و من خطبة له علیه السّلام
فی الموعظة و بیان قرباه من رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله
از خطبههاى امام علیه السّلام است که در آن مردم را پند و اندرز مىدهد و نزدیک بودن خود را با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بیان مىدارد.
خطبه در یک نگاه
این خطبه از سه بخش تشکیل شده است:
امام علیه السّلام در بخش اوّل مواعظ سودمندى با بیانات تکان دهنده براى مخاطبان خود- که در واقع همه انسانها در طول تاریخاند- بیان مىفرماید و کسانى را که در خواب غفلت گرفتارند با سخنان بیدارگر خود بیدار مىکند.
در بخش دوّم این خطبه اشاره به آگاهىاش از حوادث آینده مىنماید و منبع اصلى علم خود را که تعلیم پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله معرفى مىدارد و تصریح مىکند که من مىتوانم هر یک از شما را از آغاز و پایان کارش و تمام شئون زندگانىاش آگاه سازم؛ ولى از بیم این که مبادا درباره من غلو کنید و کافر شوید، خوددارى مىکنم.
و در بخش سوّم- که جملههاى پایانى خطبه است- به این نکته مهم اشاره مىکند که من در اوامر و نواهىام نسبت به شما همیشه خود، پیشگامم و پیش از آن که شما را امر و نهى کنم، خودم عمل مىنمایم.
بخش اوّل
أیّها النّاس غیر المغفول عنهم، و التّارکون المأخوذ منهم. ما لی أراکم عن اللّه ذاهبین، و إلى غیره راغبین! کأنّکم نعم أراح بها سائم إلى مرعى و بیّ، و مشرب دویّ، و إنّما هی کالمعلوفة للمدى لا تعرف ماذا یراد بها! إذا أحسن إلیها تحسب یومها دهرها، و شبعها أمرها. و اللّه لو شئت أن أخبر کلّ رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلت، و لکن أخاف أن تکفروا فیّ برسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله.
ترجمه:
اى مردمى که (غافلید، امّا) از شما غفلت نمىشود (و تمام کردارتان را مأموران الهى ثبت مىکنند) و اى کسانى که (فرمان خدا را) ترک مىکنید، اما شما را ترک نمىکنند؛ چه شده است که مىبینم از خدا روى برتافتهاید و به غیر او روى آوردهاید؟
گویا شما گله شتران یا گوسفندانى هستید که چوپان، آنها را به چراگاه «وباخیز» و چشمهاى بیمارىزا مىبرد (یا) شما همچون حیوان پروارى هستید که (آن را فربه مىکنند تا) گارد بر گلویش نهند، ولى خودش نمىداند، چه برنامهاى براى او در نظر گرفته شده است. او چنان است که هرگاه به وى نیکى شود (و مقدارى علف نزد او بریزند) یک روز خود را یک عمر مىپندارد و سرنوشت خود را در سیرى و شکمپرورى مىبیند. به خدا سوگند! اگر بخواهم مىتوانم هر یک از شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شئون زندگانىاش آگاه سازم؛ ولى از آن مىترسم که این کار، سبب کافر شدن شما به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شود (و درباره من غلوّ کنید و آن حضرت را به فراموشى بسپارید).
شرح و تفسیر
این همه غفلت چرا؟
در آغاز این خطبه، امام علیه السّلام مخاطبان خود بلکه همه انسانها را مخاطب ساخته، مىفرماید: «اى مردمى که (غافلید، امّا) از شما غفلت نمىشود (و تمام کردارتان را مأموران الهى ثبت مىکنند) و اى کسانى که (دستورات خدا را) ترک مىکنید، اما شما را ترک نمىکنند (و سرانجام مورد بازخواست قرار خواهید گرفت)» (أیّها النّاس غیر المغفول عنهم، و التّارکون المأخوذ منهم).
سپس مىافزاید: «چه شده است که مىبینم از خدا روى برتافتهاید و به غیر او روى آوردهاید؟ گویا شما گله شتران یا گوسفندانى هستید که چوپان، آنها را به چراگاه «وباخیز» و چشمهاى بیمارىزا مىبرد» (ما لی أراکم عن اللّه ذاهبین، و إلى غیره راغبین! کأنّکم نعم أراح(2) بها سائم(3) إلى مرعى وبیّ(4)، و مشرب دویّ(5)).
گر چه همه مسلمین دم از خدا مىزنند، ولى گاه عمل گروهى نشان مىدهد که به خدا پشت کرده و به دنیا و هواى نفس چسبیدهاند؛ در این حال امام علیه السّلام آنها را به حیواناتى تشبیه کرده است که چوپان نا آگاه یا مغرض، آنها را در جایى به چرا مىبرد که از مرتع و
آب نوشیدنى آن بیمارى و مرگ بر مىخیزد؛ این چوپان، همان شیطان است و این حیوانات، همان انسانهایىاند که نداى عقل را رها کرده، به فرمان هواى نفس دل بستهاند و این چراگاه بیمارىزا همان وادى لذّات و مشتهیات نفسانى است که گناهان و معاصى از آن بر مىخیزد و سرانجام روحانیت و معنویت را در انسان، مىکشد.
و در ادامه مىافزاید: «شما همچون حیوان پروارى هستید که (آن را فربه مىکنند تا) گارد بر گلویش نهند، ولى خودش نمىداند، چه هدفى براى او در نظر گرفته شده است. او چنان است که هرگاه به وى نیکى شود (و مقدارى علف نزد او بریزند) یک روز خود را یک عمر مىپندارد و سرنوشت خود را در سیرى و شکم پرورى مىبیند» (و إنّما هی کالمعلوفة للمدى(6) لا تعرف ماذا یراد بها! إذا أحسن إلیها تحسب یومها دهرها، و شبعها أمرها).
امام علیه السّلام با این دو تشبیه، سرنوشت دنیا پرستان آلوده و بى بند و بار را به حیوانى تشبیه مىکند که اگر او را به چرا برند به سرزمین بیمارى خیز و مرگزا مىبرند و اگر در آغل بماند و به صورت پروار تغذیه شود براى سربریدن آماده مىشود؛ بى آن که از آینده تاریک خود با خبر باشد!! او گمان مىکند آن کس که نزد او علف مىریزد، به او احسان مىکند؛ ولى نمىداند که این کار، مقدّمه ذبح اوست!!
و در ادامه این سخن براى این که روشن سازد که من آگاهانه با شما سخن مىگویم و از امروز و آینده شما با خبرم، به گوشهاى از علم خود به اسرار غیب و حوادث آینده اشاره کرده، مىفرماید: «به خدا سوگند! اگر بخواهم مىتوانم هر یک از شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شئون زندگانىاش آگاه سازم؛ ولى از آن مىترسم که این کار، سبب کافر شدن شما به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شود (و درباره من غلوّ کنید و آن حضرت را به فراموشى بسپارید)» (و اللّه لو شئت أن أخبر کلّ رجل منکم بمخرجه و مولجه(7) و جمیع
شأنه لفعلت، و لکن أخاف أن تکفروا فیّ برسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله).
در حدیثى مىخوانیم: روزى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نشسته بود، على علیه السّلام وارد شد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: إنّ فیک شبها من عیسى بن مریم و لو لا أن تقول فیک طوائف من أمّتی ما قالت النّصارى فی عیسى بن مریم لقلت فیک قولا لا تمرّ بملأ من النّاس إلّا اخذوا التّراب من تحت قدمیک یلتمسون بذلک البرکة؛ تو به عیسى بن مریم علیه السّلام شباهتى دارى (از نظر زهد و عبادت) و اگر از این بیم نداشتم که گروههایى از امتم درباره تو (غلوّ کنند و) همان بگویند که درباره عیسى بن مریم گفتند، سخنى درباره تو مىگفتم که از کنار هیچ جمعیّتى از مردم عبور نمىکردى، مگر آن که خاک زیر قدمهاى تو را براى تبرّک بر مىگرفتند!».(8)
بخش دوّم
ألا و إنّی مفضیه إلى الخاصّة ممّن یؤمن ذلک منه. و الّذی بعثه بالحقّ، و اصطفاه على الخلق، ما أنطق إلّا صادقا، و قد عهد إلیّ بذلک کلّه، و بمهلک من یهلک، و منجى من ینجو، و مآل هذا الأمر. و ما أبقى شیئا یمرّ على رأسی إلّا أفرغه فی أذنیّ و أفضى به إلیّ.
أیّها النّاس، إنّی، و اللّه، ما أحثّکم على طاعة إلّا و أسبقکم إلیها، و لا أنهاکم عن معصیة إلّا و أتناهى قبلکم عنها.
ترجمه:
آگاه باشید! من این اسرار را به خاصانى که از عدم انحراف و غلوّ آنها در حق خود مطمئنم خواهم سپرد. به خدایى که محمّد صلّى اللّه علیه و آله را به حق برانگیخت و او را از میان مردم برگزید، سوگند یاد مىکنم که من سخنى جز راست نمىگویم و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله همه اینها را به من تعلیم داد و از هلاکت آن کس که هلاک مىشود و نجات آن کس که نجات مىیابد و پایان این امر (خلافت) مرا آگاه ساخته، هیچ حادثهاى بر من نمىگذرد، مگر این که او آن را در گوشم فرو خوانده و علم آن را در اختیارم گذارده است. اى مردم، به خدا سوگند! من شما را به هیچ طاعتى ترغیب نمىکنم، مگر این که خودم پیش از شما به آن عمل مىنمایم و شما را از هیچ معصیتى باز نمىدارم، مگر این که خودم پیش از شما از آن دورى مىجویم.
شرح و تفسیر
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله همه چیز را به من خبر داد
با توجّه به این که امام علیه السّلام در عبارتى از بخش سابق به این نکته اشاره فرمود که من از اسرار غیب آگاهم و مىتوانم از امروز و آینده هر کس خبر دهم، ولى به سبب ترس از غلوّ و افراط مردم دربارهام از آن خوددارى مىکنم، در ادامه این بحث به دو نکته اشاره مىفرماید:
نخست این که من این اسرار را در اختیار گروهى از خاصان با ایمان و پر ظرفیت و سرّ نگهدار مىگذارم و دیگر این که من آن چه مىگویم از خودم نمىگویم؛ همه این امور را از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدهام؛ در قسمت اوّل مىفرماید:
«آگاه باشید! من این اسرار را به خاصانى که از عدم انحراف و غلوّ آنها در حق خود مطمئنم خواهم سپرد» (ألا و إنّی مفضیه(9) إلى الخاصّة ممّن یؤمن ذلک منه).
این گروه، افرادى همانند «کمیل بن زیاد»، «رشید هجرى»، «اصبغ بن نباته»، «میثم تمار» و «حبیب بن مظاهر» بودهاند که هر یک حافظ بخشى از این اسرار محسوب مىشدند. در تاریخ زندگى آنها مىخوانیم که در مواقع حساسى پردهها را بالا مىزدند و گوشهاى از آن اسرار را فاش مىکردند که در تواریخ مذکور است. هنگامى که شاگردان ایشان، حامل چنین اسرار و داراى چنین مقاماتى باشند، پیداست که استاد آنها در چه پایه و مقامى بوده است!!
سپس به مطلب دوّم پرداخته، مىفرماید: «به خدایى که محمّد صلّى اللّه علیه و آله را به حق برانگیخت و او را از میان مردم برگزید، سوگند یاد مىکنم که من سخنى جز راست
نمىگویم و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله همه اینها را به من تعلیم داد و از هلاکت آن کس که هلاک مىشود و نجات آن کس که نجات مىیابد و پایان این امر (خلافت) مرا آگاه ساخته، (خلاصه) هیچ حادثهاى بر من نمىگذرد، مگر این که او آن را در گوشم فرو خوانده و علم آن را در اختیارم گذارده است».
(و الّذی بعثه بالحقّ، و اصطفاه على الخلق، ما أنطق إلّا صادقا، و قد عهد إلیّ بذلک کلّه، و بمهلک من یهلک، و منجى من ینجو، و مآل هذا الأمر. و ما أبقى شیئا یمرّ على رأسی إلّا أفرغه(10) فی أذنیّ و أفضى به إلیّ).
آیا تعلیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مورد این اسرار به صورت بیان جزئى و مشروح هر واقعه بوده یا این که آن حضرت، اصول و کلیاتى به على علیه السّلام آموخت که از هر بابى هزار باب گشوده مىشد و یا این که موارد، مختلف بود، گاه به اصول کلى قناعت مىکرد و گاه به جزئیات مىپرداخت؟ احتمال سوّم نزدیکتر به نظر مىرسد.
این مطلب دقیقا بر ما روشن نیست و خدا و رسولش از آن آگاهترند؛ ولى این قدر مىدانیم که امام علیه السّلام در موارد مختلف پیش گویىهاى فراوانى نسبت به آینده کرده که همه آنها دقیقا واقع شد و نمونههاى مختلفى از آنها در خطبههاى متعددى از نهج البلاغه بیان شده است که اگر گرد آورى شود، خود کتاب جالب و پر معنایى خواهد شد.
البتّه همان گونه که ذکر شد، هیچ یک از اینها علم غیب ذاتى- مخصوص خداوند متعال است- نمىباشد؛ بلکه آموزههایى است که از آموزگار بزرگى همچون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آن حضرت رسیده و به تعبیرى که در خطبه 128 گذشت «إنّما هو تعلّم من ذی علم»(11) و از آن جا که در بخش مهمّى از خطبه، امام علیه السّلام مردم را به ترک دنیا پرستى
دعوت کرد، در پایان خطبه نیز به این نکته مهم اشاره مىکند که اگر من اجراى کارى را به شما پیشنهاد مىکنم، خودم در اجراى آن پیشگامم؛ مىفرماید: «اى مردم، به خدا سوگند! من شما را به هیچ طاعتى ترغیب نمىکنم، مگر این که خودم پیش از شما به آن عمل مىنمایم و شما را از هیچ معصیتى باز نمىدارم، مگر این که خودم پیش از شما از آن دورى مىجویم» (أیّها النّاس، إنّی، و اللّه، ما أحثّکم على طاعة إلّا و أسبقکم إلیها، و لا أنهاکم عن معصیة إلّا و أتناهى قبلکم عنها).
گر چه از شرایط لازم براى امر به معروف و نهى از منکر، عامل بودن شخص آمر و ناهى محسوب نمىشود؛ همان گونه که در کلام رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است: «مروا بالمعروف و إن لم تفعلوه و انهوا عن المنکر و إن لم تجتنبوه کلّه؛ امر به معروف و نهى از منکر کنید هر چند خودتان به آن عمل نکرده باشید و نهى از منکر کنید هر چند از تمام منکرات اجتناب نکرده باشید».(12)
ولى به یقین اگر گوینده، پیش از دیگران به آن چه مىگوید عمل کند تأثیر کلام او فوق العاده خواهد بود؛ زیرا تأثیر عمیق سخن، هنگامى است که از دل برآید؛ در این صورت، لا جرم بر دل نشیند. هنگامى شنونده باور مىکند که سخن گوینده از دل بر آمده که آن را در اعمال وى مشاهده کند؛ به همین دلیل پیشوایان بزرگ دین؛ پیغمبر اکرم و امامان معصومعلیهم السّلام و پویندگان آنها همیشه از این روش پیروى مىکردند؛ در میدان جنگ در صفوف نخست جاى مىگرفتند و در عبادت از همه بیشتر تلاش مىکردند تا آن جا که قرآن مجید گاه به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله هشدار مىدهد که این همه خود را براى عبادت به
زحمت نیفکند: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»(13) و امیر مؤمنان على علیه السّلام در یکى از کلماتش مىفرماید: «کنّا إذا احمرّ البأس اتّقینا برسول اللّه فلم یکن أحد منّا أقرب إلى العدوّ منه؛ هرگاه آتش جنگ، سخت شعلهور مىشد ما به رسول خدا پناه مىبردیم و در آن ساعت، هیچ یک از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود».(14)
و مىدانیم اگر على علیه السّلام مردم را در این خطبه و خطبههاى دیگر دعوت به زهد در دنیا و بى اعتنایى به زرق و برق آن مىکند، خود سر آمد زاهدان روزگار است و سراسر زندگانى او گواه و شاهد بر زهد بىمانند اوست.
اگر پیشوایان کشورهاى اسلامى در این مسیر حرکت داشتند یعنى خود و بستگان و اطرافیانشان پیش از دیگران به قوانین عمل مىکردند، به یقین تأثیر و نفوذ سخنانشان در تودههاى مردم بسیار زیاد بود.
1) سند خطبه:از جمله منابعى که بخشى از این خطبه در آن نقل شده، «غرر الحکم آمدى» است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 422) و از کتاب «تمام نهج البلاغه» چنین بر مىآید که این خطبه در منابع دیگرى بوده و اضافاتى داشته است؛ از جمله «پیشگویى علی علیه السّلام درباره حجر الاسود» که به وسیله بعضى از دشمنان از مکه به بلاد دیگر منتقل مىشود پس از مدّتى به جاى نخست بازگردانده مىشود. (کتاب تمام نهج البلاغه، صفحه 287).
2) «أراح» از ماده «اراحة» به معناى باز گرداندن حیوانات به هنگام غروب به آغلها و استراحت گاهشان است؛ ولى گاه به حرکت دادن حیوانات در هر زمان اطلاق مىشود و در عبارت مذکور، منظور همین است.
3) «سائم» در اصل به معناى کسى است که دنبال چیزى مىرود؛ سپس به معناى چوپانى که حیوانات را به چرا مىبرد و یا حیواناتى که به چرا مىروند، استعمال شده است و در عبارت مزبور به معناى چوپان است (بنابر این هم معناى متعدّى دارد و هم لازم).
4) «وبىّ» (از ماده وبا) به معناى کسى است که به بیمارى وبا یا هر نوع بیمارى واگیردار مبتلا شده است و «مرعى وبى» در عبارت مذکور به معناى چراگاه وباخیز یا آلوده به بیمارى است.
5) «دوىّ» از ماده «داء» به معناى بیمارى گرفته شده و «دوىّ» به آب یا غذایى مىگویند که آلوده و بیمارىزاست.
6) «مدى» جمع «مدیة» (بر وزن لقمه) به معناى چاقو و کارد است.
7) «مولج» به معناى راه ورود به چیزى است و از ماده «ولوج» (بر وزن ورود) گرفته شده است.
8) اصول کافى، جلد 8، صفحه 57.
9) «مفضیه» در اصل از ماده «فضاء» به معناى توسعه و وسعت است؛ بنابر این «افضاء» به معناى توسعه دادن است و هنگامى که کسى با دیگرى تماس کامل بگیرد در حقیقت وجود را با کمک دیگرى وسعت بخشیده است. این واژه به معناى خلوت کردن با کسى براى بیان اسرار نیز به کار مىرود، و در جمله یاد شده به همین معناست.
10) «أفرغه» از ماده «افراغ» در اصل به معناى ریختن مایه سیّالى از ظرف است؛ به گونهاى که ظرف اوّل خالى شود سپس در معناى القاى مطالب مختلف به دیگرى به کار رفته است.
11) براى توضیح بیشتر در زمینه علم غیب و چگونگى علم پیامبران و امامان به جلد پنجم همین کتاب، صفحه 366 رجوع فرمایید.
12) میزان الحکمه، جلد 6، حدیث 12776. این سخن یک نکته روانى دارد و آن این که هرگاه انسان دیگران را به خوبىها دعوت کند و از بدىها باز دارد و خودش عمل نکند، در پیش وجدان خویش شرمنده مىشود و این شرمندگى او را به سوى نیکىها و پرهیز از بدىها دعوت مىکند.
13) طه، آیه 1- 2.
14) بخش دوّم کلمات قصار، صفحه 9.