جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 158(1)

زمان مطالعه: 12 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

ینبّه فیها على فضل الرسول الاعظم و فضل القرآن ثم حال دولة بنى امیّة

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که در آن از فضایل پیامبر بزرگ اسلام و عظمت قرآن مجید و سپس از وضع دولت بنى امیّه سخن مى‏گوید.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه از دو بخش تشکیل مى‏شود: در بخش اوّل امام علیه السّلام ترسیمى از عصر بعثت و سپس اهمّیّت و عظمت قرآن ارائه داده است و بر این معنا تأکید مى‏کند که داروى تمام دردها و آگاهى مربوط به آینده و گذشته در این قرآن است.

و در بخش دوّم اشاره به فتنه بنى امیّه و ستم‏هاى عظیم و گستردگى ظلم آن‏ها مى‏کند؛ ولى در ادامه سخن مى‏گوید: حکومت آن‏ها چندان نمى‏پاید و چنان از میان مى‏روند که هرگز باز نخواهند گشت.

بخش اوّل‏

أرسله على حین فترة من الرّسل، و طول هجعة من الأمم، و انتقاض من المبرم؛ فجاءهم بتصدیق الّذی بین یدیه، و النّور المقتدى به. ذلک القرآن فاستنطقوه، و لن ینطق، و لکن أخبرکم عنه: ألا إنّ فیه علم ما یأتی، و الحدیث عن الماضی، و دواء دائکم، و نظم ما بینکم.

ترجمه‏:

خدا او (پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله) را در زمانى فرستاد که مردم از پیامبران پیشین فاصله گرفته بودند (و تعلیمات آن‏ها به فراموشى سپرده شده بود) ملت‏هاى جهان به خواب عمیقى فرو رفته بودند و تار و پود نظام زندگى انسان‏ها و حقایق مبرم از هم گسسته بود.او در این هنگام براى مردم کتابى آورد که کتب آسمانى پیشین را تصدیق مى‏کرد و نورى که باید به آن اقتدا شود، (در پرتو آن پیش روند) این کتاب همان قرآن است. آن را به سخن آرید (تا همه چیز را بازگو کند)؛ هر چند هرگز براى شما (نسبت به تمام این امور) سخن نمى‏گوید؛ ولى من از جانب او به شما خبر مى‏دهم (و اسرار مکتومش را فاش مى‏سازم). آگاه باشید! در آن علم آینده و اخبار پیشین و داروى بیمارى‏هاى شما و نظم و سامان بخش روابط میان شماست.

شرح و تفسیر

کتابى که همه چیز در آن است‏

امام علیه السّلام در آغاز این خطبه اشاره کوتاه و پر معنا به وضع زمان جاهلیّت، مقارن قیام پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «خدا او را در زمانى فرستاد که فاصله‏اى از پیامبران پیشین گرفته بود (و امّت‏ها تعلیمات آنان را به فراموشى سپرده بودند) ملت‏هاى جهان به خواب عمیقى فرو رفته و تار و پود حقایق مبرم (نظام زندگى انسان‏ها) از هم گسسته بود» (أرسله على حین فترة من الرّسل، و طول هجعة(2) من الأمم، و انتقاض من المبرم(3)).

محتواى این سه جمله، از قبیل علّت و معلول است. فاصله افتادن در میان عصر ظهور پیامبران پیشین و پیامبر بعد، سبب غلبه خواب غفلت بر امّت‏ها شد و این خواب، موجب «انتقاض مبرم» یعنى از هم گسستن تار و پود حقایق و نظام زندگى انسان‏ها گشت و مردم در ظلمت جهل و گناه، گرفتار شدند.

و به دنبال آن مى‏افزاید: «در این هنگام پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله براى مردم کتابى آورد که کتب آسمانى پیشین را تصدیق مى‏کرد و نورى که باید به آن اقتدا شود، (در پرتو آن پیش روند)» (فجاءهم بتصدیق الّذی بین یدیه، و النّور المقتدى به).

در چنان شرایطى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دو کار کرد: معارف و احکامى که در اصول کلّى با معارف و احکام انبیاى پیشین هماهنگ بود براى مردم تبیین کرد و دیگر این که براى نجات آن‏ها از ظلمات جهل و گمراهى، چراغ پر فروغى فرا راه آن‏ها قرار داد.

سپس به معرفى این چراغ پرفروغ و این نور الهى پرداخت؛ مى‏فرماید: «این همان قرآن است. آن را به سخن آرید (تا همه چیز را بازگو کند)؛ هر چند هرگز براى شما (نسبت‏

به تمام این امور) سخن نمى‏گوید؛ ولى من از جانب آن به شما خبر مى‏دهم (و اسرار مکتومش را فاش مى‏سازم)» (ذلک القرآن فاستنطقوه، و لن ینطق، و لکن أخبرکم عنه).

در آیات بسیارى از آن، قرآن به نور تشبیه شده است. در سوره مائده مى‏فرماید: ««قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ»؛ به یقین از سوى خدا نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمد».(4)، در سوره اعراف مى‏فرماید: ««فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ کسانى که به او ایمان آوردند و او را بزرگ داشتند و یارى کردند و از نورى که با او نازل شده بود پیروى کردند، آن‏ها رستگارانند».(5)

همان گونه که نور، فضاى زندگى را روشن مى‏سازد و انسان را از گمراهى و سقوط در پرتگاه‏ها حفظ مى‏کند، گیاهان را مى‏رویاند و تمام موجودات زنده را پرورش مى‏دهد، قرآن مجید نیز در جنبه‏هاى معنوى و مادّى، نجات بخش و پرورش دهنده است.

منظور از «تصدیق الّذی بین یدیه» (با توجّه به این که «بین یدیه» در این گونه موارد به معناى قبل است) این نیست که تورات و انجیل تحریف یافته را تصدیق مى‏کند؛ بلکه اشاره به آن کتب آسمانى است که بر موسى و مسیح نازل شد و نیز منظور از تصدیق این نیست که اسلام در تمام جزئیات با آن‏ها هماهنگ است؛ بلکه مقصود، همان اصول کلّى‏اى است که بر تمام ادیان آسمانى حاکم بوده؛ هر چند اسلام در سطحى برتر و بالاتر آن‏ها را پیاده کرده است.

جمله «و لن ینطق» مفهومش این نیست که قرآن با هیچ کس (جز با امامان معصوم علیهم السّلام) سخن نمى‏گوید؛ چرا که قرآن به «لسان عربى مبین» و با منطق روشن و آشکار نازل شده و همگان مأمور به تدبّر در قرآنند و دستور داده شده به مواعظ قرآن که‏

مى‏رسند گوش جان به آن فرا دهند تا آیات بشارت آن سبب تشویق و آیات بیم و ترس سبب وحشت آنان گردد.

بنابر این منظور از جمله «لن ینطق»، بطون قرآن و اسرار نهفته‏اى است که اضافه بر ظواهر آن دارد. این بطون در اختیار پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و جانشینان معصوم اوست.

به همین جهت، در جمله بعد چنین اضافه مى‏فرماید: «لیکن من به شما خبر مى‏دهم؛ آگاه باشید! در آن علم آینده و اخبار پیشین و داروى بیمارى‏هاى شما و نظم و سامان دادن به روابط میان شماست» (ألا إنّ فیه علم ما یأتی، و الحدیث عن الماضی، و دواء دائکم، و نظم ما بینکم).

جمله «علم ما یأتی» به گفته بعضى از شارحان اشاره به مسائل مربوط به آخرت است: از حساب و کتاب و صراط و بهشت و دوزخ؛ ولى ظاهر این است که اشاره به حوادث آینده این جهان است که در بطون این قرآن قرار دارد و معصومین علیهم السّلام از آن آگاهند؛ به قرینه جمله بعد «و الحدیث عن الماضی» که اشاره به أمم پیشین و شرح سرگذشت آن‏هاست. گاه گفته‏اند: اشاره به آغاز آفرینش و دوران‏هاى نخستین خلقت این جهان نیز مى‏باشد.

تعبیر به «دواء دائکم»، اشاره به تعلیمات و معارف و دستوراتى است که داروى انواع بیمارى‏هاى اخلاقى و اجتماعى است و در سایه آن مى‏توان در عافیت و سلامت زندگى کرد. قرآن مجید نیز مى‏گوید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ».(6)

و آخرین تعبیر یعنى «و نظم ما بینکم» اشاره به تمام قوانینى است که نظام مجتمع انسانى را حفظ مى‏کند و به نابسامانى‏ها و بى‏نظمى‏ها پایان مى‏دهد و امنیّت و آرامش را براى جامعه به ارمغان مى‏آورد و قیام به قسط را که رکن اساسى حفظ نظام است، تأمین مى‏کند.

بخش دوّم‏

و منها: فعند ذلک لا یبقى بیت مدر و لا وبر إلّا و أدخله الظّلمة ترحة، و أولجوا فیه نقمة. فیومئذ لا یبقى لهم فی السّماء عاذر، و لا فی الأرض ناصر. أصفیتم بالأمر غیر أهله، و أوردتموه غیر مورده، و سینتقم اللّه ممّن ظلم، مأکلا بمأکل، و مشربا بمشرب، من مطاعم العلقم، و مشارب الصّبر و المقر، و لباس شعار الخوف، و دثار السّیف. و إنّما هم مطایا الخطیئات و زوامل الآثام. فأقسم، ثمّ أقسم، لتنخمنّها أمیّة من بعدی کما تلفظ النّخامة، ثمّ لا تذوقها و لا تطعم بطعمها أبدا ما کرّ الجدیدان!

ترجمه‏:

در آن هنگام خانه‏اى در شهر و خیمه‏اى در بیابان باقى نمى‏ماند، جز این که ستمگران غم و اندوه را در آن فرو مى‏ریزند و بلا و بدبختى را در آن وارد مى‏کنند. در آن روز براى آن‏ها (مردم ستمدیده) نه در آسمان عذر پذیرى وجود دارد و نه در زمین یار و یاورى. (و به آن‏ها خطاب مى‏شود:) شما حکومت را به غیر اهلش سپردید و آن را در غیر محلّش قرار دادید (و این نتیجه کار خود شماست) و به زودى خداوند از ستمگران انتقام مى‏گیرد (و کارهایشان را مو به مو کیفر مى‏دهد) خوردنى به خوردنى و آشامیدنى به آشامیدنى، در برابر هر لقمه لذیذى که خوردند لقمه‏اى بس ناگوار و زهر آلود خواهند خورد و در مقابل هر جرعه گوارایى، جامى تلخ و مسموم خواهند نوشید. از درون، وحشت و از برون، شمشیر بر آن‏ها مسلّط خواهد کرد؛ چرا که این گروه مرکب‏هاى معاصى و

شتران بارکش گناهانند.

سوگند یاد مى‏کنم باز هم سوگند یاد مى‏کنم که بعد از من بنى امیّه خلافت را همچون اخلاط سر و سینه بیرون مى‏افکنند، سپس هرگز طعم آن را نخواهند چشید و تا آن زمان که شب و روز در پى هم مى‏آیند از آن بهره‏اى نخواهند گرفت.

شرح و تفسیر

حکومتى ظلمانى و وحشتناک در پیش است‏

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به فتنه فراگیر بنى امیّه اشاره مى‏کند که تمام مسلمین را در غم و اندوه فرو مى‏برد و ظلم و ستم آن‏ها در تمام خانواده‏ها وارد مى‏شود؛ در حالى که راه فرارى از آن ندارند؛ چرا که نتیجه اعمال خود مردم است؛ مى‏فرماید: «در آن هنگام خانه‏اى در شهر و خیمه‏اى در بیابان باقى نمى‏ماند، جز این که ستمگران غم و اندوه را در آن فرو مى‏ریزند و بلا و بدبختى را در آن وارد مى‏کنند» (فعند ذلک لا یبقى بیت مدر(7) و لا وبر(8) إلّا و أدخله الظّلمة ترحة(9)، و أولجوا فیه نقمة).

ممکن است در خانه‏اى غم و اندوه بیاید، ولى ظلم نیاید؛ غم و اندوه دیگران، دوستان و بستگان و توده مردم، ولى ظلم بنى امیّه چنان بود که هم غم و اندوه را با خود به همه جا مى‏برد و هم مصیبت و بلا و بدبختى را؛ چرا که دستیاران ظالمان همیشه از میان افرادى همانند خود آن‏ها انتخاب مى‏شوند. گویى روح آن‏ها در تمام پیکر حکومتشان دمیده مى‏شود و همه به ظلم و ستم مى‏پردازند تا چند صباحى بر سر قدرت بمانند.

سپس مى‏افزاید: «در آن روز براى آن‏ها (مردم ستمدیده) نه در آسمان عذر پذیرى‏

وجود دارد و نه در زمین یار و یاورى. (و به آن‏ها خطاب مى‏شود:) شما حکومت را به غیر اهلش سپردید و آن را در غیر محلّش قرار دادید (و این نتیجه کار خود شماست)» (فیومئذ لا یبقى لهم فی السّماء عاذر، و لا فی الأرض ناصر. أصفیتم بالأمر غیر أهله، و أوردتموه غیر مورده).

بنابر این، مخاطب در این چند جمله مردمى‏اند که بر اثر کوتاهى و فرار از زیر بار مسئولیت و سکوت در برابر ظالمان گرفتار ظلم و ستم شده‏اند و جمله‏هاى «أصفیتم بالأمر غیر أهله، و أوردتموه غیر مورده» شاهد گویاى این معناست؛ زیرا خطاب به مردم مى‏گوید: شما کار را به غیر اهل سپردید و حکومت را به دست افراد ناشایست دادید.

شبیه این معنا در خطبه 192 آمده است؛ آن جا که مى‏فرماید: «و إنّکم إن لجأتم إلى غیره حاربکم أهل الکفر ثمّ لا جبرائیل و لا میکائیل و لا مهاجرون و لا أنصار ینصرونکم؛ شما اگر به غیر اسلام پناه برید کافران با شما نبرد مى‏کنند و بر شما مسلّط مى‏شوند؛ سپس نه جبرئیل و نه میکائیل نه مهاجران و نه انصار نمى‏توانند شما را یارى دهند».

و این که بعضى از شارحان مخاطبان این جمله را حاکمان ظالم قرار داده‏اند، به هیچ وجه با مجموعه خطبه سازگار نیست.

سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن اشاره به انتقام خداوند از ظالمان مى‏کند؛ انتقامى سخت و درهم کوبنده؛ مى‏فرماید: «و به زودى خداوند از ستمگران انتقام مى‏گیرد (و کارهایشان را مو به مو کیفر مى‏دهد) خوردنى به خوردنى و آشامیدنى به آشامیدنى، در برابر هر لقمه لذیذى که خوردند لقمه‏اى بس ناگوار و زهر آلود خواهند خورد و در مقابل هر جرعه گوارائى، جامى تلخ و مسموم خواهند نوشید. از درون، وحشت و از برون، شمشیر بر آن‏ها مسلّط خواهد کرد؛ چرا که این گروه مرکب‏هاى معاصى و شتران بارکش گناهانند» (و سینتقم اللّه ممّن ظلم، مأکلا بمأکل، و مشربا بمشرب، من مطاعم‏

العلقم(10)، و مشارب الصّبر(11) و المقر(12)، و لباس شعار الخوف، و دثار السّیف. و إنّما هم مطایا(13) الخطیئات و زوامل(14) الآثام).

اشاره به این که هر بلایى بر سر مردم آوردند خداوند بر سر آن‏ها خواهند آورد و در برابر هر لذتى که از مقام بردند خداوند تلخى ذلت را در کام آن‏ها فرو خواهد ریخت. در حکومت خود مردم را در ترس و وحشت و در زیر برق شمشیرها قرار دادند، خداوند گروهى بر آن‏ها مسلّط مى‏کند که همین کار را با آن‏ها خواهند کرد.

تاریخ مى‏گوید تمام این پیش بینى‏ها به واقعیت پیوست و خداوند چنان خاندان بنى امیّه و وابستگان به آن‏ها را متلاشى و نابود کرد که بازماندگان آن‏ها از ترس و وحشت به مناطق دور دست فرار کردند و از دیده مردم پنهان شدند و چیزى جز نام ننگین و تاریخ سیاه از آنان باقى نماند.

تعبیر (إنّما هم مطایا الخطیئات) تشبیه جالب و گویایى است. آن‏ها را به حیواناتى تشبیه مى‏فرماید که از سر نادانى و نداشتن ایمان و عقل و شعور کافى، بارکش گناهان مردم شده‏اند و همان گونه که قرآن درباره گروهى از کافران مى‏گوید: ««وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ»؛ آن‏ها بارهاى سنگین گناهان خویش را بر دوش مى‏کشند و نیز بارهاى سنگین دیگران را اضافه بر بارهاى سنگین خود؛ و روز قیامت به یقین از تهمت‏هایى که مى‏بستند سؤال خواهند شد».(15)

در پایان خطبه، پیش‏گویى قاطع دیگرى درباره سرنوشت بنى امیّه مى‏کند و مى‏فرماید: «سوگند یاد مى‏کنم باز هم سوگند یاد مى‏کنم! که بعد از من بنى‏امیّه خلافت را همچون اخلاط سر و سینه بیرون مى‏افکنند، سپس هرگز طعم آن را تا ابد نخواهند چشید و از آن بهره نمى‏گیرند تا آن زمان که شب و روز در پى هم آیند!» (فأقسم، ثمّ أقسم، لتنخمنّها(16) أمیّة من بعدی کما تلفظ النّخامة، ثمّ لا تذوقها و لا تطعم بطعمها أبدا ما کرّ الجدیدان!).

در این جمله، امام علیه السّلام تعبیر عجیبى درباره حکومت بنى‏امیّه مى‏کند؛ مى‏فرماید:حکومت اسلامى را آن قدر آلوده و کثیف و با ظلم و فساد آمیخته مى‏کنند که همچون اخلاط سر و سینه خواهد شد و کار به جایى خواهد رسید که خود آن‏ها نیز تحمل آن را نخواهند داشت و همانند کسى که اخلاط درون را برون مى‏ریزد، آن را از دست خواهند داد و چنان مبغوض و منفور خواهند شد که هرگز مردمان مسلمان به سراغ آن‏ها نخواهند رفت.

نکته‏ها

1. مسئولیت سنگین حاکمان و مردم‏

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به دو مسأله مهمّ در ارتباط با حوادث تلخ تاریخى اشاره مى‏فرماید: نخست مسئولیت حاکمان و دیگر، مسئولیت حکومت پذیران. امام علیه السّلام گناه حاکمان ظالم را یک طرفه نمى‏شمارد، بلکه حکومت پذیرانى را به ظلم تن دادند نیز شریک جنایات آن‏ها مى‏شمارد.

حاکمان جور و دار و دسته آن‏ها معمولا گروه محدودى‏اند، اگر توده مردم در برابر آن‏ها سکوت نکنند و وظیفه الهى امر به معروف و نهى از منکر را در تمام ابعادش انجام‏

دهند، هرگز آنان به قدرت نمى‏رسند و دمار از روزگار مظلومان در نمى‏آورند.

امام علیه السّلام در این خطبه مى‏فرماید: بلاهایى که در حکومت بنى‏امیه به شما مى‏رسد و مظالم بى‏سابقه‏اى که نسبت به شما روا مى‏دارند از یک نظر، نتیجه اعمال خود شماست.شمایید که آن‏ها را تقویت مى‏کنید. شمایید که کار را به دست غیر اهلش سپرده و مى‏سپارید. آرى، شمایید با سکوت و تسلیم خود، راه را براى به قدرت رسیدن آن‏ها هموار کرده‏اید، و شاید این وضع نابسامان نیز یکى از الطاف خفیه الهى باشد که بیدار شوید و دیگر از این راه نروید؛ همان گونه که قرآن مجید مى‏فرماید: ««ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»؛ فساد در خشکى و دریا به سبب اعمال مردم آشکار شد. خدا مى‏خواهد نتیجه قسمتى از اعمال آن‏ها را به آنان بچشاند؛ شاید (به سوى حق) باز گردند».(17)

بدیهى است، مسئولیت حکومت پذیران به معناى تبرئه حاکمان ظالم نیست؛ لذا امام علیه السّلام مجازات شدید آن‏ها را هم در این خطبه بیان کرده و در عباراتى کوتاه و بسیار پر معنا سرانجام شوم و مرگبارشان را شرح مى‏دهد.

2. پایان نکبت‏بار حکومت بنى‏امیّه‏

مى‏دانیم حکومت بنى‏امیّه بیش از هشتاد و چند سال طول نکشید و در این مدت، 14 تن از حکّام بنى امیّه به حکومت رسیدند که حکومت بعضى از آنان بیش از دو ماه یا دو ماه و ده روز ادامه نیافت؛ ولى چنان ظلم و ستمى بر عموم مردم، به خصوص بنى هاشم روا داشتند که تاریخ به خاطر ندارد.

بنى‏امیّه در این دوران کوتاهى که حاکمانش پى در پى عوض مى‏شدند آرامشى نداشتند؛ با قیام‏ها و شورش‏ها از هر سو درگیر بودند و در هر قیام و شورشى، گروه دیگرى را به قتل مى‏رساندند؛ بدین ترتیب، منفورتر و منفورتر مى‏شدند.

سرانجام، نفرت عمومى مسلمین، سبب قیام فراگیر براى دفاع از آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله شد.که شعار آن قیام «الرّضا لآل محمّد»(18) بود؛ ولى نتیجه‏اش پیش دستى بنى عباس و به حکومت رسیدن آنان بود. نخستین خلیفه عباسى هنگامى که به حکومت رسید، دستور قتل عام بنى امیّه را صادر کرد و چنان کشتارى از آنان شد که عدد کشتگانش به شمار نمى‏آمد؛ حتى قبرهاى آن‏ها را شکافتند و جنازه‏هاى آن‏ها را بیرون آوردند و سوزاندند.

بخشى از ماجراى سرانجام عبرت انگیز بنى‏امیّه در بخش پایانى خطبه 106 (جلد چهارم این کتاب، صفحه 495) و پایان خطبه 93 از همین جلد، صفحه 242 به بعد و جلد سوّم، صفحه 593 به بعد آمده است.

مرحوم علّامه شوشترى در جلد ششم شرح نهج البلاغه‏اش داستان عبرت انگیزى نقل مى‏کند، مى‏نویسد: هنگامى که مروان، آخرین خلیفه بنى امیّه کشته شد «عامر بن اسماعیل» به خانه‏اى که در آن مروان و زنانش بودند حمله کرد. آن‏ها درها را بستند و فریاد و شیون بلند کردند. عامر مردى را که از آن‏ها مراقبت مى‏کرد گرفت و درباره خانواده مروان سؤال کرد، او گفت: مروان به من دستور داده که اگر کشته شدم گردن تمام دختران و کنیزانم را بزن (تا به دست دیگران نیفتند) ولى من چنین کارى را نکردم. در این حال دو دختر مروان را نزد عامر آوردند. او سفارش کرد، سر مروان را در دامان دختر بزرگ‏ترش بگذارند و به او گفت: بسیار پوزش مى‏طلبم؛ این کار در برابر کارى است که شما با سر «یحیى بن زید» کردید که سر او را در دامان مادرش گذاردید و شما که ابتدا به این کار کردید، ستم‏کارترید (و بعد همه آن‏ها را به قتل رساند).(19)


1) سند خطبه:سرآغاز این خطبه همانند خطبه 89 است که در جلد سوّم صفحه 615 گذشت. از این جهت بعضى تصور کرده‏اند که هر دو یک خطبه بوده و مرحوم سیّد رضى در یک جا مشروح‏تر و در یک جا فشرده‏تر آورده است؛ در حالى که چنین نیست و این دو خطبه تنها در دو جمله با هم شباهت دارند و بقیه مطالب آن دو از یکدیگر جداست. به هر حال، تنها سندى غیر از نهج البلاغه که در کتاب مصادر براى آن ذکر شده این است که «ابن اثیر» در کتاب «نهایه» به تفسیر لغاتى از این خطبه پرداخته و تعبیراتى ذکر مى‏کند که با آن چه در این خطبه آمده تفاوت‏هایى دارد و این نشان مى‏دهد که ابن اثیر آن را از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 364).مرحوم کلینى در کتاب کافى بخشى از این خطبه را با تفاوت‏هایى نیز آورده است. (اصول کافى، جلد 1، صفحه 60- 61). همچنین در تفسیر قمى، جلد 1، صفحه 2.

2) «هجعة» از ماده «هجوع» به معناى خواب شبانه است و از آن جا که خواب شبانه عمیق‏تر مى‏باشد وضع اقوام جاهلى به آن تشبیه شده است.

3) «مبرم» از ماده «ابرام» به معناى محکم کردن و تابیدن است در اصل به تابیدن ریسمان گفته شده سپس گسترش یافته و به هر کار محکم و متقن اطلاق مى‏شود.

4) مائده، آیه 15.

5) اعراف، آیه 157.

6) اسراء، آیه 82.

7) در لغت گاه به معناى گل‏هاى به هم فشرده و گاه به معناى خشت خام و گاه به معناى آجر سنگ آمده است و «بیت مدر» معمولا به خانه‏هاى شهرى گفته مى‏شود.

8) «وبر» به معناى کرک و پشم است و «بیت و بر» به خانه‏هاى بیابانى که به صورت چادرهاى پشمى است، اطلاق مى‏شود.

9) «ترحه» به معناى اندوه و حزن است.

10) «علقم» بوته‏اى است که میوه‏اى بسیار تلخ دارد و به آن «حنظل» نیز گفته مى‏شود.

11) «صبر» (با کسر «ب») جمع صبر (بر وزن فقر) نام شیره تلخ درختى است که در تلخى آن هم ضرب المثل است و گاه به خود آن درخت هم اطلاق مى‏شود.

12) «مقر» گیاهى است سمى و گاه به هر گونه سم نیز گفته مى‏شود.

13) «مطایا» جمع «مطیّة» به معناى مرکب راهوار و سریع السیر است.

14) «زوامل» جمع «زاملة» به معناى حیوان باربر است.

15) عنکبوت، آیه 13.

16) «تنخمنها» از ماده «نخامة» گرفته شده و به معناى اخلاطى است که در سر و سینه قرار دارد و بیرون افکنده مى‏شود.

17) روم، آیه 41.

18) این شعار در موارد زیادى در تاریخ به چشم مى‏خورد؛ از جمله درباره ابو مسلم خراسانى مى‏خوانیم: «قد قام یدعو الى الرضا من آل محمّد» او قیام کرد و مردم را به منظور خشنودى آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله به قیام دعوت کرد. (کتاب شرح الاخبار، نعمان بن محمد، جلد 3، صفحه 418).

19) شرح نهج البلاغه، علّامه شوشترى، جلد 6، صفحه 116.