جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 157(1)

زمان مطالعه: 24 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یحثّ الناس على التّقوى‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که در آن، مردم را به تقوا، تشویق و ترغیب مى‏کند.

خطبه در یک نگاه‏

در این خطبه، امام علیه السّلام مانند بسیارى از خطبه‏هاى نهج البلاغه، سخن را با حمد و ثناى الهى شروع مى‏کند؛ سپس در چند بخش به مسائل حساسى مى‏پردازد. در بخش اوّل از عبرت گرفتن از تاریخ پیشینیان- که سرنوشت مشابهى با ما دارند- سخن مى‏گوید و ما را به اعماق تاریخ گذشته فرو مى‏برد تا آینده خویش را آشکارا ببینیم و راه‏

سعادت را پیدا کنیم.

در بخش دوّم، به اهمّیّت تقوا و برگرفتن زاد و توشه از زندگى دنیا براى آخرت اشاره مى‏کند و هشدار مى‏دهد که پایان زندگى هیچ کس نمایان نیست. بکوشید تا غافلگیر نشوید.

در بخش سوّم از مراقبان الهى نسبت به اعمال انسان از جمله اعضاى پیکر هر شخص و فرشتگانى که حافظان اعمالند، یاد مى‏کند.

در بخش چهارم به پایان زندگى و عالم غربت قبر و خانه تنهایى و فناى دنیا و بر پایى قیامت اشاره کرده، با جملات کوتاه و تکان دهنده‏اى در این زمینه، خطبه را به پایان مى‏برد.

بخش اوّل‏

الحمد للّه الّذی جعل الحمد مفتاحا لذکره، و سببا للمزید من فضله، و دلیلا على آلائه و عظمته.

عباد اللّه، إنّ الدّهر یجری بالباقین کجریه بالماضین؛ لا یعود ما قد ولّى منه، و لا یبقى سرمدا ما فیه.

آخر فعاله، کأوّله. متشابهة أموره، متظاهرة أعلامه. فکأنّکم بالسّاعة تحدوکم حدو الزّاجر بشوله: فمن شغل نفسه بغیر نفسه تحیّر فی الظّلمات، و ارتبک فی الهلکات، و مدّت به شیاطینه فی طغیانه، و زیّنت له سیّى‏ء أعماله. فالجنّة غایة السّابقین، و النّار غایة المفرّطین.

ترجمه‏:

حمد و ستایش، مخصوص خداوندى است که «حمد» را کلید ذکر و یاد خود قرار داده و آن را سبب فزونى فضل و رحمتش و دلیل بر نعمت‏ها و عظمتش ساخته است.

بندگان خدا! روزگار بر بازماندگان، آن سان مى‏گذرد که بر پیشینیان گذشت. آن چه از زندگى دنیا گذشته است باز نمى‏گردد و آن چه در آن هستیم جاودان نمى‏ماند. آخرین کار این جهان، همچون نخستین کار اوست. امورش شبیه به یکدیگر و نشانه‏هایش روشن و آشکار است. گویا ساعت (پایان زندگى) شما را با سرعت به پیش مى‏راند؛ همان گونه که ساربان، شتران سبکبار را. آن کس که به غیر خویش پردازد و از خود غافل شود، در تاریکى‏ها سرگردان مى‏ماند و در مهلکه‏ها گرفتار مى‏شود. شیاطین او را در طغیانش به‏

پیش مى‏رانند و اعمال بدش را در نظرش نیک جلوه مى‏دهند. بهشت سر منزل پیش تازان (در طاعت خدا) و آتش دوزخ پایان کار کوتاهى کنندگان و تقصیر کاران است.

شرح و تفسیر

توجهى دیگر به مبدأ و معاد

امام علیه السّلام خطبه را با حمد خداوند اما با تعبیرات تازه‏اى آغاز مى‏کند و مى‏فرماید: «حمد و ستایش، مخصوص خداوندى است که «حمد» را کلید ذکر و یاد خود قرار داده و آن را سبب فزونى فضل و رحمتش و دلیل بر نعمت‏ها و عظمتش ساخته است» (الحمد(2) للّه الّذی جعل الحمد مفتاحا لذکره، و سببا للمزید من فضله، و دلیلا على آلائه و عظمته).

در این که منظور از «ذکر» در این جا چیست؟ گاه گفته شده: قرآن مجید است که در بعضى از آیات قرآن از آن به ذکر تعبیر شده؛ چرا که سوره حمد سرآغاز آن مى‏باشد (بنابر این که سوره حمد، نخستین سوره‏اى باشد که بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده یا قرآن به صورت کنونى در زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دستور حضرتش گردآورى شده و سوره حمد سرآغاز آن بوده باشد(3)).

و یا این که به چندین سوره از قرآن اشاره است که با حمد خدا آغاز مى‏شود (سوره‏هاى حمد، انعام، کهف، سبأ و فاطر).

یا این که ذکر، اشاره به هر گونه یاد خداست و در احادیث اسلامى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله وارد شده که «کلّ کلام لا یبدأ فیه بحمد اللّه فهو أجذم؛ هر سخنى که با حمد خدا

شروع نشود بریده است».(4)

به همین دلیل، سرآغاز غالب خطبه‏هاى پیامبر اکرم و معصومین علیهم السّلام را حمد و ستایش پروردگار مشاهده مى‏کنیم و جمله «سببا للمزید من فضله» اشاره به آیه شریفه «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» مى‏باشد که شکر و حمد خدا را مایه فزونى نعمت قرار داده است.(5)

توجه داشته باشید که در بسیارى از آیات قرآن، حمد به معناى شکر به کار رفته است.

و جمله «دلیلا على آلائه و عظمته» اشاره به این است که هنگامى که حمد و ستایش و شکر خدا را به جا مى‏آوریم هم به نعمت‏هاى گوناگون او توجّه مى‏کنیم و هم به مقام عظمتش.

سپس امام علیه السّلام بندگان خدا را مخاطب قرار داده و نسبت به ناپایدارى دنیا هشدار مى‏دهد و به عبرت گرفتن از پیشینیان توصیه مى‏کند و مى‏فرماید: «بندگان خدا! روزگار بر بازماندگان، آن سان مى‏گذرد که بر پیشینیان گذشت!» (عباد اللّه، إنّ الدّهر(6) یجری بالباقین کجریه بالماضین).

این سخن، اشاره به مطلب معروفى است که مى‏گوییم تاریخ همواره تکرار مى‏شود و حوادث امروز- با تفاوت مختصرى- همچون حوادث دیروز است. و بعد در توضیح آن مى‏فرماید: «آن چه از زندگى دنیا گذشته است باز نمى‏گردد و آن چه در آن هستیم جاودان نمى‏ماند. آخرین کار این جهان، همچون نخستین کار اوست؛ امورش شبیه به یکدیگر و

نشانه‏هایش روشن و آشکار است» (لا یعود ما قد ولّى منه، و لا یبقى سرمدا ما فیه.آخر فعاله، کأوّله. متشابهة أموره، متظاهرة أعلامه).

آرى، اگر دقت کنیم سلسله‏اى از اصول کلى را بر تاریخ بشر حاکم مى‏بینیم که هر روز در چهره جدیدى خود را نشان مى‏دهد و به همین دلیل، هر کس مى‏تواند به آینده خود با دقت در تاریخ گذشتگان، آگاه شود؛ چرا که تاریخ دیروز آینه تمام نماى امروز است.

پیوسته گروهى به قدرت مى‏رسند و همه چیز را در قبضه خود مى‏گیرند؛ چیزى نمى‏گذرد که ناتوان مى‏شوند و قدرت را به اختیار یا به اجبار به دیگران مى‏سپارند.هنگامى که سرآمد حکومت آن‏ها فرا رسید به حکم قطعى پروردگار باید جاى خود را به دیگران دهند: «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ».

همواره گروهى متولّد مى‏شوند؛ سپس به جوانى مى‏رسند بعد وارد مرحله پیرى و ناتوانى مى‏شوند و همچون برگ خشکیده‏اى در برابر تندباد اجل قرار مى‏گیرند و به مردگان مى‏پیوندند و در زیر خاک‏هاى تیره و تار پنهان مى‏شوند.

زادن و کشتن و پنهان کردن

چرخ را رسم و ره دیرین است!

سپس امام علیه السّلام با ذکر این مقدمه به چند نصیحت و اندرز پر معنا پرداخته، مى‏فرماید:گویا ساعت (پایان زندگى) شما را با سرعت به پیش مى‏راند؛ همان گونه که ساربان شتران سبکبار را! (فکأنّکم بالسّاعة تحدوکم(7) حدو الزّاجر بشوله).

با توجه به این که زاجر به ساربانى گفته مى‏شود که با شدت، شتران را مى‏راند و «شول» (جمع شائله) به شترانى گفته مى‏شود که سبکبار باشند؛ یعنى مدتى از وضع حملشان گذشته و پستانشان خشکیده است و طبیعتا ساربان ملاحظه حال آن‏ها را نمى‏کند، چنین نتیجه مى‏گیریم که روزگار و سرآمد عمر با شدت هر چه بیش‏تر مردم را به سوى فنا مى‏راند.

شب‏ها و روزها به سرعت مى‏گذرد. سال و ماه‏ها طى مى‏شود. حوادث غیر منتظره، بیمارى‏ها، بلاها، جنگ‏ها و امور دیگرى از این قبیل همه و همه، انسان‏ها را هدف گرفته‏اند.

بعد از این هشدار، همگان را به این حقیقت متوجّه مى‏سازد و مى‏فرماید: «آن کس که به غیر خویش پردازد و از خود غافل شود، در تاریکى‏ها سرگردان مى‏ماند و در مهلکه‏ها گرفتار مى‏شود. شیاطین او را در طغیانش به پیش مى‏رانند و اعمال بدش را در نظرش جلوه مى‏دهند!» (فمن شغل نفسه بغیر نفسه تحیّر فی الظّلمات، و ارتبک(8) فی الهلکات، و مدّت به شیاطینه فی طغیانه، و زیّنت له سیّى‏ء أعماله).

هر انسانى مجموعه‏اى از عیوب و نقصان‏ها و نقاط ضعف را در خود دارد و تنها راه نجات او پرداختن به اصلاح آن‏هاست تا به تدریج به صورت انسان کاملى درآید و شایسته قرب خدا و نام والاى خلیفة اللّه شود؛ ولى کسى که به بیرون خویش یعنى به انسان‏هاى دیگر یا مسایلى از قبیل: مال و مقام و ثروت و جاه بپردازد، سرگردانى و گرفتارى او یقینى است و از آن اسفبارتر این که شیاطین، چنین انسان غافلى را در طغیانش تشویق مى‏کنند و اعمال زشت او را چنان زینت مى‏دهند که جزو نقاط قوّت خود مى‏شمرد و به آن افتخار مى‏کند. بدیهى است چنین انسان گرفتارى راه نجاتى نخواهد داشت.

قرآن مجید درباره این گونه افراد مى‏فرماید: ««کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ آن‏ها همچون کسى‏اند که در ظلمت‏ها گرفتار شده و از آن خارج نمى‏گردد. آرى، این گونه براى کافران، اعمال زشتى را که انجام مى‏دادند، تزیین شده است».(9)

و در پایان این بخش به سرنوشت نهایى و سرانجام کار اشاره کرده، مى‏فرماید:

«بهشت، سرمنزل پیش تازان و آتش دوزخ پایان کار تقصیر کاران است» (فالجنّة غایة السّابقین، و النّار غایة المفرّطین).

منظور از «سابقین» سبقت گیرندگان در مسیر طاعت خداست؛ که سرمنزل مقصودشان بهشت است؛ همان گونه که قرآن مى‏فرماید: «سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا».(10) و جمله «و النّار غایة المفرّطین» اشاره به کسانى است که به علت کوتاهى و تقصیر و از دست دادن فرصت‏ها گرفتار خسران و زیان شده و سرانجام‏شان دوزخ است؛ همان گونه که قرآن درباره این افراد مى‏گوید: «روز قیامت مى‏گویند: اى افسوس بر ما که درباره قیامت کوتاهى کردیم!» «قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى‏ ما فَرَّطْنا فِیها».(11)

نکته

چگونه تاریخ تکرار مى‏شود؟

تاریخ بشر مجموعه‏اى است از حوادث بى‏شمار و بسیار متنوّع و گوناگون؛ ولى هنگامى که درست در آن دقّت مى‏کنیم مى‏توانیم ویژگى‏هایى براى حوادث گوناگون آن پیدا کنیم و همه را در گروه‏هاى معیّن و عناوین خاصّى بگنجانیم، بخشى از آن ویژگى‏ها چنین است:

1- زوال سریع نعمت‏ها و قدرت‏ها: آرى نعمت‏ها و قدرت‏ها به سرعت مى‏آیند و مى‏روند و جاى خود را به دیگرى مى‏سپارند.

2- ناپایدارى: از ویژگى‏هاى حوادث این جهان، ناپایدارى است. تا انسان به چیزى دل خوش مى‏کند، آن را از دست مى‏دهد و تا به کسى دل مى‏بندد، جاى خالى او را مشاهده مى‏کند.

3- بى‏وفایى در مردم دنیا و حوادث این جهان، یکى دیگر از صفات چشمگیر است؛ تا آن جا که به صورت ضرب المثل درآمده، مى‏گویند: «دنیا به چه کسى وفا کرده که به ما کند؟».

4- غرورها و شکست‏هاى ناشى از آن: تاریخ جهان، افراد و گروه‏هاى زیادى را به خاطر دارد که روزى پیروز شدند و در پى پیروزى مغرور گشتند؛ ولى سرانجام غرورشان آن‏ها را بر خاک ذلّت نشاند و بینى آن‏ها را به خاک مالید.

5- تغییر حالات و روحیات: نزدیک‏ترین دوستان انسان، گاه خطرناک‏ترین دشمن او مى‏شوند. گاهى دوستان دیروز، دشمنان امروزند. این ویژگى مخصوصا در میان حاکمان و سیاستمداران جهان کاملا به چشم مى‏خورد.

6- زمینه‏هاى محبّت و نفرت: آن چه باقى مى‏ماند و مایه یاد نیک مردم جهان است نیکى‏ها، محبّت‏ها، جوانمردى‏ها و اخلاص‏هاست و آن چه مایه نفرین و لعنت و بدنامى مى‏شود، ظلم و ستم‏ها و ناجوانمردى‏هاست.

بخش دوّم‏

اعلموا، عباد اللّه، أنّ التّقوى دار حصن عزیز، و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع أهله، و لا یحرز من لجأ إلیه. ألا و بالتّقوى تقطع حمة الخطایا، و بالیقین تدرک الغایة القصوى.

عباد اللّه، اللّه اللّه فی أعزّ الأنفس علیکم، و أحبّها إلیکم: فإنّ اللّه قد أوضح لکم سبیل الحقّ و أنار طرقه. فشقوة لازمة، أو سعادة دائمة! فتزوّدوا فی أیّام الفناء لأیّام البقاء. قد دللتم على الزّاد، و أمرتم بالظّعن، و حثثتم على المسیر؛ فإنّما أنتم کرکب وقوف، لا یدرون متى یؤمرون بالسّیر. ألا فما یصنع بالدّنیا من خلق للآخرة! و ما یصنع بالمال من عمّا قلیل یسلبه، و تبقى علیه تبعته و حسابه!

عباد اللّه، إنّه لیس لما وعد اللّه من الخیر مترک، و لا فیما نهى عنه من الشّرّ مرغب.

عباد اللّه، أحذروا یوما تفحص فیه الأعمال، و یکثر فیه الزّلزال و تشیب فیه الأطفال.

ترجمه‏:

بندگان خدا بدانید که تقوا دژى است محکم و استوار (که ساکنان خود را از گزند عذاب دنیا و آخرت حفظ مى‏کند) و فجور و بى‏تقوایى، حصارى است سست و بى‏دفاع که ساکنانش را (از خطرها) باز نمى‏دارد و کسى را که به آن پناه برد حفظ نمى‏کند. آگاه باشید

با تقوا مى‏توان نیش زهر آلود گناهان را قطع کرد و با یقین به برترین مرحله مقصود رسید.بندگان خدا! خدا را خدا را؛ مراقب عزیزترین و محبوب‏ترین نفوس نسبت به خویش باشید (دست کم بر خود رحم کنید؛) چرا که خداوند راه حق را براى شما آشکار ساخته و طرق آن را روشن نموده است و سرانجام کار (از دو حال خارج نیست) یا بدبختى دایمى است و یا نیکبختى همیشگى؛ حال که چنین است در این ایّام فانى براى ایّام باقى زاد و توشه فراهم سازید، زاد و توشه لازم به شما معرفى شده و فرمان کوچ داده شده است و با سرعت شما را به حرکت در آورده‏اند. شما همچون کاروانى هستید که در منزلگاهى توقف کرده و نمى‏دانید چه وقت دستور حرکت به او داده مى‏شود. بدانید آن‏کس که براى آخرت آفریده شده با دنیا (و دنیا پرستى) چه کار دارد؟ و آن کس که به زودى ثروتش را از او مى‏گیرند، با اموال و ثروت دنیا چه مى‏کند؟ ثروتى که (سودش براى دگران است و) مؤاخذه و حسابش بر او. اى بندگان خدا! آن چه را خداوند وعده نیک نسبت به آن داده است جاى ترک نیست و آن چه را از بدى‏ها نهى کرده قابل دوست داشتن نمى‏باشد. اى بندگان خدا! از روزى که اعمال بررسى دقیق مى‏شود، بر حذر باشید؛ روزى که تزلزل و اضطراب در آن بسیار است و کودکان در آن پیر مى‏شوند!

شرح و تفسیر

ناپایدارى دنیا

در این بخش از خطبه امام علیه السّلام بعد از بیانات گذشته پیرامون ناپایدارى دنیا و آماده ساختن مخاطبان خود براى شنیدن اندرزهاى نافع و سودمند مى‏فرماید: «بندگان خدا بدانید که تقوا دژى است محکم و استوار (که ساکنان خود را از گزند عذاب دنیا و آخرت حفظ مى‏کند) و فجور و بى‏تقوایى، حصارى سست و بى‏دفاع که ساکنانش را (از خطرها) باز نمى‏دارد و کسى را که به آن پناه برد حفظ نمى‏کند» (اعلموا، عباد اللّه، أنّ التّقوى دار حصن عزیز، و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع أهله، و لا یحرز من لجأ إلیه).

اشاره به این که تقوا که یک ملکه نیرومند باز دارنده باطنى است، انسان را از آلودگى به گناهان باز مى‏دارد و همین امر سبب مى‏شود از پیامدهاى نامطلوب گناه در دنیا و آخرت در امان بماند؛ به عکس افراد بى‏تقوا در برابر وسوسه‏هاى نفس و شیاطین جن و انس نفوذ پذیرند و به آسانى در پرتگاه گناه مى‏لغزند و سقوط آن‏ها سبب رسوایى در دنیا و عذاب الهى در آخرت مى‏شود.

سپس دوّمین اثر مهم تقوا را چنین بیان مى‏فرماید: «آگاه باشید با تقوا مى‏توان نیش زهر آلود گناهان را قطع کرد و با یقین به برترین مرحله مقصود رسید» (ألا و بالتّقوى تقطع حمة(12) الخطایا، و بالیقین تدرک الغایة القصوى).

امام علیه السّلام در این جا گناهان را به حیوانات گزنده سمى همچون مار و عقرب تشبیه کرده که تقوا نیش زهر آلود آن‏ها را قطع مى‏کند. آرى! تقوا پادزهرى است مؤثر و حیات بخش و از آن جا که تقوا و یقین، لازم و ملزوم یکدیگرند مى‏فرماید: کسى که بر مرکب یقین سوار شود به سر منزل مقصود خواهد رسید. یقین، عامل حرکت است و تقوا بر طرف کننده موانع راه. همیشه بى‏تقوایى‏ها از ضعف یقین سرچشمه مى‏گیرد. آیا کسى که به این آیه یقین دارد که مى‏فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً»؛ به یقین کسانى که اموال یتیمان را به ظلم و ستم مى‏خورند (در حقیقت) تنها آتش مى‏خورند»(13)، مى‏تواند مال یتیم بخورد؟

آیا کسى را پیدا مى‏کنید که قطعه‏اى از آتش سوزان را بردارد و در دهان بگذارد؟!!

آن گاه امام علیه السّلام براى تحریک مخاطبان و تشویق آن‏ها به برگرفتن زاد و توشه از این دنیاى فانى مى‏فرماید: «اى بندگان خدا، خدا، خدا را خدا را؛ مراقب عزیزترین و محبوب‏ترین نفوس نسبت به خویش باشید» (عباد اللّه، اللّه اللّه فی أعزّ الأنفس علیکم، و

أحبّها إلیکم).

به یقین منظور از عزیزترین نفوس در این عبارت، خود انسان است؛ چرا که حبّ ذات، طبیعى هر انسانى است و اگر به اشخاص و اشیاى دیگر علاقه دارد از پرتو حبّ ذات است؛ چرا که آن‏ها را در سرنوشت خود مؤثر مى‏داند (بگذریم از گروه بسیار اندکى که خویشتن خویش را به کلى فراموش مى‏کنند؛ جز خدا نمى‏بینند و جز خدا نمى‏جویند و جز خدا نمى‏خواهند).

به هر حال، مقصود این است که شما اگر به هیچ کس رحم نمى‏کنید دست کم به خود رحم کنید و اگر منافع هیچ کس را در نظر نمى‏گیرید، حدّاقل منافع خود را در نظر بگیرید که این علاقه به خویشتن، جزء فطرت شماست.

و به دنبال آن، هشدار مى‏دهد: «خداوند راه حق را براى شما آشکار ساخته و طرق آن را روشن نموده است، و سرانجام کار (از دو حال خارج نیست) یا بدبختى دایمى است و یا نیکبختى همیشگى» (فإنّ اللّه قد أوضح لکم سبیل الحقّ و أنار طرقه. فشقوة لازمة، أو سعادة دائمة!).

آن گاه امام علیه السّلام به بیان اسباب رسیدن به سعادت دایمى و پرهیز از شقاوت همیشگى پرداخته، چنین مى‏فرماید: «حال که چنین است در این ایّام فانى براى ایّام باقى زاد و توشه تهیه کنید. زاد و توشه لازم به شما معرفى شده و فرمان کوچ داده شده است، و با سرعت شما را به حرکت در آورده‏اند» (فتزوّدوا فی أیّام الفناء لأیّام البقاء. قد دللتم على الزّاد، و أمرتم بالظّعن(14)، و حثثتم(15) على المسیر).

ناگفته پیداست که منظور از تهیه زاد و توشه همان زاد و توشه تقوا و اعمال صالح است که در قرآن مجید به آن اشاره شده: ««وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏»؛ زاد و توشه بیندوزید که بهترین زاد و توشه، تقواست».(16)

جمله «أمرتم بالظّعن …» مى‏تواند اشاره به امر تشریعى الهى باشد که در آیات مربوط به فناى دنیا و این که هر کسى سرانجام طعم مرگ را مى‏چشد به دلالت التزامى آمده است و مى‏تواند اشاره به امر تکوینى باشد؛ زیرا خداوند اسباب و عوامل حرکت را چنان آفریده که کودکان به سرعت جوان و جوانان پیر و پیران به سوى دیار بقا مى‏شتابند و با جمله «وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»(17) دستور سیر سریع را به سوى اسباب آمرزش و مغفرت صادر فرموده است.

در نامه 31 نهج البلاغه نیز مى‏خوانیم که امام علیه السّلام خطاب به فرزندش (امام حسن علیه السّلام) مى‏فرماید: «یا بنىّ أنّ من کانت مطیّته اللّیل و النّهار، فإنّه یسار به و إن کان واقفا، و یقطع المسافة و إن کان مقیما وادعا؛ پسرم! آن کس که مرکبش شب و روز است، همواره در حرکت خواهد بود؛ هر چند ظاهرا ساکن است و قطع مسافت مى‏کند؛ گرچه در جاى خود ایستاده و راحت است».

و در ادامه سخن تشبیه رسا و گویایى براى مردم دنیا ذکر کرده، مى‏فرماید: «شما همچون کاروانى هستید که در منزلگاهى توقف کرده، و نمى‏دانید چه وقت دستور حرکت به شما داده مى‏شود» (فإنّما أنتم کرکب(18) وقوف، لا یدرون متى یؤمرون بالسّیر).

ممکن است این سؤال مطرح شود که امام علیه السّلام در جمله «أمرتم بالظّعن …» مى‏فرماید:فرمان حرکت صادر شده، در حالى که در جمله «لا یدرون متى یؤمرون بالسّیر» (نمى‏دانند چه وقت دستور حرکت داده مى‏شود) مى‏فرماید: هنوز دستور حرکت صادر نشده؛ این دو تعبیر چگونه با یکدیگر سازگار است؟

با قدرى توجه در مى‏یابیم که اوّلى اشاره به حرکت در دنیا به سوى کمال و سرعت‏

و شتاب در فراهم کردن اسباب مغفرت و دوّمى اشاره به کوچ کردن از دنیا به سوى آخرت مى‏باشد و ابهام برطرف مى‏گردد.

به هر حال، این تشبیه به صورت دیگرى در کلمات قصار آمده است؛ آن جا که مى‏فرماید: «أهل الدّنیا کرکب یسار بهم و هم نیام؛ اهل دنیا همچون قافله‏اى‏اند که آن‏ها را به پیش مى‏رانند، در حالى که در خوابند».(19)

این خواب، همان حالت غفلتى است که براى بسیارى از مردم حاصل است.

سپس براى روشن‏تر شدن این حقیقت، چنین مى‏فرماید: «آگاه باشید! آن کس که براى آخرت آفریده شده با دنیا (و دنیا پرستى) چه کار دارد؟! و آن کس که به زودى ثروتش را از او مى‏گیرند دیگران با اموال و ثروت دنیا چه مى‏کند؟! ثروتى که (سودش براى است و) مؤاخذه و حسابش بر او است!» (ألا فما یصنع بالدّنیا من خلق للآخرة! و ما یصنع بالمال من عمّا قلیل یسلبه، و تبقى علیه تبعته(20) و حسابه!).

اگر منزلگاه اصلى ما آخرت است و دنیا گذرگاهى بیش نیست، چرا این قدر به دنیا دل بسته‏ایم؟ و اموالى که چند روزى به رسم امانت در دست ما سپرده شده و سرانجام آن را به دیگران مى‏سپاریم و در قیامت حساب و کتابش را باید پس دهیم چرا این همه براى به دست آوردنش جانفشانى مى‏کنیم و حلال و حرام را به هم مى‏آمیزیم؟

امام علیه السّلام در ادامه این سخن براى ترغیب و تشویق مردم به خیرات و نیکى‏ها و پرهیز از بدى‏ها از دو منطق مؤثر دیگر بهره مى‏گیرد:

نخست مى‏گوید: «اى بندگان خدا! آن چه را خداوند وعده نیک بر آن داده است جاى ترک نیست و آن چه را از بدى‏ها نهى کرده قابل دوست داشتن نمى‏باشد!» (عباد اللّه، إنّه لیس لما وعد اللّه من الخیر مترک، و لا فیما نهى عنه من الشّرّ مرغب).

اشاره به این که آن کس که امر و نهى کرده و وعده پاداش و کیفر داده یک فرد عادى نیست که جاى گفتگو و تردید در آن باشد؛ خداوند قادر قهار چنین فرموده است.

و در تعبیر دوّم مى‏فرماید: «اى بندگان خدا! از روزى که اعمال بررسى دقیق مى‏شود، بر حذر باشید؛ روزى که تزلزل و اضطراب در آن بسیار است و کودکان در آن پیر مى‏شوند» (عباد اللّه، احذروا یوما تفحص فیه الأعمال، و یکثر فیه الزّلزال، و تشیب(21) فیه الأطفال).

در آن روز، تمام اعمال، هر چند ظاهرا کوچک و ناچیز باشد با دقت و سخت‏گیرى بررسى خواهد شد؛ همان گونه که قرآن مجید مى‏گوید: ««یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ»؛ اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (کار نیک یابد) باشد و در دل سنگى یا در (گوشه‏اى از) آسمان‏ها و زمین قرار گیرد خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى‏آورد؛ خداوند دقیق و آگاه است».(22)

و منظور از فزونى زلزله در آن روز، تزلزل افکار و لرزیدن دل‏ها از هول محشر و وحشت از نتیجه اعمال است.

درست است که در پایان این جهان، زلزله به معناى حقیقى، تمام جهان را به لرزه در مى‏آورد و همه چیز زیر و رو مى‏شود؛ ولى آن چه در بالا آمده مربوط به صحنه محشر است که در آن جا زلزله به معناى حقیقى آن وجود دارد؛ بلکه هر چه هست اضطراب است و وحشت و تزلزل خاطرها.

تعبیر به «تشیب فیه الأطفال» کنایه از شدت و عمق وحشت آن صحنه است که در

تعبیرات روزمرّه نیز به کار مى‏رود. مى‏گوییم حادثه به اندازه‏اى سنگین است که انسان را پیر مى‏کند؛ همان‏گونه که در قرآن مجید مى‏فرماید: ««فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً»؛ اگر کافر شوید، چگونه خود را (از عذاب الهى) بر کنار مى‏دارید، در آن روز که کودکان را پیر مى‏کند؟!».(23)

بعضى چنین پنداشته‏اند که پیر شدن اطفال در آن جا به معناى حقیقى آن است؛ نه معناى کنایى؛ ولى این احتمال بسیار بعید است؛ زیرا در آن روز طفلى که محکوم به مجازات الهى باشد و بر اثر وحشت گرفتار پیرى زودرس شود، وجود ندارد.

بخش سوّم‏

اعلموا، عباد اللّه، أنّ علیکم رصدا من أنفسکم، و عیونا من جوارحکم، و حفّاظ صدق یحفظون أعمالکم، و عدد أنفاسکم، لا تسترکم منهم ظلمة لیل داج، و لا یکنّکم منهم باب ذو رتاج و إنّ غدا من الیوم قریب.

یذهب الیوم بما فیه، و یجی‏ء الغد لاحقا به، فکأنّ کلّ امرى‏ء منکم قد بلغ من الأرض منزل وحدته، و مخطّ حفرته. فیا له من بیت وحدة، و منزل وحشة، و مفرد غربة! و کأنّ الصّیحة قد أتتکم، و السّاعة قد غشیتکم، و برزتم لفصل القضاء، قد زاحت عنکم الأباطیل، و اضمحلّت عنکم العلل، و استحقّت بکم الحقایق، و صدرت بکم الأمور مصادرها، فاتّعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغیر، و انتفعوا بالنّذر.

ترجمه‏:

اى بندگان خدا بدانید که مراقبانى از خودتان بر شما گماشته شده و دیده بانانى از اعضاى پیکرتان، و نیز حسابدارانى راستگو مراقب شمایند که اعمالتان و حتى شماره نفس‏هایتان را ثبت مى‏کنند. نه ظلمت شب تاریک شما را از آن‏ها پنهان مى‏دارد و نه درهاى محکم و فرو بسته. فردا به امروز نزدیک است، امروز آن چه را در آن است با خود مى‏برد و فردا پشت سر آن فرا مى‏رسد (و به این ترتیب، عمر به سرعت سپرى مى‏شود).گویى هر یک از شما به سر منزل تنهایى و حفره گور خویش رسیده است. اى واى از آن خانه تنهایى و منزلگاه وحشت و جایگاه غربت. گویى نفخه صور و صیحه قیامت فرا رسیده، رستاخیز، شما را در بر گرفته و در صحنه دادگاه الهى حاضر شده‏اید. باطل از شما

رخت بربسته؛ عذر تراشى‏ها از میان رفته؛ حقایق براى‏تان مسلّم شده و حوادث، شما را به سرچشمه اصلى رسانده است (و نتایج اعمال خود را آشکارا مى‏بینید). حال که چنین است از عبرت‏ها پند گیرید، از دگرگونى نعمت‏ها اندرز پذیرید و از هشدار هشدار دهندگان بهره گیرید.

شرح و تفسیر

حضور در دادگاه الهى‏

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه براى تکمیل نصایح گذشته به سه نکته مهم اشاره مى‏فرماید: نخست درباره مراقبان و کاتبان و حافظان اعمال و سپس درباره مرگ و قبر و مشکلات آن و سرانجام درباره حساب و کتاب قیامت که در مجموع، روح خفتگان را بیدار و غافلان را هشیار مى‏کند.

در قسمت اوّل مى‏فرماید: «اى بندگان خدا بدانید که مراقبانى از خودتان بر شما گماشته شده و دیده‏بانانى از اعضاى پیکرتان، و نیز حسابدارانى راستگو که مراقب شمایند که اعمالتان و حتى شماره نفس‏هایتان را ثبت مى‏کنند» (اعلموا، عباد اللّه، أنّ علیکم رصدا من أنفسکم، و عیونا من جوارحکم، و حفّاظ صدق یحفظون أعمالکم، و عدد أنفاسکم).

و در ادامه در وصف این مراقبان اعمال مى‏فرماید: «نه ظلمت شب تاریک شما را از آن‏ها پنهان مى‏دارد و نه درهاى محکم و فرو بسته!» (لا تسترکم منهم ظلمة لیل داج(24)، و لا یکنّکم(25) منهم باب ذو رتاج(26)).

جمله «أنّ علیکم رصدا من أنفسکم …» اشاره به گواهى اعضاى پیکر انسان و حتى پوست تن او در قیامت است؛ آن گونه که قرآن مى‏گوید: ««یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ روزى که زبان‏ها و دست‏ها و پاهاى آن‏ها بر ضدّ آن‏ها گواهى مى‏دهد و اعمالشان را بازگو مى‏کند».(27) و نیز مى‏فرماید: ««حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ»؛ وقتى (کنار آتش دوزخ) مى‏رسند گوش‏ها و چشم‏ها و پوست‏هاى تنشان به آن چه مى‏کردند گواهى مى‏دهند. به پوست‏هاى تنشان مى‏گویند: چرا بر ضدّ ما گواهى دادید آن‏ها جواب مى‏دهند: همان خدایى که هر موجودى را به نطق درآورده، ما را گویا ساخته است».(28)

با توجه به این که «رصد» به معناى مراقب است و «عیونا» به معناى دیده‏بان‏ها، روشن مى‏شود که این دو از قبیل اجمال و تفصیل است؛ یعنى مراقبان اعمال انسان در درجه اوّل، همان اعضا و جوارح اویند که در قیامت به نطق مى‏آیند و تمام اعمال را گواهى مى‏دهند. این که جمعى از شارحان نهج البلاغه «رصد» را به معناى وجدان اخلاقى انسان گرفته‏اند که او را بر بدى‏ها ملامت مى‏کند، اشتباه است؛ زیرا وجدان قاضى درون است؛ نه مراقب و گواه که در مفهوم «رصد» نهفته است.

آیا این گواهى با زبان قال و نطق معمولى است و یا با زبان حال و شهادت آثار است؟هر دو احتمال ممکن است؛ چرا که انسان هر عملى انجام مى‏دهد در تمام اعضاى او اثر مى‏گذارد و در قیامت، این آثار بازگو کننده تمام اعمالى است که انسان در طول عمر خود انجام داده و نیز قابل تبدیل به امواج صوتى است که همگان آن را بشنوند.

و جمله «و حفّاظ صدق …» اشاره به فرشتگانى است که مأمور ثبت و ضبط اعمال‏

انسان است؛ آن گونه که قرآن کریم مى‏فرماید: ««وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»؛ و بى‏شک، نگاهبانانى بر شما گمارده شده و الا مقام و نویسنده (اعمال نیک و بد شما) که مى‏دانند شما چه مى‏کنید».(29)

در این جا سؤال معروفى مطرح است و آن این است که با وجود علم خداوند به همه حقایق جهان هستى و این که به ما از خود ما نزدیک‏تر است چه نیازى به این مراقبان و گواهان است؟

پاسخ این پرسش با توجه به یک نکته روشن مى‏شود. انسان موجودى است مادى و با جهان ماوراى ماده آشنایى زیادى ندارد و نزدیک بودن خداوند را به خود احساس نمى‏کند؛ اما هنگامى که گفته شود اعضاى پیکر و پوست تن شما در قیامت گواه تن شماست این مطلب را به خوبى درک مى‏کند؛ همچنین اگر گفته شود: دو فرشته الهى همیشه با شماست و اعمال و کردار شما را ثبت و ضبط مى‏کند، این گونه امور او را به موضوع مراقبت توجّه بیشترى مى‏دهد و عامل بازدارنده مؤثرى در برابر گناهان اوست.خداوند متعال مى‏خواهد به هر وسیله بندگانش را از گناهان باز دارد و گواه قرار دادن اعضاى پیکر و فرشتگان یکى از این وسائل است.

جالب این که این گواهان همه چیز حتى تعداد نفس کشیدن‏هاى ما را ثبت مى‏کنند و براى نوشتن نامه اعمال ما نیازى به روشنایى چراغ ندارند؛ حتى در ظلمت مطلق نیز مى‏نویسند و ثبت مى‏کنند؛ اما نوشتن آن‏ها چگونه است؟ به یقین مانند نوشتن ما نیست؛ هر چند جزئیات آن را نمى‏دانیم.

در ادامه بحث حافظان و مراقبان اعمال از مرگ و قبر سخن به میان مى‏آید؛ مرگ و قبرى که توجّه به آن، خفتگان را بیدار و هوسبازان را هشیار مى‏کند؛ مى‏فرماید: «فردا به امروز نزدیک است، امروز آن چه را در آن است با خود مى‏برد و فردا پشت سر آن فرا مى‏رسد (و به این ترتیب، عمر به سرعت سپرى مى‏شود)» (و إنّ غدا من الیوم قریب.

یذهب الیوم بما فیه، و یجی‏ء الغد لاحقا به).

منظور از «فردا» فرداى مرگ و پایان عمر است که اگر انسان آن را دور پندارد، در گرداب غفلت فرو مى‏رود و هنگامى که آن را نزدیک ببیند مراقب اعمال خویش و تسویه حساب و اداى حقوق و توبه از گناهان مى‏شود.

و به راستى پایان عمر دور نیست، حتى اگر انسان عمر طبیعى طولانى کند؛ چرا که سال و ماه به سرعت مى‏گذرد و کودکان، جوان و جوانان پیر مى‏شوند؛ ضمن این که حوادث غیر منتظره توفان بلاها و بیمارى‏ها همواره در کمین عمرند و گاه در یک چشم بر هم زدن همه چیز پایان مى‏یابد.

بعضى از شارحان نهج البلاغه «غد» را در عبارت بالا به معناى فرداى قیامت تفسیر کرده‏اند؛ گرچه آن هم نزدیک است، ولى با توجه به جمله‏هاى بعد که سخن از قبر است، معناى اوّل صحیح‏تر به نظر مى‏رسد.

سپس همگان را به تنهایى در قبر توجه مى‏دهد و مى‏فرماید: «گویى هر یک از شما به سر منزل تنهایى و حفره گور خویش رسیده است. اى واى از آن خانه تنهایى و منزلگاه وحشت و جایگاه غربت» (فکأنّ کلّ امرى‏ء منکم قد بلغ من الأرض منزل وحدته، و مخطّ(30) حفرته. فیا له من بیت وحدة، و منزل وحشة، و مفرد غربة!).

آرى، انسانى که یک ساعت تنهایى را به آسانى تحمل نمى‏کرد و همیشه در جمع دوستان و بستگان و یاران مى‏زیست، هنگامى که چشم از این دنیا مى‏پوشد از همه دوستان و یاران و خویشان براى همیشه فاصله مى‏گیرد و در گورى سرد و تاریک و وحشتناک در تنهایى مطلق گرفتار مى‏شود و چه سخت و دردناک است؛ مگر این که‏

توفیق یابد یاران جدیدى از میان اعمال صالح خود و فرشتگان پروردگار برگزیند و قبر او روضه‏اى از ریاض جنّت و باغى از باغ‏هاى بهشت شود؛ نه حفره‏اى از حفره‏هاى جهنم.

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «ان للقبر کلاما فی کلّ یوم یقول: أنا بیت الغربة؛ أنا بیت الوحشة؛ أنا بیت الدّود؛ أنا القبر؛ أنا روضة من ریاض الجنّة أو حفرة من حفر النّار؛ قبر هر روز این سخن را تکرار مى‏کند: من خانه غربت، خانه وحشت، خانه حشرات، خانه قبرم. من باغى از باغ‏هاى بهشت یا حفره‏اى از حفره‏هاى دوزخم».(31)

سرانجام امام علیه السّلام در آخرین بخش از سخنان خود بعد از بیان پدیده مرگ و داستان قبر به سراغ صحنه قیامت و دادگاه عدل الهى مى‏رود و به همگان هشدار مى‏دهد و مى‏فرماید: «گویى نفخه صور و صیحه نشور فرا رسیده، و قیامت، شما را در بر گرفته و در آن صحنه دادگاه الهى حاضر شده‏اید. باطل‏ها از شما رخت بربسته؛ عذر تراشى‏ها از میان رفته؛ حقایق براى‏تان مسلّم شده و حوادث، شما را به سرچشمه اصلى رسانده است (و به نتایج اعمال خود رسیده‏اید)» (و کأنّ الصّیحة قد أتتکم، و السّاعة قد غشیتکم، و برزتم لفصل القضاء، قد زاحت عنکم الأباطیل، و اضمحلّت عنکم العلل، و استحقّت بکم الحقایق، و صدرت بکم الأمور مصادرها).

«صیحه» در جمله «و کأنّ الصّیحة …» اشاره به صیحه رستاخیز است؛ فریاد عظیمى که مردگان را از خواب مرگ بیدار مى‏سازد و از قبرها بیرون مى‏فرستد و آماده حسابرسى مى‏کند.

از آیات و روایات استفاده مى‏شود که جهان با صیحه و فریاد عظیمى پایان مى‏گیرد که آن را «نفخه صور اوّل» مى‏گویند: سپس با صیحه عظیم دیگرى که فرمان حیات است قیامت آغاز مى‏گردد و آن را «نفخه صور دوم» مى‏نامند و آن چه در خطبه بیان شده به قرینه جمله‏هاى بعد از آن، اشاره به صیحه دوم است.

تعبیر به ساعت، اشاره به قیامت است؛ زیرا ساعت در اصل به معناى جزئى از زمان یا لحظاتى زودگذر است و از آن جا که قیام قیامت سریع و حسابرسى بندگان نیز به مقتضاى سریع الحساب بودن خداوند به سرعت انجام مى‏گیرد از قیامت به ساعت تعبیر شده است.

و «فصل القضاء» به معناى داورى صحیح است که حق را از باطل جدا مى‏سازد و زوال اباطیل و اضمحلال علل، اشاره به این است که در صحنه قیامت، مطالب دروغین و چهره‏هاى تو خالى و عذر تراشى‏هاى بى اساس وجود ندارد. هر چه هست حق است و حقیقت است و واقعیت.

و جمله «و صدرت بکم الأمور مصادرها» اشاره به این است که هر کس به نتیجه اعمال خود مى‏رسد و هر چیز جایگاه اصلى خود را در آن جا پیدا مى‏کند.

امام علیه السّلام در این جا قیامت را چنان نزدیک مى‏بیند که مى‏فرماید: گویى همه این امور واقع شده است: نفخ صور، قیام قیامت، زنده شدن مردگان، تشکیل دادگاه‏هاى عدل الهى و رسیدن به نتایج اعمال و به راستى با توجّه به کوتاهى عمر دنیا در برابر آخرت مطلب همین گونه است.

قرآن مجید درباره قیامت چنین تعبیر مى‏کند: ««یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ»؛ روزى که صیحه رستاخیز را به حق مى‏شنوند آن روز، روز خروج (از قبرها) است».(32) و نیز از قیامت تعبیر به «یوم الفصل» یعنى روز جداسازى حق از باطل و داورى سریع کرده است و در جایى دیگر مى‏گوید: ««وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ»؛ به آن‏ها اجازه داده نمى‏شود تا عذر خواهى کنند».(33) و نیز از قیامت به «یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ»(34) (روز ظهور) و «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»(35) (روز آشکار شدن‏

پنهانى‏ها) تعبیر شده است.

و در آخرین جمله بعد از بیان آن همه هشدارها مى‏فرماید: «حال که چنین است از عبرت‏ها پند گیرید، از دگرگونى نعمت‏ها اندرز پذیرید و از هشدار هشدار دهندگان بهره گیرید» (فاتّعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغیر، و انتفعوا بالنّذر).

«عبر» (جمع عبرت) اشاره به حوادث عبرت انگیزى است که در طول تاریخ به چشم مى‏خورد و در عمر خود نیز فراوان دیده‏ایم و «غیر» (جمع غیرة به معناى تغییر) اشاره به انقلاب‏ها و تغییرهاى روزگار و دگرگونى نعمت‏ها و نزول بلاهاست و «نذر» (جمع نذیر) به معناى انذار کننده و هشدار دهنده است؛ اعم از: پیامبران و امامان یا آیات الهى و روایات آن‏ها و یا حوادث روزگار.

نکته‏ها

1- خیل گواهان عمل‏

با این که خداوند، شاهد و ناظر اعمال ما در همه حال و در هر زمان و مکان است و علم او به همه چیز براى ثبت و ضبط اعمال به یقین کفایت مى‏کند، براى اثبات حجت بیشتر و جلب توجّه نیکوکاران و بد کاران، مراقبان مختلفى بر ما گمارده که شاهدان اعمال مایند؛ از جمله:

1. اعضا و جوارح بدن ما و حتى پوست تن، مطابق آیاتى که نازل شده، گواه اعمال مایند. جالب این که بعد از مطرح شدن موضوع «شبیه سازى» این حقیقت براى همه روشن شده که هر ذره‏اى از ذرات بدن انسان یک انسان کامل را در خود جاى داده است! و جالب‏تر این که اخیرا براى شبیه سازى از پوست تن استفاده کرده‏اند.

2. «حفظه» و «کتّاب» یعنى فرشتگان مأمور ثبت اعمال.

3. زمینى که در آن زندگى مى‏کنیم نیز شاهد و گواه دیگرى است؛ قرآن مجید

مى‏فرماید: ««یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى‏ لَها»؛ در آن روز، زمین تمام خبرهایش را بازگو مى‏کند؛ چرا که پروردگارش به آن وحى کرده و آن را به نطق در آورده است».(36)

4. زمانى که در آن زندگى مى‏کنیم نیز از گواهان روز قیامت است؛ چنان که امیر مؤمنان علیه السّلام مى‏فرماید: «ما من یوم یمرّ على ابن آدم إلّا قال له ذلک الیوم: یا بن آدم أنا یوم جدید و أنا علیک شهید، فقل فىّ خیرا و اعمل فىّ خیرا أشهد لک به یوم القیامة؛ روزى بر انسان نمى‏گذرد مگر این که آن روز به انسان مى‏گوید: اى فرزند آدم! من روز تازه‏اى هستم و بر اعمالت گواهم، در من سخنان خوب بگو و اعمال خوب بجا آور تا روز قیامت براى تو شهادت دهم».(37)

5. و از همه فراتر گواهى پیامبران است؛ چرا که به گواهى قرآن مجید، پیامبر هر امّتى روز قیامت گواه اعمال امت خویش است و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله گواه بر همه آنهاست:«فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِیداً».(38)

به این ترتیب هر انسانى در تمام عمر خود در میان این گواهان و مراقبانى که از شش جهت، متوجّه اعمال اویند قرار گرفته و کسى که ایمان به حقیقت و حقانیت این گواهان داشته باشد سزاوار است که کم‏ترین خطایى از او سر نزند.

2- سه جمله پر معنا

عبارت (فاتّعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغیر، و انتفعوا بالنّذر) داراى سه جمله کوتاه و بسیار پر معناست که براى بیدار ساختن غافلان بهترین عامل است و در هر یک از این سه جمله به حقیقتى جداگانه اشاره شده است.

در جمله اوّل، عبرت‏ها را اندرز دهنده مى‏شمارد. این واژه، شامل تمام حوادث تکان دهنده‏اى که در گذشته و حال بوده است و تاریخ پیشین و معاصر آن را در بر گرفته است، مى‏شود و حتى طبق آیات قرآن حوادث طبیعى مانند رفت و آمد شب و روز مى‏تواند عبرت باشد: ««یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ»(39)؛ خداوند، شب و روز را دگرگون و جانشین یکدیگر مى‏سازد در این عبرتى است براى صاحبان بصیرت».

در دوّمین جمله، تغییراتى که در زندگى انسان‏ها و در مجموعه جهان پیدا مى‏شود وسیله دیگرى براى پند گرفتن شمرده است. عزیزان دیروز ذلیلان امروزند و ذلیلان دیروز، عزیزان امروز، حاکمان به سرعت محکوم و محکومان به سرعت حاکم مى‏شوند.جوانان رعنا پیران خمیده مى‏شوند و کودکان ضعیف و ناتوان، جوانانى نیرومند و قوى بنیه. همه چیز در حال تغییر است و چیزى پایدار نیست. از اجتماع پر شور و پر هیاهوى یک قرن قبل، امروز چیزى جز یک قبرستان خاموش باقى نمانده و از این شور و غوغایى که امروز بر پاست یکصد سال بعد خبرى نیست که نیست. چه پند و اندرزى از این بهتر؟

در سوّمین جمله، اشاره به این مى‏فرماید که فریاد انذار کنندگان و هشدار دهندگان از هر سو بلند است. انبیا و اولیا، بزرگان و صلحا، آیات و روایات هر یک با زبان حال یا قال هشدار مى‏دهند. مى‏فرماید از این هشدارها بهره‏مند شوید.


1) سند خطبه:گرچه محتواى خطبه به قدرى والاست و الفاظ فصیح و بلیغ که صادر شدن آن مانند سایر خطبه‏هاى نهج البلاغه از غیر امام معصوم علیه السّلام بسیار بعید است؛ ولى با این حال به بعضى از مدارکى که در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده اشاره مى‏کنیم: «ابن اثیر» عالم لغوى در «نهایة» در ماده «شول» و همچنین ماده «ربک» به بخش‏هایى از این خطبه اشاره مى‏کند و در غرر الحکم نیز بعضى از جمله‏هاى این خطبه با مقدارى تفاوت بیان شده است که نشان مى‏دهد از منبعى غیر از نهج البلاغه گرفته شده است.

2) «حمد» در لغت به معناى ستایش کردن در مقابل کار یا صفت نیک اختیارى است و از آن جا که یکى از کارهاى بسیار نیک، بخشیدن نعمت به نیازمندان است، این واژه به معناى شکر نیز به کار مى‏رود.

3) این احتمال را در تفسیر نمونه در بحث سوره حمد تقویت کرده‏ایم و نام گذارى این سوره به «فاتحة الکتاب» را در روایات نبوى دلیل بر آن مى‏دانیم.

4) فقه السّنة، جلد 2، صفحه 230. (در این زمینه روایات دیگرى در کتاب «مغنى ابن قدامه» و «نیل الأوطار شوکانى» نیز نقل شده است).

5) این جمله، نشان مى‏دهد که از میان احتمالات سه گانه مزبور در مورد حمد، احتمال سوّم مناسب‏تر است.

6) «دهر» به گفته راغب در مفردات، در اصل اسمى است براى مجموع عمر جهان؛ سپس به معناى وسیع‏ترى که عبارت از روزگار و زمان و تاریخ زندگى بشر است اطلاق شده؛ گاه به معناى مردم زمانه و گاه به معناى خالق زمان نیز به کار مى‏رود.

7) «تحدو» از مادّه «حدو» و «حدى» به معناى راندن شتر همراه با آواز مخصوصى است که ساربان‏ها مى‏خوانند؛ ولى سپس به هر گونه راندن و سوق دادن اطلاق شده است.

8) «ارتبک» از ماده «ربک» (بر وزن ربط) به معناى پریشان و درهم شدن کار است؛ به گونه‏اى که نجات براى انسان مشکل شود.

9) انعام، آیه 122.

10) حدید، آیه 21.

11) انعام، آیه 31.

12) «حمة» که گاه «حمّة» (بر وزن قوّه) نیز تعبیر شده به معناى نیش حشرات و مار و عقرب و مانند آن است و گاه به سمّ آن‏ها اطلاق شده است.

13) نساء، آیه 10.

14) «ظعن» به معناى کوچ کردن از مکانى به مکان دیگر است.

15) «حثثتم» از ماده «حثّ» (بر وزن صفّ) به معناى برانگیختن و با شتاب بردن است.

16) بقره، آیه 197.

17) آل عمران، آیه 133.

18) «رکب» جمع راکب در اصل به معناى شتر سوار است؛ ولى معمولا این واژه به معناى کاروان به کار مى‏رود.

19) کلمات قصار، شماره 64.

20) «تبعة» از ماده تبع (بر وزن خبر) به معناى متابعت کردن است و «تبعه عمل» به کیفرهایى گفته مى‏شود که پس از ارتکاب گناه، دامان انسان را مى‏گیرد.

21) «تشیب» از ماده «شیب» (بر وزن عیب) در اصل به معناى سفید شدن مو است و معمولا به پیرى اطلاق مى‏شود و «شیب» (بر وزن سیب) جمع «اشیب» به معناى پیران یا سپید مویان است در مقابل «شباب» و «شبیبة» که به معناى جوانى است.

22) لقمان، آیه 16.

23) مزّمّل، آیه 17.

24) «داج» از ماده «دجو» (بر وزن هجو) به معناى تاریک شدن است و «لیل داج» به معناى شب تاریکى است که حتى ماه و ستارگان در آن دیده نشوند.

25) «یکنّکم» از ماده «کنّ» (بر وزن جنّ) در اصل به ظرفى مى‏گویند که چیزى در آن محفوظ مى‏دارند (ظرف در دار) سپس این معنا توسعه یافته به هر چیزى که اشیا یا اشخاص را محفوظ و مستور مى‏دارد، اطلاق شده است.

26) «رتاج» و «رتج» (بر وزن کرج) به درهاى بزرگ یا درهاى بسته گفته مى‏شود.

27) نور، آیه 24.

28) فصلت، آیات 20 و 21.

29) انفطار، آیات 10- 12.

30) «مخط» از ماده «خط» به معناى خط کشیدن و علامت گذارى کردن است؛ بنابر این «مخط» که اسم مکان است در خطبه مزبور به معناى جایگاهى است که خط کشیده‏اند تا براى گور حفر کنند.

31) بحار الانوار، جلد 6، صفحه 267؛ اصول کافى، جلد 3، صفحه 242.

32) ق، آیه 42.

33) مرسلات، آیه 36.

34) مؤمن، آیه 16.

35) طارق، آیه 9.

36) زلزال، آیات 4 و 5.

37) بحار الانوار، جلد 74، صفحه 379.

38) نساء، آیه 41.

39) نور، آیه 44.