و من خطبة له علیه السّلام
فى صفة النبى و اهل بیته و اتباع دینه و فیها یعظ بالتقوى
از خطبههاى امام علیه السّلام است که در آن امام از فضایل پیامبر و خاندان و پیروان آیین او سخن مىگوید و در ضمن، مردم را به تقوا دعوت مىفرماید.
خطبه در یک نگاه
این خطبه، شامل سه بخش است:
در بخش اوّل، امیر مؤمنان على علیه السّلام به بعثت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و صفات والاى او و اهل بیت گرامىاش اشاره مىفرماید و آثار دعوت آن حضرت را در اظهار حق و از بین بردن باطل یادآور مىشود و در مقام نتیجهگیرى، اسلام را تنها آیینى مىداند که عدم پذیرش آن، موجب بدبختى دنیا و آخرت است.
در بخش دوّم، از توکّل بر خدا و درخواست هدایت از او سخن مىگوید.
و در بخش سوّم، طى بیان مشروحى مردم را به تقوا و اطاعت فرمان الهى سفارش مىکند و از دنیا پرستى بر حذر مىدارد و با تعبیراتى بسیار آموزنده و پر معنا به عبرت گرفتن از تغییرات و دگرگونىهاى جهان سفارش مىفرماید.
بخش اوّل
ابتعثه بالنّور المضیء، و البرهان الجلىّ، و المنهاج البادی و الکتاب الهادی. أسرته خیر أسرة، و شجرته خیر شجرة؛ أغصانها معتدلة، و ثمارها متهدّلة. مولده بمکّة، و هجرته بطیبة علا بها ذکره و امتدّ منها صوته. أرسله بحجّة کافیة، و موعظة شافیة، و دعوة متلافیة. أظهر به الشّرائع المجهولة، و قمع به البدع المدخولة، و بیّن به الأحکام المفصولة.ف «مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً» تتحقّق شقوته، و تنفصم عروته، و تعظم کبوته، و یکن مآبه إلى الحزن الطّویل و العذاب الوبیل.
و أتوکّل على اللّه توکّل الإنابة إلیه. و أسترشده السّبیل المؤدّیة إلى جنّته، القاصدة إلى محلّ رغبته.
ترجمه:
خداوند او را با نور روشنى بخش و برهان آشکار و طریق واضح و کتاب هدایت کننده، برانگیخت. خاندانش بهترین خاندانها شجره فامیل او (بنى هاشم) بهترین شجرهها، شاخههایش موزون و میوههایش در دسترس همگان قرار داشت. زادگاهش مکه (مرکز خانه خدا) و هجرتگاهش، مدینه طیّبه (مرکز جمعى از پاکبازان) بود. آوازهاش از آن شهر برخاست و صدایش از آن جا به همه رسید.
خداوند او را با دلیل کافى و اندرز شافى و دعوت اصلاح گرانه، فرستاد. به وسیله او احکام ناشناخته (پروردگار) را آشکار ساخت و بدعتهایى که به نام دین در شریعت الهى
وارد شده بود ریشهکن کرد و احکامى را که اکنون نزد ما روشن است بیان داشت؛ بنابر این کسى که جز اسلام آیینى برگزیند شقاوت و بدبختى دامن او را خواهد گرفت، دستگیره ایمانش از هم گسسته، سقوط او شدید و سرانجام، اندوهى طولانى و عذابى مهلک خواهد داشت.
به خدا توکّل مىکنم؛ توکّلى همراه با توبه و بازگشت به سوى او و از او هدایت مىطلبم، به راهى که به سوى بهشتش منتهى مىشود و به منزلگاه مورد رضایش مىرسد.
شرح و تفسیر
اوصاف دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
امام علیه السّلام در آغاز خطبه به معرفى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و آیین او مىپردازد و مىفرماید:
«خداوند او را با نور روشنى بخش و برهان آشکار و طریق واضح و کتاب هدایت کننده، برانگیخت» (ابتعثه بالنّور المضیء، و البرهان الجلىّ، و المنهاج البادی(2) و الکتاب الهادی).
منظور از «نور مضىء» همان نور نبوّت اوست که همه جا را روشن ساخت و «برهان جلى» اشاره به معجزات آشکار اوست. «منهاج بادى» شریعت واضح او را بیان مىکند و «کتاب هادى» قرآن است که هدایتگر خلایق تا دامنه قیامت است.
بعضى از شارحان نهج البلاغه هر چهار جمله را اشاره به قرآن مىدانند که امام علیه السّلام از زوایاى مختلف به آن نگریسته است؛ ولى آن چه در تفسیر آن گفتیم که هر یک به چیزى اشاره مىکند، مناسبتر به نظر مىرسد و جمعى از شارحان نهج البلاغه آن را پذیرفتهاند.
در هر حال، کلام امام علیه السّلام اشاره به این دارد که ارکان چهارگانه دعوت پیامبر، از هر نظر
کامل و قوى و سرچشمه آن، نور وحى بود و معجزات مختلف، برهان و دلیل آن و کتاب هدایت کنندهاى همچون قرآن، بیانگر آن و قوانین و احکامش روشن، حساب شده و حکیمانه بود.
سپس به معرفى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در هشت جمله کوتاه مىپردازد و مىفرماید:«خاندانش بهترین خاندانها شجره فامیل او (بنى هاشم) بهترین شجرهها، شاخههایش موزون و میوههایش در دسترس همگان قرار داشت. زادگاهش مکّه (مرکز خانه خدا) و هجرتگاهش، مدینه طیّبه (مرکز جمعى از پاکبازان) بود. آوازهاش از آن شهر برخاست و صدایش از آن جا به همه رسید» (أسرته خیر أسرة، و شجرته خیر شجرة؛ أغصانها معتدلة، و ثمارها متهدّلة. مولده بمکّة، و هجرته بطیبة(3) علا بها ذکره و امتدّ منها صوته).
«متهدل» به معناى آویزان است و در این جا به معناى میوهاى است که در دسترس همگان قرار دارد.
پیروزى و موفقیّت انسان در سایه امور مختلفى به دست مىآید. شرافت خانواده و کرامت اصل و نسب و شخصیت والاى بستگان و فرزندان، تولّد در محلّ با ارزش و فعالیّت در محیط آماده، هر یک سهمى در پیروزى انسان دارد.
و هرگاه در زندگى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله درست دقت کنیم مىبینیم علاوه بر شرف ذاتى آن حضرت، خداوند عوامل پیروزى را براى او فراهم ساخته تا بندگانش را از این طریق هدایت کند؛ نسب او به حضرت ابراهیم علیه السّلام و فرزندش اسماعیل علیه السّلام مىرسد و از آن پدر و فرزند، شجاعت و ایثار را به ارث مىبرد. خاندانش بنى هاشم که از بهترین طوایف عرب
بودند. پدرى همچون عبد اللّه و جدّى چون عبد المطلب، عمویى همچون حمزه و ابو طالب و عموزادهاى مانند على علیه السّلام و جعفر و فرزندانى همچون زهرا علیها السّلام و ائمه معصومین علیهم السّلام داشت. مکّه حرم امن الهى زادگاه او بود و هجرتگاهش مدینه طیّبه مرکز گروهى از مردم ایثارگر و فداکار بود. دعوت خود را از آن جا گسترش داد و صداى او در تمام جهان پیچید.
«اسره» که از مادّه «اسر» (بر وزن عصر) به معناى قدرت و قوّت گرفته شده، اشاره به خاندان بنى هاشم و فامیل نزدیک حضرت است. «شجره»، اشاره به ریشه اصلى این خانواده است که به ابراهیم علیه السّلام باز مىگردد و «اغصان معتدل» اشاره به شاخههاى او همچون عبد المطلب، ابو طالب، حمزه، جعفر، امیر مؤمنان على علیه السّلام و ائمه هدى مىباشد که از نظر فضل و کمال و عدم اختلاف همچون شاخههاى هماهنگ یک درخت بودند و شمار (میوهها) علوم و دانشهایى است که از این خاندان در طول تاریخ نصیب مردم شد.
آن گاه به سراغ معرفى برنامههاى عملى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىرود و مىفرماید: «خداوند او را با دلیل کافى و اندرز شافى و دعوت اصلاحگرانه، فرستاد» (أرسله بحجّة کافیة، و موعظة شافیة، و دعوة متلافیة(4)).
آرى، او داراى دلایل عقلى، فطرى و انواع معجزات حسّى بود و انسانها و جامعههاى بیمار را با سخنان خود درمان کرد و ویرانىهاى فراوانى از عصر جاهلیّت- که در تمام شئون اجتماعى وجود داشت- اصلاح و آباد ساخت.
دعوت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از نظر ریشه با حجت و برهان قانع کننده همراه بود و از نظر محتوا، برنامهاى شفا بخش در برداشت و از نظر نتیجه به اصلاح مفاسد و ترمیم ویرانىهاى فکرى و اخلاقى و اجتماعى منتهى شد.
امام علیه السّلام سپس به کارهاى مهمّى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله انجام داد پرداخته، چنین
مىفرماید: «خداوند به وسیله او احکام ناشناخته (الهى) را آشکار ساخت و بدعتهایى که به نام دین در شریعت الهى وارد شده بود ریشهکن کرد و احکامى را که اکنون نزد ما روشن است بیان داشت» (أظهر به الشّرائع المجهولة، و قمع به البدع المدخولة(5)، و بیّن به الأحکام المفصولة(6)).
در واقع پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به سه کار مهم دست زد: عقاید حقه را آشکار ساخت؛ بدعتها، خرافات را از میان برداشت و احکام الهى را به طور روشن براى همه مردم تبیین کرد که هر یک از اینها با مجاهدات بسیار و تحمل رنجهاى فراوان صورت گرفت.
و سرانجام در یک نتیجهگیرى آشکار مىفرماید: «با این حال کسى که جز اسلام آیینى برگزیند شقاوت و بدبختى دامن او محقق مىشود، دستگیره ایمانش از هم گسسته، و سقوط او شدید و در عاقبت، اندوهى طولانى و عذابى هلاک کننده خواهد داشت» (ف من یبتغ غیر الإسلام دینا تتحقّق شقوته، و تنفصم عروته، و تعظم کبوته، و یکن مآبه إلى الحزن الطّویل و العذاب الوبیل).
بدیهى است آیینى که آورندهاش داراى آن صفات والا و آیینش از هر نظر جامع و کامل و سازنده باشد، مخالفت با آن جز بدبختى و گمراهى و هلاکت در پى نخواهد داشت.
از این عبارت، به خوبى روشن مىشود شعارهایى گمراه کنندهاى که این روزها جمعى به دنبال نویسندگان غربى در محیطهاى اسلامى سر دادهاند و پیروى از هر یک از ادیان
را کافى مىشمرند و صلح کل متصوفه را زنده کردهاند، چیزى است که نه با منطق قرآن سازگار است و نه با کلمات پیشوایان بزرگى همچون امام على علیه السّلام.
در پایان این بخش، امام علیه السّلام روى به درگاه خدا مىآورد و توکّل خویش را به ذات پاکش بیان مىکند و مىفرماید: «به خدا توکّل مىکنم؛ توکّلى همراه با توبه و بازگشت به سوى او و از او هدایت مىطلبم، به راهى که به سوى بهشتش منتهى مىشود و به منزلگاه مورد رضایش مىرسد» (و أتوکّل على اللّه توکّل الإنابة إلیه. و أسترشده السّبیل المؤدّیة إلى جنّته، القاصدة إلى محلّ رغبته).
این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که اسباب سعادت بشر با بعثت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و آیین پاکى که او آورده فراهم است. تنها چیزى که باقى مىماند پیمودن راه از سوى ماست که آن هم با توکّل بر ذات پاک او و استرشاد و تقاضاى راهنمایى از حق، میسّر مىشود، از این رو امام علیه السّلام در پایان این بخش از خطبه، بر خدا توکّل مىکند و از او براى پیمودن این راه نورانى یارى مىطلبد.
نکته
به گوینده بنگریم یا به سخنش؟!
گر چه این جمله، معروف است که «أنظر إلى ما قال و لا تنظر إلى من قال؛ به گفتار بنگر نه به گوینده».(7) ولى این سخن در مورد مطالب روشن و منطقى صادق است و در مواردى که مسائل مهم و پیچیده و اندیشههاى یک مکتب مطرح است به یقین باید «من قال» و آورنده آن از هر نظر شناخته شده باشد تا بتوان بر او اعتماد کرد و او را الگو و اسوه خود قرار داد؛ لذا قرآن مجید در موارد مختلف به معرّفى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و بیان
صفات والاى او مىپردازد تا اعتماد مردم را به آیین او جلب کند؛ مىفرماید: ««لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»؛ به یقین، رسولى از خود شما به سوىتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت و ناگوار است و بر هدایت شما اصرار مىورزد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است».(8)
و در جاى دیگر مىفرماید: ««الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ که از فرستاده خدا، پیامبر امّى پیروى مىکنند، پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیل که نزدشان است، مىیابند، پیامبرى که آنها را به معروف دستور مىدهد و از منکر باز مىدارد، امور پاکیزه براى آنها حلال مىشمرد و ناپاکها را تحریم مىکند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود (از دوش و گردنشان) بر مىدارد. (آنها رستگارانند)».(9)
بر همین اساس، امام علیه السّلام در این خطبه نخست پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را از نظر نسب و خانواده و ریشه وراثت و صفات والاى انسانى آن حضرت معرفى مىکند و شجره طیّبه وجود او و خاندانش با شاخ و برگهاى پر بارش را مىستاید؛ سپس به سراغ معرفى آیین پاکش از جنبههاى مختلف مىرود تا اعتماد کامل مخاطبان را نسبت به اسلام جلب کند و بهانههاى بهانه جویان را قطع نماید.
بخش دوّم
أوصیکم عباد اللّه، بتقوى اللّه و طاعته، فإنّها النّجاة غدا، و المنجاة أبدا. رهّب فأبلغ، و رغّب فأسبغ؛ و وصف لکم الدّنیا و انقطاعها، و زوالها و انتقالها. فأعرضوا عمّا یعجبکم فیها لقلّة ما یصحبکم منها. أقرب دار من سخط اللّه، و أبعدها من رضوان اللّه! فغضّوا عنکم- عباد اللّه- غمومها و أشغالها، لما قد أیقنتم به من فراقها و تصرّف حالاتها. فاحذروها حذر الشّفیق النّاصح و المجدّ الکادح. و اعتبروا بما قد رأیتم من مصارع القرون قبلکم: قد تزایلت أوصالهم، و زالت أبصارهم و أسماعهم، و ذهب شرفهم و عزّهم، و انقطع سرورهم و نعیمهم؛ فبدّلوا بقرب الأولاد فقدها، و بصحبة الأزواج مفارقتها. لا یتفاخرون، و لا یتناسلون، و لا یتزاورون، و لا یتحاورون. فاحذروا، عباد اللّه، حذر الغالب لنفسه، المانع لشهوته، النّاظر بعقله؛ فإنّ الأمر واضح، و العلم قائم، و الطّریق جدد و السّبیل قصد.
ترجمه:
اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى و اطاعت او توصیه مىکنم که موجب رستگارى در فرداى قیامت و نجات ابدى است. خداوند انذار کرده، انذارى رسا، و تشویق نموده؛ تشویقى پر بار و کامل. و ناپایدارى و زوال و انتقال دنیا را براى شما شرح داده است؛
بنابر این زرق و برقهایش که براى شما اعجاب انگیز است، به دلیل کوتاه بودن دوران مصاحبتش چشم بپوشید، دنیا نزدیکترین منزلگاه به خشم خدا، و دورترین آنها از رضا و خشنودى اوست؛ حال که چنین است- اى بندگان خدا!- از غم و اندوه آن و مشغول شدن به (سرگرمىها و زرق و برق) آن چشم فرو گیرید؛ چرا که از فراق و دگرگونىهاى حالاتش باخبرید؟ و همچون دوستى مهربان و اندرزگو و کوشا که براى نجات دوستش تلاش مىکند خویشتن را (نصیحت کنید و) از دنیا پرستى بر حذر دارید.
از آن چه در قربانگاههاى قرون پیشین دیدهاید عبرت گیرید و از کسانى که پیوندهاى اعضایشان از هم گسسته، چشمها و گوشهایشان از میان رفته، شرف و عزتشان نابود شده و شادى و نعمتهایشان پایان یافته، درس عبرت بیاموزید، آنها به جاى نزدیکى به فرزندان، به فراقشان مبتلا شدهاند و همدمى همسرانشان به مفارقت مبدّل گشته؛ اکنون نه بر یکدیگر تفاخر مىکنند؛ نه زاد و ولد دارند؛ نه به دیدار یکدیگر مىشتابند و نه با هم سخن مىگویند.
چون چنین است، اى بندگان خدا! مراقب باشید، همانند کسى که بر نفس خود پیروز گشته و از شهوات سرکش جلوگیرى نموده است، و با چشم عقل مىنگرد؛ چرا که همه چیز آشکار است، نشانههاى راه برقرار و جادّه، صاف و هموار و راه، مستقیم و استوار مىباشد!
شرح و تفسیر
به قربانگاههاى قرون پیشین بنگرید!
امام در این بخش از خطبه به پند و اندرزهاى پر معنا و نصایح پر بار و بیدارگر مىپردازد و پس از تقویت پایههاى ایمان در مخاطبان خود در بخش سابق، در این بخش به جنبههاى عملى مىپردازد؛ چرا که عمل میوه درخت ایمان است؛ مىفرماید: «اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى و اطاعت او توصیه مىکنم که موجب رستگارى در
فرداى قیامت و نجات ابدى است» (أوصیکم عباد اللّه، بتقوى اللّه و طاعته، فإنّها النّجاة غدا، و المنجاة(10) أبدا).
تقوا و طاعت ممکن است به یک مفهوم باز گردد و ممکن است تقوا را ریشه طاعت به حساب آورد؛ چرا که طاعت الهى از تقوا و خدا ترسى درونى بر مىخیزد. این احتمال نیز وجود دارد که تقوا اشاره به ترک گناه و طاعت اشاره به اجراى اوامر الهى باشد و در هر حال این دو، از هم جدا نیست (و شاید به همین علّت است که ضمیر در «انّها» مفرد آورده شده؛ در حالى که مرجع ضمیر، تثنیه است).
اطلاق «نجات» بر «تقوا» ممکن است از قبیل اطلاق مسبّب بر سبب باشد؛ چرا که تقوا سبب نجات در جهان دیگر است.
سپس به بیان اتمام حجت الهى مىپردازد و مىفرماید: «خداوند انذار کرده، انذارى رسا و بلیغ و تشویق نموده؛ تشویقى پر بار و کامل» (رهّب(11) فأبلغ، و رغّب فأسبغ(12)).
مىدانیم ضامن اجراى تمام قوانین الهى بشارت و انذار است. بشارت و انذارى در حد اعلا؛ و خداوند براى ترغیب مردم به پرهیزگارى و اطاعت و نهى آنها از سرکشى و گناه، این کار را به وسیله پیغمبرانش در جاى، جاى کتب آسمانى انجام داده است.
و از آن جا که سرچشمه معاصى و گناهان، دنیا پرستى و فریفته شدن به زرق و برق آن است باز امام علیه السّلام در این جا به سراغ این مطلب مىرود و از قول خداوند چنین مىگوید:
«خدا دنیا و انقطاع و زوال و انتقال آن را براى شما وصف کرده است؛ بنابر این از این زرق و برقهایى که براى شما اعجابانگیز است، به دلیل کوتاه بودن دوران مصاحبتش چشم بپوشید» (و وصف لکم الدّنیا و انقطاعها، و زوالها و انتقالها. فأعرضوا عمّا یعجبکم فیها لقلّة ما یصحبکم منها).
از این جملههاى کوتاه و پر معنا به خوبى استفاده مىشود که خداوند چهار چیز را در مورد دنیا بیان فرموده است: نخست اصل زندگى دنیا که همان گونه که از نامش پیداست زندگى پست و پایین و کم ارزش و حقیرى است و دیگر این که پایدار نمىماند و روزى با مرگ آدمى و سرانجام با مرگ مجموعه دنیا به پایان مىرسد و دیگر این که در همان زمانى که انسان از مواهب دنیا برخوردار است گرفتار زوال تدریجى آن مىباشد. قواى بدن به تدریج از میان مىرود و ضعف، جاى قوّت را مىگیرد، سلامتى مختل مىشود، دوستان و عزیزان یکى بعد از دیگرى چهره در نقاب خاک مىکشند و دیگر این که همواره دنیا از گروهى به گروه دیگر منتقل مىشود.
قرآن مجید مىفرماید: ««اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ»(13)؛ بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخر فروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است؛ همانند بارانى که محصولش کشاورزان را در شگفتى فرو مىبرد، سپس خشک مىشود؛ به گونهاى که آن را زرد رنگ مىبینى؛ سپس تبدیل به کاه مىشود و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضاى الهى و (به هر حال) زندگى دنیا چیزى جز متاع فریب نیست».
در این آیه بىارزش بودن دنیا و همچنین انقطاع و زوال آن در ضمن یک مثال روشن
ترسیم شده است؛ همان گونه که انتقال آن در آیه شریفه ««وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ»(14)؛ ما روزهاى پیروزى و شکست را در میان مردم منتقل مىسازیم» تبیین شده است.
و در ادامه آن در وصف دنیا مىافزاید: «دنیا نزدیکترین منزلگاه به خشم خدا، و دورترین آنها از رضا و خشنودى اوست» (أقرب دار من سخط اللّه، و أبعدها من رضوان اللّه!).
دلیل آن هم روشن است؛ چرا که دنیا مجموعهاى است از هوا و هوسهاى سرکش که از هر سو انسان را به طرف گناه مىراند و موجب خشم خدا و ناخشنودى او مىشود.
بدیهى است منظور از دنیا در تمام این عبارات، دنیاى مادّى است که تنها هدف انسان باشد و براى به چنگ آوردن آن از هر وسیله استفاده کند و آلوده هر گناه شود؛ به آن مشغول و مغرور گردد و غیر آن را فراموش کند؛ و گر نه، دنیایى که وسیله قوّت و قدرت بر طاعت و شکر بر نعمت و رسیدن به سعادت باشد، از مواهب عظیم الهى است.
امام علیه السّلام در ادامه این سخن در یک نتیجهگیرى روشن، مىفرماید: «حال که چنین است اى بندگان خدا! از غم و اندوه آن و مشغول شدن به (سرگرمىهاى) آن چشم فرو گیرید چرا که از فراق و دگرگونىهاى حالاتش باخبرید؟ و همچون دوستى مهربان و اندرزگو و کوشا که براى نجات دوستش تلاش مىکند خویشتن را (نصیحت کنید و) از دنیا پرستى بر حذر دارید» (فغضّوا(15) عنکم- عباد اللّه- غمومها و أشغالها، لما قد أیقنتم به من فراقها و تصرّف حالاتها. فاحذروها حذر الشّفیق النّاصح و المجدّ الکادح(16).)
اشاره به این که گرفتارىهاى دنیا فزاینده و غم و اندوه آن، روز افزون است. هر چه انسان به آن نزدیکتر شود، گرفتارتر خواهد شد و به جایى خواهد رسید که تمام وجود او را گرفتارىها و اندوهها پر خواهد کرد.
در این زمینه، حدیث جالبى از امام باقر علیه السّلام نقل شده که فرمود: «مثل الحریص على الدّنیا مثل دودة القزّ کلّما ازدادت من القزّ على نفسها لفّا کان أبعد لها من الخروج حتّى تموت غمّا؛ مثال کسى که نسبت به دنیا حریص است، همچون کرم ابریشم است که هر قدر بر خود بیشتر مىتند از خارج شدن دورتر مىشود تا در درون آن پیله، از اندوه مىمیرد».(17)
یکى از شعراى عرب این حدیث را در ضمن شعر زیبایى بیان کرده است:
ألم تر أنّ المرء طول حیاته
حریص على ما لا یزال یناسجه
کدود کدود القزّ ینسج دائما
فیهلک غمّا وسط ما هو ناسج(18)
آیا نمىبینى که انسان در طول حیات خود
نسبت به چیزى که جمعآورى مىکند حریص است
بسیار پر تلاش است همچون کرم ابریشم که همواره بر خود مىتند
و سرانجام در میان آنچه تنیده با اندوه مىمیرد!»
سپس امام علیه السّلام دست مخاطبان خود را گرفته و آنها را به زمانهاى گذشته مىبرد و سرانجام زندگى دنیا پرستان را براى آنها در ضمن ده جمله کوتاه و بسیار تکان دهنده
شرح مىدهد؛ آن چنان که هر شنوندهاى را تحت تأثیر قرار مىدهد؛ مىفرماید: «از آن چه در قربانگاههاى قرون پیشین دیدهاید عبرت گیرید و از آن کسانى که پیوندهاى اعضایشان (در زیر خاکها) از هم گسسته، چشمها و گوشهایشان از میان رفته، شرف و عزتشان نابود شده و شادى و نعمتهایشان قطع گردیده است. (آرى از آنها، درس عبرت بیاموزید)» (و اعتبروا بما قد رأیتم من مصارع(19) القرون قبلکم: قد تزایلت أوصالهم(20)، و زالت أبصارهم و أسماعهم، و ذهب شرفهم و عزّهم، و انقطع سرورهم و نعیمهم).
جمله «تزایلت أوصالهم» اشاره به متلاشى شدن پیوندهاى بدن در زیر خاک است.این تعبیر مىتواند اشارهاى به پیوندهاى اجتماعى در زندگى انسان نیز باشد که بعد از وفات انسان متلاشى مىشود؛ همان گونه که ابصار و اسماع، اشاره به همین چشم و گوش ظاهرى و قدرت دیدن و شنیدن حسّى است؛ ولى مىتواند کارگردانان انسان را نیز که از گوشه و کنار جهان، اخبارى را مىشنوند و مىبینند و منتقل مىکنند در بر گیرد.نه تنها حواسّ ظاهرى انسان و پیوندهاى جسمانى او از میان مىرود، بلکه جهات اجتماعى همچون شرف و عزّت مادّى نیز با دفن او مدفون مىگردد و تمام لذّتها و نعمتها بر باد مىرود.
سپس در ادامه این سخن به بخش دیگرى از مواهبى که انسان با مرگ از دست مىدهد اشاره کرده، مىفرماید: «آنها به جاى نزدیکى به فرزندان، به فراق آنها مبتلا شدند و همدمى همسرانشان به مفارقت آنها مبدل شد؛ اکنون نه بر یکدیگر تفاخر مىکنند؛ نه زاد و ولد دارند؛ نه به دیدار یکدیگر مىشتابند و نه با هم سخن مىگویند» (فبدّلوا بقرب الأولاد فقدها، و بصحبة الأزواج مفارقتها. لا یتفاخرون، و لا
یتناسلون، و لا یتزاورون، و لا یتحاورون(21)).
و به گفته شاعر:
و حلّوا بدار لا تزاور بینهم
و أنّى لسکّان القبور التّزاور
«آنها به سرایى وارد شدند که هیچ دیدارى در میان ساکنانش نیست، چگونه ساکنان قبور مىتوانند با هم دیدار داشته باشند».(22) بدیهى است که این سخن ناظر به جسم انسانهاست و هیچ مانعى ندارد که ارواح مؤمنان با هم دیدار داشته باشند و سخن بگویند.
و در پایان خطبه و نتیجهگیرى نهایى امام علیه السّلام به همه هشدار مىدهد و مىفرماید:«(چون سرنوشت شما چنین است)، پس اى بندگان خدا! بر حذر باشید، همانند کسى که بر نفس خود پیروز گشته و از شهوات سرکش مانع شده، و با چشم عقل مىنگرد؛ چرا که همه چیز آشکار، نشانههاى راه برقرار و جادّه، صاف و هموار و راه، مستقیم و استوار است!» (فاحذروا، عباد اللّه، حذر الغالب لنفسه، المانع لشهوته، النّاظر بعقله؛ فإنّ الأمر واضح، و العلم قائم، و الطّریق جدد(23) و السّبیل قصد).
جمله «فاحذروا … النّاظر بعقله» اشاره به این است که در صورتى انسان مىتواند از خطرهایى که در بخشهاى پیشین خطبه آمده در امان بماند که اوّلا بر نفس خود غالب باشد و به دنبال آن بتواند شهوات خود را مهار کند و در پى آن با دیده تیزبین عقل به مسائل بنگرد؛ نه با دیده گمراه کننده شهوات.
جملههاى چهارگانهاى که در پایان خطبه ذکر شده، هر یک اشاره به نکته مستقلّى دارد. نخست مىفرماید: برنامههاى سعادت به وسیله قرآن و اولیاى الهى تبیین شده و در
جاى جاى مسیر «الى اللّه» نشانههاى روشنى نصب شده است؛ جادّه نیز محکم و صاف و خالى از عوامل لغزش است، سبیل و طریق نیز مستقیم و خالى از هر گونه کجى و انحراف است.
تنها چیزى که باقى مىماند تصمیم و اراده رهروان این راه و پیمودن سریع آن است.
خوشبخت و سعادتمند آنهایىاند که تصمیم گرفتند و این راه را پیمودند؛ به گفته شاعر:
فطوبى لعبد آثر اللّه ربّه
و جاد بدنیاه لما یتوقّع
«خوشا به حال آنان که خدا را بر همه چیز مقدّم داشتند و از زرق و برق دنیا براى سعادت جاویدان چشم پوشیدند».(24)
1) سند خطبه:ظاهرا براى این خطبه، سندى جز نهج البلاغه به دست نیامده است و نویسنده مصادر نهج البلاغه نیز مدرکى براى آن نیافته؛ ولى بزرگانى که بعد از مرحوم سیّد رضى آمدند، مانند علّامه مجلسى و غیر او آن را از نهج البلاغه نقل کردهاند (ما هم با جستجو از طریق کامپیوتر مأخذ دیگرى براى این خطبه که پیش از سیّد رضى باشد، نیافتیم).
2) «بادى» از ماده «بدو» (بر وزن سرو) به معناى آشکار شدن و وضوح کامل است و وصف شریعت پیغمبر به بادى اشاره به آن است که دستورات او مورد پذیرش خردمندان است.
3) «طیّبه» به معناى پاک و پاکیزه است و از لسان العرب چنین استفاده مىشود که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله این نام را بر آن نهاد (به علت آب و هواى خوب و اشجار فراوان و مردم ایثارگر) و نهى فرمود که نام «یثرب» را براى آن باقى بگذارند «چرا که ثرب در اصل به معناى فساد است).
4) «متلافى» از مادّه «تلافى» به معناى جبران کردن گرفته شده و گاه به معناى پیشگیرى یا جبران فساد به کار مىرود و در خطبه مزبور منظور همین است.
5) «مدخوله» از مادّه «دخول» در این جا اشاره به بدعتهایى است که در جاهلیت به خداوند نسبت مىدادند. یا از مادّه «دخل» (بر وزن دغل) به معناى فساد است؛ چرا که این بدعتها مایه فساد فرد و جامعه مىشود.
6) «مفصوله» از مادّه «فصل» در اصل به معناى بریدن یا جدا کردن است؛ سپس به سخن یا داورى صحیح که حق را از باطل جدا مىسازد، اطلاق شده است. در جمله یاد شده هر دو معنا امکان پذیر است؛ نخست این که احکام شریعت اسلام براى هر موضوعى جداگانه بیان شده، دیگر این که حق را از باطل جدا مىسازد (در صورت اوّل معناى اسم مفعولى دارد و در صورت دوّم، فاعلى).
7) این سخن در کلام على علیه السّلام طبق نقل غرر الحکم، حدیث 10189 نیز ذکر شده است؛ آن جا که مىفرماید: «لا تنظر إلى من قال و انظر إلى ما قال».
8) توبه، آیه 128.
9) اعراف، آیه 157.
10) «منجاة» از مادّه «نجات» در این جا اسم مکان و به معناى محل نجات است. این احتمال نیز داده شده که معناى مصدرى داشته باشد. «نجات» به معناى رهایى است و گاه به معناى شتر سریع السیر آمده که سبب رهایى انسان از بیابانهاى پر خطر است.
11) «رهّب» از مادّه «ترهیب» به معناى بیم دادن و ترساندن است.
12) «أسبغ» از مادّه «اسباع» به معناى انجام دادن کارى به طور کامل است و در اصل از «سبغ» (بر وزن صبر) به معناى پیراهن یا زره گشاده است؛ سپس به نعمت گسترده و وضوى کامل «اسباغ نعمت» یا «اسباغ الوضوء» اطلاق شده است.
13) حدید، آیه 20.
14) آل عمران، آیه 140.
15) «غضّوا» از مادّه «غضّ» (بر وزن حظّ) به معناى کم کردن و فرو گرفتن است و «غضّ بصر» به این معناست که انسان، خیره به چیزى نگاه نکند؛ بلکه چشم خود را پایین بیندازد.
16) «کادح» از مادّه «کدح» (بر وزن مدح) به معناى کوشش توأم با رنج است.
17) اصول کافى، جلد 2، صفحه 316.
18) پاورقى کتاب کافى، جلد 2، صفحه 316.توجه داشته باشید که «کدود» که در آغاز بیت دوّم آمده صیغه مبالغه از مادّه «کدّ» به معناى تلاش است.
19) «مصارع» جمع «مصرع» به معناى محل زمین افتادن است و به قتلگاه نیز اطلاق مىشود.
20) «أوصال» جمع «وصل» (بر وزن قفل) به معناى مفصل و رشتههاى اعصاب است که اعضا را به هم پیوند مىدهد.
21) «یتحاورون» از مادّه «محاوره» به معناى رفت و آمد و همچنین ردّ و بدل کردن سخن و بحث است.
22) منهاج البراعة، جلد 9، صفحه 412.
23) «جدد» از مادّه «جدّ» (بر وزن خط) به معناى قطع کردن و همچنین پیمودن زمینهاى صاف و محکم است و به راه صاف و محکم «جادّه» گفته مىشود.
24) منهاج البراعه، جلد 9، صفحه 412.