جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 168(1)

زمان مطالعه: 9 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

بعد ما بویع بالخلافة

و قد قال له قوم من الصحابة: لو عاقبت قوما ممن أجلب على عثمان؟ فقال علیه السّلام:

از سخنان امام علیه السّلام است که پس از بیعت با آن حضرت گروهى از یارانش پیشنهاد کردند خوب است کسانى را که بر عثمان شوریدند کیفر مى‏کردید. امام علیه السّلام در پاسخ آن‏ها خطبه زیر را ایراد کرد.

خطبه در یک نگاه‏

همان گونه که ذکر شد، جمعى پس از بیعت با امام علیه السّلام در امر خلافت از آن حضرت خواستند کسانى را که بر ضد عثمان شوریده بودند و او را کشتند مجازات کند؛ ولى حضرت با توضیحات روشنى آن‏ها را قانع ساخت که اکنون زمان این کار نیست؛ زیرا آن‏ها

کاملا منسجم‏اند و گروه زیادى با آن‏ها هم صدا شده‏اند و هر کس بر خلاف آنان اقدام کند، در برابر او مى‏ایستند و از هیچ کارى ابا ندارند.

بخش اوّل‏

یا إخوتاه! إنّی لست أجهل ما تعلمون، و لکن کیف لی بقوّة و القوم المجلبون على حدّ شوکتهم، یملکوننا و لا نملکهم! و ها هم هؤلاء قد ثارت معهم عبدانکم، و التفّت إلیهم أعرابکم، و هم خلالکم یسومونکم ما شاؤوا؛ و هل ترون موضعا لقدرة على شی‏ء تریدونه! إنّ هذا الأمر أمر جاهلیّة، و إنّ لهؤلاء القوم مادّة. إنّ النّاس من هذا الأمر- إذا حرّک- على أمور: فرقة ترى ما ترون، و فرقة ترى ما لا ترون، و فرقة لا ترى هذا و لا ذاک، فاصبروا حتّى یهدأ النّاس، و تقع القلوب مواقعها، و تؤخذ الحقوق مسمحة؛ فاهدؤوا عنّی، و انظروا ما ذا یأتیکم به أمری، و لا تفعلوا فعلة تضعضع قوّة، و تسقط منّة، و تورث و هنا و ذلّة. و سأمسک الأمر ما استمسک. و إذا لم أجد بدّا فآخر الدّواء الکیّ.

ترجمه‏:

برادران من! از آن چه شما مى‏دانید من بى‏اطلاع نیستم؛ ولى چگونه مى‏توانم (در شرایط فعلى) قدرت بر این کار (مجازات قاتلان عثمان) را به دست آورم؛ حال آن که آن‏ها همچنان بر قدرت و شوکت خویش باقى‏اند و بر ما مسلّطاند و ما بر آن‏ها سلطه‏اى نداریم و این‏ها جمعیّتى هستند که بردگان شما نیز با جوش و خروش به آنان پیوسته‏اند و اعراب بادیه نشین نیز به آن‏ها ملحق شده‏اند (اضافه بر این، آن‏ها یک دشمن خارجى نیستند؛ بلکه) در میان شما قرار دارند و هر گونه بلایى را که بخواهند مى‏توانند بر سر شما بیاورند.

آیا با این حال شما قدرتى بر اجراى خواسته‏هاى خود دارید، این کار (قیام شورشیان در برابر عثمان) کار دوران جاهلیّت بود و این گروه پشتیبان‏هایى دارند و اگر حرکتى (براى مجازات قاتلان) صورت گیرد، مردم به چند گروه تقسیم مى‏شوند: گروهى همان را مى‏خواهند که شما مى‏خواهید و گروهى رأى‏شان بر خلاف رأى شماست و گروه سوّمى نه با شما هستند نه با آن‏ها (و به این ترتیب شکاف عمیقى در جامعه اسلامى رخ مى‏دهد) بنابر این صبر کنید تا مردم آرام گیرند و دل‏ها از تب و تاب بیفتد و حقوق به آسانى گرفته شود، مرا آسوده بگذارید و به من فشار نیاورید و ببینید چه دستورى از سوى من براى شما مى‏آید. کارى نکنید که قدرت ما را تضعیف کند و شوکت ما را فرو ریزد و سستى و ذلّت به بار آورد. من (در برابر این گروه) تا آن جا که ممکن است خویشتن‏دارى مى‏کنم امّا اگر راه دیگرى نیابم، آخرین درمان، داغ کردن و سوزاندن (محل زخم) است!

شرح و تفسیر

علل تأخیر در مجازات قاتلان عثمان‏

این خطبه، چنان که در آغاز آن گفته شد، پاسخى است براى ایرادى که گروهى از صحابه و یاران آن حضرت مطرح مى‏ساختند و آن، این که چرا امام علیه السّلام درباره مجازات قاتلان عثمان، اقدام نمى‏کند؟ امام علیه السّلام ضمن یک تحلیل بسیار دقیق و حساب شده، مطلب را موشکافى کرده و به آن‏ها پاسخ مى‏گوید. نخست مى‏فرماید: «برادران من! از آن چه شما مى‏دانید من بى‏اطلاع نیستم؛ ولى چگونه مى‏توانم (در شرایط فعلى) قدرت بر این کار را به دست آورم؟» (یا إخوتاه! إنّی لست أجهل ما تعلمون، و لکن کیف لی بقوّة).

بسیار مى‏شود که ایراد کنندگان بر پیشوایان دین، تصورشان این است که به نکته تازه‏اى دست یافته‏اند که اگر رعایت بشود به مصلحت جامعه اسلامى است. آن‏ها در واقع مو را مى‏بینند و از پیچش آن غافلند! به ابرو نگاه مى‏کنند و از اشارت‏هاى آن بى‏خبرند و

از مسایل پیچیده و پشت پرده آگاهى ندارند!

لذا امام علیه السّلام به دنبال این سخن، شرایط اجتماعى آن روز را براى آن‏ها تشریح مى‏کند تا روشن شود که پیشنهادشان در آن شرایط، عملى نیست. مى‏فرماید: «آنان (کسانى که بر عثمان شوریدند) همچنان بر قدرت و شوکت خویش باقى‏اند و (در حال حاضر) بر ما مسلّطاند و ما بر آن‏ها سلطه‏اى نداریم» (و القوم المجلبون(2) على حدّ شوکتهم، یملکوننا و لا نملکهم!).

چگونه مى‏توان در آغاز امر خلافت در برابر یک گروه متشکل و منسجم و خشمگین ایستاد؟! جز این که خون‏هاى زیادى ریخته شود، نتیجه‏اى به بار نخواهد آمد!

شاهد این گفتار امام علیه السّلام روایتى است که بعضى از شارحان نهج البلاغه نقل کرده‏اند که امام علیه السّلام (در آغاز کار خود) مردم را جمع کرد و اندرز داد؛

سپس فرمود: «لتقم قتله عثمان» قاتلان عثمان بپا خیزند. در این هنگام همه حاضران جز افراد کمى به پا خاستند.(3) سپس امام علیه السّلام به نکته دیگرى اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «این‏ها جمعیّتى هستند که بردگان شما نیز با جوش و خروش به آنان پیوسته‏اند و اعراب بادیه نشین نیز به آن‏ها ملحق شده‏اند (اضافه بر این، آن‏ها یک دشمن خارجى نیستند؛ بلکه) در میان شما قرار دارند و هر بلایى را که بخواهند مى‏توانند بر سر شما بیاورند» (و هاهم هؤلاء قد ثارت معهم عبدانکم، و التفّت إلیهم أعرابکم، و هم خلالکم یسومونکم(4) ما

شاؤوا).

از این تعبیرات به خوبى استفاده مى‏شود که شورش بر ضد عثمان بسیار ریشه‏دار بود و مخصوصا گروه‏هاى محروم اجتماع با تمام قدرت در آن شرکت داشتند.

امام علیه السّلام پس از ذکر این سخن مى‏افزاید: «آیا با این حال شما قدرتى بر اجراى خواسته‏هاى خود دارید؟» (و هل ترون موضعا لقدرة على شی‏ء تریدونه!).

اشاره به این که در شرایط فعلى نه شما مى‏توانید دست به چنین برنامه‏اى بزنید و نه من.

سپس براى تأکید این مطلب، امام علیه السّلام تحلیل دیگرى ارائه مى‏فرماید: «این کار (کار شورشیان در برابر عثمان) کار دوران جاهلیّت بود و این گروه پشتیبان‏هایى دارند» (إنّ هذا الأمر أمر جاهلیّة، و إنّ لهؤلاء القوم مادّة).

اشاره به این که اگر بنا بود عثمان براى تصرف‏هاى نادرست در بیت المال و سپردن مقامات حسّاس کشور اسلامى به نااهلان از اقوام و خویشان خود محاکمه شود باید از طریق صحیح شرعى و نزد قضات عادل این کار انجام گیرد؛ ولى نتیجه شورش‏هاى حساب نشده، هر چه باشد، شبیه حرکت‏هاى دوران جاهلیّت است و با جمله «ان لهؤلاء القوم مادّة» همان حقیقتى را که در عبارات گذشته ذکر شد، بیان مى‏فرماید که این گروه، تنها نیستند؛ بردگان، اعراب بیابانى و جمعى از سیاست‏بازان حرفه‏اى که در انتظار رسیدن مقاماتى‏اند آن‏ها را تقویت مى‏کنند؛ بنابر این درگیر شدن با آن‏ها مصلحت نیست.

در ادامه این سخن به این نکته اشاره مى‏فرماید که درگیر شدن با قاتلان عثمان، سبب تفرقه در کلّ جامعه مى‏شود؛ مى‏فرماید: «و اگر حرکتى (براى مجازات قاتلان) صورت گیرد، مردم به چند گروه تقسیم مى‏شوند: گروهى همان را مى‏خواهند که شما مى‏خواهید و گروهى رأى‏شان بر خلاف رأى شماست و گروه سوّمى نه با شما هستند نه با آن‏ها (و به این ترتیب شکاف عمیقى در جامعه اسلامى رخ مى‏دهد)» (إنّ النّاس من‏

هذا الأمر- إذا حرّک- على أمور: فرقة ترى ما ترون، و فرقة ترى ما لا ترون، و فرقة لا ترى هذا و لا ذاک).

«حال که چنین است صبر کنید تا مردم آرام گیرند و دل‏ها از تب و تاب بیفتد و حقوق به آسانى گرفته شود» (فاصبروا حتّى یهدأ(5) النّاس، و تقع القلوب مواقعها، و تؤخذ الحقوق مسمحة(6)).

سپس در تأکید دیگرى مى‏افزاید: «مرا آسوده بگذارید و به من فشار نیاورید و ببینید چه دستورى از سوى من براى شما مى‏آید. کارى نکنید که قدرت ما را تضعیف کند و شوکت ما را فرو ریزد و سستى و ذلّت به بار آورد» (فاهدؤوا عنّی، و انظروا ماذا یأتیکم به أمری، و لا تفعلوا فعلة تضعضع(7) قوّة، و تسقط منّة(8)، و تورث و هنا و ذلّة).

اشاره به این که در مسائل اجتماعى، شتاب بى‏جا نتیجه منفى دارد. نباید پیش از فراهم شدن شرایط و زمینه‏ها، اقدام به امرى کرد؛ چرا که ناکامى در آن سبب سستى و ذلّت و شکست است؛ همان گونه که در خطبه پنجم گذشت: «و مجتنى الثّمرة لغیر وقت ایناعها کالزّارع بغیر ارضه؛ کسى که میوه‏اش را پیش از رسیدن بچیند، همچون کسى است که بذر را در زمین نامناسبى بپاشد (که سرمایه و نیروى خود را تلف کرده و نتیجه‏اى عاید وى نمى‏شود).(9)

و در آخر خطبه با دو جمله پر معنا سخن را به پایان مى‏برد؛ مى‏فرماید: «من (در برابر این گروه) تا آن جا که ممکن است خویشتن‏دارى مى‏کنم امّا اگر راه دیگرى نیابم، آخرین‏

درمان، داغ کردن و سوزاندن (محل زخم) است!» (و سأمسک الأمر ما استمسک.و إذا لم أجد بدّا فآخر الدّواء الکیّ(10)).

این سخن مى‏تواند اشاره به فشارهایى باشد که از سوى طالبان خون عثمان به امام علیه السّلام وارد مى‏شد؛ مى‏فرماید: تا آن جا که ممکن است مقاومت مى‏کنم و دست به شمشیر نمى‏برم؛ ولى اگر راه‏هاى مسالمت‏آمیز را به روى خود بسته ببینم، ناچار به زور متوسّل مى‏شوم و به هیاهوى شورشیان پایان مى‏دهم.

احتمال دیگر این است که این جمله اشاره به کسانى باشد که خون عثمان را دست‏آویزى براى مخالفت با امام علیه السّلام قرار داده بودند (مانند طلحه و زبیر) امام علیه السّلام مى‏فرماید: من تا آن جا که مى‏شود راه مسالمت را با آنان مى‏پویم و اگر نشد به ناچار وارد نبرد مى‏شوم.

البتّه این احتمال با بقیه خطبه چندان سازگار نیست؛ چون از مثل طلحه و زبیر و گروه آنان سخنى در بین نبود؛ مگر این که سیّد رضى رحمه اللّه به هنگام گلچین کردن خطبه جمله‏هایى از کلام امام علیه السّلام را حذف کرده باشد و آن هم در این جا بعید به نظر مى‏رسد.

جمله «آخر الدواء الکىّ» ضرب المثل معروفى است که نخست در مورد زخم‏هاى هولناک آمده که در گذشته، همه طرق درمان را مى‏آزمودند و اگر راهى براى درمان پیدا نمى‏شد، محل زخم را با آهن داغ مى‏سوزاندند که درمانى بسیار دردناک بود؛ سپس این جمله به صورت کنایه، در موارد دیگر که از جهاتى با آن شباهت دارد به کار مى‏رود؛ بنابر این در مواردى که تمام درهاى معمولى و مسالمت‏آمیز بسته شود، این جمله را به کار مى‏برند.(11)

نکته‏

1- مشکلات در راه اجراى عدالت‏

آن چه امام علیه السّلام در این خطبه بیان فرموده، یک مطلب جدّى است؛ نه آن گونه که بعضى پنداشته‏اند جنبه اسکاتى داشته باشد. به راستى در آن زمان، شورشیان بر ضدّ عثمان، نیرومند بودند و به همین سبب، حتّى بعضى از صحابه که موافق عثمان بودند، جرأت مقابله با آن‏ها را به هنگام قتل عثمان نداشتند.

و از آن مهم‏تر این که معاویه، هنگامى که به قدرت رسید و سال‏ها از این ماجرا گذشته بود و اساسا تمام قدرت خود را به بهانه خونخواهى عثمان به چنگ آورده بود، جرأت نکرد قاتلان عثمان را محاکمه کند و گروهى را که در قتل او شرکت داشتند شناسایى نماید؛ بلکه هنگامى که معاویه (بعد از شهادت على علیه السّلام و تسلّط بر اوضاع) وارد مدینه شد.به خانه عثمان رفت. دختر عثمان که عایشه نام داشت فریاد کشید و گریه کرد و صدا زد:پدر جان! کجایى؟ (و منظورش انتقام خون عثمان از قاتلان بود) معاویه گفت: دختر برادرم! مردم تسلیم ما شدند و ما هم به آن‏ها امان دادیم. ما نوعى بردبارى- که زیر آن خشم نهفته است- در برابر آن‏ها اظهار داشتیم. آنان هم تسلیمى- که زیر آن کینه نهفته است- اظهار داشتند و هر یک شمشیر خود را همراه دارند؛ اگر ما پیمان آن‏ها را بشکنیم، آن‏ها نیز پیمان ما را خواهند شکست و نمى‏دانیم پایانش به نفع ماست یا زیان ما! (بهتر این است که سکوت کنیم و خلافت ما متزلزل نشود) تو دختر عموى خلیفه باشى بهتر از این است که یک زن عادى باشى!(12) (اشاره به این که وقتى خلافت من بر باد رود، تو هم یک فرد عادى بیش نخواهى بود).

2- ایراد عمده کار شورشیان‏

بى شک، شورشى که بر ضدّ عثمان به پا شد، بسیار ریشه‏دار بود؛ زیرا طرفداران عثمان و بستگان و یاران او- در میان مردم مدینه کم نبودند- نتوانستند در برابر آن بایستند و گروه مهاجران و انصار، غالبا تماشاچى این صحنه بودند. دلیل آن هم روشن است؛ زیرا کمتر کسى بود که از حکومت عثمان، دل خوشى داشته باشد؛ جز همان گروه خویشاوندان و اطرافیان او که بر مقامات و بیت المال چنگ انداخته بودند و به یغما مى‏بردند.

هر محقّق بى‏طرفى کارهاى دوران خلافت عثمان را غیر قابل توجیه مى‏داند؛ به همین دلیل، شایسته بود قبل از آنى که شورشى از قشرهاى پایین برخیزد، بزرگان صحابه از مهاجرین و انصار، او را به محاکمه دعوت مى‏کردند تا کار به دست توده مردم نیفتد.

بنابر این، ایراد عمده کار شورشیان این است که خارج از محور قوانین قضایى اسلام، به طور خودسرانه عمل کردند و همان گونه که گفتیم مى‏بایست محاکمه به دست بزرگان صحابه انجام مى‏شد و اگر امیر مؤمنان على علیه السّلام در خطبه یاد شده مى‏فرماید: «اگر اوضاع آرام شود، من متخلّفان را کیفر خواهم داد» به جهت همین موضوع است؛ همان گونه که آن حضرت در مدّت محاصره عثمان، براى خاموش کردن این آتش، تلاش و کوشش فراوانى کرد و فرزندانش حسن و حسین را براى این کار فرستاد.

بنابر این، جوابى که حضرت در این خطبه بیان فرموده، حساب شده و هماهنگ با قوانین قضایى اسلام است.


1) سند خطبه:تنها موردى که غیر از «نهج البلاغه» براى این خطبه ذکر کرده‏اند «تاریخ طبرى» است که در حوادث سال 35 قمرى آن را آورده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 406؛ تاریخ طبرى، جلد 3، صفحه 458).

2) «مجلبون» از ماده «جلب» (بر وزن جنگ) در اصل به معناى سوق دادن و به پیش راندن است و به افرادى که به آسانى تغییر موضع مى‏دهند. «جلب» (بر وزن غضب) مى‏گویند «جلب» و «اجلاب» به معناى جمع کردن و گردآورى نمودن آمده است و «مجلبون» در این جا اشاره به شورشیانى است که مردم را براى مخالفت با عثمان جمع کرده بودند.

3) منهاج البراعه، جلد 10، صفحه 102. این حدیث را مرحوم علّامه مجلسى در جلد 31 بحار الانوار، صفحه 503 نقل کرده است.

4) «یسومونکم» از ماده «سوم» (بر وزن قوم) به معناى جستجو کردن و دنبال چیزى رفتن و نیز به معناى تحمیل کردن کارى بر دیگران آمده است.

5) «یهدأ» از ماده «هدوء» به معناى آرام گرفتن است.

6) «مسمحة» از ماده «سماح» و «سماحة» به معناى سهولت و آسانى و گاه به معناى سخاوت و بخشش و یا موافقت کردن است و در این جا به معناى اوّل به کار رفته است.

7) «تضعضع» از ماده «ضعضعة» به معناى کوبیدن و ویران کردن و ناتوان نمودن است.

8) «منّة» به معناى قوت است.

9) پیام امام امیر مؤمنان، جلد 1، صفحه 435.

10) «کىّ» (بر وزن حىّ) به معناى داغ کردن و سوزاندن بدن انسان یا حیوانى به وسیله آهن داغ و مانند آن است.

11) مرحوم علّامه مجلسى در بحار الانوار مى‏فرماید: «در بیش‏تر نسخه‏ها «آخر الداء الکىّ» نقل شده؛ به این معنا که پایان دردهاى سخت، داغ کردن و سوزاندن است) ولى این معنا بسیار بعید به نظر مى‏رسد (بحار الانوار، جلد 31، صفحه 503).

12) عقد الفرید، جلد 5، صفحه 113.