جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 181(1)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام‏

و قد أرسل رجلا من أصحابه، یعلم له علم أحوال قوم من جند الکوفة، قد همّوا باللّحاق بالخوارج، و کانوا على خوف منه علیه السّلام، فلمّا عاد إلیه الرّجل قال له: «أ أمنوا فقطنوا(2)، أم جبنوا فظعنوا(3)؟» فقال الرّجل: بل ظعنوا یا أمیر المؤمنین. فقال علیه السّلام:

از سخنان امام علیه السّلام است

امام علیه السّلام یکى از یاران خود را فرستاد تا از وضع گروهى از سپاه کوفه که تصمیم داشتند

به سبب ترس از او به گروه خوارج بپیوندند، اطّلاعى کسب کند. پس‏از بازگشت، امام علیه السّلام از او پرسید آیا احساس امنیت کردند و ماندند یا ترسیدند و کوچ کردند؟ عرض کرد: اى امیر مؤمنان ترسیدند و کوچ کردند. در اینجا امام علیه السّلام سخن زیر را ایراد فرمود:

خطبه در یک نگاه‏

براى آگاهى از اشاراتى که در این گفتار امام علیه السّلام آمده لازم است شأن ورود آن را قبلا بدانیم.

ماجرا چنین بود که مردى به نام «خرّیت بن راشد» از قبیله «بنى ناجیه» بعد از ماجراى حکمین با سى نفر (و طبق روایت طبرى سیصد نفر) از یارانش نزد امام علیه السّلام آمد و با جسارت خاصى به حضرت عرض کرد: «و اللّه یا علىّ لا أطیع أمرک و لا أصلّى خلفک و إنّى غدا مفارقک؛ به خدا سوگند اى على من فرمان تو را اطاعت نمى‏کنم و پشت سرت نماز نمى‏خوانم و فردا از تو جدا خواهم شد».

امام علیه السّلام به او فرمود: «ثکلتک أمّک إذا تعصى ربّک و تنکث عهدک و لا تضرّ إلّا نفسک؛ مادرت به عزایت بنشیند! با این کار معصیت خدا مى‏کنى و پیمان خویش را مى‏شکنى و تنها به خویشتن ضرر مى‏زنى». بگو ببینم چرا این کار را مى‏کنى؟ عرض کرد: براى اینکه افراد را به حکمیت درباره کتاب خدا پذیرفتى و در برابر حق ضعف نشان دادى، هنگامى که به پیروزى نزدیک بودى، به همین دلیل من از تو جدا مى‏شوم.

فرمود: بیا تا من نکته‏هایى از کتاب خدا را به تو بیاموزم و درباره سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله با تو سخن بگویم و امورى از حق را براى تو بگشایم که من از آن آگاه‏ترم شاید آنچه را اکنون انکار مى‏کنى بپذیرى و از آنچه آگاه نیستى آگاه شوى.

او گفت: (اکنون آمادگى ندارم) من نزد تو خواهم آمد. فرمود: مراقب باش شیطان تو را فریب ندهد و جهل و نادانى تو را سبک‏سر نسازد. به خدا سوگند اگر به سخن من گوش فرا

دهى تو را به راه راست هدایت مى‏کنم.(4)

این مرد سبک مغز تصمیم گرفت با قوم خود به خوارج بپیوندد و به سرنوشت شوم آنها گرفتار شود. و به دنبال همین ماجرا بود که امام علیه السّلام یکى از یاران خود را براى تحقیق حال به دنبال او فرستاد شاید از تصمیم زشت خود منصرف شده باشد؛ ولى چیزى نگذشت که فرستاده امام علیه السّلام خبر آورد که او با یارانش کوفه را به سوى خوارج ترک کرده‏اند.

بعدا لهم «کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ»! أما لو أشرعت الأسنّة إلیهم، و صبّت السّیوف على هاماتهم، لقد ندموا على ما کان منهم. إنّ الشّیطان الیوم قد استفلّهم، و هو غدا متبرّى‏ء منهم، و متخلّ عنهم. فحسبهم بخروجهم من الهدى، و ارتکاسهم فى الضّلال و العمى، و صدّهم عن الحقّ، و جماحهم فی التّیه.

ترجمه‏

(این فراریان) از رحمت خدا به دور باشند همانگونه که قوم ثمود از رحمتش دور شدند، آگاه باشید آنها (افراد غافل و بى‏خبرى هستند که) اگر نوک نیزه‏ها به سوى آنان متوجه شود و شمشیرها بر فرقشان ببارد از گذشته خود پشیمان خواهند شد (آرى!) شیطان امروز از آنها درخواست تفرقه و جدایى کرده؛ ولى فرداى قیامت از آنها بیزارى مى‏جوید و خود را کنار خواهد کشید. آنها را همین بس که از طریق هدایت خارج شدند و به گمراهى و کورى بازگشتند. راه حق را سدّ کردند و در وادى جهل و ضلالت گام نهادند.

شرح و تفسیر

سرنوشت خرده‏گیران لجوج‏

همانگونه که در شأن ورود این کلام گذشت، سخن از گروه کوچک نادان و متعصّبى است که به امام علیه السّلام خرده مى‏گرفتند که چرا به حکمیّت در برابر قرآن تن دادى؟! حال آنکه آنها و امثالشان بودند که براى پذیرش این امر در ماجراى صفین امام را تحت فشار قرار دادند و بدتر از آن اینکه به دنبال این اعتراض از امام علیه السّلام که کانون هدایت بود بریدند و

به خوارج، سرچشمه تعصّب و ضلالت پیوستند.

امام علیه السّلام در این سخن عوامل بدبختى و تیره‏روزى این گروه گمراه را تشریح مى‏کند تا دیگران در این دام نیفتند، مى‏فرماید: «از رحمت خدا به دور باشند همانگونه که قوم ثمود از رحمتش دور شدند»؛ (بعدا(5) لهم «کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ»!).

این تعبیر ممکن است اشاره به همان تعبیرى باشد که در قرآن مجید درباره قوم ثمود آمده، مى‏فرماید: «أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ»(6) که نفرینى است براى قوم سرکش و بت‏پرست شعیب و نیز مى‏تواند اشاره به جهات مشترکى باشد که بین این قوم گمراه و قوم شعیب و قوم صالح وجود داشت؛ آنها مردم بسیار متکبّر و خودخواه و لجوجى بودند که داستانشان در قرآن مجید در سوره‏هاى متعدد از جمله سوره هود آمده است.

سپس مى‏افزاید: «آگاه باشید آنها (افراد غافل و بى‏خبرى هستند که) اگر نوک نیزه‏ها به سوى آنان متوجه شود و شمشیرها بر فرقشان ببارد از گذشته خود پشیمان خواهند شد (آرى!) شیطان امروز از آنها درخواست تفرقه و جدایى کرده، ولى فرداى قیامت از آنها بیزارى مى‏جوید و خود را کنار خواهد کشید»؛ (أما لو أشرعت(7) الأسنّة إلیهم، و صبّت السّیوف على هاماتهم(8)، لقد ندموا على ما کان منهم. إنّ الشّیطان الیوم قد استفلّهم(9)، و هو غدا متبرّى‏ء منهم، و متخلّ عنهم).

این سخن در حقیقت اشاره به همان چیزى است که در قرآن مجید بارها درباره طاغیان غافل آمده است که وقتى سوار کشتى مى‏شوند و میان امواج خروشان دریا گرفتار

مى‏گردند پرده‏هاى غفلتشان کنار مى‏رود و به خدا متوجّه مى‏شوند ولى هنگامى که به ساحل نجات مى‏رسند باز در همان خواب غفلت فرومى‏روند.(10)

نیز اشاره به چیزى است که قرآن کرارا بیان فرموده که در روز قیامت شیطان(11) و پیشوایان گمراه(12) از پیروان خود بیزارى مى‏جویند.

و در ادامه این سخن مى‏فرماید: «آنها را همین بس که از طریق هدایت خارج شدند و به گمراهى و کورى بازگشتند. راه حق را سدّ کردند و در وادى جهل و ضلالت گام نهادند» (فحسبهم بخروجهم من الهدى، و ارتکاسهم(13) فی الضّلال و العمى، و صدّهم عن الحقّ، و جماحهم(14) فی التّیه).

اشاره به اینکه نتیجه آن لجاجت و خیره‏سرى سرگردانى در وادى ضلالت و دور شدن از مسیر هدایت است و این عاقبت شومى است که هرانسان لجوج و خیره‏سر و جاهل و بى‏خبر براى خود فراهم مى‏سازد.

قابل توجه است که از این کلام و از مقدّمه تاریخى که براى آن ذکر شد به خوبى استفاده مى‏شود که امام حتّى نسبت به افراد لجوج و متعصّب و بدزبان نیز مهربان بود و تا مى‏توانست در اصلاح آنان مى‏کوشید و هرگاه مواعظ سودمند، مؤثّر واقع نمى‏شد آن‏ها را با سخنانى کمى خشن‏تر سرزنش مى‏کرد و سرانجام کارشان را در دنیا و آخرت به آنان نشان مى‏داد شاید به راه حق بازگردند.


1) سند خطبه:با توجه به ارتباط و پیوند این خطبه با خطبه 44، صاحب مصادر اسناد آن را ذیل خطبه 44 آورده است. او مى‏گوید:افراد متعددى که قبل از سیّد رضى بوده‏اند داستان این گروه را در کتاب‏هاى خود آورده‏اند، از جمله طبرى مورخ معروف در تاریخ خود در حوادث سال 38 هجرى و ثقفى در کتاب الغارات و بلاذرى در انساب الاشراف. گروه دیگرى نیز مانند ابن عساکر در تاریخ دمشق و ابو الفرج اصفهانى در الأغانى در شرح حال مثقلة بن هبیرة آن را ذکر کرده‏اند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 451- 452 و جلد 2، صفحه 441).

2) «قطنوا» از ریشه «قطون» بر وزن «فنون» به معناى اقامت گزیدن و توطّن کردن است.

3) «ظعنوا» از ریشه «ظعن» بر وزن «رهن» نقطه مقابل قطون و به معناى کوچ کردن است.

4) تاریخ طبرى، جلد 4، صفحه 76 به بعد با تلخیص و شرح ابن ابى الحدید، جلد 3، صفحه 128. در این باره شرح بیشترى در ذیل خطبه 44 آورده‏ایم.

5) «بعدا» مفعول مطلق براى فعل محذوف و براى تأکید آمده است و در تقدیر چنین است: «أبعدهم اللّه بعدا».

6) هود، آیه 95.

7) «أشرعت» از ماده «شرع» در اصل به معناى رفتن به آبگاه یا گشودن راهى به سوى آب است و هرگاه این واژه در مورد «رماح» (نیزه‏ها) رود به معناى متوجّه ساختن و نشانه‏گیرى کردن است.

8) «هامات» جمع «هام» به معناى سر است.

9) «استفلّ» از ریشه «فلّ» بر وزن «شلّ» به معناى شکسته یا پراکنده شدن است.

10) عنکبوت، آیه 65.

11) حشر، آیه 16.

12) بقره، آیات 166- 167.

13) «ارتکاس» از ریشه «رکس» بر وزن «مکث» به معناى وارونه شدن و برگشتن چیزى است.

14) «جماح» و «جموح» به معناى سرکشى و چموشى است.