتین قمراوین، و جعل لها السّمع الخفیّ، و فتح لها الفم السّویّ، و جعل لها الحسّ القویّ، و نابین بهما تقرض، و منجلین بهما تقبض. یرهبها الزّرّاع فی زرعهم، و لا یستطیعون ذبّها، و لو أجلبوا بجمعهم، حتّى ترد الحرث فی نزواتها، و تقضی منه شهواتها. و خلقها کلّه لا یکوّن إصبعا مستدقّة.

ترجمه‏

و اگر بخواهى درباره ملخ سخن بگو که خداوند براى او دو چشم سرخ رنگ و دو حدقه همچون دو قرص ماه، آفریده و گوش پنهان و دهان مرتب و متناسب به او بخشیده است. خداوند براى او حس قوى و دو دندان که با آنها (ساقه و شاخه گیاهان و برگهاى درختان را) مى‏چیند و دو داس که با آنها (ساقه‏ها و برگهاى مورد نظر را) مى‏گیرد. کشاورزان براى زراعت خود از آنها مى‏ترسند ولى هرگز قادر بر دفع آنها نیستند حتى اگر همه دست به دست هم دهند. ملخ آنچنان نیرومندانه پیش مى‏آید تا با جست‏وخیز خود به کشتزارها وارد شود و آنچه را مى‏خواهد انجام دهد (و هرزمان مایل بود- و احتمالا پس از نابودى کشتزار- آنجا را ترک گوید) اینها همه در حالى است که تمام پیکر او به اندازه یک انگشت باریک نیست!

شرح و تفسیر

به ساختمان ملخ نگاه کن!

حشرات را مى‏توان بر سه گونه تقسیم کرد: گروهى از آنان خدمتگزار انسانها هستند

مانند زنبوران عسل که شهد گلها را براى ما جمع‏آورى مى‏کنند و عموم زنبورها که گردهاى گلها را جابه‏جا کرده و آنها را بارور مى‏کنند و میوه‏هاى درختان را پربرکت مى‏سازند.

بخش دیگرى حشرات بى‏آزارند که (در ظاهر) نه خدمتى دارند و نه زحمت و دردسرى، و گروه سومى هستند که جزء آفات و بلاها محسوب مى‏شوند؛ مانند ملخ.

امام در بخش‏هاى گذشته این خطبه شرحى درباره شگفتیهاى آفرینش مورچه بیان فرمود که موجودى است غالبا بى‏آزار و سخت‏کوش و مى‏تواند الگویى براى انسانها باشد؛ ولى در این بخش از خطبه درباره حشره‏اى سخن مى‏گوید که از مأموران عذاب الهى است و مى‏تواند لشکرى فراهم کند و به باغها و زراعتها چنان حمله‏ور شود که هیچ قدرت و لشکرى نتواند با آن مقابله کند و به این ترتیب خداوند قدرت‏نمایى خود را در تمام جهات آشکار مى‏سازد و خوف و رجا را در انسانها تقویت کرده، مى‏فرماید: «و اگر بخواهى درباره ملخ گفت‏وگو کن که خداوند براى او دو چشم سرخ رنگ و دو حدقه همچون دو قرص ماه آفریده و گوش پنهان و دهان مرتب و متناسب به او بخشیده است»؛ (و إن شئت قلت فی الجرادة(40)، إذ خلق لها عینین حمراوین، و أسرج لها حدقتین قمراوین(41)، و جعل لها السّمع الخفیّ، و فتح لها الفم السّویّ(42)).

در ادامه سخن مى‏افزاید: «خداوند براى او حس قوى و دو دندان که با آنها (ساقه و شاخه گیاهان و برگهاى درختان را) مى‏چیند و دو وسیله همچون دو داس که با آنها اشیاى مورد نظر را مى‏گیرد»؛ (و جعل لها الحسّ القویّ، و نابین(43) بهما تقرض، و

منجلین(44) بهما تقبض).

بعضى از دانشمندان مى‏گویند: ملخ موجود عجیبى است که در هربخشى از اعضاى خود شبیه یکى از حیوانات است و به تعبیر دیگر با این که ظاهرا حیوان ضعیفى است ده شباهت به ده حیوان نیرومند دارد: صورتش همچون صورت اسب، چشمانش مانند چشمان فیل، گردنش همانند گردن گاو، شاخکهایش همچون شاخهاى گوزن، سینه‏اش همچون سینه شیر، شکمش همچون شکم عقرب، بالهایش همانند بالهاى عقاب، رانهایش همچون رانهاى شتر، پاهایش مانند پاهاى شترمرغ و دم او مانند دم مار است و امام علیه السّلام در بیان بالا به هفت ویژگى شگفت‏آور او اشاره فرموده؛ چشمها، حدقه‏ها، گوش پنهان، دهان مخصوص، احساس قوى، دندانهاى نیرومند و دو عضو شبیه دو داس در دو طرف دهان.

درباره عجایب خلقت این حشره در نکته‏ها بحث جالبى خواهد آمد.

سپس امام علیه السّلام به خطرات عظیم این حشره ظاهرا ضعیف پرداخته، مى‏افزاید: «کشاورزان براى زراعت خود از آنها مى‏ترسند ولى هرگز قادر بر دفع آنها نیستند، حتى اگر همه دست به دست هم دهند. ملخ آنچنان نیرومندانه پیش مى‏آید تا با جست‏وخیز خود در کشتزارها وارد شود و آنچه را میل دارد بخورد (و هرزمان مایل بود- و احتمالا پس از نابودى کشتزار- آنجا را ترک گوید) اینها همه در حالى است که تمام پیکر او به اندازه یک انگشت باریک نیست»؛ (یرهبها الزّرّاع فی زرعهم، و لا یستطیعون ذبّها، و لو أجلبوا بجمعهم، حتّى ترد الحرث فی نزواتها(45)، و تقضی منه شهواتها. و خلقها کلّه لا یکوّن إصبعا مستدقّة(46)).

راستى عجیب است هرگاه فرماندهان بزرگ تاریخ لشکر خود را براى مبارزه با این‏

حشره کوچک بسیج کنند قادر بر دفع آن نیستند؛ دسته‏هاى ملخها همچون قطعات بزرگ ابر در آسمان ظاهر مى‏شوند و ناگهان بر باغها و زراعتهاى وسیع فرود مى‏آیند و در مدّت کوتاهى ساقه‏هاى گیاهان و شاخه‏ها و برگها را مى‏خورند و بیابانى خشک یا درختانى عریان از هرگونه برگ و میوه از خود به یادگار مى‏گذارند.

حتى امروز که با هواپیماى سمپاشى و وسایل دیگر به مبارزه با آنها برمى‏خیزند تنها در بعضى از موارد ممکن است توفیقى نصیبشان شود، اگر حمله ملخها شدید باشد وسایل امروز نیز قادر به مبارزه با آنها نیست.

نکته

زندگى عجیب ملخها

یکى از حشرات شگفت‏انگیز ملخ است حیوانى که در حال عادى به صورت بى‏ضرر و غیر مزاحم در گوشه و کنار مزارع، باغها، درّه‏ها و کوه‏ها زندگى مى‏کند؛ ولى هنگامى که فرمان مرموزى به او داده شود به سرعت تکثیرمثل مى‏کند و به صورت دسته‏جات عظیم؛ مانند قطعات ابر در آسمان به پرواز درمى‏آید و بر هرزراعت و باغى فرود آید آن را نابود مى‏کند.

به گفته دانشمندان ساختمان این حشره بسیار پیچیده و عجیب است؛ از جمله اینکه داراى دو زوج چشم مرکّب و سه چشم بسیط است، چشمهاى مرکّب او از چهار هزار قسمت تشکیل شده و هریک ساختمان مخصوص به خود را دارد و از مجموع آنها چشم مرکب با دید واحد تشکیل مى‏شود. اما چشمهاى سه‏گانه بسیط او در بالاى سرش قرار گرفته سینه‏اش از سه حلقه و شکمش از ده حلقه شبیه به یکدیگر تشکیل شده است.

او داراى دو زوج بال است؛ یک زوج بالهاى جلو او که سخت است و به صورت قابى درآمده و جهت پرواز به کار نمى‏رود و کارش حفاظت بالهاى ظریف پرواز است که به‏

هنگام استراحت چند مرتبه چین مى‏خورد و زیر بالهاى سخت جلو محفوظ مى‏ماند.

پاهاى عقب ملخ رشد زیادى کرده و براى جهش و پرش به او کمک مى‏کند. ملخها در فصل تابستان یا بهار تخم‏ریزى مى‏کنند، این تخمها به وسیله نوع ماده از انتهاى دم او بیرون مى‏آید و در سوراخهایى از زمین که بوجود آورده قرار مى‏گیرد، نوزادان پس از خروج از تخم بسیار پرخور و حریصند و آنچه را سر راه خود بیابند مى‏خورند و از این جهت در مبارزه با ملخ همیشه باید محلّ تخم‏ریزى آنها را دانست و وسیله نابودى نوزادها را قبل از خروج از تخم فراهم کرد.

ملخ انواع و اقسامى دارد؛ ملخهاى دریایى، ملخهاى مراکشى، ملخهاى ایتالیایى که بیش از انواع ملخها به زراعتها خسارت وارد مى‏کنند.

از شگفتیهاى زندگى ملخ این است که از هنگامى که از تخم بیرون مى‏آید تا زمانى که کامل شود و به پرواز درآید شش بار تغییر شکل مى‏دهد.

توده‏هاى ملخ گاهى به قدرى زیاد و گسترده مى‏شوند که هزاران کیلومتر مربع از آسمان را مى‏پوشانند.(47)

بخش ششم‏

فتبارک اللّه الّذی یسجد له «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً»، و یعفّر له خدّا و وجها، و یلقی إلیه بالطّاعة سلما و ضعفا، و یعطی له القیاد رهبة و خوفا! فالطّیر مسخّرة لأمره؛ أحصى عدد الرّیش منها و النّفس، و أرسى قوائمها على النّدى و الیبس؛ و قدّر أقواتها، و أحصى أجناسها. فهذا غراب و هذا عقاب. و هذا حمام و هذا نعام؛ دعا کلّ طائر باسمه، و کفل له برزقه.

و أنشأ «السَّحابَ الثِّقالَ» فأهطل دیمها، و عدّد قسمها. فبلّ الأرض بعد جفوفها، و أخرج نبتها بعد جدوبها.

ترجمه‏

بزرگ و جاویدان است خداوندى که همه آنها که در آسمانها و زمین‏اند از روى اختیار یا اجبار در برابرش سجده مى‏کنند و صورت و جبین را براى او بر خاک مى‏سایند و طوق عبادت او را در سلامت و ضعف به گردن مى‏نهند و زمام اختیار خویش را از روى ترس و بیم به او مى‏سپارند. پرندگان مسخّر فرمان اویند، خداوند شماره پرها و نفسهاى آنها را احصا کرده، پاهاى (بعضى از) آنها را براى حرکت درون آب و (گروهى دیگر را براى) خشکى محکم ساخته. و براى هرکدام غذاى مناسب و خاصّى مقدّر فرموده و اصناف آنها را شماره نموده (و هریک را به شکل خاصّى آفریده است) این کلاغ است و آن عقاب، و این کبوتر است و آن شترمرغ. هریک را به نامى فراخوانده و روزى‏اش را بر عهده گرفته است. ابرهاى سنگین (و پرآب) ایجاد کرد و بارانهاى پرپشت و پى‏درپى از آن فرو

فرستاد. سهم هرمکانى را (از باران) مشخص ساخت و با آن زمینهاى خشک را آبیارى نمود و گیاهان را بعد از خشکسالى رویاند.

شرح و تفسیر

راستى او بزرگ است!

امام علیه السّلام در پایان این خطبه در واقع یک جمع‏بندى کلى بیان مى‏کند و همه موجودات زمین و آسمان و انواع پرندگان و ابر و باد را سر بر فرمان او مى‏شمرد و مى‏فرماید: «بزرگ و جاویدان است خداوندى که همه کسانى که در آسمانها و زمین‏اند از روى اختیار یا اجبار در برابرش سجده مى‏کنند و صورت و جبین را براى او بر خاک مى‏سایند و طوق عبادت او را در سلامت و ضعف به گردن مى‏نهند و زمام اختیار خویش را از روى ترس و بیم به او مى‏سپارند»؛ (فتبارک(48) اللّه الّذی یسجد له «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً»(49)، و یعفّر(50) له خدّا(51) و وجها، و یلقی إلیه بالطّاعة سلما و ضعفا، و یعطی له القیاد رهبة و خوفا!).

سجود در اینجا ممکن است اشاره به خضوع ارادى در برابر ذات پاک پروردگار باشد، چون فاعل آن، صاحبان عقل‏اند که از کلمه «من» فهمیده مى‏شود. این احتمال نیز داده‏

شده که منظور هم سجده ارادى تشریعى باشد و هم تکوینى، بنابراین که واژه «من» در اینجا شامل صاحبان عقل و غیر آنها هردو باشد (و به اصطلاح جنبه تغلیب داشته باشد).

تعبیر «طوعا و کرها» مى‏تواند اشاره به همین معنا باشد، زیرا آنها سجود تشریعى دارند از روى اراده است و آنها که سجده تکوینى مى‏کنند از روى اراده نیست و مى‏تواند اشاره به این باشد که گروهى در حال اختیار در پیشگاه او سر به سجده مى‏نهند و گروهى به هنگام گرفتاریها و مشکلات، آن‏گونه که در قرآن مجید آمده است: ««فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ» هنگامى که مشرکان بر کشتى سوار مى‏شوند (در برابر طوفانها و امواج کوه‏پیکر دریا قرار مى‏گیرند) خدا را با اخلاص و خالى از هرگونه آلودگى به شرک مى‏خوانند ولى هنگامى که خدا آنان را به خشکى مى‏رساند و نجات مى‏دهد باز مشرک مى‏شوند».(52)

جمله «یعفّر له …» اگر به معناى حقیقى آن تفسیر شود، اشاره به سجده معمولى است که انسان پیشانى بر خاک مى‏نهد و اگر به معناى مجازى تفسیر شود هرگونه خضوع تشریعى و تکوینى را شامل مى‏گردد.

همچنین جمله «یلقی إلیه بالطّاعة …» نیز ناظر به همین معناست که گروهى از عقلا از روى میل و اختیار و احساس ضعف و ناتوانى سر بر فرمان او مى‏نهند و اما موجودات غیر عاقل بى‏اختیار تسلیم قوانین آفرینش‏اند.

جمله «یعطی له القیاد ..» اشاره به مرحله‏اى فراتر از مرحله اطاعت است، زیرا در اطاعت انسان فرمان مولا را مى‏شنود و به‏پا مى‏خیزد و آن را انجام مى‏دهد؛ ولى در «قیاد» خود را تسلیم او مى‏کند و مولا او را مى‏برد «هرجا که خاطرخواه اوست».

بعضى از لغویان در میان «رهبت» و «خوف» این فرق را گذاشته‏اند که «خوف» به معناى مطلق ترس است و «رهبت» ترسى است که با اضطراب و خویشتن‏دارى همراه باشد.

سپس امام علیه السّلام بار دیگر به بخشى از مخلوقات شگفت‏انگیز خدا؛ یعنى پرندگان‏

مى‏پردازد که به راستى از عجایب خلقت‏اند. نه تنها از این جهت که برخلاف جاذبه زمین به آسمان پرواز مى‏کنند و با سرعت عجیب و فوق العاده‏اى به هرسو مى‏روند، بلکه ساختمان آنها از جهات مختلف- که در پایان این بحث به بخشى از آن اشاره مى‏شود- جنبه استثنایى دارد. حضرت مى‏فرماید: «پرندگان مسخّر فرمان اویند»؛ (فالطّیر مسخّرة لأمره).

این جمله برگرفته از آیه شریفه ««أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» آیا پرندگانى را که بر فراز آسمانها نگه داشته شده‏اند ندیدند؟ هیچ کس جز خدا آنها را نگاه نمى‏دارد، در این امر نشانه‏هایى (از عظمت و قدرت خدا) وجود دارد براى کسانى که ایمان مى‏آورند (و آماده پذیرش حقّند)».(53)

آن‏گاه به شرح بیشترى درباره پرندگان پرداخته و به چند نکته مهم اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «خداوند شماره پرها و نفسهاى آنها را احصا کرده، پاهاى بعضى را براى حرکت درون آب، محکم ساخته و پاى گروهى را براى خشکى و براى هرکدام غذاى مناسب و خاصّى مقدّر فرموده و اصناف آنها را شماره نموده (و هریک را به شکل خاصّى آفریده است) این کلاغ است و آن عقاب، و این کبوتر است و آن شترمرغ. هریک را به نامى فرا خوانده و روزى‏اش را بر عهده گرفته است»؛ (أحصى عدد الرّیش(54) منها و النّفس، و أرسى(55) قوائمها على النّدى(56) و الیبس؛ و قدّر أقواتها، و أحصى أجناسها. فهذا غراب و هذا عقاب. و هذا حمام و هذا نعام؛ دعا کلّ طائر باسمه، و کفل له برزقه).

امام علیه السّلام در این عبارات به نکات زیبایى اشاره مى‏کند. پرهاى پرندگان از شگفت‏انگیزترین بخشهاى آنهاست؛ هرکدام شبیه نهال زیبایى است که ریشه‏اش در گوشت بدن او به‏طور سطحى فرورفته و شاخ و برگها به صورت منظم از آن روییده و با چینش مخصوص در اطراف سر، گلو، بالها و سینه‏ها روى هم قرار گرفته است و هریک از آنها که بیفتد نهال دیگرى به جاى آن مى‏روید. لطافت آن عجیب و رنگ‏آمیزى آن عجیب‏تر است.

سپس به پاهاى آنها اشاره مى‏کند که بعضى براى خشکى ساخته شده، کوتاه و محکم و بعضى براى استفاده در کنار دریاها و نهرها، بلند و کشیده که با گردن بلندى همراه است و به حیوان اجازه مى‏دهد غذاى خود را از درون آب بگیرد.

آن‏گاه به مواد غذایى آنها اشاره مى‏کند که براى هریک سهمى از دانه‏هاى غذایى و غیر آن قائل شده است و جالب اینکه هیچ‏یک از پرندگان دندانى براى خرد کردن این دانه‏ها ندارند. در عوض معده‏اى به آنها داده (که در عربى به آن «قانصه» مى‏گویند) بسیار پرحرارت و داغ که با ترشحات مناسب دانه‏ها را نرم و قابل جذب مى‏کند و چون به جهت وجود دشمنان مختلف، وقت زیادى براى برچیدن دانه ندارد، خداوند عضو دیگرى به آنها داده به نام چینه‏دان (که در عربى به آن «حوصله» مى‏گویند) و مانند کیسه‏اى است براى جمع‏آورى سریع دانه‏ها تا به هنگام فرصت به‏طور تدریجى به سنگدان منتقل کند و آن را هضم و جذب نماید.

آن‏گاه به انواع گوناگون و کاملا متفاوت پرندگان اشاره مى‏کند که هریک ساختمانى مخصوص خود و برنامه‏هاى ویژه‏اى در زندگى دارند؛ از کلاغها گرفته تا عقابها و از کبوترها تا شترمرغها و عجایب آفرینش در آنها به قدرى زیاد است که انسان را مبهوت مى‏کند. بزرگ است خداوندى که این همه موجودات را به صورتهاى مختلف آفریده است.

شاید جمله «دعا کلّ طائر باسمه» اشاره به همین موضوع باشد که هریک از پرندگان‏

را با ویژگى‏هایى که اراده کرده آفریده است و در واقع این دعوت تکوینى است با مجموعه ویژگى‏هایى که از آن تعبیر به اسم شده و شبیه تعبیرى است که قرآن مجید در مورد آفرینش همه موجودات دارد: ««إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند تنها به آن مى‏گوید موجود باش آن نیز بى درنگ موجود مى‏شود».(57)

امام علیه السّلام پایان خطبه را به آفرینش ابرهایى اختصاص مى‏دهد که آب، سرچشمه اصلى حیات همه موجودات، از آن فرومى‏ریزد، مى‏فرماید: «ابرهاى سنگین (و پرآب) ایجاد کرد و بارانهاى پرپشت و پى‏درپى از آن فروفرستاد. سهم هرمکانى را مشخص ساخت و با آن زمینهاى خشک را آبیارى نمود و گیاهان را بعد از خشکسالى رویانید»؛ (و أنشأ «السَّحابَ الثِّقالَ»(58) فأهطل(59) دیمها(60)، و عدّد قسمها. فبلّ الأرض بعد جفوفها و أخرج نبتها بعد جدوبها(61)).

مى‏دانیم ابرها اقسام مختلفى دارند نوعى ابرهاى پوششى هستند که تقریبا هیچ آبى ندارند و ابرهایى که آب مختصرى با خود حمل مى‏کنند. قسم سوم ابرهاى فشرده پرآبى است که رطوبت زیادى با خود دارند و گویى دریاهایى معلق بر فراز آسمان‏اند و معمولا در طبقات پایین جوّ قرار مى‏گیرند و قرآن از آنها به «سحاب ثقال» تعبیر کرده است، مى‏فرماید: ««وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» او کسى است که بادها را بشارت‏دهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش مى‏فرستد تا ابرهاى سنگین بار را

(بر دوش) کشند (سپس) ما آنها را به سوى زمینهاى مرده مى‏فرستیم و به وسیله آنها آب (حیات‏بخش) را نازل مى‏کنیم و با آن از هرگونه میوه‏اى (از خاک تیره) بیرون مى‏آوریم».(62)

نکته

درسهایى بزرگ در جمله‏هاى کوتاه‏

این خطبه درسهاى مهمى به ما مى‏آموزد؛ از جمله اینکه اسرار عظمت خداوند را حتى در کوچکترین موجودات این جهان جستجو کنیم چه بسا موجودات کوچک و در ظاهر بى‏اهمیّتى همچون مورچه و ملخ را بیابیم که داراى شگفت‏انگیزترین اسرار خلقت باشند. به همه چیز، به عنوان اینکه نخستین بار است آن را مى‏بینیم نگاه کنیم، تا به عجایبش پى ببریم و از این مخلوقات به خالق دانا و توانایش برسیم.

قابل توجه اینکه پیشینیان درباره اسرار آفرینش موجودات مخصوصا حیوانات امورى گفته‏اند که خالى از اسطوره و افسانه نیست، در حالى که آنچه امام در این خطبه و خطبه‏هاى دیگر نهج البلاغه از اسرار آفرینش بیان مى‏کند خالى از هرگونه اغراق و مطلب خرافى و نادرست است.


1) سند خطبه:این خطبه را جمعى از بزرگان و مشاهیرى که بعد از سیّد رضى مى‏زیسته‏اند در کتابهاى خود آورده‏اند؛ مانند طبرسى در احتجاج و زمخشرى در ربیع الابرار و بعضى دیگر. با توجه به تفاوتهاى قابل ملاحظه نقل آنها با آنچه سیّد رضى نقل کرده است معلوم مى‏شود آنها از منبع دیگرى نقل کرده‏اند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 467).

2) الرحمن، آیه 26 و 27.

3) طور، آیه 35.

4) در شرح خطبه 65 در جلد سوم همین شرح به حدیث پرمعنایى اشاره کردیم که امیر مؤمنان على علیه السّلام در پاسخ شخص سؤال‏کننده‏اى که درباره یگانگى خداوند از آن حضرت چیزى پرسید، بیان فرموده که براى واحد چهار معنا ذکر مى‏کند دو معناى آن درباره خداوند غیر ممکن است و دو معناى آن صحیح است. (ر. ک: جلد 3، صفحه 70).

5) «مشاعرة» به معناى درک به وسیله حواس است و از شعور به معناى احساس گرفته شده است.

6) «مرائى» جمع «مرآة» به معناى آینه است و گاه به چشم، آینه اطلاق مى‏شود، زیرا عکس موجودات در آن مى‏افتد.

7) «محاضرة» به معناى حضور و مجالست است.

8) «اوهام» جمع «وهم» بر وزن «فهم» در لغت به معناى خطورات قلبى است و در استعمالات روزمره ما در فارسى به معناى پندارهاى باطل یا مشکوک است؛ ولى قرائن نشان مى‏دهد که در خطبه بالا و موارد دیگرى از خطبه‏هاى نهج البلاغه درباره «اندیشه‏هاى دور پرواز» استعمال شده است.

9) «تجلّى لها» ضمیرهاى شش‏گانه‏اى که در این جمله و دو جمله بعد است همه بازگشت به اوهام (عقول) مى‏کند و مفهومش در جمله اوّل این است که خداوند از طریق ادراکات عقلى و نظاماتى را که عقل در جهان آفرینش مى‏بیند بر عقل‏ها تجلّى کرده و از طریق درک عقل، عدم امکان درک ذاتش بر عقول مسلّم شده است و به وسیله نیروى عقل عقل‏هاى قاصر مدّعى درک کنه ذاتش را به محاکمه کشیده است (دقّت کنید). بعضى احتمالات دیگر درباره مرجع این ضمایر داده شده که صحیح به نظر نرسید.

10) الکافى، جلد 1، صفحه 117، حدیث 8.

11) صافات، آیات 159 و 160.

12) «فلج» به معناى پیروزى است؛ خواه پیروزى در استدلال باشد یا در عمل.

13) «صادع» از ریشه «صدع» بر وزن «صبر» در اصل به معناى شکافتن است و از آنجا که به هنگام زمین گیاهان ظاهر مى‏شوند، معناى ظهور نیز در آن نهفته است.

14) «امراس» جمع «مرس» بر وزن «مرض» و «مرس» نیز جمع «مرسه» به معناى تناب است.

15) «عرى» جمع «عروه» به معناى دستگیره و دستاویز است.

16) حجر، آیه 94.

17) الکافى، جلد 2، صفحه 126، حدیث 6.

18) «مدخولة» از ریشه «دخل» بر وزن «دغل» به معناى فساد و تباهى است.

19) مطفّفین، آیه 14.

20) جاثیه، آیه 23.

21) «سوّى» از ریشه «تسویه» به معناى نظام بخشیدن و مرتّب نمودن است.

22) «بشر» جمع «بشرة» یعنى ظاهر پوست تن و به معناى انسان نیز مى‏آید.

23) «ورد» به معناى عطش و نیز آبگاه است و در اینجا کنایه از امکان و توانایى است.

24) «صدر» یعنى بازگشت از آبگاه و در اینجا کنایه از ناتوانى و فقدان است.

25) «دیّان» به معناى پاداش‏دهنده و داور حاکم و مدبّر است.

26) «صفا» به معناى تخته سنگ سخت و صاف است.

27) «جامس» یعنى خشکیده.

28) «شراسیف» جمع «شرسوف» به معناى انتهاى نرم دنده‏ها در طرف شکم است.

29) دائرة المعارف موسوم به فرهنگ‏نامه، نوشته موریس پارکر که توسط ده نفر از اساتید دانشگاههاى ایران به فارسى برگردانده شده است؛ فرهنگ معین؛ مقالات مطبوعات روز و حیاة الحیوان دمیرى.

30) «القلال» جمع «قلّه» قسمت بالاى کوه را گویند.

31) غافر، آیه 57.

32) حجر، آیه 22.

33) از فقرات دعاى ابو حمزه ثمالى.

34) نازعات، آیات 30- 33.

35) الرحمن، آیات 1- 4.

36) روم، آیه 22.

37) «لم یلجؤوا» از ریشه «لجؤ» بر وزن «غروب» به معناى پناه بردن، گرفته شده است.

38) «اوعوا» از ریشه «وعى» بر وزن «سعى» در اصل به معناى نگهدارى چیزى در قلب است.سپس به هرظرفى که چیزى در آن جمع مى‏کنند «وعاء» گفته شده است.

39) فصلت، آیه 53.

40) «الجرادة» یعنى ملخ. ریشه اصلى آن «جرد» بر وزن «فرد» به معناى پوست کندن است که ظاهرا این کلمه از آن گرفته شده است.

41) «قمراوین» تثنیه «قمراء» از ماده «قمر» گرفته شده و قمراء جنبه وصفى دارد؛ یعنى نورانى.

42) «سوىّ» به معناى موجود کاملى است که عیبى در آن نباشد.

43) «نابین» تثنیه «ناب» دندان جلو است.

44) «منجلین» تثنیه «منجل» به معناى داس است و در اینجا کنایه از پاها یا دست‏هاى ملخ است که قوسى شکل است و با آن برگ‏ها و ساقه‏ها را مى‏گیرد و با دندانش مى‏چیند.

45) «نزوات» جمع «نزوه» به معناى پرش است.

46) «مستدقة» از ریشه «دقّت» به معناى باریک بودن گرفته شده و «مستدقّه» به معناى باریک است.

47) رجوع شود به الزلجىّ الحدیث تألیف و ترجمه محمد کاظم الملکى، جلد 2، صفحه 329 و فرهنگ معین، واژه ملخ.

48) «تبارک» از ریشه «برکت» در اصل از «برک» بر وزن «برگ» به معناى سینه شتر گرفته شده و از آنجا که شتران به هنگام ثابت ماندن در جایى سینه خود را به زمین مى‏چسبانند این ماده به معناى ثبوت و دوام و استقرار چیزى به کار مى‏رود و به آبگیر از آن جهت «برکه» مى‏گویند که آب مدتى در آن ثابت مى‏ماند و مبارک به چیزى مى‏گویند که خیر آن باقى و ثابت باشد، بنابراین «تبارک» هنگامى که در مورد خداوند به کار مى‏رود به معناى پربرکت و جاوید است.

49) رعد، آیه 15.

50) «یعفّر» از ریشه «عفر» و «عفر» بر وزن «فقر» و سفر به معناى خاک گرفته شده است، بنابراین تعفیر به معناى خاک مالیدن است.

51) «خدّ» در اصل به معناى شکاف است. سپس به فرورفتگى بین گونه‏ها و بینى و به خود گونه و دو طرف صورت اطلاق شده و در اینجا به معناى دو طرف صورت است.

52) عنکبوت، آیه 65.

53) نحل، آیه 79.

54) «ریش» به معناى پرهاى پرندگان است و چون پرهاى آنها غالبا زینتى است به لباس‏هاى زینتى نیز «ریش» اطلاق مى‏شود.

55) «ارسى» از ماده «رسو» بر وزن «رسم» به معناى ثابت و پابرجا بودن گرفته شده و ارسى به معناى پابرجا ساختن است.

56) «ندى» و «نداوت» به معناى رطوبت است.

57) یس، آیه 82.

58) رعد، آیه 12.

59) «اهطل» از ریشه «هطل» بر وزن «حتم» به معناى پى‏درپى باریدن است.

60) «دیم» جمع «دیمه» بر وزن «بیمه» به معناى باران پردوام و خالى از رعد و برق است.

61) «جدوب» و «جدب» بر وزن «جمع» به معناى خشکى ناشى از عدم نزول باران است.

62) اعراف، آیه 57.