و من خطبة له علیه السّلام
خطبه در یک نگاه
این خطبه از سه بخش تشکیل شده است:
در بخش اوّل، امام علیه السّلام مردم را به احترام متقابل یکدیگر تشویق مىکند. به کوچکترها دستور مىدهد از بزرگترها پیروى کنند و به بزرگترها با لطف و مهربانى رفتار نمایند و همچون سنگدلان و ستم پیشگان عصر جاهلیّت نباشند.
در بخش دوّم از آینده بنى امیّه خبر مىدهد که بر همه چیز مسلّط مىشوند؛ چرا که مسلمین دچار تفرقه شده و از اصل خویش دور ماندهاند. آنها در اقصى نقاط بلاد اسلامى نفوذ مىکنند؛ ولى چندان نمىگذرد که آن چه را به دست آوردهاند از دست مىدهند.
در بخش سوّم از علل شکست مسلمین در آخر زمان خبر مىدهد که عمدتا یارى نکردن حق و سستى در مبارزه با باطل و تنها گذاشتن پیشوایان عادل است.
بخش اوّل
لیتأسّ صغیرکم بکبیرکم، و لیرأف کبیرکم بصغیرکم؛ و لا تکونوا کجفاة الجاهلیّة: لا فی الدّین یتفقّهون، و لا عن اللّه یعقلون؛ کقیض بیض فی أداح یکون کسرها وزرا، و یخرج حضانها شرّا.
ترجمه:
باید خردسالان شما به بزرگسالانتان تأسّى جویند و از آنان پیروى کنند، و بزرگسالانتان نیز باید نسبت به کودکانتان مهربان باشند؛ همچون سنگ دلان دوران جاهلیّت نباشید که نه آگاهى از دین داشتند و نه به دستورات الهى مىاندیشیدند. مبادا همچون تخم (افعى) در محل تخم گذارى پرندگان باشید که شکستن آن گناه است (زیرا گمان مىرود تخم پرنده باشد) ولى جوجه آن شرّ و زیانبار است (چون در حقیقت، تخم افعى است).
شرح و تفسیر
سه دستور مهم اخلاقى
امام علیه السّلام در این عبارت کوتاه و پر معنا سه دستور مهم اخلاقى و اجتماعى داده است که عمل به آن، پیوندهاى جامعه را تحکیم مىبخشد؛ نخست مىفرماید: «باید خردسالان شما به بزرگ سالانتان تأسّى جویند و از آنان پیروى کنند» (لیتأسّ(2) صغیرکم
بکبیرکم).
زیرا از یک سو بزرگسالان، تجربیات بیشترى دارند و سرد و گرم روزگار را چشیده و از خیر و شرّ امور آگاهترند و از سوى دیگر آنها دوران پر شور و شرّ جوانى را پشت سر گذاشته و آرامش و آرایش اخلاقى بیشترى پیدا کرده و به سنن و آداب اجتماعى آشناتر شدهاند؛ گر چه این یک قاعده کلى نیست و قطعا استثنائاتى دارد؛ ولى به صورت یک حکم غالبى قابل انکار نیست.
دستور دوّم مىفرماید: «و بزرگسالانتان نیز باید نسبت به کودکانتان مهربان باشند» (و لیرأف(3) کبیرکم بصغیرکم).
صعفهاى آنها را جبران کنند و تجربیات خود را به آنها منتقل سازند و از خطاهاى آنان تا آن جا که ممکن است چشمپوشى نمایند و به آنان در همه چیز کمک کنند.
اگر این دو اصل در جامعه رعایت شود نسلهاى جدید و قدیم چنان به هم مىپیوندند که مىتوانند صف واحدى همچون بنیان مرصوص تشکیل دهند. در غیر این صورت، جنگ میان نسلهاى جدید و قدیم، فضاى جامعه را تاریک خواهد کرد.
و در سوّمین دستور که در واقع تأکیدى است بر دستورهاى پیشین مىفرماید:«همچون سنگدلان دوران جاهلیّت نباشید که نه آگاهى از دین داشتند و نه به دستورات الهى مىاندیشیدند» (و لا تکونوا کجفاة(4) الجاهلیّة: لا فی الدّین یتفقّهون، و لا عن اللّه یعقلون).
آرى، افراد نادان که نه تربیت دینى یافتهاند و نه عقل و خرد خویش را به کار گرفتهاند مردمى خشن و بى انصاف و بىادب و در مجموع براى جامعه مشکل آفرین مىباشند؛ نه به صغیر رحم مىکنند و نه از کبیر پند مىپذیرند.
سپس امام علیه السّلام این گروه را با ذکر مثالى کاملا معرفى مىکند و مىفرماید: «مبادا همچون تخم (افعى) در محل تخم گذارى پرندگان باشید که شکستن آن گناه است (زیرا گمان مىرود تخم پرنده باشد) ولى جوجه آن شرّ و زیانبار است (چون در حقیقت، تخم افعى است)» (کقیض(5) بیض فی أداح(6) یکون کسرها وزرا، و یخرج حضانها(7) شرّا).
اشاره به این که نکند در عین این که ظاهر شما اسلام است باطنتان همچون جفات و سنگ دلان دوران جاهلیّت باشد و افراد صالح در طرز برخورد با شما گرفتار شک و تردید شوند. اگر معامله صدق و امانت اسلامى کنند مىترسند باطن، بوى نفاق جاهلیّت دهد و اگر برخوردى همچون برخورد با منافقان داشته باشند از آن بیم دارند که باطن شما باطن نیکان و پاکان باشد.
معروف است که شترمرغ و همچنین مرغ سنگخواره (مرغى که در بیابانها زندگى مىکند و با منقار خود سنگها را مىشکند) رملهاى بیابان را کنار مىزند و در آن تخم مىگذارد و نیز افعىها و مارها در چنین جاهایى تخمگذارى مىکنند؛ از این رو هنگامى که انسان با چنین تخمهایى در بیابان رو به رو مىشود، نمىداند تخم مار افعى است یا تخم سنگ خواره و شترمرغ و در طرز رفتار با آن گرفتار شک و تردید مىشود یا به تعبیر دیگر: انسان خشن و سنگدل صورتش صورت انسان است و درونش مملوّ از شرّ و فساد؛ همچون تخمهایى که صورتش تخم پرندگان است و درونش افعى خطرناک. امام علیه السّلام با این تشبیه جالب و کم نظیر، مشکلات زندگى با افراد منافق را ترسیم فرموده است.
بخش دوّم
افترقوا بعد ألفتهم، و تشتّتوا عن أصلهم. فمنهم آخذ بغصن أینما مال، مال معه. على أنّ اللّه تعالى سیجمعهم لشرّ یوم لبنی أمیّة، کما تجتمع قزع الخریف یؤلّف اللّه بینهم، ثمّ یجمعهم رکاما کرکام السّحاب؛ ثمّ یفتح لهم أبوابا. یسیلون من مستثارهم کسیل الجنّتین، حیث لم تسلم علیه قارة، و لم تثبت علیه أکمة، و لم یردّ سننه رصّ طود، و لاحداب أرض. یذعذعهم اللّه فی بطون أودیته، ثمّ یسلکهم ینابیع فی الأرض، یأخذ بهم من قوم حقوق قوم، و یمکّن لقوم فی دیار قوم. و ایم اللّه، لیذوبنّ ما فی أیدیهم بعد العلوّ و التّمکین، کما تذوب الألیة على النّار.
ترجمه:
آنها (اشاره به یاران امام علیه السّلام است) پس از اتحاد و همبستگى پراکنده شدند و از اصل خویش متفرق گشتند. در این میان بعضى از آنها به شاخه محکمى چنگ زدند و به هر جا آن شاخه تمایل یافت، همراهش به آن سو رفتند. اما به زودى خداوند آنها را براى بدترین روزى که بنى امیّه در پیش دارند متحد خواهد کرد و آن گونه که قطعههاى پراکنده ابر پاییزى جمع مىشود، خداوند همه آنها را گرد مىآورد و در میان آنان الفت برقرار مىسازد؛ سپس آنان را همچون ابرهاى متراکم به هم مىپیوندد و به دنبال آن، درهاى فتح و پیروزى را به روىشان مىگشاید. آنها همچون سیل خروشانى از جایگاه خود حرکت مىکنند؛ مانند سیل (عظیم سرزمین قوم سبأ) که دو باغستان (بسیار گسترده دو
طرف نهر عظیم سرزمین سبأ) را در هم کوبید و در برابر آن هیچ برجستگى بر سطح آن زمین باقى نماند؛ نه کوههاى استوار نه تپهها و هیچ چیز مانع جریان آن نشد؛ نه کوههاى عظیم و نه تپههاى بلند. خداوند آنها را مانند آب در درون درهها پراکنده مىسازد؛ سپس همچون چشمهسارهایى از قسمتهاى مختلف زمین سر بر مىآورد؛ و به کمک آنان حق گروهى (از مظلومان) را از گروهى دیگر (ظالمان) مىگیرد و جمعى را در سرزمین دیگران اقامت مىبخشد.
به خدا سوگند! آنها (بنى امیّه) بعد از تسلط و پیروزى همه آن چه را در دست دارند از دست مىدهند و (ذوب مىشوند) آن گونه که چربى بر روى آتش آب مىشود.
شرح و تفسیر
سرنوشت مرگبار بنى امیّه
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، اشاره به سرنوشت موفقیت آمیز اصحاب و یارانش و نیز سرانجام مرگبار و تیره و تار حکومت بنى امیّه مىکند و مىفرماید: «آنها (یارانش) پس از اتحاد و همبستگى پراکنده شدند و از اصل خویش متفرق گشتند» (افترقوا بعد ألفتهم، و تشتّتوا عن أصلهم).
گروهى به خوارج پیوستند و بر ضدّ امام علیه السّلام قیام کردند و گروهى در حال تردید قرار گرفتند و از جمعیّت کنارهگیرى نمودند.
ولى در این میان «بعضى از آنها به شاخه محکمى چنگ زدند و به هر جا آن شاخه تمایل یافت، همراه او به آن سو رفتند» (فمنهم آخذ بغصن أینما مال، مال معه).
این اشاره به گروهى است که بر اعتقاد حق باقى ماندند و به ثقلین (کتاب و عترت) که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دستور داده بود، تمسّک جستند و به شاخهاى از شاخههاى پر بار شجره طیّبه خاندان پیامبر از ائمه معصومین علیهم السّلام در آویختند و همراه آنها به حرکت خود در مسیر رضاى الهى حرکت کردند.
بعضى این جمله را نیز اشاره به گروههاى منحرف مىدانند؛ در حالى که دنباله این
سخن نشان مىدهد که تفسیر اوّل صحیحتر است؛ زیرا امام علیه السّلام در جمله بعد مىفرماید:
«اما به زودى خداوند آنها (یارانش) را براى بدترین روزى که بنى امیّه در پیش دارند متحد خواهد کرد؛ آن گونه که قطعههاى پراکنده ابر پاییزى جمع مىشود» (على أنّ اللّه تعالى سیجمعهم لشرّ یوم لبنی أمیّة، کما تجتمع قزع(8) الخریف(9)).
سپس مىافزاید: «خداوند همه آنها را گرد مىآورد و در میان آنان الفت برقرار مىسازد؛ سپس آنان را همچون ابرهاى متراکم به هم مىپیوندد و به دنبال آن، درهاى فتح و پیروزى را به روىشان گشاید» (یؤلّف اللّه بینهم، ثمّ یجمعهم رکاما(10) کرکام السّحاب؛ ثمّ یفتح لهم أبوابا).
در ادامه این سخن، هجوم شدید علاقهمندان مکتب اهل بیت علیهم السّلام را به جمعیّت بنى امیّه، این گونه بیان مىکند:
«آنها همانند سیل خروشانى از جایگاه خود حرکت مىکنند؛ همچون سیل (عظیم سرزمین قوم سبأ) که دو باغستان (بسیار گسترده دو طرف نهر عظیم سرزمین سبأ) را درهم کوبید که در برابر آن هیچ برجستگى بر سطح آن زمین باقى نماند؛ نه کوههاى استوار و نه تپهها و آنها چیزى مانع جریان آن نشد؛ نه کوههاى عظیم و نه تپههاى بلند» (یسیلون من مستثارهم(11) کسیل الجنّتین، حیث لم تسلم علیه قارة(12)، و لم تثبت علیه أکمة(13)، و لم یردّ سننه(14) رصّ(15) طود(16)، و لاحداب(17) أرض).
آن چه در این جمله آمده اشاره به قوم سبأ است که در سرزمین یمن زندگى مىکردند و سد عظیمى به نام «سدّ مآرب» در میان دو کوه ساختند. سیلابها را مهار کردند و با آن آب دو باغ عظیم و طولانى در دو طرف نهرى که از آن جارى مىشد به وجود آوردند و زندگانى آنها در نهایت رفاه مىگذشت؛ ولى طغیان غرور ناسپاسىها سبب مجازات الهى شد. شب هنگام سد شکست و سیل عظیمى تمام مزارع و باغها و عمارتهاى آنها را با خود برد و زمینى بایر و ویران به جاى ماند و باقى ماندگان از آن قوم مجبور به مهاجرت شدند.
پیروان مکتب اهل بیت علیهم السّلام نیز همچون سیلاب زندگى ستمگران بنى امیّه را درهم مىکوبند؛ خانههاشان را ویران مىکنند و گروهى را از میان بر مىدارند و بقیه در مناطق مختلف پراکنده خواهند شد.
سپس امام علیه السّلام این گروه از حامیان حق را بعد از ماجراى درهم شکستن بنى امیّه به آبهایى تشبیه مىکند که در زمین، پنهان مىشود؛ سپس به صورت چشمهها از نقاط مختلف ظاهر مىگردد و مایه عمران و آبادى مىشود و مىفرماید: «خداوند آنها را مانند آب در درون درهها پراکنده مىسازد؛ سپس همچون چشمهسارهایى از قسمتهاى مختلف زمین بیرون مىآورد؛ آن گاه به کمک آنان حق گروهى (از مظلومان) را از گروه دیگر (ظالمان) مىگیرد و جمعى را در سرزمین دیگران اقامت مىبخشد» (یذعذعهم(18) اللّه فی بطون أودیته(19)، ثمّ یسلکهم ینابیع فی الأرض، یأخذ بهم من قوم حقوق قوم، و یمکّن لقوم فی دیار قوم).
بعضى از شارحان نهج البلاغه در تفسیر جمله مزبور و مرجع ضمایر یاد شده احتمال دیگرى دادهاند که چون قابل ملاحظه نبود و با جملههاى قبل و بعد ناهماهنگ مىنمود از آن صرف نظر شد.
آرى، طرفداران اهل بیت علیهم السّلام نخست همچون سیلابى مىخروشند و همچون سیل قوم سبأ کاخها و قصرهاى بنى امیّه را در هم مىکوبند و آنها را از اریکه قدرت به زیر مىکشند؛ سپس در همه جا پراکنده مىشوند و همچون چشمهسارها سر بر مىآورند و از آب زلال عدل و داد، عمران و آبادى مىآفرینند.
و در پایان این قطعه، امام علیه السّلام سوگند یاد مىکند و مىفرماید: «به خدا سوگند! آنها (بنى امیّه) بعد از تسلّط و پیروزى همه آن چه را در دست دارند از دست مىدهند (ذوب مىشوند) آن گونه که چربى بر روى آتش آب مىشود (و از دست مىرود)» (و ایم اللّه، لیذوبنّ ما فی أیدیهم بعد العلوّ و التّمکین، کما تذوب الألیة(20) على النّار).
تشبیه مذکور اشاره به این است که بنى امیّه گر چه در دوران حکومت خود چاق و فربه مىشوند؛ ولى دشمنان آنها همچون شعلههاى آتش، آنان را ذوب مىکنند و مىسوزانند؛ همان گونه که یک قطعه چربى روى آتش؛ نخست ذوب مىشود و سپس مىسوزد و کمترین اثرى از آن باقى نمىماند.
شارحان نهج البلاغه در این که چه کسانى این بلا را بر سر بنى امیّه مىآورند و به حکومت ظالمانه و ننگین آنها پایان مىدهند و انتقام مظلومان را از آنها مىگیرند، تعبیرات مختلفى دارند؛ گاه به بنى عبّاس تعبیر شده و گاه به شیعیانى که بر ضد بنى امیّه قیام کردند و ظاهرا هر دو به یک معنا باز مىگردد؛ زیرا مىدانیم قیام بنى عبّاس، نخست به نام قیام علویین صورت گرفت هر چند در ادامه راه بنى عبّاس مسیر آن قیام را تغییر داده و به صورت قیام عبّاسیین درآوردند و آنها نیز مظالم بنى امیّه را تکرار کردند و سرانجام خودشان نیز نابود شدند.
نکته قیامهاى خونین بر ضد بنى امیّه
بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام و یارانش در کربلا، سر و صداى عجیبى در جهان اسلام طنین انداز شد و گروههاى متعددى بر ضد بنى امیّه شوریدند. بسیارى که یاراى مقابله نداشتند، شهید شدند و بعضى براى مدتى پیروز گشتند. این قیامها را که به پانزده قیام بالغ مىشود به طور فشرده در جلد سوّم(21) همین کتاب یادآور شدیم؛ آخرین آنها قیام ابو مسلم بود که به نابودى کامل حکومت بنى امیّه انجامید.
بر خلاف آن چه بعضى مىپندارند، ابو مسلم و یارانش هرگز براى سپردن حکومت به بنى عبّاس قیام نکردند؛ بلکه در ابتدا جمعى از سران شیعه با ابو مسلم- که مرد شجاعى بود- در خراسان متحد شدند و براى درهم کوبیدن آخرین خلیفه اموى یعنى «مروان حمار» و تأسیس حکومت آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله تصمیم گرفتند و شعار آنان «الرضا لآل محمّد صلّى اللّه علیه و آله» بود. چیزى نگذشت که ابو مسلم توانست بر خراسان و بیشتر نقاط ایران و عراق مسلّط شود. اگر چه «ابراهیم امام» که از دودمان عبّاس بود خود را به ابو مسلم نزدیک کرد و همچنین «عبد اللّه بن محمّد» معروف به «سفاح» و «ابو جعفر منصور» که هر دو از برادران ابراهیم امام بودند نیز خود را به ابو مسلم نزدیک کردند و در انتظار فرصت براى به دست گرفتن زمام حکومت بودند، ولى ابو مسلم هرگز به این کار مایل نبود؛ به همین دلیل کارگزار او در کوفه به نام ابو سلمه آن سه برادر را در هنگامى که به نزد او رفته بودند در جایى پنهان کرد و براى این که یکى از فرزندان على علیه السّلام را به رهبرى مسلمین برساند سه نامه به مدینه فرستاد: یکى براى امام صادق علیه السّلام و دیگرى عبد اللّه بن حسن و سوّمى را براى عمر بن على بن الحسین و به فرستاده خود سفارش کرد ابتدا خدمت امام صادق علیه السّلام برود؛ اگر او زعامت مسلمین را پذیرفت، دو نامه دیگر را پاره کند و گر نه به نزد آنها برود.
امام صادق علیه السّلام چون از توطئههاى پشت پرده که حتى از نظر ابو مسلم مخفى بود،
آگاهى داشت این دعوت را نپذیرفت و آن دو نفر نیز به تبع امام صادق علیه السّلام نامهها را جواب ندادند.
ولى پیش از آن که فرستاده ابو سلمه به کوفه باز گردد، جمعى از خراسانیان- که ارتباطى با سفاح و همراهانشان داشتند- از مخفىگاه سفاح و همراهانش با خبر شدند و نزد آنها رفته با او بیعت کردند. ابو سلمه و ابو مسلم که خود را در برابر عمل انجام شده دیدند به آنها پیوستند و بعد از درگیرىهاى شدیدى که بین آنها و طرفداران «عبد اللّه بن على» عموى ابو جعفر منصور رخ داد حکومت به عباسیان رسید و ابو جعفر منصور که بعد از مرگ برادرش سفاح به جاى او نشست ابو مسلم را به بغداد دعوت کرد و با توطئه از پیش طراحى شده او را به قتل رساند. شاید به این دلیل که مىدانست ابو مسلم در دل طرفدار حکومت آل على علیه السّلام است؛ نه آل عبّاس؛ بنابر این خطرى براى حکومت بنى عبّاس محسوب مىشود.(22)
مرحوم علّامه مجلسى در این زمینه حدیث جالبى از على علیه السّلام به شرح زیر نقل کرده است:
روزى در صفین، سپاه شام، حمله سختى به سپاه عراق نمود که میمنه سپاه عراق رو به فرار نهاد. مالک اشتر فریاد مىزد: برگردید. حضرت رو به لشکر شام کرده، ندا داد: «اى ابو مسلم، بگیر اینها را» و این ندا را سه بار تکرار نمود. اشتر عرض کرد: مگر نه این است که ابو مسلم در سپاه شام است؟ چگونه او به یارى ما مىآید؟ حضرت فرمود: من ابو مسلم خولانى را نمىگویم. مردى را مىگویم که در آینده از مشرق زمین ظهور کند و خداوند به وسیله او شامیان را هلاک نماید و دولت بنى امیّه را منقرض سازد!».(23)
گرچه شخصیت ابو مسلم از نظر تاریخى بسیار پیچیده است، افرادى او را از شیعیان
اهل بیت علیهم السّلام مىدانستند و براى او احترام فراوان قائل بودند، ولى گروهى او را از مخالفان اهل بیت علیهم السّلام دانسته و اجازه لعن او را مىدادند، ولى آن چه مسلّم است این است که قیام او در آغاز به نام طرفدارى از آل محمد صلّى اللّه علیه و آله صورت گرفت و نخستین یاران او از شیعیان بودند.
بخش سوّم
أیّها النّاس، لو لم تتخاذلوا عن نصر الحقّ، و لم تهنوا عن توهین الباطل، لم یطمع فیکم من لیس مثلکم، و لم یقو من قوی علیکم. لکنّکم تهتم متاه بنی إسرائیل. و لعمری، لیضعّفنّ لکم التّیه من بعدی أضعافا بما خلّفتم الحقّ وراء ظهورکم، و قطعتم الأدنى، و وصلتم الأبعد. و أعلموا أنّکم إن اتّبعتم الدّاعی لکم، سلک بکم منهاج الرّسول، و کفیتم مؤونة الاعتساف، و نبذتم الثّقل الفادح عن الأعناق.
ترجمه:
اى مردم، اگر شما دست از حمایت یکدیگر، در یارى حق، بر نمىداشتید و در تضعیف باطل سستى نمىکردید، هیچ گاه کسانى که در حدّ شما نیستند در نابودى شما طمع نمىکردند و آنها که بر شما مسلّط گشتند، مسلّط نمىشدند؛ ولى شما همچون بنى اسرائیل به (سبب ترک یارى حق) در حیرت و سرگردانى فرو رفتید. به جانم سوگند! سرگردانى شما بعد از من چند برابر خواهد شد؛ چرا که حق را پشت سر انداختید و از نزدیکترین افراد (به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که اشاره به خود آن حضرت است)
بریده و به دورترین افراد (بنى امیّه) پیوستید! بدانید، اگر از پیشوا و رهبر خود پیروى کنید شما را به همان راهى مىبرد که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از آن راه رفت، از رنجها (ى بىراهه رفتن) آسوده خواهید شد و بار سنگین مشکلات را از گردن خود بر مىدارید.
شرح و تفسیر
دلیل اصلى عقب ماندگى
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه- که بخش پایانى آن است- بعد از بیان سرنوشت شوم و مرگبار بنىامیّه به بیان سرنوشت گروهى از پیروان حق مىپردازد که در حمایت حق سستى کردند و به علت همین سستى، دشمنان سالها بر آنها مسلّط شدند و سرنوشتى همچون بنى اسرائیل در سرزمین تیه پیدا کردند؛ مىفرماید: «اى مردم، اگر دست از حمایت یکدیگر، در یارى حق، بر نمىداشتید و در تضعیف باطل سستى نمىکردید، هیچگاه کسانى که در حدّ شما نیستند در نابودى شما طمع نمىکردند و آنها که بر شما مسلّط گشتند، مسلّط نمىشدند» (أیّها النّاس، لو لم تتخاذلوا عن نصر الحقّ، و لم تهنوا عن توهین الباطل، لم یطمع فیکم من لیس مثلکم، و لم یقو من قوی علیکم).
این سخن، اشاره به سلطه معاویه و یارانش بر اصحاب حضرت در زمان آن حضرت (به صورت محدود) و بعد از آن حضرت (به صورت نامحدود است).
آن چه امام علیه السّلام در این عبارت بیان کرده، مخصوص آن عصر و زمان نیست؛ بلکه یک اصل کلى براى همه اعصار و قرون است که پیشرفت و قدرت باطل به سبب سستى و اختلاف طرفداران حق است؛ و گر نه با پایگاه محکمى که دارند قطعا بر طرفداران باطل پیروز خواهند شد.
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن، این گروه را به بنى اسرائیل تشبیه مىکند که بر اثر دورى از حق در تیه (بخشى از بیابان صحراى سینا) سرگردان شدند؛ مىفرماید: «ولى شما همچون بنى اسرائیل به (سبب ترک یارى حق) در حیرت و سرگردانى فرو رفتید. به جانم سوگند! سرگردانى شما بعد از من چند برابر خواهد شد؛ چرا که حق را پشت سر انداختید و از نزدیکترین افراد (به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که اشاره به خود آن حضرت است) بریده و
به دورترین افراد (بنى امیّه) پیوستید!» (لکنّکم تهتم متاه(24) بنی إسرائیل. و لعمری، لیضعّفنّ لکم التّیه من بعدى أضعافا(25) بما خلّفتم الحقّ وراء ظهورکم، و قطعتم الأدنى، و وصلتم الأبعد).
و در پایان این سخن، راه نجات را به روى اصحابش مىگشاید و این نکته را براى آنها گوشزد مىکند که هیچ زمانى براى بازگشت به سوى حق دیر نیست؛ مىفرماید: «بدانید، اگر از پیشوا و رهبر خود پیروى کنید شما را به همان راهى مىبرد که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از آن راه رفت، و از رنجها (ى بىراهه رفتن) آسوده خواهید شد و بار سنگین مشکلات را از گردن خود بر مىدارید» (و اعلموا أنّکم إن اتّبعتم الدّاعی لکم، سلک بکم منهاج الرّسول، و کفیتم مؤونة الإعتساف(26)، و نبذتم الثّقل الفادح(27) عن الأعناق).
نکته همانند بنى اسرائیل …
امام علیه السّلام در عبارت یاد شده جمعى از مسلمانان را که از راه حق منحرف شدند و سرگردان گشتند، به قوم بنى اسرائیل تشبیه مىکند که بر اثر لجاجت و عدم تسلیم در برابر فرمان موسى علیه السّلام در خصوص جهاد در برابر غاصبان بیت المقدّس در بیابان «تیه» سرگردان شدند.
جمعى از شارحان نهج البلاغه در این جا روایاتى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کردهاند که فرمود: «تمام آن چه در اقوام پیشین و یهود و نصارا واقع شد، براى شما نیز رخ خواهد داد».(28)
ولى علاوه بر اشکالى که در اسناد این روایات است، تطبیق آن بر واقعیت نیز خالى از اشکال نیست و به فرض که چنین روایاتى صحیح باشد، مىتوان آن را حمل بر غالب نمود. اشاره به این که بسیارى از حوادث تلخ و ناگوارى که براى اقوام پیشین روى داد براى شما مسلمانها نیز رخ مىدهد و تاریخ همچنان تکرار مىگردد؛ زیرا وجود اسباب مشابه، مسبّبهاى مشابه را مىطلبد.
1) سند خطبه:این خطبه را پیش از مرحوم سیّد رضى، «سلیم بن قیس» در کتاب خود آورده و در جلد هشتم کافى نیز بخشهایى از آن نقل شده است. نویسنده «مصادر نهج البلاغه» بعد از ذکر این مطلب مىگوید: از روایت کافى و شیخ مفید در ارشاد بر مىآید که این خطبه و آن چه در خطبه 86 (مطابق نسخه صبحى صالح 88) بیان شده یک خطبه بوده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 403).
2) «لیتأسّ» از ماده «اسوه» (بر وزن عروه) به معناى پیروى کردن از دیگرى است.
3) «لیرأف» از مادّه «رأفت» به معناى مهربانى گرفته شده است.
4) «جفاة» جمع «جافى» از ماده «جفا» به معناى خشونت گرفته شده است و به افراد خشن «جافى» مىگویند.
5) «قیض» به معناى پوست تخم مرغ و نیز به معناى شکافته شدن و ترکیدن (پوست تخم مرغ) نیز آمده است.
6) «أداح» جمع «أدحى» (بر وزن سنّى) به معناى محل تخم گذارى شترمرغ در شنهاست و از ماده «دحو» (بر وزن نهر) به معناى گسترش گرفته شده است.
7) «حضان» به معناى تخمى است که زیر شکم پرنده براى جوجه شدن قرار گرفته است؛ از ماده «حضانت» به معناى زیر بال و پر گرفتن گرفته شده است.
8) «قزع» جمع «قزعة» (بر وزن ثمره) به معناى قطعههاى ابر است و گاه به چیزهاى دیگرى که داراى قطعات پراکنده است، اطلاق مىشود.
9) «خریف» به معناى فصل پاییز است.
10) «رکام» از ماده «رکم» (بر وزن مکر) به معناى اشیایى که روى هم متراکم مىشوند، گرفته شده است.
11) «مستثار» به معناى محل فوران و بیرون ریختن چیزى است و از ماده «ثور» (بر وزن فور) به معناى هیجان است.
12) «قارة» به معناى کوه کوچک است.
13) «اکمة» به معناى تل و تپه است.
14) «سنن» به معناى طریقه و مسیر مادى یا معنوى است.
15) «رصّ» به معناى محکم از «رصاص» به معناى سرب گرفته شده است.
16) «طود» به معناى کوه بزرگ است.
17) «حداب» جمع «حدب» (بر وزن هدف) تپه و محل مرتفع است.
18) «یذعذع» از ماده «ذعذعة» به معناى پراکندن و متفرق ساختن است.
19) «اودیة» جمع «وادى» به معناى درّه و محل جریان سیلاب است.
20) «الیة» به معناى دنبه و چربى است.
21) صفحه 597 تا 600.
22) با استفاده از کتاب «معارف و معاریف»، جلد 1، صفحه 481 به بعد و «دائرة المعارف تشیّع»، جلد 1، صفحه 439 و «دائرة المعارف بزرگ اسلامى»، جلد 6، صفحه 227 به بعد.
23) بحار الانوار، جلد 41، صفحه 310.
24) «تهتم» و «متاه» هر دو از ماده «تیه» است که در اصل به معناى تکبّر آمده؛ سپس به معناى گم کردن راه و سرگردان شدن استعمال شده و در جمله مزبور اشاره به همین است؛ یعنى شما همچون بنى اسرائیل سرگردان شدید. (متاه، مصدر میمى است).
25) «أضعاف» جمع «ضعف» (بر وزن فعل) به معناى دو برابر یا چند برابر است.
26) «اعتساف» به معناى گمراهى است و از ماده «عسف» (بر وزن وصف) به همین معنا گرفته شده است.
27) «فادح» به معناى سنگین و شاق و کمرشکن و در این جا تأکیدى است بر کلمه ثقل که امام علیه السّلام فرموده است.
28) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 286؛ منهاج البراعة، جلد 10، صفحه 83.