جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 184(1)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

قاله للبرج بن مسهر الطّائى، و قد قال له بحیث یسمعه: «لا حکم إلّا للّه»، و کان من الخوارج.

از سخنان امام علیه السّلام است.

این سخن را امام به برج بن مسهر طایى که از خوارج بود فرمود و این در زمانى بود که آن شخص با صداى بلند به گونه‏اى که امام آن را بشنود شعار خوارج «لا حکم إلّا للّه» را سرداد.

خطبه در یک نگاه‏

مى‏دانیم جمعیّت خوارج- همان گروه نادان و کم‏عقل و متعصّبى که بعد از ماجراى حکمین در صفّین بر امام شوریدند- شعارشان «لا حکم إلّا للّه» بود و مقصودشان این بود

که نباید براى حلّ مشکل جنگ صفین حکم و داورى تعیین کرد، چون حکم و داور فقط خداست.

این شعار که کاملا با معناى انحرافى و نادرست به کار مى‏رفت از نشانه‏هاى خوارج بود و هنگامى که برج بن مسهر طایى در محضر حضرت این شعار را سر داد امام با کلمات تند و کوبنده‏اى آن مرد نادان ماجراجو را خاموش کرد تا دیگرى جرأت نکند در محضرش چنین شعارى با چنان محتواى گمراه‏کننده‏اى سر دهد (درباره این شعار و برداشت نادرست خوارج از آن ذیل خطبه چهلم به اندازه کافى شرح داده‏ایم).

اسکت قبحک اللّه یا أثرم، فو اللّه لقد ظهر الحقّ فکنت فیه ضئیلا شخصک، خفیّا صوتک؛ حتّى إذا نعر الباطل نجمت نجوم قرن الماعز.

ترجمه‏

خاموش باش! خداوند رویت را زشت (و سیاه) کند اى دندان شکسته! به خدا سوگند حق آشکار شد در حالى که تو شخصى ناچیز و بى‏مقدار بودى و صدایت به جایى نمى‏رسید و آن‏گاه که باطل، نعره برآورد تو همچون شاخ بزى آشکار شدى!

شرح و تفسیر

خاموش باش اى روسیاه!

امام علیه السّلام در آغاز این کلام، کوتاه، نخست با لحنى قاطع این مرد خارجى را وادار به سکوت مى‏کند. سپس براى اینکه مردم او را به خوبى بشناسند صفات زشت و سابقه سوء او را برشمرده و مى‏فرماید: «خاموش باش! خداوند رویت را زشت (و سیاه) کند اى دندان شکسته»؛ (اسکت قبحک اللّه یا أثرم).

تعبیر به «أثرم» که به گفته بعضى از ارباب لغت به کسى گفته مى‏شود که مشت بر دهانش کوبیده‏اند و دندانهاى پیشینش شکسته است، نخست اشاره به این است که دهان و دندان تو نشان مى‏دهد آدم بدزبانى هستى که پیش از این، مخالفانت مشت بر دهانت کوبیدند، و دیگر اینکه کسى که دندانهاى پیشین او شکسته باشد نمى‏تواند به طور فصیح صحبت کند و چنین کسى طبعا باید بیشتر سکوت کند و کمتر سخن بگوید.

سپس در ادامه سخن به سوابق سوء او اشاره کرده، مى‏فرماید: «به خدا سوگند حق آشکار شد در حالى که تو شخصى ناچیز و بى‏مقدار بودى و صدایت به جایى نمى‏رسید و آن‏گاه که باطل، نعره برآورد تو همچون شاخ بزى آشکار شدى!»؛ (فو اللّه لقد ظهر الحقّ فکنت فیه ضئیلا(2) شخصک، خفیّا صوتک؛ حتّى إذا نعر الباطل نجمت(3) نجوم قرن الماعز(4)).

اشاره به اینکه هنگام ظهور اسلام به وسیله پیامبر یا هنگام ظهور ولایت حق به وسیله امیر مؤمنان على علیه السّلام تو در صحنه حاضر نبودى و هرگز از حق دفاع نکردى، بلکه موجودى ناچیز بودى که کسى به سخنانت توجه نمى‏کرد؛ اما اکنون که نعره از حلقوم باطل برخاسته، سینه سپر کرده‏اى و با آنها هم صدا شده‏اى و احمقانه شعار آنها را سر مى‏دهى.

با دقت در سوابق این مرد و گروه هم عقیده او و شرایط موجود آن زمان، روشن مى‏شود که برخورد سختگیرانه و خشن امام علیه السّلام و تعبیرات کوبنده و تحقیرآمیز آن حضرت بسیار بجا و حکیمانه بوده است و اگر این کار نمى‏شد بیم آن مى‏رفت که افراد ناآگاهى تحت تأثیر شعار ظاهرفریب آنان قرار گیرند.

خوارج گروهى قشرى، متعصب، نادان و کم‏عقل بودند که مشکلات عظیمى براى مسلمین به وجود آوردند. بى‏رحمى و قساوت آنها در تاریخ اسلام، کم‏نظیر است. خوشبختانه در طول تاریخ، جامعه اسلامى آنها را شناخت و عقب زد و هم‏اکنون شاید گروه کمى وابسته به آنها وجود داشته باشند که آنها هم تظاهر به اعتقاد باطل خود نمى‏کنند.

نکته

برج بن مسهر کیست؟

ابن ابى الحدید، برج بن مسهر را یکى از شعراى مشهور خوارج مى‏شمرد و نسب او را به یعرب بن قحطان مى‏رساند؛ ولى بعضى معتقدند که برج بن مسهر شاعر، شخص دیگرى است. او از افرادى بود که در زمان جاهلیت مى‏زیست (احتمالا عصر ظهور اسلام را نیز درک کرده) و ابو تمام ابیاتى از شعر او را در الحماسة نقل کرده است.(5) و برج بن مسهر طایى خارجى که مورد تحقیر على علیه السّلام قرار گرفته، شخص گمنامى است که در کتب معروف رجال، نامى از او به میان نیامده است. تعبیر امیر مؤمنان على علیه السّلام که تو شخص ناچیز و گمنامى بودى و یاراى سخن گفتن نداشتى نیز مؤید همین است.


1) سند خطبه:در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده است که ابو هلال عسکرى پیش از آنکه نهج البلاغه به وسیله مرحوم سیّد رضى جمع‏آورى شود این کلام را در کتاب خود به نام صناعتین آورده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 461).

2) «ضئیل» از ریشه «ضئولة» بر وزن «کهولت» به معناى کوچک و ناتوان شدن گرفته شده است.

3) «نجمت» از ریشه «نجم» به معناى ظاهر و آشکار شدن است و ستارگان را از این جهت «نجم» گویند که طلوع و ظهور در آسمان دارند.

4) «ماعز» به معناى بز است.

5) اعلام زرکلى، جلد 2، صفحه 47.